تشکرشده 45 در 26 پست
تشکرشده 37,095 در 7,008 پست
با سلام
دارو درمانی دوره دارد و فراز و نشیب دارد.
باید منظم و مرتب و مستمر دنبال کنید.
نظر شخصی خودتون را بر نظر متخصص برتری ندهید و دقیقا مصرف کنید.
دوره های دارو درمانی بر اساس شدت مشکل کم و زیاد دارد. اما به هر حال موقتی هستند.
لطفا پست قبلی ام را دقت کنید. شاید ابتدا کمی کسالت آور باشد. اما آنچنان کمک به شما می کند. که راه حل های مختلف را بتوانید خوب ببینید و احساس بن بست نکنید.
تشکرشده 87 در 45 پست
من حرف جناب مدیر رو تایید میکنم
چیزی که مهم هست استمرار و مداومت به کار هست اگر شروع کنید ان شالله موفق می شوید
کتاب دکتر خیر اندیش به سبک زندگی خیلی بها می دهد پس حالا که بهبود شما در سبک زندگی هم نهفته است
پس شروع کنید با دارو درمانی و وتغییر سبک زندگی ان شالله زندگیتان را زیر ورو کنید
شما دارودر مانی راشروع کنید تا خوابتان را بهبود بدهید و آرامش نسبی به دست بیاورید
وقت خوردن داروهایتان را ساعتی قرار دهید که به نیمه شب نکشد مثلا اگر دوازده ساعته هست شما نه یا ده آماده خواب باشید وهمان ساعت دارو را خورده باشید
خوراک شب هنگامتان سبک باشد واز غذا های حجیم وسنگین پرهیز کنید
ورزش هایی که توصیه شد اثر معجزه اسایی دارند به خصوص ورزشهایی که باید درآنها نفس عمیق بکشید مثل تیر اندازی وشنا و پیاده روی های سبک در سراشیبی هاو...
موفق باشید
تشکرشده 8,207 در 1,574 پست
بعد از 2 ساعت تونستم تاپیکتون را بخونم.
اولین باره که توی این تالار برای یک تاپیک اینقدر وقت می گذارم برای خوندنش حالا حساب کن با 3 تا بچه که یکیشون هم تازه به دنیا اومده.
جای خیلی خوبی آمدید.
راستی چطور شد با این سایت آشنا شدید؟
یک رازی رو بهتون بگم ، به مرور زمان متوجه خواهید شد که این تالار و آدم هاش خیلی فراتر از اون چیزی است که در تعاریف دنیای مجازی و آدماش می گنجه. توی این تالار به برکت دعای بچه ها یی که دلشون پاکه و خالصانه برای همدردی وکمک به همدیگر پست می گذارند حتی شاهد معجزه هم بودیم.
اینو بدون دوستای خوبی پیدا کردید که همیشه برای شنیدن و همدردی گوش شنوا هستند البته اونم به صورت اصولی و مشاوره ای.
این همه پست خوندم ولی از اول تا آخرش یک قسمتش تو ذهنم بولد بود و فقط می گفتم خیلی حیفه چنین آدمی قبل از اینکه تجربیاتش را در اختیار دیگران که یکی از آن دیگران خاصه خودم هستم (خودم که نه همسرم ) از این دنیا بره.
می دونید اون قسمتی که مشاور هم بهتون گفته بود خیلی از مراجعین نیاز به مشاوره مالی شما دارند و می تونید کمکشون کنید.
یک جوون 29 ساله در عرض 16 ماه بتونه این همه بدهی رو بدهد و 50 میلیون هم موجودی داشته باشه خیلی مخ می خواد.
متاسفانه ا ما هم از اون دست آدم هایی هستیم که خیلی خیلی نیاز به یک مشاوره مالی داریم .
