به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 31
  1. #21
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    23,502
    سطح
    94
    Points: 23,502, Level: 94
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 848
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    سلام دوباره به شما دوستای خوبم

    نقل قول نوشته اصلی توسط coastmelody نمایش پست ها
    ارم جان شما از کدوم شهر هستید که چنین رسمی دارید؟
    عزیزم من نمیتونم جواب این سوال شما رو بدم .تا اینجاش هم اطلاعاتی که دادم رو خیلی محتاطانه بوده و شاید به قول دوستمون با کمی سانسور. فقط این رو بگم که ما رسم و رسوم خاص خودمون رو داریم و حرف بعضی از کاربران منو متعجب کرده بود که فهمیدم چقدر تفاوت وجود داره .

    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    بهتر هست پدر شما در این زمینه هیچ نقشی نداشته باشن و همسر شما هم به فکر خونه خودتون باشن که در آینده قراره خریداری بشه و برای اون پس انداز کنه
    شما هم که تا هر وقت بخواین ظاهرا میتونید از خونه استفاده کنید.

    انقدر همسرت رو بین خودت و پدر مادرش قرار نده
    داغون میشه ها
    متنفر میشه ازت

    شما منطقا هیچ ادعایی نسبت به اینکه سند به اسم همسرت باشه نمیتونی داشته باشی
    پس این بازی رو تمام کن این بازی برای شما باخت بزرگی رو در پی داره

    منطقی باش
    ممنون فکورجان اما من مثل شما فکر نمیکنم انقدر اوضاع بی ریخت باشه . من خواسته ام رو به همسرم مطرح کردم و البته قبلش ظرفیت همسرم رو هم دیدم و هنوزم تا جایی که مایل نیست گفتگو رو ادامه نمیدم. اما این دلیل بر سکوت نمیشه اگر من حرف دلم رو نزنم من داغون میشم پس من چی؟ خواسته ی من چی؟
    بعد هم اینکه بازی چیه؟ من به خاطر این مساله تحت فشار بودم که البته الان تا حدزیادی باهاش کنار اومدم اما همچنان حالم گرفته هست.
    حتی خانواده همسرم تاکید دارن که این "خونه مال شماست" اما من دیگه باور ندارم . حس مستاجر دارم و اینکه لطف می کنند که از ما اجاره نمی گیرند(حالا معلوم نیست شایدم گرفتند).

    نقل قول نوشته اصلی توسط امیر مسعود نمایش پست ها

    من تو تاپيك شما تناقض هايي بين صحبت و نظر شما با عملتون ميبينم

    از يه طرف ميايد صحبت از حفظ اقتدار مرد ميكنيد بعد در عمل تصورى كه از شوهرتون داريد يه ادم ضعيفه كه بدليل خجالتى بودن ، مأخوذ به حيا بودن ...نميتونه حقش رو بگيره
    عمل رو باید با مجموع رفتارها در طول زندگی نشون داد نه صرفا با یک رفتار .ممکنه این رفتار من به قول دوستانم تو مدار منطق نبوده باشه اما در مجموع تصوری که از همسرم دارم خلاف این هست و توی زندگی هم به روش های مختلف اینو بهش نشون دادم.


    يه طورى داريد موضوع رو مطرح ميكنيد كه گويا شوهر شما نمیدونه كه اگه خونه به اسمش باشه بهتره
    آخه همسر من مدام رفتار پدرومادرش رو همسو می کرد با خواست و میل قلبی خودش! و توجیهش می کرد که چقدر به نفع ماهست این کار! اصلا و ابدا نمی گفت من هم دوست دارم که خونه به نام ما بشه! توقع داشت من هم باور کنم که به نفع ماست خونه به نام ما نباشه و این مساله حرص منو در میاورد .الان همه ی اعضای خانوادش این موضع رو دارند که به نفع ماست خونه به نام ما نباشه! در حالیکه نیت پشتش چیزدیگه ای هست . الان هم میگه شاید برای تغییر شغلش بریم یه شهر دیگه زندگی کنیم در حالیکه توی این مدت عقد قدمی برنداشته حالا که خونه خریدیم و چندماه دیگه وسیله میچینیم میگه شاید بریم! میگم کی؟ میگه معلوم نیست من از شغلم راضی نیستم شاید رفتیم . اون موقع دیگه حق وام مسکنم می سوزه . در مجموع برداشت من از این حرف ها فقط توجیهه و اینکه فهمیدم پدرش درصورتی خونه رو به نامش میزنه که همسرم قسط هاش رو تقبل کنه . شاید این به نظر منطقی بیاد اما این همه حساب و کتاب منو ناراحت میکنه . غریبه که نیست فرزنده . هرچند که دارم با این شرایط کنار میام اما توی دلم ازشون ناراحتم و حس مستاجر و صاحبخونه بهشون دارم . حس اینکه انقدر تو کارشون با فرزندشون حساب و کتاب دارند و اینکه دلشون نمیاد از مالی که براش هزینه کردند به نفع فرزندشون دل بکنند . شاید اندک خساستی که توی این مدت ازشون دیدم به حس بد من دامن بزنه و ترسی توی وجود من گذاشته باشه. اما مساله اینجاست که دوست دارم هرچه زودتر شرایط مالیمون تثبیت بشه،پرداخت قسط هارو تقبل کنیم و خونه رو به نام بزنیم .


    نقل قول نوشته اصلی توسط خندون نمایش پست ها
    ارم اگه از اول مشکلتو رو راست و رک مطرح میکردی بچه ها بهتر راهنماییت میکردن.خب تو از اولم دلت میخواست که خونه به اسم شوهرت باشه ولی اومدی و اینجا با کلمات بازی کردی و مسئله رو جور دیگه وانمود کردی‌
    خب عکس العمل ادم در شرایط واقعی با اون چه تصور داره گاهی فرق میکنه،من تصور وانتظار سعه صدر بیشتر از خودم داشتم اما به محض مشخص شدن قضیه عکس العمل و احساسات من یه جوری بروز کرد که فکرش رو نمی کردم ،خیلی بهم ریختم و دوباره تصور "شدیدا اهل حساب و کتاب بودن" خانواده همسرم اومد جلوی چشمم.این حس که "دریغ کننده هستند" بازم تایید شد .می دونم قضاوت هست ،برچسب زدن هست اما روی من تاثیر بدی گذاشته .


