به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 33
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Shy اختلافات تمام نشدنی من وهمسرم.هرچندعاشق همیم

    به نام خدا
    سلام به دوستان واعضای محترم.فکر میکنم بهتر باشه خودم ،همسرم وشرایط زندگیم رو براتون شرح بدم.بنده خانمی۲۷ساله باتحصیلات پیراپزشکی والبته درتلاش برای ادامهءتحصیل.ازخانواده ای خوب آرام وموجه.تا۲سال قبل دریک مرکزدولتی مشغول به کار بودم که بعدازبدنیا آمدن فرزنددلبندم با درخواست کاملا محترمانهءهمسرم که ازم خواست درصورت تمایلم دیگه سرکار نرم ومن هم موافقت کردم.وحالاهمسرم.ایشون دارای تحصیلات دکتری.از خانواده ای موجه که دقیقا هم لول خانوادهءخودم هستن والبته من هم دوستشون دارم.همسرم از لحاظ مالی درآمدبسیارخوبی دارند وجههءاجتماعی خیلی خوب ومحبوب.دست ودلباز.خوش تیپ.مذهبی.وبسیار کاریوالبته خانواده دوستخوب تااینجاهمه چی خوب واکیه.یادم رفت بگم ما۵ساله که عروسی کردیم وقبل عروسی۳سال نامزدی داشتیم به علت تحصیل.ازدواج ما یک ازدواج کاملا عاشقانه والبته عاقلانه بود.ماعلاوه براینکه بسیار همدیگه رو دوست داشتیم والبته هنوز هم داریم ملاکهای عاقلانه ای برای انتخاب هم داشتیم که الحمدلله اون ملاکها برآورده شدند.هرچند به این جمله شدیدا ایمان آوردم که تا زمانی که زن وشوهر زیر یک سقف نرفتند نمیشه به میزان تفاهمشون پی برد.وحالا طرح مشکلم.راستش من تا اونجایی که یادم میاد از همون روزهای اول نامزدی با خیلی خیلی خیلی بیخیالی و تنبلی بسیار مفرط همسرم مشکل داشتم.البته ایشون در مورد کارشون بسیار کوشاهستن وازاین بابت خیلی خوشحالم ولی تو خونه انقدر بی مسئولیت رفتار میکنه که اشک منو درمیاره.حتی از خوردن ۱لیوان اب هم عاجزه.ماتقریبا تمام خریدهای خونمون بی چون وچرا به عهدهءپدرشونه.من تاحالا یاد ندارم همسرم حتی ۱نون برای خونه خریده باشه.این مسئله خیلی عذابم میده.یه مشکل دیگه که دارن به شدت معتاد به وسایل الکترونیکی علی الخصوص موبایله.مثلا چند روز پیش تولد دخترعزیزم بود.چون ماتازگیا۱خرید بزرگ کردیم مجبوریم یه خرده ریاضت اقتصادی بکشیم تا انشاالله بزودی از این وضعیت گذرکنیم‌.به همین علت امسال تولد کوچیک برا دخترم گرفتیم.قرار شد من شام درست کنم وعصر باهم بریم کیک تولد بخریم.خلاصه عصرباهزار زور وزحمت از خواب بیدارش کردم.گفتم خوب من شامم امادست پاشو بریم سراغ کیک .گفت خسته م.حال ندارم.بعدشم گوشیشو گرفت دستش وطبق معمول اسیرش شد.خیلی عصبانی شدم.خیلی زیاد.گفتم اگه نمیای خودم میرم .اونم درحالی که چشم از گوشیش بر نمیداشت گفت بذار یه زنگی به بابابزنم اومدنی برامون کیک بخره.این جملهءبذار به بابام بگم همیشه من رو به درجهءانفجار میرسونه.متاسفانه رفتم با عصبانیت گوشیو از دستش گرفتم وکوبیدم زمین ورفتم تو اتاق.شاید باورتون نشه در کمال بی خیالی گرفت خوابید تا موقعی که مهمونا بیان وما تولد رو بدون کیک تولد برگزار کردیم.بعد هی شب میومد آشپزخونه بهم میگفت بگو چقد دوسم داری.منم گفتم هیچی.گفت خوب خوابم میومد.خلاصه اخر شب که مهمونا رفتن دیدم یهو همسرم پاشد رفت سراغ گوشیه قدیمیش وسیکارتشو انداخت توش.گفتم چرا؟گفت برای اینکه زدی شکستی گوشیو.مثل اینکه تازه متوجه شکستن گوشی شده بود.ازقضا اون گوشی رو من براش خریده بودم که خوب مبلغشم قابل توجه بود.بهم گفت گوشیو گذاشتم تو جعبه بابا فردا ببره بفروشه از شر منت گذاشتن تو راحت شم.منم دیدم واقعا حوصله ندارم بشینم براش توضیح بدم که باباجان علت عصبانیت من این بود که تو وقت وبی وقت گوشی دستته.بهش گفتم بهتر تو هنوز بلد نیستی از تکنولوژی استفاده کنی.بعدم قهر کردیم ومن از حرصم جامو جدا کردماونم که همیشه میومد دنبالم سراغم نیومد وبه همین راحتی تولد دخترم کوفتمون شد.ما از این دست اتفاقای مشابه که همیشه بخاطر تنبلیه همسرم هست زیاد داریم وهمیشه منجر به دعوا میشه.حالا دیگه از تغییر همسرم ناامید شدم وفقط میخوام یاد بگیرم که چیکار کنم که دیگه انقد بحث ودعوا نداشته باشیم واقعا دیگه حوصله شو ندارم.ممنون میشم

