نوشته اصلی توسط
سینای تنها
با سلام خدمت همه دوستان عزیز
خیلی ممنون بابت لطفی که به من داشتین و منو راهنمایی کردین. من در این مسایل کمی بی تجربه ام به همین خاطر سوالام شاید خنده دار به نطر بیان. آخه اون قدر به خودم مطمین بودم که فکر نمی کردم یه روزی این طوری تحت تاثیر قرار بگیرم. فکر می کردم این کارا مال فیلماست.
اما در مورد این دختر خانم... بله ایشون دختر خوبی هستن... دختر معتقدی هستن و حجاب مناسبی هم دارند... البته از اون مدهبی های متعصب نیستن... مثل خودم هستن... خیلی وقت ها هم از معصومین برای من پیامک می فرستن...فقط نمی دونم با این همه اعتقادات چرا می خوان برن خارج...با این که وضع مالی خوبی دارن اما خیلی ساده لباس می پوشن و آرایش هم نمی کنن. بر عکس بقیه دخترا که هر روز با یه شکلی میان بیرون...به نظرم قدرشناس و خوش قول هستن...تا الانم هر درخواستی ازشون داشتم نه نگفتن...اما در مورد ازدواج چندتا مسیله خانوادگی هست...
خانواده من خیلی مذهبی و در بعضی موارد متعصبن...از اونا بدتر خاله ها و بقیه فامیل هستن که خیلی دخالت می کنن و هنوز هیچی نشده هزارتا گزینه برای من در نظر گرفتن... با دخترای مانتویی هم نمی تونن کنار بیان...حالا هر چقدر هم که معتقد باشن...مادربزرگم هم که کلا دخترهای مانتویی رو بی حجاب میدونه! تا همین الانم هر پسری تو فامیل زن غیر چادری گرفته کلی پشت سرش حرف می زنن...حالا اگه به فرض من با یه همچین دختری ازدواج کنم معلوم نیست چی میگن... والدینم هم فکر نکم راضی شن با دختری ازدواج کنم که فرزند طلاق هست...
از طرف دیگه نمی خوام خانوادم، فامیلم و به خصوص مادربزرگ و پدربزرگم ناراحت بشن...درسته رو مسایل مدهبی تعصب دارن. ولی در سایر موارد واقعا حمایتم کردن...همیشه هوامو داشتن و با من هم خیلی مهربونن...دلم نمی خواد دلشون بشکنه...از اون طرفم نمی خوام کسی برام تعیین تکلیف کنه....دلیل اصلی خودداری من از رویارویی همکلاسی سابقم همینه...شاید این ارتباط به وابستگی و درخواست ازدواج رسید...اون وقت اگه خانواده زیر بار نرفتن که نمیرن من چی کار کنم؟... گیریم اصلا کار به بحث ازدواج نرسید...اما همین که بفهمن من با دختری تا همین حد در ارتباط بودم فکرای ناجور در موردم می کنن...از زمانی که 20 سالم بود مادرم هیچ وقت منو با دخترای فامیل تنها نمی ذاشت! اگه یه وقت دختری ازم سوال درسی داشت بلافاصله به یه بهونه ای کنار ما می نشست تا من از راه به در نرم!!! یعنی به من شک داشت.... با گفتن این حرفا حتما می گین با 30 سال سن چقدر به خانواده وابستس... ولی من اصلا به خانواده وابسته نیستم... تا جایی که بتونم از خانواده درخواست کمک نمی کنم...همه کارهامو هم از دبیرستان تنهایی می کردم...الانم با این که درآمدم کمه (چندتا کلاس حق التدریس دارم) از خانواده پول نمی گیرم و بیشتر از یک ساله لباس جدید نخریدم... ولی خوب چون تک فرزندم و نوه بزرگ خانوادم همه روم حساسن...
اگر به هر دلیلی من با دختر دیگری ازدواج کنم... همین که بفهمن من قبلا با دختر دیگه ای ارتباط داشتم کلی پشت سرم حرف می زنن...آخه فامیلامون در این زمینه خیلی متعصبن...ارتباطی رو که الان دارم در حد یک گناه نابخشودنی می دونن. از طرفه دیگه اگه با این دخترخانم به توافق نرسم شاید در آینده این مسایل رو به خانوادم منتقل کنه و برای من دردسر درست کنه....
یعنی دارم احتمالات رد در نظر می گیرم.... اگه با ایشون به توافق نرسیدم، با توجه به تعصب خانوادم،بعدا مشکلی پیش نمی یاد؟ کافیه این دخترخانم بگه مدتی با من در همین حد در ارتباط بوده... با این خانواده و فامیل متعصبی که من دارم باید قید ازدواج رو تا آخر عمر بزنم...چون به من به چشم یک پسر خراب نگاه میکنن!... آخه چی کار کنم متعصبن دیگه... ولی به جز این تعصب بقیه رفتاراشون خوبه...
خلاصه تو این ماجرا نمی خوام دل کسی بشکنه... نمی خوام کسی اذیت بشه... نه خانوادم، نه فامیلام و نه اون دختر خانم. چی کار کنم هیچ کس متضرر نشه؟
ببخشید خیلی حرف زدم...اما تمام این تعصبات مذهبی و مشکلات تک فرزندی و تنهایی خودم با هم قاطی شده و امکان تصمیم گیری درست رو از من سلب کرده...
علاقه مندی ها (Bookmarks)