    کلا به نظرم کاربرای قدیمی اینجا وقتی که میخوان مشکلشون رو مطرح کنند یه خود سانسوری دارن و مثلا میخوان بگن ما منطقی هستیم.در صورتی که به نظرم این کارا لازم نبود و از همون اول حداقل اینجا رک و راست حرفت رو میزدی تا راهنمایی بهتری هم بشی.
    حالا هم به قول فکور خیلی ماجرا رو کش نده که دودش اول از همه تو چشم خودت میره.
    بله چون اولا فکرمیکنم نمیشه توی یه تاپیک کلی همه ی مسائلم رو بخوام مطرح و حل کنم پس بهتره بهش جهت بدم تا بهتر به مقصودم برسم . دوما زدن بعضی حرف ها و بیان بعضی احساسات توی تاپیک درست نیست، مثلا من میدونم فلان احساس یا هیجان من باید تعدیل بشه حالا بیام تکرارش کنم و بیانش کنم فایده نداره چون بقیه میان و روی این مساله زوم میکنن و نقدش میکنن در حالیکه خواست من نبوده . برای همین گاهی سانسور کردن و بعضی افراد رو در حاشیه قراردادن به جهت دادن تاپیک کمک میکنه .

    اما دوستای خوبم باز کزدن تاپیک برای این موضوع باعث شده که من احساس نیاز پیداکنم به زوم کردن روی بعضی انتظارات خودم، انتظاراتی که تاحالا خیلی کاری باهاشون

    نداشتم و یه گوشه خاک می خوردند و گاهی خودنمایی می کردند. اما الان فهمیدم که باید یه کاری براش انجام بدم . ببینم از کجا اومده چطور شکل گرفته و تا کجا منو با

    خودش درگیر خواهد کرد و راه رهایی ازش چیه؟

    اینکه من توی یه خانواده ای بزرگ شدم و وارد یک خانواده متفاوت شدم که سطح مالی و مدیریت مالی خانواده توش متفاوت هست، یک باوری در من در مورد خانواده همسرم

    شکل گرفته که شاید تاثیر زیادی رو قضاوت من در مورد رفتارهاشون داشته . اون باور منفی که به تدریج شکل گرفته باعث شده احساس کنم اونها برای عزیزانشون "خرج "

    نمی کنند . واینکه میبینم باید ازشون بخوای یا بگیری تا به خودشون بیان ،البته آدم های بدی نیستند که بخوان به هر حال حرف خودشون رو به کرسی بنشونند . شاید نیاز

    هست اون باور منفی اول کنار بره تا بعد بتونم منطقی به این مساله فکر کنم ،تا باور منفی من وجود داره فکر کردن به مساله سخت هست و باعث میشه نتونم منطقی فکر

    کنم و روی بقیه افکار من سایه میندازه .

    اونها انقدر با انتظارات من در خرج کردن و بخشندگی فاصله داشتند که برای من این مسائل و حتی مسائل کوچکتر مشابهش تبدیل به یک دغدغه شده ، برام تبدیل به نگرانی

    شده وشاید ترس .شاید اگر همسرم درآمد خوبی داشت الان اوضاع فرق می کرد و من احساس استقلال بیشتر و ترس کمتری داشتم .

    ویرایش توسط Eram : شنبه 06 خرداد 96 در ساعت 12:44

  2. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    ارم عزیز یه سوال ازت دارم
    اگر الان مجرد می بودی و همسرت به خواستگاریت میومد و خانوادش نسبت به الان از نظر مالی ضعیف تر بودن و به اندازه خودشون فقط داشتن آیا با این مرد ازدواج میکردی؟

    اگر پاسخ شما به این سوال "خیر" هست به نظر من اشتباه کردی به علت پول پدر با این فرد ازدواج کردی
    اگر پاسخ شما "بله" هست که خوب خودتو توی اون شرایط فرض کن و توقعت رو ازشون بیار پایین

    خوبه که حرف دلت رو به شوهرت بگی ولی در شرایطی که اون حرف منطقی باشه

    راستش من خودم اهل حساب کتاب هستم و کلا با آدمای اهل حساب کتاب هم خیلی راحتم و براشون احترام قایل هستم

    اگر من برای شما شرایط زندگیم رو تعریف کنم و اینکه اوایل ازدواجم همسرم تمام درآمدش رو به خاطر خرید منزل برای مادرش هزینه می کرد اون موقع شاید قدر شرایط فعلیت رو بهتر بدونی

    ما حتی زمانی که درآمدمون پایین بود و درگیر اقساط ماشین یا بعدش مسکن هم بودیم خانواده همسرم ازمون توقعات سطح بالا داشتن

    الان هردومون درآمد بالا داریم ولی اوایل ازدواجمون اصلا اینطور نبود مثلا می گفتن بیاین مسافرت بعدا همسر من هزینه سفر همه رو میداد یا یه سری هزینه های فانتزی رو توقع داشتن در حالی که ما قسط سر ماهمون به سختی جور می شد

    در رابطه با شرایط فعلی هم من اتفاقا یه تاپیک دارم که لینکش رو اینجا میذارم
    http://www.hamdardi.net/thread-43133.html

    باور کن خیلی از آدمها هستن که فقط دلشون میخواد خانواده همسرشون ازشون توقع نداشته باشه فقط همین
    یعنی از خداشون هست به جای شما بودن

    اینکه شما میخوای به ثبات توی زندگی برسی کاملا منطقیه ولی اون ثبات رو سعی کن با تلاش خودت و همسرت به دست بیاری اگر از دیگران توقع داشته باشی همیشه باید ناراحت و نگران زندگی کنی

    راستشو بخوای من هم اگر در آینده بخوام منزلی رو به پسرم بدم سند به نامش نمی زنم
    به هر حال کم یا زیاد ولی پس انداز من حاصل تلاش من هست حالا تا حدی بخوام در اختیار بچم قرار بدم اشکال نداره ولی نه در این حد که ملکی رو بخوام به نام بزنم

    بالاخره آدمیزاد پیری و کوری داره اگر پس فردا پدر شوهر شما زمین گیر بشه یا بیماری بگیره که درمانش بسیار هزینه بر باشه شما یا همسرت میدید اون پولو؟ شما نگهداریش می کنید؟

    آدم همیشه مجبوره پول رو به نحوی به بچه هاش بده که برای خودش غیر قابل دسترس نباشه مثلا اگه بچه نگهداریش نکرد حداقل بتونه یه پرستار بگیره برای خودش و کارش به خانه سالمندان نکشه

    خانه سالمندان پر هست از آدمایی که به قول شما پولشونو بدون حساب کتاب به فرزندانشون بخشیدن و حالا عاقبتشون شده اونجا

