به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 57
  1. #41
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام مونا جان

    من یه سوال ازت دارم . تا حالا شده خواهرزاده یا برادر زاده یا دخترخاله ای کسی رو توی اقوام بیشتر از نزدیکان دیگه دوست داشته باشی؟ ممکنه بگی من هیچ وقت فرق نمی ذارم اما همه ما ناخودآگاه شاید این کار رو می کنیم. من دوتا دختر دایی حدودا هم سن دارم و به جرات می گم یکیش رو خیلی بیشتر از اون یکی دوست دارم اونم دلیلش مهربونی طرف و آرومیش و ادبش هست. می خوام بگم چرا روی فرق گذاشتن حساسی که بخواد بحث این چنینی شب خوبی رو خراب کنه واقعا؟ بپذیر یه تفاوت هایی داری که خواهر شوهرت تو رو کمتر از جاریت دوست داره. به فرض اینکه حق رو به تو بدیم و بگیم تو درست متجه شدی.

    من چیزهایی دیدم که اگه توی جای اونا بودی چیکار می کردی برام سواله. پدر و مادر ها بعضیاشون بین بچه هاشون فرق می ذارن چه برسه بین عروسها و نوه ها. ماهایی که اینجا و تو این دوره و زمونه بزرگ شدیم دیگه باید عادت کرده باشیم. تبعیض همیشه بوده و هست شما بخوای روی چیز به این کوچیکی حساس شی که خودت رو داغون می کنی.

    به نظرم کارت درست نبود حتی اگه حق با تو بود. نمی خوام ناراحتت کنم به عنوان یه دوست و خواهر بهت می گم چون می خوام پیشرفت کنی و من نفر سومی هستم که از دور می بینم. من اگه بودم توی بحث شما دوتا می گفتم عروس چقدر نا پخته عمل می کنه. دختر خوب سیاست همین جاها به درد می خوره. نمی خوام بگم باید این کار رو می کردی و از این حرفها چون گذشت و تموم شد فقط می خوام بگم این کار رو تکرار نکن. تو خودت نریز به شوهرت هم نگو از پایه درستش کن. روی خودت کار کن که به خاطر مسائل جزئی ناراحت نشی که بخوای بگی. منظورم رو متوجه می شی ؟ خودت رو خراب کردی که برات شام نیاوردن در صورتی که خودت می گی مهم نبود من برای همه می بردم. می فهمم از چی ناراحت شدی اما می گم با رشد دادن خودت و شخصیتت به حایی می رسی که برات اهمیت نداشته باشه.

    واقعا چه اهمیتی داره خواهر شوهرت با جاری بزرگت صمیمی تره یا دوسش داره و نخواسته به زحمت بیفته؟ به نظرم اصلا نباید ناراحت بشی که بخوای حرفت رو بزنی یا نه. با حرف زدن در مورد ناراحتیها موافقم خیلی هم خوبه بتونی احساست رو مودبانه بگی چون کسی نمی تونه ذهنت رو بخونه اما در موارد خیلی مهم.

    نمی گم حق نداری ناراحت بشی یا حق با فامیل همسرته اما فقط می گم به جزئیات انقدر اهمیت نده از نظر ما سوم شخصها این مسائل خیلی کوچیک و قابل چشم پوشیه. چشم به تائید دیگران و دوست داشته شدن توسط بقیه نداشته باش. خودت و شوهرت رو عاشقانه دوست داشته باش و برای پیشرفت زندگی تلاش کن. این موارد این چنینی واقعا خیلی مخربه که بخواد تمرکزت رو از روی هدف اصلی زندگیت که ایجاد آرامش برای خودت و شورهت و درآینده بچه هات هست برداره.

    امیدوارم ناراحت نشده باشی من نه قصدم قضاوته نه طرفداری از شما یا خانواده همسرت فقط خواستم بگم دیدگاهت رو به بعضی مسائل عوض کن که آرامش به زندگیت هدیه کنی.

  2. 4 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    *مونا* (چهارشنبه 21 تیر 96), فرنوشم (چهارشنبه 21 تیر 96), نیلوفر:-) (پنجشنبه 22 تیر 96), شیدا. (چهارشنبه 21 تیر 96)

  3. #42
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام


    ضمن تایید حرفهای مریم جان در پست بالا،

    وقتی هم که مطرح کردی انگار جلسه دادگاه هست و باید تا موضوع ثابت نشده و حکمی برای مجرم صادر نکردی دست از بحث و گفتگو برنداری !!! تا آخرش ادامه دادی
    بشقابها را بیارید بشمریم، چرا یه کفگیر پلو زیاد اومد، قاشقها به تعداد اونا بود !!!!!!!!!!
    اینقد گفتی و بحث کردی که همه اومدن وسط و خودت را سبک کردی

    فوقش یه جمله می گفتی و همه هم مث شما چشم داشتن و می دیدن قاشق و بشقاب که از آسمون نیومده .... لازم نبود دیگه اینقد بحث کنی
    فکر می کردی اگه بحث کنی آخرش یکی برمی گرده می گه آره حق با موناست؟
    نهایتش اینه که می گن به شما ربطی نداره
    یا دفعه بعد می گن هر وقت می آد دعوا راه می ندازه یا دورهمی را خراب می کنه دیگه دعوتش نکنید

