به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 25
  1. #11
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    سه شنبه 23 آذر 00 [ 07:11]
    تاریخ عضویت
    1388-1-20
    نوشته ها
    1,530
    امتیاز
    36,537
    سطح
    100
    Points: 36,537, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second ClassSocial25000 Experience Points
    تشکرها
    5,746

    تشکرشده 6,060 در 1,481 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    273
    Array
    سلام.

    تبریک میگم. ان شاله به سلامتی دنیا بیاد.

    دوماه بعد از زایمان هم می خواید بمونید؟؟
    اون موقع که معذوریت جسمی ندارید. ۱۰ روز بعد برگردید خونه تون و از حالا از بچه داری واسه خودتون کابوس نسازید.من خیلی ها رو می شناسم تو کشور غریب خودشون تنها زایمان کردند و مراقب های بعدش رو انجام دادن. از حالا تمرین کنید.

    الانم چند روز با مادرتون برید خونه تون و ایشون کمک تون غذاهای آماده داشته باشید و تو خونه خودتون استراحت مطلق باشید. و از همسرتون بخواین کمک تون کنه تا این دوران تموم بشه.

  2. 5 کاربر از پست مفید صبا_2009 تشکرکرده اند .

    reihane_b (جمعه 27 مرداد 96), فرشته اردیبهشت (شنبه 28 مرداد 96), نیکیا (جمعه 27 مرداد 96), مسافر زمان (جمعه 27 مرداد 96), شیدا. (جمعه 27 مرداد 96)

  3. #12
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها

    من حداقل تا 1 ماه دیگه بنا به دلایلی مجبورم اینجا بمونم. بعدش اگرررر خدا کمکم کنه و شرایطم نرمال باشه میتونم برگردم خونه ام
    ولی مشکل بزرگ اینجاست که من نهایتا 3 4 ماه اونجا میتونم بمونم باز باید برگردم پیش مادرم. شهری که قرار هست بچه دنیا بیاد
    تا یکی دو ماه اولم مسلما تنهایی از پسش برنمیام و ناچارا باز باید بمونم...
    بعدش مادرم رو با خودم ببرم اگه بتونم!
    سلام ریحانه جان،


    مادر شدنت را تبریک میگم. انشالله که فرزندتون شادی و برکت به زندگیتون بیاره.

    ریحانه جان، این بچه ی شماست، نه مادرت.

    یعنی چی که بعد زایمان دو ماه بمونم خونه ی مادرم، بعدش هم مامانم را ببرم.

    همسرتون حق داره هر چی بگه !
    منم جای ایشون بودم از اومدن بچه ای که زندگیم را به هم بریزه دچار نگرانی و ناراحتی می شدم.


    شما تشکیل خانواده دادید و باید مستقل باشید. بچه تون و همسرتون نیاز به آرامش دارند.

    اگه بچه و خودتون مشکل خاصی ندارید و سلامت معمول جسمی را دارید، بعد از دو ماه مادرتون را کجا می خواید ببرید؟
    با این حرفها هر مردی باشه نگران می شه که کل آرامشم با این بچه رفت .........

    برگرد برو خونه تون.
    لوس بازی را هم بذار کنار.
    تو خونه ی خودت استراحت کن.
    کمک هم لازم داشته باشی، اورژانس و بیمارستان و دکتر هست.

    توی خونه مواظب خودت باش و فقط کارهای شخصیت را بکن و نهایتا غذا درست کن.
    این دو سه ماه هم می تونی مادرت را دعوت کنی ده روز بیاد کمکت و برگرده. چند روز تنها باشید. بعد مادرشوهرت را دعوت کنی. باز چند روز تنها باشید، خواهرت بیاد و بره.

    هم تنها نیستی و هم توی کارهای سنگین خونه کمک می کنن.
    ما بینش هم چند روزی با همسرت تنها هستید و احساسش بهتر می شه.

    نوزاد هم دو سه هفته ی اولش ممکنه برات یه کم سخت باشه و بترسی که مبادا بهش آسیب بزنم.
    بعدش عادی می شه برات و باید خودت ازش مراقبت کنی.

