به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 42
  1. #11
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 مهر 01 [ 02:09]
    تاریخ عضویت
    1395-4-23
    نوشته ها
    229
    امتیاز
    8,211
    سطح
    61
    Points: 8,211, Level: 61
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 239
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran5000 Experience Points
    تشکرها
    255

    تشکرشده 416 در 195 پست

    Rep Power
    50
    Array
    ما یه مرد توی فامیلمون داریم که شبیه شوهر شما هست. بعد از بچه دار شدن، هنوز هم همون سبک زندگی رو دنبال می کنه. خانمش هم دیگه تسلیم شده و چسبیده به بچه ش و تفریحات خودش با دوستاش. اما همیشه یه نارضایتی تو حرفاش هست.

    امید به تغییر نداشته باش. اگر میتونی یه مدت شوهرت رو راضی کن که برگردین تهران. احتمالا از شدت رفتارهای مجردیشون کمتر میشه. اما بعید میدونم همه رفتارهاش نرمال بشه.
    یه فرهنگ بد در جامعه ما وجود داره که خوشبختانه داره یکم کمرنگ میشه. میگن زنی خوبه که بسوزه و بسازه. شما داری الان این کار رو می کنی. این کلیشه ها رو بزارین کنار. هرچند الان در شرایط جدایی هم نیستین.
    بشینین یک بار برای همیشه یه تصمیم قاطع بگیرین. با خانواده هم مشورت نکنین. فقط با یه فرد متخصص مشورت کنین. اگه تصمیم به ادامه هست دیگه توقعتون رو از همسرتون صفر کنین و مثل یه همخونه باهاش زندگی کنین. اما اینکه بخواین تغییرش بدین خیلی بعیده. دوباره یه مدت دیگه برمیگردین و تاپیک میزنین و احتمالا داغون تر از الان هم شدین.
    اگه تصمیم جدایی هست، براش تلاش کنین. بگردین تو تهران یه شغل پیدا کنین. هرچی باشه مهم نیست. به همسرتون بگین نیاز دارین یه مدت ازش دور باشین و در کنار خانواده باشین. وقتی شرایط برای جدایی مهیا شد اونوقت جدا بشین. به نظر شخصیت وابسته ای دارین. یکم تلاش کنین مستقل باشین. قرار نیست بعد از جدایی هم به خانواده وابسته باشین.
    در مورد حرف مردم و نگرانی از طلاق فایل دکتر هلاکویی رو گوش بدین. حرفای جالبی میزنن.

  2. 4 کاربر از پست مفید بهاره جون تشکرکرده اند .

    میس بیوتی (پنجشنبه 23 شهریور 96), بارن (یکشنبه 26 شهریور 96), عسل28 (جمعه 24 شهریور 96), صبا_2009 (چهارشنبه 22 شهریور 96)

  3. #12
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 دی 97 [ 18:42]
    تاریخ عضویت
    1395-10-20
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,250
    سطح
    28
    Points: 2,250, Level: 28
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 87 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. زگیل تناسلی ممکنه ویروسش از قبل وارد بدن ایشون شده باشه یعنی از قبل از ازدواجتون. چون این ویروس نحوه عملش به این شکل هست که وقتی وارد بدن میشه یک دوره فعال میشه و نمود بیرونی پیدا میکنه بعد با دارو و پماد برطرف میشه ولی همچنان به شکل نهفته در بدن باقی میمونه و در همون حالت میتونه به دیگران هم منتقل بشه. بعد از یک دوره نهفته بودن دوباره نمود خارجی پیدا میکنه و زگیل ظاهر میشه و باز همون پروسه تکرار میشه و ممکنه سالی یکبار دوسالی یکبار نشون بده خودشو... در بعضی موارد بعد از چند سال خود به خود از بدن دفع میشه و از بین میره و در بعضی افراد هم برای همیشه تو بدنشون میمونه و هر چند سال یکبار خودش رو نشون میده. یک مسیله مهم در مورد این ویروس این هستش که افرادی که الکل و سیگار مصرف میکنن نمیتونن ویروس رو دفع کنن. هیچ درمانی نداره و تنها راه درمانش این هستش که زندگی سالم بدون الکل و سیگار با ورزش و تغذیه سالم داشته باشن و بدن بتونه خود بخود ویروس رو دفع کنه.
    در مورد همسر شما ممکنه از قبل از ازدواجتون رابطه داشته و ویروس در بدنش بوده و الان یک دوره فعال شده. در ضمن اینکه شما تا الان نگرفتید معنیش این نیست که هیچوقت نمیگیرید باید همیشه همیشه با ایشون رابطه محافظت شده داشته باشید چون این ویروس تو بدن ایشون هست و هر لحظه میتونه به شما منتقل بشه.