  2. کاربر روبرو از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده است .

    بالهای صداقت (سه شنبه 25 مهر 96)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    آناهیتا جان توی اون مواردی که همسرت میگه به بابام میگم نمیشه یه جوری با یه زبونی بهش ابراز نیاز کنی که متوجه حس نیاز شما بشه ؟

    مثلا وقتی در مورد کیک تولد میگه به بابام میگم بگیره شما بگی عزیزم نمی دونی چقدرررر دلم میکشه کیک تولد دخترمون انتخاب مشترک ما دوتا باشه ؟ مثلا بگی دوست دارم با هم انتخاب کنیم ...

    یا مثلا در مورد خریدهای خونه بهش بگی خیلی منظره مردی که دست پر با خرید از در منزل میاد داخل برام دلچسبه (دوستانه) ...

    سخنرانی کلید مرد دکتر حبشی رو گوش دادی ؟ آموزش میده خانم ها با ابراز نیاز زودتر می تونن به خواسته هاشون برسن ...

    مثلا بگو دلم می خواد ... دلم میکشه .... عزیزم نمی دونی چقدر دلم می خواد فلان کارو تو انجام بدی ...

    گرچه خود من هم یه تیکه از مشکلاتم شبیه شماست ... منم خیلی حرص می خورم ... پس تاپیکت رو دنبال می کنم اگه نکته مفیدی بچه ها یاد دادن منم بیشتر یاد بگیرم
    ویرایش توسط ملودی 94 : دوشنبه 24 مهر 96 در ساعت 02:16

  4. 2 کاربر از پست مفید ملودی 94 تشکرکرده اند .

