به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 38
  1. #11
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    3,161
    سطح
    34
    Points: 3,161, Level: 34
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    140

    تشکرشده 180 در 79 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام دوست عزیزم
    شما اینقدر تو اون خونه کار کردین که شده جز وظایف شده...دیگه برای خانواده همسر شما ،کارهای شما محبت حساب نمیشه....بلکه شده وظایفت و به قول خودت اگه انجام ندی ناراحت میشن و دعوا میشه....اشتباه از خودتون بوده.....البته همسر شما هم بی تقصیر نیست....چون همسر شما باید بفهمه شما کلفت نیستی و قرار نیست تو خونه مادرش بیش از حد توانت کار کنی.....خیلی وقتها تو فامیل خودمون دیدم عروس ها که خونه مادر شوهر میرن مثل یک مهمان برخورد میکنن و اصلا کار نمیکنن بلکه مادر شوهر خونه رو تمیز میکنه و اسباب پذیرایی رو فراهم میکنه چونکه فلان عروسش داره میره خونش و حتی بارها دیدم اگه خانم ها کار کردن شوهره گفته چرا اینقدر از زن من کار میکشین مگه نوکر شماس و به زنش گفته برو بشین و اصلا کار نکن و تازه طلب کار شده که مگه زن من نوکر شماست و تا یه مدت هم قطع رابطه کرده با خانواده اش که چرا از زن من کار میکشین....والا شوهر شما دیگه نوبره....از همین امروز کار کردن تو خونه مادر شوهر رو قطع کنین....میخاد دعوا بشه یا میخاد ناراحت بشن....هر اتفاقی میخاد بیفته بزارین بیفته ولی یکبار برای همیشه این مشکلاتت تموم میشه....یکبار دعوا میشه ممکنه یک ماه هم باهاشون قهر باشین ولی بالاخره بعد از یه مدت آشتی میکنن....شوهرتون شما رو مجبور میکنه و شما میرین....خب رفتین اونجا کار نکنین....اون که شما رو نمیبره که روحیه شما عوض بشه و اصلا بفکر شما نیست....بفکر کارهای منزل مادرشه که شما خیلی خوب انجام میدید....برین اونجا ولی کار انجام ندین...دیگه هم شوهر شما،شما رو مجبور نمیکنه که برین اونجا....یکبار برای همیشه مخالفت کن و کار نکن//هر کس هم که ناراحت میشه بزار ناراحت بشه حتی اگه اون شخص شوهرت باشه....بزار اونم بفهمه....

  2. 3 کاربر از پست مفید haniye68 تشکرکرده اند .

    tanhaeii (چهارشنبه 19 مهر 96), میس بیوتی (سه شنبه 19 دی 96), بابک 1369 (جمعه 21 مهر 96)

  3. #12
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط زن ایرانی نمایش پست ها
    سلام عزیزم
    موضوعت رو یادمه قبلا هم دنبال میکردم و تجربه های خودم رو در تاپیک های قبلی گذاشته بودم..
    یادمه من هم بعد از ۴ ماه زندگی با خانواده همسرم، مشاور بهم گفت ممکنه طبیعی باشه اوایل که بیشتر برید خونه پدر و مادر همسرت پس خیلی مخالفت نکن کاملا طبیعیه و به مرور کمتر میشه.‌
    حالا شماهم لازم نیست اوایل سخت بگیری کم کم به بهانه های مختلف کمترش کن و اصلا مانع رفتن همسرت نشو.. من یادمه اوایل مستقل شدن هفته ای ۳ شب شام اونجا بودیم و واقعا برام خسته کننده بود ولی به مرور کمتر شد ولی همسدم هر روز میرفت به پدر و مادرش سر میزد تا اینکه خیلی کم و کمتر شد و الان حفتمون باهم هفته ای ۱ بار یا نهایت ۲ بار میریم و سر میزنیم..
    لطفا خیلی کوتاه نیا خواسته های خودت رو دنبال کن.. برای خودت ارزش و احترام قائل باش
    سلام دوستای عزیزم
    زن ایرانی عزیز ممنونم که همراهمی راهنماییات تو تاپیک قبلیم خیلی کمکم کرد.
    متاسفانه شرایط من داره واسم غیرقابل تحمل میشه من هرروز از صبح که بیدار میشم بعدازصبحانه باید سریع کارامو انجام بدم و برم تا آخرشب مگه گاهی واقعا همسرم ببینه کار دارم دوسه ساعتی زمان بده انجامش بدم!حتی اگه طبیعیم باشه داره اذیتم میکنه، بدترازون مادرشوهرمم انتظار داره هرروز باشیم چون خونمون نزدیکه واقعا میترسم این روال نهایتا به یه روز در میون برسه.
    متاسفانه ازداد و بیداد و دعوا و قهرای طولانی همسرم واقعا خستم و نمیتونم دیگه بحثی بکنم یعنی روش همسرم همینه مثل راضی کردنم واسه عروسی و....
    واقعا به آرامش خونه خودم نیازدارم اونم بعداز6ماه اذیت شدن.
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    با کار و مشغله داخل خانه مشغولش کنید.

