به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 38
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فرشته اردیبهشت نمایش پست ها
    سلام اقای جوادیان
    فکر کردن به سمت چه تصمیماتی؟!


    درمورد دوران نامزدی بگم که خانمتون فیلم بازی نکردن موقعیت نامزدی با رفتن سر خونه خودتون خیلی فرق داره .
    سلام

    بله در جریان هستم که نامزدی و زیر سقف تفاوت عمده ای دارن ولی نه در این حد که صحبتها و قول و قرارها و خط قرمز های فی مابین لغو بشه و اخلاق عوض بشه..تصمیماتی مثله اطلاع دادن به خونواده شون در مورد مشکلاتمون
    (البته میدونم کار صحیحی نیست اما وقتی به اوج عصبانیت میرسم بعضا به ذهنم خطور میکنه)

    نقل قول نوشته اصلی توسط *مونا* نمایش پست ها
    با سلام و احترام
    نقل قول نوشته اصلی توسط *مونا* نمایش پست ها

    این بند از صحبتاتون در من صدق میکنه و من بیشتر هوای مادرمو دارم.. چون محل کارم نزدیک خونه مادرمه واسه این بیشتر کارهارو به من میگن و من بیشتر به مادرم رسیدگی میکنم..

    و خانمم میگه برادرهای دیگه ات هم باید مثله تو وظیفه شونو انجام بدن.. من هم میگم اونا باید خودشون احساس وظیفه کنن و بیان , من نمیتونم که زورکی بگم ..هم سنشون از من بیشتره و هم من نمیتونم بخاطر اونها بشینمو ببینم مادرم زجر میکشه

    آقای جوادیان من به شما حق میدم که به فکر والدینتون هستین و خانمتون هم حق میدم که اعتراض داشته باشن به نظر من شما هم در کدورت به وجود اومده بیشتر از خانمت و خواهراتون نقش دارین.

    برادران و خواهراتون خیالشون راحته که شما به کارهای مادر می رسین برا همینم خیالشون راحته.
    درسته شما کوچک تری ولی دلیل نمیشه همه مسئولیت ها رو شما به عهده بگیری.

    خب خانمتون هم ناراحته و حق داره چون نبود شما در خونه مسئولیتهای ایشون رو با وجور یه بچه سخت تر می کنه و از همه مهم تر دلتنگی برای شماست.

    به نظر من رودربایستی رو کنار بذارین و با خواهر و برادراتون صحبت کنید و بگین که شما هم مثله اونها در زندگی و کارتون مشکلاتی دارین و نمی تونید همیشه این مسئولیت رو انجام بدین و بگین که وظیفه همه ما هست که همونطور که مادر برامون زحمت کشیدن الانم ماها عصای دستشون باشیم.
    سلام

    اینجوری نیست که اونا هیچ کاری نکنن و من فقط رسیدگی کنم..من کمی بیشتر هوای مادرمو دارم و من یه اخلاقی دارم که نمیتونم از کسی درخواست کمک بکنم و اگه ببینم کاری لنگ مونده پیش قدم میشم..

    چن روز پیش که صحبت از رفتن دوباره به شهرستان شد من گفتم که کلی چک و بدهی دارم و نمیتونم مادرو ببرم ..

    و خواهرم گفت که میدونم تو رو نمیذارن بری .. منم گفتم چه ربطی داره ؟ والله چک و بدهیم زیاده و الان واسه چی تو این موقعیت پای زنمو میکشی وسط؟

