به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array

    به حالت قهر به منزل پدرم برم یانه؟

    سلام دوستان
    من وشوهرم 7ساله ازدواج کردیم ویه دختر22ماهه داریم درطول این چندسال همیشه تودعواها شوهرم کتکم میزد حتی یه بارپرده گوشمو پاره کردولی من هیچ اقدامی نکردم حتی قهرهم نرفتم خونه پدرم
    تاپارسال که خیلی بدجورکتکم زد وداشت خفه ام میکردطوری که من ازحال رفتم واورژانس اومد بعدازرفتن اورژانس وبهترشدن حال من شوهرم باززبون درازی کردعوض عذرخواهی
    اونقدر گلومو فشارداده بودواکسیژن به من نرسیده بودکه تمام پایین چشم هام کبودشده بودنددست هام زخمی بودن توی چشم هام لخته های خون جمع شده بود
    من فردا صبحش هم صبرکردم اثری ازپشیمونی ندیدم حتی بعش گفتم دارم میرم خونه بابام گفت برو
    من رفتم وازش شکایت کردم چندروزبعدازرفتن من ودخترم زنگ زدوالتماس کردکه بچه رو ببینه ونمیتونه دوریشو تحمل کنه وبراش سخته شبا میادخونه میبینه مانیستیم من دخترمو بردم دید چندبارالتماس کردبرگرد بیاسرخونه زندگیت امامن قبول نکردم گفتم تاشکایتم به سرانجام نرسه برنمیگردم گفتم پس چرا وقتی داشتم میرفتم مانعم نشدی گفت فکرنمیکردم بری
    خلاصه توکلانتری مامورکلانتری باهام حرف زد وگفت اینحا من بترسونمش وازش تعهد بگیرم خیلی بهتره تابری دادگاه اونجا کاری نمیکنن تازه ترسش هم میریزه
    خلاصه ازش تعهد گرفتن اونم دست منو بوس کرد وقول داددیگه روم دست بلند نکنه
    تواین یک سال هم خودشو کنترل کرد چندباردعوای شدیدداشتیم تادستشو برد بالا من بهش گفتم توتعهد دادی اگه کتکم بزنی بازشکایت میکنم دیگه متو نزد
    تاامشب که دعوامون شدوباز مثل وحشی ها منو زدازلبم خون اومد وسرمو کوبید توپنجره
    بنظرتون فرداصبح جمع کنم برم خونه پدرم یانه؟
    ممکنه نرفتن من باز پرروش کنه ودفعات دیگه دست روم بلند کنه؟
    امشب هم بهش یادآوری کردم که تعهد داده گفتم شکایتمو به جریان میندازم گفت هرغلطی میخوای بکن

    دعوای امروز ما اینطوری شروع شد
    من خیلی عصبی هستم چندروزه خودشم علتشو میدونم عصرکه اومد رفتیم بیرون تامن مانتووکفش بخرم خودم حالم خوب نبود حتی بهم گفت چرااینقدر پکروساکتی
    گفتم حالم خوب نیست بعداونقدر دخترم نق نق کرد اونقدرگریه بی دلیل کرد تمام مدت که حالم صدمرتبه بدترشد
    باشوهرم بیرون مغازه بودن من رفتم داخل جنس هارونگاه کنم صدای جیغ وگریه اش تاته مغازه میومد منم باعجله اومدم بیرون دعواش کردم شوهرم گفت دعواش نکن منم دعواش کردم
    شوهرم نسبت بهش خیلی صبورومهربونه ولی اونقدراذیت کردکه امروزبرای اولین بار اونم دعواش کرد
    من فقط کفش خریدم وبرگشتیم اومدیم خونه کلی دادوبیداد کردم گفتم ازهردوتون بدم میاد خسته شدم ازدستتون شوهرم گفت ازمن دیگه چرا من که کاری نکردم راستم میگفت ولی من خیلی عصبی بودم
    شوهرم شام نخورده رفت خوابید دخترم تامیتونست خونه زندگیو بهم ریخت منم فحشش میدادم شوهرم بیدارشد وناراحت شد
    برق هارو خاموش کردیم بخوابیم به شوهرم گفتم غذازیاددرست کردم فردا ناهارببره گفت من امروزناهارنخوردم توشامم نیاوردی منم گفتم خب ما9.5شام میخوریم تورفتی خوابیدی حتی بهت گفتم چایی بیارم برات گفتی نه نمیخوام خودم بعدا میخوریم جروبحث مون اینطوری شروع شد وبه جاهای باریک کشید

    من اصلا این زندگیو دوست ندارم علاقه ای به شوهرم ندارم ازدست بچم ازدست غذاوشیر نخوردن هاش خسته شدم دیگه ازهیچی لذت نمیبرم بهم خوش نمیگذره هیچ جا
    دوماه پیش یه مسافرت رفتیم اصلا به من خوش نگذشت دخترم اونجا هیچی نخورد
    دوروز پیش بادوستم ودخترش رفتیم بیرون بچه اون ساکت بچه من یه بند نق نق میکرد خسته شدم دیگه