    وقتی ببینند زیاد بیرون خانه خودشان بروند کارهای داخل منزل خودشان انجام نشده باقی می مانند مجبور می شوند کمتر به خانه والدین و دیگران بروند.

    دیگر اینکه به طرق مختلف شما ایشون رو هدایت کنید به جاهای دیگر بروید. منزل والدین شما، پارک، سینما ...

    کلا سعی کنید مدیریت زمان رو غیرمستقیم و طوریکه خیلی متوجه نشه کنترل کنید.

    (یه جوری یواشکی بزنیدش نفهمه از کجا خورده )
    جناب یه دوست بزرگوار همسرم توخونه کاری انجام نمیده که بخوام مشغولش کنم اینم ازشیوه تربیتی غلط مادرشوهرمه که مرد و پسرتوخونه اصلا نباید کمک کنن و همه چی با زنه.
    من بیشترازینکه بخوام برم رستوران و سینماو... دلم میخواد خونه خودم بمونم نه اینکه مدام استرس داشته باشم الان باید بریم خونه مادرشوهرم.
    خونواده خودم دورن هرچند اگرم نزدیک بودن واقعا خودمم نمیخواستم زیاد برم من استقلال میخوام جوری شدم ناخواسته اسم خونه مادرشوهرم میاد عصبی میشم 8ماه حسرت رفتن خونه خودمو داشتم الان حسرت موندن تو خونمو دارم واقعا کم آوردم
    نقل قول نوشته اصلی توسط haniye68 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیزم
    شما اینقدر تو اون خونه کار کردین که شده جز وظایف شده...دیگه برای خانواده همسر شما ،کارهای شما محبت حساب نمیشه....بلکه شده وظایفت و به قول خودت اگه انجام ندی ناراحت میشن و دعوا میشه....اشتباه از خودتون بوده.....البته همسر شما هم بی تقصیر نیست....چون همسر شما باید بفهمه شما کلفت نیستی و قرار نیست تو خونه مادرش بیش از حد توانت کار کنی.....خیلی وقتها تو فامیل خودمون دیدم عروس ها که خونه مادر شوهر میرن مثل یک مهمان برخورد میکنن و اصلا کار نمیکنن بلکه مادر شوهر خونه رو تمیز میکنه و اسباب پذیرایی رو فراهم میکنه چونکه فلان عروسش داره میره خونش و حتی بارها دیدم اگه خانم ها کار کردن شوهره گفته چرا اینقدر از زن من کار میکشین مگه نوکر شماس و به زنش گفته برو بشین و اصلا کار نکن و تازه طلب کار شده که مگه زن من نوکر شماست و تا یه مدت هم قطع رابطه کرده با خانواده اش که چرا از زن من کار میکشین....والا شوهر شما دیگه نوبره....از همین امروز کار کردن تو خونه مادر شوهر رو قطع کنین....میخاد دعوا بشه یا میخاد ناراحت بشن....هر اتفاقی میخاد بیفته بزارین بیفته ولی یکبار برای همیشه این مشکلاتت تموم میشه....یکبار دعوا میشه ممکنه یک ماه هم باهاشون قهر باشین ولی بالاخره بعد از یه مدت آشتی میکنن....شوهرتون شما رو مجبور میکنه و شما میرین....خب رفتین اونجا کار نکنین....اون که شما رو نمیبره که روحیه شما عوض بشه و اصلا بفکر شما نیست....بفکر کارهای منزل مادرشه که شما خیلی خوب انجام میدید....برین اونجا ولی کار انجام ندین...دیگه هم شوهر شما،شما رو مجبور نمیکنه که برین اونجا....یکبار برای همیشه مخالفت کن و کار نکن//هر کس هم که ناراحت میشه بزار ناراحت بشه حتی اگه اون شخص شوهرت باشه....بزار اونم بفهمه....
    هانیه جان من ازاولم میدونستم نبایدبذارم وظیفم بشه اما متاسفانه هرکاری کردم نشد مثلا اگه یه کاری رو دیرانجام میدادم رفتارا بد میشد منم اونجا غریب بودم و مثل کسی که میره مهمونی میزبان محلش نمیذاره احساس اضافی بودن داشتم همسرمم متاسفانه تواین مورد همراهم نبود.
    حتی وقتی مریض بودمم بایدکاراروانجام میدادم که به قول خودشون شوخی نکنن و هزارتا متلک بارم کنن.
    من الان کمترکارانجام میدم چون هرچقدم بد رفتارکنن خیالم راحته میام خونه خودم اما مشکل اصلیم اینه ازرفتنای هرروزه خستم.
    چراآقایون به قیمت عذاب همسرشون به خونواده میرسن؟الان آقایون نگن باز مشکل عروس و مادرشوهرشروع شد چون اگه مشکلی بود من زودترازهمسرم میرفتم وازش میخواستم به خونوادش برسه اما متاسفانه الان استقلال زندگی من تحت شعاعه و همسرم نیاز منو زیرپا میذاره بخاطر اینکه نکنه مادرش دلتنگ بشه!ومتاسفانه مادرشم داره روز به روز بیشتر توقعش بالا میره.
    خواهش میکنم راهنماییم کنید چی درسته و چیکارکنم