    نقل قول نوشته اصلی توسط خانم مهندس نمایش پست ها
    سلام مجدد و آرزوی بهبود و سلامتی برای مادر محترمتون.
    اینکه دلتنگ همدیگه میشید و برای هم کادو میگیرید نشون دهنده اینه که خانواده سالمی هستىد و بنیان ازدواجتون سست نیست. اما منظورم از رابطه عاطفی عمیق یه چیزی فراتر از اینهاست. همه ما یک نقاط ضعف و یک نقاط قوتی داریم، وقتی شما با همسرتون رابطه عاطفی عمیقی داشته باشید با آگاهی کامل به ضعف ها و قوت ها همدیگه رو دوست دارید و می پذیرید و درک می کنید. چه بسا روح همدیگه رو مداوا کرده و باعث میشید خوبیهای طرف مقابل پررنگ تر و تقویت بشه و ضعف هاش رو کمتر بروز بده و کمرنگ تر بشن. اینکه با خانومتون صحبت کردید خوبه، اما کاش فقط گوش میدادید و سرزنشش نمیکردید. درسته که رفتارتون منطقی بوده و ایشون اشتباهاتی داشتن اما بهتر بود کمی بهش حس اعتماد و درک شدن میدادید. خانومتون نباید احساس کنه شما و خونوادتون توی یه تیم هستید و مقابل ایشون، باید بهش این حس رو بدید که در هر شرایطی اولویت اولتون ایشونه و درکش میکنید و البته هیچ کدوم از اینا به این معنا نیست که اشتباهاتش رو تایید کنید! واقعا هم همین طوره و شما و همسرتون باید اولویت اول همدیگه باشید چون قابل انکار نیست که یه روزی پدر و مادر ها به رحمت خدا میرن و سایه لطف و محبتشون از فرزندانشون دریغ میشه، خواهر و برادر هم هر کدوم پی زندگی خودش میره و فرزندان هم یه روز بالاخره بزرگ میشن و ازدواج میکنن و میرن دنبال زندگی خودشون و این بین فقط شما و همسرتون هستید که تا آخر عمر کنار همید و شریک غم و شادی و خوشی و دلتنگی همدیگه هستید و جسم و روح و زندگیتون رو با هم شریک هستید.
    در مورد اختلافی که پیش اومده هم من فکر میکنم هم خانومتون تا حدی حق دارن هم خواهر محترمتون. خانومتون وقتی میبینه تنها کسی که بار مسئولیت روی دوششه شما هستی و بقیه مبرا هستن طبیعی هست که دلخور بشه. به هر حال شما الان متعلق به همسر و فرزندتون هم هستید و حتی اگر خودتون داوطلبانه فداکاری کنید از حق اونها نمیتونید بزنید. خواهر و برادرهای محترمتون هم وقتی میبینن شما مسئولیت رو داوطلبانه به عهده میگیرید خیالشون از این بابت راحته و اعتراض نمیکنن که هیچ، استقبال هم میکنن (منم باشم همین کارو میکنم و تقصیری ندارن) خانومتون هم وقتی میبینه شما دلسوزانه خودتون رو وقف میکنید و اونها استقبال میکنن نسبت بهشون خشم میگیره ( هرچند کارش اشتباهه و در مدیریت خشمشون ضعف دارند ولی رابطه علت و معلولی رو بیان کردم) پس مشکل اصلی اینجا منفعل بودن شما و نامعلوم بودن یک سری حد و مرزها و اولویت هاتون هست که به شکل این کدورت بین خانوم و خواهرهاتون بروز پیدا کرده.
    البته این مشکل رو خیلی از آقایون دارند و اونهایی که مثل شما منعطف هستند و به دنبال تغییر و بهتر شدنند بالاخره اصلاحش میکنن اما مردای لجوج و سرسخت به خاطر این موضوع ساده چیزهای بزرگی رو توی زندگیشون از دست میدن.
    به نظرم همسر و خواهرها رو به حال خودشون بگذارید، و یه کمی روی رفتار جراتمندانه خودتون تمرکز کنید. خواهر و برادراتون اگر صحبت یک امتیاز یا مزیتی بود هم اینجوری کناره میگرفتند که الان برای انجام وظیفه کناره گیری کردن؟ مسلما خیر. پس خیلی محترمانه و قاطعانه ازشون بخواید تقسیم وظایف صورت بگیره که شما هم کمی به کار و زندگی خودتون برسید و وظایفتون در قبال مادر محترم هم به نحو احسن توسط همه فرزندانش انجام بشه. برای زندگی خانوادگیتونم یک سری حد و مرزهایی که مورد قبول خودتون و همسرتون هست تعریف کنید و اجازه ندید شکسته بشن.
    ضمنا، حساسیتتون در مورد اینکه دختر کوچولوتون شاهد دعوای پدر و مادرش نباشه به نظرم خیلی قشنگ و ستودنی بود!
    امیدوارم زيباترين آرامش رو در کنار همسرتون تجربه کنید.
    سلام..

    بازم ممنون از حرفای خوبتون و بقیه دوستان..

