به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 47
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    سلام به همگي
    بارها و بارها راهنمايي هاتون رو خوندم و از همگي ممنونم
    خيلي سعي كردم عادي باشم
    ولي مامانش ول كن نيست همش زنگ ميزنه و ميخاد برنامه سفر بذاره
    من واقعا نميخام باشون روبرو بشم
    همسرم اول به روي خودش نمياورد. ديروز بعد از ظهر خواب بودم يك دفه باوحشت از خواب پريدم و زدم زير گريه. تعجب ميكرد گفتم اضطراب دارم
    بهم ميگه همه چيزت به كنار الان مشكل تو اينه نبايد اسم بابامو مياوردي
    اصلا ديگه تو خونه تكون نميخوره و خودشو خوشحال نشون ميده
    حتي نون نداشتيم گفت باهم بريم بخريم
    نمي دونم برنامه اش چيه
    فقط سكوت كردم
    الان من چه كار كنم

  2. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 10 شهریور 00 [ 17:32]
    تاریخ عضویت
    1396-1-29
    نوشته ها
    193
    امتیاز
    7,864
    سطح
    59
    Points: 7,864, Level: 59
    Level completed: 57%, Points required for next Level: 86
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    373

    تشکرشده 325 در 136 پست

    Rep Power
    42
    Array
    نسیم جان چرا اینقدر استرس و نگرانی داری؟ نگران هیچ چیز نباش. من بهت قول میدم اگر روش درست را در پیش بگیری زندگیت درست میشه فقط باید پشتکار داشته باشی و ناامید نشی.
    نسیم جان توی رفتارهای شوهرت یه جور توجه نسبت به شما میبینم احساس میکنم همونجور که شما همسرتونو دوست دارید ولی نتونستید درست نشونش بدید همسرتونم به شما علاقه داره ولی بخاطر اخلاقیات خودش نتونسته نشونتون بده.

    عزیزم درمورد پدرشوهرت کارت درست نبود الان هم برای جبران کاری که کردی یه خیرات برای ایشون بده و به همسرت بگو که برای جبران حرفم این کارو کردم. ممکنه شوهرت بد برخورد کنه حتی توجه نکنه شاید رفتارهای قبلش را در پیش بگیره ولی مطمئن باش این کارت بعنوان یک نمره مثبت توی ذهنش باقی میمونه. همین نمره های خوب کم کم اخلاق شوهرت را بر میگردونه .
    سعی کن تحت هیچ شرایطی پرخاشگری نکنی حتی اگر طرفت بدترین رفتار را داشته باشه تو درست رفتار کن تا کم کم روی رفتار همسرت اثر کنه.

    در مورد سفر به نظرم به همسرت بگو اگر ممکنه سفر را باندازه عقب چون الان امادگیشو نداری ولی اگر هم فکر میکنه لازمه میتونه خودش و مادرش با هم برن. در مورد حسن نیت خودتو نشون بده.

    سعی کن کم کم ذهنیتت را نسبت به مادرشوهرت بهتر کنی. میدونم خیلی سخته ولی بخاطر زندگی خودت این کار را بکن.
    باز هم میگم شاید قدمهایی که بر میداری الان هیچ جواب مثبتی نگیری ولی مطمئن باش به مرور جواب میده.

  3. 3 کاربر از پست مفید آنه ماری تشکرکرده اند .

    nasimmng (پنجشنبه 05 مرداد 96), بارن (جمعه 06 مرداد 96), شیدا. (پنجشنبه 05 مرداد 96)

  4. #23
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    نگرانيم اول اينكه ميترسم تا آخر عمر با خونواده ام قطع رابطه كنه و دوم اينكه همچنان كنترل زندگيم دست مادرش باشه و ديگه هيچوقت بهم پول نده
    هرچندساعت يكبار حرف ميزنه
    صبح اول گفت بابام بعد امروز ظهر بعد از اينكه يك ساعت با مامانش حرف زده به من برميگرده ميگه تو چقدر ناداني چرا با مادر من اينطوري حرف زدي( حالا اون روز مادر خودش هي به من زنگ ميزد و به مامانم بدوبيراه ميگفت منم خونم به جوش اومد و گفتم جوابت رو نميدم چون مثل تو ميشم گفت ميگم پسرم طلاقت بده منم گفتم بهتر)
    من درجواب همسرم سكوت كردم گفتم حالا هرچي تو بگي گفت نمي دونم
    ولي صبح اول گفت بابد عذرخواهي كني( ولي من اصلا نمي تونم عذرخواهي كنم چون دوباره اينو مامانش دور برميدارن و من منزوي تر ميشم)
    اصلا به روي خودش نمياره كه به من پول نميده
    نمي دونم اين شرايط تا كجا پيش ميره
    من فقط سكوت ميكنم و كاره خودمو ميكنم ولي مطمعنن بالاخره صداش درمياد
    خيلي ميترسم
    مثل خاكستر زير آتيش ميمونه

