به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 22
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اردیبهشت 98 [ 17:06]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    3,969
    سطح
    40
    Points: 3,969, Level: 40
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    165

    تشکرشده 137 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    به خاطر خرید کتکم زد

    سلام. من قبلا هم اینجا تاپیک گذاشتم . خودم 21 و شوهرم 28 سالشه ، الان دوساله که ازدواج کردیم ، ی سالم عقد بودیم

    پریشب به خاطر یه خرید من کلی جنجال و دعوا راه انداخت و کتکم زد که هنوزم بدنم درد میکنه . از اون موقع باهاش سرسنگین بودم . دیشب میخواست باهام حرف بزنه جوابشو ندادم ، بهم گفت همین ... میخوری که میزنمت دیگه ، داشت گریه ام میگرفت بازم جواب ندادم فقط پاشدم برم ، داد و بیداد کرد که تو شعور نداری ، خانوادت تربیتت نکردن ، من خریت کردم گرفتمت ، فکر کردم ادم میشی... خیلی چیزا گفت که اون موقع انقد ناراحت بودم یادم نموندن همه حرفاش. هرکاری کردم جواب بدم نمیتونستم ، فقط گریه میکردم. زد تو گوشم گفت همین لوس بازیات حالمو به هم میزنه. دیشب انقد گریه کردم که خوابم برد. بیدار شدم رفته بود سرکار.


    الان خیلی احساس سنگینی میکنم ، انگار قلبم داره سرد میشه بهش دلم میخواد نبینمش ، فقط میخام برم از اینجا ، حداقل یه ماه ازش دور باشم

    همه بهم میگفتن از ازدواجت پشیمون میشی باور نمیکردم، الان پشیمونم، توی خونه بابام هیچکس نه بهم توهین میکرد نه کتکم میزد ، هرچی میخاستم میخریدم ، اصنم کسی نمیگفت چرا خریدی ، لازم نداشتی اونوقت این به خاطر یه خرید کتکم زد و مجبورم کرد پسش بدم . الان فقط و فقط حس پشیمونی میکنم ، انگار با این ازدواجم همه چیو باختم ، نذاشت برم دانشگاه ، نذاشت کار کنم درحالیکه کارم داشتم ، چند سال به خاطرش با همه جنگیدم و رابطم با خانوادم خراب شد ، رابطم با دوستا و فامیلامو قطع کرد ، زندگیمم همش دعوا و توهین شده . حس میکنم دارم افسرده میشم ، دیشب اونقدر خسته بودم که حتی نتونستم بهش جواب بدم، اصن بدم میاد دیگ باهاش حرف بزنم فقط دلم میخاد یه مدت فرار کنم برم جایی که هیچکی دور و برم نباشه .

    بخشین بیشتر حالت درد و دل داشت تا مشاوره گرفتن ولی الان اونقدر خستم که حوصله ندارم به بهتر شدن اوضاع فکر کنم
    ویرایش توسط آوای بهشت : دوشنبه 03 مهر 96 در ساعت 13:10

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    "به خاطر یه خرید کتکم زد و مجبورم کرد پسش بدم"
    " الان فقط و فقط حس پشیمونی میکنم ، انگار با این ازدواجم همه چیو باختم ، نذاشت برم دانشگاه ، نذاشت کار کنم درحالیکه کارم داشتم ، چند سال به خاطرش با همه جنگیدم و رابطم با خانوادم خراب شد ، رابطم با دوستا و فامیلامو قطع کرد"


    * کاشکی بیشتر در مورد خودتون و این آقا و خانواده هاتون توضیح میدادید ازنظر اعتقادات، فرهنگ، سطح تحصیلات، موقعیت مالی و اجتماعی...
    * اینکه چرا مخالفت های اینقدر شدید با ازدواج شما وجود داشته؟
    * چرا شوهرتون اجازه ادامه تحصیل و کار بهتون نداد؟ خودش موقعیت پائین تری نسبت به شما و خانواده تان دارد؟ بدبینی دارند؟
    * اصلیت شما و شوهرتان کجائی است؟ کجا زندگی می کنید؟
    * فاصله محل زندگی تان با خانواده خودتان و همسرتان چقدر است؟ چقدر با خانواده های همدیگر رفت و آمد دارید؟
    * مهریه تان چقدر است؟ آقا در چه حد می تونند پرداخت کنند؟ ...

    اگر این آقا اینقدر که می گوئید بد و حق ناشناس است و "کتک زدن براش عادی می باشد" و نمی خواهید درآینده بازهم کتک بخورید و بدتر از اون براتون اتفاق بیفته به شدت بهتون توصیه می کنم
    1. همین الان به خانواده تان اطلاع دهید
    2. اگر اثر ضرب و شتم بر روی بدن تان باقی است همراه خانواده به دادگاه مراجعه و شکایت کرده و به پزشک قانونی مراجعه کنید.


    این ها حداقل کارهائی است که باید انجام بدید، بقیه اش بستگی به پاسخ های تان به سوالات بالا، دلایل دعوا و اتفاقات بعدی دارد.

    موفق باشید

    .................................................. .....

    ویرایش توسط مدیرهمدردی : چهارشنبه 05 مهر 96 در ساعت 09:15

  3. 3 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    abs (دوشنبه 03 مهر 96), nazaninIT (سه شنبه 30 آبان 96), آوای بهشت (دوشنبه 03 مهر 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اردیبهشت 98 [ 17:06]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    3,969
    سطح
    40
    Points: 3,969, Level: 40
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    165

    تشکرشده 137 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    سلام

    سلام دوست عزیز ، ممنونم از وقتی که گذاشتی و پستمو خوندی و نظرت رو گفتی


    "به خاطر یه خرید کتکم زد و مجبورم کرد پسش بدم"
    " الان فقط و فقط حس پشیمونی میکنم ، انگار با این ازدواجم همه چیو باختم ، نذاشت برم دانشگاه ، نذاشت کار کنم درحالیکه کارم داشتم ، چند سال به خاطرش با همه جنگیدم و رابطم با خانوادم خراب شد ، رابطم با دوستا و فامیلامو قطع کرد"


    * کاشکی بیشتر در مورد خودتون و این آقا و خانواده هاتون توضیح میدادید ازنظر اعتقادات، فرهنگ، سطح تحصیلات، موقعیت مالی و اجتماعی...

    ببخشبن انقدر اشفته بودم که حواسم نبود توضیح بدم :

    از نظر اعتقادی هر دو خانواده های مذهبی داریم ، البته خانواده شوهرم مقداری تعصبی هستن ولی خانواده من باز تر و راحت ترن ، خود من خیلی مذهبی نیستم ، شوهرم هم نسبت به خانوادش زیاد مذهبی نیست ولی در کل معتقد محسوب میشه .

    از نظر فرهنگی متفاوتیم خیلی ، خانواده ی من پر از رفت و امد، فامیل شلوغ، صمیمی ولی خانواده شوهرم با کمتر کسی در ارتباطن ، توی دوران عقدم هروقت شوهرم زنگ میزد و میگفتم مهمون خونمونه عصبانی میشد میگفت حواسشون باشه نیام بندازمشون بیرون ، سر این حرفم چن باری دعوامون شد حتی =(((((( یا اینکه توی خانواده ما ازدواج زیر 20 سال چیز معمولی نیست و نداشتیم زیاد ولی توی خانواده شوهرم ازدواج توی سن کم مسئله عادی هست.
    البته با همه ی این تفاوتا من رابطه ی خیلی خوبی با خانواده شوهرم و خصوصا مادر و برادرش دارم ولی شوهرم نتونست خودشو با خانواده من وقف بده و الان قطع ارتباط کامله که منم اعتراضی ندارم.

    سطح تحصیلات هردومون دیپلمه . من قبل عقدم میخاستم ادامه تحصیل بدم ، اتفاقا درسم هم خوب بود و همه بهم امید داشتن که رشته های عالی قبول میشم ولی شوهرم بعد از عقد زد زیر حرفش و گفت نباید بری دانشگاه که منم ادامه ندادم. پدر و مادرم همون موقع خیلی تلاش کردن منصرفم کنن چون توی خانواده ما برخلاف خانواده همسرم تحصیل خیلی مهمه ، هردوتا برادرهام دندان پزشکی خوندن ، پدرم هم خیلی برای من برنامه داشت. ولی توی خانواده شوهرم کلا اهمیت چندانی به درس نمیدن و شوهرم حتی کنکور هم شرکت نکرده .

    موقعیت مالی خانواده من نسبتا خوب محسوب میشه، وضعیت مالی خانواده همسرم خیلی ضعیفه. پدرشوهرم وقتی شوهر من بچه بوده فوت کرده ، شوهرم هم از اون موقع کار کرده. عروسی من حدود یک سال و نیم عقب افتاد به خاطر اینکه شوهرم برای خواهر کوچیکش جهیزیه خریده بود و پول برای خونه نداشت. اون موقع به من گفت بریم خونه ی مادرش زندگی کنیم ولی مامان من اجازه نداد و باهاش خیلی دعوا کرد و سرهمون قضیه توهین زیادی از طرف خانواده من شد که البته شوهر من هیچوقت به هیچکدوم جواب نداد ولی رابطشو با خانوادم قطع کرد. وضع مالی خودشم خوب نیست ، منو درجریان مسائل مالیش نمیذاره ولی درکل میدونم که مشکل داره. شغل خیلی مزخرفی هم داره که معمولا از صبح تا 8 و 9 شب سرکارشه


    * اینکه چرا مخالفت های اینقدر شدید با ازدواج شما وجود داشته؟

    دلایل زیادی داشت : تفاوت فرهنگی خانواده هامون ، تحصیلات نداشتن شوهرم ، وضع مالیشون ، سن کم من و اینکه خانوادم فهمیدن شوهرم با وجود اختلاف سنیمون دوسال با من دوست بوده خیلی بهش بدبین شدن .