  4. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 07 تیر 98 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1396-6-16
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    1,774
    سطح
    24
    Points: 1,774, Level: 24
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دوستای گلم به خاطر نظرها و همدردی هاتون ممنونم

    madar عزیز، اینکه پرسیدید چیکار میخواهی بکنی، دقیقا مشکل اصلیه منه. نمیدونم باید چیکار کنم. همش تصمیم به جدایی میگیرم اما تا پای عمل میاد پس میکشم. از دست خودم ناراحتم واسه اینکه نمیتونم تصمصم قاطع بگیرم. من وقت هایی که بینمون مشکل خاصی نبود (مثلا مشروب نخورده بود، و البته قبل از قضیه این بیماری) خیلی دوستش داشتم. علی رغم مشلات دیگه ای که بینمون بود دلم نمیومد تنهاش بذارم، اما الان خیلی دلسرد شدم. اصلا میگم چرا باید ناراحت شدن من بی اهمیت باشه. چرا باید همش ناراحت باشم به خاطر رفتاراش، به خاطر محیط اون شهر و ....
    چیکار کنم که یه تصمصم قاطع بگیرم؟ واقعا گیر کردم. میترسم بعد از جدایی پشیمون بشم. مساله اینه که خودش به شخصه و بخصوص توی ادم های دور و برش، آدم بدی نیست فقط به خاطر محیط این ویژگی ها رو داره (مشروب خوردن و رفیق باز بودن) چون واقعا اونجا همه اینطوری ان. بازم همسرمن نسبت به اظرافیان و حتی برادرش خیلی خیلی بهتره.
    از این میترسم که بعد از جدایی، بیشتر یاد خوبی هاش بیفتم تا بدی هاش....
    از طرفی زندگی توی اون شهر خیلی واسم سخت شده با این مشکلاتی که دارم....
    چیکار کنم که با این حس ها کنار بیام؟ چیکار کنم که مطمعن بشم نسبت به تصمیمی که میخوام بگیرم.....

    عسل جان ممنونم. اینکه میگی بی فکر جلو نرو. خب ایشون که تغییری نمیکنه و میدونم که اگه بخوام ادامه بدم دوباره باید حل نشده ادامه بدم... یعنی فقط من بیخیال بشم و دیگه واسم مهم نباشه هیچی....

    بهاره جون ممنون از حرفای قشنگت عزیزم. بله دقیقا مطمعنم که اگه بخوام ادامه بدم باید توقعم رو از همسرم صفر کنم. همین که خیلی بهم محبت میکنه و خیلی قربون صدقه م میره رو بذارم بعنوان نقطه مثبت زندگیم!!!!!!!!!!!!!! و بگم خوبه که دوستم داره. البته بی تاثیرم نبوده ها. شاید همین محبتاش منو وابسته کرده و باعث شده تا الان بمونم پیشش (بخصوص وقتی که ناراحتم ازش. با محبت و حرفاش سعی میکنه از دلم دربیاره . اما فقط حرفاش قشنگه. تو عمل کاری نمیکنه)
    و انتظار اینکه مشروب نخوره به خاطر من یا توقعات دیگه رو نداشته باشم ازش. به نحوی خودمو وفق بدم با همه چی. راستش میدونی شاید اگه تهران بودیم و کنار خانواده م بودم و شغلی داشتم و .... میتونستم این کارو بکنم و دیگه توقعی ازش نداشته باشم ( شایددد) اما الان که از همه ی اینا گذشتم واقعا سخته واسم. میگم چرا من از همه چی بگذرم اخه.
    ایشونم تهران نمیاد به هیچ عنوااان