    بالهای صداقت (سه شنبه 25 مهر 96), بارن (دوشنبه 24 مهر 96)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ملودی عزیزممنون از اینکه به تاپیکم سر زدی.درمورد پیشنهادت باید بگم خوب مسلما میشه.میشه خیلی آرومتر وصبورتر برخورد کرد.ولی مشکل اینجاست که من بعضا یه سری رفتارهای تکانشی دارم که نمیتونم خودم رو تو اون لحظه کنترل کنم.یه عصبانیت بیش از حدمیاد سراغم که حتما بایدتخلیه شهمثلا اونروز گوشیشوپرت کردم.اینجور حرکات من باعث میشه همیشه صورت مسئله پاک بشه وجای طلبکارکه من باشم با بدهکار که همسرم باشه عوض شه.والان به جای اینکه من از همسرم بابت نخریدن کیک ناراحت باشم باید برای شکستن گوشیش شرمنده باشم.واقعانمیدونم اگه گوشیشو بفروشه باید چه عکس العملی داشته باشم؟ولی فکر کردن به این کارش غرورمو هزار تیکه میکنه.احتمالا نتونم هرگز ببخشمش ولی خوب حداقل کاری که میتونم بکنم اینه که ازتون بخوام راهنماییم کنید اگه همچین کاری کرد چه عکس العملی داشته باشم .این مسئله خیلی برام مهمه.خیلی زیاد.ماقبلا هم چنین بحث مشابهی داشتیم ،یادم میاد زمانی رو که باردار بودم.البته باید قبلش این توضیح رو بدم که نزدیک به۴سال از اوایل زندگیمون کار کردم وتنهادرامد منزلمون بود چون همسرم مشغول به تحصیل بودند.آه بماند که خاطرات تلخ زیادی از اون دوران دارم که شاید در ادامه لازم به توضیح باشه وبراتون شرح ماوقع کنم.بله داشتم میگفتم من باردار بودم،حالم اون روززیاد مساعدنبود .صبح موقعی که میرفتم سرکارازهمسرم خواستم ظهربیاددنبالم.خوب ظهر شد وایشون طبق سنوات گذشته قرار رو یکطرفه بهم زد.وقتی اومدم خونه دیدم حتی رختخوابشم جمع نکرده.گفتم قرارمون چی بود گفت خوابم میومد نتونستم بیام.گفتم برام قابل هضم نیست که من بااین وضعیتم برم سر کار وقسط ماشینی رو بدم که افتاده زیر پای تو وخودم نتونم هیچ استفاده ای ازش بکنم.میدونم که حرفم خیلی تلخ بود ولی در حق بودنش جای هیچ بحثی نیست.وهمین حرف تلخ من شد پیراهن عثمان وشروع ۱بحران تازه.۱الم شنگه ای به پا کرد که تو سرمن منت میذاری وازاین دست حرفا.نقطهءاوجش اونجایی بود که رفت پارکینگ وچندتالگد محکم به ماشین زد وبه باباش گفت من دیگه این ماشینو نمیخواموهمین امروز باید بفروشیش.واقعا غرورم جریحه دار شد.البته بعدهاآروم شد وماشین رو نفروخت چون هرگز به نفع زندگیمون نبود فروشش ،خوشبختانه از لحاظ اقتصادی بسیار باهوش وعاقله .ولی خوب چندبار منو باتاکسی اینور اونور برد که مثلا ازم زهر چشم بگیره.میخوام بگم اگه گوشیش رو بفروشه برامن خیلی سنگین میشه این مسئله.برام خیلی مهمه که یه رفتارپخته وسنجیده مقابلش کنم.لطفا در این موردراهنماییم کنید که هم به شکل خاص این بحران مقطعی رو رد کنم وهم درکل بتونم به خودم مسلط باشم تومواقع اینچنینی.واقعا دیگه بدنبال تغییرهمسرم نیستم.درواقع خسته شدم.آیات قران معجزه ای هستن که باید باورشون کرد مثل اون آیه ای که میفرمایند سرنوشت هیچ قومی تغییرنکرد مگر آنکه خودشان خواستند.این آیه معرکه ست.برای همین میخوام تمرکزم رو از روی همسرم وتغییرش بردارم وبه خودم بپردازم.کمکم کنید بتونم جلوی رفتارهای تکانشی وعکس العمل های شدیدم رو بگیرم.واقعا به حضورتون ومشاورتون نیاز دارم.ممنون

  6. 2 کاربر از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده اند .

    masamasa (دوشنبه 24 مهر 96), ملودی 94 (دوشنبه 24 مهر 96)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    آناهیتا جان باید بهت بگم که پست قشنگی نوشتی
    این که برای اصلاح زندگیت به دنبال تغییر دادن خودتی عالیه ...