    چندروزه دیگه تولدشه ازهفته قبل گفته مبادا کاری کنی یعنی تنهاچیزهایی که میتونه کمک کنه وزندگیمونو شوروهیجانی بده وبهم مخبت کنیم هم میخوادازم بگیره من دوروز پیش رفتم براش کادو خریدم چون پارسال هم روزتولدش قهرخونه پدرم بودم وحتی تبریکم بهش نگفتم
    قبل ازاینکه بحثمون جدی وشلوغ بشه گفت نمیخواد برای تولدمن کاری کنی کادوتو امشب دادی اگه چیزی بهم هدیه بدی آتیشش میزنم گفتم مگه من چکارکردم بعدم چه ربطی داشت الان به تولدت بذار تولدت برسه بعدحرفشو بزن معلومه که برات هیچ کاری نمیکنم چون لیاقت نداری
    خیلی ناراحتم کرد چون بابچه رفته بودم براش خریدکرده بودم ازبرادرم خواسته بودم اون روز یه کیک کوچیک بخره بیاره خونمون میخواستم شام مفصل بذارم ولی جلو جلو همه چیو خراب کرد
    میدونه چقدراین روزا برام مهمه ولی همیشه خرابشون میکنه حتی بااینکه مونده بودبه تولدش ولی بحثو کشوند به تولدش
    ویرایش توسط شاپرک 114 : شنبه 22 مهر 96 در ساعت 01:16

  2. کاربر روبرو از پست مفید شاپرک 114 تشکرکرده است .

    آناهیتا۲۷ (یکشنبه 23 مهر 96)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 07 دی 99 [ 19:06]
    تاریخ عضویت
    1392-7-02
    نوشته ها
    216
    امتیاز
    8,297
    سطح
    61
    Points: 8,297, Level: 61
    Level completed: 49%, Points required for next Level: 153
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 201 در 111 پست

    Rep Power
    33
    Array
    سلام

  4. #3
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    من البته قبول دارم که هیچ مردی تحت هیچ شرایطی نباید همسرش رو کتک بزنه و همسر شما نباید خونسردیشو از دست می داد و اقدام به کتک زدن میکرد

    ولی قبول کن که تحمل آدمی با رفتارهای شما هم خیلی سخته
    خوب بچه ها نق نق می کنن
    هیچ بچه ای توی خرید آروم نیست
    من الان پسر9 سالم هم توی خرید خون به جگرم می کنه دیگه چه برسه به یه بچه کوچک

    اگر توان مادر بودن رو نداشتی نباید اقدام به مادر شدن میکردی حالا هم که مادر شدی باید گذشت داشته باشی و ظرفیت مادر بودن رو در خودت ایجاد کنی
    اینکه قهر بری یا نری رو خودت میدونی
    شاید بتونی بگی یه چند روز برای عوض شدن روحیه ام میرم ولی شاید به حالت قهر نری بهتر باشه این قضیه رو لوث می کنی ولی بازم خودت میدونی و شرایط زندگیت
    اینکه بچه دوستت نق نق نکرده دلیل بر این نیست که بچه شما هم باید همونجوری رفتار کنه
    در ضمن اینکه هر چقدر با بچه با آرامش برخورد کنی و اگر توی بارداری عصبی نمی شدی و خونسرد بود چه بسا که الان بچت آروم تر بود یعنی نا آرام بودن بچت بی ربط هم به عصبی بودن شما نیست

    واقعا چرا بچه کوچک که هیچی هنوز حالیش نیست رو فحش میدی یا باهاش برخورد عصبی می کنی خودت رو تا حالا جای اون گذاشتی؟ یه بچه مظلوم بی پناه که مهمترین فرد زندگیش که قراره حامیش باشه و ازش مراقبت کنه باهاش اینجوری برخورد می کنه. توقع داری اون بچه در آینده چی بشه و چه جور با خود شخص شما رفتار کنه؟
    شما نیاز به مشاور داری باید روی رفتارهات کار کنی روی این خودخواه بودن حتما روند تغییرات رو برای خودت پیگیری کن
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  5. 5 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (شنبه 22 مهر 96), آنیتا123 (شنبه 22 مهر 96), بارن (شنبه 22 مهر 96), شیدا. (شنبه 22 مهر 96), صبا_2009 (یکشنبه 23 مهر 96)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 15 آبان 96 [ 11:51]
    تاریخ عضویت
    1396-7-18
    نوشته ها
    21
    امتیاز
    315
    سطح
    6
    Points: 315, Level: 6
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 3.0%
    دستاوردها:
    7 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    31