    شما جوان هستید و میتونید زندگیتون رو بسازید روی خودتون حساب کنید

    اینکه همسر شما هم وانمود می کنه به نفع شماست که خونه به اسم پدر شوهر باشه شاید برای اینه که خواست قلبی اونا رو میدونه و نمیخواد به زور یه همچین چیزی رو بخواد و البته منطقی هم هست
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
    ویرایش توسط فکور : شنبه 06 خرداد 96 در ساعت 14:02

  3. 8 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    Eram (شنبه 06 خرداد 96), maryam.mim (شنبه 06 خرداد 96), paiize (یکشنبه 07 خرداد 96), نیکیا (شنبه 06 خرداد 96), نادیا-7777 (یکشنبه 07 خرداد 96), بارن (شنبه 06 خرداد 96), شیدا. (یکشنبه 07 خرداد 96), صبا_2009 (شنبه 06 خرداد 96)

  4. #23
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    سلام ارم جان،

    به نظر نمی رسه انتخاب های زیادی داشته باشی. اما هر موضعی که می گیری، خشمت رو نه انکار کن، و نه حس بدی بهش داشته باش.

    تو بعنوان یک انسان سالم، باید هم از این اتفاق خشمگین بشی، هرچند شدت و ضعفش، تحت کنترل بودن یا نبودنش، و میزان موندگاریش کاملا بستگی به شرایط روانی و شخصیتی و جهان بینی و توانایی ها و مهارت هات داره.

    در جلسات خواستگاری، براساس حرفهایی که زده می شه، هر دو طرف تصمیماتی می گیرن، یا حداقل ذهنیتشون از آینده ای که با اون فرد دارن، شکل می گیره.

    هر خونواده ای که برای پسرش خواستگاری می ره، می تونه بگه ما مسئولیتی در قبال خونه ی پسرمون نداریم. می تونه بگه براش خونه اجازه می کنیم. می تونه بگه یه خونه ای تهیه می کنیم تا هر زمان که خواستند ازش استفاده کنن. و می تونه بگه براش خونه می خریم. اینها همه با هم فرق می کنن.

    یه حرفی زده می شه، و یه مفهومی رو به ذهن می رسونه. و طبیعتا انتظار می ره طبق اون حرف، عمل بشه.

    حالا اگه برخلافش عمل بشه، در یک انسان سالم، خشم ایجاد می شه (چه خفیف چه قوی). گذشته از اینکه اون حرف اصلا براساس یه وظیفه زده شده یا یک لطف یا هرچیزی. گذشته از اینکه اگه اون حرف زده نمی شد، رفتارهای شما یا پدر شما با این خونواده اصلا تغییری می کرد یا نمی کرد.

    اما اینکه در این شرایط چه کاری رو انجام بدی، دیگه من نمی دونم. خودت به شرایط اشراف داری، و وقتی خشمت رو پذیرفتی و درکت از موقعیت تثبیت شد، می تونی با دید بازتری تشخیص بدی که چه کاری درسته. فعلا همونطور که حتما خودت می دونی، سعی کن در شرایط هیجانی، هیچ تصمیمی نگیری و تا جای ممکن کمتر حرف بزنی، حتی با همسرت و پدر و مادرت.


    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : شنبه 06 خرداد 96 در ساعت 14:27

  5. 3 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    Eram (شنبه 06 خرداد 96), paiize (یکشنبه 07 خرداد 96), شیدا. (یکشنبه 07 خرداد 96)

  6. #24
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    23,502
    سطح
    94
    Points: 23,502, Level: 94
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 848
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها

    اگر الان مجرد می بودی و همسرت به خواستگاریت میومد و خانوادش نسبت به الان از نظر مالی ضعیف تر بودن و به اندازه خودشون فقط داشتن آیا با این مرد ازدواج میکردی؟

    بله 100 درصد . خانواده همسرم وضع ظاهری معمولی و حتی ساده ای دارند و خونه ای که الان توش زندگی میکنند هم خیلی ساده هست . منتها از ارث پدراشون مقداری زمین و دارایی دارند . من این شرایط رو دیدم و همسرم رو به خاطر خودش پسندیدم . همسر من نه خونه نه ماشین و نه کار پردرآمدی داشت که من بهش جواب مثبت دادم. اما اون خانواده همسرم بودند که توی خواستگاری قول دادند که برای ما خونه می خرند ( قول ندادند که برای خودشون خونه می خرند ) . الان از نظر من این بدقولی هست و جدای از درجه اهمیت این مساله ناراحت از بدقولیشون میشم .مادرشوهرم تو روز خواستگاری خیلی با آب و تاب از خونه خریدنشون صحبت می کرد . حتی بعد خونه خریدن هم من از شرایط مالیشون خبر داشتم اما مادرشوهرم پیش مادر من میگفتند که ما میخواستیم فلان خونه نوساز رو از فامیلمون بخریم اما پسرمون قبول نکرد و گفت بدمسیره (درحالیکه اون خونه نوساز قیمتش خیلی زیاد بود و اصلا نمی تونستند بخرنش! ) .پیش مادرم اینجوری میگفتند و من ناراحت میشدم که چرا چیزی رو که نیستند وانمود میکنن .

    می دونی این حس که یه عده چون بلدن خوب و زیبا حرف بزنن کار خودشون رو پیش ببرند منو ناراحت میکنه. الان احساس بدی بهم دست داده هرچند به خاطر خونه جواب مثبت ندادم اما بعد عقد تو ذهنم براش رویاها داشتم اما الان برام بی تفاوت هست.

    مگه من مجبورشون کردم که به ما قول خونه بدین؟ اما اون همه قرص و محکم حرف زدن تو خواستگاری و الان این شرایط باهم نمی خونه ،البته هنوز هم قرص و محکم هستند و ادعا میکنن این کار به نفع پسرشون هست و من ازین ناراحتم که فکر میکنن ما متوجه نیستیم و حالیمون نیست. فکر میکنن خودشون زرنگن !

    من ناراحتم ازشون ، درسته خیلیی اخلاق های خوب دیگه هم دارند اما نمی تونم به این مساله بی تفاوت باشم .حداقل زمان میبره تا باهاش کنار بیام. کاشکی از اول به ما میگفتند شاید همسرم زودتر به فکر تغییر شغل می افتاد،شاید ما این همه مدت اشتباه فکر نمی کردیم! شاید ما خوش خیال بودیم اما کاشکی بهمون از اول رک و راست میگفتند .