  4. #13
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    شما برای چی بعد از خوردن صبحانه هر روز میرید خونه مادرشوهرتون؟ یعنی هر روز ناهار اونجا هستید؟ شوهرتون سرکار نمیرن مگه که هر روز صبح بیکارن و میرن خونه مادرشون ؟ یا شما تنهایی میرید اونجا برای چی؟ مادر شوهر و خواهر شوهرتون که سرکار هستند شما هر روز صبح تنها تو اون خونه چی کار میکنید؟ ایا درست کردن ناهار روزانه شون به عهده شماست؟

    میشه بگید شما همراه با همسرتون خونه مادر شوهر میرید یا تنها میرید و شوهرتون بعد از کار به شما ملحق میشه؟ یا هر دو باهم میرید و برمیگردید؟
    وقتی انجا هستید انجام چه کارهایی به عهده شماست؟

  5. کاربر روبرو از پست مفید maadar تشکرکرده است .

    tanhaeii (یکشنبه 21 آبان 96)

  6. #14
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط haniye68 نمایش پست ها
    سلام دوست عزیزم
    شما اینقدر تو اون خونه کار کردین که شده جز وظایف شده...دیگه برای خانواده همسر شما ،کارهای شما محبت حساب نمیشه....بلکه شده وظایفت و به قول خودت اگه انجام ندی ناراحت میشن و دعوا میشه....اشتباه از خودتون بوده.....البته همسر شما هم بی تقصیر نیست....چون همسر شما باید بفهمه شما کلفت نیستی و قرار نیست تو خونه مادرش بیش از حد توانت کار کنی.....خیلی وقتها تو فامیل خودمون دیدم عروس ها که خونه مادر شوهر میرن مثل یک مهمان برخورد میکنن و اصلا کار نمیکنن بلکه مادر شوهر خونه رو تمیز میکنه و اسباب پذیرایی رو فراهم میکنه چونکه فلان عروسش داره میره خونش و حتی بارها دیدم اگه خانم ها کار کردن شوهره گفته چرا اینقدر از زن من کار میکشین مگه نوکر شماس و به زنش گفته برو بشین و اصلا کار نکن و تازه طلب کار شده که مگه زن من نوکر شماست و تا یه مدت هم قطع رابطه کرده با خانواده اش که چرا از زن من کار میکشین....والا شوهر شما دیگه نوبره....از همین امروز کار کردن تو خونه مادر شوهر رو قطع کنین....میخاد دعوا بشه یا میخاد ناراحت بشن....هر اتفاقی میخاد بیفته بزارین بیفته ولی یکبار برای همیشه این مشکلاتت تموم میشه....یکبار دعوا میشه ممکنه یک ماه هم باهاشون قهر باشین ولی بالاخره بعد از یه مدت آشتی میکنن....شوهرتون شما رو مجبور میکنه و شما میرین....خب رفتین اونجا کار نکنین....اون که شما رو نمیبره که روحیه شما عوض بشه و اصلا بفکر شما نیست....بفکر کارهای منزل مادرشه که شما خیلی خوب انجام میدید....برین اونجا ولی کار انجام ندین...دیگه هم شوهر شما،شما رو مجبور نمیکنه که برین اونجا....یکبار برای همیشه مخالفت کن و کار نکن//هر کس هم که ناراحت میشه بزار ناراحت بشه حتی اگه اون شخص شوهرت باشه....بزار اونم بفهمه....
    با سلام و احترام
    چنین پاسخهایی مغایر و مخالف نظرات تخصصی تالار همدردی هست و صرفا نظرات شخصی کاربران هست.
    معمولا اینگونه پاسخها آغازی برای اتمام یک زندگی هست نه پایانی برای مشکلات یک زندگی.
    من توصیه می کنم. دوستانی که تمایل دارند به عنوان مشاور ، به عنوان راهنما یا به عنوان یک فرد با تجربه به کاربران کمک کنند نخست تاپیک آفت های مشاوره را به دقت مطالعه کنند و به کار گیرند. در غیر اینصورت چنین پاسخهای احساسی را می دهید. مراجع از این حرفها خوشش می آید. دل همه ما هم خنک می شود. اما راهکاری برای حل مشکل نیست.
    http://www.hamdardi.net/thread-12005.html