    مرحله به مرحله دارم پیش میرم و حرفا و نظراتتونو انجام میدم..

    کمی از اون شدت قبلی کم شده ولی هنوز دلخوری وجود داره..

    ولی انتظار میره خانمش در این جور موقعیت ها کمی منطقی تر برخورد کنه .. گرچه ایشون خودش مایل به کمک کردنه من هستش اما بعضا معلومه ته دلش حسادت و انحصار طلبی موج میزنه و با یک کمی

    دلخوری خودشو نمایان میکنه..


    ویرایش توسط جوادیان : دوشنبه 17 مهر 96 در ساعت 12:07

  2. #22
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    آقای جوادیان،

    این مسائل می تونه حتی بین خواهر و برادر هم مشکل ایجاد کنه، همسر شما تا حدودی حق دارند. از این که احساس می کنن داره از شما ( به عنوان همسرش) سواستفاده می شه ناراحته.
    شما می تونی چشم پوشی کنی، چون بین رسیدگی به مادر و حس مورد سواستفاده واقع شدن، اولی براتون قویتره.

    خواهر و برادرهای زیادی هستند که این مشکل را دارند ( متاسفانه سالمندان زیادی هستند که وسط دعواهای بچه هاشون، حس زیادی بودن پیدا می کنن و دلشکسته می شن)
    البته من فکر می کنم کمی هم خود پدر و مادر مقصرن. اگه بچه هاشون را مسئولیت پذیر بارآورده بودند، همه در حد وظیفه شون کمک می کردند.

    کنار اومدن تو این مسائل بین خواهر و برادر عادیه (چون اعضای یک خانواه اید)
    شما می تونی ندیده بگیری، اما برای همسرت مثل این می مونه که همسایه ی شما، یا همکارش یا ... حقش را ضایع کرده باشه، سخته براش که بپذیره.

    ------------------------------
    راه حلش از نظر من اینه که با همسرت بری توی یک جبهه ی عاطفی (نه عملی)
    عملا مادرتون را که نمی تونید تنها بذارید.

    اما هر از گاهی می تونید به همسرتون بگید که از کوتاهی خواهر برادرها ناراحتید.
    کاش اونها هم بیشتر کمک می کردند.
    بهش بگید که اگه مادر خودش در چنین شرایطی بود و بقیه خواهر برادرها کمک نمی کردند، چیکار می کرد؟ ازش بپرسید، راه حل بخواهید، ببینید چی می گه.

    شاید اگه فکر کنه شما هم از برادرها دلخورید، اما چاره ای ندارید، پذیرشش براش راحت تر باشه.

    اون جمله ای که بولد کردم همسرت را آزار می ده.

    آقای جوادیان، خیلی از مشکلات خانمها با دو تا جمله ی عاطفی حل می شه ... اینقدر دنبال منطقش نباشید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. 14 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    andrya (دوشنبه 17 مهر 96), Eram (دوشنبه 17 مهر 96), nazi_ka (سه شنبه 18 مهر 96), sara 65 (سه شنبه 18 مهر 96), فرنوشم (دوشنبه 17 مهر 96), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 17 مهر 96), نیلوفر. (دوشنبه 17 مهر 96), میس بیوتی (دوشنبه 17 مهر 96), آوای بهشت (دوشنبه 17 مهر 96), آنیتا123 (دوشنبه 17 مهر 96), بارن (دوشنبه 17 مهر 96), باغبان (دوشنبه 17 مهر 96), ترنم بهاری (دوشنبه 17 مهر 96), جوادیان (دوشنبه 17 مهر 96)

  4. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام

    صحبت های دوستان عالی بود. مخصوصا راهنمایی شیدا جان در مورد اینکه از لحاظ عاطفی به خانمتون نزدیک تر بشید و باهاش همدلی کنید.

    بهش بگید که احساسش رو کاملا درک می کنید.متوجه هستید که اون نگران شماست و این حرفها رو از روی دلسوزی میزنه .

    رفتار خواهرتون هم درست نیست که اون مساله رو بلافاصله به همسرتون ربط داد.

    در هر صورت اینکه شما دارید منطقی برخورد می کنید و ایرادهای دو طرف رو میبینید و دنبال راه حل هستید خیلی عالیه.