    نیلوفر آبی عزیز بله دکتر هم گفت ممکنه مربوط به قبل بوده باشه (میدونم روابطی هم داشته و این رو هم بعد از این بیماری متوجه شدم و با اینکه مربوط به گذشته بوده همین حس هم داره عذابم میده.....و باعث شده حالم بدتر بشه) اما دکتر گفت احتمالش کمه چون 4 سال میگذره از اشنایی مون! راستش من خیلی بهش اعتماد داشتم. اما مواردی مثل همون خارج رفتن و چند تا مورد مشابه باعث شده شک کنم بهش. و این شک داره داغونم میکنه. چون همسرم همیشه از خیانت بعنوان یه اشتباه نابخشودنی حرف میزد. و تو رابطه با من هم خیلی راضی بود. همیشه میگه که من با تو هیچ کمبودی ندارم
    همیشه میگه تو بزرگترین شانس زندگیمی
    اما الان من با این همه حس بد واقعا ادامه این زندگی واسم سخت شده.....
    و از همه بدتر اینه که نمیتونم تصمیم قاطع بگیرم

    ----بمونم و همه چیزو تحمل کنم و دلمو به خوبی هاش خوش کنم ( معلومه که تو زندگیمون خوبی هایی هم داشتیم اما همیشه ناراحتی هامون بیشتر بوده و همیشه ناراحتی من به خاطر رفتار اون. نه برعکسش)
    ----یا جدا بشممم و تنهایی رو انتخاب کنم....

  5. 2 کاربر از پست مفید یاسمن.س تشکرکرده اند .

    maadar (پنجشنبه 23 شهریور 96), بهاره جون (جمعه 24 شهریور 96)

  6. #14
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    من هدفم از طرح سوال حالا میخواهید چی کا رکنید؟ این بود که شما متوجه مشکل اصلی تون که ناتوانی در تصمیم گیری هست بشید. شما فعلا نمیخواهید طلاق بگیرید پس چرا عنوان تاپیک رو تصمیم برای جدایی گذاشتید؟ بهتر نبود بزارید ناتوانی در تصمیم گیری؟ یا شاید هم بهتر بود اسم تاپیک رو بزارید عدم شناخت خودم و توانایی ها و ضعفعا و احساساتم. این جوری بیشتر نتیجه میگیرید.

    حالا اگر دوست داشتید به این سوال هم جواب بدید

    1. هدفتون از زندگی مشترک چیه ؟ و از زندگی با همسرتون چه منافعی بدست می اورید؟

    2. هدفهای شخصی تون برای خودتون و اینده خودتون خارج از زندگی مشترک چی هست؟ مثل تحصیل و شغل و ...

    3.برای داشتن فرزند چه برنامه ای دارید ؟ زمانی و کیفیتی و تربیتی و ....

    4.چه مرام و روش و راهی رو میخواهید در زندگی داشته باشید؟ مثلا مذهبی یا راحت و ...

    5. چه خصوصیات اخلاقی در افراد باعث میشه از جمعشون دور بشید و چه خصوصیاتی باعث میشه رابطه تداوم داشته باشه؟

    6. خط قرمزهای شما برای ادامه زندگی با همسرتون چی هست؟ خصوصا در موتردی که به عنوان مشکل مطرح کردید؟

    یعنی چه رفتار و اعمالی و در چه حد و اندازه ای باعث میشه شما بدون تردید همسرتون رو ترک کنید؟

    بعنوان مثال بعضی افراد با دیدن پیام ویا چت همسرشون رو ترک میکنند و بعضی هم یک عمر با هوو زندگی میکنند. خط قرمز شما چیه؟


    چت و پیام
    دیدار حضوری
    رابطه جنسی
    صیغه
    عقد دایم

    شما خط قرمزت مثلا در مورد خیانت کجاست؟

    همچنین در بقیه موارد مثل مشروب و قلیان - مسافرت- توجه و محبت- خشم و عصبانیت - دروغ و فریب- محل زندگی- شغل و ..... خط قرمزهای شما کجاست؟
    ویرایش توسط maadar : پنجشنبه 23 شهریور 96 در ساعت 14:48

  7. کاربر روبرو از پست مفید maadar تشکرکرده است .