    برام جالبه نوشته هات رو که می خونم خیلی شبیه تجربه های خودم توی زندگی مشترکم هست و چیزهایی که دقیقا برای خودم اتفاق افتاده ...

    منم اینجور عصبانیت ها تا مرز انفجار رو بخاطر شرایطی که ناحق یا بی انصافی می دیدم بارها تجربه کردم و مثل شما تازه دارم یاد می گیرم که چاره ای نیست و اگه بخوام زندگیمو از دست ندم باید خودمو تغییر بدم (چون منم مثل شما قلبا همسرمو دوست دارم) ...


    به نظرم بهترین راه اینه توی لحظه ای که داری از عصبانیت منفجر میشی یادت به همین پشیمونی های بعدش بیفته و خودتو آروم کنی ... یه راه خیلی خوب اینه که چشماتو ببندی یه نفس عمیق بکشی و یه سوره قرآن زیر لب بخونی و از خدا بخوای بهت صبر و آرامش بده ... شما که ماشالله قرآن خون هم هستی ... من هم مثل شما خیلی به آیه های قرآن اعتقاد دارم ... یه راه دیگه اینه که توی همون لحظه که از یه نکته منفی شوهرت حرص می خوری سریع یه حسنش رو بیاری تو ذهنت و در موردش فکر کنی تا آروم بگیری ... راه دیگه اینه که در همون لحظه کاملا فکرتو از روی موضوعی که اذیتت کرده منحرف کنی و فکرتو به چیز دیگه ای مشغول کنی یا کلا کار دیگه ای انجام بدی ... مثلا همون لحظه برو زنگ بزن به مامان یا خواهرت از مهمونی دیشب حرف بزنین و بگین و بخندین (مثال) ...

    اینا راههاییه که من خودم دارم تمرین می کنم گرچه هنوزم برام پیش میاد و مونده تا کامل بتونم درستش کنم ...

    مثلا من خودم هر وقت خیلی از یه سری رفتارهای شوهرم حرصم میگیره و عصبی میشم تو همون لحظه تو دلم میگم به این فکر کن که یه مرد نجیب و چشم پاکه ... اگر همراه تو نیست یا تو خونه خوابیده یا اون کاری که تو دلت می خواد نمی کنه ولی دنبال زن دیگه ای نیست دنبال خوشگذرانی نیست بعد یه دفعه می بینم خشمم فروکش می کنه ...

    در مورد گوشی به نظرم حساسیت نشون نده ... حالا بودن یا نبودن یه گوشی موبایل تاثیر خاصی تو زندگی شما نداره ...روی موردهای بعدی کار کن که کار به اینجا نکشه ... ولی خب می تونی به شکل همون نیاز مطرح کنی که دلم می خواد گوشی هدیه منو نگه داری ... دلم میکشه که داشته باشیش ...

    نکته دیگه اینکه من فکر می کنم شوهر شما یه وابستگی توی انجام هر کاری به پدرش داره که شاید برمی گرده به زمان کودکیش یا نوع تربیتش ... چون بازم میگی اون موقع گفته به بابام میگم ماشینو بفروشه ...

    شاید اگه بطریقی این اتکاش به پدرش کمتر بشه مسئولیت پذیریشم بیشتر بشه ... به نظرم شما به عنوان همسرش باید یه جوری با همون ناز و نیاز بهش بفهمونی که دلت می خواد شوهرت کارهای خونه ت رو انجام بده نه باباش ...