    * چرا شوهرتون اجازه ادامه تحصیل و کار بهتون نداد؟ خودش موقعیت پائین تری نسبت به شما و خانواده تان دارد؟ بدبینی دارند؟

    به شدت شکاکه. قبل عقدم نگفت با دانشگاه مخالفه ولی بعد از عقد کلی دعوا راه اندخت ، میگفت دانشگاه فقط پر از ... کاریه. میگفت بفهمم رفتی سر جلسه کنکور، میام در خونتون ابروریزی راه میندازم. حتی نذاشت ثبت نام کنم واسه کنکورم. من از قبل دوره ارایشگری دیده بودم ، پدرم نمیذاشت برم ارایشگاه ولی بعدا دیگ پدرم بهم گفت هیچ کاری باهام نداره و ازادم گذاشت هرچی میخام انجام بدم ، منم اواخر عقدم صرفا واس علاقه و سرگرمی رفتم توی ارایشگاه پاره وقت کار کردم ، چون محیطش زنونه بود اعتراضی نکرد ولی خواهرشوهرم بهش گفته بود ارایشگاه جو بدی داره و هرمدل زنی میره اونجا و شوهرمو بدبین کرد که بعدش دیگه شوهرم هم نذاشت من برم. البته اون موقع من خودمم از اونجا خسته شده بودم و مخالفت زیادی نکردم ، ولی اگ کارمو ادامه میدادم خیلی خوب میشد

    * اصلیت شما و شوهرتان کجائی است؟ کجا زندگی می کنید؟

    این رو ترجیح میدم جواب ندم ، چون ممکنه ی اشنا بخونه و متوجه بشه، ولی من و شوهرم اصلیت متفاوت داریم و هردو خیلی وقته که از شهرهای خودمون مهاجرت کردیم .

    * فاصله محل زندگی تان با خانواده خودتان و همسرتان چقدر است؟ چقدر با خانواده های همدیگر رفت و آمد دارید؟

    شهر زندگیمون با خانواده من یکیه، ولی زیاد نزدیک نیستم بهشون ، خانواده شوهرم در حومه ی همین شهر زندگی میکنن ولی خواهراش در خود شهر هستن. رابطه من با خانوادم در حد چند ماه یکباره ولی پدرم تا حالا خونمون نیومده ، شوهرم هم با خانوادم ارتباطی نداره، رابطه امون با خانواده همسرم زیاده و هر هفته یا دوهفته یه بار میبینمشون. البته من بیشتر از خود شوهرم با خانوادش در ارتباطم چون رابطم با فامیلا و دوستام رو کم کرده و تنها کسایی که بدون دردسر میزاره برم پیششون خانواده ی خودشو خواهراشن

    * مهریه تان چقدر است؟ آقا در چه حد می تونند پرداخت کنند؟ ...

    مهریه ام 650 سکه است ، بخواد همشو پرداخت کنه باید کل زندگیشونو بفروشه . اصلا نمیتونه یکجا پرداخت کنه .

    اگر این آقا اینقدر که می گوئید بد و حق ناشناس است و "کتک زدن براش عادی می باشد" و نمی خواهید درآینده بازهم کتک بخورید و بدتر از اون براتون اتفاق بیفته به شدت بهتون توصیه می کنم
    1. همین الان به خانواده تان اطلاع دهید
    2. اگر اثر ضرب و شتم بر روی بدن تان باقی است همراه خانواده به دادگاه مراجعه و شکایت کرده و به پزشک قانونی مراجعه کنید.


    این ها حداقل کارهائی است که باید انجام بدید، بقیه اش بستگی به پاسخ های تان به سوالات بالا، دلایل دعوا و اتفاقات بعدی دارد.

    سوال ها رو جواب دادم درباره دلیل دعوا هم من به یکی از دوستام که کریدیت کارد داشت، سفارش کردم از یه سایت خارجی واسم یه پک کرم های مراقبت از پوست بخره، قیمت کل اون پک حدودا 400 تومن میشد که به حسابش واریز کردم.
    شوهرم فهمید ،از سر کار به من زنگ زد که به دوستت بگو پشیمون شدی پولم ازش بگیر، من این کارو میکردم ابروم میرفت جلوی دوستم، هر کاری کردم خجالت کشیدم بگم پولو پس بفرسته فقط بهش گفتم فعلا نخر تا مطمئن شم همینو میخام، از همون سرکار چندبار زنگ زد گفت وای به حالت من بیام خونه و این پولو برنگردونده باشه. اخرشم اومد خونه، از در وارد نشده بهم فحش داد و کتکم زد، گوشیم هم برداشت زنگ زد به دوستم هرچی دلش خواست بارش کرد و گفت پولو پس بفرسته، دوست منم بیچاره از ترسش سریع واریز کرده بود، بهش گفتم زنگ نزن، به مامانم میگم همینقد پول بفرسته به حسابت ، بدتر عصبانی شد بهم گفت پس تو قبلا هم از مامانت پول گرفتی، بی اغراق میگم شاید یه ساعت فقط کتکم زد.

    اثر ضرب و شتم هم زیاد دارم ولی
    اصلا نمیتونم هیچکدوم این کارهایی ک گفتین رو انجام بدم .من از طلاق خیلی میترسم، حتی فکرکردن بهش حالمو بد میکنه، الان ظرفیت فکر کردن به طلاق رو ندارم حتی چه برسه به عملش. خانوادم بفهمن خیلی اوضام متشنج تر میشه. اصلا کشش دعوا و بحث رو ندارم ، صرفا یه مدت ارامش میخام. کاش میشد چن روز از خونه برم و نبینمش ، انگیزه هیچ کاری ندارم الان، فقط خسته شدم از وضعیتم

    موفق باشید

    بازم ممنونم از توجهتون

    الان فعلا شوهرم تا شب سر کاره ، میخام برم خونه ی یکی از دوستام ولی بعدش احتمالا یه دعوای بدتر در انتظارمه که حوصله اشو ندارم، واقعا واقعا واقعا نمیخوام ببینمش

  5. کاربر روبرو از پست مفید آوای بهشت تشکرکرده است .

    Ye_Doost (دوشنبه 03 مهر 96)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    شما با اینهمه تفاوت بین خودتون و همسرتون یک ازدواج اشتباه انجام دادید که خودش منشا اختلافات هست یعنی کار از بن خرابه.

    الان هم اشتباهات زیادی دارید. و مهارت و توانایی اینکه بتونید اوضاع رو جمع و جور کنید و به زندگی تون سر و سامان بدید رو ندارید.

    ولی خوب هیچکدوم از اینها نمیتونه دلیل باشه برای کتک خوردن.

    فورا خانواده تون رو درجریان بزارید و به پزشکی قانونی مراجعه کنید وگرنه شوهرتون عادت میکنه به کتک زدن و این اصلا خوب نیست و نمیتونید دوام بیارید.

    اطلاع دادن به خانواده و رفتن به پزشکی قانونی بخاطر کتک خوردن هیچ ارتباطی با طلاق نداره و کاملا دو مسیله جدا از هم هستند . شکایت برای طلاق با شکایت بخاطر کتک خوردن فرق میکنه.

    حتما باید اقدام جدی بکنید.

    واما در مورد اون خرید هم شما بعنوان همسر و شریک زندگی وقتی میدونید که درحال حاضر وضعیت مالی مناسبی ندارید بهتر بود فعلا از این جور ولخرجی ها نمیکردید. این جمله تون هم که گفتید میگید مادرتون پول رو بریزه به حساب شوهرتون خیلی خیلی خیلی اشتباه بوده چون باعث شده غرور شوهرتون زیر سوال بره. شما خیلی بی مهارت هستید به نظر خود من خیلی زود ازدواج کردید و پختگی و جاافتادگی لازم برای زندگی مشترک رو ندارید.

  7. 5 کاربر از پست مفید maadar تشکرکرده اند .

    nazaninIT (سه شنبه 30 آبان 96), میس بیوتی (پنجشنبه 13 مهر 96), Ye_Doost (دوشنبه 03 مهر 96), آوای بهشت (سه شنبه 04 مهر 96), زندگی خوب (چهارشنبه 05 مهر 96)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اردیبهشت 98 [ 17:06]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    3,969
    سطح
    40
    Points: 3,969, Level: 40
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    165

    تشکرشده 137 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دیروز عصر خیلی حالم بد بود، رفتم خونه ی خواهرشوهرم . روی صورتم جای کبودی هست یکم، خواهرشوهرم سریع فهمید دعوا کردیم چون کلا همه میشناسنش براشون عادیه این کاراش.