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  7. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    Erica (یکشنبه 21 آبان 96), Ye_Doost (جمعه 21 مهر 96), باغبان (شنبه 22 مهر 96)

  8. #15
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    با سلام
    خدمت مراجع گرامی
    برای بهتر شدن حالتون و کنترل اوضاع به نظرم انرژی خود را قبل از هر چیز روی خودتان متمرکز کنید.
    تا چگونه بهتر عمل کنید.
    مهمترین چیزی که آسیب به شما می زند زودرنجی، حساس بودن، و خطاهای شناختی هست.
    شما ظریف هستید. و زودی بهتون بر می خوره. همین عامل اذیت شدن شماست.

    اینکه خانواده همسرت یا همسرت اشتباهاتی بکنند یا انتظارات یا توقعات گاه اشتباه داشته باشند اجتناب ناپذیر هست. همه ما ها در بسیاری از مواقع ضعف و خطا و اشتباه داریم.
    مهم اینست که سعه صدر و تحمل داشته باشیم و زود نرنجیم.
    مثلا شما وقتی این تاپیک را زده ای توقع پاسخ سریع داشتی . اما وقتی جواب را مشاهده نکردی نوشته ای:
    نقل قول نوشته اصلی توسط tanhaeii نمایش پست ها
    دوستان سلام
    بااینکه کسی تاپیکمولایق جواب دادن نمیبینه
    یعنی نتیجه گیری اشتباه کردی. اینکه به شما کسی جواب نداده معنی این جمله شما را نمی دهد.

    پس در زندگی واقعی هم ممکن است این نتیجه گیری ها را داشته باشی که احساس شما را به هم می ریزد.

    توصیه بنده اینست که وقت بگذاری روی خودت مدتی. تا بتوانی کنترل احساس بیشتری داشته باشی. همچنین مهارتهای ارتباطی خود را ارتقاء بخشید.

    3 لینک ذیل که خود حاوی لینکهای بیشتری هست راههای عملی برای بهتر کردن حالت و ارتباط بهتر با خانواده همسرت را به شما می آموزاند البته تمرین هم باید زیاد داشته باشی.


    http://www.hamdardi.net/thread-38729.html

    http://www.hamdardi.net/thread-3525.html

    http://www.hamdardi.net/thread-154.html

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  9. 3 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    Erica (یکشنبه 21 آبان 96), tanhaeii (یکشنبه 21 آبان 96), باغبان (شنبه 22 مهر 96)

  10. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها
    با سلام
    خدمت مراجع گرامی
    برای بهتر شدن حالتون و کنترل اوضاع به نظرم انرژی خود را قبل از هر چیز روی خودتان متمرکز کنید.
    تا چگونه بهتر عمل کنید.
    مهمترین چیزی که آسیب به شما می زند زودرنجی، حساس بودن، و خطاهای شناختی هست.
    شما ظریف هستید. و زودی بهتون بر می خوره. همین عامل اذیت شدن شماست.

    اینکه خانواده همسرت یا همسرت اشتباهاتی بکنند یا انتظارات یا توقعات گاه اشتباه داشته باشند اجتناب ناپذیر هست. همه ما ها در بسیاری از مواقع ضعف و خطا و اشتباه داریم.
    مهم اینست که سعه صدر و تحمل داشته باشیم و زود نرنجیم.
    مثلا شما وقتی این تاپیک را زده ای توقع پاسخ سریع داشتی . اما وقتی جواب را مشاهده نکردی نوشته ای:


    یعنی نتیجه گیری اشتباه کردی. اینکه به شما کسی جواب نداده معنی این جمله شما را نمی دهد.

    پس در زندگی واقعی هم ممکن است این نتیجه گیری ها را داشته باشی که احساس شما را به هم می ریزد.

    توصیه بنده اینست که وقت بگذاری روی خودت مدتی. تا بتوانی کنترل احساس بیشتری داشته باشی. همچنین مهارتهای ارتباطی خود را ارتقاء بخشید.