    میتونید با همسرتون یه قرار رمانتیک بزارید و سعی کنید محبتتون رو بهش بیشتر کنید.در مورد برقراری رابطه و رفع دلخوری با خواهرهاتون هم بهش فشار نیارید.

    مطمئن باشین هر چقدر رابطه عاطفی شما با همسرتون قوی تر باشه حس اون هم کم کم به خانوادتون بهتر میشه.

    این مشکلات هم با توجه به اینکه شما شخصیت حمایتگر و مسئولی دارید و همسرتون هم به شما علاقه مند و نگرانتون هستند و تا حدودی میل به کنترل دارند

    طبیعیه. سعی کنید این آگاهی رو داشته باشید که این مشکلات کم و بیش پیش میاد و خیلی روشون زوم نکنید.

  5. 3 کاربر از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده اند .

    بارن (دوشنبه 17 مهر 96), جوادیان (دوشنبه 17 مهر 96), شیدا. (دوشنبه 17 مهر 96)

  6. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام شیدا خانم

    ممنون از اینکه وقت گذاشتید..

    ( متاسفانه سالمندان زیادی هستند که وسط دعواهای بچه هاشون، حس زیادی بودن پیدا می کنن و دلشکسته می شن)

    این بند از حرفتون خیلی بجا بود و من هیچ وقت نخواستم مادرم بفهمه که برای رسیدگی بهش بینمون دعوا و بحث شده و به عنوان ساده تر نوبتی شده ..

    چون واقعا دوس ندارم مادرم بجز تحمل بیماریش فکر دیگری بکنه و یا شاهد بحث ما باشه.. هر وقت دیدم کاری هست یا دکتر بردنی هستش بدون توجه به دیگری گفتم پاشو بریم..

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط آنیتا123 نمایش پست ها
    سلام

    صحبت های دوستان عالی بود. مخصوصا راهنمایی شیدا جان در مورد اینکه از لحاظ عاطفی به خانمتون نزدیک تر بشید و باهاش همدلی کنید.

    بهش بگید که احساسش رو کاملا درک می کنید.متوجه هستید که اون نگران شماست و این حرفها رو از روی دلسوزی میزنه .

    رفتار خواهرتون هم درست نیست که اون مساله رو بلافاصله به همسرتون ربط داد.

    در هر صورت اینکه شما دارید منطقی برخورد می کنید و ایرادهای دو طرف رو میبینید و دنبال راه حل هستید خیلی عالیه.

    میتونید با همسرتون یه قرار رمانتیک بزارید و سعی کنید محبتتون رو بهش بیشتر کنید.در مورد برقراری رابطه و رفع دلخوری با خواهرهاتون هم بهش فشار نیارید.

    مطمئن باشین هر چقدر رابطه عاطفی شما با همسرتون قوی تر باشه حس اون هم کم کم به خانوادتون بهتر میشه.

    این مشکلات هم با توجه به اینکه شما شخصیت حمایتگر و مسئولی دارید و همسرتون هم به شما علاقه مند و نگرانتون هستند و تا حدودی میل به کنترل دارند

    طبیعیه. سعی کنید این آگاهی رو داشته باشید که این مشکلات کم و بیش پیش میاد و خیلی روشون زوم نکنید.
    سلام

    چشم حتما..

    اما دوستان باید شرایط منو هم بنابر تاپیک های قبلیم در نظر داشته باشن.. من هنوز به اون علاقه و صمیمیت مدنظرم نتونستم برسم..

    و نمیتونم زیاد از خانمم تعریف کنم و حس خاص بودنش و لمس کنم ..

    من هنوز به خانمم نتونستم حالی کنم که شلوارتو تا سینه نکش بالا .. بعضا بخاطر این کاراش عصبانی میشم و بعضا خندم میگیره ..اما چیزی که هست از کنار منفی هاش عبور میکنم..

  7. 3 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (دوشنبه 17 مهر 96), میس بیوتی (سه شنبه 18 مهر 96), شیدا. (دوشنبه 17 مهر 96)

  8. #25
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جوادیان نمایش پست ها


    اما دوستان باید شرایط منو هم بنابر تاپیک های قبلیم در نظر داشته باشن.. من هنوز به اون علاقه و صمیمیت مدنظرم نتونستم برسم..