    بارن (یکشنبه 26 شهریور 96)

  8. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 07 تیر 98 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1396-6-16
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    1,774
    سطح
    24
    Points: 1,774, Level: 24
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    حقیقتش این بار خیلی جدی تصمیم به جدایی گرفته بودم
    حتی به خود همسرم هم گفتم
    و الان هم مدام دارم به این مساله فکر میکنم
    اما بله، مشکلم اینه که نمیتونم اقدام کنم و تصمیمم رو عملی کنم. میترسم از اینکه پشیمون بشم.....
    شاید هم علت اصلیش این باشه که همسرم تو این مدت خیلی بیشتر از قبل بهم محبت میکنه. و مخصوصا وقتی میدونه دارم به جدایی فکر میکنم داره سعی میکنه با محبت منو منصرف کنه. اما من بهش گفتم توی عمل تاحالا حاضر نبودی کاری واسه من انجام بدی. تا ثابت کنی که واست ارزشمندم
    مادر عزیز من واقعا تصمیمم به جدایی هست اما یکم جسارت لازم دارم که نمیدونم چظور به دست بیارم. عقلم میگه جدایی بهتره. اما وقتی پای عمل میاد احساسم مانع میشه....

    سوال اولتون: من انتظار خیلی زیادی از همسرم ندارم. مثلا درمورد مادیات و ... . تنها چیزی که خیلی واسم مهم اینه که به من و به نظراتم احترام بذاره و حداقل به قول هایی که داده عمل کنه. اما احساس میکنم اینطور نیست. میدونم که دوستم داره اما در عین حال خیلی خودخواهه و دلش میخواد همه چیزو با هم داشته باشه... هم منو، هم دوستاش رو، هم مشروب خوردنشو هم .خانواده ش رو در کنارش..... و حاضر نیست از چیزایی که منو ناراحت میکنه یکم کم کنه. نهایت کاری که میکنه اینه که جلوی من نکنه اینکارارو و مخفیانه بکنه که این از نظر من خیلی بدتره.... مورد دیگه ای که خیلی برام مهمه هم صداقته که فک میکنم باهام صادق نیست. بارها برای مشروب خوردنش بهم دروغ گفته. خودش میگه فقط سر این مساله چون میدونستم خیلی ناراحت میشی دروغ گفتم. درمورد هیچ جیز دیگه ای درواغ نگفتم
    اما من کلا بهش اعتمادم رو از دست دادم... همش فک میکنم داره بهم دروغ میگه... (جون خیلی از اوقاتی که حس میکردم داره بهم دروغ میگه بهم ثابت شد که همینطور بوده)

    2. هدفم خارج از زندگی مشترک اینه که شغل خوبی داشته باشم و از این همه زحمنی که کشیدم استفاده کنم. که متاسفانه توی اون شهر نتونستم شغل مناسب پیدا کنم. و همه دوستان هم رشته ایم در تهران در بهترین جاها دارن کار میکنن. اینم بگم که الانم ازمون جای خیلی خوبی تو تهران قبول شدم و منتظر جواب نهایی هستم.که به احتمالا بالا قبول میشم. ایشون دلش خوشه که انتقالی میدن اما به این راحتی ها نیست که. میدونم نمیدن تا چند سال.
    اگه همه چیز زندگیم خوب بود شایداصلا کار هم نمیکردم واسم زیاد مهم نبود. اما الان میگم چرا از خواسته هام بگذرم
    این هم یه مشگل دیگه مون شده در حال حاضر (کار کردن من)

    3. درمورد این سوالتون هم باید بگم که دقیقا یکی از مشکلاتم همینه. من خیلی دوست دارم صاحب فرزند بشیم. اما تا حالا اجازه ندادم به خاطر مسایل و مشکلاتی که داشتیم. و واقعا وقتی فکر میکنم فرزندانم بخوان تو این محیط بزرگ و تربیت بشم اعصابم خرد میشه. جلوی بچه خیلی حرفای بدی میزنن و بچه های دور و برشون خیلی حرفهای زشتی میزنن. طوری که من دهنم باز می مونه. واقعا نگران تربیت بچه هام هستم. حتی اگر همسرم هم رعایت کنه، خانواده ش هم اینطوری ان. یا همین محیط اینجا که اکثرا مشروب خور و قلیونی هستن. من شاید بتونم بیخیال همسرم بشم اما بیخیال بچه هام که نمیتونم بشم. و نمیدونم چطوری میتونم از پسش بریام. به هرحال محیط تاثیرخودش رو میذاره.

