به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 51 از 57 نخستنخست ... 1121314142434445464748495051525354555657 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 501 تا 510 , از مجموع 561
  1. #501
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 آذر 98 [ 04:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-21
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    9,762
    سطح
    66
    Points: 9,762, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 288
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    392

    تشکرشده 451 در 164 پست

    حالت من
    Khejalati
    Rep Power
    55
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ملودی 94 نمایش پست ها
    آقای jm.armin

    همه ما متاهل ها هم زمانی مجرد بودیم و تمام این تنهایی ها و از ته دل خواستن ها رو تجربه کردیم ... برای شما برادر عزیز هم دعا می کنیم که إن شاءاللّه به یاری خداوند به زودی زود نیمه گمشده تون رو پیدا کنید و زوج بشید و از حس و حال قشنگ زندگی مشترکتون اینجا برامون بنویسید ...

    ولی اینو بدونید که زندگی مشترک چندان آسان هم نیست ... امیدوارم همه ما مهارت های زن بودن و مرد بودن رو یاد بگیریم تا بتونیم از این موهبت الهی (ازدواج و تشکیل خانواده) بهترین استفاده رو در جهت حفظ آرامش روانی خود و همسرانمون ببریم ..

    من هم امشب خیلی دلتنگ بودم ولی همسرم خیلی پیام های عاشقانه برام فرستاد که درکت می کنم و دوستت دارم و بهم اعتماد کن تا شرایط رو درست کنم (بعد از مدتی اختلافات جدی و دوری و جدایی) ...

    باید بگم بخش عمده ای از حل مشکلات زندگی مو مدیون این وب سایتم... و در حال ساختن و یادگیری ...

    امیدوارم همه شیرینی آرامش زندگی مشترک رو تجربه کنن ...

    آمین
    سلام خانم ملودی
    اگه منم تو این چند سال با عقلم نه با دلم فکر میکردم شاید چند سال پیش ازدواج کرده بودم و الان از خاطرات خوب زندگیم مینوشتم
    و شاید حال بعضی از افراد این انجمن نمیتونستم درک کنم و وقتی یکی از جدایی مینویسه
    پیش خودم میگفتم اون چطوری تونست فراموش کنه و تنهات بذاره شما هم بهش فکر نکن و به فکر خودت باش
    بگذریم
    چند روز بود که به لطف یه ادم که بیشتر فکر میکنم مثل فرشته ای هستش که از سمت خدا اومده کم کم حالم داشت بهتر میشد که دیشب چند تا از پیام های دوستان و خوندم و یه فکرم به گذشته رفت و دلتنگی شدیدی گرفتم

    فکر میکنم افرادی که به این انجمن مراجعه میکنن بیشتر به خاطر مشکلاتی مثل جدایی یا خیانت یا و ... که تجربه کردن اینجا میان و دنبال راهکاری واسه حل مشکلاتشون هستن

    به این فکر کنید یه خانم یا اقا که یکی رو تو زندگیشون از دست دادن( یا جدایی یا هر چیز دیگه ای )و حال خوبی ندارن
    وقتی این تاپیک و بخونن چه حس و حالی پیدا میکنن
    با خوندن خاطرات خوب افراد دیگه حالشون خوب میشه ؟
    یا برعکس میتونه تاثیر بدی تو زندگیشون داشته باشه و بیشتر تو خاطرات گذشته غرق شون کنه

    این تاپیک و میشه از یه زاویه دیگه هم نگاه کرد و شاید بعضی افرادی که تو ازدواج مردد هستن و فقط به مشکلات و سختی های زندگی مشترک فکر میکنن یا کلا انگیزه ای واسه زندگی مسترک ندارن با خوندن این خاطرات خوب به این باور میرسن که زندگی مشترک شیرین های زیادی داره که شاید بیشتر این مشکلات و سختی ها که بهشون فکر میکنن تو زندگیشون گم بشه

    به نظر خودم از این تاپیک هم میشه برداشت خوبی داشت هم بد
    و اینکه فکر میکنم بیشتر افرادی که به این انجمن میان مشکلاتی این چنین دارن و شاید با خوندن این مطالب برداشت های خوبی از زندگیشون نکنن
    شاید اگه دیشب اون دلتنگی سراغم نمییومد هیچ موقع اون متن و نوشتم
    نمیدونم