    تشکرشده 23 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام هیچ وقت به عنوان قهر نرو خونه پدرت اما برو بهشون سر بزن برو بیرون برو پارک کمتر خونه باش تا حال هر دوتون بهتر بشه بچه هم دلش باز میشه. حتما تحت نظر روانپزشک باش خودت هم میدونی مقصر این کتک خوردنا خودتی؟ این طور نیست؟ نظرت چیه عزیزم؟ البته کار همسرت هم اشتباه بود که روت دست بلند کرده اما اونم نتیجه رفتار خودت هست که عصبی شده با توجه به اون چه که توی این تاپیک نوشتی.
    غذا نخوردن و نق نق کردن بچه ت هم به خاطر عصبی بودن و آشفتگی خودته که رو بچه تم تأثیر گذاشته کاملا متوجه استرس و اضطرابت میشه و به اون منتقل میشه
    مهم تر از همه خودتم خیلی آسیب میبینی بیماری های ام اس و... از همین عدم کنترل خشمه حتما دارو درمانیو زیر نظر روانپزشک ادامه بده

  7. 2 کاربر از پست مفید اركیده تشکرکرده اند .

    بارن (شنبه 22 مهر 96), شیدا. (شنبه 22 مهر 96)

  8. #5
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام شاپرک جان

    شرایط خیلی سختی داری، نمی دونم چی بنویسم.

    فقط اینکه: از نظر من به قهر خونه رو ترک نکن.

    اما خوب می شه اگه بعدا که این آب ها از آسیاب افتاد، با رضایت همسرت یه مدت از هر دو نفرشون دور باشی.

    تنهایی ممکنه بهت کمک کنه که هم مسائلت رو حل کنی و هم دلت براشون تنگ بشه و قدرشون رو بدونی.

    اما به قهر و در این شرایط اینکارو نکن. اول شرایطش رو فراهم کن.

    برات یه حال خوب آرزو دارم.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  9. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 22 مهر 96)

  10. #6
    عضو فعال

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 01:56]
    تاریخ عضویت
    1390-10-11
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    2,483
    امتیاز
    37,786
    سطح
    100
    Points: 37,786, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsRecommendation Second ClassVeteranOverdriveTagger Second Class
    تشکرها
    8,332

    تشکرشده 10,022 در 2,339 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    372
    Array


    سلام شاپرک جان
    تایپکت رو خوندم.ساعت نزدیکای 2 صبح هست.ولی من به دلیل اینکه سه پستم پر شده نمیتونم برات بذارم.به محض ازاد شدن برات ارسال میکنم....
    من تایید نمیکنم کار همسرت رو که کتکت زده اما هر ادمی ظرفیتی داره و اگر مدام گیر بدی و تنش روی تنش ایجاد کنی این اتفاق میفته.




    من تاپیک قبلیت رو دنبال میکردم ولی انقدربرافروخته و عصبی بودی که واقعا چیزی به ذهنم نمیرسید برای ارامشت بگم.....

    اولا اینکه الان هیچ تصمیمی نگیر.تحت هیچ شرایطی.اصلا و ابدا.
    دوما اینکه چرا قبرستون کهنه میشکافی؟چراروزهای بد رو برای خودت و ما یاداوری میکنی؟تو دعوا حلوا خیر نمیکنن که.نباید بذاری کار به اینجا بکشه چون اگر بکشه طبعات داره.
    سوما مگه همسرت بچه است که مدام تهدید به شکایتش میکنی؟اینجوری نمیتونی همسرت و زندگیت رو نگه داری....

    سوای از مشکلاتی قبلیت و ....
    همسرت روز تعطیل برات وقت گذاشته و اومده همراهیت کنه برای خرید مانتو و کفش.این کارش بی ارزشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چرا وقتی کفش خریدی امدی خونه داد و بیداد راه انداختی؟همسرت حق داشته اینجا.تقصیر اون نبوده....رسما بهش گیره الکی دادی.
    کی میخواهی روش کنترل خشمت رو یاد بگیری و جلوی عصبانیتت رو بگیری ؟؟؟؟؟

    چرا وقتی همسرت رفت بخوابه (روشی غیر مستقیم برای اتمام بحث رو پیش گرفته) انقدر فحش به بچه ات دادی تا اونم بیدار کنی؟؟!
    خودت هیزم در اتش گذاشتی و خودت بنزین ریختی رو اتیش خشم همسرت.متوجه ای ؟!