    این بچه ای که شما اینجا گفتید، اومدنش من را ترسوند، چه برسه به همسرتون
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. 9 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 28 مرداد 96), niazzz (جمعه 27 مرداد 96), reihane_b (جمعه 27 مرداد 96), فرشته اردیبهشت (شنبه 28 مرداد 96), نیکیا (جمعه 27 مرداد 96), مسافر زمان (جمعه 27 مرداد 96), جوادیان (جمعه 27 مرداد 96), داود.ت (جمعه 27 مرداد 96), صبا_2009 (شنبه 28 مرداد 96)

  5. #13
    Banned
    آخرین بازدید
    چهارشنبه 01 شهریور 96 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1395-11-03
    نوشته ها
    169
    امتیاز
    4,548
    سطح
    42
    Points: 4,548, Level: 42
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    3 months registered1000 Experience PointsOverdriveTagger First Class
    تشکرها
    228

    تشکرشده 588 در 153 پست

    Rep Power
    0
    Array
    با سلام و احترام

    پستم خطاب به کسی نیست به صورت کلی عرض می کنم
    از وضعیت استارتر دقیقا نمی دانم شرایطشان چگونه هست اما خانمی که در بارداری به استراحت مطلق احتیاج دارد حتی کارهای شخصی اش را هم نمی تواند خودش انجام دهد سراپا ایستادن و .... خدایی ناکرده شاید موجب سقط شود
    بنده خدایی را می شناسم به دلیل نداشتن کمک چند تا از بچه هایش سقط شد یعنی اگر استراحت می کرد بچه هایش می ماندند

    اما ریحانه جان اگر شرایط استراحتی شما وخیم نیست به منزل خودتان بروید و در کنار همسرتان باشید و از همسرتان کمک بگیرید و بعد از زایمان هم نهایتا تا ده روز به کمک احتیاج دارید چون خودتان سراپا می شوید این به عنوان یک مادر خدمت شما عرض می کنم که شرایط شما را تجربه کردم

    و اما هنوز هم روی حرفم هستم که روی حس مسئولیت و پدری همسرتان هم کار کنید

  6. 3 کاربر از پست مفید رهگذر آسمان تشکرکرده اند .

    reihane_b (جمعه 27 مرداد 96), فرشته اردیبهشت (شنبه 28 مرداد 96), مسافر زمان (جمعه 27 مرداد 96)

  7. #14
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1390-12-11
    نوشته ها
    396
    امتیاز
    15,136
    سطح
    79
    Points: 15,136, Level: 79
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 214
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,467

    تشکرشده 2,190 در 377 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها
    سلام دوستای خوب همدردی
    دوستان همیشه همراه

    با یه مسیله ای مواجه شدم نتونستم هنوز حلش کنم. گفتم جز اینجا دوستای خوب و فهیم دیگه مثل شماها نیست که بشه راحت حرفم رو بهشون بگم.

    ما الان 2 ساله ازدواج کردیم
    من و همسرم هر دو با بچه ها رابطه خوبی داشتیم . حدود 1 سال بعد ازدواج من به همسرم گفتم شاید زمانش باشه بچه خودمون رو داشته باشیم. ولی ایشون مخالفت کردن
    تا چند ماه مخالف بود. تا اینکه با استدلال های من اصرار من اونم قبول کرد.
    یکی از دلایلم هم این مشکلات زیاد زوجین برا باروری هست. به هرحال هیچکس نمیدونه چه اتفاقی در انتظارش هست

    اینم بگم. این 2 سال زندگی ما یه کم سختیای خاص خودش رو داشت. هر دوره اش یه جوری تو تنگنا بودیم
    مثل آخرین دوره اش که من خودم رو درگیر یه کلاس فوق العاده پرمشغله کردم جوری که نمیتونستم به خونه و همسرم اونطور که باید برسم...

    و اینجا هم باز خود همسرم با تحمل تموم سختی ها نذاشت که من اون کلاس رو نصفه نیمه رها کنم.
    ولی خب خیلی هم بین ما کدورت پیش می آورد این کمبود وقت ها و بی برنامگی من !