    3 لینک ذیل که خود حاوی لینکهای بیشتری هست راههای عملی برای بهتر کردن حالت و ارتباط بهتر با خانواده همسرت را به شما می آموزاند البته تمرین هم باید زیاد داشته باشی.


    http://www.hamdardi.net/thread-38729.html

    http://www.hamdardi.net/thread-3525.html

    http://www.hamdardi.net/thread-154.html
    باسلام و احترام وتشکر ازشما مدیر عزیز که به تاپیکم سرزدید.
    فرموده های شما کاملا درسته لینک هایی که معرفی کردید مطالعه کردم و راهنماییاتون تو تاپیک انجمن آزادم هم کاملا به خاطر دارم و سعی در بهتر شدن دارم.
    راستش یاد گرفتم کمتربرنجم واگه خانواده همسرم حرفی میزنن که غیرمنطقی و اشتباهه نه تنها همسرمواذیت نکنم به خودمم فشار نیارم درحالی که قبلا به شدت خودخوری میکردم تابه جایی میرسید که فوران میکردم.
    اما چیزی که نمیدونم چطوری بایدمدیریتش کنم این رفت وآمدای هرروزه اس،واقعا خسته شدم به کارام نمیرسم حتی آرزو دارم یه شام دونفره باهمسرم داشته باشم شاید باورش سخت باشه اما هنوز یک بار نشده من و همسرم شام باهم خونه خودمون باشیم.
    اکثر اوقاتم همسرم ناهارخونه نیس و کارش طول میکشه.
    من واقعا هیچ راهی به ذهنم نمیرسه خستم ازینکه هرروز باید برم خونه مادرشوهرم حتی دوس ندارم جای دیگه برم مهمونی ما تازه اومدیم خونمون و طبیعیه که دلم بخواد خونه خودم باشم.
    شاید درست نباشه بگم ماحتی رابطه هامون به هفته ای یک یا دوبار میرسه درحالی که هردو علاقه داریم اما روز همسرم خونه نیس شبم تادیروقت خونه مادرشوهریم. متاسفانه ازین راهم همسرم کوتاه نیومد حتی گاهی شده تو شرایطی قرارش دادم که تمایل پیداکنه اما میگه حالا باید بریم خونه مامانم برگشتیم حتما!!!!!وقتیم برمیگردیم اینقدخستس که زود میخوابه.
    حتی شده وقتی کل روز اونجاییم شب میخوایم بریم خونمون مادرشوهرم میگه نمیخواد برین همینجابمونید همسرمم جلوهمه میگه اگه تنهایی راضی باشه میمونیم راستش دیگه این مورد رو نتونستم تحمل کنم و چند باری جواب دادم که بااجازتون میریم.حتی گاهی کارام مونده میگم مثلا فلان کارودارم نمیتونم بیام همسرم بهش برمیخوره که حالا کارتو بعد انجام بده بهونه نیار.
    من واقعا خسته شدم و فقط دارم سکوت میکنم تمام راه هایی که درخواست درست رو ازهمسر گفته رفتم اما نتیجه نمیده من یه زندگی دونفره میخوام خسته شدم بخدا لطفا راهنماییم کنید چیکارکنم
    ویرایش توسط tanhaeii : یکشنبه 21 آبان 96 در ساعت 12:02

  11. #17
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maadar نمایش پست ها
    سلام

    شما برای چی بعد از خوردن صبحانه هر روز میرید خونه مادرشوهرتون؟ یعنی هر روز ناهار اونجا هستید؟ شوهرتون سرکار نمیرن مگه که هر روز صبح بیکارن و میرن خونه مادرشون ؟ یا شما تنهایی میرید اونجا برای چی؟ مادر شوهر و خواهر شوهرتون که سرکار هستند شما هر روز صبح تنها تو اون خونه چی کار میکنید؟ ایا درست کردن ناهار روزانه شون به عهده شماست؟