    ان شالله همه چیز به خوبی درست میشه گلم
    ویرایش توسط ملودی 94 : دوشنبه 24 مهر 96 در ساعت 08:38

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    با سلام
    آناهیتای عزیز شما مشکلت این هست که این اخلاق همسرت رو نپذیرفتی
    اول بپذیر و دائم این مشکل رو با یه حالت ایده آل مقایسه نکن

    شما اگر بپذیری، در چنین شرایطی عکس العمل احتمالی رو پیش بینی می کنی
    اون روز طبق تجربه باید میدونستی که همسرت احتمالا برای گرفتن کیک بهانه میاره
    پس از قبلش خودت رو از لحاظ روحی آماده کن که اون جوری که شما میخوای شاید نشه

    میری و موضوع رو مطرح می کنی اگر جواب داد که هیچ اگر جواب نداد به عکس العمل احتمالی همسرت که برات قابل پیش بینی هم بوده یه عکس العمل مناسب نشون میدی و از قبلش با خودت میگی باید خودم رو کنترل کنم و آروم و عاقلانه حرف بزنم

    میگه خوابم میاد برو یه خوراکی که دوست داره رو بیار یا موسیقی که دوس داره رو بذار تا خوابش بپره

    همیشه با خودت تکرار کن اولویت اولم صلح و آرامش هست حالا اینکه فلان مهمونی چه جور برگزار بشه فلانی چه جور فکر کنه و ... زیادم مهم نیست

    یه وقتی که همسرت حالش خوبه و خوابالود و خسته نیست راجع به مواردی که در ذهنت هست صحبت کن
    اونم نه به این شکل که متهمش کنی و انتقاد مستقیم داشته باشی بلکه به این صورت که بگی خیلی دلم میخواست فلان وقت فلان کارو خودت میکردی

    البته قبل از این حرفها حتما بهش محبت کن و خصوصیات خوبشم عنوان کن

    الان راضی هستی که برای کیکی که آخرشم نخرید اون حرکت رو کردی؟

    عکس العمل ها رو پیش بینی کن و برای اونها عکس العمل منطقی و مناسب در نظر بگیر

    الانم شب که همسرت اومد خودت پیشقدم بشو و آشتی کن و بگو اشتباهات خودم رو در اون برخورد می پذیرم هر چند همه تقصیرات گردن من نبود. یخ ایجاد شده رو بشکن

    در رابطه با گوشی اگر هم حتی بفروشه خودتو ناراحت نکن به هر حال اون گوشی شکسته

    چرا فکر می کنی غرورت هزار تکه میشه انقدر به این غرور گیر نده
    کاملا عادی برخورد کن

    یک بار برگرد و پست اولت رو بخون
    همسرت خصوصیاتی داره که داشتن نصف اون خصوصیات میتونه یک زن رو خوشبخت کنه
    این اشکالشو بپذیر و نذار آرامش زندگیت با همین یک ایراد کوچک به هم بریزه
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
    ویرایش توسط فکور : دوشنبه 24 مهر 96 در ساعت 10:09

  9. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    masamasa (دوشنبه 24 مهر 96), ملودی 94 (دوشنبه 24 مهر 96)

  10. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام آناهیتای عزیز

    چه رفتار خوبی هست اینکه اول خصوصیات مثبت همسرت رو نوشتی و بعد عیب هاش رو .

    برای اینکه انرژیت حفظ بشه میتونی فقط روی یکی دوتا موضوع محدود زوم کنی و روی اونها کار کنی . برای مثال مساله وابستگی همسرت به پدرش رو به عنوان خصوصیت ایشون بپذیر و

    تمرکزت رو بگذار روی "تقویت حس مسئولیت پذیری همسرت" . ببین واقعا چه درخواست هایی از همسرت داری که برات مهم هست و چطور میتونی رفتارت رو اصلاح کنی تا راحت تر به خواسته ات برسی؟

    حالا این وسط اگر دیدی به خواسته هات و خرید کردن ها (بدون تکیه بر پدرش )پرداخت تشکر ویژه ای ازش کن و بگو چه لذت بخشه وقتی خودت برام چیزی تهیه میکنی ،درغیر این صورت بدخلقی نکن .