    دوبار که اینطوری بشه همسرت هم برمی گرده می گه ناسازگاری و با خانواده ام نمی سازی.
    اونم در مقابلت قرار می گیره.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    *مونا* (چهارشنبه 21 تیر 96), maryam.mim (چهارشنبه 21 تیر 96), فرنوشم (چهارشنبه 21 تیر 96), نیلوفر:-) (پنجشنبه 22 تیر 96)

  5. #43
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام به دوستان عزیزم
    مریم و شیدای عزیز به حرفاتون فکر کردم و دیدم درست می گید ولی یه چیزی هست اینکه همین خواهر شوهر من همیشه از اینکه مادرشوهرش فرق میذاره بین اون و جاریش گله منده منم خواستم بفهمه چیزی که برای خودش نمی پسنده برای دیگران هم نپسنده. مورد بعدی اینکه وقتی به همسرم گفتم و فهمیدم اومده و جلوی همسرم جاریم رو مقصر کرده خیلی از رفتار موذیانش عصبی شدم و برای همون هم با اینکه تا حالا از این کارا زیاد کردن ها ولی این بار اولی بود که من جلوشون گفتم.

    همیشه جلوی همسرم این ادعا رو دارن که عزیز ترین برادرمونی و در عمل اون یکی برادرشون رو تحویل می گیرن منم خواستم بفهمن که من خر نیستم.نمیدونم شایدم واقعا اشتباه کردم ولی نتیجه ای که داشت برام این بود که دیگه همسرم فهمید اینها پشیمون کارهای گذشتشون نیستن و دلشون می خواد تکرار کنن و منم همیشه گذشت داشته باشم.آخه در مقابل این کاراشون حتی از سلام علیک منم ایراد می گیرن که خودشو می گیره و فلان با اینکه اصلا اینطور نیست.

    شیدا جون من خواستم یک کلمه بگم و تموم کنم و گفتم درست نیست فرق میذاری اما دوتا خواهرشوهرام گیر دادن که باید همین الان شفاف بگی چیکارت کردیم (قبلا هم سر یه موضوعی گیر دادن شفاف کن و من به خاطر جمع سکوت کردم در آخر نشون دادن که این فقط الکی می گه و ما بی گناهیم)اینبار گفتم بذار همه بدونن اینها چه آدمایی هستن که فقط با رنج دادن دیگران لذت می برن.

  6. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    maryam.mim (پنجشنبه 22 تیر 96)

  7. #44
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام مونا جان

    خوب خداروشکر ثابت کردی و تموم شد و رفت. گذشته ها گذشت و نمی خوایم بگیم باید چیکار کنیم مهم از این به بعدشه. اشتباه یا درست دیگه این کار رو تکرار نکن. و خودت و ارزشت رو پایین نیار. ببین سرکار هم اگر مدام بری از همکارت گله کنی حتی اگه حق با تو باشه اما آدم بده داستان تو می شی و می گن زبرآب زنه تاکید می کنم حتی اگه 100 درصد حق با تو باشه. این موارد همیشه هست . تو نمی تونی به زور خواهر شوهرت رو مجبور کنی تورو دوست داشته باشه یا بهت اهمیت بده. بعضی رفتارها برمیگرده به فرهنگ و تربیت و شاید ذات آدما تو می تونی تغییرش بدی ؟ می تونی تغییرش بدی که فرق نذاره در صورتی که شاید خودشم نفهمه این کارش آزار دهنده است؟

    می خوام بگم حساس نشی روی این مسائل و برای خودت ارزش قائل باش که نگاهت به محبت کس دیگه نباشه.

    یه چیزی هم توی رفتارات دیدم و برداشت کردم که می گی اگه این کار رونکنم ناراحت می شه یا اگه این حرف رو نزنم بد می شه اینجوری باشم ناراحت نمی شن و.... خیلی به تائید دیگران و احساساتشون در مورد خودت اهمیت می دی و این تا یه جایی خوبه اما از حد که بگذره می شی همین مونای حساسی که هستی.

    محبت می کنی رعایت می کنی حواست به ناراحت نشدن بقیه هست و توقع برات ایجاد می شه که بقیه هم باید همین جوری باشن. مراقب باشن من رو ناراحت نکن ، فهمیده باشن ، رفتاری رو انجام ندن که موجب رنجش من شه چون من اینجوریم . چون من از خودم به خاطر دیگران می گذرم. بقیه هم باید این کار رو بکنن. من به خانواده شوهرم اهمیت می دم و توی اولویت می ذارمشون اونها هم باید این کار رو کنن و ...

    چه لزومی داشت شاگرد خصوصی داری انقدر عذرخواهی کنی و بخوای جبران کنی. کار بی ادبانه ای نکردی داری کار می کنی کمک شوهرت باشی زندگی خودت رو داری مشغله خودت رو داری خیلی هم محترمانه گفتی شاگرد دارم و بعدا بیا. حالا اگه خواهر شوهرت ناراحت شه و عصر هم دیگه نیومد مقصر تو نیستی عزیزم. می تونستی بگی فردا صبح بیا. بذار یاد بگیرن برنامشون رو با تو تنظیم کنن . تو همیشه نمی تونی در دسترس باشی. باید جرات داشته باشی که زندگی خودت رو بکنی و شوهرت و زندگی زناشویی اولویت اولت باشن.

