به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 19
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 آذر 97 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1396-5-22
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    2,650
    سطح
    31
    Points: 2,650, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    88

    تشکرشده 115 در 65 پست

    Rep Power
    24
    Array

    6 تو رو خدا کمک کنین ، دلم داره میترکه ...

    سلام
    دوستان خلاصه میگم
    من چهار ماه پیش با یه اقا پسری آشنا شدم
    ایشون تهران من شهر دیگه
    بخاطرم اومدن شهر ما و هر روز از طریق تلفن با هم در ارتباط بودیم
    حتی حلقه هم گرفتن برام و رفتن شهرشون تا بیشتر تلفنی اشنا شیم
    اینم بگم خانواده ایشون در جریان اشنایی ما هستن
    تا اینکه دیروز دیدم تماسهاشون عین قبل نیس . دو بار زنگ زده همش در حالیکه روزای قبل هر لحظه ازم خبر میگرفتن
    امروز صبح زنگ زدن گفتن دیروز پیش دوستشون بودن و نامزد دوستشون و خواهرشونم بودن
    یعنی یه جمع چهار نفری دو دختر و دو پسر
    من وقتی اعتراض کردم گفتن خواهر دوستشون سنشون کم و در حدود 19 سالشونه
    ایشون 32 سال دارن
    دلم داشت میترکید که چجوری تو جمع 4 نفری نشستن گفتن و خندیدن ، پشت تلفن چیزی نگفتم در حالیکه داشتم خفه میشدم
    به قدری ناراحت شدم که حلقه شونو از دستم در اوردم و بعد بهشون پیام گذاشتم و گفتم از کارشون ناراحتم ، من بخاطر ایشون نمیذارم کسی از کنار زندگیم رد شه اما ایشون راحت نشتن مجردی حرف زدن

    دلم به قدری شکسته که دوس دارم داد بزنم
    چرا من اینهمه بدبختم.......همیشه زمانی که حس میکنم دارم خوشبخت میشم همه چی بهم میریزه ... به نظرتون چجوری باهاشون رفتار کنم ؟ اصلا جوابشو بدم؟
    ویرایش توسط عسل28 : دوشنبه 13 شهریور 96 در ساعت 10:03

  2. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    شنبه 18 شهریور 96 [ 00:20]
    تاریخ عضویت
    1396-6-06
    نوشته ها
    8
    امتیاز
    123
    سطح
    2
    Points: 123, Level: 2
    Level completed: 46%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 45.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واس خاطر خندیدن این همه عجز و ناله و احساس بدبختی می کنی؟
    چی شده مگه؟

    - - - Updated - - -

    Stop بده که اگه همین جوری پیش بری آسیب می بینی

  3. 2 کاربر از پست مفید sokot sard تشکرکرده اند .

    Yas_A (پنجشنبه 06 مهر 96), بارن (چهارشنبه 15 شهریور 96)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 06 فروردین 00 [ 21:41]
    تاریخ عضویت
    1396-4-04
    نوشته ها
    107
    امتیاز
    7,380
    سطح
    57
    Points: 7,380, Level: 57
    Level completed: 15%, Points required for next Level: 170
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    683

    تشکرشده 290 در 93 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام عسل جان
    عنوان تایپک اتون رو خوندم استرس گرفتم.. فکر کردم حالا چی شده.. بعد پست رو که خوندم خنده ام گرفت.. الهی همه مشکلات این جوری بود.. اخه عزیزم اینم ناراحتی داره؟
    حساس هستیا.. بعدشم از من به شما نصحیت تو مساله خواستگاری و آشنایی واسه ازدواج کلا ریلکس باش و هر احتمالی رو در نظر بگیر تا لحظه عقد هم ممکنه همه چی بهم بریزه ، برای همه هم این احتمال وجود داره

  5. 2 کاربر از پست مفید المای تشکرکرده اند .

    Yas_A (پنجشنبه 06 مهر 96), بارن (چهارشنبه 15 شهریور 96)

  6. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    من کار این اقا رو تایید نمیکنم ولی این هجمه از ناله و فغان واسه چنین اتفاقی نشان از ضعف شما و بزرگنمائی ذهنی تون داره..