    و نمیتونم زیاد از خانمم تعریف کنم و حس خاص بودنش و لمس کنم ..

    من هنوز به خانمم نتونستم حالی کنم که شلوارتو تا سینه نکش بالا .. بعضا بخاطر این کاراش عصبانی میشم و بعضا خندم میگیره ..اما چیزی که هست از کنار منفی هاش عبور میکنم..
    سلام

    شما قرار نیست اینجا از زیبایی یا خاص بودن همسرتون صحبتی کنید. قراره در مورد اون مساله باهاش همدلی کنید. بگید که درکش می کنید ...
    گفتن این که کاش خواهر و برادرها هم بیشتر همکاری می کردند، به ابراز علاقه ربطی نداره، داره؟
    من درست متوجه نشدم چرا نمی شه ...

    در مورد قسمت دوم حرفتون، نشده تا حالا شلوارش در حالتی باشه که شما دوست دارید، باشه؟ بعد بگید اینطوری خیلی بیشتر بهت می آد. چه خوشگل شدی؟
    خانمتون به این جور جمله ها بی توجه هست یا شما نگفتین؟

    هیچ راهی پیدا نکردید که بشه خانمتون را تشویق کرد و متمایل کرد که بیشتر به خودش و ظاهرش برسه؟
    چه تلاشهایی تا حالا کردید؟ نتیجه اش چی بوده؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  9. 6 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Eram (دوشنبه 17 مهر 96), میس بیوتی (دوشنبه 17 مهر 96), آوای بهشت (دوشنبه 17 مهر 96), بهاره جون (دوشنبه 17 مهر 96), بارن (دوشنبه 17 مهر 96), جوادیان (دوشنبه 17 مهر 96)

  10. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    اقای جوادیان من تو شرایط همسر شما بوده ام همسر من فرزند اخر خانواده هست و مسوولیت پذیریش در قبال اونا خیلی زیاده .اوایل ازدواجمون منم ازین قضیه خیلی اذیت میشدم چون مادرشوهرم هرکاری داشت توقع داشت همسرم انجام بده و به بقیه برادرا و خواهرا چیزی نمیگفتن.یه جورایی عادت شده بود براشون پدرشوهرم که بیمار بود تمام کارای بیمارستان و دکتر بردن و ازمایش و ...همه رو همسرم انجام میداد و بقیه هم به روی خودشون نمیاوردن و خوشحالم بودن.حتی بعد از فوت پدرشوهرم این شوهرم بود که هرپنجشنبه عصر میبرد سرخاک و برمیگردوند با وجود اینکه من کلاس میرفتم و مجبور بودن تو سرما و گرما دختر یه سالمم با خودشون ببرن.تازه هر هفته هم بعضی از خواهرو برادرا تماس میگرفتن که مادرو میبری دنبال ماهم بیا.ولی یه بار پیشنهاد نمیدادن که اینبار ما مادرو ببریم چون نمیخواستن مسوولیتی رو دوششون بیفته!منم احساس همسر شمارو داشتم.به همسرم هم که میگفتم دقیقا جواب شمارو میداد و میگفت نمیخوام مادرم بی عزت بشه و ...ولی تمام خواسته من این بود که بعضی وقتا خودت به برادرا زنگ بزن و ازشون بخواه که فلان کارو انجام بدن چون خودت وقت نمیکنی...اینجوری بقیه هم عادت میکنن کم کم تو مسوولیتا سهیم شن!پست شیوا رو که خوندم هزار درصد باهاش موافق بودم..تمام حرف دل منو زد.اگه همسر منم باهام از لحاظ عاطفی همراهی میکرد و بهم حق میداد که از رفتار خواهر برادرش ناراضی باشم قضیه برای من خیلی راحت تر حل میشد.ولی ایشون با حرفا و رفتارش به من این حسو میداد که ادم نامهربون و بی عاطفه ای هستم !..
    ویرایش توسط میس بیوتی : دوشنبه 17 مهر 96 در ساعت 14:46

  11. 4 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    nazi_ka (سه شنبه 18 مهر 96), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 17 مهر 96), بارن (دوشنبه 17 مهر 96), جوادیان (دوشنبه 17 مهر 96)