    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    بالاخره آدمیزاد پیری و کوری داره اگر پس فردا پدر شوهر شما زمین گیر بشه یا بیماری بگیره که درمانش بسیار هزینه بر باشه شما یا همسرت میدید اون پولو؟ شما نگهداریش می کنید؟
    فکور عزیزم آدمیزاد پیری و کوری داره بله اما نه اینکه موقع وعده دادن یاد جوونیاش بیفته و موقع عمل به وعده یاد پیری و کوری! نه اینکه موقع خواستگاری رفتن واسه بچش یاد داراییش بیفته و موقع عروسی گرفتن واسه بچش یاد نداریش!
    بله ما ازشون نگهداری می کنیم، وظیفه ی فرزندان هست که توی وقت بیماری به پدرومادرشون برسن و اگر وسع مالیش رو داشته باشیم چرا کمک نکنیم؟

    اتفاقا پدرومادره همسرم از ما انتظار حمایت عاطفی و بعدها نگهداری از خودشون رو دارند تا جایی که اسم همسر منو فقط میارن که وقت پیری باید از مانگهداری کنه و به بچه های دیگه میرسه میگن اونا نمی تونن! روی اونا نمیشه حساب کرد و... .


    نقل قول نوشته اصلی توسط میشل نمایش پست ها

    در جلسات خواستگاری، براساس حرفهایی که زده می شه، هر دو طرف تصمیماتی می گیرن، یا حداقل ذهنیتشون از آینده ای که با اون فرد دارن، شکل می گیره.

    هر خونواده ای که برای پسرش خواستگاری می ره، می تونه بگه ما مسئولیتی در قبال خونه ی پسرمون نداریم. می تونه بگه براش خونه اجازه می کنیم. می تونه بگه یه خونه ای تهیه می کنیم تا هر زمان که خواستند ازش استفاده کنن. و می تونه بگه براش خونه می خریم. اینها همه با هم فرق می کنن.

    یه حرفی زده می شه، و یه مفهومی رو به ذهن می رسونه. و طبیعتا انتظار می ره طبق اون حرف، عمل بشه.

    حالا اگه برخلافش عمل بشه، در یک انسان سالم، خشم ایجاد می شه (چه خفیف چه قوی).
    میشل جان خوب درکم کردی . همینطور هست که میگی من ماه ها بر اساس این حس و این باور بودم نه تنها من که خانوادم هم همینطور .
    گاهی حرف هایی که همینجوری زدیم شاید یاد ما نباشه اما دیگری خیلی روش حساب باز کنه. اصلا پدر من اصراری بهشون در مورد خونه نکرد فقط گفت مسکن این دو جوون باید چطوری باشه؟ اونها خودشون گفتند که ما وظیفه داریم براشون خونه بخریم و خیال شما راحت! من یه نفر برداشت دیگه ای از حرفشون ندارم .

    جدای ازین حرف ها به نظرم خیلی فرق هست بین اینکه به نام خودشون خونه بخرند یا به نام فرزند .

    دیگه حتی باور ندارم که روزی اون خونه رو به نام ما بزنند چون دیگه حرف هاشون پیش ما اعتبار نداره .
    من میرم توی اون خونه اما به امید افزایش درآمد و پس انداز پول برای خرید خونه ای که مال خودمون باشه .
    ویرایش توسط Eram : شنبه 06 خرداد 96 در ساعت 17:54

  7. #25
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 07 آبان 01 [ 21:11]
    تاریخ عضویت
    1393-1-11
    محل سکونت
    مگه فرقی داره!؟
    نوشته ها
    809
    امتیاز
    24,401
    سطح
    95
    Points: 24,401, Level: 95
    Level completed: 6%, Points required for next Level: 949
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    3,979

    تشکرشده 3,495 در 804 پست

    حالت من
    Khoshhal
    Rep Power
    191
    Array
    سلام
    وفای به عهد یکی از پایه ای ترین اصوله.
    این که به تعهدشون عمل نکردند یا اونو طوری بیان کنند که مقصود دیگه ای ازش برداشت بشه فی المثل گفته باشند که براتون خونه میخرند نه اینکه خونه به نامتون کنند! ؛ یه بحثه،بحث دیگه اینه که اوضاع ولو با نقض تعهد برای شما تا چه حد بحرانی میشه؟
    اونا شرایط خانوادگیشونو بهتر میدونند. شاید به نام زدن باعث اختلاف بین فرزندان بشه و روابطشون بهم بخوره در این صورت مصلحت رو در این دونستند که به نام نزنند. اما شما یه خونه میخواستین و الان داریدش. پس به بخش ز یادی از هدفتون رسیدین.
    ضمن اینکه ببینید تناسب تعهدشون با عمل به تعهدشون خیلیم بد نیست، خونه رو خریدن. فقط تو قسمت اخرش فرضا مصلحت اندیشی کردند. من بهشون نمره ی هشتاد میدم از صد. اینطوری نگاه نکنید که دیگه نمیتونم روشون حساب کنم. بخشی از سرمایه مالیشونو گذاشتند دراختیار شما. خیلیا این گذشت و توانایی رو ندارند. میشه گفت ازمون بزرگی رو با نمره ی قبولی و نه کامل گذروندن پس برای سایر چیزها که قطعا کوچیکتر از خرید یه خونه هستند آدمای قابل اعتمادی اند. بعدم بذارید شوهرتونم تلاش کنه و بتونه دراینده خونه بخره و اونوقته که احساس خوبیبهش دست میده نه اینکه اماده و حاضر همه چی جلوش باشه. ازین منظرم تصمیم بدینیست.
    خیلیصفر و یکی نگاه نکنید.
    قبول دارم به قولی که دادند کامل عمل نکردند. رفتارایی کردند که شما احساس خوبی بهش ندارید فکر میکنید فریبتون دادند ، اما اونام ادم اند و اشتباه میکنند و بر اساس شخصیتشون رفتارهای ناراحت کننده ازشون بروز میکنه ولی باید مثبت و منفیشونوبا هم دید و سعی کنید بیشتر با قسمت مثبتشون تعامل کنید و از تحریک قسمتای منفیشون جلو گیری کنید و اگر هم رفتارای منفی ازشون سر زد با عزت نفس بالا راه خودتونو برید جلو و کاری با رفتارهای نابالغ نداشته باشید.
    من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم / هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود



    ویرایش توسط m.reza91 : شنبه 06 خرداد 96 در ساعت 21:18

  8. 3 کاربر از پست مفید m.reza91 تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 07 خرداد 96), paiize (یکشنبه 07 خرداد 96), شیدا. (یکشنبه 07 خرداد 96)

  9. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیز

    من شما رو کاملا درک می کنم و حق دارید ناراحت باشید اما دعوتت می کنم به اینکه انتظاری از هیچ کس نداشته باش. درسته توی خواستگاری یه قولی دادن و شاید الان جوری رفتار کردند و شما انتظار نداشتید حق داری ناراحت باشید اما به قضیه اینجوری نگاه کن که حداقل حمایتشون رو داشتی و اول زندگی لازم نیست کلی خرج اجاره خونه بدی و کلی از درآمدتون رو می تونی پس انداز کنی. چون اوایل زندگی هم پدر مادرها ازنظر خورد و خوراک هم بهتون می رسن.