    4. درمورد این سوال هم من خیلی مذهبی نیستم. اما نماز میخونم روزه میگیرم و از گناهانی مثل مشروب و .... به شدت بیزارم و واقعا اذیت میشم در همچین محیطی. درواقع ترجیح میدم همسرم ادم مذهبی ای باشه. تنها تاثیرمثبتی که رو همسرم داشتم اینه که الان نمازاش رو کامل میخونه. اما تو موارد دیگه اصلا نتوسنم کاری کنم. چون پدرش از اول بهش یاد داده که مثلا مشروب خوردن گناه نیست. تا وقتی که خیلی زیاده روی نکنی هیچ اشکالی نداره......(پدرش تو همون حالت نماز هم میخونه!)


    5. سبک بودن و بی ادب بودن افراد باعث میشه به شدت ازشون دور بشم. و همیشه به سمت ادمای متشخص و مودب جذب میشم

    6. من هم اگر یه چت و پیام ببینم که با خانم دیگه ای بوده، بدون شک ترکش میکنم. کلا اگر بدونم کوچکترین خیانتی بهم کرده ترکش میکنم. چون خودم خیلی خیلی بهش وفادار بودم. خودشم اینو خوب میدونه.
    الان هم درمورد این بیماری نمیتونم مطمعن بشم که بهم خیانت کرده یا نه، وگرنه تا الان هزاربار ترکش کرده بودم. خیانت بزرگترین خط قرمز منه و به هیج عنوان اگر مطمعن باشم که یک بار اینکارو کرده هیجوقت نمیبخشمش
    من حتی درمورد فیلمهای بدی که دوستانش براش میفرستن، بهش گفتم ازنظر من این هم نوعی خیانته. اینکه با دیدن بدن فرد دیگه ای تحریک بشی یا لذت ببری هیچ فرقی با خیانت نداره. گفت من اونا رو اصلا نگاه نکرده پاک میکنم. میدونم دروغ میگه. مدتها سرهمین مساله ناراحتی داشتم باهاش.


    درمورد مشروب هم بهش گفته بودم به هیچ عنوان تحمل نمیکنم. و اگر زیر قولت بزنی نمی بخشمت. جلوی من انجام نمیداد. تا بعد از ازدواج که متوجه شدم مخفیانه و وقتی نبودم به کارش ادامه میداده. قهرکردم. یک ماهی خونه بابام بودم تا اومد به اصرار خودش دست رو قران گذاشت و قول داد دیگه لب نزنه. اما بعد یه مدت زد زیرش. گفت نمیتونم. گفت هیچ اشکالی نداره.... مگه من کاری میکنم موقع مشروب خوردنو مگه مست میکنم.... گقت فقط به خاطر مشروب بهت دروغ گفنم. گفت دست رو قران گذاشتی. گفت دیدم زندگی م داره از هم میپاشه مجبور شدم!!!!
    درواقع همیشه میخورده اما من متوجه نمیشدم و مخفیانه اینکارو میکرده و فقط وانمود میکرده که نمیخوره. منم دیدم هرکاری که میکنم تاثیری نداره و اون داره کار خودش رو میکنه و اینطوری داره محفی کاری میکنه . متوجه شدم یا باید یخیال بشم یا باید جدا بشم. چون مطمعنم هیچ وفت دست نمیکشه از این کار. مخصوصا توی اون محیط. شاید باور نکنید اما یک مرد رو تو اطرافیانش نمیشناسم که اهلش نباشه . خانوماشون نمیخورن هیچکدوم اما اصلا، اصلا واسشون مهم نیست. اما من همیشه ناراحتم تو مراسما و دورهمی ها
    ویرایش توسط یاسمن.س : پنجشنبه 23 شهریور 96 در ساعت 15:13

  9. #16
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    یاسمن عزیز من تاپیکای قبلیتو خوندم به قول شیدا جان بد نیست خودتم یه نگاهی بندازی ! چیزی که من متوجه سدم اینه که همسرت تو این ۵ ساله هیچ تغییری نکرده(اگه درست فهمیده باشم) فقط شما بودی که کنار اومدی و تحمل کردی!خیلی راحت زیر قول و قراراش زده و دروغ گفته !تعهدات یه زندگی مشترکو نپذیرفته و احساس میکنه شما دوست دخترشی که بتونه راحت بپیچونه و با بگو بخند و قربونت برم و عاشقتم راضی نگهت داره!! نمی فهمم یه مرد متاهل چرا باید اصرار داشته باشه مجردی مسافرت خارج بره اونم با دوستی که ناسالم و اهل رابطه هست و کلوب و دیسکو هم برن و ...اگه بحث مشروب خوردن باشه که ایشون خیلی راحت تو همین مملکت میخوره و محدودیتی نداره! نمیدونم چجوری اعتماد میکنی که ایشون رابطه نداشته(مخصوصا اینکه راحت دروغ میگه و حتی قسم قران هم میخوره)!
    به نظرم نتیجه ازمونت که اومد و ایشالا قبول شده بودی بشین باهاش حرف بزن و بگو که من به خاطر تو چند سال اومدم شهرت زندگی کردم حالا تو به خاطر من فقط یکسال بیا تهران اگه بعد این مدت راضی نبودی باهم برمیگردیم شهر خودت...
    اگه با تغییر محیط ایشونم عوض شدنی باشه این یه سال خیلی کمک کننده خواهد بود! اگرم قبول نکرد که...
    ویرایش توسط میس بیوتی : جمعه 24 شهریور 96 در ساعت 12:31