    میشه بگید شما همراه با همسرتون خونه مادر شوهر میرید یا تنها میرید و شوهرتون بعد از کار به شما ملحق میشه؟ یا هر دو باهم میرید و برمیگردید؟
    وقتی انجا هستید انجام چه کارهایی به عهده شماست؟
    مادرعزیز سلام
    راستش چراشو بایدازهمسرم بپرسید به قول خودش مامانم دلش تنگ میشه من بایدنزدیکشون باشم تند تند بریم تا اذیت نشن. تقریبا هرروز ازصبح تاشب میرفتیم اما بعضی روزا که کارام زیاد میشه فقط شام هستیم. همسرم منو میذاره اونجا بعدمیره سرکار من باکلی خواهش تونستم اینو کم کنم که بدون خودش نرم دراونصورتم زودتر از عصر برمیگرده و میگه باهم بریم.
    خداروشکر درست کردن ناهاراشون کنسل شد چون واسه خودم کار میتراشم و همسرم که میبینه کارام مونده میذاره بعدناهار اما روال هرروزه پابرجاس.
    جدیدا بیشتر وقتا باهمسرم میرم و میام اما پیش اومده باهم بریم یهو بره سرکار و من بمونم تا برگرده.
    هرکاری که خواهرشوهرم انجام بده به قول مادرشوهرم چون منم دختراون خونم وظیفمه!!!!
    واقعا خستم آرزوی اینکه یه روز تمام خونه خودم باشم به دلم مونده گاهی ازازدواج پشیمون میشم

  12. #18
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 27 مهر 98 [ 15:02]
    تاریخ عضویت
    1393-11-10
    نوشته ها
    204
    امتیاز
    8,629
    سطح
    62
    Points: 8,629, Level: 62
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 121
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 130 در 60 پست

    Rep Power
    36
    Array
    سلام دوستان من باز اومدم
    یه اتفاقی افتاد که من بازم برگشتم خونه مادرشوهرم به مدت تقریبا دوماه!!!!
    مشکلاتم دوباره شروع شد هنوز طعم استقلال رو با اونهمه رفت وآمد الکی نچشیده بودم که باز برگشتم.
    راستش الان مثل یه انبار باروتم هر لحظه ممکنه منفجر بشم هم عقده ها و ناراحتی های اون 8 ماه هم رفت و آمدای هرروزه و الانم که اینجوری. دیگه نمیتونم ظاهرسازی کنم اصلا حتی نمیتونم باهمسرم خوب باشم.
    فقط تنها تفاوت اینه که همسرمم الان صداش دراومده و اون یه ماهی که خونه خودمون بودیم تازه فهمیده زندگیمون چقد قشنگ بود و الان حسرت میخوره، درسته بیشتر به من توجه میکنه اما من خسته شدم دوباره شدم کلفت خونه تازه جدیدا مادرشوهرمم رو اعصابم میره که بچه دار شو منم فقط جواب میدم به وقتش،دیگه نمیخوام تو این خونه باشم همه جاش برام عذاب آوره من چیکارکنم؟

  13. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    تنهایی جان حالا که شوهرت هم طعم زندگی دونفره رو چشیده خیلی خوبه. ولی مراقب باش از خانواده شوهرت پیش شوهرت گله نکنی. اینجوری اون در مقابلت جبهه می گیره.
    یه چیزی رو همیشه در نظر بگیر. این روزایی که داره میگذره عمر تو هست. به جای این که تسلیم مشکلات روزمره ت بشی، تلاش کن یه جوری براشون راه حل پیدا کنی و از زندگیت بیشتر لذت ببری. خوب نیست که تو در هر مرحله از زندگیت فقط حس غصه و ناامیدی داشته باشی.

    اگر مجبوری تو خونه مادرشوهرت کار کنی و هیچ راه دیگه ای نداری. سعی کن همین کار خونه رو جوری انجام بدی که کمتر بهت فشار بیاره. در کنارش یه سری تفریحات برای خودت در نظر بگیر. مثل کتاب خوندن. اگر میتونی مثلا یه غذای ساده تر درست کنی براشون و بعد از ناهار بری سراغ یه کار مربوط به خودت.
    ا

  14. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    tanhaeii (یکشنبه 05 آذر 96)

  15. #20
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 29 خرداد 97 [ 16:28]
    تاریخ عضویت
    1396-8-23
    نوشته ها
    46
    امتیاز
    1,218
    سطح
    19
    Points: 1,218, Level: 19
    Level completed: 18%, Points required for next Level: 82
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered1000 Experience Points
    تشکرها
    44

