به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 21
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    23,502
    سطح
    94
    Points: 23,502, Level: 94
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 848
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام ترنم عزیز

    به نظر میرسه مقداری زودرنج و کم تحمل و نیز کم مهارت هستی .

    دختر خوب قطع ارتباط با مادرشوهرت در حالیکه 5دقیقه باهات فاصله داره به بهونه بارداری اشتباه بزرگی هست و این کار به ضرر خودت ، همسرت و فرزند توی راهت هم هست. دست از

    توجیه بردار ،هرچی بیشتر کشش بدی این رابطه سخت تر درست میشه. کینه ها رو دور بریز و به جای قهر و دوری کردن مدیریت بیشتری روی ذهن و رفتارت داشته باش و مهارت گفتگو و

    جرئتمندی رو یاد بگیر. بعد 3ماه بهتره شما و همسرت و البته با تماسی که همسرت میگیره بهشون اعلام کنین که قصد دارین شام برین بهشون سربزنین . و دیگه هرگز با خانواده همسرت

    قهر و دوری نکن که همونقدر که پدرومادر خودت برات ارزشمندند پدرومادر همسرت هم برای همسرت ارزشمندند.

    به نظرم با پیشقدم شدن شما در این مساله بزرگواری خودت رو نشون میدی و همچنین حسن نیت خودت رو نسبت به خانواده همسرت به اونها و همسرت نشون میدی، انقدر توی این کار

    خیر و خوبی هست که نگووو.حتی اگر مادرشوهرت ترش رویی کرد باز هم به خاطر مادربودن و بزرگتر بودنش و حقی که به گردن همسرت داره ندید بگیر . رفتار بزرگوارانه همیشه برنده هست

    و تو رو پیش خدا و نیز همسرت خیلی عزیز میکنه و چون الان در دوران بارداری هم هستی ، آرامش خیال برات داره و راحت و سبک میشی.

    مطالب زیادی داشتم که برات بنویسم اما دیدم توی این شرایطی که هستی بهترین اقدام همین هست که گفتم و فعلا مهارت یا تمرین دیگه ای مهم تر از برقراری مجدد این ارتباط نیست.

    همیشه برای یادگرفتن مهارت های ارتباطی و زندگی وقت هست اما فعلا تمام تمرکزت رو بگذار برای بازسازی مجدد این ارتباط .

    شما گفتی 3ماهه به دیدنشون نرفتی در حالیکه توی 2هفته اخیر 2تا عید بزرگ داشتیم چقدر بهونه خوبی بود که شما وهمسرت با یه جعبه شیرینی به دیدنشون می رفتین و

    به خاطر علاقه زیاد اونها به حضور بیشتر شما شام رو هم اونجا میموندین.


    ویرایش توسط Eram : شنبه 25 شهریور 96 در ساعت 14:42

  2. #12
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 مهر 96 [ 19:41]
    تاریخ عضویت
    1396-6-20
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ارم عزیز خیلی ممنون بابت راهنمایی بی نهایت خوبت.
    دوست عزیز من که قطع رابطه نکردم چون باردارم نمی تونم زیاد بیرون برم چون حالت تهوع شدید دارم به زور می تونم دکتر برم چه برسه برم خونه اونا چند ساعتی هم بمونم.دلخوریم هم از اینه که با علم به اینکه می دونن وضعیت من چطوریه هیچ کدومشون حتی یه زنگ به من نمی زنن حالم رو بپرسن.اونایی که میگن هر روز باید بیای سر بزنی بهمون چرا حالا که مریض شدم دیگه فراموشم کردن مگه خواستار صمیمیت نبودن؟ من که نمی تونم برم ببینمشون اونا می اومدن خوب؟ شما جای من بودی ناراحت نمی شدی؟؟دلت نمی شکست؟؟درسته الان که نمی بینمش فکرم نسبتا آرومه ولی بعدا مطمئنم که یه کاری می کنن بازم آدم بده من بشم.دست پیش رو می گیرن که پس نیفتن.
    ارم عزیزم بزرگترین مشکل من دقیقا نداشتن جرات مندیه.از بچه گی هم همین طوری بودم.خیلی خجالتی و کمرو هستم.هر کی هر چی بگه تو خودم می ریزم و غصه می خورم.البته وقتی با این سایت آشنا شدم خیلی مطالب ارزشمندش به دردم خورده کارگاه جرات مندی رو خوندم و خیلی دارم رو خودم کار می کنم که پیادش کنم.
    ویرایش توسط ترنم۲۱۷۰ : شنبه 25 شهریور 96 در ساعت 19:34