  5. #24
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نسیم خیلی اضطراب داری

    ديروز بعد از ظهر خواب بودم يك دفه باوحشت از خواب پريدم و زدم زير گريه.
    دست از سر همسرت و خانواده اش بردار و روی خودت کار کن.
    تا آروم نشی نمی تونی کاری کنی.

    همسرت اگه خسته بشه از شرایط تو، وضعیتتون بدتر می شه ها!

    اون سه تا نگرانی که تو پست آخر بهش اشاره کردی، کاملا بی خوده. هر سه تاش به راحتی قابل حل شدن هست.
    بهتره فعلا فکرش را نکنی. سعی کن به خودت مسلط باشی.

    راههای کسب آرامش

    خواسته‌ها‌ی ویران‌کننده و راه‌های دوری از آن‌ها


    ✍������ استادی تعریف می کرد:

    "وقتی که الاغ شدم"
    تابستان سال ١٣٨٩ بود. در حال رانندگی بودم و حواسم پرت بود. یه دفعه یک ماشین با سرعت از کنارم رد شد و با بوق ممتد داد زد و گفت:
    هی الاغ حواست کجاست؟!
    همانطور با سرعت رفت پشت چراغ قرمز ایستاد. چون خیابان خلوت بود منم رفتم کنارش ایستادم. شیشه های هر دو تامون پائین بود. یواشکی از کنار چشماش به من نگاه میکرد. منم مستقیم بهش نگاه میکردم.
    گفتم: آقا میدونستی الاغ ماده هست و خرها، نر هستند؟!! تو باید به من میگفتی خر !!!
    دوم اینکه اگه من الاغم، حتما تو هم حضرت سلیمان هستی چون الان داری زبان الاغها رو میفهمی که باهات صحبت میکنم !!!
    سوم اینکه اصلا حواسم به تو نبود تو عالم خودم بودم ...
    یک لبخندی زد و سه بار گفت معذرت میخوام. منم تو ماشین شکلات داشتم براش پرت کردم تو ماشینش.
    بااشاره اون، هر دو تا کناری ایستادیم و الان که با هم دوستیم یادمون نمیره که یک الاغ ما رو با هم آشنا کرد !
    این ماجرا میخواد بگه که کلمه ای در زبان انگلیسی هست به نام Reactive یعنی واکنش دهنده و کلمه دیگری هست به نام Creative یعنی خلاق. اگر دقت کنیم با جابجايی حرف C یک واکنش تبدیل میشه به یک خلاقیت !
    یعنی میشد این موضوع تبدیل شه به یک دعوای خیابانی که آخرش هم منجر میشد به آشتی. هم وقتمون رو میگرفت هم هزینه ساز بود.
    رئیسم میگفت وقتی آخرش تو کلانتری باهم آشتی میکنیم چرا الان آشتی نکنیم؟!
    میلیونها انسان در جنگ جهانی دوم کشته شدن ولی امروز کل اروپا هوای هم رو دارن و متحدن.
    ٨ سال با عراقی ها جنگ کردیم الان برادر ما شدن !
    ١)آخر هر جنگی صلحه
    ٢)عاقل کسی است که از تهدید فرصت میسازه.
    ما هر دو تامون عاقل بودیم.
    ٣)فحش دادن دلیل کسانی است که حق با آنها نیست !
    ٤)وقتی کسی عصبانیت میکنه یعنی تونسته برتو چیره بشه.