    فکرت رو از این تفکرات مسموم خالی کن...دوماهپ یش رو و قضایای گذشته رو بریز دور.چرا همش باز میکنی اون جریانات رو؟
    چرا همه مشکلات تو حول محور غذا نخوردن بچه ات میگذره ؟!؟!؟ این همه بچه.همشون خوش غذان؟! دور از جون همه بچه ها، ایا بچه ای که بد غذاست اتفاقی براش میفته ؟

    کارت بد بود امشب و مقصر بودی....
    ناراحتش کردی و توقع داری وقتی در موردتولدش حرف میزنی به به و چه چه کنه؟؟؟خب نمیکنه.تو اگر واقعا تولد همسرت مهمه بدون اینکه بیبینی نظرش چیه سورپرایزش کن.چرا این همه منفعلی؟؟چرا منتظری اتفاقی بیفته وحال تورو خراب کنه؟؟؟؟

    به نظر من اصلا قهر نکن و رفتار بچه گانه ای نکن.خونه پدرت هم نرو.بمون خونه خودت.ولی باید باید باید بعد از 7 سال یاد بگیری ارامش رو به زندگیت برگردونی.باید رگ خواب شوهرت دستت باشه و باید شرایط رو اروم کنی.
    بمون خونه اما بر اعصاب و رفتارت کنترل کن و اون بحث شکایت و ...رو هم بذار کنار.تا کی میخوای با شکایت همسرت رو مطیع نگه داری؟ ایا جوابیگرفتی تا حالا؟
    گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید،گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد،گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد،چون برخی درسها در زندگی فقط از طریق رنج و محنت آموخته میشوند.

    ویرایش توسط maryam123 : شنبه 22 مهر 96 در ساعت 13:35

  11. 2 کاربر از پست مفید maryam123 تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (شنبه 22 مهر 96), شیدا. (شنبه 22 مهر 96)

  12. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 26 خرداد 97 [ 15:05]
    تاریخ عضویت
    1393-3-05
    نوشته ها
    177
    امتیاز
    5,897
    سطح
    49
    Points: 5,897, Level: 49
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 53
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    337

    تشکرشده 305 در 123 پست

    Rep Power
    35
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام
    من البته قبول دارم که هیچ مردی تحت هیچ شرایطی نباید همسرش رو کتک بزنه و همسر شما نباید خونسردیشو از دست می داد و اقدام به کتک زدن میکرد

    ولی قبول کن که تحمل آدمی با رفتارهای شما هم خیلی سخته
    خوب بچه ها نق نق می کنن
    هیچ بچه ای توی خرید آروم نیست
    من الان پسر9 سالم هم توی خرید خون به جگرم می کنه دیگه چه برسه به یه بچه کوچک

    اگر توان مادر بودن رو نداشتی نباید اقدام به مادر شدن میکردی حالا هم که مادر شدی باید گذشت داشته باشی و ظرفیت مادر بودن رو در خودت ایجاد کنی
    اینکه قهر بری یا نری رو خودت میدونی
    شاید بتونی بگی یه چند روز برای عوض شدن روحیه ام میرم ولی شاید به حالت قهر نری بهتر باشه این قضیه رو لوث می کنی ولی بازم خودت میدونی و شرایط زندگیت
    اینکه بچه دوستت نق نق نکرده دلیل بر این نیست که بچه شما هم باید همونجوری رفتار کنه
    در ضمن اینکه هر چقدر با بچه با آرامش برخورد کنی و اگر توی بارداری عصبی نمی شدی و خونسرد بود چه بسا که الان بچت آروم تر بود یعنی نا آرام بودن بچت بی ربط هم به عصبی بودن شما نیست

    واقعا چرا بچه کوچک که هیچی هنوز حالیش نیست رو فحش میدی یا باهاش برخورد عصبی می کنی خودت رو تا حالا جای اون گذاشتی؟ یه بچه مظلوم بی پناه که مهمترین فرد زندگیش که قراره حامیش باشه و ازش مراقبت کنه باهاش اینجوری برخورد می کنه. توقع داری اون بچه در آینده چی بشه و چه جور با خود شخص شما رفتار کنه؟
    شما نیاز به مشاور داری باید روی رفتارهات کار کنی روی این خودخواه بودن حتما روند تغییرات رو برای خودت پیگیری کن
    فکور عزیز اینکه میگی بچه هاازخرید کردن خسته میشن اصلا خریدوچرخیدن اونطوری درکارنبود کلا من 5تامغازه کفش فروشی کنارهمو نگاه کردم شاید نیم ساعت یانهایت 45دقیقه شد دخترم نمیدونم چش بود که بنای غرزدن گذاشته بودازهمون اول توماشین یه بند هم ارد میداد آب میخواد به به میخواد راه نمیرفت فقط بغل میخواست