    خلاصه اینکه بلافاصله بعد اون کلاسم خدا بهمون لطف کرد و هدیه ای داد.
    یعنی بدون هیچ استراحتی. بدون اینکه من تونسته باشم خودمو شوهر و زندگیمون رو بازسازی کنم بعد اون همه فشار

    حالا متاسفانه دوران بارداری من هم طوری شد که کامل باید استراحت کنم. تا اطلاع ثانوی. و من مجبور شدم بیام خونه پدر مادرم بمونم و خونه خودمون که شهر دیگست همسرم تنها و غریب بذارم

    الان مشکلم این هست
    همسرم اصلا اصلا روحیه خوبی نداره. ته دلش بچه مون رو دوست داره ولی اگه ناشکری نمیشد به زبون میاورد که زود بود
    ذوقی برای بچه نداره.
    و میدونم خیلی حق داره. ولی تو این شرایط من که عاشق بچه ها بودم الان هیچ حسی به بچه خودم ندارم. و همش احساس میکنم اشتباه تصمیم گرفتم
    خیلی به خودم و ایشون از کسانی که آرزو دارن جای ما باشن گفتم
    از اینکه ما میتونیم یه خانواده 3 نفره خوشبخت باشیم
    و خیلی حرفای امیدوارکننده دیگه مثلا!!

    ولی هیچکدوم نمیتونه ته ته دل شوهرم رو راضی کنه. این منو خیلی آزار میده
    هیچوقت فکر نمیکردم اینطوری بشه
    شوهرم دلش میخواست و میخواد که هنوز خودمون 2 نفره زندگی میکردیم تا بعد...
    ببخشید طولانی شد
    فقط خواهش میکنم سرزنش و نصیحت نکنید.
    ولی یه راهنمایی کنید من تو این شرایط چطور رفتار کنم تا ماه های باقیمونده لااقل اینقدر تلخ نگذره واسمون و شاید سال های آینده...
    با سلام و احترام

    تبریک عرض می‌کنم. ان‌شاءالله فرزندی سالم و صالح، و مایه زینت شما و همسرتان خواهد بود.


    بنده با توجه به دو جمله‌ای که با رنگ قرمز مشخص کرده‌ام، دچار ابهام شده‌ام.
    لطفا دو سؤال زیر را پاسخ دهید:
    ۱- آیا شما و همسرتان پیش از آنکه پدر و مادر شوید، نسبت به اقدام برای پدر و مادر شدن رضایت قلبی داشتید و توافق کرده بودید؟
    ۲- اگر خیر، آیا بارداری شما کاملا ناخواسته و اتفاقی بوده، یا شما برخلاف نظر همسرتان، شرایط را برای باردار شدن مهیّا کرده بودید؟

    با تشکر

  8. 3 کاربر از پست مفید مسافر زمان تشکرکرده اند .

    maryam123 (شنبه 28 مرداد 96), reihane_b (شنبه 28 مرداد 96), فرشته اردیبهشت (شنبه 28 مرداد 96)

  9. #15
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    بالاخره حتما یه جوابی به شما داده میشه یا اینکه اصلا انکار می کنه و میگه نه هیچ چیزی نیست که دو حالت داره یا واقعا چیزی نیست یا هست ولی باز هم ایشون بعد از این سعی می کنه به روی شما نیاره یا اینکه توی ذهنش یه جوری حلش کنه و باهاش کنار بیاد


    فاصله شهرهاتون چقدره؟
    نمیشه یکی دو روز در هفته بیاد پیش شما؟
    فکور عزیز همونطور که گفتم ایشون خیلی وقته سعی میکنه حرفی به زبون نیاره و تو ذهن خودش حلش کنه ، ولی چند روز بعد دوباره به هم ریخته میشه و لازم نیست او دیگه توضیح بده، من خودم از سکوتش هم همه چی رو می فهمم.
    همه اون حرفا هم من بارها وبارها واسش گفتم...ولی تاثیر زیادی نداره