  2. 3 کاربر از پست مفید Glut.tiny تشکرکرده اند .

    miss seven (جمعه 28 مهر 96), کلانتر جو (جمعه 27 بهمن 96), ملودی 94 (شنبه 22 مهر 96)

  3. #502
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 فروردین 97 [ 15:13]
    تاریخ عضویت
    1396-4-23
    نوشته ها
    165
    امتیاز
    3,665
    سطح
    38
    Points: 3,665, Level: 38
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 135
    Overall activity: 81.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience Points3 months registeredTagger First Class
    تشکرها
    241

    تشکرشده 277 در 110 پست

    Rep Power
    36
    Array
    آقای jm.armin عزیز

    زندگی جریان داره ... و این قانونیه که برای تمام انسانی های روی زمین صدق می کنه ... اگر شخصی به هر دلیل تجربه جدایی و دلتنگی و ... داره این دلیل نمیشه که تا آخر عمر و زندگی شو توی اون حال بد بگذرونه ... بالاخره روزهای خوب هم از راه میرسه ... برای همممممه همینطوره ...

    شما هم اگر واقعا فرشته ای رو تو زندگی تون پیدا کردید که حالتون رو خوب می کنه به جای مرور خاطرات گذشته بهتره روی شیرینی حس و حالی که الان پیدا کردید تمرکز کنید ... توی گذشته ها نمونید چون نتیجه ش فقط و فقط از دست دادن زمان حال و آینده تونه ...

    در هر حال نظر من اینه که این تاپیک بسیار مفید واقع میشه ... به متاهل ها کمک می کنه فقط تلخی ها رو نبینن و شیرینی ها از یادشون نره ... به مجردها هم کمک می کنه تا انگیزه و اشتیاق بیشتری داشته باشن برای زوج شدن ...

    من توی روزهای تلخی زندگیم اینجا تاپیک دوستان رو می خوندم و تصور روزی رو می کردم که مشکلاتم حل شده باشه و بیام از روزهای شیرینم بنویسم ...

    وقتی اینجا می خوندم یادم میفتاد که منم از این دست عاشقانه ها توی زندگی مشترکم داشتم ولی ازش غافل شدم ...

    شما هم وقتی خاطرات عاشقانه دوستان رو می خونید تو ذهنتون روزی رو تصور کنید که میاید اینجا و از خودتون می نویسید ... این تصویر ذهنی رو بسازید و ببینید که چقدر حالتون رو بهتر می کنه و صددرصد محقق میشه به امید خدا ...

    شاد و موفق باشید
    ویرایش توسط ملودی 94 : شنبه 22 مهر 96 در ساعت 22:41

  4. 7 کاربر از پست مفید ملودی 94 تشکرکرده اند .

    Glut.tiny (یکشنبه 23 مهر 96), m.reza91 (شنبه 22 مهر 96), paiize (یکشنبه 23 مهر 96), فرشته اردیبهشت (شنبه 22 مهر 96), کلانتر جو (جمعه 27 بهمن 96), نیلوفر:-) (یکشنبه 23 مهر 96), میس بیوتی (یکشنبه 23 مهر 96)

  5. #503
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 19 فروردین 03 [ 05:33]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    24,207
    سطح
    94
    Points: 24,207, Level: 94
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 143
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام به همه

    من هم بعد مدتی اومدم که بنویسم.

    دیشب شب سختی بود برام ؛وقتی همسرم به من حرف هایی زد که ناراحتم کرد و باعث شد به خودم بیام .امروز بالاخره تصمیم گرفتم به خاطر آرامش خودم و حفظ گرمای رابطمون یه تغییر اساسی در یکی از ویژگی های خودم ایجاد کنم.امروز یه برنامه 30 روزه خویشتن داری و صبر برای خودم ریختم تا در مورد رفتارهام بیشتر دقت کنم و خویشتن دارتر باشم. خدایا کمکم کن که موفق بشم؛من خیلی همسرم رو دوست دارم و میخوام رفتاری رو که هردومون رو آزار میده رها کنم.
    امیدوارم این پروژه 30 روزه رو با موفقیت به پایان برسونم.
    ویرایش توسط Eram : شنبه 22 مهر 96 در ساعت 22:55

