نوشته اصلی توسط
jm.armin
به این فکر کنید یه خانم یا اقا که یکی رو تو زندگیشون از دست دادن( یا جدایی یا هر چیز دیگه ای )و حال خوبی ندارن
وقتی این تاپیک و بخونن چه حس و حالی پیدا میکنن
با خوندن خاطرات خوب افراد دیگه حالشون خوب میشه ؟
یا برعکس میتونه تاثیر بدی تو زندگیشون داشته باشه و بیشتر تو خاطرات گذشته غرق شون کنه
این تاپیک و میشه از یه زاویه دیگه هم نگاه کرد و شاید بعضی افرادی که تو ازدواج مردد هستن و فقط به مشکلات و سختی های زندگی مشترک فکر میکنن یا کلا انگیزه ای واسه زندگی مسترک ندارن با خوندن این خاطرات خوب به این باور میرسن که زندگی مشترک شیرین های زیادی داره که شاید بیشتر این مشکلات و سختی ها که بهشون فکر میکنن تو زندگیشون گم بشه
به نظر خودم از این تاپیک هم میشه برداشت خوبی داشت هم بد
و اینکه فکر میکنم بیشتر افرادی که به این انجمن میان مشکلاتی این چنین دارن و شاید با خوندن این مطالب برداشت های خوبی از زندگیشون نکنن
شاید به خاطر اینه که تلقی هر کدوم از ما از واقعیت ها بیشتر بر اساس افکار و ذهنیاتمونه تا خود اون واقعیت!
به نظر من این تاپیک یکی از معدود تاپیکاییه که فضای سایت رو کمی مثبت یا بهتر بگم تلطیف کرده و به غیر از اون به لحاظ آموزشی هم خوبه. شخصا بارها شده مراجعینی رو که در حال دعوا با همسرانشون بودند، به این تاپیک ارجاع دادم و اونا اعلام کردند که این خاطرات مثبت در زندگی اونها هم بوده؛ و خیلی بیتفاوت فراموشش کردند و با خوندن این تاپیک تازه قدر لحظات شیرین خودشونو پیدا کردند. گذشته از همه ی اینها صرف نظر از جنبه های رومانتیکش، یه جور صداقت در سرتاسر این تاپیک هست که این صداقت و پاکی ذاتی رو خیلی کم میبینم و واقعا حیفه آدم این صداقت رو ببینه و حالش خوب نشه.
آقای امین وقتی این پست و پست صفحه ی قبلتونو دیدم احساس کردم بیش از حد احساسی هستید یعنی حقیقتا شاید از یک مرد این سطح از احساس انتظار نمیره. و این میتونه مشکل ساز باشه براتون. به تاپیکای قبلیتون نگاه کردم و متوجه شدم که شما سالهاست دارید در ذهنتون یک رابطه رو مرور میکنید و یک شهر احساسی-خیالی برا خودتون ساختید. حتی در یکی از پستاتون نوشتید به دختری که به هر دلیلی شاید به شما علاقه داشته باشه ازون خاطرات شیرین باهاش صحبت کردید. چون هر کسی رو میبینید می خواید بهتون نوازش بده! و شما تا وقتی که احساسات شدیدتون رو تعدیل نکردید نباید ازدواج کنید.احساس یک مرد میتونه شیرینی یک رابطه باشه ولی شیرینی زیاد آدمو زده میکنه. شاید راطه ی قدیمیتون سر همین عامل بهم خورده. در رابطه ی جدیدتون شاید طرف مقابل خودش دچار احساس شده و میخواد در نظر خودش شما رو نجات بده که به عشقش برسه که قطعا شکست میخوره.
آخر تاپیکتون هم شده شعر و موسیقی و احساس . اصلا مساله رو گم کردید. مساله خود شمایید. نه اون رابطه ی قدیمی نه رابطه ی جدید.
ضمنا:
فکر میکنم افرادی که به این انجمن مراجعه میکنن بیشتر به خاطر مشکلاتی مثل جدایی یا خیانت یا و ... که تجربه کردن اینجا میان و دنبال راهکاری واسه حل مشکلاتشون هستن
ه این فکر کنید یه خانم یا اقا که یکی رو تو زندگیشون از دست دادن( یا جدایی یا هر چیز دیگه ای )و حال خوبی ندارن
و اینکه فکر میکنم بیشتر افرادی که به این انجمن میان مشکلاتی این چنین دارن و شاید با خوندن این مطالب برداشت های خوبی از زندگیشون نکنن
و...
اینا همش خطاهای شناختی هست . حتما یه سری به تاپیک مربوطه بزنید.
در نهایت مراجعه حضوری به روانشناس و همین طور خوندن کتاب "مَردِ مَرد" از رابرت بلای رو بهتون پیشنهاد میدم.
موفق باشید.
و از بقیه ،ببخشید که اینجا نوشتم.
به خاطراتتون ادامه بدین
من دیوانه چو زلف تو رها میکردم / هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود
ویرایش توسط m.reza91 : شنبه 22 مهر 96 در ساعت 23:42
علاقه مندی ها (Bookmarks)