  12. #27
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 15:01]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,160
    امتیاز
    89,802
    سطح
    100
    Points: 89,802, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,766

    تشکرشده 6,796 در 2,396 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام آقای جوادیان



    به نظرم یکی از مهارت هایی که باید در عرصه زندگی ،،،خوب کار کنیم اینکه بتونیم ، با اطرافیانمون گفتگو کنیم ،،

    شاید مشکل از اینجا شروع میشه که ما خیلی از حرف ها را تو دلمون نگه میداریم و حاضر نیستیم اون را با اطرافیانمان مطرح کنیم

    حاظر نیستیم از احساسات و مشکلات خودمون و خانواده مون بگیم ،،،

    شاید یه جوررایی نسبت به هم و شرایطمون ،،،با هم رک نیستیم و ....



    با برادر و خواهراتون یه جلسه بذارید و باهاشون صحبت کنید ( بدون حضور همسرتون ) ،،،و بذارید اونها هم با شما گفتگو کنند ،،،

    در این گفتگو متوجه میشید که در مدیریت صحیح تقسیم وظایف هم ،نسبت به مادرتون ،،، اشتراک ها و تفاوت هایی دارید ،،

    از نتیجه این شباهت ها و تفاوت ها می تونید جدول زمان بندی خوبی برای هم تنظیم کنید



    بعضی موقع ها یه نفر از اعضای خانواده گرفتاری بیشتری نسبت به بقیه داره ،،،مقطعی !!!،،( برادر – خواهرها )

    می تونند جلسه بذارید ،، تقسیم وظایف را بهینه کنید متناسب با گرفتاری و مشکلات خودتون

    همه ی اینها با آرامش و گفتگو حل میشه ،،،



    مهم اینکه چطوری این گفتگو انجام بشه .




    ............................................





    در مورد همسر شما چیزی که من فهمیدم اینکه ایشون اعتقاد دارنند شما قربانی شده اید ،،،

    به نظرم کمک به پدر و مادر را نمی تونیم حس قربونی بودن در نظر بگیریم ،،هر چند اگر برادر و خواهر هم کمک نکنند ،،
    ( البته این نظر خودم هست )

    این افتخاری ست برای اون فرد و تربیت صحیحش و حس بیشتر مسئولیت پذیری در قبال پدر و مادرش .



    ولی نکته ای که وجود داره اینکه باید در بنیان خانواده تعادل دو طرف ترازو را در نظر بگیریم .

    یعنی جوری نشه که طرفین حس کنند توپی در زمیننشان نیست !

    طرفین حس کنند رقیب هم هستند و ...

    بلکه باید حس هم تیم یودن و با هم بودن را در بنیان خانواده،،، بهینه و تداعی کنند .





    ........................................





    به نظرم برای مدیریت بهتر در بنیان خانواده ( همسر – اقوام و ....) باید تفکر شطرنجی را بدونیم

    یه شطرنج باز حرفه ای چند حرکت جلوتر را پیش بینی می کنه !!

    اگه می خواید در برخورد با همسر و خواهرهایتان بهتر مدیریت کنید باید پیش بینی کنید که اونها چه تفکری دارنند ،،،

    اگر حرکات آینده اونها را پیش بینی کنید بهتر می تونید مدیریت کنید ،،

    منظورم اینکه دغدغه های اونها را جلوتر بدونید و با گفتگو و مدیریت صحیح کنترل و یا حل کنید



    ولی اگر به دغدغه ها توجه نکنیم ( حرکت شطرنج حریف ) ،،،یه موقع می بینم کیش شدیم ،،،

    لذا باید مهارت رفع کیش هم بدونیم ،،،



    مسلح شدن به مهارت های ارتباطی ،،،یعنی دونستن تکنیک رفع کیش در دیگران .

    می تونید خودتون در این حوزه،،،، مشاوره حضوری برید و خودتون را قوی تر کنید .

    لازم نیست حتما مشکلی داشته باشیم تا بریم مشاوره ،،،می تونیم خودمون را همیشه آماده و قوی کنیم .





    ..........................................