    اگر از این می ترسی که به شوهرت گله کنن اولا ترس بی موردی هست وشاید این کار رو نکنن اگر هم گله کردن یه عذرخواهی ساده و قصدم این نبود و سوء برداشت شده درستش می کنه بدون جبهه گیری و دعوا و غر زدن.

    می خوام بگم توی ارتباطاتت راحت باش اینجوری توقعت هم بالا نمی ره که بخوای روی کوچکترین حرکات افراد حساس شی. نه فقط خواهر شوهر حتی دوست و مادرت. دیدم یه جایی حتی از دست مادر خودت دلخور شده بودی. این نشون می ده داری خودت رو وقف رضایت دیگران می کنی و چون انتظاراتت از دیگران براورده نمی شه زودرنج و حساس شدی. هر حرفی رو تعبیر منفی می کنی و دلخور می شی.

    پس روی خودت کار کن. اونجوری که راحتی زندگی کن. برای رفت و آمدت برنامه بذار مثلا هفته ای یه بار یا دوهفته ای یه بار بری دیدن خانواده همسرت و همینطور هم خانواده خودت. بقیه اوقات فراغتت رو با شوهرت دوتایی برید بگردید و لذت لحظاتتون رو ببرید. فردا بچه میاد حسرت یه ساعت تنهایی دو نفری رو می خوری. رفت و آمد رو کم کنی و روی خودت کار کنی که حساس و زودرنج نباشی دیگه لحظات دو نفرت با شوهرت رو هم خراب نمی کنی. بذار از الان همه با برنامه زندگی که خودت دوست داری خودشون رو تطبیق بدن.

    من یه دوست داشتم مادرشوهرش زنگ می زد که می خوایم بریم فلان جا و یه جورایی بدون برنامه بود دوستم می گفت ببخشید مامان جون من امروز باید برم باشگاه شما برید بهتون خوش بگذره بعدش خانواده شوهرش فهمیدن فلانی وسط هفته برنامه داره. باورت نمی شه هر وقت برنامه ای پیش می اومداز 2 هفته قبل با دوستم هماهنگ می کردن که فلان دورهمی رو فلان روز بذاریم میای ؟ خوب اینجوری کسی مجبور نیست اگه از شما خوشش نیاد دعوتتون کنه ولی کسی هم که شما رو دوست داره برنامه اش رو واستون خالی می کنه. بدونن دلیل موجه داری نمی گن خودشو می گیره. حتی اگه اولش هم بگن تو ببین اولویتت چیه زندگی خودت یا حرف مردم.

    موفق و شاد باشی
    ویرایش توسط maryam.mim : پنجشنبه 22 تیر 96 در ساعت 09:00

  8. 2 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    *مونا* (پنجشنبه 22 تیر 96), نیلوفر:-) (پنجشنبه 22 تیر 96)

  9. #45
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    ممنون مریم عزیز که پیگیر مشکلم هستی واقعا سپاس گذارم

    دقیقا درست میگی من با اینکه اکثر اوقات رفتار جراتمندانه دارم و می تونم به راحتی نه بگم اما همش دغدغه ی ناراحت نکردن دیگران رو دارم یا اینکه حقی ازشون به گردنم نباشه همین موضوع هم که پیش اومده کمی فکرم رو مشغول کرده که نکنه مقصر نبوده خواهر شوهرم و من بی خودی اون رفتار رو کردم باهاش چون جونه بچش رو قسم می خورد ولی من چیزی که با چشم می دیدم رو می تونستم باور کنم آخه شاهد پنهون کاری هاشون زیاد بودم ولی بازم عذاب وجدان دارم.
    به شدت روی طرز برخوردم با دیگران وسواس دارم نکنه حقی رو ضایع کنم و حق الناس بمونه گردنم.

    نمیدونم این حساسیت ها خوبه یا نه ولی گاهی خیلی اذیتم می کنه و باعث میشه تمرکز کافی روی کارام نداشته باشم خودم حس می کنم در بعضی مسایل دینی دارم افراط می کنم وقتیم میخوا م دیگه این کارو نکنم می ترسم نکنه کم بذارم و باز دچار تفریط بشم.

    گاهی اطرافیانم از این حساس بودنم رو ی مسایل دینی سواستفاده می کنن و منو دچار عذاب وجدان می کنن همسرم این کارو بارها کرده و گفته من ازت راضی نیستم نمی گذرم ازت گاهی به شوخی و گاهی جدی میگه.

    قبول دارم که زنگ زدنم و دوباره عذرخواهیه من از خواهر شوهرم اشتباه بود ولی دلیلش اینه که همش منو جلوی همسرم طوری نشون میدن که همسرت خودشو می گیره و اهله رفت و آمد نیست خیلی جاها که دعوتیم عمدا بهمون نمیگن و اوطرف دعوت کننده فک می کنه ما دعوت بودیم و نرفتیم.

