نسیم جان،
با توجه به تاپیک سال گذشته ات+ اشاره ای که اینجا کردی در مورد مشکلاتت با مادرت در زمان مجردی
فکر کنم شما خودت یه مشکلی داری ( به کمک مشاور یا راهنمایی مدیر همدردی می تونی پیداش کنی)
اینه که در رفتارت یه ضعفی هست. به نظر من قادر به جدا شدن هم نیستی
(البته منظورم این نیست که باید جدا بشی ولی می گم خیلی هم در این مورد ضعف داری و از ترست یه کارهایی می کنی که نباید)
مثالی که دنیا زد در مورد قرص. به نظر منم تو اون شرایط زیاد به دست و پای همسرت پیچیدی ... قرص بهشون می دادی و با آرامش می رفتی دنبال کارت.
تو از وضعیت موجود ناراحتی. مثلا از رفتار همسرت با خانواده ات. عصبانی می شی، عکس العمل اشتباه نشون می دی، حرفهایی می زنی که نباید ... به بحران که می رسه یهو ترس از جدایی می آد سراغت که خدایا من نمی تونم جدا بشم، اما این زندگی پر از تنش و دعوا و جنجال هم نمی تونم تحمل کنم ... یه سیکل تکراری از طرف شما ( همونطور که گفتی همسرت هم درگیر یه سیکله)
خب پس بیا مشکلاتت را حل کن. یعنی قسمت اول را درست کن. همونجایی که ناراحتیهات را اشتباه بروز می دی و به دعوا می رسی.
الان به نظر من خونه ی مادرت بمونی بدتر می شی. چون با صحبتهای منفی اونها ذهنت خراب تر می شه.
همسرت هم از این که رفتی اونجا ناراحت تر می شه.
برگرد خونه ی خودت.
بشین در آرامش به خودت و رفتارهات و مشکلاتت و همسرت و ... فکر کن.
اگه مشاورت خوب نیست عوضش کن. یکی که کمکت کنه از این چرخه ی معیوب بیایی بیرون.
این که همسر شما از خانواده ات خوشش نمی آد یا .... درست. اما این بار شروع دعوا با رفتار اشتباه شما توی فروشگاه بوده. اگه می خوای مشکل را حل کنی، اینطوری که داری بدترش می کنی. به قول مشاورت شما 50 درصد سهم خودت را درست کن، بعد بگو همسرم ......
اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
مادر ترزا
علاقه مندی ها (Bookmarks)