  10. 3 کاربر از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده اند .

    maadar (جمعه 24 شهریور 96), بارن (یکشنبه 26 شهریور 96), شیدا. (شنبه 25 شهریور 96)

  11. #17
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 07 تیر 98 [ 18:27]
    تاریخ عضویت
    1396-6-16
    نوشته ها
    30
    امتیاز
    1,774
    سطح
    24
    Points: 1,774, Level: 24
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 26
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 15 در 9 پست

    Rep Power
    0
    Array
    میس بیوتی عزیز بابت پاسخت ممنونم عزیزم

    شاید حق با شما باشه در این مورد که گفتید چطور اینقدر راحت باور میکنی که رابطه نداشته. راستش شاید چون خیلی بهش اعتماد داشتم. مثلا همیشه گوشیش دم دسته و دست منه. یا همیشه خبر دارم کجاست و ... (البته درمورد مشروب بله خیلی دروغهاش بهم ثابت شده( و اینکه همیشه از رابطه باهام خیلی راضی بود و میگفت هیچ کمبودی ندارم. و اینکه خودش همیشه میگه خیانتو هیچوقت نمیشه بخشید چه از جانب مرد چه زن. گریه میکنه میگه حتی اگه ازم جدا بشی هم صدسال دیگه میگم من هیچوقت بهت خیانت نکردم. به نظر شما در این مورد چیکار کنم؟ هیچ راهی نیست مطمعن بشم. من اگه مطمعن باشم بهم خیانت کرده یک لحظه هم پیشش نمی مونم. درسته که مطمعن نیستم اما با شک هم که نمیشه زندگی کرد.

    در این مورد چیکار کنم دوستان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    میگه تو کلوب 15 دقیقه هم نموندیم. چون اینقدر گرون بود که حتی مشروبم نتونستیم بگیریم از اونجا. اومدیم بیرون. البته فیلمش با اینکه پوشش زنا خوب نبود اما به نظر نمیرسید از اون دیسکوها باشه. هرکی یه پارتنر داشت. اخه تا جایی که میدونم خیلی از دیسکوها اصلا از اون خدمات نمیدن. نمیدونم. اما تا مدتها حالم بد بود سراین مساله. حتی چمدونم رو بسته بودم که بیام. اما با خواهش و التماس و کلی قسم نگم داشت که من کاری نکردم.... اما همیشه شک هست توی دلم.

    همسرم خیلی شخصیت وابسته ای داره. مثلا حتی اگه قهر باشیم میچسبه بهم و مبخوابه. یا اصلا تحمل دوریمو نداره )البته خیلی وقتا لجبازه و وانمود میکنه که اصلا واسش مهم نیست. اما درکل میدونم خیلی بهم وابسته ست. و به شدت قربون صدقه م میره و از اینکه چقد با من از همه لحاظ تامینه حرف میزنه..... و شاید همینا باعث شدن فک کنم خیانت نمیکنه بهم.... نمیدونم.... شاید واقعا داره گولم میزنه....