من هم در یک ورطه ای از زندگیم پیش اومد که اونقدر احساس درماندگی و نا امیدی می کردم که حتی با خدا هم قهر کرده بودم. حرف زدن با خدا راحت ترین کاریه که می شه در هر حالتی که هستید انجام بدید، احتیاج به هیچ آداب و آیینی هم نیست. همین امشب امتحانش کنید در کنار 10 ساعتیکه در خاطرات و اتفاقات غوطه میزنید وبی خوابی می کشید 10 دقیقه هم با خدا درد دل کنید.
برای اولین قدم عملی هم ، نه نسترن را فراموش کن و نه خاطراتش رو ، فقط از اتاقت و اون خونه بزن بیرون.
هر چه زودتر ، برنامه بریز بگو همین فردا میرم بیرون.
اگر رفتی بیا خبرش رو بده
البته توی یه تاپیک جدا مضمونش باشه تلاش برای برون رفت از حالات فعلیت.
ویرایش توسط بی نهایت : شنبه 13 خرداد 96 در ساعت 22:21
تشکرشده 45 در 26 پست
میدونی من تا 20 ماه پیش حتی سر کار هم نمیرفتم روزی 20 هزار تومن از پدرم میگرفتم . چون همیشه میگفتم کار و شغل طوری باید باشه که روز به روز بتونی پیشرفت رو حس کنی
اولش رفتم دنبال همین کار بازاریابی شبکه ای خیلی تلاش کردم فقط یه چیز فهمیدم تو این شغل فقط و فقط نفرات اول میتونن خوب پول در بیارن و مابقی ادم ها دارن پولشون رو مستقیم تو جیب اون ها میریزن
بعد بیخیال شدم و دیگه کار نکردم هنوز به اون درجه فکری نرسیده بودم ...
چیزی که مجبورم که شب و روز کار کنم فقط و فقط هدفی که داشتم بود .. رسیدن به نسترن
از روزی که پا از اون خونه گذاشتم بیرون فقط به یه چیز فکر میکردم بتونم سرمو بالا بگیرم و مطمین بشم میتونم خوشبختش کنم ...
تنها همین واسم مهم بود
پدرم 40 سال سابقه ی کار داره تو بازار پارچه و پرده
تو شهرمون چزو اولی ها بود ولی از ده سال پیش ثابت مونده بود و هیچ پیشرفتی نکرد همین باعث شد تو شغلش از همه عقب بیوفته و مشتری هارو از دست بده
اولین روزی که رفتم مغازه دیدم اوه اوضاع خرابه نمیشه اینطوری ..
چند تا کار که گرفتیم تصمیم گرفتم از اعتبار پدرم استفاده کنم و با اعتبارش بدون پول جنس جور کنم
و همینم شد ...
الان 20 ماه میگذره درامد من بیشتر از ده میلیون در ماهه و 2 تا مغازه دارم و یه گالری بزرگ پارچه پرده کفپوش و کاغذ دیواری دارم
ولی واسم مهم نیست .. همرو دادم دست داداشم ...
چون اون هدفی که براش جنگیدم نابود شد ..
من تو کل دوستیم با نسترن یه گوشی 1100 نوکیا داشتم و حتی یه گوشی برای خودم نخریدم ولی هیچ وقت نذاشتم نسترن با حسرت ویترین مغازه هارو نگاه کنه یا نذاشتم چیزی از دوستاش کم داشته باشه ...
خیلی کارها کردم خیلی کارها ..
اگ شما 3 تا بچه دارین ... همسر شما باید . شما و بچه ها رو هدف قرار بده ... و اینقدر رو کارش تمرکز داشته باشه که تمام زمانی که سر کار هست فقط فکرش پیشرفت تو اون کار باشه ...
هیچ وقت به کم قانع نباشید .. به محض اینکه بتونید بفهمین تو کاری که انجام میدین چه قسمتیش سود اورتره میتونید پیشرفت کنید حتی اگر راننده تاکسی باشه ....
البته به نظرم هیچ وقت راننده ها به فکر پیشرفت نبودن وگرنه این شغل رو انتخاب نمیکردن ...