    تمرکزت رو بذار روی چیدمان خونه و البته پس اندازی برای خودت . بهتره کسی از این پس انداز هم خبری نداشته باشه تا بتونی یه خونه برای خودت داشته باشی یا حداقل یه سرمایه کوچیک. متاسفانه آدمای زیادی هستند که توی روابط عاطفی دو دوتا چهار تا می کنن . نمی دونم تاپیک من رو قبلا دیدی یا نه منم خانواده همسرم به شدت دودوتا چهار تا می کرد و به قول شما با خوب حرف زدن کار خودشون رو پیش می بردن و فکر هم می کردن زرنگن و ما متوجه نمی شیم در صورتی که ما می فهمیم اما زندگی رو با ارزش تر از این مسائل عادی می بینیم که بخوایم خودمون رو ناراحت کنیم. درسته ؟

    باز حالا خواستگاری گفتن خیالتون راحت منزل با ما خانواده همسرم گفتن پسر ما هیچی نداره همینه . اصلا خونواده من موندن از این همه وقاحت. در صورتی که پدرم بخشی از اموالش و مادرم هم بخشی از اموالشو به ناممون زدن. خانواده همسرم حاضر نشدن به پسرشون پول جشن عروسی بدن. یا توی اجاره یا قسطاش کمکش کنن. می خوام بگم خانواده های و طرز فکراشون با هم فرق می کنه. برای مثال فکور جان گفت حاضر نیست مالی رو به نام فرزندش کنه برای مثال اما من اگه خونه ای داشته باشم خونه دیگری بخرم حاضرم به نام فرزندم کنم این عیب و ایراد من یا کس دیگه ای نیست طرز فکرامون فرق می کنه و باید به افکار متفاوت احترام بذاریم.

    تا شناخت خانواده همسرت و کنار اومدن با طرز فکراشون راه زیاد داری صبور باش و بی توقع. اینجوری حساسیت رو هر چیزی به خرج بدی و با خونواده خودت مقایسه کنی مثل من افسرده می شی. اما همه درآمدت رو در اختیار شوهرت قرار نده لطفا و در آینده هیچ کمکی از خونوادت قبول نکن. سختی بکش اما نذار به ساپورت کردن شما توسط خونوادت عادت کنن. با توجه به راهنمایی هایی که ازت دیدم ماشالا خودت عاقلی پس تو این قضیه هم بی خیال باش و همین شیوه بهترین کاریه که می تونی بکنی فعلا از خونه و زمان حالت لذت ببر خونه رو اونجوری که دوست داری دکورش رو بچین و هرچی دوست داری بخر و مهمونی بگیر و لذت ببر از داشته هات بعدا ایشالا خونه می خری و می ری یه جای بهتر و بزرگتر که این مستلزم درایت خودت و همسرته. نگران وام هم نباش خداروشکر خونواده همسرت مثل مال من نیستند و مطمونا برای خرید خونه خودتون اگه پول کم بیارین کمکتون می کنن.

    بازم می گم قدر داشته هات رو بدون و از حالت لذت ببر و با درایت برای آیندتون برنامه ریزی و پس انداز کن. امیدوارم خوشبخت بشین. در مورد چیزهایی هم که فکر می کنی با همسرت صحبت نکن نمی گم خودت رو فراموش کن اما آدم هر چیزی رو نباید به شوهرش بگه اگرم می خوای متوجهش کنی نگو خونوادت اینجوری بگو از بچگی دوست داشتم اینجوری باشه. خونواده همسرم مثلا این کار رو برام کنن. توقعاتت رو به شکل آرزوهای قدیمی ات بگو مطمئن باش شوهرت اگه بتونه برآورده می کنه که خوشحالت کنه اگرم نتونست شرمنده ات نمی شه چون یه تعریف و آرزوی قدیمی بوده و یه درخواست مستقیم نبوده. نمی دونم منظورم رو خوب رسوندم یا نه. اما خودت بهتر از هر کس می تونی حالت رو خوب کنی.

    یه مثال هم بزنم از تغییر رفتار مثلا ما توی خواستگاری گفتیم عروسی شهر خانواده همسرم باشه اما بعد از نامزدی و سبک سنگین دیدیم همه فامیل ما کم کم 100 نفر باید برن شهر اونا کجا اسکانشون بدیم اکثرشون ممکنه نیان فقط می موندن درجه یکها اونم توی مراسم عروسی مثل غریب ها باید می نشستن بین 500 نفر مهمونهایی که یه بارم ندیده بودنشون بنابراین نظرمون عوض شد و گفتیم یا شهر خودمون یه جشن مختصر بگیریم یا هزینه اش رو خرج ماه عسل کنیم . پس حرف آدما موقع خواستگاری و بعد از اون ممکنه عوض شه درصورتی که اگه کسی از دلایل ما خبر نداشته باشه می گه ما زیر حرفمون ردیم . که همینم شد و فاجعه ای رخ داد . به خاطر درک پایین آدماست. ولی تو فهمیده و باهوشی پس تفاوت ها رو درک می کنی و اینکه حرفشون عوض شده شاید واقعا قصد فریب و اذیت کردن تورو ندارن دلایل خودشون رو دارند که نمی تونن بگن.
    ویرایش توسط maryam.mim : یکشنبه 07 خرداد 96 در ساعت 06:49

  10. 2 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 07 خرداد 96), شیدا. (یکشنبه 07 خرداد 96)

  11. #27
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Eram نمایش پست ها
    مگه من مجبورشون کردم که به ما قول خونه بدین؟ اما اون همه قرص و محکم حرف زدن تو خواستگاری و الان این شرایط باهم نمی خونه ،البته هنوز هم قرص و محکم هستند و ادعا میکنن این کار به نفع پسرشون هست و من ازین ناراحتم که فکر میکنن ما متوجه نیستیم و حالیمون نیست. فکر میکنن خودشون زرنگن !