  6. 5 کاربر از پست مفید Eram تشکرکرده اند .

    m.reza91 (شنبه 22 مهر 96), فرشته اردیبهشت (شنبه 22 مهر 96), کلانتر جو (جمعه 27 بهمن 96), نیلوفر:-) (یکشنبه 23 مهر 96), میس بیوتی (یکشنبه 23 مهر 96)

  7. #504
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط jm.armin نمایش پست ها
    به این فکر کنید یه خانم یا اقا که یکی رو تو زندگیشون از دست دادن( یا جدایی یا هر چیز دیگه ای )و حال خوبی ندارن
    وقتی این تاپیک و بخونن چه حس و حالی پیدا میکنن
    با خوندن خاطرات خوب افراد دیگه حالشون خوب میشه ؟
    یا برعکس میتونه تاثیر بدی تو زندگیشون داشته باشه و بیشتر تو خاطرات گذشته غرق شون کنه

    این تاپیک و میشه از یه زاویه دیگه هم نگاه کرد و شاید بعضی افرادی که تو ازدواج مردد هستن و فقط به مشکلات و سختی های زندگی مشترک فکر میکنن یا کلا انگیزه ای واسه زندگی مسترک ندارن با خوندن این خاطرات خوب به این باور میرسن که زندگی مشترک شیرین های زیادی داره که شاید بیشتر این مشکلات و سختی ها که بهشون فکر میکنن تو زندگیشون گم بشه

    به نظر خودم از این تاپیک هم میشه برداشت خوبی داشت هم بد
    و اینکه فکر میکنم بیشتر افرادی که به این انجمن میان مشکلاتی این چنین دارن و شاید با خوندن این مطالب برداشت های خوبی از زندگیشون نکنن
    شاید به خاطر اینه که تلقی هر کدوم از ما از واقعیت ها بیشتر بر اساس افکار و ذهنیاتمونه تا خود اون واقعیت!
    به نظر من این تاپیک یکی از معدود تاپیکاییه که فضای سایت رو کمی مثبت یا بهتر بگم تلطیف کرده و به غیر از اون به لحاظ آموزشی هم خوبه. شخصا بارها شده مراجعینی رو که در حال دعوا با همسرانشون بودند، به این تاپیک ارجاع دادم و اونا اعلام کردند که این خاطرات مثبت در زندگی اونها هم بوده؛ و خیلی بیتفاوت فراموشش کردند و با خوندن این تاپیک تازه قدر لحظات شیرین خودشونو پیدا کردند. گذشته از همه ی اینها صرف نظر از جنبه های رومانتیکش، یه جور صداقت در سرتاسر این تاپیک هست که این صداقت و پاکی ذاتی رو خیلی کم میبینم و واقعا حیفه آدم این صداقت رو ببینه و حالش خوب نشه.

    آقای امین وقتی این پست و پست صفحه ی قبلتونو دیدم احساس کردم بیش از حد احساسی هستید یعنی حقیقتا شاید از یک مرد این سطح از احساس انتظار نمیره. و این میتونه مشکل ساز باشه براتون. به تاپیکای قبلیتون نگاه کردم و متوجه شدم که شما سالهاست دارید در ذهنتون یک رابطه رو مرور میکنید و یک شهر احساسی-خیالی برا خودتون ساختید. حتی در یکی از پستاتون نوشتید به دختری که به هر دلیلی شاید به شما علاقه داشته باشه ازون خاطرات شیرین باهاش صحبت کردید. چون هر کسی رو میبینید می خواید بهتون نوازش بده! و شما تا وقتی که احساسات شدیدتون رو تعدیل نکردید نباید ازدواج کنید.احساس یک مرد میتونه شیرینی یک رابطه باشه ولی شیرینی زیاد آدمو زده میکنه. شاید راطه ی قدیمیتون سر همین عامل بهم خورده. در رابطه ی جدیدتون شاید طرف مقابل خودش دچار احساس شده و میخواد در نظر خودش شما رو نجات بده که به عشقش برسه که قطعا شکست میخوره.
    آخر تاپیکتون هم شده شعر و موسیقی و احساس . اصلا مساله رو گم کردید. مساله خود شمایید. نه اون رابطه ی قدیمی نه رابطه ی جدید.
    ضمنا:
    فکر میکنم افرادی که به این انجمن مراجعه میکنن بیشتر به خاطر مشکلاتی مثل جدایی یا خیانت یا و ... که تجربه کردن اینجا میان و دنبال راهکاری واسه حل مشکلاتشون هستن
    ه این فکر کنید یه خانم یا اقا که یکی رو تو زندگیشون از دست دادن( یا جدایی یا هر چیز دیگه ای )و حال خوبی ندارن
    و اینکه فکر میکنم بیشتر افرادی که به این انجمن میان مشکلاتی این چنین دارن و شاید با خوندن این مطالب برداشت های خوبی از زندگیشون نکنن
    و...
    اینا همش خطاهای شناختی هست . حتما یه سری به تاپیک مربوطه بزنید.