    یکی ازاقوام شوهرم همزمان بامن حامله شدولی اون تودوره عقدبودوحامله شد 5-6ماه بعدازعروسیشون بچشون بدنیااومد میگفتن مادرشوهرش خیلی اذیتش میکرده که تودوره عقدحامله شده طوری که شباازفشارعصبی نمیتونسته بخوابه ونفس کشیدن براش سخت بوده یعنی دوران بارداری پراسترسی داشت بچه هامون بافاصله کم بدنیااومدن بچه اون کجا وبچه من کجا
    بچه اون توهمه مهمونی ها آروم بود جیک نمیرد بغل همه میرفت الانشم همینطوره ولی بچه من توهمه مهمونی ها نق نق میکرد گریه میکرد
    خب مادراونم توحاملگیش استرس داشته
    یادوستم که ازش گفتم آدم مضطرب ونگرانی هست همیشه ترس ازمریض شدن بچشوداره یه عطسه کنه دویده رفته مطب دکتر من بهش گفتم توالان اینقدرنگرانی پس حامله بودی چکارمیکردی گفت هرهفته میرفتم دکتر باآژانس هم میرفتم که مبادا اتفاقی بیفته ولی دخترش یه بچه آروم وخوش خوراکه که میریم بیرون صداش درنمیاد ولی دخترمن همیشه درحال غرغر کردنه خستم کرده

    بله من قبول دارم نباید به دخترم فحش بدم کارم اشتباهه ولی خیلی بددهن شدم نمیتونم خودمو کنترل کنم اون لحظه فقط دوست دارم خودمو خالی کنم

    درمورداینکه میگید اگه قهربرم قضیه لوث میشه تواین چندسال فقط یک باراین کارو کردم اگه هربار قهرمیرفتم لوث شدنش درست بود

    نقل قول نوشته اصلی توسط اركیده نمایش پست ها
    سلام هیچ وقت به عنوان قهر نرو خونه پدرت اما برو بهشون سر بزن برو بیرون برو پارک کمتر خونه باش تا حال هر دوتون بهتر بشه بچه هم دلش باز میشه. حتما تحت نظر روانپزشک باش خودت هم میدونی مقصر این کتک خوردنا خودتی؟ این طور نیست؟ نظرت چیه عزیزم؟ البته کار همسرت هم اشتباه بود که روت دست بلند کرده اما اونم نتیجه رفتار خودت هست که عصبی شده با توجه به اون چه که توی این تاپیک نوشتی.
    غذا نخوردن و نق نق کردن بچه ت هم به خاطر عصبی بودن و آشفتگی خودته که رو بچه تم تأثیر گذاشته کاملا متوجه استرس و اضطرابت میشه و به اون منتقل میشه
    مهم تر از همه خودتم خیلی آسیب میبینی بیماری های ام اس و... از همین عدم کنترل خشمه حتما دارو درمانیو زیر نظر روانپزشک ادامه بده
    چرا مقصر این کتک خوردن ها خودم هستم؟
    وقتی شوهرم یه آدم وحشی هست که تاحد مرگ زنشو میزنه من مقصرم؟شوهرم یه وحشیه که توعصبانیت ظرف میشکونه پرت میکنه ولی اگه این کارو من بکنم بهم میگه روانی دیوونه
    دیشب گلدون سمت من پرت کرده اگه خورده بود توسرم ضربه مغزی شده بودم بازم میگفتید من مقصرم؟
    فحش های زشت وناموسی به پدرومادرم میده درصورتیکه پدرمن یه مرد زحمت کشه همه به عنوان یه مردمحترم وباآبرو میشناسنش فحش میده به پدرم بعدکه من میگم پدرخودته طاقت شنیدن نداره وحمله میکنه طرف من
    شما اگه خودت ازشوهرت کتک بخوری بازم میای میگی مقصرخودم بودم؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط میشل نمایش پست ها
    سلام شاپرک جان

    شرایط خیلی سختی داری، نمی دونم چی بنویسم.

    فقط اینکه: از نظر من به قهر خونه رو ترک نکن.

    اما خوب می شه اگه بعدا که این آب ها از آسیاب افتاد، با رضایت همسرت یه مدت از هر دو نفرشون دور باشی.

    تنهایی ممکنه بهت کمک کنه که هم مسائلت رو حل کنی و هم دلت براشون تنگ بشه و قدرشون رو بدونی.

    اما به قهر و در این شرایط اینکارو نکن. اول شرایطش رو فراهم کن.

    برات یه حال خوب آرزو دارم.
    مرسی میشل عزیزم
    من ازدست دخترمم خسته شدم بنظرم بچه سخت وبدقلقی هست تو کارگاه های مادروکودک ثبت نامش کردم ولی فقط حرص خوردم ازدستش اصلا مثل بچه های دیگه نبود نمینشست همکاری نمیکرد
    خیلی دوست دارم یه مدت هردوشونو ول کنم برم یه نفس راحت بکشم اما نمیتونم ازیه طرف میترسم دخترم ضربه بخوره میگم من نباشم کی بهش غذابده شیربده داروهاشو سروقت بده ازطرف دیگه شوهرم همینطوریش میگه تومادرنیستی به دخترم میگه نرو پیشش وای به حال اینکه بخوام چندروز ولش کنم برم

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها


    سلام شاپرک جان
    تایپکت رو خوندم.ساعت نزدیکای 2 صبح هست.ولی من به دلیل اینکه سه پستم پر شده نمیتونم برات بذارم.به محض ازاد شدن برات ارسال میکنم....
    من تایید نمیکنم کار همسرت رو که کتکت زده اما هر ادمی ظرفیتی داره و اگر مدام گیر بدی و تنش روی تنش ایجاد کنی این اتفاق میفته.