    هنوز چیزی بین شما ثبت نشده و شما باید فعلا ایشونو انالیز کنین و از دخیل دادن احساسات جلوگیری کنین..

    نکته مثبت شما در این اتفاق علاقه بیش از حد شما به ایشونه که باید کنترل کنین..

    کمی خونسرد باشین و جوری رفتار کنین که ایشون بفهمن از این قضیه ناراحت هستین اما نه با این شدت

  7. 4 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    nazaninIT (شنبه 01 مهر 96), Yas_A (پنجشنبه 06 مهر 96), بارن (چهارشنبه 15 شهریور 96), غبار غم (شنبه 25 شهریور 96)

  8. #5
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 02 [ 01:45]
    تاریخ عضویت
    1396-5-20
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    5,111
    سطح
    45
    Points: 5,111, Level: 45
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    73

    تشکرشده 41 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط عسل28 نمایش پست ها
    سلام
    دوستان خلاصه میگم
    من چهار ماه پیش با یه اقا پسری آشنا شدم
    ایشون تهران من شهر دیگه
    بخاطرم اومدن شهر ما و هر روز از طریق تلفن با هم در ارتباط بودیم
    حتی حلقه هم گرفتن برام و رفتن شهرشون تا بیشتر تلفنی اشنا شیم
    اینم بگم خانواده ایشون در جریان اشنایی ما هستن
    تا اینکه دیروز دیدم تماسهاشون عین قبل نیس . دو بار زنگ زده همش در حالیکه روزای قبل هر لحظه ازم خبر میگرفتن
    امروز صبح زنگ زدن گفتن دیروز پیش دوستشون بودن و نامزد دوستشون و خواهرشونم بودن
    یعنی یه جمع چهار نفری دو دختر و دو پسر
    من وقتی اعتراض کردم گفتن خواهر دوستشون سنشون کم و در حدود 19 سالشونه
    ایشون 32 سال دارن
    دلم داشت میترکید که چجوری تو جمع 4 نفری نشستن گفتن و خندیدن ، پشت تلفن چیزی نگفتم در حالیکه داشتم خفه میشدم
    به قدری ناراحت شدم که حلقه شونو از دستم در اوردم و بعد بهشون پیام گذاشتم و گفتم از کارشون ناراحتم ، من بخاطر ایشون نمیذارم کسی از کنار زندگیم رد شه اما ایشون راحت نشتن مجردی حرف زدن

    دلم به قدری شکسته که دوس دارم داد بزنم
    چرا من اینهمه بدبختم.......همیشه زمانی که حس میکنم دارم خوشبخت میشم همه چی بهم میریزه ... به نظرتون چجوری باهاشون رفتار کنم ؟ اصلا جوابشو بدم؟
    یاد سریال پژمان افتادم و حلقه درآوردنشون...
    عزیزم حلقه گرفتن که دلیل نمیشه دوتا بچه که کلاس دهم و نهم و...هستن تا یکیو میبینن میرن واسش حلقه میخرن
    حلقه ازدواج که موقع عقد دستت میکنی فقط حلقه ای هست که میشه بهش دلخوش کرد
    بعدم ایشون بی معرفتی کرده شمام اگه فکر میکنی براش ناراحتیتو توضبح بدی میفهمه و دیگه اینکارو نمیکنه و پشیمون میشه و....
    اینا نیست تجربه شخصی من میگه فقط باید جبران کنی تا دستو پاشون جمع بشه اگه صبر کنی و گلایه نکنی که میگن نفهمیدم به ما مردا باید مستقیم بگی
    اگرم صبر کنی و گلایه ام کنی هیچ فایده ای نداره جزاینکه ازدرک نکردنش عصبانی تر بشی
    پس فقط ریلکس کاراشو جبران کن اگه اونم مثل تو دوستت داشته باشه ناراحت میشه وخودش خاتمه میده به کارهاش
    اگرم دوستت تداشته باشه که ازاین و علایم دیکه متوجه میشی
    اینم بگم که گفتن بهش و اینکه بگی چه کاری کن برای خودت حس بدی داره احساس میکنی توآویزونی و اون گریزونه
    حتی اگه اون بدش نیاد و بگه باشه حق بهت بده وقتی کاریو خودش نکنه فایده نداره واست
    پس به رفتارش جهت نده بزار حداقل معرفت خودشو بشناسی
    اگه هم بگه نه و حاضرنباشه کاری کنه یعنی شمارو درک نمیکنه
    و همیشه باید سراینکه اون نمیتونه یانمیخواداحساستو درک کنه سرمسائل مختلف ناراحتت کنه
    و نه میتونی همش سراین چیزا دعوا کنی نه میتونی احساس خودتو بکشی
    مثلا اینکارشو توجیه کنه که میکنه ...اصلا دیگه به روش نیار
    ویرایش توسط afsa : دوشنبه 13 شهریور 96 در ساعت 18:32