    در نهایت مراجعه حضوری به روانشناس و همین طور خوندن کتاب "مَردِ مَرد" از رابرت بلای رو بهتون پیشنهاد میدم.

    موفق باشید.
    و از بقیه ،ببخشید که اینجا نوشتم.
    به خاطراتتون ادامه بدین
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود



    ویرایش توسط m.reza91 : شنبه 22 مهر 96 در ساعت 23:42

  8. 6 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    Glut.tiny (یکشنبه 23 مهر 96), paiize (یکشنبه 23 مهر 96), فرشته اردیبهشت (شنبه 22 مهر 96), کلانتر جو (جمعه 27 بهمن 96), نیلوفر:-) (یکشنبه 23 مهر 96), میس بیوتی (یکشنبه 23 مهر 96)

  9. #505
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 آذر 98 [ 04:38]
    تاریخ عضویت
    1391-4-21
    نوشته ها
    212
    امتیاز
    9,762
    سطح
    66
    Points: 9,762, Level: 66
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 288
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience PointsTagger First Class
    تشکرها
    392

    تشکرشده 451 در 164 پست

    حالت من
    Khejalati
    Rep Power
    55
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ملودی 94 نمایش پست ها
    آقای jm.armin عزیز

    زندگی جریان داره ... و این قانونیه که برای تمام انسانی های روی زمین صدق می کنه ... اگر شخصی به هر دلیل تجربه جدایی و دلتنگی و ... داره این دلیل نمیشه که تا آخر عمر و زندگی شو توی اون حال بد بگذرونه ... بالاخره روزهای خوب هم از راه میرسه ... برای همممممه همینطوره ...

    شما هم اگر واقعا فرشته ای رو تو زندگی تون پیدا کردید که حالتون رو خوب می کنه به جای مرور خاطرات گذشته بهتره روی شیرینی حس و حالی که الان پیدا کردید تمرکز کنید ... توی گذشته ها نمونید چون نتیجه ش فقط و فقط از دست دادن زمان حال و آینده تونه ...

    در هر حال نظر من اینه که این تاپیک بسیار مفید واقع میشه ... به متاهل ها کمک می کنه فقط تلخی ها رو نبینن و شیرینی ها از یادشون نره ... به مجردها هم کمک می کنه تا انگیزه و اشتیاق بیشتری داشته باشن برای زوج شدن ...

    من توی روزهای تلخی زندگیم اینجا تاپیک دوستان رو می خوندم و تصور روزی رو می کردم که مشکلاتم حل شده باشه و بیام از روزهای شیرینم بنویسم ...

    وقتی اینجا می خوندم یادم میفتاد که منم از این دست عاشقانه ها توی زندگی مشترکم داشتم ولی ازش غافل شدم ...

    شما هم وقتی خاطرات عاشقانه دوستان رو می خونید تو ذهنتون روزی رو تصور کنید که میاید اینجا و از خودتون می نویسید ... این تصویر ذهنی رو بسازید و ببینید که چقدر حالتون رو بهتر می کنه و صددرصد محقق میشه به امید خدا ...