    این داستان رو توو هر ترمی واسه دانشجوهام تعریف میکنم و کلی باهم لحظه الاغ شدنم رو میخندیم !!!
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : جمعه 06 مرداد 96 در ساعت 12:08

  6. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    nasimmng (جمعه 06 مرداد 96), نیکیا (یکشنبه 08 مرداد 96)

  7. #25
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    ممنون عزيزم
    بله خيلي استرس دارم و دارم قرص ضداضطراب مصرف ميكنم
    الان داره ميشه سه هفته كه اين داستان شروع شده و اصلا وضع بهتر نشده
    حجم اينترنت تموم شده ولي جرات ندارم بهش بگم بگيره
    اول رمز گوشيشو عوض كرده بود من رمز جديدش رو فهميدم و گوشيشو چم كردم ديدم اسم شماره مامان بابام رو عوض كرده و چيز بدي گذاشته
    واقعا خيلي حالم بد شد
    ولي هي ميريزم تو خودم
    دوباره با مامانش حرف زد هي مامانش اصرار داره كه بره شهرستان پيششون
    خيلي ناراحتم براي پدر مادرم. نبايد دخالتشون ميدادم اونا هم از سره دلسوزي و طرفداري از من واكنش نشون دادن
    همسرم اولا با خانوادم خيلي خوب بود ولي انقدر مامانش تو گوشش خوند كه بعد از چندماه كلا نظرش برگشت ( ازترس اينكه پسرش بياد سمت خانواده من و اونا رو فراموش كنه)
    من فقط يك خواهر دارم و پدرمادرم خيلي مظلومن

  8. #26
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    هنوز قهره و سرسنگين
    جوابمو نميده
    چطور خدايا مشكلمو حل كنم وقتي نميخاد حرف بزنه
    تو رو خدا بگين من چه مهارتي بايد بكار بگيرم؟
    غذا درست ميكنم كارهاي خونه رو ميكنم ولي اصلا هيچ ارزشي برام قائل نيست
    هيچ عشق و محبتي ازش نميگيرم

  9. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 27 مهر 97 [ 06:20]
    تاریخ عضویت
    1392-7-30
    نوشته ها
    154
    امتیاز
    6,302
    سطح
    51
    Points: 6,302, Level: 51
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 48
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    9

    تشکرشده 125 در 66 پست

    Rep Power
    30
    Array
    ببين نسيم مردهايي كه به خانوادشون وصل هستن با قطع ارتباط كردن يا رو خانوادشون زوم كردن بيشتر حساس تر ميكني منم يه مشكلي با خواهر شوهرم پيش اومده بودكه به خدا قسم ( قسم ميخورم باورت بشه) مقصر من نبودم ولي شوهر عين... افتاده بود رو جون من كه بايد معزرت خواهي بكني ميگفت من ميرم از اين خونه فكرات بكن هر وقت قبول كردي اون موقع ميام منم عصر بهش زنگ زدم گفتم حالا كه تو با اين آروم ميشي باشه ولي بهش گفتم به روح بابام قسم مقصر خواهرت و رفتم يه دسته گل گرفتم رفتم خونشون گفتم من اگه ناراحتت كردم معذرت ميخوام چون در شان من ناراحت كردن كسي نيست ولي من كاري نكردم اگه ام اومدم فقط بخاطر شوهرم كه فكر نكنه من ميخوام ميونش با خانوادش بهم بزنم و اومديم
    شوهرم بعدش بهم گل خريد و اونم از من عذر خواست شوهر من نه رمانتيك نه چيزي ولي عمل من درك كرد.
    تو هم سعي كن جمع جور كن جريان خودت با خانوادش. البته نظر من اينه.

  10. 4 کاربر از پست مفید negad تشکرکرده اند .

    nasimmng (جمعه 06 مرداد 96), tavalode arezoo (جمعه 06 مرداد 96), آنه ماری (یکشنبه 08 مرداد 96), شیدا. (شنبه 07 مرداد 96)

  11. #28
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 فروردین 99 [ 20:48]
    تاریخ عضویت
    1392-9-13
    نوشته ها
    282
    امتیاز
    9,239
    سطح
    64
    Points: 9,239, Level: 64
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 111
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive5000 Experience Points
    تشکرها
    454

    تشکرشده 159 در 63 پست

    Rep Power
    46
    Array
    كارشناس هاي محترم خواهش ميكنم راهنماييم كنين
    شوهرم امشب يك ساعت حرف زد و من فقط سكوت كردم
    بهم ميگه از من متنفره و اين زندگي نيست كه ما ميكنيم
    بهم ميگه خانواده اش اصلا نميخان و اينم ديگه دلش راضي نيست
    من شدم بد عالم
    بنظرش هيچ خوبي ندارم
    كاملا حق رو بخودش ميده
    فقط گفتم خوب بيا جدا شيم ميگه برو خونه بابات تا جدا شيم
    بهم ميگه گاو صدمن شير دهي كه يهو لگد ميزنه به همه چيز
    تمام دعواهاي اين ٤سال رو تقصير من ميدونه
    اصلا هم قبول نداره كه بريم مشاوره
    ميگه من به تو خيلي بها دادم كل خاندانتون جمع شن اندازه ما ثروت ندارن
    ميگه من مشكلي ندارم تو باهام اينطور رفتار ميكني
    ميگه تو ناسازگاري دعوا كني
    ميگه رفتارت مردانه است اصلا
    خانواده ات خيلي دخالت ميكنن