  9. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 آذر 97 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1396-5-22
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    2,650
    سطح
    31
    Points: 2,650, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    88

    تشکرشده 115 در 65 پست

    Rep Power
    24
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط afsa نمایش پست ها
    یاد سریال پژمان افتادم و حلقه درآوردنشون...
    عزیزم حلقه گرفتن که دلیل نمیشه دوتا بچه که کلاس دهم و نهم و...هستن تا یکیو میبینن میرن واسش حلقه میخرن
    حلقه ازدواج که موقع عقد دستت میکنی فقط حلقه ای هست که میشه بهش دلخوش کرد
    بعدم ایشون بی معرفتی کرده شمام اگه فکر میکنی براش ناراحتیتو توضبح بدی میفهمه و دیگه اینکارو نمیکنه و پشیمون میشه و....
    اینا نیست تجربه شخصی من میگه فقط باید جبران کنی تا دستو پاشون جمع بشه اگه صبر کنی و گلایه نکنی که میگن نفهمیدم به ما مردا باید مستقیم بگی
    اگرم صبر کنی و گلایه ام کنی هیچ فایده ای نداره جزاینکه ازدرک نکردنش عصبانی تر بشی
    پس فقط ریلکس کاراشو جبران کن اگه اونم مثل تو دوستت داشته باشه ناراحت میشه وخودش خاتمه میده به کارهاش
    اگرم دوستت تداشته باشه که ازاین و علایم دیکه متوجه میشی
    اینم بگم که گفتن بهش و اینکه بگی چه کاری کن برای خودت حس بدی داره احساس میکنی توآویزونی و اون گریزونه
    حتی اگه اون بدش نیاد و بگه باشه حق بهت بده وقتی کاریو خودش نکنه فایده نداره واست
    پس به رفتارش جهت نده بزار حداقل معرفت خودشو بشناسی
    اگه هم بگه نه و حاضرنباشه کاری کنه یعنی شمارو درک نمیکنه
    و همیشه باید سراینکه اون نمیتونه یانمیخواداحساستو درک کنه سرمسائل مختلف ناراحتت کنه
    و نه میتونی همش سراین چیزا دعوا کنی نه میتونی احساس خودتو بکشی
    مثلا اینکارشو توجیه کنه که میکنه ...اصلا دیگه به روش نیار
    سلام عزیزم
    ممنون از راهنمایی با ارزشت
    اتفاقا دیروز همش توجیه اورد ، دقیقا عین حرف شما
    توجیهش این بود که اون دختره 20سالشه تو به یه بچه گیر میدی
    ما تو تهرانیم ، تهران این چیزا عادیه تو شهرستان ها زیادی تعصب دارن
    و ...
    طوری برخورد کرد که من بدهکار شدم
    منم در نهایت گفتم هر کاری دلت میخواد بکن اما به من نگو....
    اونم قبول کرد

    - - - Updated - - -

    - - - Updated - - -



    - - - Updated - - -

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط المای نمایش پست ها
    سلام عسل جان
    عنوان تایپک اتون رو خوندم استرس گرفتم.. فکر کردم حالا چی شده.. بعد پست رو که خوندم خنده ام گرفت.. الهی همه مشکلات این جوری بود.. اخه عزیزم اینم ناراحتی داره؟
    حساس هستیا.. بعدشم از من به شما نصحیت تو مساله خواستگاری و آشنایی واسه ازدواج کلا ریلکس باش و هر احتمالی رو در نظر بگیر تا لحظه عقد هم ممکنه همه چی بهم بریزه ، برای همه هم این احتمال وجود داره