    با اینکه من دوست دارم رابطمون با هم خوب باشه و انسان باشن .نمیدونم چرا بعضی آدما از آزار دیگران لذت ی برن

    این بهم ثابت شده هر وقت باهاشون صمیمی شدم یه مشکلی پیش اومده فک می کنم دوری و دوستی بهتره در مقابلشون . نظر شما چیه؟

    کاش رفتار همسرم به جای انفعالی بودن جراتمندانه بود

    کلا تصمیم گرفتم همسرم رو از دیدن خواهربرادراش منع نکنم و همچنین پدرومادرش ولی خودم ماهی یکی دوبار به پدرومادرش سر بزنم اونم وقتایی که بچه های دیگشون نیستن مثلا وسط هفته ها چون از من خوششون نمیاد .
    خواهر شوهرم می خواد منو مجبور کنه خونه پدرش ظرف بشورم من از ظرف شستن و کار کردن فراری نیستم و وقتایی که می ریم و بقیه نیستن نمیذارم مادرشوهرم بشوره اما وقتایی می بینم که همه خواهر شوهرام هستن و می شینن و به عروس به چشم کلفت نگاه می کنن و سفره هم جمع نمی کنن خوشم نمیاد برم و ظرف بشورم.ولی پرویانه میان و صدام میزنن بیا بشور و تعیین تکلیف می کنن.

    همون شب توی بحثی که شد یکشون گفت تو میای خونه مامانم ظرف نمیشوری ما از قبل می ریم کمک تو نمیای و موقع خوردن میای منم گفتمم من می شستم تا موقعی که تو در میری منم نمی شورم بعدشم همه میدونن تو چقدر کار می کنی(توی خونشون به زیر کاردروویی معروفه)
    بعدشم گفتم مامانت اندازه ای که به تو که دخترشی بها میده به من که عروسشم بها میده؟پس تو وظیفت بیشتر از منه بعدش ساکت شد.

    کلا اگه قبلا هم می شستم دیگه خصوصا تا اون باشه دلم نمی خوادبشورم تا فک نکنه برا من تعیین تکلیف کرده

    دوستان خواهش می کنم فک نکنید که ما هر چی می گیم مونا کار خودشو می کنه آخه نمیدونم چطور بگمم این دوتا خواهر با من چیکار ها که نکردن و کلا دروان عقدمو زهرمار من و همسرم کردن با حسادتاشون.

  10. کاربر روبرو از پست مفید *مونا* تشکرکرده است .

    maryam.mim (پنجشنبه 22 تیر 96)

  11. #46
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام مونای عزیز

    دقیقا می خواستم بگم ما هرچی می گیم تو باز حرف خودتو می زنی

    می دونم سخته اما گذشته رو بریز دور. هر کاریم کردن الان می خوای چیو ثابت کنی؟ اونا بدن تو خوبی ؟ باشه. به کی می خوای ثابت کنی ؟ به خودت ؟ خودت که می دونی. به شوهرت؟ خوب اصلا به فرض شوهرت هم فهمید می تونه خواهرش روکه گوشت و خونشه بندازه دور؟ نه. تو که با رفت و آمد شوهرت مشکلی نداری خوب پس تلاشت برای بد نشون دادن اونا چیه؟

    بهت گفتم عزیزم 100 درصد هم حق با تو باشه آدم بده داستان توی جنگت با خونواده همسرت تویی. من این راه رو رفتم تو نرو. خانواده همسر من با پسرشون دعواشون شد هر چی دلشون خواست به من گفتن در صورتی که تقصیر اونا بود از اول، نه همسرم ولی من باز قبل از جبهه گیری اونا رفتار شوهرم رو نقد کردم و گفتم هرچقدر نا حق بگن تو نباید اینجوری حرف بزنی ولی بعدش زنگ زدن به من بدوبیراه گفتن. الان بعد از دو سال با پسرشون صمیمی شدن بیا و ببین و شوهرم با بی انصافی تمام من رو مقصر دلخوریها می دونه انگار حرفهای من یادش نیست انگار حرفهای خانوادش به کل یادش رفته یا رفتارهای خودش.پس ببین، دیگه از این بیشتر آدم لجش بگیره؟ من اگه مریم قبل از همدردی بودم یه ساعتم تحمل نمی کردم اما الان می گم من اصلا بد. اهل رفت و آمدم نیستم. زندگیمو می کنم. شوهرم رو دوست دارم. زندگیمم دوست دارم. با رفت و آمد نکردن هم 50 درصد دخالتها و مشاجراتمون کم شده. پس پشت سرم هر چی بگن برام مهم نیست. توی روم بدترین حرفها رو شنیدم دیگه پشت سرم بگن چه اهمیتی داره.کلا شوهرم مهمه که اونم مهربونی من رو توی خونه می بینه. کمک مالیمو می بینه . شاید یه روز تو خودش باشه یا تو فکر باشه یا اصلا بهم گیر بده اما از روز بعد می شه همون مرد مهربونی که خونوادش پرش نکردن. پس انقدر خودت رو وسط ننداز . انقدر بد خانوادش رو نگو چون آخرش تو عروسی اونا گوش و خون شوهرت. بذار با رفتارت شوهرت عشقت رو به خودش ببینه. انقدر به خاطر شخص سوم آتیش به زندگیت نزن و شوهرت رو فراری نده از خونه دختر خوب.