  3. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 مهر 96 [ 19:41]
    تاریخ عضویت
    1396-6-20
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ارم عزیز خیلی ممنون بابت راهنمایی بی نهایت خوبت.
    دوست عزیز من که قطع رابطه نکردم چون باردارم نمی تونم زیاد بیرون برم چون حالت تهوع شدید دارم به زور می تونم دکتر برم چه برسه برم خونه اونا چند ساعتی هم بمونم.دلخوریم هم از اینه که با علم به اینکه می دونن وضعیت من چطوریه هیچ کدومشون حتی یه زنگ به من نمی زنن حالم رو بپرسن.اونایی که میگن هر روز باید بیای سر بزنی بهمون چرا حالا که مریض شدم دیگه فراموشم کردن مگه خواستار صمیمیت نبودن؟ من که نمی تونم برم ببینمشون اونا می اومدن خوب؟ شما جای من بودی ناراحت نمی شدی؟؟دلت نمی شکست؟؟درسته الان که نمی بینمش فکرم نسبتا آرومه ولی بعدا مطمئنم که یه کاری می کنن بازم آدم بده من بشم.دست پیش رو می گیرن که پس نیفتن.
    ارم عزیزم بزرگترین مشکل من دقیقا نداشتن جرات مندیه.از بچه گی هم همین طوری بودم.خیلی خجالتی و کمرو هستم.هر کی هر چی بگه تو خودم می ریزم و غصه می خورم.البته وقتی با این سایت آشنا شدم خیلی مطالب ارزشمندش به دردم خورده کارگاه جرات مندی رو خوندم و خیلی دارم رو خودم کار می کنم که پیادش کنم.

  4. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    23,502
    سطح
    94
    Points: 23,502, Level: 94
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 848
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    ترنم جان منظورت این هست که دکتر استراحت مطلق داده بهت و این 3ماه حتی خونه مادر خودت هم نرفتی ؟ و همچنین هیچ جای دیگه غیر از دکتر نرفتی و نمیتونستی بری؟ تو کل این 3ماه حالت تهوع شدید داشتی؟ آخه 3ماه زمان کمی نیست .
    در ضمن اگر نتونستی بری و به فرض حتی پا تو از خونه بیرون نذاشته بودی اما بهتر بود روز عید همسرت باهاشون تماس بگیره و بعدش شما هم صحبت کنی باهاشون و برای عرض تبریک و عذرخواهی بابت این وقفه و توضیح شرایط خودت با مادرشوهر و پدرشوهر تلفنی صحبت می کردی و بهشون میگفتی که خیلی دوست داری اونها بهت سربزنن و تو هم به محض بهتر شدن حتما برای ملاقات باهاشون میری اونجا.
    بهشون میگفتی که حالا که داری مادر نیشی چقدر تو و همسرت به وجودشون نیاز دارین و علاقه مندین که درکنارهم باشین چون شما یه خانواده هستین.
    و سوال دیگه اینکه ارتباط همسرت با خانوادش توی این 3ماه در چه حدی بوده؟ و مدیریت همسرت به عنوان واسطه مهم در این ارتباط طوری بوده که هر دو طرف آسیب نبینه؟
    ویرایش توسط Eram : شنبه 25 شهریور 96 در ساعت 21:08