    سلام ممنون از پاسخ خوبتون دوست عزیز
    بله حق با شماست
    من زیادی حساسم
    اما این ریشه در گذشته من داره
    من دو بار تا پای عقد رفتم
    که اولی هم تهرانی بود که یه هفته به عقد مونده بود پیام داد که راهمون از هم دوره و بعدا رفت و آمد مشکل میشه و راحت پشت پا به همه چی زد و رفت....من موندم و توجیه و توضیح به همه که چرا رفت و رویاهایی که یه شبه خراب شد.........و خودم فقط فهمیدم که چیا کشیدم

    دومی هم کارخونه دار بود که در حال تدارک خواستگاری بودیم که اتفاقی با یه دختر دیگه دست تو دست بیرون دیدم....
    باور کنین یعنی به قدری دیگه از آدما وحشت دارم که از سایه خودمم میترسم

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط جوادیان نمایش پست ها
    سلام

    من کار این اقا رو تایید نمیکنم ولی این هجمه از ناله و فغان واسه چنین اتفاقی نشان از ضعف شما و بزرگنمائی ذهنی تون داره..

    هنوز چیزی بین شما ثبت نشده و شما باید فعلا ایشونو انالیز کنین و از دخیل دادن احساسات جلوگیری کنین..

    نکته مثبت شما در این اتفاق علاقه بیش از حد شما به ایشونه که باید کنترل کنین..

    کمی خونسرد باشین و جوری رفتار کنین که ایشون بفهمن از این قضیه ناراحت هستین اما نه با این شدت

    سلام دوست خوبم
    ممنون از لطف و پاسختون
    چشم سعی میکنم حتما راهنماییتونو عملی کنم
    سپاس فراوان


    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط sokot sard نمایش پست ها
    واس خاطر خندیدن این همه عجز و ناله و احساس بدبختی می کنی؟
    چی شده مگه؟

    - - - Updated - - -

    Stop بده که اگه همین جوری پیش بری آسیب می بینی

    سلام
    ممنون از پاسخ شما
    دقیقا تنها به خودم آسیب میزنم
    دیگه طوری شده که سعی میکنم بیشتر بخوابم که به چیزی فکر نکنم
    در واقع در حال گول زدن خودم هستم....
    ویرایش توسط عسل28 : سه شنبه 14 شهریور 96 در ساعت 09:20

  10. کاربر روبرو از پست مفید عسل28 تشکرکرده است .

    جوادیان (سه شنبه 14 شهریور 96)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 02 [ 01:45]
    تاریخ عضویت
    1396-5-20
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    5,111
    سطح
    45
    Points: 5,111, Level: 45
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    73

    تشکرشده 41 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ((منم در نهایت گفتم هرکاری دلت میخواد بکن اما به من نگو ...))