    بذار خونه پناهگاه آرامش شوهرت باشه. بذار وقتی میاد خونه بدونه می تونه حتی ناراحتیش از خونوادش رو هم به تو بگه و بازخواست و قضاوت نشه. من شوهرم قبلا از خانوادش تعریفهایی برای من کرد که من اشکم دراومد و شک دارم همسرم پسر واقعیشون باشه ولی فقط باهاش همدردی کردم و مهربون بودم . حتی توی دعواها یه کلمه حرف نزدم که بدشون کنم. میلیون میلیون خرج برادرش کردن اما یه قرون به شوهرم نمی دادن و شوهرم می گفت تو نوجوانی برای تفریح دنبال جاهایی بود که پول نخواد چون پول تو جیبش نبود با دوستاش سلام علیک نمی کرد که نگن بریم فلان جا چون پول نداشت. این می دونی یعنی چقدر تبعیض؟ بعد توقع داری مثلا خانوادش من رو بیشتر از جاری آیندم هم دوست داشته باشن. می دونی تا اعتماد نداشته باشه برات تعریف نمی کنه؟ می دونی به این درجه و صمیمیت به شوهرت برسی خیلی خوبه؟ . پس با واقعیت زندگی کنار بیا. توی همه خانواده ها هست. خودتم شاید اینجوری بشی در آینده . پس بیخیال این مسائل جزئی شو خواهشا.

    اینکه بیای رودرو کنی که چرا فرق می ذارید رفتار جراتمندانه نیست دخترخوب . البته از نظر من. رفتار جراتمندانه اون بود که وقتی تلفن کردن میاید و تو کار داشتی بگی نه عزیزم یه ذره سرم شلوغه و نمی رفتی. رفتار جراتمندانه یعنی بتونی مودبانه کاری رو که دوست داری انجام بدی. نه اینکه بتونی یه شب خوب رو خراب کنی و خودت رو آدم بده کنی. چرا چون زودرنجی؟

    خودتم دوست داری صمیمی شی . وگرنه همین حرفها همیشه زده میشه. تو هر کاری کنی باز یه حرفی در موردت زده می شه . شوهرم به من می گفت منزوی ، بیرون نمی ری اصلا، رفت و آمد نمی کنی و ... که بعدها فهمیدم حرف مادر و پدرشه چون با مادرش توی دوران آشنایی (هنوز خواستگاری هم نیومده بودن) نرفته بودم خرید. من فقط به شوهرم گفتم دوست دارم با خودت برم بیرون چون با خونوادت دو نسل متفاوتیم من گوشیمو جواب ندم از دیدگاه اونا بی احترامیه از دیدگاه من مشغله است پس برای جلوگیری از این کدورتها اصرار نکن برم وبیام. دیگه شوهرم کاری به کارم نداشت و اجبار نمی کرد که بعدا توی دعواها باباش گله کرد و این رو گفت و فهمیدم حرفهایی که می زده از کجا ناشی می شه. اما من به هدف خودم رسیده بودم و راحت بودم. پس هرکاری کنی هر چی بگی یه چیزی از توش در میاد . توام که ماشالا سریع تقسیر می کنی می ذاری کف دست شوهرت. ما یه عروس اومد تو فامیل خالم اینا خیلی اجتماعی بود خیلییییی. کلا همه جا هست از ماه اول ازدواجش جواب رد به هیچ دعوتی نمی ده می دونی بهش چی می گن ؟ شاید مناسب نباشه اینجا بگم اما بهش می گن چتر . پررو و ... پس هر جور باشی یه چیزی توش هست چه بهتر خودت باشی و انسانیت رو در درجه اول ملاک قرار بدی و بقیه حرفها حاشیه است و بهش اهمیت نده.

    دختری که خودش رو بگیره اما احترام مادرشوهر و خواهر شوهر رو داشته باشه خیلی بهتر از یه دختر صمیمی هست که از هر چیز کوچیک ناراحت بشه و بزنه توی روی طرف. و شاید هم دل طرف رو بشکنه چون شاید عمدی نبوده باشه کارش. متوجه منظورم می شی.

    توام اگه به حرف مردم اهمیت ندی راحت زندگی می کنی . بهت هم گفتم اگه می گن خودشو می گیره لبخند بزن بگو نه بخدا اینجوری نیست. شاید اینجوری به نظر میاد اما اخلاقمه. برای همسرت توضیح بده که فلان کار رو دارم نمی تونم بیام یا برنامه بریزیم فقط جمعه ها یا فقط چهارشنبه ها. اگر خودت رو مشغول کنی و برنامه داشته باشی هم سرت گرمه که به این چیزا فکر نکنی هم کسی دلخور نمی شه و عادت می کنن.

    خواهش می کنم دیگه از خانواده شوهرت به شوهرت بد نگو. نمی فهمم میخوای به شوهرت بگی اونا بدن من خوبم که چی بشه ؟ واقعا فکر می کنی تهش چیه؟ شوهر ترکشون می کنه میاد می شینه پیش زنش و قربون صدقه اش می ره ؟ نه عزیزم از این خبرا نیست. فقط خسته می شه پناه می بره بیشتر به مادر و خواهرش. پس خانم باش و سیاست یاد بگیر. شمشیر رو از رو بستی خوشحالی که حرفت رو می زنی؟ زن زرنگ اونه که با سیاست شوهرش رو جذب خودش کنه.