    شوهرم همیشه از سرکار چن بار زنگ میزنه ببینه درچه حالیم. دیروز از صبحش به گوشیم و تلفن خونه زنگ میزد من برنمیداشتم فقط تلفن خونه رو دوبار برداشتم حرف نزدم قطع کردم که بفهمه خونه ام. توی خونه خواهرشوهرم دوباره زنگ زد من برنداشتم ، خواهرشوهرم گیر داد که بردار باهاش حرف بزن، هرکاری کرد گفتم نمیخام باهاش حرف بزنم، اخرش خود خواهرشوهرم بهش زنگ زد گفتش که من اونجام، بعد پا شد رفت تو اتاق درو بست نیم ساعت باهم حرف زدن. منم اصن محل ندادم اخرش خود خواهرشوهرم اومد گفت که خیلی پشیمونه، خودش ناراحته گفته از دلت درارم، بعد کارش میاد اینجا ببرتت خونه. گفتم امشب میخام بمونم، یه ساعت شروع کرد سخنرانی که چه میدونم زن نباید شوهرشو تنها بذاره و ...

    یعنی همه ترسش این بود من ی شب خونه اش نخوابم درحالیکه خودش خیلی میاد خونه ما و منم همیشه خوشحال میشم پذیرایی میکنم، من هرچقد گفتم زنگ بزن بگو نیاد گوش نداد گفت بالاخره که باید برگردی، من لجم گرفت الکی از روی حرص بهش گفتم عمرا من دیگ برگردم، خیلی ترسید تا وقتی شوهرم اومد همش داشت دلداری الکی بهم میداد که درست میشه. شب شوهرم اومد نشست کنارم که مثلا منت کشی کنه ، گریه میکرد میگفت من دست خودم نبوده غلط کردم، از اون شب داغونم و این حرفا، من همش ساکت بودم اخرش گفتم من دیگ گول این حرفاتو نمیخورم، اگ واقعا پشیمونی بریم مشاوره، گفت باشه میریم ، گفتم من وقتی برمیگردم خونه که تو وقت مشاوره هم گرفته باشی وگرنه میرم خونه داداشم. گفت من الان پول مشاوره ندارم، گفتم خب منم میرم هروقت پولش جور شد برمیگردم، دوباره قاطی کرد گفت تو غلط میکنی. منم گفتم دیدی تو درست بشو نیستی. شروع کرد داد زدن که میگم پول مشاوره ندارم، از کدوم گوری بیارم، برم دزدی کنم؟ گفتم تو بخوای میتونی جور کنی ، راستم میگم، بخواد با دوستاش بره تفریح خوب خرج میکنه ولی واس مشاوره نداره. خواهرشم اونجا بود ، جلوی خواهرش داد و هوار کرد که اونوقت میگی چرا میزنمت، چون حرف حساب تو کله ات نمیره، باید حتما کتک بخوری که بفهمی، خواهرش میخواست ارومش کنه اصن امونش نمیداد یه سره داد و فریاد میکرد، گفت خوب کردم زدمش، زن نفهمو باید زد. تا دو دقیقه قبلش گریه میکرد که من غلط کردم اوتوقت دوباره میگفت خوب کردم

    جلوی خواهرش خوردم کرد. اخرشم خواهرشوهرم منو فرستاد بیرون ارومش کرد. با کمال پررویی دوباره اومد عذرخواهی که تو میدونی من عصبیم پا رو دمم نذار، بیا بریم من هرجوری شده میبرمت مشاوره، گفتم من تنهایی برم به دردم نمیخوره باید توام بیای، قسم خورد گفت یه ماه فرصتم بده، الان ندارم خرج این چیزا بکنم. ازش قول گرفتم ماه بعد بریم مشاوره، بعد اومدیم خونه من شام درست نکردم یه کلمه هم دیگ باهاش حرف نزدم، رفتم تو اتاقم رمان خوندم، اومد گفت بیا ببرمت هیات نرفتم باهاش، امروزم صبح من صبحانه واسش درست نکردم ولی میخواست بره بوسم کرد گفت شب بیام میبرمت بیرون.

    حس میکنم سرد شدم کاملا، دیگه انرژی ندارم که بخوام رابطمونو درست کنم، حتی حوصله شام درست کردن و به خودم رسیدن هم ندارم. اصلا بدم میاد صورتشو نگاه کنم یا صداشو بشنوم =((((((((



    نقل قول نوشته اصلی توسط maadar نمایش پست ها
    سلام

    شما با اینهمه تفاوت بین خودتون و همسرتون یک ازدواج اشتباه انجام دادید که خودش منشا اختلافات هست یعنی کار از بن خرابه.

    الان هم اشتباهات زیادی دارید. و مهارت و توانایی اینکه بتونید اوضاع رو جمع و جور کنید و به زندگی تون سر و سامان بدید رو ندارید.

    ولی خوب هیچکدوم از اینها نمیتونه دلیل باشه برای کتک خوردن.

    فورا خانواده تون رو درجریان بزارید و به پزشکی قانونی مراجعه کنید وگرنه شوهرتون عادت میکنه به کتک زدن و این اصلا خوب نیست و نمیتونید دوام بیارید.

    اطلاع دادن به خانواده و رفتن به پزشکی قانونی بخاطر کتک خوردن هیچ ارتباطی با طلاق نداره و کاملا دو مسیله جدا از هم هستند . شکایت برای طلاق با شکایت بخاطر کتک خوردن فرق میکنه.

    حتما باید اقدام جدی بکنید.

    واما در مورد اون خرید هم شما بعنوان همسر و شریک زندگی وقتی میدونید که درحال حاضر وضعیت مالی مناسبی ندارید بهتر بود فعلا از این جور ولخرجی ها نمیکردید. این جمله تون هم که گفتید میگید مادرتون پول رو بریزه به حساب شوهرتون خیلی خیلی خیلی اشتباه بوده چون باعث شده غرور شوهرتون زیر سوال بره. شما خیلی بی مهارت هستید به نظر خود من خیلی زود ازدواج کردید و پختگی و جاافتادگی لازم برای زندگی مشترک رو ندارید.
    سلام دوست عزیز ممنونم از توجهت و اینکه نظرتو گفتی

    بله خودمم قبول دارم که من و شوهرم دنیایی از تفاوتیم =( ولی با این وجودنمیتونم ازش جدا شم

    اره منم کم اشتباه ندارم. خودش بهم میگه تو زیادی لوسی، کی میخای بزرگ شی؟ قبولم دارم که بچه ام ولی دست خودم نیست، نمیتونم احساساتمو کنترل کنم. البته الان خیلی عاقل تر شدم، خودشم میگه بهتر شدی

    من ابدا نمیتونم به خانوادم بگم. اگ خانوادم بفهمن خیلی بد میشه واسم، بابام قطعا راحت ازش نمیگذره، طلاقمو میگیره و من نمیخام جدا شم.
    تا همینجاشم عادت کرده به کتک زدن و بددهتی، اوایل عقدمون به خاطر یه سیلی من یه هفته باهاش قهر بودم و میخواستم به هم بزنم همه چیو ولی به خانوادم نگفتم و انقد غلط کردم گفت که بخشیدمش، الان همینکه من چیزی بگم یا کاری کنم که خوشش نیاد توی صورتم میزنه بعدم میگه اینکه کتک نیست، من اروم زدم تو زیادی لوسی

    میدونم شما منظورت اینه من از شوهرم تعهد بگیرم که دیگ دست روم بلند نکنه ولی خب اگ شوهرمو بکشونم دادگاه و شکایت بازی دیگ همه ی حرمتا میریزه، بعدم من شوهر خودمو میشناسم، اگ من همچین کاری کنم دیگ تا اخر عمرم زندگیمو جهنم میکنه که بعدش واقعا مجبور میشم طلاق بگیرم. علاوه بر این به گوش خانوادم میرسه که مطمئنم همه اشون میگن طلاق بگیر ، بعد به بدبختیام دعوای با خونوادم هم اضافه میشه

    + قبول دارم شاید بدموقع خرید کردم ولی تقصیر خودشه، خیلی به ظاهر من حساسه، کافیه من یه ذره از خودم غافل شم، همش غر میزنه که چرا بدنت جوش زده؟ چرا موهات زبر شده؟ داری چاق میشی و ... واس همین من خیلی حواسم به اینجیزا باید باشه، چن روز پیشم خودش به من گفت دستات چرا مثل قبلا نرم نیستن، منم اون پک رو سفارش دادم به خودشم گفتم ، قبول کرد حتی کارتشم خودش واسم گذاشت ولی من قیمتشو نگفتم، اونم نپرسید. البته بهم گفت که حواست باشه زیادی خرج نکنی. به هرحال دلیل نمیشد اونجوری منو اذیت کنه.

    بازم ممنونم از وقتی که گذاشتی
    ویرایش توسط آوای بهشت : سه شنبه 04 مهر 96 در ساعت 20:54

  9. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    "با سلام

    جناب Yedoostگرامی

    پرسیدن اصلیت یا هر سوالی که باعث فاش شدن هویت مراجع بشود خلاف قوانین و اهداف تالار میباشد.


    سلام و خسته نباشید
    نمی دونم کدام یک از عزیزان مسئول این پیام را نوسته اند ضمن تشکر از توجه شان
    ما هم قصد فاش کردن هویت کسی رو نداریم. بعضی اطلاعات حداقلی برای آشنائی با با ویژگی های شخصی و محیطی مراجع و اطرافیانش، درک علل اتفاقات، حدس زدن انگیزه های احتمالی شخصیت ها و ارائه راهکار موردنیاز است. شترسواری که دولا دولا نمیشه. مراجع یا نباید کلا مراجعه کنه یا اگر راهنمائی حتی المقدور درستی میخواد باید اطلاعات جامع و کافی بده. چه هویتش فاش بشه یا نشه باید این ریسک رو قبول کنه. راهنمائی کردن با اطلاعات ناکافی، اشتباه یا تاریخ مصرف گذشته از چاله به چاه انداخیتن مراجع است.