    از موضع ضعف برخورد نکن عزیزم
    ناراحتم نباش این آقا شوهرت که نیست
    _______
    من حتی صبرمم شد مایه دردسرم ... صبر کردم ومنتظر موندم درکم کنه نکرد ...به روش آوردم درکم نکرد
    تنها با زور و رفتن و ترک کردن درست شد که دیگه خیلی زود بود:))
    نذار بااین کار هاش و حرفای بعدش اذیتت کنه حیفه واقعا حیفه
    حتی بااین توجیها ...اگه بداخلاقی میکنه ...اگه کلافه میشه اگه کارشو موجه میدونه و ازخودش دفاع میکنه یارفتارهایی به جز درک کردن احساس طرف مقابلش دیگه به روش نیار
    چون از خودش متنفر میشی و کاری که با زور باشه ارزش نداره
    اصلا به روش نیار که به رفتارش جهت بدی یاازت پنهان کنه فقط بزار بشناسیش
    ________
    زود اعتماد نکن اینکه یکی حلقه خرید یا گفت دوستت دارم دلیل نمیشه قصدش عین خودت پاک باشه یا اصلا قصدش درست باشه مسیر درست رو بخواد بره
    به خاطر همین زود اعتماد کردن احتمال شکست خوردن زیاد میشه
    الانم این آقا فقط حلقه خریده و فقط خانواده اش در جریان هستن
    خیلی ازخانواده ها هستن که وقتی پسرشون دوست میشه بایه نفر ازش حمایت میکنن متاسفانه دلشون میخواد پسرشون خوش باشه
    اصلا مسئولیتی نمیپذیرن شمام تا اون خانواده نیومدن خواستگاری و حسن نیتشونو ثابت نکردن نمیتونی روشون حساب کنی عزیزم
    اون آقا اگه قصدش ازدواج باشه مخصوصا اینکه از یه شهر دیگه هم هست فورا شروع میکنه به تحقیق راجع بهت و رابطشو جدی و درست پیش میبره (یکی دوتا جای اشتباه داره هر آدمی ...نه اینکه بعد یه مدت کلی اشتباه و سوتفاهم ! برات ردیف بشه
    ....اینجوری دیگه اشتباه نیست)
    میتونی تاپیک منو بخونی فکر میکنم کمکت کنه
    من ازاولم متوجه شدم که راهو اشتباه اومدم و کسی که دارم میشناسمش (نمیگم اصلا) به اندازه یه همدم درکم نمیکنه اما چون تجربه اولم بود همش فکر میکردم حتما باید به نتیجه برسه و تحمل اینکه بخوام بپذیرم جدایی رو واسم خیلی سخت بود جوری که استرس میگرفتم و نمیتونستم بپذیرم اما تاپیکمو بخونی متوجه میشی همه چیزایی که تحمل کردم واصلا مطرح نکردم به کنار
    دوتا مشکل برام حل نشد تو این رابطه اگه رابطه سالمی بود این ها اصلا به عنوان مشکل وجود نداشت و آخرهم چیزی که باید اول اتفاق می افتاد افتاد....
    ویرایش توسط afsa : سه شنبه 14 شهریور 96 در ساعت 23:34

  12. کاربر روبرو از پست مفید afsa تشکرکرده است .

    nazaninIT (شنبه 01 مهر 96)

  13. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 15 آذر 97 [ 11:46]
    تاریخ عضویت
    1396-5-22
    نوشته ها
    122
    امتیاز
    2,650
    سطح
    31
    Points: 2,650, Level: 31
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 100
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registeredTagger First Class
    تشکرها
    88

    تشکرشده 115 در 65 پست

    Rep Power
    24
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط afsa نمایش پست ها
    ((منم در نهایت گفتم هرکاری دلت میخواد بکن اما به من نگو ...))