    ببین شوهرت چی دوست داره. موسیقی ؟ سینما؟ طبیعت گردی؟ برنامه بریز هر هفته یه جایی برید. اینجوری کم کم یاد می گیرید چه جوری تنهایی خوش بگذرونید. بعد یواش یواش با یکی از دوستاش که سلیقه هاشون به شما نزدیک تره برنامه بذارید. دوماهی یه بار نه اینکه دیگه هر روز با اونا باشید دل هم رو بزنید. ماهی دو بار هم مفصل برو خونه مادر شوهرت. یه بارشو وقتی دور هم جمعند برو یه بار دیگش رو وسط هفته یه بستنی یا میوه بخر برو با پدر و مادر شوهرت بخورید. به همین راحتی دل همه رو بدست آوردی حق الناسی هم گردنت نیست. چون وظیفه ای بیشتر از این نداری.

    به هرکی هم می شناسی بگو لطفا اگه از من ناراحت شدید بهم بگید تا خیالت راحت شه حق الناسی گردنت نیست اینکه اونا نگن در صورتی که ناراحت باشن دیگه مشکل خودشونه و تو نمی تونی ذهن خوانی کنی.

    یه ذره از افراط و تفریط دست بردار یه بار هر روز می ری و سه بار زنگ می زنی عذرخواهی می کنی یه بار میگی اصلا نمی رم. یه بار قهر می کنی یه بار دوست داری بری. بدون که مذهب یه چیزی به عنوان ظلم به نفس هم داره دقیقا کلمه اش رو نمی دونم ببخشید . یعنی اگه به خودتم ظلم کنی گناه کردی. پس به خودت ظلم نکن و اونجوری زندگی کن که دوست داری.


    طولانی شد اما نوشتم که هرچی می گیم کار خودتو نکنی . موفق و شاد باشی دوست عزیز

  12. کاربر روبرو از پست مفید maryam.mim تشکرکرده است .

    *مونا* (شنبه 24 تیر 96)

  13. #47
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام
    ممنون مریم عزیز
    خرفات خیلی برام مفید بود و واقعا چیزهای زیادی رو یاد گرفتم واقعا ممنونم.
    درسته رفتار جراتمندانه وقتیه که من بتونم با احترام بگم نمی تونم بیام.نه اینکه به خاطر اینکه کسی نارارحت نشه برم.

    دلیل این اینکه خواستم رفتار بد خواهرشوهرم رو اثبات کنم اینه که همش می شینن به همسرم میگن زنت خودشو می گیره کوتاه احوال پرسی می کنه زیاد اهله رفت و آمد نیست وظایف عروس بودنش رو انجام نمیده و این حرفا متاسفانه روی همسرم تاثبر میذاره. من نمی خوام بگم من خوبم اونا بدن فقط می خوام بگم من تا بدی نبینم به کار کسی کار ندارم.خودشون هر کار بخوان می کنن و وقتیم من نسبت بهشون سرد میشم میگن زنت اهله رفت و آمد نیست منم می خوام همسرم بفهمه که اونا اول با عث میشن.دوست ندارم از خونوادش کنده بشه فقط می خوام وقتی اونا میشینن گله منو جلوش می کنن بهشون بگه تا شما کاری نکنید زنم عکس العملی نشون نمیده اما حرفای اونا رو توی گوشش می کنه و به من میگه اینجوری نباش.

    اما قبول دارم که این کار فقط انرژیمو هدر میده و تمرکزم روی کارهای مهمم رو کم می کنه . من که هر کاری کنم همسرم آخرشم کارها و بی اعتنایی ها ی اونا رو نمی بینه و فقط عکس العمل من رو به کارهای اونا می بینه.و اعتراض می کنه .منم چند رو ز پیش که با هم داشتیم در مورد این موضوع صحبت می کردیم بهش گفتم ممنونم ازت که اونجا دخالتی نکردی چون اصلا دلم نمی خواد بین من و خونوادت قرار بگیری ولی وقتیم می بینی همسر خواهرت میاد و توی حرفای من و زنش دخالت می کنه و طرفداریه زنش رو می کنه و قاطیه زنا میشه بیا دستش رو بگیر و بگو خودشون بلدن حلش کنن من که دخالت نمی کنم تو هم درست نیست افتادی وسط.گفتم بی اعتنایی ها ی خواهرت رو به من نمی بینی چطور عکس العمل من به کاراشون رو می بینی؟اگه می بینی لطفا همه چیز رو ببین اگه هم نه کلا چیزی نبین.حق داد به من.

    کاش بشه من بتونم بدون درگیری و توضیح رفتار اونا کاری که دوست دارم رو بکنم و ای کاش همسرم منو درک کنه تا من هی مجبور نشم همه چیز رو دوباره بگم تا یادش بیاد و به کاری که می خوام بکنم یا نکنم حق بده.اینجوری منم دیگه با یاد آوریه گذشته ها نه خودم رو عذاب میدم نه همسرم رو.

  14. #48
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    خودتم دوست داری صمیمی شی . وگرنه همین حرفها همیشه زده میشه. تو هر کاری کنی باز یه حرفی در موردت زده می شه . شوهرم به من می گفت منزوی ، بیرون نمی ری اصلا، رفت و آمد نمی کنی و ...