    شاد و موفق باشید
    تو این دو هفته گذشته احساس خوبی داشتم و خیلی کم تر از قبل به گذشته فکر میکردم
    تا دیشب که کلا بهم ریختم
    فکر میکنم قطعا بی دلیل نیست که این خانم که البته فامیل نزدیک هم هست تو این شرایط بدم وارد زندگیم شده و تونسته اینقدر بهم کمک کنه
    منم وقتی این همه لطف و محبت شو میبینم و بدون کوچک ترین انتظاری کمکم میکنه ارزش زیادی واسم داره
    یکی مثل این خانم که حتی تا نیمه شب ها باهام بیدار میمونه و با صحبت هاش اروم ترم میکنه
    یکی هم ....
    خودمم تصمیم گرفتم تموم زندگیم و پای این خانم بزارم و تا حدی که میتونم نذارم مشکلی یا ناراحتی تو زندگیش داشته باشه
    نمیدونم تو صدای من چی دیده که گیر میده تا من بیشتر حرف بزنم
    ولی من که تو وجودش فقط محبت و خوبی رو میبینم
    انگار اصلا بدی نداره و مثل مادرم ادم و به سمت خودش جذب میکنه ب
    امیدوارم هیچ کسی مثل من با خوندن این خاطرات به یاده گذشته تلخش نیفته
    امیدوارم اصلا کسی گذشته تلخی نداشته باشه که بخواد روزی یادشون بیفته

  10. کاربر روبرو از پست مفید Glut.tiny تشکرکرده است .

    ملودی 94 (یکشنبه 23 مهر 96)

  11. #506
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    سلام
    همه مون به نوبت سرما خوردیم از همسرم که شروع کننده بود که چند روز پیش نوبت من رسیده بود زمانی که همسرم بیمار بود تمام تلاشم رو کردم که زودتر خوب بشن و خدا روشکر زود هم خوب شدند .

    شب ها فرشته کوچک ما یک انرژی مافوق بشر نیاز داره تا بشه خوابوندش . من هم بیمار .

    شب اول بیماری: از همسرم خواستم که حالم خیلی بده ونمی تونم فرشته مون را بخوابونم خیلی نیاز به خواب دارم که همسرم گفتند فردا صبح می خوان برن سر کار و نمی تونند من هم گرچه کمی دلخور شدم ولی به ستون تکیه دادم و فرشته رو گذاشتم روی تابش و شروع به خواندن لالایی از نوع بی قافیه بدون هیچ وزن و آهنگی ، یک درمیون هم خمیازه و آه . همسر مهربان دل نازک من هم دلشون تاب نیاورد و آمد کنارم و لالایی معروف خونمون رو خوند ، الحق که صدای خوبی داره و فرشتمون عادت زیادی به لالایی های همسرم داره . سر من رو هم گذاشت رو پاش .نفهمیدم کی خوابم برد.


    شب دوم بیماری: هوا سر بود وحال نداشتم پتو بندازم روم . فرشته مون هم که طبق معمول بیدار بود . بار اول : چقدر هوا سرده...بار دوم: من چقدر سردم شده.....بار سوم: حال ندارم پتو بندازم روم خیلی سردمه....هیچ اتفاقی نیفتاد خودم بلند شدم پتو انداختم روم و با همون حال مریضم نمی دونم بچه را چه جور خوابوندم. صبح خیلی دلگیر بودم بلند شدم صبحانه همسرم را آماده کردم و خوابیدم چون نمی خواستم موقع رفتنش باهشون خدافظی کنم. ظهر که تماس گرفتم دیدم سردرد دارند علت رو که جویا شدم گفتند دیشب کم خوابیدم داشتم فرشتمون رو می خوابوندم من هم که فکر می کردم خودم خوابوندمشون از من اصرار از ایشون انکار.

    با کلی استیکر ذوق کردمو ازشون تشکر کردم همسر مهربان هم گفتند شرمندم که بیشتر از این ازم برنمی یاد.

    دیروز عصر هم بدون اینکه کار به جایی داشته باشم رفتم خوابیدم و دیدم همسرم خود جوش بچه ها را آرام می کرد که مامان حالش خوب نیست و آروم باشید مابینش هم چند باری اومد و نوازششون شامل حالمان شد من هم با اینکه متوجه می شدم عکس العمل نشان نمی دادم.

    خدایا شکرت.

    پ.ن:
    1- تکنیکی که استفاده کردم ، درخواستم رو به حالت نیاز بیان کردم ، با اینکه همسرم در ابتدا درخواستم را رد کرد ولی ابراز دلخوری نکردم و کارم رو خودم انجام دادم ، در ادامه چنین برخوردی موجب شد که همسرم هم بهترین بازخورد را به من پس بدهند.