    به لحاظ محتوایی هم وقتی مراجع اینجا تایپیکی در مورد مسائل خانواده ایجاد میکند ما آنها رو دعوت به دادگاه و قانون نمیکنیم .اینجا مشاوره ها حقوقی نیست.

    مسلما مائی که از حقوق و قانون اطلاع چندانی نداریم مشاوره حقوقی به کسی نمیدیم. ولی اگر مراجع واقعا نیاز به اقدام قانونی برای محافظت از خودش یا دیگران داشته باشه باید سکوت کنیم و چیزی نگیم؟ حداقل می تونیم راه رو بهش نشون بدیم خودش با کمک افراد متخصص نظیر وکیل اون مسیر رو طی کنه. این نوع دعوت نکردن ها در واقع گمراه یا محروم کردن فرد از گزینه های احتمالا ضروریش است. به هر حال مشاوره دهنده و در واقع "نظردهنده آزاد" مسئول است و نمی تواند راهکاری رو که ضروری می بیند از کمک خواهنده پنهان کند.

    به عنوان مثلا این خانم محترم اگر این اطلاعات رو نمیدادند ما چطور می توانستیم متوجه بشیم

    * اختلاف فراهنگی نسبتا زیادی دارند
    * با خانواده شان ارتباط و معاشرت ندارند. در واقع با سن کم تنها، بی کس و کار و پشتیبان هستند.
    * ایشان از آقا فریب خورده. بهشان قول ادامه تحصیل داد و بعد عمل نکرده اند. بخوام بازش کنم تا آینده ای که این مسئله و مسائلی از این قبیل که یک طرف آنها را ازخود گذشتگی بی پاسخ یا با ناسپاسی برخورد شده دانسته و مانند عقده سرکوب شده منفجر خواهد شد ادامه پیدا میکنه. بخصوص اگر خوشان را با سایر افراد خانواده مقایسه کنند.
    * ظاهرا شکاک هستند
    * خانم از نوع خانم های ترسو و منفعل هستند


    ""الان قطع ارتباط کامله که منم اعتراضی ندارم""
    کار بسیار اشتباهی می کنید. این وضعیت شما رو درمانده و بی پناه میکنه. امروز خودتون هستید فردا بچه تون هم هستند. اون ها نباید پدر بزرگ و مادر بزرگ داشته باشند؟ فامیل مادری خاله، دائی ... نباید داشته باشند؟

    "موقعیت مالی خانواده من نسبتا خوب محسوب میشه، وضعیت مالی خانواده همسرم خیلی ضعیفه"
    نداشتن تناسب مالی همراه با نبود تفاهم و احترام متقابل بین خانواده ها.

    "شغل خیلی مزخرفی هم داره که معمولا از صبح تا 8 و 9 شب سرکارشه"
    خب چه شغلی دارند؟ شخصیت و معاشرین یه کارمند، مغازه دار، تعمیرکار ماشین، بساز و بفروش ... ممکنه به کلی با هم متفاوت باشند. هر حرفه ای بعضی خصوصیات اخلاقی رو در صاحبان آن حرفه ایجاد می کنه. بعلاوه اینکه شرایط آن حرفه نظیر سختی، دوری از خانه، ساعات کاری، درآمد و غیره مستقیم و غیرمستقیم روابط خانوادگی رو تحت تاثیر قرار میدند.

    "به شدت شکاکه"
    شکاک بودن مصیبت است. اگر عمیق بشه (که معمولا احتمالش زیاده) تلخی ها و حتی فاجعه ایجاد میکنه. به شدت توصیه میکنم ارتباط تان را با خانواده تان برقرار کنید.

    "خواهرشوهرم بهش گفته بود ارایشگاه جو بدی داره و هرمدل زنی میره اونجا و شوهرمو بدبین کرد که بعدش دیگه شوهرم هم نذاشت من برم"
    این سوئظن و شکاکیت ممکنه هر زمان به هر چیزی سرایت کنه. حتی به رفتارها و رفت و آمدهای تان.

    * اصلیت تان را از آن جهت پرسیدم که بعضی از قومیت ها تعصبات، آداب و رسوم و فرهنگ های خاص دارند. اگر همسر شما و خود شما شامل این نوع فرهنگ ها و متفاوت (یا متضاد) با یکدیگر هستید باید آن ها رو در بررسی موقعیت ها، نتیجه گیری و ارائه راه حل لحاظ کرد (و لحاظ کنید چون مشورت دهنده ممکنه از آن رسومات محلی بی خبر باشه).
    عمومیت داشتن تضاد فرهنگی بین روستاها و شهرهای کوچک با کلان شهرها که روی همه چیز از مهریه گرفته تا مراسم ازدواج و نحوه معاشرت ها و انتظارات متقابل اثرات شدید دارند.

    "مهریه ام 650 سکه است ، بخواد همشو پرداخت کنه باید کل زندگیشونو بفروشه . اصلا نمیتونه یکجا پرداخت کنه ."
    خب این میتونه راه تنفس شما برای متعادل کردن رفتارهای این آقا باشه. به شرطی که درست ازش استفادده کنید. می تونید بدون اینکه شخصیت شون رو خرد کنید تحت فشارشون بگذارید حقوق شما رو بپذیرد و احترام بگذارد. همچنین رفتارهیش رو درقبال شما و خانواده تان تعدیل و تصحیح کند.

    "من از طلاق خیلی میترسم، حتی فکرکردن بهش حالمو بد میکنه"
    حالا کی گفت طلاق بگیرید؟ قراره شما ایشون رو تعدیل کنید. ترس هم نداشته باشید که ایشون شما رو طلاق بده. اینطور که شما توضیح داده اید خیلی خیلی از این مرحله دور هستند.

    "انوادم بفهمن خیلی اوضام متشنج تر میشه. اصلا کشش دعوا و بحث رو ندارم"
    کشش و ظرفیت کتک خوردن رو دارید؟ تا چه مدت؟ ظرفیت و کشش برای کتک خوردن بچه های آینده تون رو هم دارید؟ الان از این سوء رفتارها جلوگیری نکنید فردا ممکنه خیلی دیر باشه.

    "شوهرم همیشه از سرکار چن بار زنگ میزنه ببینه درچه حالیم"
    زنگ میزنه حال تون رو بپرسه (بعید می دونم) یا شکاکیت شون رو ارضا کنه؟ جواب این سوال خیلی خیلی مهمه. حتما جواب صحیح بدید.

    "فتم امشب میخام بمونم"
    خیلی کار بدی کردید. شما حقی ندارید بیرون منزل بمانید مگر اینکه به خانه محارم خودتان بروید. یه آدم معمولی هم قبول نمی کنه توی یه شهر باشند و زنش قهر بره خانه شوهر خواهر آقا. شما باید می رفتید خانه پدر و مادرتان.
    اصلا چه معنی داره غریبه ها در جریان زندگی شما باشند ولی پدر و مادر خودتون ندانند؟ شما ابتدائی ترین اصول همسرداری و کنترل همسر رو هم نمی دونید.

    "فتم من وقتی برمیگردم خونه"
    همچین حقی ندارید. اگر خانه پدر و مادرتان باشید می تونید این حرف رو بزنید ولی خانه شوهر خواهر همسرتان نه تنها همچین حقی ندارید بلکه نادانی بسیار بزرگی هم کرده اید. این ها همه یه روز موضوعی میشند برای سرکوفت زدن و محکوم کردن شما هم از جانب همسرتان و هم اطرافیانش. همه هم به آنها حق میدهند.

    "جلوی خواهرش خوردم کرد"
    خودت مقصری. میخواستی بری خانه پدرت.

    "تا همینجاشم عادت کرده به کتک زدن و بددهتی،"
    مگه چند وقت به چند وقت دست روی شما بلند میکنه؟ اتفاقی است که به ندرت می افته یا یه مسئله همیشگی شده؟

    بازهم میگم نگذارید این مسئله بین تون عادی بشه و جابیفته (با هر روشی که صلاح می دونید) . امروز شاید بتونید با هزینه کمی آن را حل کنید ولی اگر اینطور که شما میگید ایشون هم شکاک باشند و هم دست بزن فردا باید با بچه تو دادگاه خانواده دنبال طلاق برای محافظت از خودتون و بچه ها باشید. خودتون رو هم نزد غریبه ها ذلیل نکنید. جلوی روی تون چیزی نگند پشت سرتون میگند. هیچکسی هم برای شما پدر و مادرتون نمیشند.

    مراجعه به دادگاه و پزشک قانونی، تهیه استشهاد محلی، استفاده از قسمتی از مهریه و نظایر آن ها برای اجبار آقا به تغییر رفتار بدون اردوکشی و جنگ و دعواهای فامیلی است.
    گردن کلفتی و عربده کشی هم در مقابل قانون کمکی به فرد خاطی نمی کنه.
    این شکستن حرمت ها نیست که فردی بخواد از مورد ظلم واقع شدن جلوگیری کنه. بعلاوه مگه شما حرمت ندارید؟ وقتی به خانواده غریبه پناه می برید براتون حرمتی باقی مونده؟ برعکس تصور شما این دقیقا جلوگیری از شکسته شدن بیشتر حریم ها در حال و آینده است.