    درسته منم دوست دارم باهاشون صیمی باشم چون خوشم نمیاد انقدر سرد باشم با خانوادش کاش میشد با همم خوب باشیم هم رو دوست داشته باشیم برای روزای سخت کنار هم باشیم به هم کمک کنیم
    میدونید چیه من وقتی می بینم هر وقت باهاشون می خوامم صمیمی شم یه مشکلی درست میشه با خودم می گم دوری و دوستی بهتره همسرم هم چیزی نمی گه اما می فهمم که ناراحته و هر وقت مامانم رو می بینه میگه کسی جز شما خونه ما نمیاد این رو خیلی مظلومانه میگه و من خیلی براش ناراحت میشم برای همینم گاهی سعی می کنم صمیمی شم ولی اونا اصلا براشون مهم نیست.

    همسرم دستش آسیب دیده بود تا همسایه های مامانم اومدن عیادتش خواهربرادراش نیومدن بعد از ازدواجمون تا 6 ماه که عید شد نیومدن خونمون و فقط همون عیددیدنی اومدن از کادو دادن و عزت کردناشونم که قبلا مفصل گفتم

    حالا که دوری و دوستی بهتره وقتایی که همسرم اینجوری میگه من چی بگم؟چکار کنم که من رو مقصر ندونه برای رفت و آمد نکردن خانوادش ؟ من طوری هستم که حتی اگه دشمنم بیاد خونمون به احترام مهمون بودنش اصلا بی اعتنایی نمی کنم و خیلی احترام میذارم.دوست ندارم همسرم من رو مقصر بدونه چون شخصیتش طوری هست که چیزی نمی گه اما توی زندگی بد تلافی می کنه و با پنبه سر می بره هرچیم من بگم فقط جوابش به من سکوته

  15. #49
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    مشکل اساسی شما سوء ظنی است که به وقایع دارید .

    خاصه اتفاقاتی که مربوط به خانواده همسرتان می شود را با عینک بدبینی نگاه می کنید.

    امام علی (ع) می فرمایند:

    هرگاه سخنی از کسی سر زد وتو می توانی توجیح خوبی برای آن بیابی ، به آن گمان بد نبر .

    پس زود قضاوت نکن وصبور باش.

    در جایی دیگه می فرمایند :

    مدارا کردن با مردم سرآمد حکمت است.

    در جایی که دیگه نتونستی توجیه خوبی برای رفتارهای ناخوشایند دیگران پیدا کنی پس با آنها مدارا کن.

    دلیل این مدارا باز در یکی دیگر از فرمایشات آن معصوم آمده است که می فرمایند:

    هر کس به آنچه مهم نیست بپردازد ، کار مهم تر را از دست بدهد.

    یعنی درگیری های ذهنی شما در این موارد غیر مهم موجب ، عقب افتادگی شما در امور مهم ، مثلا عدم رابطه صمیمی وعمیق شما با همسرتان خواهد شد.

    یکی از توجیح هایی که می شد داشت این بود که :

    خواهر شوهر شما با شما و جاریتون احساس راحتی بیشتری دارد و زمانی که به شما گفت برای شب غذا آماده کنید ، از مهمان های دیگه خبری نبود . بعد از تماس با شما ، به این فکر می رسد که مادر شوهرتان را دعوت کند و از آنجایی که حرمت پدر و مادر واجب است کار زشتی است که به آنها بگوید که غذا آماده کنید پس تصمیم می گیرد برای پدر و مادرش هم غذا آماده کند که در این حین مادرش پیشنهاد می دهد که آن برادر دیگرت را هم دعوت کن شاید هم خود مادر شوهر آنها را دعوت می کند و به خواهر شوهر شما خبر می دهد که آنها هم می آیند و خواهر شوهر شما مجبور می شود برای همه غذا درست کند ووسیله جمع کند واین بین برای هماهنگی تماس بگیرد با برادر شوهر دیگر شما یا همان جاری تون و دیگه بهشون نگه غذا درست کنید وفقط مکان را هماهنگ می کنه.

    وهزاران توجیه مثبت دیگری که می تونه به ذهن تک تک دوستان برسه.

    چرا دوری و دوستی ، کمی سعی کنید روی نواقصتون کار کنید و روابط اجتماعی بهتری با دیگران به خصوص خانواده همسرتان داشته باشید.

    همان مسایلی را هم که در دوران عقد داشته اید مطمئن باشید اگر کمی مهارت داشتید و در ضمن اینقدر بدبینانه به قضایا نگاه نمی کردید وزود قضاوت نمی کردید منجر به تولید خاطرات آزار دهنده برای شما نمی شد.

    ونکته دیگه ، در بدو امر شاید گاهی همسرتان حق را به شما بدهد ولی در لایه های درونی اش اگر شما را مقصر دانستا به ایشان خورده نگیرید چرا که شما هم بی تقصیر نبوده اید وخیلی خیلی خیلی بهتر از این می شود این مسایل را مدیریت کرد واز آن گذر کرد با بهترین فرصت سازی ها.