    2- حتی اگر به بهترین نحو درخواستتون رو بیان کرده باشید و محق هم باشیداین را بدانیم که فرد مقابل اختیار دارد آن را نپذیرد و جایی برای ابراز ناراحتی و شکایت از جانب ما وجود ندارد.
    ویرایش توسط بی نهایت : جمعه 28 مهر 96 در ساعت 13:06

  12. 8 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    miss seven (جمعه 28 مهر 96), paiize (یکشنبه 30 مهر 96), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 30 مهر 96), کلانتر جو (جمعه 27 بهمن 96), میس بیوتی (شنبه 29 مهر 96), میشل (پنجشنبه 04 آبان 96), ملودی 94 (جمعه 28 مهر 96), بارن (شنبه 29 مهر 96)

  13. #507
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,881 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    سلام
    اون حس حمایت و عشقی که از همسرم می گیرم باعث شده شدیدا بهش دلبسته و وابسته بشم حتی میخواستم راجع به همین تاپیک بزنم که منصرف شدم

    هفته پیش که قرار بود بمونه تا اخر هفته ...ولی صبر من لبریز شد و بغض گلوم رو گرفت متاسفانه در مورد دوری کم طاقت شدم و بهم سخت میگذره ..

    چندین بار بهم زنگ زد وهربار که گوشی رو برداشتم نتونستم جواب بدم

    نمیخواستم بفهمه حالم خوب نیست ولی تو سایت مشاوره ای خوندم حال دل تنگتون رو از همسر پنهان نکنید تا اینکه پشت تلفن زدم زیر گریه

    و کارش رو نصفه گذاشت و همون ساعت حرکت کرد که بیاد و..نمیدونم اون شب رو چطور گذروندم تا برسه ... کی میتونه بگه زمان مقیاس یکسانی داره ؟!

    برای خودم هم عجیب بود نمیدونم این دلبستگی نقطه ضعف منه یا قوت ...ولی هرچی باشه درد دلتنگی اش خیلی شیرینه

    اومد و مرهم دلم شد خیلی حالم بد شده بود ....چند ساعت همینطوری اشک ریختم ونگاهش کردم تا تونستم حرف بزنم

    و موقع رفتن براش لقمه گرفتم و روی هرکدوم با برچسب جملات عاشقانه چسبوندم

    صبح زود بهم زنگ زد خیلی ذوق کرده بود میگفت دختر تو این روزا چقدر سورپریز میکنی گفتم حالا خوشمزه بودن یا نه گفت باور کن به محتواش دقت نکردم تو کف نوشته هات بودم خیلی مزه داد...


    همونطور که قبلا گفتم خودم تحت مراقبت هستم تا زبانم نرم و شیرین باشه
    و این معجزه گره

  14. 6 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    Eram (چهارشنبه 03 آبان 96), paiize (یکشنبه 30 مهر 96), میس بیوتی (یکشنبه 30 مهر 96), میشل (پنجشنبه 04 آبان 96), آنیتا123 (یکشنبه 30 مهر 96), بارن (یکشنبه 30 مهر 96)

  15. #508
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 24 فروردین 03 [ 05:12]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,564
    امتیاز
    44,676
    سطح
    100
    Points: 44,676, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,967

    تشکرشده 6,441 در 1,459 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام
    حس های خوب بادلتنگی های فراوان برگشتن

    همسرم حالا که مشغول کارشده خیلی به بنده لطف داره!
    هرجامیره توفکراینه که یه چیزی واسم بیاره.
    چندروزپیش هم یه جایی رفته بودکه اصلا چیزمناسبی واسه هدیه دادن به خانوم نداشت.
    بعدش که اومد یک کرم آرایشی خیلی کوچیک دستش بودوگفت اینقدرگشتم تااینوپیداکردم واست بیارم
    خیلی خیلی ذوق کردم ازاین که این همه به یادم بودوکلی جستجوکردتایه چیزی پیداکنه.
    چندروزپیش هم یهوبهم زنگ زدوگفت دروبازکن پشت درم.بدوبدو اومدبالا.گفتم چیشده؟
    گفت هیچی یه کوچولووقت آزادداشتم اومدم ببینمتون وبرم.منم بوسیدمش وازش تشکرکردم.سریع واسش میوه پوست گرفتم واونم داشت باپسرمون بازی میکرد.بعدازخوردن میوه هم باعجله رفت.