    از موضع ضعف برخورد نکن عزیزم
    ناراحتم نباش این آقا شوهرت که نیست
    _______
    من حتی صبرمم شد مایه دردسرم ... صبر کردم ومنتظر موندم درکم کنه نکرد ...به روش آوردم درکم نکرد
    تنها با زور و رفتن و ترک کردن درست شد که دیگه خیلی زود بود:))
    نذار بااین کار هاش و حرفای بعدش اذیتت کنه حیفه واقعا حیفه
    حتی بااین توجیها ...اگه بداخلاقی میکنه ...اگه کلافه میشه اگه کارشو موجه میدونه و ازخودش دفاع میکنه یارفتارهایی به جز درک کردن احساس طرف مقابلش دیگه به روش نیار
    چون از خودش متنفر میشی و کاری که با زور باشه ارزش نداره
    اصلا به روش نیار که به رفتارش جهت بدی یاازت پنهان کنه فقط بزار بشناسیش
    ________
    زود اعتماد نکن اینکه یکی حلقه خرید یا گفت دوستت دارم دلیل نمیشه قصدش عین خودت پاک باشه یا اصلا قصدش درست باشه مسیر درست رو بخواد بره
    به خاطر همین زود اعتماد کردن احتمال شکست خوردن زیاد میشه
    الانم این آقا فقط حلقه خریده و فقط خانواده اش در جریان هستن
    خیلی ازخانواده ها هستن که وقتی پسرشون دوست میشه بایه نفر ازش حمایت میکنن متاسفانه دلشون میخواد پسرشون خوش باشه
    اصلا مسئولیتی نمیپذیرن شمام تا اون خانواده نیومدن خواستگاری و حسن نیتشونو ثابت نکردن نمیتونی روشون حساب کنی عزیزم
    اون آقا اگه قصدش ازدواج باشه مخصوصا اینکه از یه شهر دیگه هم هست فورا شروع میکنه به تحقیق راجع بهت و رابطشو جدی و درست پیش میبره (یکی دوتا جای اشتباه داره هر آدمی ...نه اینکه بعد یه مدت کلی اشتباه و سوتفاهم ! برات ردیف بشه
    ....اینجوری دیگه اشتباه نیست)
    میتونی تاپیک منو بخونی فکر میکنم کمکت کنه
    من ازاولم متوجه شدم که راهو اشتباه اومدم و کسی که دارم میشناسمش (نمیگم اصلا) به اندازه یه همدم درکم نمیکنه اما چون تجربه اولم بود همش فکر میکردم حتما باید به نتیجه برسه و تحمل اینکه بخوام بپذیرم جدایی رو واسم خیلی سخت بود جوری که استرس میگرفتم و نمیتونستم بپذیرم اما تاپیکمو بخونی متوجه میشی همه چیزایی که تحمل کردم واصلا مطرح نکردم به کنار
    دوتا مشکل برام حل نشد تو این رابطه اگه رابطه سالمی بود این ها اصلا به عنوان مشکل وجود نداشت و آخرهم چیزی که باید اول اتفاق می افتاد افتاد....
    سلام afsa جان
    مرسی دوست خوبم از پاسخت . از خدا میخوام به هر چی بخوای برسی چون معلومه دل مهربونی داری
    عزیزم یه چیزی هم هست من الان 28 سالم شده همه دخترای فامیل حتی کوچیکترا ازدواج کردن (البته من از 15 سالگی تا الان بیشمار خواستگار داشتم البته این اواخر کم شده اما هیچکدوم به دلم ننشست) درسته شرایطم خوبه فوق لیسانس دارم قیافه ی خیلی جذابی دارم (البته بقیه میگن حمل بر خودستانی نباشه) کار میکنم آخرین سیستم ماشین زیر پامه . خودم خونه دارم البته پدرم دراومده شب و روز زحمت کشیدم اما خیلی نیاز به همدم دارم و تا حدودی خیلی تنهام

    شاید از بیرون کسایی که زندگی منو میبینین حسرت میکشن اما دردایی که تو دلمه کسی نمیدونه
    اون آقا پسر از لحاظ مالی درسته خیلی از ما پایین تره اما برام مهم نیست . همین که دوسش دارم و پسر پر تلاشیه برام کافیه چون آدم میتونه بعدا پول بدست بیاره

    من واقعا دوسش دارم و میخوام دیگه زودتر ازدواج کنم . خلا عاطفی واقعا اذیتم میکنه
    حتی مسافرت میرم که شاید حال و هوام عوض شه اما وقتی اونجا زوج جوان میبینم دلم میگیره .... ، حدس میزنم تا حدودی حس و حالمو درک کنی....همش خودمو تو لباس عروسی میبنم با کسی که دوسش دارم...بی تعارف میخوام دیگه ازدواج کنم البته با کسی که میخوام نه هر کسی...

    الان چهار ماهه گذشته از آشناییمون . خجالت میکشم بگم کی قراره رسمیش کنه ، انگاری رو هوام . از طرفی حس میکنم رابطه رو ول کنم بدبخت میشم . چون نزدیک سی سال دارم میرسم - حس اینکه فامیل میخواد چی بگه پشت سرم دیوونه ام میکنه ...