    بله منم فکر میکنم اگر بیایم تهران خیلی بهتر میشه مشکلاتمون تا حدی کمتر میشه. اما مساله اینه که به هیچ وجه حا ضر نبست بیاد. میگه من اونجا نه کار دارم نه خونه نه... میگه نمیتونم زندگی کنم اونجا. گرچه مامانمینا یه واحد دارن که حاضرن بدن ما بشینیم. کارش هم که ازاده. اینجا هم میتونه بره سر کار. میدونم مشکلش این چیزا نیست. کلا دلش نمیخواد بیاد. حتی اگه خودشم راضی بشه خانوده ش نمیذارن. به نظرتون در این مورد چطور برخورد کنم؟ چیکار کنم؟

    خودم هم قصدم اینه که اگه قبول شدم بیام و تهران بمونم. اگه اومد که هیچی. اما میدونم که نمیاد. میگه انتقالی میگیری برمیگردی. اما میدونم که نمیدن چون همون اول تعهد گرفتن.

    دوستان من الان تهرانم. واسه کاری اومده بودم. تا هفته بعدم کارم طول میکشه. و قصدم این بود که دیگه برنگردم و اقدام به جدایی کنم. به خودشم گفتم البته سعی کرد خیلی جدی نگیره و وانمود کنه که من جدی نمیگم....الانم معمولی. پیام میده و زنگ میزنه. منم دیگه چیزی نگفتم اما همش ازم میپرسه کی برمیگردی . واقعا تو شرایط بدی گیر افتادم. واقعا نمیدونم چیکار کنمممم.
    به نظرتون تا قبولی کارم صبر کنم؟؟؟ چون میشناسمش اونموقع به همه میگه به خاطر کار طلاق گرفت..... درصورتی که اصلا اینطور نیست. اما خودش اینجوری فک میکنه. میگه تو کار و درس رو به من ترجیح میدی. اگر اینطور بود همون 4سال پیش گذاشته بودم رفته بودم
    ویرایش توسط یاسمن.س : جمعه 24 شهریور 96 در ساعت 13:30

  12. #18
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    فکر می کنم پیشنهاد میس بیوتی خوب هست. اگه همسرتون قبول کنه یک سال همراه شما بیاد تهران ببینید رابطه تون و احساس شما تغییر می کنه یا نه.
    مخصوصا الان که بهانه ی استخدام را دارید، فرصت خوبی هست. می تونید بگید تا من انتقالی بگیرم فعلا بریم تهران.

    شما از اولین تاپیک تا اینجا هم از رفتارهای همسرت ناراحتی، هم از شرایط زندگی خودت که نمی تونی کار کنی و این شهر را دوست نداری و ...
    شاید بد نباشه یه راه دیگه را امتحان کنید.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  13. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    maadar (جمعه 24 شهریور 96), بارن (یکشنبه 26 شهریور 96)

  14. #19
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 دی 97 [ 18:42]
    تاریخ عضویت
    1395-10-20
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,250
    سطح
    28
    Points: 2,250, Level: 28
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 87 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    یاسمن عزیز یک سوال دارم ازتون! شما که الکل براتون خط قرمز بود چرا با شخصی که هم خودش و همه خانوادش مشروب میخورند ازدواج کردید؟ شما نمیتونید کسی رو به زور وادار کنید مثل شما فکر کنه و رفتار کنه به همین دلیل هر کسی باید با همسنگ و همکفو خودش ازدواج کنه. شما انتخابتون این فرد بوده با همین خصوصیات و باید همینطور که هست بپذیرینش یا ترکش کنید. مگر اینکه از اول آشنایی و قبل از ازدواج موضوع مشروب خوردنش رو ازتون مخفی کرده باشه اونوقت حق با شماست که اینطور ناراحت باشید.

  15. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 309 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    عزیزم اینکه بهش اعتماد داری خیلی خوبه .فکر میکنم حرف من یه خورده نابجا و از روی بدبینی بود.عذر میخوام.به نظرم اگه دروغ گفته بود تو حتما حسش میکردی .فعلا دیگه به اون مساله فکر نکن.کارت که تموم شد برگرد خونت.و کلا از طلاق و مشروب و ..هیچ حرفی بهش نزن.ولی نتیجه کارت که مشخص شد باهاش حرف بزن.بگو که میتونین هر هفته یا هفته درمیون به خانوادش سر بزنین(چون نوشته بودی فاصله شهراتون ۶-۷ ساعته) با مناسبتارو همش اونجا باشین...کلا سعی کن تطمیعش کنی که بیاد تهران


 
صفحه 2 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به جدایی
    توسط fatemeh banoo در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 مهر 96, 08:09
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. تصمیم به جدایی دارم ، لطفا راهنمایی بفرمایید
    توسط محمد ch در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 اسفند 94, 11:29
  4. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:03 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.