    تقریبا ماهی یکبار میتونه بیاد پیشم


    نقل قول نوشته اصلی توسط داود.ت نمایش پست ها
    شما کلا تو زندگیتون ، خودخواهی زیاد داشتید
    همین بچه دار شدن هم از خودخواهی خودتون بوده
    تغییر رویه ندید ، نتایجش رو به زودی خواهید دید
    همسرتون هم اگه چیزی نمی گن خیلی صبر داره
    این دوستان هم از دید خانم ها می بینند و نمی تونن راهنمای درستی بکنند ، حتما به مشاور خانواده مراجعه کنید
    ممنون از انتقادتون
    ولی میشه بیشتر راجبش توضیح بدید؟ اینطور که با قطعیت شما صحبت کردین یعنی اینکه یه شناخت نسبی از من دارین ،و در جریان امور زندگیم تا حدودی بودی
    اما صرف نظر از صحبتای خودم تو یکی از تاپیک هام راجب این موضوع ، شما چطور همچین چیزی رو تو من تشخیص دادین ؟
    که البته تا به حال خود همسرم به هیچ عنوان همچین چیزی رو بهم نگفتن


    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam123 نمایش پست ها

    کسی نمیخواد شما رو خدایی نکرده خرد کنه...ولی باید برای حل مشکلت سهم خودت رو از این انتخاب و تصمیم بدونی...درسته؟وقتی من ندونم چقدر کارم اشتباه بوده یا کدوم مسیر رو به چه دلیلی اشتباه رفتم ، میتونم راهکار دریافت کنم؟!
    ممنون مریم جان از نظراتت
    فکر کنم دقیق متوجه نشدین، راجب ناخواسته بودن ... من توضیح دادم که چند ماه مخالف بود بعد با اصرار من موافقت کردن ...
    اتفاقا مریم جان من همیشه فکر میکنم خیلی بیشتر از چیزی که حقم هست تو مسایل سهم خودم رو می پذیرم... نه تنها این موضوع
    یعنی وقتی میگم سرزنش کردن فایده نداره چون من به اندازه کافی خودم رو سرزنش میکنم .و مدام میگم من اینجا اشتباه کردم من کم کذاشتم من خوب نبودم من لایق نیستم و....
    نه فقط الان همیشه
    مثل همون قضیه کلاس رفتن من. همسرم مدتی بدخلقی میکرد .
    و من بارها گفتم دیگه نمیرم .ارزش نداره. اما خود شوهرم میگفت نه من هر جوری باشه تحمل میکنم تو هم سعی کن بهتر برنامه ریزی کنی. و نمیذاشت منصرف شم .چون پیش خودش میگفت من اونو آوردم شهر غریب و حالا بخوام مانع این بشم به علایقش برسه درست نیست
    ولی الان من همش خودم رو سرزنش میکنم که اشتباه کردم ای کاش رهاش کرده بودم...
    الان رو دریاب نه اینده رو و از این سوالهای عجیب و غریب نکن پیش خودت ایا همسرم اینجوری میشه...ایا اونجوری میشه و ....میترسم سالها اینجوری بمونه و ...
    چون اون روز من خیلی بهش سمج شدم و گفتم حرفات رو بگو بهم . یه چیزی گفت نگرانم کرد بیشتر
    البته بعدش گفتش الان حالم خوب نیست خودم درست میشم. طیق معمول!
    ولی امیدوارم حرف شما و جوادیان عزیز درست باشه راجب آینده , ورابطه پدر و بچه


    نقل قول نوشته اصلی توسط صبا_2009 نمایش پست ها
    دوماه بعد از زایمان هم می خواید بمونید؟؟
    اون موقع که معذوریت جسمی ندارید. ۱۰ روز بعد برگردید خونه تون و از حالا از بچه داری واسه خودتون کابوس نسازید.من خیلی ها رو می شناسم تو کشور غریب خودشون تنها زایمان کردند و مراقب های بعدش رو انجام دادن. از حالا تمرین کنید.
    ممنون صبا جان

    میترسم یه چیزی بگم بیشتر دعوام کنید
    من حتی میترسم بچه 1 ماهه رو بغل کنم! چه برسه به نگهداری به تنهایی!
    تا حالا چون همیشه از فامیل دور بودیم ندیدم و یاد نگرفتم !