    مثلا تو مورد کیک خریدن اگر برات خیلی مهم بود میتونستی بهش بگی میشه یکم خوابیدی بعدش باهم بریم؟ یا حتی درصورت امکان بعد اومدن مهمونا . یا اینکه با محبت و شوخی وشگردهای خاص خودت ازش بخوای .

    درنهایت علاوه بر کیک نداشتن مسائل دیگه ای هم اضافه نمیشد . همیشه بدترین حالت رو ببین توی ذهنت و بعد میبینی همچین هم اتفاق بدی نیست که فکرشو می کردی.

    پس تمرکزت رو بگذار رو خواسته هات.ببین واقعا از همسرت چی میخوای و دوست داری چه مسئولیت هایی در خونه بپذیره تا برای خودت شفاف باشه و بعد بتونی شفاف از همسرت هم درخواست کنی .

    ما برای ساخت زندگی ایده آلمون تا اخر عمرمون زمان داریم پس جای اینکه بخوایم یه روزه بهش بپردازیم چه خوب میشه اگر خواسته هامون رو بدونیم و به تدریج راه ها رو برای داشتن یه زندگی بهتر هموار کنیم.

    مثلا در مورد نگهداری از فرزند یا نظافت منزل یا موقع اومدن مهمونا ، شما دوست داری همسرت چه مسئولیتی رو بپذیره . ابتدا توی هر حوزه مهمترین هاش رو بنویس و روی اونها و درخواست کردن اونها کار کن .

    موفق باشی
    ویرایش توسط Eram : دوشنبه 24 مهر 96 در ساعت 13:44

  11. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    ملودی 94 (دوشنبه 24 مهر 96)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 اسفند 99 [ 17:58]
    تاریخ عضویت
    1396-7-23
    نوشته ها
    77
    امتیاز
    5,177
    سطح
    46
    Points: 5,177, Level: 46
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 173
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    56