    ویرایش توسط Ye_Doost : چهارشنبه 05 مهر 96 در ساعت 00:36

  10. 5 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    nazaninIT (سه شنبه 30 آبان 96), niloofar_aabi (چهارشنبه 05 مهر 96), ملودی 94 (چهارشنبه 05 مهر 96), آوای بهشت (چهارشنبه 05 مهر 96), زندگی خوب (چهارشنبه 05 مهر 96)

  11. #7
    ((( مشاور خانواده )))

    آخرین بازدید
    دیروز [ 13:16]
    تاریخ عضویت
    1386-6-25
    نوشته ها
    9,420
    امتیاز
    287,066
    سطح
    100
    Points: 287,066, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 67.0%
    دستاوردها:
    VeteranCreated Blog entryTagger First ClassSocial50000 Experience Points
    نوشته های وبلاگ
    7
    تشکرها
    23,577

    تشکرشده 37,079 در 7,002 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آوای بهشت نمایش پست ها

    .من از طلاق خیلی میترسم، حتی فکرکردن بهش حالمو بد میکنه، الان ظرفیت فکر کردن به طلاق رو ندارم حتی چه برسه به عملش. خانوادم بفهمن خیلی اوضام متشنج تر میشه. اصلا کشش دعوا و بحث رو ندارم ، صرفا یه مدت ارامش میخام.......


    با کمال پررویی دوباره اومد عذرخواهی که تو میدونی من عصبیم پا رو دمم نذار، بیا بریم من هرجوری شده میبرمت مشاوره، گفتم من تنهایی برم به دردم نمیخوره باید توام بیای، قسم خورد گفت یه ماه فرصتم بده، الان ندارم خرج این چیزا بکنم. ازش قول گرفتم ماه بعد بریم مشاوره، بعد اومدیم خونه من شام درست نکردم یه کلمه هم دیگ باهاش حرف نزدم، رفتم تو اتاقم رمان خوندم، اومد گفت بیا ببرمت هیات نرفتم باهاش، امروزم صبح من صبحانه واسش درست نکردم ولی میخواست بره بوسم کرد گفت شب بیام میبرمت بیرون. ........


    اره منم کم اشتباه ندارم. خودش بهم میگه تو زیادی لوسی، کی میخای بزرگ شی؟ قبولم دارم که بچه ام ولی دست خودم نیست، نمیتونم احساساتمو کنترل کنم. البته الان خیلی عاقل تر شدم، خودشم میگه بهتر شدی

    ......
    من نمیخام جدا شم.
    .....
    با سلام و احترام
    لطفا کاربرانی که قصد کمک به این مراجع را دارند ، به نیازهای مراجع و عمق درخواستهایش که در طرح مشکلش نهفته هست دقت کافی نمایند.
    مراجع 2 سال با همسرش قبل از ازدواج دوست بوده است. مطمئنا بسیاری از این ضعفها و مشکلات شخصیتی همسرشان را تا اندازه ای آشنا بوده اند!
    همچنین مراجع با وجود مسائل موقعیتی و شخصیتی همسرشان جلوی خانواده مقاومت کرده اند و ازدواج کرده اند!
    اکنون هم که مراجع به وضوح تحت فشار هست اما خواهان حفظ زندگی اشان هست. لذا نمی خواهند که خانواده بفهمد یا با شکایت و دادگاه این شانس بازسازی زندگی را از دست بدهد.

    پس چه کمکهایی می توان به ایشان کرد
    1 - شناخت عمیق و دقیق از شخصیت همسرشان و نقاط تحریک پذیری وی
    2 - روش های کنترل خشم برای پیشگیری، و کاهش خشم و اثرات آن در همسرشان
    3 - افزایش مهارتهای زندگی و ارتباطی در مراجع ، جایگزینی مهارت ارتباط به جای انفعال یا تقابل
    4 - افزایش سعه صدر و تحمل مراجع
    5 - آموزش روش های جراتمندی به جای روشهای مقابله ای تحریک کننده
    6 - تشویق مراجع به مشاوره حضوری چه انفرادی چه با حضور همسر
    7 - معرفی لینک مقالاتی که آموزشهای فوق را در بر دارد.

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبـــود
    زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

    http://www.hamdardi.com
    دسترسی سریع به همدردی و مدیر همدردی با عضویت در کانال همدردی در ایتا

  12. 11 کاربر از پست مفید مدیرهمدردی تشکرکرده اند .

    ammin (چهارشنبه 05 مهر 96), Eram (چهارشنبه 05 مهر 96), nazaninIT (سه شنبه 30 آبان 96), Quality (پنجشنبه 06 مهر 96), نازنین2010 (پنجشنبه 02 آذر 96), ملودی 94 (چهارشنبه 05 مهر 96), Ye_Doost (چهارشنبه 05 مهر 96), آوای بهشت (چهارشنبه 05 مهر 96), بالهای صداقت (دوشنبه 10 مهر 96), باغبان (چهارشنبه 05 مهر 96), صبا_2009 (چهارشنبه 05 مهر 96)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اردیبهشت 98 [ 17:06]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    3,969
    سطح
    40
    Points: 3,969, Level: 40
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    165

    تشکرشده 137 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array

    سلام اقای Ye_Doost عزیز، بابت توجه و وقتی که گذاشتین از شما خیلی خیلی ممنونم


    من یه سری چیز ها رو فکر میکنم بد گفتم چون برداشت اشتباهی ازشون شده :


    " * با خانواده شان ارتباط و معاشرت ندارند. در واقع با سن کم تنها، بی کس و کار و پشتیبان هستند.
    "

    من با خانوادم معاشرت دارم ، زیاد تلفنی باهاشون حرف میزنم و خونه ی مادر و برادرهامم میرم، پدرم خونه ی من نمیاد که اونم بخاطر شوهرمه نه اینکه با من قهر باشه. شوهرم با رفت و امد و ارتباط من مشکلی نداره و هروقتم بخوام منو میبره پیششون فقط خودش قطع ارتباط کرده. من تعطیلات عید هم مقدار زیادیش رو با خانواده خودم گذروندم درحالیکه شوهرم کار داشت.


    به اونصورت بی پشتیبان هم نیستم. خانواده ی من منتظرن که من برگردم و ایرادی از زندگیم بگیرم تا طلاقمو بگیرن. حتی توی تعطیلات عید هم پدرم مدام سعی میکرد از زیر زبون من بکشه که مشکلی دارم یا نه. بهم میگفت چرا شوهرت عید هم تعطیل نیست؟ چرا مسافرت نبرده تو رو؟ من اوایل عید رفتم خونه ی مادرشوهرم، خوش هم بهم گذشت ولی پدرم وقتی اینو شنید خیلی عصبانی شد، به شوهرم تلفن کرد و خیلی بهش توهین کرد، گفت دختر منو بردی خونه مادرتو تمیز کنه، یه عیدم نذاشتی خوش بگذرونه، بهش گفت بی عرضه ای که حتی نمیتونی زنتو یه سفر ببری ولی شوهر من ابدا جواب نداده بود. درحالیکه حرفای پدرم حق نبودن و من خونه ی خودمم خونه تکونی نکردم چه برسه به خونه مادرشوهرم. برای همین میگم خانوادم بفهمن مجبورم میکنن جدا شم و من دوباره باید جلوشون وایسم...


    "* ایشان از آقا فریب خورده. بهشان قول ادامه تحصیل داد و بعد عمل نکرده اند.
    * ظاهرا شکاک هست "
    "

    شوهر من ذاتا ادم شکاکی هست ولی شک هاش تا حدودی هم تقصیر خود من بود. اوایل دوستیمون من فقط 16 سالم بود و خیلی بچه بودم و کارای احمقانه زیادی کردم که اعتمادشو از بین بردم. مثلا میخواستم حسادتشو تحریک کنم که ببینم دوسم داره، ولی بعدا فهمیدم که چه کارای اشتباهی کردم. الانم یه مدت میبینی اصلا بهم شک نداره و خوبه ولی یهو دوباره خراب میشه و از چیزای الکی استفاده میکنه تا بهم تهمت بزنه. در کل الان نسبت به اوایل ازدواجمون شک هاش خیلی کم تر شدن و هرچندوقت یه بار بهم گیر میده بعد خودش بیخیال میشه.

    درباره دانشگاه قصد فریب منو نداشت، واقعا اوکی بود با دانشگاه رفتنم. خودم یه سری رفتار احمقانه کردم که ترسید، بهم گفت تو فقط واس خواستگار پیداکردن میخای بری دانشگاه، دوستاشم یه سری چرت و پرت بهش گفته بودن که دیگ هرکاری کردم اون افکار از دهنش بیرون نیومدن.

    "
    "الان قطع ارتباط کامله که منم اعتراضی ندارم""
    " کار بسیار اشتباهی می کنید. این وضعیت شما رو درمانده و بی پناه میکنه. امروز خودتون هستید فردا بچه تون هم هستند. اون ها نباید پدر بزرگ و مادر بزرگ داشته باشند؟ فامیل مادری خاله، دائی ... نباید داشته باشند؟ "
    "

    پدرم خیلی بهش توهین میکنه و شوهرم اصلا جواب نمیده بهشون. اگ زیاد شه رفت و امدش، اخرش ممکنه یه بار دعوا کنه. برای همین ترجیح میدم خودم به تنهایی ارتباط داشته باشم. الان تنها چیزی که نمیتونم بهش فکر کنم بچه است چه برسه به اینده ی بچه هام =(

    "خب چه شغلی دارند؟ شخصیت و معاشرین یه کارمند، مغازه دار، تعمیرکار ماشین، بساز و بفروش ... ممکنه به کلی با هم متفاوت باشند. هر حرفه ای بعضی خصوصیات اخلاقی رو در صاحبان آن حرفه ایجاد می کنه. بعلاوه اینکه شرایط آن حرفه نظیر سختی، دوری از خانه، ساعات کاری، درآمد و غیره مستقیم و غیرمستقیم روابط خانوادگی رو تحت تاثیر قرار میدند"

    توی کارگاه کار میکنه. شغلش سخته و ساعت کاریش زیاده. تقریبا از اواخر عقدمون اینجا مشغول شد و قبلش کارهای مختلفی میکرد که همه ازاد بودن ولی هیچکدوم ثابت نبود.