    این که فرمودید کوتاه آمدن د ر مورد رفتار همسرتون فایده داره یا نه ،،، :


    به نظرم همسر شما با توجه به مواردی که در این تاپیک و تاپیک های دیگه تون فرمودید یه شخصیت کنترل گرا دارنند ،،

    وقتی این کنترل گرایی زیاد بشه ،،،باعث میشه یه خورده شخصیت سلطه جو هم پیدا کنیم ،،،

    لذا ایشون باید در مورد مهارت های ارتباطی به خصوص کنترل خشم بیشر تمرین کنند .



    پیشنهاد من به شما اینکه ،،فعلا قضیه بیماری مادر گرامی تون را مدیریت کنید با گفتکو با طرفین و تقسیم صحیح وظایف ،،،( همسر - برادرها – خواهر ها )

    تو تقسیم وظایف هم ،،،شرایط همو در نظر بگیرید (همسر - برادر و خواهر ها )

    وقتی اوضاع یه خورده در این حوزه بهتر شد ،،و سرتون خلوت تر،،، و از نظر روحی خستگی تون بهتر شد ،،سعی کنید با همسر محترمتان مشاوره حضوری برید ،،،

    مشاور به عنوان نفر سوم میتونه با شما در این گونه مسائل حرف بزنه ،،،

    مثلا استفاده از سیستم زوج درمانی !


    لذا حتما مشاوره حضوری را داشته باشید .( اگر دوست دارید بالینی این مسئله را حل کنید )




    در پناه حضرت دوست .


    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 17 مهر 96 در ساعت 15:19

  13. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    ترنم بهاری (دوشنبه 17 مهر 96), جوادیان (دوشنبه 17 مهر 96)

  14. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سلام

    شما قرار نیست اینجا از زیبایی یا خاص بودن همسرتون صحبتی کنید. قراره در مورد اون مساله باهاش همدلی کنید. بگید که درکش می کنید ...
    گفتن این که کاش خواهر و برادرها هم بیشتر همکاری می کردند، به ابراز علاقه ربطی نداره، داره؟
    من درست متوجه نشدم چرا نمی شه ...

    در مورد قسمت دوم حرفتون، نشده تا حالا شلوارش در حالتی باشه که شما دوست دارید، باشه؟ بعد بگید اینطوری خیلی بیشتر بهت می آد. چه خوشگل شدی؟
    خانمتون به این جور جمله ها بی توجه هست یا شما نگفتین؟

    هیچ راهی پیدا نکردید که بشه خانمتون را تشویق کرد و متمایل کرد که بیشتر به خودش و ظاهرش برسه؟
    چه تلاشهایی تا حالا کردید؟ نتیجه اش چی بوده؟
    با تشکر دوباره از دوستان

    به نظر من صمیمیت و دوس داشتن تو این جور مسائل خیلی اهمیت داره.. شما باید طرفو دوس داشته باشی تا بتونی بهش بگی حق با توئه ( گرچه من تا الان گفتم که بیشتر حق با تو بوده اما بی تقصیر هم نبودی)
    باید بتونی خطر از دست دادنشو حس کنی تا نزاری آب از آب تکون بخوره ( نمیدونم متوجه میشین چی میگم یا نه؟)
    به نظر خودم اصلا نباید میگفتم که برادرام یا خواهرام کوتاهی میکردن ,حس میکنم این گفتنا بیشتر هم تحریک کننده کدورت شده..

    در بند دوم سوالتون :
    چرا شده و بسیار خوش فرم دیده شده و منم تحسین کردم.. اما دفعه بعد دوباره روز از نو روزی از نو .. اینو که مثال میزنم چیزی نیست که در مورد یه کودک باشه و بخوای براش عادت کنی
    حرف یک مادر و یک زنه که زشته من براش بخوام با تحسین کردن ترک عادتش بدم..

    براش لباس میخرم و بازار هم راهمون بیفته بهش میگم هر چی دوسداری برو بخر.. اما میره بیست تا مغازه خالی برمیگرده..
    ویرایش توسط جوادیان : دوشنبه 17 مهر 96 در ساعت 18:58

  15. 2 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    آوای بهشت (دوشنبه 17 مهر 96), شیدا. (دوشنبه 17 مهر 96)

  16. #29
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط جوادیان نمایش پست ها
    با تشکر دوباره از دوستان

    به نظر من صمیمیت و دوس داشتن تو این جور مسائل خیلی اهمیت داره.. شما باید طرفو دوس داشته باشی تا بتونی بهش بگی حق با توئه ( گرچه من تا الان گفتم که بیشتر حق با تو بوده اما بی تقصیر هم نبودی)
    باید بتونی خطر از دست دادنشو حس کنی تا نزاری آب از آب تکون بخوره ( نمیدونم متوجه میشین چی میگم یا نه؟)
    به نظر خودم اصلا نباید میگفتم که برادرام یا خواهرام کوتاهی میکردن ,حس میکنم این گفتنا بیشتر هم تحریک کننده کدورت شده..

