سلام
عجله ممنوع
بی صبری ممنوع
دنبال خونه در اینترنت گشتن ممنوع
تمرکز بر زمان ممنوع
محدود کردن خوشبختی و نشاط و شادابی بصورت تنگ نظرانه برزمان مشخص و زیر یک سقف و همسرت وتغییر شرایط باب میل .... ممنوع
مهارت های رفتاری را یاد بگیر ..... نشون بده همسرت را درک می کنی و در عین حال نیازهایت را ظریف و بدور از سرزنش و القاء مرد ناتوان به همسرت مطرح کن ... بگونه ای که نیازمندی را نشان دهد به گونه ای که القاء کند ضعیفه ای هستی که به همسرت تکیه داری و اورا قوی و توانا می دانی و می تواند زندگی را بچرخاند و کمی به فرصت احتیاج دارد و اکنون هم نسبت به قبل در موقعیت خوبی قرار گرفته و تلاش دارد می کند برای موقعیت بهتر .... اینها را باید القاء کنی
عزیزم شما دوباره رفتی توی همان فاز بجای همسرت احساس مسئولیت و هندل کردن و نگرانی و ..... قبلاً گفتم اینها پیش میاد و نگران نشو و ازش عبور کن ... .مشاوره را ادامه بده و بخواه و کمک بگیر که راهکارهای آرامش در این موقعیت ها را نشانت دهد ..... لطفاً توقف فکر داشته باش و سعی کن در همین موقعیت بهانه های کوچکی که می تواند شادت کند را ببینی و بهره ببری
در ضمن خواسته هایت را با تصویرهای فانتزی عشقولانه ای مطرح کن مثلاً بگو امروز رفته بودم توی خیالات و رویا بافی .... چقدر شیرین بود ....( بگذار کنجکاو بشه و بپرسه چه خیالاتی ) بعد از پرسشش بگو .... تو غافلگیرانه توی زمان و وقتی که انتظار نداشتم بهم زنگ زدی و گفتی خوب و تند و سریع آماده شو بیا بریم بیرون .... منم گفتم کجا بیام و گفتی دم در خونه ام و منتظرتم عشقم
باورم نمی شد ... چقدر غافلگیر کننده و قشنگ و منم ذوق زده زود آماده شدم و اومدم دم در و دلم میخواست می شد بپرم توی بغلت از ذوقم و .... پرسیدم کجا می بری منو ( به الفاظم دقت کن نگفتم پرسیدم کجا میریم بلکه دارم میگم پرسیدم کجای می بری منو ) ... گفتی یه جای خوب .... پرسیدم خب کجا .... گفتی می بینی .... وای که چه حس خوبی داشت که همسرم اینجوری توی خماری نگهم داشته بود و منم از فضولی می ترکیدم و ذوق داشتم کجا میریم ..... منو بردی جلوی یه آپارتمان و کلید انداختی و درو باز کردی .... پرسیدم خونه کیه .... و فکر کردم کلید خونه دوستی یا فامیلی که خونه نیستن رو گرفتی و اومدی دنبالم که بریم خلوتکده .... جوابمو ندادی منم یه نگاه باز زبان بی زبانی گویای ای ناقلا بهت انداختم و همه تصورم همین بود .... توی یکی از طبقات جلوی یه واحد کلید انداختی و درو باز کردی گفتی بفرما خانمم .... و من از این با احترام بفرما گفتن و خانمم از ته دل گفتنت دلم غنج رفت و رفتم داخل و دیدم یه خونه خالی و ..... تصور کردم الآن جایی در حد زیر اندازی چیزی هست و خونه آشناییه که خریدن و میخوان بیان توش و ... تو کلید گرفتی که همون که فکر می کردم یعنی خلوت .... در سکوت بودم که خب حتماً همینایی که فکر کردم را بهم میگی و منتظر همینها بودم که پرسیدی خوبه ؟ خوشت میاد .... غافل گیر شدم و گفتم من خوشم بیاد ؟ مال کیه ؟ گفتی حالا خوب همه جا را ببین تا بگم مال کیه .... منم یه دید همه جا زدم و دیدم نه بابا همه جا خالی خالیه و زیر انداز و وسیله ای در کار نیست و فهمیدم نیومدیم اینجا بمونیم اما موضوع چیه .... که پرسید خب نگفتی خوشت اومده یا نه .... یه لحظه به ذهنم رسید که نکنه اینجا را اجاره کردی و چون باورم نمی شد و فکرشو نمی کردم هاج و واج نگاهت میکردم که گفتی چیه چرا هاج و واج مونی .... اینجا را اجاره کردم و دادم تمیزشم کردند و آماده برای وسیله چیدن ..... مونده بودم پس چرا منو برای انتخاب خبر نکرده و .. .... که گفتی می دونم الآن ممکنه ناراحت بشی که چرا به تو نگفتم و نیاوردمت ببینی و بعد اجاره نامه و .... راستش میخواستم سورپرایزت کنم ... می دونستم داری صبوری می کنی و دیگه از خونه حرف نمی زنی و پس فکرشم نمی کنی حالا حالاها خونه بگیرم .... میخواستم غافلگیر بشی .... من که باورم نمی شد مات و متحیر مونده بودم و راستش ازت خجالت هم می کشیدم .... از اینکه تو چقدر به فکر بودی و من .... و اومدم توی بغلت سرمو گذاشتم روی سینه ات و .... ( این نمونه ای بود که هرچند ذکر همین موارد خصوصی هم برای من در یک فضای عمومی سخت بود اما گفتم که یاد بگیری و فانتزی بسازی و نیازه هاتو با ابتکار و زنانه و عشقولانه و انگیزه بخش ... با این باور که او درک می کند و توجه دارد و ... بیان کنی و دنبال نتیجه هم نباشی
موفق باشی
علاقه مندی ها (Bookmarks)