    " "به شدت شکاکه"
    شکاک بودن مصیبت است. اگر عمیق بشه (که معمولا احتمالش زیاده) تلخی ها و حتی فاجعه ایجاد میکنه. به شدت توصیه میکنم ارتباط تان را با خانواده تان برقرار کنید.
    "

    شکاکیتش خیلی بستگی به رفتارای خودم داره. وقتایی که باهاش مهربونم کمتر گیر میده ولی وقتایی که کم توجهم یا خصوصا وقتی قهریم خیلی شدید میشه. اما همیشه یه سری حساسیتایی داره که خیلی بیرون نرم، با دوستام نگردم، زیاد توی تلگرام انلاین نباشم و این چیزا

    " "مهریه ام 650 سکه است ، بخواد همشو پرداخت کنه باید کل زندگیشونو بفروشه . اصلا نمیتونه یکجا پرداخت کنه ."
    خب این میتونه راه تنفس شما برای متعادل کردن رفتارهای این آقا باشه. به شرطی که درست ازش استفادده کنید. می تونید بدون اینکه شخصیت شون رو خرد کنید تحت فشارشون بگذارید حقوق شما رو بپذیرد و احترام بگذارد. همچنین رفتارهیش رو درقبال شما و خانواده تان تعدیل و تصحیح کند.
    "


    منظورتون اینه مهریه امو اجرا بذارم ؟

    " انوادم بفهمن خیلی اوضام متشنج تر میشه. اصلا کشش دعوا و بحث رو ندارم"
    کشش و ظرفیت کتک خوردن رو دارید؟ تا چه مدت؟ ظرفیت و کشش برای کتک خوردن بچه های آینده تون رو هم دارید؟ الان از این سوء رفتارها جلوگیری نکنید فردا ممکنه خیلی دیر باشه
    "


    نه ظرفیت ندارم ، من همین الانشم کم اوردم. به نظرم با بچه های خودش این رفتارا رو نداره چون خیلی عاشق بچه است، از منم زیاد میخواد بچه دار شم، ولی من امادگیشو توی زندگیمون نمیبینم

    میخوام از ادامه این وضع جلوگیری کنم ولی نه از راه تهدید و شکایت. دلم نمیخواد باهاش بجنگم


    "شوهرم همیشه از سرکار چن بار زنگ میزنه ببینه درچه حالیم"
    زنگ میزنه حال تون رو بپرسه (بعید می دونم) یا شکاکیت شون رو ارضا کنه؟ جواب این سوال خیلی خیلی مهمه. حتما جواب صحیح بدید.
    "

    اتفاقا سر همین موضوع بحث زیاد داشتیم. من بهش میگفتم تو زنگ میزنی منو چک کنی چون بهم اعتماد نداری ولی میگفت نه من فقط زنگ میزنم چون دلم برات تنگ میشه. ولی وقتی به تلفن خونه زنگ بزنه و من برندارم بهم اس میده که کجایی ، بعد با گوشی خودم زنگ میزنم میگه با تلفن خونه زنگ بزن بهم. بهش میگم اگ شک نداری پس چه اصراریه از تلفن خونه زنگ بزنم میگ نه من بهت شک ندارم فقط نگرانت میشم. منم ترجیح میدم دیگ حساسش نکنم زیاد

    "
    "فتم امشب میخام بمونم"
    خیلی کار بدی کردید. شما حقی ندارید بیرون منزل بمانید مگر اینکه به خانه محارم خودتان بروید. یه آدم معمولی هم قبول نمی کنه توی یه شهر باشند و زنش قهر بره خانه شوهر خواهر آقا. شما باید می رفتید خانه پدر و مادرتان.
    اصلا چه معنی داره غریبه ها در جریان زندگی شما باشند ولی پدر و مادر خودتون ندانند؟ شما ابتدائی ترین اصول همسرداری و کنترل همسر رو هم نمی دونید.
    "

    من به خود خواهرشوهرم گفتم شب بمونم، وقتی دیدم خیلی راضی نیس دیگ چیزی نگفتم. وقتی شوهرم اومد تقریبا 1 ساعت حرف زدیم که خلاصه اشو گفتم تو پست قبل: من به شوهرم گفتم منو ببر خونه ی داداشم شب بمونم، نگفتم میخام خونه ی خواهرت باشم شب. برای این رفتم خونه خواهرشوهرم چون یه بار جلوی خانواده خودش دعوامون شده و کتکم زده، اونا درجریان هستن. خصوصا که همه اخلاق شوهر منو میشناسن. البته الان قبول دارم که کار احمقانه ای کردم...


    "
    "جلوی خواهرش خوردم کرد"
    خودت مقصری. میخواستی بری خانه پدرت.
    "

    حق باشماست، تقصیر خودم بود که رفتم اونجا. بهتر بود خونه ی خودم میموندم ولی اون لحظه اصلا فکر نکردم، فقط میخاستم یه جایی باشم که شوهرمو نبینم(چقدرم که ندیدمش)


    "
    "تا همینجاشم عادت کرده به کتک زدن و بددهتی،"
    مگه چند وقت به چند وقت دست روی شما بلند میکنه؟ اتفاقی است که به ندرت می افته یا یه مسئله همیشگی شده؟
    "

    قبل از این ماجرا، اخرین باری که روم دست بلند کرده بود تیرماه بود، فک کنم تقریبا هر 3 یا 4 ماه یکبار اتفاق می افته ولی هیچوقت به اندازه این دفعه اخر بد نبود. همیشه منم زیاد جواب میدادم که دیگ اخرش میومد طرفم ولی این بار واقعا جوابشو ندادم فقط انگار از ظهر سرکارش منتظر بود که بیاد خونه حرصشو خالی کنه.
    چیزی که براش عادیه سیلی زدنه، حتی قبول نداره که اینم دست بلند کردن محسوب میشه، میگ این کتک نبود، من اروم زدم. با کوچیکترین عصبانی شدنش این کارو میکنه که فک کنم هفته ای یه بار پیش میاد، فحش دادن هم عادی شده، تلفنم رو دیر جواب میدم ، تا چند دقیقه فقط حرفای رکیک میزنه


    "بازهم میگم نگذارید این مسئله بین تون عادی بشه و جابیفته (با هر روشی که صلاح می دونید) . امروز شاید بتونید با هزینه کمی آن را حل کنید ولی اگر اینطور که شما میگید ایشون هم شکاک باشند و هم دست بزن فردا باید با بچه تو دادگاه خانواده دنبال طلاق برای محافظت از خودتون و بچه ها باشید. خودتون رو هم نزد غریبه ها ذلیل نکنید. جلوی روی تون چیزی نگند پشت سرتون میگند. هیچکسی هم برای شما پدر و مادرتون نمیشند."

    حق با شماست. من با این وضع اخرش ابرومو از دست میدم، الان امیدوارم مشاوره حضوری بهترش کنه که دیگ کارمون به شکایت نرسه. فقط از خدا میخوام قولش واقعی باشه و برای ساکت کردن من نگفته باشه. اگه این دفعه هم بپیچونه و مشاوره نیاد واقعا میرم خونه ی برادرم

    "
    مراجعه به دادگاه و پزشک قانونی، تهیه استشهاد محلی، استفاده از قسمتی از مهریه و نظایر آن ها برای اجبار آقا به تغییر رفتار بدون اردوکشی و جنگ و دعواهای فامیلی است. گردن کلفتی و عربده کشی هم در مقابل قانون کمکی به فرد خاطی نمی کنه.
    این شکستن حرمت ها نیست که فردی بخواد از مورد ظلم واقع شدن جلوگیری کنه. بعلاوه مگه شما حرمت ندارید؟ وقتی به خانواده غریبه پناه می برید براتون حرمتی باقی مونده؟ برعکس تصور شما این دقیقا جلوگیری از شکسته شدن بیشتر حریم ها در حال و آینده است.
    "

    من شوهرمو بکشونم دادگاه، دیگه رابطمون واس همیشه از بین میره. میشناسمش، خیلی به غیرتش برمیخوره که زنش بره ازش شکایت کنه، دیگ هیچوقت منو زن خودش نمیبینه اونجوری. من الان تنها چیزی که توی زندگیم دارم علاقه شوهرمه اینم از دست بدم دیگ چی میخواد بمونه؟ این ادم که با شکایت من شخصیتش عوض نمیشه صرفا همون محبتاشم از بین میرن. گذشته از اینا غیرممکنه پدر من بفهمه شوهرم منو زده و به شکایت و تعهد راضی شه. برای همین من نمیخام خانوادم بفهمن، چون بعدش یا باید جدا شم یا اینکه دوباره تو روشون وایسم که هردوشون برام عذابن. حرمت من پیش خانواده شوهرم و خودش خیلی وقته شکسته، فقط نمیخام خانواده خودم هم درگیر بشن.