    منم کلی انرژی گرفتم
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  16. 9 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Eram (چهارشنبه 03 آبان 96), Somebody20 (یکشنبه 30 مهر 96), tavalode arezoo (یکشنبه 30 مهر 96), فرشته اردیبهشت (یکشنبه 30 مهر 96), کلانتر جو (جمعه 27 بهمن 96), میس بیوتی (دوشنبه 01 آبان 96), میشل (پنجشنبه 04 آبان 96), آنیتا123 (یکشنبه 30 مهر 96), صبا_2009 (یکشنبه 30 مهر 96)

  17. #509
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 30 دی 96 [ 03:55]
    تاریخ عضویت
    1395-10-18
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    1,085
    سطح
    17
    Points: 1,085, Level: 17
    Level completed: 85%, Points required for next Level: 15
    Overall activity: 48.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 19 در 7 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همگی !!!
    بعد از یه مدت طولانی دوباره برگشتم به جمع گرمتون.تو این مدت کلی اتفاق های خوب و بد افتاد که حسابی سرمون رو شلوغ کرد .اما خداروشکر الان اوضاع آرومه .وقتی خاطرات دوستان رو خوندم خیلی ذوق زده شدم و بعضی وقت ها هم واقعا بلند خندیدم.و این باعث شد که منم سر ذوق بیام و بخواب بنویسم.قبل اینکه خاطره رو بگم میخوام بگم که چقدر خوب میشد که آدم تو یه دفتر همه خاطرات ریز و درشت خوب و قشنگش با همسرشو بنویسه مطمعنا خیلی انرژی میده شاید خودم اینکارو کردم.
    اما خاطره :
    چون این روزا هم من هم همسرگلم مشغولیت داریم فقط شب ها و صبح زود همدیگر رو میینم همین چند روز پیش که شب از کلاسش برگشته بود متوجه شد که من ناهار نخوردم .وای کلی جاخورد و اومدم بغلم کردو ازم قول گرفت که دیگه اینکارو نکنم.چون میبینه که صبح ها هم چند لقمه بیشتر نمیخورم.فردای اون روز وقتی داشتم از سر کلاس برمیگشتم زنگ زد بهم و بعدا کلی قربون صدقه گفت نون گرفتم برات حتما ناهار بخوری هاا .منم تو دلم کلی ذوق کردم که تا این حد به فکرمه.
    البه خداروشکر خاطره خوب زیاد دارم که ان شالله به مرور میگم .الان باید برم غذا آماده کنم چون گشنه وتشنه از راه میرسه

  18. 5 کاربر از پست مفید لاله بهشتی تشکرکرده اند .

    Eram (چهارشنبه 03 آبان 96), کلانتر جو (جمعه 27 بهمن 96), میشل (پنجشنبه 04 آبان 96), الهه زیبایی ها (جمعه 05 آبان 96), بی نهایت (پنجشنبه 04 آبان 96)

  19. #510
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    چند روز پیش تماس گرفتم با همسرم اون روز براش صبحانه آماده نکرده بودم و خواب مونده بودم و همسرم بدون اینکه من رو بیدار کنه رفته بودند سر کار ظهر تماس گرفتم واز این بابت ازش عذر خواهی کردم و پرسیدم حالا چیزی هست سر کار بخوره یا نه که گفتند کاپوچینو .

    من هم شروع کردم به اینکه به به منم هم خیلی هوس کاپوچینو کردم .
    دیشب دیدم همسرم یک پک بزرگ کاپوچینو خریده گفتند این هم مخصوص شما.
    کلی از خودم ذوق نشون دادم و تشکر کردم واینکه ممنونم که اینقدر به نیازهام توجه داره .

    پ.ن از هر فرصتی باید استفاده کرد تا اون حالت نیاز را به همسرمون نشون بدهیم و اگر پاسخ دریافت کردیم یادمون نره خوشحالی مون و قدرشناسی مون رو از اون بابت نشون بدهیم.

  20. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    کلانتر جو (جمعه 27 بهمن 96)


 
صفحه 51 از 57 نخستنخست ... 1121314142434445464748495051525354555657 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 2 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 2 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:30 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.