    من تاپیک قبلیت رو دنبال میکردم ولی انقدربرافروخته و عصبی بودی که واقعا چیزی به ذهنم نمیرسید برای ارامشت بگم.....

    اولا اینکه الان هیچ تصمیمی نگیر.تحت هیچ شرایطی.اصلا و ابدا.
    دوما اینکه چرا قبرستون کهنه میشکافی؟چراروزهای بد رو برای خودت و ما یاداوری میکنی؟تو دعوا حلوا خیر نمیکنن که.نباید بذاری کار به اینجا بکشه چون اگر بکشه طبعات داره.
    سوما مگه همسرت بچه است که مدام تهدید به شکایتش میکنی؟اینجوری نمیتونی همسرت و زندگیت رو نگه داری....

    سوای از مشکلاتی قبلیت و ....
    همسرت روز تعطیل برات وقت گذاشته و اومده همراهیت کنه برای خرید مانتو و کفش.این کارش بی ارزشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    چرا وقتی کفش خریدی امدی خونه داد و بیداد راه انداختی؟همسرت حق داشته اینجا.تقصیر اون نبوده....رسما بهش گیره الکی دادی.
    کی میخواهی روش کنترل خشمت رو یاد بگیری و جلوی عصبانیتت رو بگیری ؟؟؟؟؟

    چرا وقتی همسرت رفت بخوابه (روشی غیر مستقیم برای اتمام بحث رو پیش گرفته) انقدر فحش به بچه ات دادی تا اونم بیدار کنی؟؟!
    خودت هیزم در اتش گذاشتی و خودت بنزین ریختی رو اتیش خشم همسرت.متوجه ای ؟!

    فکرت رو از این تفکرات مسموم خالی کن...دوماهپ یش رو و قضایای گذشته رو بریز دور.چرا همش باز میکنی اون جریانات رو؟
    چرا همه مشکلات تو حول محور غذا نخوردن بچه ات میگذره ؟!؟!؟ این همه بچه.همشون خوش غذان؟! دور از جون همه بچه ها، ایا بچه ای که بد غذاست اتفاقی براش میفته ؟

    کارت بد بود امشب و مقصر بودی....
    ناراحتش کردی و توقع داری وقتی در موردتولدش حرف میزنی به به و چه چه کنه؟؟؟خب نمیکنه.تو اگر واقعا تولد همسرت مهمه بدون اینکه بیبینی نظرش چیه سورپرایزش کن.چرا این همه منفعلی؟؟چرا منتظری اتفاقی بیفته وحال تورو خراب کنه؟؟؟؟

    به نظر من اصلا قهر نکن و رفتار بچه گانه ای نکن.خونه پدرت هم نرو.بمون خونه خودت.ولی باید باید باید بعد از 7 سال یاد بگیری ارامش رو به زندگیت برگردونی.باید رگ خواب شوهرت دستت باشه و باید شرایط رو اروم کنی.
    بمون خونه اما بر اعصاب و رفتارت کنترل کن و اون بحث شکایت و ...رو هم بذار کنار.تا کی میخوای با شکایت همسرت رو مطیع نگه داری؟ ایا جوابیگرفتی تا حالا؟
    مریم جان من مدام تهدیدش نکردم ولی هروقت که خواست دست روم بلند کنه تعهدشو بهش یادآوری کردم که اگه نمیکردم بارهاتواین یک سال ازش کتک خورده بودم وازاینکه بهش گفتم بله جواب گرفتم حداقلش این بودکه یک سال تونست وحشیگریشو کنترل کنه

    من اصلا درمورد تولدش حرف نزدم که توقع به به چه چه ازش داشته باشم خودبیشعورش وسط دعوا یهو حرف تولدشو کشیدوسط که برام کاری نکنی
    انسان به این بی لیاقتی هیچوقت توزندگیم ندیدم اون زمان که توخوبی وخوشی سورپرایزش میکردم براش جشن میگرفتم عوض خوشحال شدن وتشکرکردن آقا ناراحت میشدوبرام قیافه میگرفت آخرسرم میگفت من اصلا خوشم نیومد خوشحال نشدم لیاقتش همینه که مثل پارسال آدم حسابش نکنم براش لباس گرونی گرفتم منم میدمش به برادرم چون خیلی بی لیاقته
    اصلا ربطی نداشت که وسط دعوا بحث تولدشو راه انداخت میتونست صبرکنه تااون روز شاید تولدش بهانه ای میشد برای تموم شدن دعوا ودلخوری ها ولی شب تولدش حتی غذاهم درست نمیکنم چون خیلی بیشعوروبی لیاقته