    من ناراحتم ازشون ، درسته خیلیی اخلاق های خوب دیگه هم دارند اما نمی تونم به این مساله بی تفاوت باشم .حداقل زمان میبره تا باهاش کنار بیام. کاشکی از اول به ما میگفتند شاید همسرم زودتر به فکر تغییر شغل می افتاد،شاید ما این همه مدت اشتباه فکر نمی کردیم! شاید ما خوش خیال بودیم اما کاشکی بهمون از اول رک و راست میگفتند .


    فکور عزیزم آدمیزاد پیری و کوری داره بله اما نه اینکه موقع وعده دادن یاد جوونیاش بیفته و موقع عمل به وعده یاد پیری و کوری! نه اینکه موقع خواستگاری رفتن واسه بچش یاد داراییش بیفته و موقع عروسی گرفتن واسه بچش یاد نداریش!
    بله ما ازشون نگهداری می کنیم، وظیفه ی فرزندان هست که توی وقت بیماری به پدرومادرشون برسن و اگر وسع مالیش رو داشته باشیم چرا کمک نکنیم؟

    اتفاقا پدرومادره همسرم از ما انتظار حمایت عاطفی و بعدها نگهداری از خودشون رو دارند تا جایی که اسم همسر منو فقط میارن که وقت پیری باید از مانگهداری کنه و به بچه های دیگه میرسه میگن اونا نمی تونن! روی اونا نمیشه حساب کرد و... .

    .

    ارم عزیز دوباره سلام

    راستش طبق اطلاعاتی که شما اینجا نوشتی به نظر من اومد که اونها به شما گفتن برای شما مسکن تهیه می کنن و نگفتن که سند رو به نام همسر شما میزنن یعنی چنین قولی صراحتا داده نشده

    اگر صراحتا در مورد سند زدن صحبت شده میشه به شما حق داد که ناراحت و معترض باشی ولی بازم نمیشه رفت ازشون طلبکار شد یه جور ناراحتی هست که مجبوری توی خودت حلش کنی چون نمیشه از همین اول زندگی آدم شمشیر برداره
    قطعا حفظ وجهه شما در نظر خانواده همسرت خیلی مهمتر از سند اون خونه هست
    شاید بتونی یه روزی با خنده و شوخی وسط حرفات اعتراض کنی

    اگر صراحتا قول سند به شما داده نشده برداشت شما و خانوادت غلط بوده و نمیشه اونا رو متهم دید

    در رابطه با مساله پیری که ازت پرسیدم منظورم شرایطی بود که شما مثلا همون خونه رو دارید و سند هم به نام همسرت هست و درآمدتون کم یا متوسط هست و اونا به پول نیاز پیدا می کنن و شما از درآمدتون نمیتونید پولی به اونها بدید
    اگر همسر شما ادعا کنه که اون خونه در واقع متعلق به پدر مادرش هست و حالا که خرج درمان دارن یا مشکل دیگه ای دارن میخواد اونو بفروشه آیا برای شما اعتراض برانگیز نیست؟ آیا احساس مالکیت شدید بهش نداری و احساس نمی کنی میخوان سقف روی سرت رو ازت بگیرن و آوارت کنن آیا به همسرت نمیگی چرا ما باید این کارو بکنیم

    وقتی سند به اسم همسر شما باشه توی اون شرایط گذشتن از اون برای شما خیلی سخته البته این نظر شخصی منه

    در رابطه با یه جور دیگه جلوه دادن کارها من هم با افرادی توی خانواده همسرم که به این شکل رفتار می کنن مواجه هستم واقعا نمیشه کاریشون کرد
    مثلا یادمه توی دوران عقد یه مانتو از اینا که روش کار دست شده همسرم برای من خریده بود خواهر شوهرم آخر سر که من می خواستم بیام می گفت ای کاش حواسم بود این دوختها رو برات تا اینجا بودی محکم میکردم نمیتونی تا فردا بمونی که من درستشون کنم؟ بعدا دوستم تماس گرفت و گفت خوابگاه مشکل آب داره امروز نیا و به همین دلیل من خونه مادرشوهرم ماندگار شدم. خواهر شوهرم حرف خودشو کلا فراموش کرد و رفت اون مانتو رو خودش توی کمد آویزان کرد

    انقدر از این رفتارها دیدم که برام عادی شده فقط به تجربه بهم ثابت شده روی حرفهاشون حساب نکنم الان دقیقا وقتی حرف میزنن میدونم کدوم حرفشون بلوف و سیاست بازی هست و کدوم حرفشون به واقعیت نزدیکه

    خیلی از خانواده ها اینجوری هستن شما باید طاقتت رو بالا ببری و به این فکر کنی که با تحمل حرفهاشون و درگیر نشدن با اونها رابطه نزدیکت رو با همسرت حفظ می کنی و از همین اول زندگی بین خودت و همسرت شکاف ایجاد نمیشه و ایشون شما رو در مقابل خانوادش نمی بینه یواش یواش خودشم دستش میاد که خانوادش در برخی موارد دارن بلوف میزنن

    فعلا اولین هدف شما در زندگیت البته به نظر من، نزدیک شدن به همسرت هست برای رسیدن به این اولویت بعضی موارد ناخوشایند رو تحمل کن
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  12. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 07 خرداد 96), paiize (یکشنبه 07 خرداد 96), شیدا. (یکشنبه 07 خرداد 96)

  13. #28
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    جمعه 28 مهر 02 [ 00:16]
    تاریخ عضویت
    1391-8-10
    محل سکونت
    جنوب
    نوشته ها
    1,563
    امتیاز
    44,252
    سطح
    100
    Points: 44,252, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    7,950

    تشکرشده 6,439 در 1,458 پست

    حالت من
    Ashegh
    Rep Power
    358
    Array
    سلام
    ارم عزیز من کاملا شمارودرک میکنم...چون این شرایط روتجربه کردم
    خانواده همسرم وقتی اومدن خواستگاری گفتن این ماشین پسرمه واین هم خونشه...