  5. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 مهر 96 [ 19:41]
    تاریخ عضویت
    1396-6-20
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    جان من تو این مدت ۳ ماه تنها جایی که رفتم مطب دکتر بوده و بس.مامانم هر روز خودش میاد به من سر می زنه و میره.
    اصلا ته دلم راضی نیستم بهشون زنگ بزنم.چون از نظر من دلیلی برای زنگ زدن من وجود نداره.نمی خوام دیگه خودمو بیشتر از این کوچیک کنم.همسرم هر روز و روزی دوبار بهشون سر میزنه.اونا از همه چیز خبر دارن خودشونو زدن به کوچه علی چپ.والا یکسال پیش برای همسرم یه حادثه ای اتفاق افتاد و تو بیمارستان بستری شد.چند روز بعد از مرخص شدنش از بیمارستان مادرشوهرم دعوای بزرگی راه انداخت که چرا مادرت پدرت مثل مهمون میان دیدن پسرم و بعد میرن.اونا اصلا احساس مسئولیت ندارن نمی دونن که باید بیان و بمونن.در حالی که بیچاره مامان و بابام هر روز یا هر دو روز یکبار بهش سر میزدن.حالا این رفتار خودشو که می بینم بدتر حرصم می گیره.من تو عمرم آدمی با این همه عقده و کینه ندیدم.
    والا شوهرم همه اینا رو می بینه به من که چیزی نمی گه و نمی دونم نظرش چیه در این مورد ولی کلا همیشه میگه مامانش اخلاقش اینجوریه و عوض نمیشه.
    ارم جان خانواده شوهر من متاسفانه اصلا تو قید و بند دین و اینا نیستن و با شناختی که ازشون دارم فکر نمی کنم بدونن عید قربان چیه عید غدیر چیه.اصلا اعتقادی به هیچ چی ندارن و واسه همینه که دلشون انقد سخته و از خدا نمی ترسن.واسه همین روز معمولی و روز عید و اینا چندان فرقی به حالشون نداره.
    ارم جان اگه طرف حساب من هرکسی به غیر از اینا بود حتما راهکار شما رو اجرا می کردم ولی چه کنم واسه اینا اصلا دستم به کار نمیره.

  6. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    23,502
    سطح
    94
    Points: 23,502, Level: 94
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 848
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    ترنم جان انشالله هر چه زودتر حالت خوب بشه و نی نی نازت رو تو بغل بگیری و این سختی ها برات به شیرینی تبدیل بشه.
    ازت چنتا سوال دارم:
    1ـ نقاط مثبت و منفی ادامه پیداکردن این ارتباط با این شکل از نظر شما چیه؟بدون درنظر گرفتن علت این قطع ارتباط جواب بده.
    2ـ همسرت چه نظر و موضع گیری داره و برای بهبود اوضاع چه اقدامی کرده؟

  7. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    ترنم۲۱۷۰ (یکشنبه 26 شهریور 96)