    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها

    منم جای ایشون بودم از اومدن بچه ای که زندگیم را به هم بریزه دچار نگرانی و ناراحتی می شدم.


    شما تشکیل خانواده دادید و باید مستقل باشید. بچه تون و همسرتون نیاز به آرامش دارند.

    برگرد برو خونه تون.
    لوس بازی را هم بذار کنار.
    تو خونه ی خودت استراحت کن.
    کمک هم لازم داشته باشی، اورژانس و بیمارستان و دکتر هست.

    این بچه ای که شما اینجا گفتید، اومدنش من را ترسوند، چه برسه به همسرتون
    مرسی شیدای عزیز
    بله دقیقا شوهرم میگه کلا آرامشون داره میره...
    خودمم همین فکرو میکنم دیگه !

    خودمم ترسیدم . نمیدونم چطوری میخوام از پس این مسیولیت بربیام.
    والا اطرافیانم هر کی می بینم بچه دومشون هم مادرشون بزرگ میکنه کمکشون چه برسه به اولی ! اونم من بی تجرررربه. یعنی کلا بی تجربه ها .صفر...


    ---------------------------------------------

    واما در جواب به سوال همه دوستان
    فاصله دو شهر خیلی زیاده ، و مسیر راحتش هواپیما هست + 1 ساعت ماشین تا شهرستان ما

    دوستان که همه سفارش کردن من برم خونه خودمون ،
    از روز اول ازدواجم بهترین جا برای خودم و همسرم خونه شخصی خودمون بود ولو توی یه کلبه تو یه روستا!! پس مسلمه الان من آرزومه برگردم خونه خودم با وجود تنهایی اونم بعد از چند ماه
    ولی دکترم 20 روز پیش گفت من هنوز نمیتونم بگم شما استراحتی یا نه( پس عقلانیش اینه استراحت باشی)... ولی اگر رفتی نباید دیگه بیای . تا زایمان
    اگرم اون مشکلی که دکترم پیش بینی کرده واسم داشته باشم،استراحت مطلقم . یعنی فقط و فقط برای کارهای ضروری بلند شم.
    که فعلا فقط دعام اینه اینطور نباشه وگرنه ...
    وقتی شوهرم فهمید من گفتم میام اشکال نداره ، ولی خودش نذاشت... گفت سلامتیت فعلا مهمتر از منه .
    که الانم باز پشیمونم ! کاش حرفش رو گوش نداده بودم و ریسک میکردم میرفتم...
    یعنی به جایی میرسم گاهی که میگم دلم رو به دریا بزنم و هر اتفاقی افتاد رو قبول کنم

    واینکه فقط و فقط من رو مادرم باید حساب کنم نه مادرشوهر نه خواهر نه کس دیگه ای. که مادرم هم چقدر میتونه زندگی خودش رو با مشکلاتش رها کنه بیاد پیش من؟؟


    و باز هم بی نهایت از همتون ممنونم که برام وقت میذارین

  10. کاربر روبرو از پست مفید reihane_b تشکرکرده است .

    شیدا. (شنبه 28 مرداد 96)

  11. #16
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 28 شهریور 00 [ 14:58]
    تاریخ عضویت
    1391-12-05
    نوشته ها
    604
    امتیاز
    13,683
    سطح
    76
    Points: 13,683, Level: 76
    Level completed: 9%, Points required for next Level: 367
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,960

    تشکرشده 2,293 در 573 پست

    حالت من
    Sepasgozar
    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مسافر زمان نمایش پست ها
    بنده با توجه به دو جمله‌ای که با رنگ قرمز مشخص کرده‌ام، دچار ابهام شده‌ام.
    لطفا دو سؤال زیر را پاسخ دهید:
    ۱- آیا شما و همسرتان پیش از آنکه پدر و مادر شوید، نسبت به اقدام برای پدر و مادر شدن رضایت قلبی داشتید و توافق کرده بودید؟
    ممنون آقای مسافر زمان
    نه من توضیح دادم هر دو موافق بودیم و کاملا خواسته خودمون بود
    ولی الان ایشون منظورش اینه تو بیش از حد اصرار کردی و دلیل و برهان آوردی واسه من . وگرنه من گفته بودم آرامشون میره تو قبول نمیکردی
    حالا هم که ظاهرا حرف ایشون درست از آّب در اومده

  12. کاربر روبرو از پست مفید reihane_b تشکرکرده است .