    برام وقت گذاشت اومدتا مانتووکفش بخرم ولی کارش ازنظرمن هیچ ارزشی نداره چون ازش متنفرم ازش بیزارم دیگه دوسش ندارم هیچی نیست توزندگی من
    فقط چسبیده به کارش صبح میره تا10شب یه زنگ نمیزنه ببینه زن وبچش درچه حالن فقط نقش عابربانکو توزندگی من داره واینکه مامورخریدم هست شبا بهش زنگ بزنم لیست بدم بگم چیا بخره وگرنه هیچ نقش دیگه ای نداره
    مردی که تو24ساعت فقط دوساعت میبینمش هیچی من نیست ازهیکلش ازقیافش ازرفتاراش متنفرم خیلی وقته دیگه هیچ حسی بهش ندارم وقتی سوارماشین میشیم ساکتیم حرفی برای گفتن نداریم وقتی میاد خونه همینطور
    قبلا یه ذره غیرت داشت الان همونم نداره میریم بیرون میشینه توماشین من برم سوپر خرید کنم یاهفته پیش من ودخترم مریض بودیم خونه مادرم رفته بودم عصرجمعه ازسرکاراومد اونجا پیش دخترمون موند تامن برم دکتر برادرم داشت اصرارمیکردکه همراه من بیاد برگشت به برادرم گفت نمیخواد بری باهاش خودش میره
    هیچوقت نگران ازدست دادن من نبوده ونیست دلم میخواد برم با یکی دوست بشم بهش خیانت کنم تابفهمه زنی که اصلا نمیبینش بقیه میخواهنش
    ازش متنفرم ازخودش ازخانوادش کاش جراتشو داشتم کاری که خواهرش بادامادشون کرد من بااین مرتیکه بی غیرت میکردم
    وقتی خواهرش به شوهرش خیانت کرد خانوادش همه دامادشونو مقصردونستن چون مردبی غیرتی بودونسبت به زنش توجه لازم رو نداشت دوست دارم بدونم اگه عروسشون دقیقا همون کارو کنه بازم میگن پسرمون بی غیرت بود؟
    ازش متنفرم هیچی نیست توزندگی من حالم ازش بهم میخوره

    هیچوقت خوبی های منو ندید هیچوقت ازم تعریف نکرد چندشب پیش بهش گفتم من همیشه دوست داشتم یه باربغلم کنی بذاریم روتخت ولی هیچوقت اینکارو نکردی تااینکه من وزنم ازتوبیشترشد اون موقع که تازه ازدواج کرده بودیم من 50کیلو بودم میتونستی بغلم کنی بالحن تمسخرآمیز وناباورانه برگشت گفت تو50کیلو بودی؟تو62کیلو بودی زمانی که ماازدواج کردیم من 50کیلو بودم وخودش 80-82کیلو بود یعنی لاغربودن من یادش رفته مرده بودیه باربگه هیکلت خوبه ولی الان همش میگه خواهرت لاغره زنداداشت لاغره خب منم چندسال به لاغری همون هابودم پس چراهیچوقت ندید چراهیچوقت تعریف نکرد؟
    چرااینقدرآدم پست وآشغالی هست چرا زیبایی زن های دیگه رو میبینه ولی هیچوقت زن خودشو ندید
    ازش متنفرم کاش بمیره تاازدستش راحت بشم
    ------------------------------------------------
    دوستان ممنونم که وقت گذاشتیدوبرام نوشتید🌹🌹🌹🌹
    ویرایش توسط شاپرک 114 : شنبه 22 مهر 96 در ساعت 16:18

  13. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    الان عصبانی هستی
    مطمئنم چند روز دیگه این حرفهایی که الان نوشتی رو زیادم قبول نداری

    ای کاش مهارت برقراری ارتباط عاطفی با همسرت رو از اول یاد میگرفتی قبول دارم که همسرت هم سعه صدر نداره و واکنش های غیر منطقی و پرخاشگرانه داره ولی اگر میتونستی ارتباط عاطفی مناسبی باهاش برقرار کنی شاید عطوفت بیشتری ازش می دیدی

    اگر این زندگی مشترک رو میخوای ادامه بدی باید یاد بگیری به قلب همسرت نفوذ پیدا کنی

    بدون تحقیر کردنش بدون مقایسه کردنش

    همه اشکالات از شما نیست شاید نصف مشکلات زندگیتون ناشی از رفتارهای همسرت باشه ولی شما به سهم خوت میتونی تغییر ایجاد کنی

