موضوع: روزهاي سخت مراحل جداشدن

نوشته اصلی توسط شیدا.

سلام

مراسم سالگرد باباش برو شرکت کن. نذار فامیل متوجه چیزی بشن. بعدش برگرد خونه ی بابات تا مشخص بشه همسرت برای برگشتن سر زندگیتون چه تضمینی حاضره بده.
نشون بده که حسن نیت داری و قصدت هم این نیست که آبروش بره. حالا شما طلاق هم بگیرید، شرکت در سالگرد فوت پدرشوهرت ( یا پدرشوهر سابقت) اشکالی نداره که.
ادب و احترامه.

قبول می کنه مشاوره بیاد؟
قبول می کنه حق طلاق بده؟
قبول می کنه پرونده ی مهریه باز باشه؟

بالاخره یه چیزی را باید قبول کنه دیگه.

مرسي شيدا جان
الان شنبه ٢٩ام دادگاه مهريه است و ٣آبان استرداد جهزيه
سالگرد باباش ١٢آبانه
امروز كه اصلا تماسي نگرفته
آخرين صحبتي كه كردم گفتم چهارشنبه بريم مشاوره ولي پرونده ها رو انصراف نميدم
ميگه اصلا حق طلاق نمي دم و شنبه هم دادگاه برم ديگه تو تمومي يعني منظورش اين بود تا چهارشنبه كه من برميگردم كه روزه كاريه تو تهران تو برو انصراف بده حالا باهات مشاوره ميام( قضيه مشاوره هم اينه كه من قرص آرامبخش ميخوردم و تو خونه پيدا كرده ميخاد بياد ته و توش رو دربياره) وگرنه كه با يك جلسه مشاوره چيزي نميشه

- - - Updated - - -

با وكيلم هم صحبت كردم گفتم دادخواست يا اظهارنامه جديدي نده كه همسرم فكر كنه همينطوري قضيه مونده كه درمورد حق طلاق فكر كنه ببينم راضي ميشه بده يا نه

- - - Updated - - -

الان كه ماموريته بابام ميگه بريم خونه وسيله هاتو برداريم كلي اعصباني شدم
الان جنگ بيشتر بين اون و بابامه

سلام دوستان
همسرم تماس گرفته كه همينطوري بدون هيچ تضميني من كه فردا چهارشنبه آخرين روزه كاريه برم انصراف بدم
واقعا دلم راضي نيست
خواهش ميكنم راهنماييم كنين

نوشته اصلی توسط ملودی 94

خودتو آزار نده عزیزم

با تدبیر و آرامش پیش برو
به نظرم راهنمایی شیدا جان خوب بود
نشون بده دشمنی نداری اگر هم اقدامی کردی به قول خودت از سرناچاری بوده الانم دلت می خواد زندگی کنی ولی نگرانی های خودت رو داری ...
حرفی پیش اومد بگو نگرانم از آینده چه تضمینی هست که دوباره اون وضعیت تکرار نشه ؟

به نظرم تو شرایط شما به جای اینکه صحبت ها بین شما دو نفر باشه بهتره جلسات و صحبت ها خانوادگی باشه ... اینجوری هم احترام پدرت حفظ میشه و هم شاهد داری رو قول و قرارها ...

برات دعا می کنم

ممنون عزيزم
همينطوري شد حدوده دو ساعت تلفني با بابام صحبت كرد و هي ميگفت من قول شرف ميدم كه خوب باشم
ولي واقعيت اينه كلامي نميشه
حتي گفتيم كل مهريه مي بخشيم و ما فقط حق طلاق رو به عنوان ضمانت عملي ميخايم
ولي اصلا به هيچ صراطي مستقيم نيست
من پارسال همين تجربه رو داشتم (بدون دادگاه و مهريه و اينا) هي سركوفت ميزد كه اين كار رو كردي اون كارو كردي

كلام آخر اين شد كه اون حق طلاق نميده و گفتيم پس ديگه حرفي نيست و روند دادگاه رو پيش ميبريم

سلام دوستان خوبم
امروز عصري وكيلش تماس گرفت كه مذاكره كنيم
اصرار دارن شنبه نريم دادگاه
هي داره به من زنگ ميزنه كه اگه واقعا طلاق ميخام كل مهريه ام رو ببخشم تا طلاق بده
من جوابشو ندادم به بابام گفته بود
ديروز گفتيم كل مهريه در برابر حق طلاق ولي قبول نكرد. امروز ميگه طلاق ميدم در برابر كل مهريه
وكيلم ميگه بذارين شنبه بريم دادگاه
من اين همه عمرم تلف شده از طرفي دلم نميخاد كل مهريه ام رو ببخشم و از طرفي ميترسم نتونم طلاق بگيرم
ميشه لطفا راهنماييم كنين

سلام
من تازه تاپیکتو دیدم نسیم جان...منم دقیقا تو شرایط شما هستم.....از نظر روابط با همسرت و چیزایی که در مورد مادرش میگید مثل هم هستیم البته با این تفاوت که همسر من دست بزن نداشت.منم چهار سال بود ازدواج کرده بودم...تمام حسایی که داری و نوشتی منم دارم...واقعا متاثر شدم عزیزم...چیزی نمیتونم بگم...چون منم خودم دارم از صحبتای دوستان استفاده میکنم...فقط برات ارزوی خوشبختی میکنم واینکه ارتباطت با خدارو بیشتر و بیشتر کن....عزیزم تو تنها نیستی...

ممنون دوستان
بچه ها اين پيامو ديشب فرستاد. جوابشو ندادم
"خيلي دوست دارم...اصلا حالم خوب نيست،سمت چپ بدنم لمسه،دوست دارم تمام تضمين هاي دنيا بهت بدم تا باورم كني ولي با اين شرط انگار ميخواي دامن پام كني،بخدا اين شرط نميزاره زندگي خوبي بكنيم،از ديشب تا حالا نخوابيدم،و به اين شرط فك كردم،خدا ميدونه لج بازي نميكنم،دوس ندارم يه ذرهم ناراحت شي،نميخوام كار اشتباه كنم...هرچي زورميزنم نميتونم اين زندگي برگردونم،به بابات بگو هركاري ميخواد بكنه من انجام ميدم"
يه ساعت بعد از اينكه وكيلش زنگ زد مذاكره كنيم هي به من زنگ زد جواب ندادم و بعدش اينو فرستاد

- - - Updated - - -

كاملا احساس ميكنم بخاطر مهريه تحت فشاره
اگه برگردم قضيه مهريه لوس ميشه
اينم حق طلاق نميده كه من ديگه راهي نداشته باش
شما چي فكر ميكنين؟

- - - Updated - - -

آخه اين آقا يك ماه سراغ منو نگرفت تا مهريه رفت براش اومد سراغ من!!!!
من واقعا چاره ديگه ايي نداشتم دوستان كه ميگين عجله كردين
من خودم دادگاه نميرم وكيلم ميره
توكل بخدا

- - - Updated - - -

باورتون ميشه تا حالا ميس كالش تو اين چند سال رو گوشيم نيافتاده بود!!!
ديشب ١١بار زنگ زد