    امابعدازچندوقت که ازنامزدیمون گذشت ماشینوفروختن ومن فهمیدم که مال پدرش بوده تازه خواهرشوهرم میگفت من هم سهم داشتم توی این ماشین..فک کن!!
    اولش ناراحت شدم امابعدش فهمیدم که منظورشون چیه وچه سیاستهایی دارن...مثل حرفی که فکورجان گفتن درموردخواهرشوهرشون ...کم کم متوجه میشی که کدوم حرفشون واقعیه وکدوم حرفشون سیاست بازی...
    یامثلا خونه ای که الان توش هستیم همیشه میگن خونه ماست امامن همون دوسال اول زندگی فهمیدم که اینجوریا نیست...مثلا ماقصد داشتیم خونه روبفروشیم واسه کارونقل مکان امااجازه ندادن..ازاون به بعدهمیشه به همسرم میگم این خونه مال مانیست بایدبه فکرخونه بود...نه اینکه ازخانوادش ناراحت باشم..نه اتفاقا حق میدم بهشون چون به جزهمسرم بچه هدی دیگه ای هم دارن...
    راستش من خودم اعتقاددارم هرچه کمترزیرمنت باشی بهتره واسه همین خوشحال هم میشم که یه روزبگن این خونه مال شمانیست وفلان...چون دوست دارمم همسرم ازاین وابستگی رهابشه وبالاخره یه روزی بتونیم مستقل بشیم..
    البته خیلی هم ازشون ممنونم که توی این اوضاع سخت مسکن این لطف روکردن وخودشون هم میگن که ماهرچی داریم مال بچه هامونه...اماآینده نگرهم هستن..به قول فکورجان پیری وهزارتامسله!!که واقعا هم حق دارن

    شماهم بهتره که تاهمین جاازشون ممنون باشید...وخودتون به فکریه خونه درآینده باشید...بالاخره این ارث به همسرشماهم میرسه پس بهتره که خودت وشخصیتت روزیرسوال نبری وخیلی متانت وفروتنی به خرج بدی وازشون ممنون باشی...
    موفق باشی
    عمر که بی عشق رفت

    هیچ حسابش مگیر...

  14. 2 کاربر از پست مفید paiize تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 07 خرداد 96), شیدا. (یکشنبه 07 خرداد 96)

  15. #29
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 22 اردیبهشت 02 [ 17:34]
    تاریخ عضویت
    1391-7-15
    محل سکونت
    زیر باران
    نوشته ها
    775
    امتیاز
    23,502
    سطح
    94
    Points: 23,502, Level: 94
    Level completed: 16%, Points required for next Level: 848
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class10000 Experience PointsOverdriveSocial
    تشکرها
    2,329

    تشکرشده 1,634 در 590 پست

    Rep Power
    161
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط m.reza91 نمایش پست ها

    ضمن اینکه ببینید تناسب تعهدشون با عمل به تعهدشون خیلیم بد نیست، خونه رو خریدن. فقط تو قسمت اخرش فرضا مصلحت اندیشی کردند. بعدم بذارید شوهرتونم تلاش کنه و بتونه دراینده خونه بخره و اونوقته که احساس خوبی بهش دست میده نه اینکه اماده و حاضر همه چی جلوش باشه.
    خیلی صفر و یکی نگاه نکنید.
    ولی باید مثبت و منفیشونوبا هم دید و سعی کنید بیشتر با قسمت مثبتشون تعامل کنید و از تحریک قسمتای منفیشون جلو گیری کنید و اگر هم رفتارای منفی ازشون سر زد با عزت نفس بالا راه خودتونو برید جلو و کاری با رفتارهای نابالغ نداشته باشید .
    ممنون از شما .بله حق با شماست. این رویکرد خیلی بهتر و بالغانه تره ،با تمرین سعی میکنم این رفتار درست رو جایگزین کنم . فعلا که هفته ای یک یا دو روز میرم خونشون و اینطوری حس بهتری دارم و راحت ترهستم . خیلی هم رغبت دیدارشون رو ندارم ، دوست دارم تنها باشم و دلتنگشون هم نمیشم . چون همیشه مسائل خورده ریزه ای هست که نتونی حرف دلت رو بهشون بزنی و وقتی انبار میشن روی هم دیگه اون حس خوب رو توی ارتباطت نداری. سعی میکنم وقتی که حالم بهتره باهاشون مواجه بشم . دیگه با همسرم هم وارد بحث نمیشم البته همسرم هم دوست نداره گفتگویی در این مورد داشته باشیم . کلا همه چی تموم شده فقط من موندم و حل این مساله در درون خودم در حالیکه نه میتونم با پدرومادرم گفتگویی داشته باشم و نه با همسرم .کوپن هام تموم شده .

    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam.mim نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز

    من شما رو کاملا درک می کنم و حق دارید ناراحت باشید اما دعوتت می کنم به اینکه انتظاری از هیچ کس نداشته باش. درسته توی خواستگاری یه قولی دادن و شاید الان جوری رفتار کردند و شما انتظار نداشتید حق داری ناراحت باشید اما به قضیه اینجوری نگاه کن که حداقل حمایتشون رو داشتی و اول زندگی لازم نیست کلی خرج اجاره خونه بدی و کلی از درآمدتون رو می تونی پس انداز کنی. چون اوایل زندگی هم پدر مادرها ازنظر خورد و خوراک هم بهتون می رسن. .
    من اگر انتظاری ازشون نداشته باشم مهروعلاقه ام هم بهشون کم میشه. آدم از کسی که دوسش داره توقع داره .

    تمرکزت رو بذار روی چیدمان خونه و البته پس اندازی برای خودت .
    راستش برای چیدمان خونه برنامه ها داشتم اما الان که همسرم میگه شاید بریم شهر دیگه واسه کار (و میگه واسه همین خونه به اسمم نکردم ) منم می خوام جهیزیه کمتر بخرم ، و یکسری چیزها رو اصلا نخرم . رغبت ندارم دیگه فلان مبلمان رو بخرم یا فلان پرده به خونم آویزون کنم .الان برای پرده خونم هم میخوام پرده مستاجر رو ازش بخرم چون خیلی قشنگ و نو بود و مایل به فروشش هم بود .
    فعلا از خونه و زمان حالت لذت ببر خونه رو اونجوری که دوست داری دکورش رو بچین و هرچی دوست داری بخر و مهمونی بگیر و لذت ببر از داشته هات بعدا ایشالا خونه می خریی و می ری یه جای بهتر و بزرگتر که این مستلزم درایت خودت و همسرته.
    دوست دارم با دل خوش و راضی برم تو خونه ام حتی اگر از کسی ناراحتم نباید انتقامش رو از خودم بگیرم ،اگر بخوام با ناراحتی برم تو خونه ام یعنی دارم انتقام اشتباه دیگران رو از خودم میگیرم ،درحالیکه من حق دارم عاشق باشم،زندگی کنم و لذت ببرم حتی اگر شرایط مطابق میلم نبود. من یکبار عروس میشم و دوست دارم لذت بخش ترین روزهای زندگیم باشه و پر از عشق و علاقه بی قیدوشرط به خودم ،همسرم ،خانواده ام و دیگران .


