با سلام یکی دو روزه که بعد از حدود سه سال دوباره وارد این سایت شدم و از مطالب اموزنده ان بهره میبرم . حدود 6 سال است که ازدواج کردم و و از همون سال اول زندگی فکر و حرف طلاق با من همراه بود چرا که انتخابم بسیار اشتباه بود در لین مدت زندگیم خلاصه میشه در چند ماه صبر و تحمل و بعد رسیدن جان بر لب و دعوا و جدایی چند ماهه از همسر و یا به عبارتی هر کی برای خودش زندگی میکنه من خونه خودم و او خونه مادر یا خونه مجردی تنها یا پیش دوستان و بعد از چند ماه که هر بار به مدتش افزوده میشه دوباره زندگی و دوباره دعوا و دوباره تحمل و ... . قصدم از نوشتن این تایپیک اینه که کاش وقتی میبینین مشکلاتی در زندگی افراد حل نشدنیه از جدایی و طلاق نترسونیمش به جای دعوت به صبر و ارامش به طلاق سوق بدیم بخصوص اگر بچه ای در کار نباشه جدایی بهتزرین راه حله چون خیلی از این اشتی ها بسیار موقت و گذراست و دوباره بر میگردن به خانه اول با این تفاوت که ممکنه در این مدت پای یک یا چند بچه هم به ازندگی اشفته باز بشه ..
من یک دختر سه ساله دارم و باردارم و یک ماه دیگه پسرم بدنیا میاد . همسرم به شدت بی مسعولیت و بی خیال اند نسبت به تمام مسایل زندگی به خصوص من و دخترم .توجیهش اینه که نباید زیاد :97به بچه رو بدی که بچه ازت متوقع بشه و یا مزاحمتی برات ایجاد کنه توی یکسال اخیر به خاطر شرایط کاریش صبح رفته شب اومده و اگر هم در منزل بوده فقط یا خواب بوده یا مشغ ل استراحت به خاطر همین دخترم هیچ علاقه و وابستگی به پدرش نداره و بیشترین محبت رو از پدر خودم دریافت میکنه .روز چهارم عید با همسر دعوای شدیدی کردیم و در ان موقع من و دخترم هر دو اسهال استفراق شدید داشتیم و اون به خاطر اینکه چرا من خوابیدم یا بلند نمیشم بچه رو بگیرم که مزاحمش نشه دعوا رو شروع کرد . من بعد از یکسال تحمل رفتارهاش ماشینم رو ازش گرفتم و به خانه پدرم رفتم و بهش پیام دادم که دیگه تحملش رو ندارم و از خونه بره بیرون . بعد از چند روز که برگشتم دیدم نصف وسایل خونه رو جمع کرده و رفته . منم با وجود بارداری و دخترم ترجیح دادم پیش پدر مادرم باشم دو ماه گذشت در این مدت هیچ پیامی یا تلفنی نه از خودش نه خونواده اش شد منم خانه رو پس دادم و به طبقه بالای منزل پدرم اسباب کشی کردم .
ببخشید از طولانی شدن مطلب . الان حدود پنج ماه گذشته که ما جدا از هم هستیم و هیچ کدام هم رغبتی به اشتی نداریم من با دخترم هستم و یه بچه تو راهی که تمام خرج و مخارجشون بر عهده خودمه . سه سال پیش برای گرفتن حضانت دخترم مهریه و نفقه خودم و دخترما رو بخشیدم . و او هم ازین لحاظ خیالش راحته . طی چند پیامی که داشتیم نه قدمی برای زندگی بر میداره نه برای طلاق همکاری میکنه .
الان معضل اصلی من بچه تو راهی ام هست نمی دونم میتونم از پس کلیه مسولیتهای دو تا بچه بر بیام یا نه ؟ یه وقتها به سرم میزنه بچه که بدنیا اومد نگهش ندارم و تحویل پدرش بدم تا کمی روی خودش و خانواده اش فشار بیاد چون به من میگه هفت سال نوکری پسرم رو بکن بعد میام ازت میگیرمش .منم میگم اگه قراره بعد از هفت سال بگیرتش از همین الان مسولیتش رو بعهده بگیره . در مورد دخترم که هیچ کاری نکرد .از طرفی میگم بچه بی گناه چه جرمی کرده که به خاطر تنبیه یا بی لیاقتی پدرش باید از خودم شیر مادر یا محبت و اغوش مادرانه محرومش کنم ؟
دل مشغولی بعدیم اینه که همینطوری بلاتکلیف با بچه هام زندگی کنم یا برای طلاق اقدام کنم و وکیل بگیرم تا دا گاه مجبورش نفقه بچه ها رو بده این ظلم نیست که من تنهایی بار مسولیت دو تا بچه رو بدوش بکشم هم سرکار برم ب ای مخارجشون و اون اقا راست راست واسه خودش بی هیچ مسولیت و باری بچرخه و زندگی کنه ؟
علاقه مندی ها (Bookmarks)