    بنظرتون چی بگم که رابطه رو رسمی کنه یا لااقل تکلیفمونو روشن کنه تا کی قراره آشنا بشیم؟؟؟؟؟
    البته یه بار که شهرمون بود تلگرامش یواشکی چک کردم به یکی از دوستاش نوشته بود تا سال آینده میخوام عقدش کنم اما دستم بنده . چون تازگی یه شرکت زدم... البته خودم میدونم از صبح تا دو شب تو پروژه های مختلف کار میکنه و روزی فقط 4 ساعت میخوابه...اینو به واقع دیدم و در جریان کاراشم از یکی

    در ضمن اگه ممکنه تاپیکتونو برام بذارین بخونم . ممنون از تو دوست مهربونم
    ویرایش توسط عسل28 : چهارشنبه 15 شهریور 96 در ساعت 09:54

  14. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 02 [ 01:45]
    تاریخ عضویت
    1396-5-20
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    5,111
    سطح
    45
    Points: 5,111, Level: 45
    Level completed: 81%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    73

    تشکرشده 41 در 23 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط عسل28 نمایش پست ها
    سلام afsa جان
    مرسی دوست خوبم از پاسخت . از خدا میخوام به هر چی بخوای برسی چون معلومه دل مهربونی داری
    عزیزم یه چیزی هم هست من الان 28 سالم شده همه دخترای فامیل حتی کوچیکترا ازدواج کردن (البته من از 15 سالگی تا الان بیشمار خواستگار داشتم البته این اواخر کم شده اما هیچکدوم به دلم ننشست) درسته شرایطم خوبه فوق لیسانس دارم قیافه ی خیلی جذابی دارم (البته بقیه میگن حمل بر خودستانی نباشه) کار میکنم آخرین سیستم ماشین زیر پامه . خودم خونه دارم البته پدرم دراومده شب و روز زحمت کشیدم اما خیلی نیاز به همدم دارم و تا حدودی خیلی تنهام

    شاید از بیرون کسایی که زندگی منو میبینین حسرت میکشن اما دردایی که تو دلمه کسی نمیدونه
    اون آقا پسر از لحاظ مالی درسته خیلی از ما پایین تره اما برام مهم نیست . همین که دوسش دارم و پسر پر تلاشیه برام کافیه چون آدم میتونه بعدا پول بدست بیاره

    من واقعا دوسش دارم و میخوام دیگه زودتر ازدواج کنم . خلا عاطفی واقعا اذیتم میکنه
    حتی مسافرت میرم که شاید حال و هوام عوض شه اما وقتی اونجا زوج جوان میبینم دلم میگیره .... ، حدس میزنم تا حدودی حس و حالمو درک کنی....همش خودمو تو لباس عروسی میبنم با کسی که دوسش دارم...بی تعارف میخوام دیگه ازدواج کنم البته با کسی که میخوام نه هر کسی...

    الان چهار ماهه گذشته از آشناییمون . خجالت میکشم بگم کی قراره رسمیش کنه ، انگاری رو هوام . از طرفی حس میکنم رابطه رو ول کنم بدبخت میشم . چون نزدیک سی سال دارم میرسم - حس اینکه فامیل میخواد چی بگه پشت سرم دیوونه ام میکنه ...

    بنظرتون چی بگم که رابطه رو رسمی کنه یا لااقل تکلیفمونو روشن کنه تا کی قراره آشنا بشیم؟؟؟؟؟
    البته یه بار که شهرمون بود تلگرامش یواشکی چک کردم به یکی از دوستاش نوشته بود تا سال آینده میخوام عقدش کنم اما دستم بنده . چون تازگی یه شرکت زدم... البته خودم میدونم از صبح تا دو شب تو پروژه های مختلف کار میکنه و روزی فقط 4 ساعت میخوابه...اینو به واقع دیدم و در جریان کاراشم از یکی

    در ضمن اگه ممکنه تاپیکتونو برام بذارین بخونم . ممنون از تو دوست مهربونم
    مرسی عزیزم لطف داریدمنم بهترین هارو براتون آرزو میکنم
    بفرماییدhttp://www.hamdardi.net/thread-44395.html
    روی اسم هرکی بزنی ارسال ها و تاپیک هاشو میتونی ببینی در مورد مشکل تنهایی و نبو موقعیت مناسب ازدواج هم توی قسمت جستجو میتونی تاپیک های مرتبط از جوان هایی که مثل شما هستند پیدا کنی و بخصوص از تاپیک های خانم ها استفاده کنی
    اولا که ایشون نیازی نداره شما بهش بگید خودش میدونه رابطه رو چطور درست پیش ببره دوما گفتن شما خجالت نداره احساساتی ادامه دادن بدتره
    ضمنا اگر بهانه آوردن نپذیرید اگر گفتن هرجورراحتی که خودشون دارن میگن نمیتونن اما ان شاالله مسیر درست رو در پیش میگیرن
    توی این سایت به من گفتن زمان آشنایی 6ماه کافیه

    http://www.hamdardi.net/thread-44456.html
    ویرایش توسط afsa : جمعه 17 شهریور 96 در ساعت 01:18