    در رابطه با مثالهایی هم که زدی این رو دیگه علم ثابت کرده که ارامش مادر میتونه آرامش جنین و بچه رو تحت تاثیر قرار بده با دیدن یک مثال نقض این اصل ساقط نمیشه

    گذشته از اون بعضی بچه ها کلا بد قلق هستن عمدی هم نمیخواد اذیت کنه که و البته من درک می کنم که کار ساده ای نیست ولی در هر حال چاره ای نیست جز اینکه شما سعه صدر داشته باشی و تحمل کنی کمی صبر و تحملت رو بالا ببر حداقل در مورد بچت
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  14. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (شنبه 22 مهر 96), شیدا. (شنبه 22 مهر 96)

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 24 بهمن 96 [ 20:44]
    تاریخ عضویت
    1396-3-21
    نوشته ها
    23
    امتیاز
    714
    سطح
    14
    Points: 714, Level: 14
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 34 در 17 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ببخشيد اينقدر رك حرف ميزنم. احساس ميكنم همدردي كردن با شما اوضاعتون رو بدتر ميكنه.
    عزيزم شما با دختر ٢ سالت كه هنوز زبون باز نكرده دشمني داري. چه برسه شوهرت كه باهاش سابقا مشكل هم داشتي.
    شما سر هيچ و پوچ تو خونه دعوا راه ميندازي. نق زدن بچت اينقدر اذيتت ميكنه و تحملش نميكني. اين كه ديگه جگر گوشته.
    حالا شما ادم به اين بزرگي، همسر، مادر، توقع داري مردي كه سگ دو ميزنه صبح تا شب و يه روز تعطيلشو برده نيازهاى شمارو تأمين كنه اينقدر نق زدن و اعصباني بودن و تلخ بودنتون رو تحمل كنه و هيچ اقدامي نكنه. احتمالا اگر قضيه از طرف ايشون اننطوري ختم نميشد شما تا صبحش نق ميزدي.
    خانومم. به خودت بيا. چرا اينقدر تلخي؟؟ هيچ كس تلخيو دوست نداره كه همسر شما دوست داشته باشه.
    باز هم ببخشيد كه رك ميگم. احساس ميكنم اغلب دعواهاتون هم به خاطر همين اوقات تلخ كردن شما بوده. اين همه نوشتي.... من اونقدري كه به رفتارهاي شما حس بدي پيدا كردم ، همونقدر دلم به حال ايشون سوخت. قضاوت من از روي گفته هاى شماست! واي به حال روزى كه ادم بشينه پاى درد دل شوهرت.

    به خودت بيا تا دير نشده و شوهرت و دخترت رو از دست ندادي.
    ناراحت نشو از گفته هام. ميخوام تكون بخوري! ديگه وقتشه! وگرنه دخترت هم به بك دختر عصبي و كج خلق با هزارتا مشكل رواني تبديل ميكني. اون كاملا داره ازتون الگو برداري ميكنه. اينقدر شوهرتو تحريك نكن كه كار به كتك كاري بكشه. مسلما وسط دعوا حلوا خيرات نميكنن. شروع كننده هم شما بودى .

  16. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    خانم شاپرک 114 مشکل شما قبل ار چیز دیگری از ضعیف بودن اعصاب شما است. علتش دیگه مهم نیست. مهم اینه که اولا برگردید و درمان تان رو از نو شروع کنید.
    دوما در طول درمان خودتان و اطرافیان تان در حد توام محیط آرامی رو فراهم کنید. و از تفریحاتی که به تسکین روحیه و اعصاب کمک میکنه استفاده کنید.

    من شخصا کسانی رو می شناسم وضعیت بسیار بدتری داشتند، مشکلات حاد جسمی و روحی توام. (حتی تویضح دادنش هم سخته) ولی بعد از اینکه با مشقت زیاد، خواهش و تمنا، رزرو کردن خودسرانه وقت دکتر و تهدید به قطع رابطه،
    1. بالاخره نزد دکتر رفت.
    2. چند ماه اول رو به سختی گذروند و بعدش هم رو غلتک افتاد.
    3. توجیه شد و خودش به این نتیجه رسید که این درمان براش مفید است
    مهم این بود که وقتی راه افتاد و توجیه شد که نباید خودسر قطع کنه خودش همکاری کرد (البته بعد از دق دادن ما) و تا آخر رفت. الان هم مثل یه آدم عادی و نرمال هستش.
    تنها مشکلی که ایشون فعلا بهش گیر داده و ما هم نمی تونیم کمکی کنیم شوهر خواستن است که شکر خدا شما از این جهت براتون حل شده است

    راه نجات شما "فقط" از همین راه درمان می گذره. دست به عمل بزنید.

    موفق باشید

  17. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    ملودی 94 (شنبه 22 مهر 96)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:42 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.