  8. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 مهر 96 [ 19:41]
    تاریخ عضویت
    1396-6-20
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنونم ارم عزیز.
    به نظرم نکات مثبت این رابطه می تونه اینا باشه:
    ۱. اولا باعث رضایت همسرم میشه چون واقعا عذاب کشیدنش رو می بینم.
    ۲. احساس می کنم وجدان خودم راحت میشه.(نمی دونم چرا با اینکه من باعث بوجود اومدن این شرایط نیستم بازم عذاب وجدان دارم.از طرفیم غرورم اجازه نمیده پاپیش بذارم چون در اینصورت کاملا له میشم.)
    نکته مثبت دیگه ای به ذهنم نمی رسه
    نکات منفی هم می تونه اینا باشه:
    ۱.دوباره رفت و آمد ها شروع میشه و مجدا تیکه انداختن های تموم نشدنی مادرشوهرم شروع میشه.
    ۲.همیشه استرس و نگرانی و خود خوریام شروع میشه.
    ۳. احساس می کنم اگه من پا پیش بذارم خیلی پرروتر از قبل میشه چون با خودش میگه دیدی هرکاری از دستم بر می اومد کردم ولی باز این دختره اومد پس جا داره که رفتارام بدتر بشه.چون در هر صورت دوباره برخواهد گشت.
    اتفاقا همین امروز با همسرم بحثم شد در این رابطه.همسرم میگه مقصر هردوتاتون هستین. بهم میگه چرا خودتو گرفتی وقتی دیدیش، منم میگم به خاطر اینکه قبلش بهم توهین کرده بود پس چرا توهین کردن اون مشکلی نداره ولی من نباید ناراحت بشم؟؟ به خدا من تنها توقعم از این خانواده فقط احترامه هیچ چی دیگه نمی خوام ولی این کمترین حقو هم نمی تونم داشته باشم.همسرم میگه قانون خانوادشون اینه که عروس باید خیلی صمیمی باشه مثل دختر خانواده.میگه اونا عروسی مثل تو رو دوست ندارن چون باهاشون اخت نمیشی.باید هر روز بهش سر بزنی تنها در اینصورته که اونا دوستت خواهند داشت و میگه در اینصورت من تضمین میدم که کسی کوچکترین حرفی بهت نزنه و اگه پیش اومد من خودم باهاشون برخورد خواهم کرد ولی تا این کارو نکنی من زبونم کوتاهه در برابرشون.

  9. #18
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    23,502
    سطح
    94
    Points: 23,502, Level: 94
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 848
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    ترنم خانوم باید ببینی که آیا این نکات مثبت که گفتی ارزش تلاش کردن برای برقراری مجدد این ارتباط رو داره یا نه؟ آیا نکات منفی که گفتی با کسب مهارت از جانب شما و همسرت قابل تعدیل شدن هست یا نه؟
    قرار نیست توی یک ارتباط هردوطرف کاملا باب میل همدیگه رفتار کنند اما رعایت یکسری مسائل باعث میشه رابطه ای که برامون با ارزش هست از دست نره.
    ضمن اینکه شما با نشون دادن اشتیاق برای برقراری مجدد ارتباط میتونی حسن نیتت رو به خانواده همسرت و درنتیجه همسرت نشون بدی و اینکار توی زندگی مشترکت اثرات خیلی خوبی داره.

    و اما در مورد نحوه ارتباط با مادرشوهر
    بهترین راه برای خنثی کردن کنایه و زخم زبون سکوت هست و حفظ احترام. تا مستقیما سوالی ازت نپرسیده یا حرفی نزده جوابی نده و در هرصورت سعی کن مودبانه جواب بدی.
    ازطرفی به احساس زیر اون کنایه توجه کن ببین دلش ازچی ناراحته و اگر در توانت هست سعی کن رضایتش رو مورد توجه قرار بدی و گاهی هم مطابق میل او عمل کنی.
    سعی نکن انرژیت رو در راه بدست آوردن رضایت کامل اونها به هدر بدی و همچنین اگر معمولا برخلاف رضایت اونها رفتار میکنی گوشه چشمی هم به خواست و رضایت اونها نشون بده.
    سعی کن شامپو یا سایر وسایل اضافی منزل رو همسرت ازطرف خودش بهشون بده و خودت مستقیما اینکارو نکن.
    اگر میدونی روی برای شام نموندن شما حساس شده از مهمونت عذرخواهی کن بگو الان مهمونی هستین و فردا درخدمتشون هستی. به نظرم به نتیجه اش می ارزه.
    بگذار مادرشوهرت فکر نکنه در اولیت آخر هست و پسر و عروسش دوستش ندارن.
    اگر عروس توی بعضی موارد هوای مادرشوهر و خواسته هاش رو داشته باشه معمولا تو سایر زمینه هام کمتر بهش گیر میده . مهم هست که گاهی حسن نیتت رو ثابت کنی .
    بهشون نشون بده که برات مهم هستن.
    بهشون بگو که دوست داری فرزندت رابطه خوبی با پدربزرگ و مادربزرگش داشته باشه.
    تاکید میکنم سیاست های زنانه و رابطه خوب با مادرشوهر در درجه اول به نفع خودت هست و برای بهبود زندگی مشترک لازمه و منتی روی مادرشوهر یا کس دیگه نیست.
    ترنم جان ببخش اگر پراکنده نوشتم چون با موبایل تایپ کردم دیگه نشد کامل تر بنویسم و برات دسته بندی کنم.
    موفق باشی

  10. کاربر روبرو از پست مفید Eram تشکرکرده است .