    تشکرشده 89 در 32 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام تنهایی عزیز
    نوشته هاتو خوندم و برات نگران شدم. به نظر من مشکل فقط از طرف شوهر و مادرشوهرت نیست مشکل بزرگتر خودت هستی. نه تنها شوهرت و مادرشوهرت این برداشتو دارن که شما ملزم به انجام کارهای هردو خونه و الان یک خونه هستین که خودتون هم انگار کمابیش این باور رو پذیرفتین از اونجایی که در جواب به همسرتون برای نرفتن به منزل مادرشوهرتون میگفتین کارهای منزل خودم مونده!! چرا و به چه علتی نمیخواستین دلیل واقعی عدم علاقه تون رو بیان کنید؟ چرا از در انفعال و تسلیم وارد میشین؟
    من نمیگم خدای نکرده با همسرتون دعوا راه بندازین به هیچ عنوان ولی حرف واقعی دلتون رو بهشون بگین. میدونم میگین همسرتون دعوا راه میندازن ولی واقعا دعوا و قهر و ناراحتی تا چقدر امکان پذیره؟ اونم برای یک حرف منطقی! اونم در مواجهه با شما که تازه عروس هستین! اگر الان نتونین خواسته های منطقیتون رو (مثل اینکه دوست دارین بیشتر در منزل خودتون باشین) به همسرتون بگین فکر میکنین پنج سال دیگه اگر بگین همسرتون اهمیتی بدن؟ باور کن اون موقع شرایط برات خیلی سخت تر میشه. تا کجا میخواین این انفعال و ترس از برخورد دیگران رو ادامه بدین؟
    کم طاقت و حساس نباش کمی جدی و مقتدر عمل کن به خواسته های منطقیت بهای بیشتری بده اجازه نده کسی با حرف و متلک و شوخی و قهر و هر بهانه دیگه ای تسلیمت کنه.

    اگر به همین منوال ادامه بدی نه تنها همسرت به همین شیوه عادت میکنه (نه فقط در رفت و امد که در تمام زمینه های زندگی) که خودت هم پر از خشم و چه بسا ناراحتی و کینه نسبت به همسرت و خانواده ش بشی. نذار عشقی که الان به خاطر نو بودن رابطه تون دارین به این سادگی از بین بره.


    عزیزم من هشت ساله ازدواج کردم و الان بچه هم دارم ولی یکبار تابحال نشده که شوهرم خودم یا حتی پسرمو به زور بخواد منزل مادرش ببره چه برسه به اینکه از من بخواد اونجا کار هم بکنم. این چیزایی که نوشتی طبیعی نیست و به خصوص که در اوایل زندگیتون هستین و باید ناز بیشتری از شما خریداری بشه و بیشتر ملاحظه تونو بکنن. اینکه از شما توقع این همه کار رو دارن غیرطبیعی و نادرسته پس لطفا بیچارگی و استیصال رو کنار بذار برای خودت احترام قائل شو و حتی اگر اطرافیان دارن این باور رو بهت القا میکنن که شما چنین وظایفی داری چون عروس هستی به عقل و منطق و خواسته هات رجوع کن آیا واقعا هدف شما از ازدواج انجام کارهای خونه خودتون و مادرشوهرتون بوده؟؟


    راستش من از اینکه دوباره خونه مادرشوهرت رفتی ناراحت نشدم و به نظرم حتی برای استراحت موقت هم خوبه چون داشتی کار دو منزل رو انجام میدادی و البته همینطور که داشتم مطالب تاپیکتو میخوندم منتظر این لحظه هم بودم که بگی کم آوردی و داری منفجر میشی! چیز عجیبی هم نیست هرکس دیگه ای هم طولانی مدت در این شرایط قرار بگیره همینطور میشه. اما حالا باید چی کار بکنی؟


    به نظر من قدم اول باید برای از بین بردن تمام تاثیرات مخربی که اطرافیان روی شما گذاشتن تلاش کنی. اینکه بهت این باور رو القا کردن که وظیفه داری کارهاشونو انجام بدی و اینکه اختیاراتتو تا حدودی ازت گرفتن تا اون حد که بهت میگن کی بچه دار بشی کی بری و بیای و حتی نمیتونی خونه شون رو خالی بذاری و به مسائل شخصی خودت برسی! این یعنی سلب اختیار از شما که اصلا چیز خوبی نیست و به انفعال بیشترتون دامن میزنه.
    شما باید قدم اول به خودت بگی که این حرف ها و باورها درست نیستن حتی اگر هر روز بارها تو گوشت زمزمه بشه.


    قدم دوم باید برای جسم و روحت ارزش قائل باشی شما یک خانم جوون و سالم هستی که با کار در دو منزل اونم به صورت فول تایم و اینکه همسرت هم کمکت نمیکنه به مرور مریض احوال و شکسته میشی. نه خدا نه همسرت نه خودت مسلما هیچ کسی دوست نداره شما زیبایی و طراوت جوونیتو اینطوری حیف کنی. حتی خانمهایی که سال ها هم از ازدواجشون میگذره اونقدر مهارت و توانایی ندارن که کار یک خونه رو کامل و بدون کمک همسرشون انجام بدن دیگه چه برسه به دو خونه! از خودت روحت جسمت بیشتر از توانت کار نکش به این فکر کن که اگر الان که در خدمتشون هستی به فکرت نیستن وقتی مریض و شکسته بشی و نتونی در خدمتشون باشی آیا به فکرت می افتن؟؟؟؟ برای جسمت ارزش قائل باش این تن و بدن به امانت به ما داده شده و ما در برابرش مسئول هستیم.
    میدونی که اسلام حتی زن رو برای کار در منزل خودش هم مجبور نکرده!