    فرصت سازی : به عنوان مثال با تمام این توصیفات نتونستید خودتون را آرام کنید و دیدتون را مثبت کنید وحتما باید گلایه کنید ، چرا با زبان انتقادی وتلخ گلایه می کنید می توانید با زبان لین وشیرین ، مزاح کنید که بار انتقادی هم در آن هست.

    به عنوان مثال می توانستید با خنده بگویید ، خدا شانس بده جاری جون ، چقدر خواهر شوهر جون هواتونو داره ها ، چی می شد خواهر شوهر جان با این دست پخت خوبش کاری می کرد که ما دیگه زحمت آشپزی نمی کشیدیم و هوای ما رو هم داشت.

    اینجا دیگه اونها بودند که دنبال توجیه کردن و محبت کردن به شما قدم بر می داشتند و توی ذهن همسرتون هم یه همسر خوش مشرب و شاد نمود پیدا می کردید.
    ویرایش توسط بی نهایت : شنبه 24 تیر 96 در ساعت 10:55

  16. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    *مونا* (یکشنبه 25 تیر 96)

  17. #50
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    با سلام
    ممنون از شما بی نهایت عزیز
    چه حرف های زیبایی خیلی به دلم نشست وخوبه که انسان بتونه برداشت مثبت رو نسبت به موضوعاتت اطراف داشته باشه اینجوری حداقلش آرامش خودش حفظ می شه.

    اتفاقا بعد از اون ماجرا با خودم گفتم کاش در قالب شوخی بهشون می گفتم اما متاسفانه من وقتی از چیزی ناراحت میشم همه متوجه میشن هرچقدرم بخوام کسی نفهمه همه می فهمن.

    اگه در قالب طنز بیان می کردم خیلی بهتر بود.

    یه سوال:اگه من همیشه بیام بهترین قضاوت رو کنم اما حقیقت موضوع همون فرق گذاشتنه باشه و چیزهای دیگه اینجوری این کارشونو همیشه تکرار نمی کنن؟

    همان مسایلی را هم که در دوران عقد داشته اید مطمئن باشید اگر کمی مهارت داشتید و در ضمن اینقدر بدبینانه به قضایا نگاه نمی کردید وزود قضاوت نمی کردید منجر به تولید خاطرات آزار دهنده برای شما نمی شد.
    در این مورد که فرمودید باید بگم که من در دوران عقد تلاش زیادی برای بهبود رابطون کردم ولی اونا نازشون بیشتر میشد.
    خانواده همسرم 3 برادر هستن و سه خواهر .در دوران عقد جز مادرشوهرم و خواهرشوهر بزرگم هیچکدومشون هیچ عزتی بهمم نکردن. در کل به عنوان نوعروس خانوادشون استقبال خوبی ازم نکردن با اینکه ازدواج ما کاملا سنتی بود و به خواست و خواستگاریه خودشون انجام شد.

    همه با هم بیرون می رفتن و به ما نمی گفتن. قبلا گفتم دوتا خواهر شوهرای کوچیکم یکی به خاطر طلاق و یکی به خاطر فوت همسرش با پدرشوهرم زندگی می کردن و این دو نفر همه چیز رو به من زهر مار کردن.رفت و آمد من و همسرم رو کنترل می کردن که چقدر در هفته با هم باشین و خیلی چیزهای دیگه که یاد آوریش فقط حسم نسبت بهشون رو خراب تر می کنه.

    یخچالمون یه ماهه خرابه و همسرم یخچال کوچکی از مغازش آورده خونه تا درست شدن یخچال نیازمون رو برطرف کنه.مواد غذایی فریزی مون رو بردیم خونه پدرشوهرم شون و کم کم برای استفاده میاریم چون جا نداریم.چند وقت پیش همسرم بدون اینکه من ازش خواسته باشم مرغ می خره و ی بره خونه مامانش و می گه لطفا اینو برامون بذار جای بقیه مواد غذایی مون.شبش که همسرم برگشت خونه پدرشوهرم زنگ زده بهش می گه تو چرا مرغا رو نبردی زنت بشوره بسته بندی کنه بیاری چرا همین جوری آوردی.همسرم هم به جای اینکه کمی ناراحت بشه از این رفتار زشت پدرش با مظلومیت تمام گفت بار دیگه حتما همین کارو می کنم و قطع کرد.

    منم بهش گفتم بار دیگه بیار خونه تا خودم بشورم چرا بردی خونه مامانت بسته بندی کنه بنده خدا بیوفته به زحمت جوابی نداد.
    اما توی دلم خیلی ناراحت شدم و گفتم برای بقیه هزار تا کار می کنه رب درست می کنه بچه هاشونو بزرگ می کنه یه مرغ برای ما بسته بندی کردن ببین چیکار می کنن خیلی بدم اومد.بی نهایت عزیز میشه بگی من این رفتارشون رو چطور خوب قضاوت کنم؟

    با خودم میگم همسر من که پول خونمون رو میزنه به کار شراکتی با برادراش پدرش و وقتیم برادراش می کشن کنار بازم همسرم می مونه و میگه به خاطر آبروی پدرم می مونم چرا انقدر بهش بی احترامی میشه؟و در مقابل به برادرشوهر بزرگم که فقط به فکر منافع خودشه انقدر توجه میشه و فرق گذاشته میشه؟این انصاف نیست.


 
صفحه 5 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 12:35 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.