    باز هم از شما دوست عزیزم برای راهکارهای منطقی و حرفاتون که چشمای من رو باز تر کردن تشکر میکنم، خیلی لطف کردین


    نقل قول نوشته اصلی توسط مدیرهمدردی نمایش پست ها


    با سلام و احترام
    لطفا کاربرانی که قصد کمک به این مراجع را دارند ، به نیازهای مراجع و عمق درخواستهایش که در طرح مشکلش نهفته هست دقت کافی نمایند.
    مراجع 2 سال با همسرش قبل از ازدواج دوست بوده است. مطمئنا بسیاری از این ضعفها و مشکلات شخصیتی همسرشان را تا اندازه ای آشنا بوده اند!
    همچنین مراجع با وجود مسائل موقعیتی و شخصیتی همسرشان جلوی خانواده مقاومت کرده اند و ازدواج کرده اند!
    اکنون هم که مراجع به وضوح تحت فشار هست اما خواهان حفظ زندگی اشان هست. لذا نمی خواهند که خانواده بفهمد یا با شکایت و دادگاه این شانس بازسازی زندگی را از دست بدهد.

    پس چه کمکهایی می توان به ایشان کرد
    1 - شناخت عمیق و دقیق از شخصیت همسرشان و نقاط تحریک پذیری وی
    2 - روش های کنترل خشم برای پیشگیری، و کاهش خشم و اثرات آن در همسرشان
    3 - افزایش مهارتهای زندگی و ارتباطی در مراجع ، جایگزینی مهارت ارتباط به جای انفعال یا تقابل
    4 - افزایش سعه صدر و تحمل مراجع
    5 - آموزش روش های جراتمندی به جای روشهای مقابله ای تحریک کننده
    6 - تشویق مراجع به مشاوره حضوری چه انفرادی چه با حضور همسر
    7 - معرفی لینک مقالاتی که آموزشهای فوق را در بر دارد
    .

    مدیر همدردی عزیز، واقعا از توجه و ریزبینیتون تشکر میکنم
    همدردی یکی از بهترین چیزایی بود که برای زندگی مشترک من اتفاق افتاد
    ویرایش توسط آوای بهشت : چهارشنبه 05 مهر 96 در ساعت 23:53

  14. 3 کاربر از پست مفید آوای بهشت تشکرکرده اند .

    Quality (پنجشنبه 06 مهر 96), tavalode arezoo (پنجشنبه 06 مهر 96), Ye_Doost (پنجشنبه 06 مهر 96)

  15. #9
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام


    خانم آوای بهشت ،،، شوهر شما در مورد کنترل عصبانیتشون ،،باید یه مهارت هایی بیامووزند ،،،

    و محترم شما هم در قبال رفتار ایشون،،،، باید یه تکنیک هایی را بلد باشید .


    اگر شوهر شما حاضر به مشاور رفتن نیستند ،،،می تونید محصولات آموزشی این حوزه را خریداری کنید و با هم در منزل تماشا کنید ،،،

    و یا در این زمینه کتاب بخرید و با هم مطالعه کنید ،،،

    یه نقشه راه داشته باشید برای توسعه خودتون ،،،و تاریخ مشخص کنید که مثلا هر 3 ماه باید این تغییرات را داشته باشید ،،،،

    هر جا که پیشرفت کردید به خودتون پاداش بدید ،،

    و هرجا که اشتباه کردید ناامید نشید و خطایابی کنید ( باگ گیری ) و ببنید هر دو در کجاها اشتباه کردید ،،،سپس اون باگ را برطرف کنید !




    .............................


    همسر شما والد قوی ای داره ( عصبانیت زیاد - عدم کنترل آن و ....)

    یکی از راه های مقابله با این رفتار اینکه والد ایشون را کنترل کنید ،،،،

    یکی از راه های کنترل والد اینکه ،،،کودک درون را فعال کنید ،،،،

    وقتی کودکش فعال تر بشه ،،، تازه می تونیم تلاش کنیم که بالغ اش را فعال کنیم ( منطق )

    آدم منطقی هم ،،عصبانیتش را بهتر کنترل میکنه ،،،



    ......................



    خط قرمزهای ایشون را شناسایی کنید ،،،،و در این زمینه با هم حرف بزنید ،،،

    برای این منظور یه کاغذ بردارید مشخصات خوب و بد ،،خط قرمز ها و ...مشخص کنید و در این مورد با هم حرف بزنید .

    شاید بیشتر مشکلات اینکه ماها نمی خواییم حرف بزنیم و اگر حرف می زنیم دوست داریم دیگری را متهم کنیم !! ،،،

    بیشتر در مفهوم " من " هستیم تا " ما "



    زن و شوهرها تفاوت هایی دارنند ،،،به نظرم وقتی زن و شوهر ها تفاوت های خودشون و شباهت های خودشون را ترکیب کنند ،،،،می تونند ستاره های آسمون شبشون را بهتر پیدا کنند .



    موفق باشید .


    ویرایش توسط باغبان : پنجشنبه 06 مهر 96 در ساعت 15:30

  16. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    nazaninIT (سه شنبه 30 آبان 96), آوای بهشت (پنجشنبه 06 مهر 96), بالهای صداقت (دوشنبه 10 مهر 96)

  17. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام مجدد

    مطالب جدیدی که بیان کردید با مطالب شروع پست بسیار متفاوت بوده و تصویر متفاوتی از یک زندگی و افراد رو نشون میده. یا حداقل من اشتباه برداشت کردم. اگر اشتباه از من بوده باشه که من عذرخواهی می کنم. درغیر اینصورت خیلی خوبه هنگام توضیح دادن مطلب نیم نگاهی هم داشته باشیم که خواننده چه برداشت و قضاوتی از اون مطلب ممکنه داشته باشه و اگر نیاز به تصحیح است قبل از ارسال مطالب رو ویرایش کنیم.

    "همه بهم میگفتن از ازدواجت پشیمون میشی باور نمیکردم، الان پشیمونم،"
    الان چی؟ هنوز پشیمون هستید؟ یا این مطلب رو براساس احساسات زودگذر بیان کردید؟

    "توی خونه بابام هیچکس نه بهم توهین میکرد نه کتکم میزد"
    اونجا خانه بابا بود و شما دختر بابا. احتمالا عزیز دردانه هم بوده اید؟ تو خانه پدر شما مسئولیت چندانی نداشتید و کسی هم ازتون توقع زیادی نداشت جز اینکه دختر خوبی باشید، درس تون رو بخونید، تو خونه کمک کنید ...
    اینجه شما همسر و شریک زندگی، و در آینده مادر مادر هستید. مسئولیت های این دو نقش رو بعلاوه نقش دختر بابا و مامان بودن رو همزمان دارید.
    این رو همیشه یادتون باشه ازدواج مفهومش فقط خوش بودن، گردش و تفریح، عشق و علاقه نیست. کار داره سختی داره مسئولیت داره روابط جدید با افراد جدید و روحیات جدید داره و ... . فکر نکنم هنگام ازدواج خودتون رو برای این مسائل آماده کرده باشید.
    خب الان هم دیر نشده. مطالعه کنید. اگر لازم است پیش مشاور خانواده "خانم" بروید و
    * روش های همسرداری، دوست یابی (جذب همسر، خانواده همسر و سایر مردم)، آشپزی، خانه آرائی، خودآرائی، نحوه "خوب و زیبا صحبت کردن"، "مثبت فکر کردن و مثبت صحبت کردن" ... رو با مطالعه و مشاوره بیاموزید.
    * مطالعه علمی، عمومی و اجتماعی داشته باشید شوهرتان رو هم غیرمستقیم و مواقعی که سرحال است تشویق به مطالعه کنید. غیرمستقیم یعنی اینکه انواع مجله و کتاب و مقالات کوتاه منظم و زیبا روی میز و جاهائی که دست و پاگیر نباشه و درضمن جلب توجه کنه قرار بدید. برای خودتون مطالبی که علاقه دارید و برای همسرتون مطالب رو که فکر می کنید دوست داره. ورزشی، کامپیوتر، جوک و تفریحی، داستان و رمان ...
    از مطالبی که بحث ایجاد میکنه به شدت پرهیز کنید.
    فرهنگ مطالعه رو در خانه آرام آرام رواج بدید.
    با این کارها ذهن و شخصیت خود و همسرتان رو پر و غنی کنید. انسان هایی بشوید که در جمع دوستان و اطرافیان حرفی برای گفتن دارند و می تونند بدون خودستائی اظهار نظر کنند. وقتی این ها رو در خودتون ایجاد کنید هم نحوه رفتار خودتان با هم تغییر میکنه و هم قضاوت و نحوه برخورد سایرین رو با شما تحت تاثیر قرار میده.
    * هدیه دادن رو فراموش نکنید. هم شما به همسر و خانواده همسرتان هدیه بدید هم شوهرتان به خانواده شما. ایشون می تونند ابتدا از افرادی که الان باهاشون رابطه دارند شروع کنند. شما هم می تونید ابتدا هدایایی رو که ایشون میخرند ازطرف شون هدیه بدید تا زمانی که موقعیت مناسبی پیش بیاد و ایشون مستقیما خودشون هدیه بدند.
    هر دو شما همیشه باید یادتون باشه کوچک ترهای خانواده هستید و باید به بزرگترها احترام بگذارید و تواضع واقعی نشون بدید. وقتی متواضع باشید دیگران به تدریج نظرشون نسبت به شما تغییر مثبت پیدا میکنه. کمترین فایده تواضع اینه که بعضی دلیل کمتری برای دشمنی پیدا می کنند. (تواضع در حد قابل قبول برای افراد مختلف)
    * خوشرو و لبخند به لب باشید. چهره شاد، مودب و لبخند خودبخود احساس خوبی در مخاطب ایجاد میکنه.
    * وقتی میخواهید از کسی چیزی تقاضا کنید قبلش حداقل چند بله از طرف بگیرید تا ازنظر روحی آماده جواب مثبت دادن به تقاضای اصلی شما باشه. زمینه چینی های دیگه رو هم برای خوشنود کردنش ازقبل بکنید. خوشگل کنید، غذاهای مورد علاقه اش رو بپزید ...
    (این چیزها رو خانم ها خیلی خوب می تونند بهتون آموزش بدند. چه در سایت و چه مشاور خانمی که خودش همسر موفقی بوده باشه)