    در بند دوم سوالتون :
    چرا شده و بسیار خوش فرم دیده شده و منم تحسین کردم.. اما دفعه بعد دوباره روز از نو روزی از نو .. اینو که مثال میزنم چیزی نیست که در مورد یه کودک باشه و بخوای براش عادت کنی
    حرف یک مادر و یک زنه که زشته من براش بخوام با تحسین کردن ترک عادتش بدم..

    براش لباس میخرم و بازار هم راهمون بیفته بهش میگم هر چی دوسداری برو بخر.. اما میره بیست تا مغازه خالی برمیگرده..


    چرا فکر می کنین دوست داشتن یه شخص باعث میشه حق رو به اون بدین؟ یعنی اگر برادر شما عاشق خانمش هست این دلیل میشه که از مادرش مراقبت نکنه تا خانمش راضی باشه؟؟ شما چه خانمتون رو دوست داشته باشین چه ازش ناراضی باشین، باید در انجام مسئولیت هاتون در قبال خانواده تعادل رو رعایت کنین. حتی اگه همسرتون راضی بود که همه کارهای نگهداری مادر رو انجام بدین، باز هم شما باید حد وسط رو بگیرین. نه خواهر و برادرتون کار درستی می کنن که شونه خالی می کنن و نه شما که میخواین بیشتر کارها رو به دوش بکشین.

    من در شرایط همسرتون بودم. شوهرم برای بیماری پدرش کلی وقت و انرژی و پول خرج کرد. در حالی که خودمون شدیدا بهش احتیاج داشتیم. بقیه اعضا خانواده هم از اخلاقش سواستفاده میکردن و کلا در حال سفر و خوش گذرونی بودن. تو اون دوران فاصله من با شوهرم خیلی زیاد شده بود. شوهرم فکر می کرد خیلی اقتدار داره که مسئولیت همه کارهای خانوادش رو برعهده گرفته، ولی در نگاه من خیلی اقتدارش کم شده بود. احساس می کردم تکیه گاهم سست هست و به خاطر رضایت بقیه داره زندگیمون رو خراب میکنه.
    همونجور که شیدا خانم گفتن، با چند جمله عاطفی بهتر می تونین مساله رو جمع کنین. دنبال دلیل منطقی نگردین. چون نه شما منطقی رفتار می کنین و نه اطرافیانتون.

  17. کاربر روبرو از پست مفید بهاره جون تشکرکرده است .

    جوادیان (سه شنبه 18 مهر 96)

  18. #30
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    ممنون از خانم میس بیوتی عزیز

    و اقای باغبان که نظرات و راه حل هاشون برام مفید واقع شد..

    مخصوصا این جمله که نمیدونم کدوم یک از دوستان برام نوشتن با این مضمون ( خانمتون نباید حس کنن شما با خونوادتون در یک جبهه و تیم قرار گرفتین) خیلی بدردم خورد..

    خانم بهاره از نظر شما هم تشکر میکنم و میدونستم از اون حرفم برداشت درستی نخواهد شد..چون فقط برای خودم قابل درکه

    علت تند جواب دادنتونو نمیدونم..با راهنماییه دوستان کم کم دارم راه حل هارو عملیش میکنم ..من بعد اون ماجرا به خانمم نزدیک شدم .. دیشب شیرینی گرفتم میوه خریدم و کلی خوش گذروندیم..

    براش اس ام اس عاشقانه فرستادم و ...

    "لطفا با دخالت دادن احساسات راهنمایی نکنین..خانم بنده هم بی تقصیر نبودن.."

  19. 3 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (سه شنبه 18 مهر 96), بهاره جون (سه شنبه 18 مهر 96), شیدا. (سه شنبه 18 مهر 96)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:22 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.