الان کل گالری و مغازه رو داداشم میچرخونه و من دیگه دخالتی ندارم ... یه جوری با خودم لج کردم مثل بچه ها ...
عشق میتواند دیوانه ای را عاقل کند
عشق میتواند عاقلی را دیوانه کند
تشکرشده 45 در 26 پست
با اینکه هنوز خوب نشدم ... هنوز همون افکار تو سرمه ولی خیلی وقت هایی که میام اینجا حرف هامو میزنم اروم تر میشم ...
اگر اینجا حرف نمیزدم اگر نبودم اینجا اگر صحبت نمیکردم امروز هفتم من بود باور کنید چند باری طناب رو انداختم ولی فقط اشک ریختم ..
حرف های همه خوب بود مخصوصا باغبان خیلی خوب بود .. تشکر میکنم از همه ی دوست های جدیدی که پیدا کردم ...
تشکرشده 80 در 36 پست
باسلام
شما انسان توانمند و با اراده قوی هستید. با مدیریت و توانایی هایی که دارید حتما میتونید درون خودتون و محیط اطرافتون رو مدیریت کنید و زندگیتون رو بازساری کنید.
در این مسیر براتون آرزوی موفقیت می کنم.
اون روزی رو می بینم که پیامهای خوشی از شما می شنویم...
خداوندا! دستم را گرفته اي ... مگذار دستت را رها كنم ...
تشکرشده 45 در 26 پست
تشکرشده 87 در 45 پست
رنج شما بیشتر از تنهایی و از دست دادن آدم های زندگیتان هست
وهمین به شما القا می کند که مشکلت بزرگترین مشکل دنیاست وبعد از آن دیگر نابودیست
تنهایی دردتان را زیاد میکند وشما را آزار می دهد ورنج می کشید
اولین بار از جدایی مادر وپدرتان شروع شد وتا الان ...که نسترن با ...نمی خواهم دردتان را زیاد کنم
مطلبی رو از دکتر محسن فاطمی گوش می کردم که می گفتند رنج تنهایی انسانها رو نابود میکند واگر مردم باور داشتند که خدا همه جاهاست وآنها هیچ وقت وهیچ وقت تنها نیستند
هیچ افسردگی و در ماندگی وخودکشی نبود.....انسانها باید باور داشته باشند که هیچ گاه تنها نیستند
به راستی که هیچ یک نفری نیست مگر اینکه آنجا دو نفری بود ...هیچ دو نفری نبود مگر اینکه آنجا سه نفری هست... پس مطمئن باش که تنها نیستی
دعای جوشن کبیر رو بخوان اگر حوصله نداری تنها ترجمه اش را بخوان
در این تاپیک خیلی جوش خروش کردم تا شما را با خدا آشناتر کنم وسبک زندگیتان را...
امیدوارم سرتان را درد نیاورده باشم موفق باشید
نیلوفر:-) (چهارشنبه 17 خرداد 96)
تشکرشده 45 در 26 پست
سر منو درد نیاوردی خیلی هم خوشحال میشم مینویسید و میخواین کمکم کنید ...
میدونید مشکل کجاست اینکه فکر میکنم دیگه هیچ وقت همچین موقعیتی واسم پیش نمیاد این که هیچ وقت چنین دختری که به خاطرش همه چیز رو عوض کنم تو زندگیم نمیاد
...
با خاطرات چیکار کنم ؟ هرجارو نگاه میکنم خاطرات هست و اذیتم میکنه هرچی میبینم هرجایی میرم خاطرات هست . از خونه مغازه ماشین دوستام . بیرون جای جای شهر . همه جا خاطرات اذیتم میکنه . از گوشی لپتاپ و و و...
و یه مشکل دیگه اینکه خیلی از من سو استفاده کرد من حقم رو از کی باید بگیرم ؟؟؟ هم مالی هم جانی هم روحی روانی ....
زندگی خوب (پنجشنبه 18 خرداد 96)
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)
علاقه مندی ها (Bookmarks)