    تشکرشده 99 در 48 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلامی دوباره.روزتون بخیر دوستان عزیز.امروزاومدم با کلی خبرخوب.دیشب همسرم سرکاربود.امروز هم میبایست بدون اینکه خونه بیاد صبح بره سرکار دیگه ش وطبق هفته های گذشته ظهربیاددنبال منو دخترم که تا شب حدودای ساعت ۹که سرکاره پیشش باشیم.درواقع دوشنبه هاجایی هست که براش شرایط اسکان برای ماهم محیاست واز اونجا که همسرم دوست داره ماپیشش باشیم هر دوشنبه مارو باخودش میبره سر کار.اما من صب که پاشدم مطمئن بودم که نخواهم رفت.چون قهربودیم دیگه.اصول قهرم اینه که همراهیش نکنم.یدفعه دیدم حدودای ساعت۱۱اومد خونه.مثل روزای قبل یه سلام خیلی گرم وطبق معمول اومدمنو بوسید وبغلم کرد.گفتم ببین ماالان باهم قهریم.اونم گفت غلط کردی بیا دستمو ببوس آشتی کنیمکلا همسرمن یه اخلاقی که داره هیچوقت قهر و باور نمیکنه .بعدش بهم گفت که یه سخنرانی مهم دارم تامن دوش میگیرم برام لباس آماده کن.منم همین کارو کردم.موقع رفتنم گفت ظهر میام دنبالت بریم.گفتم نمیام.اونم گفت غلط کردیخلاصه اینکه الان اومدیم اینجا وپیششم.درمورد گوشیم گفت کی گفته میخوام بفروشمش .گذاشتمش تو جعبه.یه مدت نمیخوام ازش استفاده کنم
    در موردپیشنهادهای دوستان خوبم ملودی فکور وارم عزیز،خوب باید بگم که پیشنهاد های خوب وقابل اجرایی هستن.فکور عزیز شمادرست گفتین من هر بار که این اتفاقا میوفته همسرم رو باحالت ایده آلی مقایسه میکنم که منو واقعا عصبی میکنه.خودش بارها ازم خواسته که این ویژگی شو قبول کنم.بهم گفته بود که سعی کن بهش عادت کنی میدونم که تنبلی خصلت خوبی نیست ولی واقعا نمیتونم کاریش کنمبپذیرش این خصلت برا من که خیلی فرز وحتی خیلی عجولم خیلی سخته.شایدبالای هزار بار موقع بیرون وخرید رفتن دعوامون شده اعصابمون خرد،بس که فس فس میکنه.ما تو مهمونیا بدون استثنا نفر آخری هستیم که تشریف فرما میشیم.همیشه به قرارهای دوستانه مون برای بیرون وتفریح رفتن دیر میرسیم.کلا من یادم نمیاد روشناییه روز رو موقع خرید کردن دیده باشم.حتی به قرارهای کاری خودشم دیر میرسه ولی چون خیلی روابط اجتماعی قوی وروی گشاده ای داره هیچوقت مشکلی براش پیش نمیاد.وابستگی به پدرش هم از سر تنبلیشه.وگرنه من بارها شاهد این بودم که خریدهای فوق العاده خوبی داشته چون هم باسلیقه ست وهم خیلی باهوش.در مورد مقتصد بودنش من هیچ شکی ندارم مثلا اگه ۱مقدار پوله مشخص رو بدن دست هزار نفر من مطمئنم تنها کسی که میتونه بهترین سود رو از اوپول ببره بدون شک همسره منه.ولی خوب تنببببببببله.بدون استثنا ماهر دعوا وبحثی که داشتیم منشاش تنبلیه ایشون بوده.تقریبا همهءفامیل ودوستاش این مسئله رو میدونن.یه مسئلهءدیگه که این مشکل رو برای من حاد میکنه مقایسهءهمسرم با یکی از اقوام نزدیکه.این آقا دامادشون هستن وانقدر پسر ترو فرزیه که خدا میدونه.یعنی شما بگو ف ایشون رو باید از فرحزاد جمع کرد.انقد تو کارای خونه به خانومش کمک میکنه که آدم حالش بهم میخوره.میاد میوه میشوره.گردگیری میکنه.اصلا یه کارایی که من حتی وقتی همسرم رو تو خیال هم تو اون حال تصور میکنم خندم میگیره.البته این حرص خوردنام درونیه.واصلا زیاد بروزش نمیدم.جالبه بدونید دوستای خونوادگیمونم اینجورین از شانس من.مثلا شوهر خانوم پاشده ژله درست کرده.چه میدونم اون یکی سالاد تزیین میکنه.خوب منم اینارو میبینم حرص میخورم.البته همسرم بهم قول داده تا یکی دو سال دیگه یکی رو استخدام کنه برای کارای خونه.ولی فکر نمیکنم اون موقع هم بتونم با این حس حسادتم کنار بیام.از خانم ها وآقایونی که تجارب مشابه دارن میخوام که تشریف بیارن اینجا وبنده رو کمک کنن.ممنون میشم

  13. کاربر روبرو از پست مفید آناهیتا۲۷ تشکرکرده است .

    ملودی 94 (دوشنبه 24 مهر 96)

  14. #8
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    آناهیتا جان

    با این ویژگی های مثبتی که از همسرت ذکر می کنی و مخصوصا اینکه به فکر رفاه و سلامت شما هم هستن دیگه چندان جایی برای حرص خوردن وجود نداره ...

    ایشون داره مسئولیت های مردانه ش رو به خوبی انجام میده ... سالاد تزئین کردن و ژله درست کردن واقعا چیزی نیست که شما شوهرت رو با مردهای دیگه مقایسه کنی ...