    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها

    راستش طبق اطلاعاتی که شما اینجا نوشتی به نظر من اومد که اونها به شما گفتن برای شما مسکن تهیه می کنن و نگفتن که سند رو به نام همسر شما میزنن یعنی چنین قولی صراحتا داده نشده
    ممنون فکور جان به خاطر اینکه پیگیر تاپیکم هستی . بله حق با شماست . اما این هم یه نوع زرنگیه که یه جوری قول بدی که دیگران برداشت دیگه ای کنند برای شما هم تعهد ایجاد نشه.




    نقل قول نوشته اصلی توسط paiize نمایش پست ها

    راستش من خودم اعتقاددارم هرچه کمترزیرمنت باشی بهتره واسه همین خوشحال هم میشم که یه روزبگن این خونه مال شمانیست وفلان...
    دقیقا من از احساس استقلالی که پشتش هست خوشحالم ،و همیشه استقلال رو به وابستگی ترجیح میدم .اگر درآمد ما افزایش پیدا کنه دیگه چشم به این خونه نمیدوزیم. دوست دارم با همسرم مستقلا یه زندگی رو شروع کنیم و آرزوی من اینه که یه روز کاملا به استقلال برسیم ،تا دیگه اینجوری چشم به دارایی دیگران ندوزیم!
    وقتی آدم مستقل باشه خودش تصمیم گیرنده هست در غیر این صورت دیگران به خودشون این حق رو میدن که تصمیم گیرنده باشند.
    شماهم بهتره که تاهمین جاازشون ممنون باشید...وخودتون به فکریه خونه درآینده باشید...بالاخره این ارث به همسرشماهم میرسه پس بهتره که خودت وشخصیتت روزیرسوال نبری وخیلی متانت وفروتنی به خرج بدی وازشون ممنون باشی...
    ممنون پاییزه جان از توصیه هات .دقیقا سعی من هم اینه که خودم رو تا میتونم حفظ کنم ، به نظر من واسطه ی بین من و خانواده همسرم ،همسرم هست که باید خواسته ها و حرف ها رو از طریق ایشون به خانوادش منتقل کنم و به شخصه با برخورد رودر رو و صریح با خانواده همسر در امور مهم مخالفم. در جایی که همسرم حضور داره جایی برای دخالت من نیست ،و دخالت و صحبت رودر روی من با خانواده همسرم اصلا جایز نیست .

    دوستای خوبم بازم ممنونم از همه ی شما
    ویرایش توسط Eram : یکشنبه 07 خرداد 96 در ساعت 12:41

  16. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    ارم عزیز سلام

    لازم دیدم یه نکته رو برات بنویسم . هیچ وقت هیچ وقت دل و دماغت رو برای چیزایی که دوست داری از دست نده. این رو به خودت قول بده همیشه همون لحظه کاری رو که دوست داری و از دستت بر میاد برای خودت انجام بدی. همونطوری که گفتم منم خانواده همسرم به شدت مادی بودن با توجه به تاثیرات و مشکلاتی که قبل از ازدواجم برام درست کردن که برام مثل کابوس شد تا بهترین روز زندگیم منم دل و دماغ هیچ کاری رو نداشتم. جهیزیه فقط چیزایی که لازم داشتم خریدم و خیلی سعی کردم از هزینه هام بزنم فقط و فقط به دلیل اینکه اونها برای پسرشون عروسی نگرفتن و حتی هزینه اش رو ندادن. یعنی باور کن یه قرون بهش ندادنا نه اینکه بخوام اینجا ازشون بد بگم یا پیاز روغنش رو زیاد کنم. دل و دماغ برام نمونده بود. حتی پرده می خواستم بگیرم از یه مبلغی بیشتر شد خودخوری می کردم . چقدر به مامانم امر و نهی کردم که چیزی بهم نده. نتیجش می دونی چی شد ؟ فقط غصه خودم . مقایسه کردم و اشک ریختم. تازه دل مادرم رو هم شکستم چون یه دختر داشت و دلش می خواست خیلی کارها برام بکنه. اینا رو می گم که مراقب باشی دل چرکین نری. همین که می گی دوست نداری پرده بخری یعنی ناراحتی. اول با خودت حلش کن بعد برو سر خونه زندگیت . من یه بار این مسیر رو رفتم تو نرو. البته اگه پرده رو دوست داری خیلی خوبه که حواست به خرج ها هست اما بدون اول زندگیته و هرچی دوست داری بخر چون بعدا خریدنش دردسرش بیشتره. معمولا طبق تجربه مستاجرا پرده رو گرون تر از نو بهمون می اندازن

    یه مثال می زنم اگه الان مبلی که دوست داری نخری چند وقت دیگه از اینجا بری یه جای دیگه ممکنه شوهرت بگه همین مبل رو می بریم. اگه اینم نگه جای دیگه مبلی که دوست داری بخری می گه دو سال پیش با پول جهیزیه ات اونو خریدی الان می خوای این مدلی بخری (به فرض اینکه مبلی که دوست داری گرون تر باشه). شاید فکر کنه الان مراعات پدرت رو می کنی ولی بعد مراعات خودش رو نمی کنی (البته اینم بستگی به شوهرت داره شایدم اینجوری نباشه).

    در کل می خوام بگم با در نظر گرفتن شرایط مادی (که این نشونه درایتته) واقعا همون جوری که دوست داری زندگی کن و وسیله بخر. شاد باش و مطمئن باش خیلی خیلی کم پیش میاد عروسی بره خونه خانواده شوهرش و همه جوره راضی باشه ازشون و درسته می گن مثل مادر خودت باید دوسشون داشته باشی اما رفتارهایی می بینی که نمی شه. حق داری کاملا اما عذاب وجدان نداشته باش. خیلی ها اینجورین . برنده اونیه که بتونه با وجود این حس ها احترام ها رو نگه داره. لازم نیست باهاشون مثل مادر و خواهر خودت باشی فقط احترام بذار و جوری رفتار کن که در شان خودت باهات رفتار کنن. زیاد هم صمیمی نشی بهتره اینجوری همیشه عزیزتر خواهی بود. رفتاراشون رو هم تحلیل نکن که اعصابت خورد شه. فکر کن مادر شوهرت خالته یا زن داییته . یه غریبه است که رفتارش ربطی به تو نداره اصلا اینجوری کمتر حرص می خوری.

    موفق باشی

  17. 2 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 07 خرداد 96), شیدا. (یکشنبه 07 خرداد 96)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 اسفند 92, 10:36
  2. موفقیت از آن كسانی است كه ذهنیت موفق دارند
    توسط ani در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 آبان 88, 18:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.