سلام دوستان. بعد از چهار سال (سه سال عقد و کمتر از یکسال زندگی مشترک) هنوز مساله اصلی من و همسرم سر تنهایی بیرون رفتن ایشون هست. تفریحات ایشون عمدتا کافه رفتن برای قلیون و دوستانی که اونجا داره ، ارتباط با یکی از فامیلاش که مجرد زندگی میکنه هست. در حد 3_4 بار در هفته میره. ایشون وقتش از من ازادتره و چون من حساسم بهم نمیگه و گوشیش هم قفل میکنه که نفهمم. بارها گفتم بیا دوستات که متاهل هستن بیرون بریم یا هر موقع که میگم بریم بیرون میگه حوصله ندارم ولی بارای اینجاها همیشه حوصله داره. تقریبا بجز خونه خجانواده هامون ما زیاد بیرون نمیریم. هر جا بگم بهانه داره. من واقعا هیچی کم ندارم و براش کم نمیذارم خودشم میگه و میگه تو از همه نظر بهترینی فقط خودخواهی که از بیرون رفتن من ناراحت میشی. منم واقعا هر بار که میره انگار زخممو تازه میکنه. مثلا امروز مهمونی خونه ما بود و کلی مهمون داشتیم که وسط مهمونی میگه من برم خونه دوستم یکساعته ؟ گفتم الان که همه نشستن زشته. وسط مهمونی رفت تو اتاق خوابید و بیدار شد راه افتادیم بیایم خونه گفت تو رو بذارم برم کافه. من چیزی نگفتم ولی از یکم ناراحت شدم و فهمید از ظاهرم و ناراحت شد و میگه منم باید روی خودم کار کنم انقدر برام ناراحتیه تو مهم نباشه و رفت کافه... چون کارش ازاده و یجورایی ساعت دقیق نداره همش احساس میکنم میره این جاها... دوستام همه جا با شوهراشون میرن ولی شوهر من هیچ جا نمیاد ولی خودش میره...
من خیلی احساسم بهش وابسته هست. با دوستام بیرون نمیرم ینی در زمان مجردی هم با خانوادم میرفتیم. وقتی میبینم راحت منو تنها میذاره و میره میگم چرا من نمیتونم مثل اون باشم و احساس میکنم ضعیف هستم.
به نظر شما من حساسم و همه ی مردها تنها میرن ؟
چقدر تفریح مجردی طبیعیه ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)