    ترنم۲۱۷۰ (دوشنبه 27 شهریور 96)

  11. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 17 مهر 96 [ 19:41]
    تاریخ عضویت
    1396-6-20
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    127
    سطح
    2
    Points: 127, Level: 2
    Level completed: 54%, Points required for next Level: 23
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    4

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خیلی ممنون ارم جان حرفات واقعا خیلی انرژی مثبت میدن واسم.از دیروز تا حالا چندین بار خوندمشون.
    سعی می کنم کارایی رو که گفتی رو انجام بدم شاید بکار بردنشون کمی زمان ببره ولی حتما یادم می مونن. امیدوارم که دوباره دلسردم نکنن.ما چهار سال عقد بودیم دوسالم هست که ازدواج کردیم.تو این ۶ سال خیلی کنایه ها ازش شنیدم. روز عروسیم منو به گریه انداختن سر بحثای خاله زنکی و خیلی چیزای دیگه.اینی که میگی سکوت کن من عین این ۶ سال رو سکوت کردم و واگذارش کردم به خدا ولی این آخریا نمی دونم چرا تحملمو از دست دادم نمیدونم دیگه چرا مثل سابق نمی تونم باز به روشون لبخند بزنم. انگاری حرفای این ۶ سال همش جمع شده تو دلم و دیگه جایی برا دوست داشتنشون نمونده.
    هرچند که فک می کنم اگه این رابطه باز سر بگیره همه مشکلاتش باقیه و چیزی عوض نمیشه ولی به خاطر همسرم که شده تمام تلاشمو می کنم.

  12. کاربر روبرو از پست مفید ترنم۲۱۷۰ تشکرکرده است .

    Eram (دوشنبه 27 شهریور 96)

  13. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیز

    من کاملا شما رو درک می کنم چون به وضعیتی مشابه این گرفتار شدم و متاسفانه یا خوشبختانه کسی حال مارو نمی فهمه مگر اینکه توی موقعیتش قرار بگیره. البته دوستان راهنمایی های خوبی کردن ولی تمام این راه حل ها بستگی به تو و طرف مقابلت داره.

    گاهی وقت ها توی بعضی از خانواده ها بعد ازاینکه توهین می کنن به عروسشون عروس به روی خودش نیاره و رفت و آمد کنه اون خانواده رو شرمنده کرده این برای زمانی هست که حانواده از سطح درک بالایی برخوردار باشن. اما به نظرم خانواده ای که سطح درک بالایی داره عمدا موجب ناراحتی عروسش نمی شه.

    همسرتون درست گفتن این خانواده شما رو دوست نداره حقیقتی تلخه که بخوای نخوای وجود داره پس بهتره بپذیریش . تو هر روز بری اونجا یا ماهی یه بار بری یا اصلا بری باهاشون زندگی کنی آدمی هستی که دوستت ندارن من فکر نمی کنم با رفت و آمد زیاد چیزی تغییر کنه اونم تویی که اینقدر حساسی و هر نگاه و حرفی رو تعبیر و تفسیر می کنی.