    "خانواده ی من منتظرن که من برگردم و ایرادی از زندگیم بگیرم تا طلاقمو بگیرن"
    فکرکنم اشتباه قضاوت می کنید. پدر و مادر شما که بچه نیستتند. تا وقتی ازدواج نکرده بودید حرف شما درست. ولی الان که ازداج کرده اید بعید می دونم بخواهند کاری کنند که شما طلاق تون بگیرید. طلاق بگیرید که چی بشه؟ برگردید تنگ دلشون؟

    ""حتی توی تعطیلات عید هم پدرم مدام سعی میکرد از زیر زبون من بکشه که مشکلی دارم یا نه"
    من فکر می کنم پدر شما زیاد به شما علاقه داشته و داره. درواقع به نظر میاد دختر بابائی بوده باشد که اشکالی هم نداره. احتمالا ایشون نگران راحت بودن شما است نه اینکه دنبال بهانه برای طلاق تون باشه.

    "حرفای پدرم حق نبودن و من خونه ی خودمم خونه تکونی نکردم چه برسه به خونه مادرشوهرم"
    کار بدی کردید خانه تکانی نکردید.
    شما سعی کنید دیدگاه های پدر و مادرتون رو با سیاست و بدون دروغ گفتن تصحیح نمائید. (بازهم از خانم ها اطلاعات کسب کنید.)

    "مثلا میخواستم حسادتشو تحریک کنم که ببینم دوسم داره، ولی بعدا فهمیدم که چه کارای اشتباهی کردم"
    الان میدونند چرا بعضی رفتارها رو داشتید؟

    "شوهر من ذاتا ادم شکاکی هست"
    همه انسان ها تاحدی شک درشون است. مهم اینه که این شکاکیت در چه درجه ای و چه اثراتی در ارتباطات فرد با دیگران و زندگی خانوادگی داشته باشه. شما این مطلب رو می تونید از مشاور خانواده و یا روان شناس بپرسید.

    "واقعا اوکی بود با دانشگاه رفتنم. خودم یه سری رفتار احمقانه کردم که ترسید، بهم گفت تو فقط واس خواستگار پیداکردن میخای بری دانشگاه"
    من نمی دونم شما چه کارهائی می کردید. ظاهرا کم شرارت و شیطنت نداشته اید. شاید بهتر می بود همسرتان پست می گذاشتند و ازتون گله می کردند
    کسب دانش و معرفت منحصر به دانشگاه رفتن نیست. هماطور که گفتم مطالعه کنید
    شما و همسرتان مانند سایر اعضای خانواده شما تحصیلات دانشگاهی ندارید. خب تحصیلات غیر دانشگاهی که می تونید داشته باشید. این همه دانشگاه های مکاتبه ای. آموزش گاه ها و ...
    دانش هم منحصر به رشته های دانشگاهی نیست. دانش های اجتماعی، عمومی، اجتماعی ... دانش های تخصصی کامپیوتر (برنامه نویسی، طراحی شبکه ..). می تونید مانند بعضی ها که می شناسم خود و همسرتان بعضی تخصص ها رو فرا بگیرید و برای کسب درآمد با هم کار کنید و متکی به خود شوید. مثلا طراحی سایت، seo، برنامه نویسی، بازی سازی ...

    "منظورتون اینه مهریه امو اجرا بذارم ؟"
    خیر. من معمولا این سوال رو برای دانستن میزان آسیب پذیری و یا توانائی وارد نمودن فشار مثبت برای نجات زندگی سوال می کنم.

    "من بهش میگفتم تو زنگ میزنی منو چک کنی چون بهم اعتماد نداری ولی میگفت نه من فقط زنگ میزنم چون دلم برات تنگ میشه..."
    همینقدر که ایشون ابراز اعتماد میکنه خوبه. شما خودتون بروش نیاورید که زشتی کار ازبین بره و چه بسا اشکارا صحبت از بی اعتمدی بکنه. اگر این موضوع آزارتون میده و احتمال میدید واقعا شکاک باشند از مشاور خانواده و بهتر از آن از روان شناس کمک بگیرید.

    "رای این رفتم خونه خواهرشوهرم چون یه بار جلوی خانواده خودش دعوامون شده و کتکم زده، اونا درجریان هستن"
    دیگه این اشتباه رو نکنید. دلایل و کمترین عواقبش رو قبلا براتون گفتم. جائی میخواهید بروید خانه والدین، یا در بدترین حالت خانه خواهر و برادر. اگر دارید دائی و خاله ای که باهاشون صمیمی باشید.اگر هم نگران هستید این ها به پدرتون چیزی بگند ازشون بخواهید پنهان کنند. و به یاد داشته باشید شما عروس خانواده همسرتون هستید و نه دخنرشون.

    "چیزی که براش عادیه سیلی زدنه"
    فکر می کنم بهتره این رو هم از خانم مشاور کمک بگیرید.

    "فحش دادن هم عادی شده، تلفنم رو دیر جواب میدم ، تا چند دقیقه فقط حرفای رکیک میزنه"
    کلا اخلاق و خلق و خوی ایشون اینطوریه؟ یا تربیت خانوادگی شون است؟ پا از روی شدت خشم و عصبانیت است؟
    اولی و دومی کنترل کردنشان سخت و تلاش، تمرین و مراقبه طولانی مدت نیاز داره.
    سومی باشه باز ببینید مشکل عصبی بودن دارند یا خیر؟ اگر علایم عصبی یا پرخاشگر بودن دارند باید به روان پزشک مراجعه کنند. مانند بیماری های جسمی، بیماری های روحی هم اگر درمان نشوند پیشرفت می کنند و مزمن میشند.

    "شوهرمو بکشونم دادگاه، دیگه رابطمون واس همیشه از بین میره. میشناسمش، خیلی به غیرتش برمیخوره که زنش بره ازش شکایت کنه، دیگ هیچوقت منو زن خودش نمیبینه اونجوری. من الان تنها چیزی که توی زندگیم دارم علاقه شوهرمه اینم از دست بدم دیگ چی میخواد بمونه؟ این ادم که با شکایت من شخصیتش عوض نمیشه صرفا همون محبتاشم از بین میرن"
    خیر. نگفتم حتما شوهرتون رو الان به دادگاه بکشونید. با این توضیحات جدیدی که دادید و در این مرحله نیازی به این نوع اقدامات نیست. اجبار به تغیر رفتار همسر از طریق شکایت، اجرا گذاشتن بخشی از مهریه و ... یه مرحله قبل از طلاق و برای پیشگیری از رسیدن به وضعیتی است که زندگی به جدائی قطعی کشیده بشه. این کار ولو اینکه هزینه اش زیاد باشه، از جدائی و بی سرپرستی فرزندان مسلما بهتره. بعلاوه کسانی که به این مرحله فرضی می رسند قبلا بخش زیادی از علاقه و نظایر آن از بین شون رخت بربسته و از قبل زندگی "تحمل کردن همدیگر" رو دارند.

    "حرمت من پیش خانواده شوهرم و خودش خیلی وقته شکسته"
    این فکر رو کنار بگذارید.
    یکی از چیزهائی که انسان ها و بخصوص خانم ها بیشتر (به دلیل نقشی که در خانواده دارند) باید کسب کنند و داشته باشند علم و هنر جذب دیگران است.علم است چون بخشی از آن با مطالعه بدست میاد و هنر است چون بخش بزرگتری از آن مانند هنر استعداد ذاتی میخواد.
    خانم ها هم که هنرپیشه های خوبی هستند و باید باشند. خیلی خوبه که از این استعداد و سایر استعداد های زنانگی شون برای ترمیم و سپس بازسازی و بهینه سازی زندگی خاواده شان حداکثر استفاده رو ببرند.

    "همیشه و همیشه وقتی از کسی مشورت میخواهید حالا در هر زمینه ای که باشه، اطلاعات کافی و جامع بدید. هی پست جدید ایجاد نکنید. یکی رو ادامه بدید تا به سرانجام برسه یا بسته بشه. اگر خیلی نیاز باشه که پست جدید ایجاد کنید خیلی انتظار نداشته باشید دیگران بروند همه پست های قبلی شما رو با مطالبی که عمده آن ها اضافه هستند مطالعه کنند. یه متن مناسب از گذشته و حال برای پست جدیدتون آماده و همان ابتدا ارسال کنید"

    موفق باشید
    ویرایش توسط Ye_Doost : پنجشنبه 06 مهر 96 در ساعت 15:34

  18. 2 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    آوای بهشت (پنجشنبه 06 مهر 96), بالهای صداقت (دوشنبه 10 مهر 96)


 
صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:07 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.