    قدم سوم باید بتونی شجاع باشی و خواسته هاتو به همسرت و خانواده شون بگی. بدون ترس از عواقبش. مهارت نه گفتن رو یاد بگیری. رفتار قاطعانه رو یاد بگیری. اگر مریض هستی استراحت کنی و از کسی برای استراحت اجازه نگیری این بدن شماست که اول از همه نسبت بهش مسئولی نه مهمون داری کردن خونه دیگران! اگر شما برای خودتو جسم و روحت ارزش قائل باشی حرف و طعنه دیگران برات به مرور کم ارزش میشن. جایی که سلامت من به خطر می افته چه روحی چه جسمی آیا مهمه که دیگران بهشون بر بخوره و به من بگن چرا کار نمیکنی؟ یا هر حرف دیگه ای؟؟؟
    سلامتی شما مهمتره یا توقعات نامحدود دیگران؟
    عزیزم این ما هستیم که تا حدود زیادی رفتار دیگران با خودمون رو تعیین میکنیم.


    قدم های دیگه
    اگر بتونی کاری یا مشغله ای خارج از منزل برای خودت داشته باشی همونطور که مادرشوهرت روزها به بهانه مغازه، منزل رو ترک میکنه شما هم روزها کاری بیرون داشته باشی و بری هم به عزت نفس و اعتماد به نفست کمک میکنه هم کمتر با کار خونه مشغول میشی. هر شهری هم باشی امکان نداره مصر باشی و بگردی و هیچ کاری برای مشغول شدنت پیدا نکنی. حتی اگر یک کار خیریه و بدون درامد باشه به عوض شدن شرایطتت خیلی میتونه کمک کنه و همینطور تغییر شخصیت خودت از این حالت تسلیم پذیری. شما از خونه بیرون بیای مادرشوهرت مجبور میشه برگرده خونه و کارهای منزلو انجام بده.


    بخواه که از خودت یک زن مستقل و بااراده و شجاع و فعال بسازی که با سلاح منطق صحبت میکنه. اگر تو قوی باشی شوهرت هم مجبور میشه قوی بشه و دیگه نمیتونه از سلاح بچگانه قهر و دعوا برای یک حرف منطقی شما استفاده کنه! اگر شما جرئت مندانه و عاقلانه رفتار کنی صحبت کنی و صد البته برای خودت ارزش قائل باشی دیگران هم مجبور میشن که به شما و حریمت به آزادی و استراحت و تصمیماتت احترام بذارن.


    ازدواج فقط مستقل شدن خونه و زندگی نیست همین الان که خونه مادرشوهرت هستی این مسئله رو تمرین کن. ازدواج یعنی من اونقدر بزرگ و عاقل شدم که بتونم خودم برای خودم تصمیم بگیرم و یک زندگی رو بگردونم. زندگی گردوندن هم فقط آشپزی و خونه داری نیست باور کن. شما باید از زیر سایه تسلیم دربیای و مثل یک مدیر در منزل عمل کنی.


    نکته آخری که میتونم بهت بگم یه داستانه شاید شنیده باشی یک آقایی کنار یک ساختمون گدایی میکرد هر روز شخصی که داخل اون ساختمون کار میکرد بهش مبلغی ثابت پول میداد سه روز مریض شد و نتونست بره سر کار وقتی روز چهارم رفت سر کار اون گدا بهش گفت سه روز نبودی بدهیت میشه انقدر! منظور از گدا میتونه اینجا هرکسی باشه که از محبت ما برداشت وظیفه میکنه!
    کاری نکن که محبتت حکم وظیفه پیدا کنه نه اونقدر سرد و یخ رفتار کن که بگن خودشو میگیره نه اونقدر زیر دست و پا باش که از بالا بهت نگاه کنن و بهت فرمان بدن. شما ازدواج کردی که همسر داشته باشی یعنی همراه و کنار دست کسی باشی نه زیر دست کسی. به خودت یه تکون بده و شرایطتتو عوض کن. غیر از خودت کسی نمیتونه تغییری در زندگیت ایجاد کنه. خودت باید بخوای و شروع کنی.

  16. کاربر روبرو از پست مفید Fariba.89 تشکرکرده است .

    tanhaeii (یکشنبه 05 آذر 96)


 
صفحه 2 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:15 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.