    بعدم اینکه کلا مقایسه نکن

    مقایسه اشتباه هست ... یه جمله معروفه که میگه هرگز باطن زندگی خودتون رو با ظاهر زندگی دیگران مقایسه نکنید ...

    مطمئن باش همسر شما هزار و یک ویژگی خوب داره که همون خواهرشوهر و یا دوستان شما در آرزوی داشتنش هستن ...

    پس حالا که زندگی خوب و موفق و یک مرد عاشق داری بیجهت و بی دلیل خودتو آزار نده ...

    خوشبخت باشی گلم

  15. کاربر روبرو از پست مفید ملودی 94 تشکرکرده است .

    masamasa (دوشنبه 24 مهر 96)

  16. #9
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام
    خداروشکر که مساله به خوبی و خوشی حل شد .
    اما من چنتا نکته توی حرف های شما دیدم که برات مینویسم.

    به نظر میرسه شما بیش از وظیفه ات به همسرت سرویس میدی و این برای ایشون عادت و توقع شده . ریشه این رفتار همسرت رو در خودت نیز جستجو کن .
    شاید اوایل ازدواج از اینکه به آقای دکتر پرمشغله سرویس کامل و حسابی بدهی تا فقط به درس و کارش برسد لذت می بردی و احساس میکردی که وظیفه همسری و محبت همسری ات را اینگونه میتوانی به همسرت نشان دهی اما الان بعد گذر چندسال تو ماندی و مشغله زیاد و حس عدم همکاری همسرت.
    اگر این چنین هست که نوشتم بهتره گاهی تمرین کنی تا فقط درخواست کننده باشی،گاهی مشغله برای خودت درست کن و سرویس مورد نظر همسرت را که جزو وظایفت نیست انجام نده. یا ازش بخواه کلا در این مورد خاص خودش کارهاشو انجام بده.
    گاهی مسئولیت فرزندت رو بهش بسپار گاهی برای انجام کارشخصی ات ازش کمک بخواه .

    به نظرم حسادتی که در تو بوجود اومده به همین علت هست.
    خانم ها کمک شوهراشون رو دوست دارند چون حس حمایت عمیقی بهشون میده این نیازت رو باهمسرت مطرح کن و از سرکوبش به بهانه کار و درس همسرت خود داری کن.

  17. #10
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array
    سلام
    اناهیتا جان یک زنگ خطر بزرگ در نوشته هات بود.این رفتار بسیار اسیب زا و بچه گانه و غیر منطقی رو همین الان بذار کنار : جدا کردن جای خواب موقع دعوا.
    این کار نه تنها کانون زندگیت رو تهدید میکنه بلکه باعث میشه همسرت ازت دور بشه روز به روز.شاید الان به روی خودش نیاره.اما مثل لکه ای که کم کم روی شیشه میفته، بعد از مدتی دیگه نمیشه جمع و جورش کرد.از یک مادر و یک همسر عاقل چنین رفتاری بعیده...خودت گفتی برعکس همیشه که میامد دنبالم نیامد...خب براش رفتارت عادی شده و باعث دلزدگیش شده.و نیامدن همسرت میتونه اخطار باشه..یعنی اونم عادت کرده که وقتی شما ناراحتی جای خوابت رو جدا میکنی و ایشونم داره کم کم این رو میپذیره.متاسفانه اینجور که نوشتی عادت به این کار داری.
    یه استادی میگفت جدا کردن جای خواب یعنی خرد کردن همسر (چه زن و شوهر) حتی میگفت اگر همسرتون بهتون خیانت کرد و اومد زل زد توچشماتون و اعتراف کرد، بازم جای خوابتون رو جدا نکنین.درواقع میخواست شدت مخرب بودن این رفتار رو بگه.
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.



 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:17 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.