    می دونی این راه حل شوهرت به درد خانومهای اجتماعی می خوره که دنبال شلوغی و مهمونی و بگو بخندند که تیکه ها و زخم زبون ها رو اصلا متوجه نمی شن نمی دونم با اینجور افراد برخورد داشتی یا نه. کسایی که جمع رو توی دستشون می گیرن و براشون مهم نیست که کی چه فکری در موردشون می کنه و فقط و فقط ابراز وجود می کنن و از این کار انرژی میگیرن. مادر شوهر شما هم دنبال یک عروس برون گرا و اجتماعی بوده و شما رو مطابق میلش نمی بینه. خوب هر کسی یه جوریه

    الان دو راه داری بشی ترنم مورد علاقه مادر شوهر شلوغ و پرهیاهو و بی خیال نسبت به حرفها. یعنی 180 درجه تغییرکنی.
    همین ترنم بمونی با شوهرت صحبت کنی و خیلی منطقی درخواستتو بگی. شوهرت تورو اینجوری دیده پسندیده. تو درون گرا و خانواده دوستی. مهربونی و حساس و خیلی مراقبی که خطایی ازت سر نزنه که کسی رو ناراحت کنه و این تورو پرتوقع می کنه. توقع داری بقیه هم همین طور باشن اصلا برای خودت قانون گذاشتی این از نوشته هات معلومه. من محبت می کنم اونا هم باید احترام بذارن. قانونت منطقیه اما برای خودت و البته منم اینجوری ام. اما عزیزم دنیا بر اساس قانون ها ما نمی چرخه. تو احترامت رو گذاشتی اما قانونی وجود نداره که اونا هم بذارن. پس بی خیال توهین ها و رفتارهاشون شو می دونم خیلی سخته اما داری روزای خوشت رو حروم می کنی واسه چند تا آدمی که متوجه هیچی نیستن و هیچی براشون مهم نیست جز خودشون.

    به نظر من لازم نیست زنگ بزنی یا سر بزنی تو بیماری و بهانه خوبی برای خانواده همسرت هست تا ازت دلجویی کنن تا زمانی که خواسته هات رو به زبون نیاری هیچکس نمی فهمه. به شوهرت بگو من نمی تونم هر روز برم سر بزنم با تو میام هفته ای یه بار. برای زندگیت برنامه ریزی کن . بگو بعد از زایمان می خوام کلاس ورزشی یا هنری یا هر چیزی که مشغولت کنه بری.با دوستات باشی و بگو هر چیزی حدی داره هفته ای یکبار خونه مادر من و یکبار خونه مادر شما برای بقیه روزهات و ساعت هات برنامه ریزی کن و مشغول باش. البته نی نی میاد مشغول می شی. و بگو هر کسی می خواد بیشتر منو ببینه تشریف بیاره خونم من رو ببینه. چه مادر خودم چه مادر شما. در ضمن هر کسی اشتباهی می کنه باید یه جوری متوجه اشتباهش بشه و اگه شما مثل همیشه باشی و بری و بیای و ظرف بشوری اون هیچ وقت متوجه رفتار اشتباهش نمی شه و تو فقط خودخوری می کنی. پس به شوهرت نه با آه و ناله و گریه و نه با پرخواشگری خیلی منطقی و متین بگو از مادرش ناراحتی و تا زمانی که دلجویی نکردن نمی تونی ببخشیشون. بذار به روش خودشون دلجویی کنن ازت اون موقع قدرت رو هم بیشتر می دونن.

    خودت رو عزیز بدون اعتماد به نفس داشته باش و انقدر نگران قضاوت دیگران نباش شما هر کاری کنی بخوان بد داستان بشی می شی پس چه بهتر بچسبی به زندگی خودت و ازش لذت ببری . یه دوست عزیز خیلی حرف خوبی به من زد آقای خاله قزی می گفت هیچ وقت به خاطر نفر سوم زندگیت رو به هم نریز . مادر شوهر نفر سوم چهارم شایدم پنجمه توی زندگیت نیار بذار جلوت و نفر اولش بکن.

    اینارو کسی برات نوشته که بدتر از تو سرش اومده و از آدمایی کشیده که شاید اگه شما بودی اصلا قید ازدواج رو می زدی. دوستان اینجا و مشاوره و کتابهای مرتبط حالم رو بهتر کردن راهنمایی هایی که می کنم با درک کامل حال و هواته

  14. 2 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    بارن (یکشنبه 02 مهر 96), ترنم۲۱۷۰ (دوشنبه 03 مهر 96)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.