    مسافر زمان (شنبه 28 مرداد 96)

  13. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 05 آبان 00 [ 02:20]
    تاریخ عضویت
    1393-4-25
    نوشته ها
    357
    امتیاز
    17,344
    سطح
    83
    Points: 17,344, Level: 83
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 6
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    3,156

    تشکرشده 742 در 286 پست

    Rep Power
    77
    Array
    ریحانه جون منم مثل خودتم از بچه دار شدن میترسم از مسولیتهاش و...
    اما بزار یه چیزی رو از مادرم برات بگم...
    مادرم وقتی داشت بچه ی اولش رو به دنیا میاورد دردش که شروع شده بود اول لباسهای بابام رو با دست شسته بود و پهن کرده بود بعد برده بودنش بیمارستان... بعد از زایمان هم موقع برگشتن به خونه انقدر تند راه میرفت که بیاد خونه و به کارا برسه عمه ام به مامانم گفته بود انقدر تند راه نرو تازه زایمان کردی مردم چشمت میزنن
    حالا در مورد استراحت زمان بارداری من متخصص نیستم و نظری ندارم اما راجع به بعد زایمان و اینکه میگی نمیتونی بچه رو تنهایی بزرگ کنی و اینکه دیگران بچه ی دومشون رو هم مادرشون بزرگ میکنه باید بگم که مادرهای ما هر چی به خودشون سخت گرفتن همونقدر به ما آسون گرفتن و خیلی از ماها رو ترسو و تنبل بارآوردن... به ما ظلم کردن... ما رو تک بعدی بارآوردن... جوری که از کاه کوه میسازیم...
    من توی خونه ی مادرم بلد نبودم ماشین لباسشویی رو روشن کنم باورت میشه؟؟؟؟
    همه میگفتن نیکیا چطور میخاد خونه داری کنه...
    اما وقتی ازدواج کردم خواستم و تونستم که تصور همه رو در مورد خودم بشکنم و عوض کنم...
    از روز اول نذاشتم مادرم یه استکان برام جا به جا کنه... تمااااام کارهای خونه رو خودم کم کم یاد گرفتم... خدا رحمت کنه مادربزرگم رو، همیشه نگران خونه داری من بود
    ریحانه جان ما خیلی قوی هستیم ، خیلی کارها میتونیم انجام بدیم فقط کافیه که بخوایم...
    زندگی در پرتو خواستن ها و توانستن های ماست که اصیل و با معنا میشه...
    تو میتونی از همون هفته ی دوم بچه ی نازت رو با کمک همسرت نگه داری و بیست سال دیگه وقتی یاد این روزها میفتی به خودت افتخار کنی...
    منم اگر یکی از دغدغه های زندگیم حل بشه قصد دارم بچه دار بشم... بیا به هم قول بدیم شیرزن باشیم و سالها بعد با افتخار از قوی بودن هامون برای بچه هامون تعریف کنیم
    ویرایش توسط نیکیا : شنبه 28 مرداد 96 در ساعت 00:17

  14. 3 کاربر از پست مفید نیکیا تشکرکرده اند .

    reihane_b (شنبه 28 مرداد 96), فرشته اردیبهشت (شنبه 28 مرداد 96), شیدا. (شنبه 28 مرداد 96)

  15. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,880 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    میترسم یه چیزی بگم بیشتر دعوام کنید
    من حتی میترسم بچه 1 ماهه رو بغل کنم! چه برسه به نگهداری به تنهایی!
    تا حالا چون همیشه از فامیل دور بودیم ندیدم و یاد نگرفتم !

    !!!!!!!!!!!!!!!!!!

    ریحانه یکم تیپ مادرانه داشته باش .