  12. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام

    بهش بگو هروقت برگه رسمی درخواست طلاقت به دستم رسید میرم خونه پدرم. اگر میخواهید من برم باید رسما شکایت کنید. ولی من بیشتر فکر میکنم این فقط یک تهدید هست. کسی که یک کلام باشما حرف نمیزد حالا چی شد یک ساعت بلبل زبونی کرد.اروم باشید و اصلا نترسید. بیشتر شبیه یک بازی هست برای رفتن به مسافرت .زندگی تون رو بکنید اگر هم بتونید تو یک کلاس ورزشی شرکت کنید خیلی خوبه باعث کاهش استرس میشه خصوصا ورزشهای گروهی.

    - - - Updated - - -

    سلام

    بهش بگو هروقت برگه رسمی درخواست طلاقت به دستم رسید میرم خونه پدرم. اگر میخواهید من برم باید رسما شکایت کنید. ولی من بیشتر فکر میکنم این فقط یک تهدید هست. کسی که یک کلام باشما حرف نمیزد حالا چی شد یک ساعت بلبل زبونی کرد.اروم باشید و اصلا نترسید. بیشتر شبیه یک بازی هست برای رفتن به مسافرت .زندگی تون رو بکنید اگر هم بتونید تو یک کلاس ورزشی شرکت کنید خیلی خوبه باعث کاهش استرس میشه خصوصا ورزشهای گروهی. زیاد رو شوهرتون متمرکز شدید. بی تفاوت باشید.

  13. کاربر روبرو از پست مفید maadar تشکرکرده است .

    nasimmng (شنبه 07 مرداد 96)

  14. #30
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نسیم جان، چه چیزی از این بهتر که همسرت به شکل کاملا واضح مشکلاتش را بهت گفته.
    ناسازگاری، دعوا می کنی، مردانه رفتار می کنی و ...

    الان می دونی مشکلش چیه و می تونی برای رفعشون اقدام کنی.

    مشکلات شما دو نفر حل شدنیه. مواردی هم که خودت گفتی در مورد همسرت ( رابطه اش با خانواده ات و پول و ...) قابل حله.
    اصلا مشکلات بزرگی نیستن.

    حیف نیست زندگیت را خراب کنی؟ برای چی گفتی بیا جدا شیم؟

    خودت می گی همسرم رابطه اش با خانواده ام خوب بود ... بعد از مدتی خراب شد
    بهم هر ماه پول می داد ... بعد مدتی خراب شد
    پس این رفتارهاش عکس العمل هستن. عکس العمل در مقابل چیزایی که اتفاق افتاده.
    ببین چی شده که همسرت سرد شده، عقب کشیده، مثل سابق نیست.

    کاش اینقد نگی مامانش، مامانم ... فعلا بی خیال این دو نفر شو.
    به خودت و همسرت و آینده ات و زندگی مشترکت فکر کن.
    یه کم عاقل باش
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  15. 7 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    maryam.mim (یکشنبه 15 مرداد 96), nasimmng (شنبه 07 مرداد 96), tavalode arezoo (یکشنبه 08 مرداد 96), فرشته اردیبهشت (دوشنبه 09 مرداد 96), نیکیا (یکشنبه 08 مرداد 96), میس بیوتی (دوشنبه 09 مرداد 96), آنه ماری (یکشنبه 08 مرداد 96)


 
صفحه 3 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. چه كار كنم كه اينقدر حساس نباشم و مادرم رو اذيت نكنم.
    توسط haleh10 در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: چهارشنبه 12 مهر 91, 17:07
  2. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 مهر 91, 00:29
  3. اسرار موفقيت در زندگی
    توسط elina در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: سه شنبه 24 دی 87, 14:13
  4. براي موفقيت بيشتر در امتحانات چه بخورید؟
    توسط sade begham... در انجمن ارتباط مراجعان - مشاوران
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 27 آذر 87, 06:07
  5. رازهاي صميميت بين همسران
    توسط lord.hamed در انجمن مقالات و مطالب آموزشی در مورد خانواده
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: سه شنبه 19 آذر 87, 20:04

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 14:27 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.