  15. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    سلام

    شما اصلا در وضعیت مناسبی برای ازدواج نیستید. منظورم از نظر روحی و اخساسی و از این نظر که تکلیف تون با خودتون روشن نیست.
    هم عجله دارید زودتر ازدواج کنید. هم فرد خوب و شایسته ای میخواهید و هم کسی که الان باهاتون هست رو درست نمی شناسید. اون مقداری هم که شناخت دارید براتون تردید ایجاد می کنه ولی به خودتون امیدواری میدید. اینطور پیش بروید ازدواج هم کنید یه مدت دیگه برمیگردید تاپیک میزنید اشتباه کردم، بدبخت شدم، کمکم کنید.

    از الان خوب چشم و گوش تون رو باز کنید. خوب ملاک هاتون رو مشخص کنید (تا جائیکه میشه حدس زد ملاک هاتون از نوعی نیستند که اون نوع همسری که میخواهید رو براتون تعریف کنند)، خودتون رو هم تغییر بدید. همه این کارها رو که انجام بدید هر خواستگاری که براتون میاد رو فقط در حد یک احتمال بدونید نه شوهر. خواستگار میاد و ممکنه بره. ممکنه شما نخواهیدش. نباید وابسته بشید. به هیچ نوع وعده ای هم دلخوش نکنید. دختر و پسر فقط زمانی همسر هم و متعهد بهم میشند که از پای سفره عقد بروند خانه بخت نه زودتر.

    زدواج با فردی از یک شهر دیگر پیچیدگی ها و خطرات خاص خودش رو داره. نمیشه اینجا خیلی توضیح داد. بطور مختصر تفاوت های فرهنگی، دوری از خانواده و نداشتن پشتیبان عاطفی و روحی درصورت نقل مکان به شهر همسر، محروم شدن از بعضی امکانات ...

    نمیخوام بترسونم تون ولی بعضی نکات رو حتما ازقبل با وسواس بررسی کنید
    1. خصوصیات اعتقادی و فرهنگی خود آقا و خانواده اش و تناسب آن با خصوصیات شما و خانواده تان
    2. انتظاراتی که از عروس شان دارند. مشخصا ببینید چه برخوردها و توقعاتی از سایر عروس و دامادها دارند و دختران خود و فامیل هاشون. به حرف ها و خوشامدگویی ها اصلا توجه نکنید. این ها مال قبل از ازدواج است. ببینید عملا چطور هستند؟
    3. اگر قصد ادامه تحصیل، یا کار دارید چه نظر و اعتقادی دارند؟
    4. ببینید مردسالاری یا زن (مادر)سالاری خاصی در خود آقا و خانواده اش وجود داره یا خیر؟
    5. ...

    "س به رفتارش جهت نده بزار حداقل معرفت خودشو بشناسی
    اگه هم بگه نه و حاضرنباشه کاری کنه یعنی شمارو درک نمیکن"

    این هم حرف حساب. اجازه بدید افراد خود واقعی شون رو نشون بدند.

  16. 3 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    nazaninIT (شنبه 01 مهر 96), Quality (جمعه 24 شهریور 96), عسل28 (جمعه 24 شهریور 96)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دارم میترکم از حسودی شوهرم تو مهمونی مامانشو بوسید ،دارم میمیرم کممممک
    توسط E_Aysan در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 فروردین 95, 11:20
  2. پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: چهارشنبه 11 شهریور 94, 10:21
  3. شوهرم دائم با دخترا چت میکنه و تو سایتای ناجور میره چیکار کنم
    توسط فاطمه-61 در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: دوشنبه 12 آبان 93, 20:24

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 17:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.