  16. 3 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    reihane_b (شنبه 28 مرداد 96), نیلوفر:-) (شنبه 28 مرداد 96), شیدا. (شنبه 28 مرداد 96)

  17. #19
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها



    ممنون از انتقادتون
    ولی میشه بیشتر راجبش توضیح بدید؟ اینطور که با قطعیت شما صحبت کردین یعنی اینکه یه شناخت نسبی از من دارین ،و در جریان امور زندگیم تا حدودی بودی
    اما صرف نظر از صحبتای خودم تو یکی از تاپیک هام راجب این موضوع ، شما چطور همچین چیزی رو تو من تشخیص دادین ؟
    که البته تا به حال خود همسرم به هیچ عنوان همچین چیزی رو بهم نگفتن




    یکی با دقت نوشته های شما و نوع نگارش شما رو بخونه خیلی راحت متوجه خصوصیات اخلاقی شما می شه و جالب این هست تازه رفتم تاپیک های قبلیتون رو دیدم .
    کاملا مشخص هست همسر شما تو معذوریت و فشار شما قبول کرده بچه دار شید ، نمی دونم چرا خودتون رو گول می زنید و می گید توافق اولیه داشتیم ، اگر از ته دل راضی بود که این همه گلایه نمی کرد .
    مرد ها خلاف زن ها (اکثریت مرد ها ) سعی می کنند وقتی کسی رو دوست دارند ، انتقادات رو به زبان نیارن تا زمانی که یکباره فوران کنه ، برای همین گفتم به مشاوره مراجعه کنید که به اون قسمت فوران نرسه که شاید خیلی اتفاقات بدی بینتون بیفته .
    در ضمن وقتی از لحاظ روحی و جسمی آماده مادر شدن نبودید ، فقط به خاطر ذوق و علاقه باید تصمیم می گرفتید !؟ چقدر مطالعه کردید یا می کنید ؟ چقدر آمادگی جسمی قبل از بارداری داشتید ؟

    شاید تند برداشت کنی حرف هامو ، ولی این موضوع که گذشت و انشاالله به سلامتی رد می کنی ولی برای آیندت یه تغییر نگرش بده
    ویرایش توسط داود.ت : شنبه 28 مرداد 96 در ساعت 09:29

  18. 2 کاربر از پست مفید داود.ت تشکرکرده اند .

    reihane_b (شنبه 28 مرداد 96), نیلوفر:-) (شنبه 28 مرداد 96)

  19. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط reihane_b نمایش پست ها


    ولی امیدوارم حرف شما و جوادیان عزیز درست باشه راجب آینده , ورابطه پدر و بچه



    سلام

    نترسین و مطمئن باشین همینطوری خواهد شد.. جوری خواهد شد که شما نسبت به محبت ایشون به بچه حسادت خواهید کرد..

    من تا چن دقیقه قبل از اینکه دخترم به دنیا بیاد زبونم لال , دلم میخواست که فوت بشه .. و الان از این بابت از خدا خجالت میکشم..

    اما الان صبح که از خواب بیدار میشه با خنده هاش پدر منو در میاره

    ولی در این راستا شما هم باید یه کارهائی رو انجام بدین.. :

    در مورد دکتر رفتن و سونوگرافی بهش سخت نگیرین..

    بعد از تولد کودک در مورد نگهداری و گریه کردنهای بی موقعش بهش فشار نیارین و عصبی نشین..

  20. کاربر روبرو از پست مفید جوادیان تشکرکرده است .

    reihane_b (شنبه 28 مرداد 96)


 
صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 اردیبهشت 93, 11:43
  2. اهای جماعت من زود زود میگ میگی وابسته میشم.کمکم کنید
    توسط gheryeh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 خرداد 92, 15:29
  3. پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 خرداد 92, 22:30
  4. تصمیم به ازدواج زودتر از برادرای بزرگتر !
    توسط alaviali028 در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: جمعه 03 خرداد 92, 00:37
  5. هنوز عقد نکردیم، باید زودتر تصمیم بگیرم
    توسط Hamid_m در انجمن عقد و نامزدی
    پاسخ ها: 22
    آخرين نوشته: دوشنبه 01 خرداد 91, 11:45

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 21:51 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.