به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 خرداد 96 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1396-2-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    205
    سطح
    4
    Points: 205, Level: 4
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    باید چکار کنم که شوهر سابقم بچه هامو بیشتر از این اذیت نکنه؟

    با سلام به تمامی اعضا گروه<br>من 29 سالمه که سه ساله طلاق گرفتم و 19 سالگی با همسر سابقم ازدواج کردم.<br>که حاصل این زندگی 2 فرزند 4 ساله پسر و 5 ساله دختر هست...<br>وقتی ازدواج کردم نهایتا یک خیابون بالاتر از خونه مادرمو میشناختم و شناختم از دنیا همین قدر بود و با توجه به اینکه همسرم خیلی پاک هست ازدواج کردم و قیافه و اندام و وضع مالی و سطح خانوادگی خیلی واسم مهم نبود.<br>متاسفانه از لحاظ سطح خانوادگی ، سطح فرهنگی ، اجتماعی مالی و زیبایی خیییلیی خیییلی با هم متفاوت داشتیم .<br>و من توی عقد متوجه تفاوت هامون شدم و به خانواده عنوان جدایی که اعلام کردم شدیدا مخالفت کردن که ما عقد بهم خورده نداریم...
    <br>خلاصه ازدواج کردم و توی این 8 سال خییییلی زجر کشیدم چون شوهر سابقم بیماری دو قطبی داشت و وقتی فهمیدم خیلی دچار مشکل هست بردمش دکتر و قرصاشو مصرف نکرد و خوب نشد و هی بدتر هم شد...
    <br>خلاصه چون اولین پسری بود که توی زندگیم وارد میشد هیجان داشتم و دوستش داشتم خییلی خیییلی سعی کردم خوب شه ولی نشد ...<br>خودشم بعضی موقع ها میفهمید خیلی ادیتم میکنه و دوست داشت خوب شه ولی نمیتونست چون تحت مراقبت پزشکی نبود.<br>یک ثانبه خوب بود یک ثانیه بد ...من در طول 8 سال زندگی هیچی نداشتم نه عشق نه احساسی نه رابطه ای نه احترام نه احترام به خانوادم نه تفریح هیچی ...<br>در طول 8 سال زندگی همش داشت درس میخوند و از منم کمک می خاواست یک سال موسیقی یک سال خلبانی همه چیزو تجربه کرد و هیچی ارضاش نمیکرد بخاطر مشکل دو قطبی بودنش بود...<br>ماشین ، خونه ، و تمام طلاهای منو فروخت و رفت خلبانی خوند...
    <img srخلاصه تمام مخارج زندگیمونو هم بابام میداد ...<br>و منت خانوادم سرم که داریم خرج شوهرتو هم میکشیم...<br>دکتر هم به من گفته بود نازا هستم هم به همسرم که بعد 4 سال ناخواسته اولین بچمو حامله شدم ...<br>خیلی سعی کردم بچمو سقد نکم ولی خانوادم نذاشتن...شوهر سابق من از هیتلر هم بدتر هست...<br>وقتی میرفتم به مشاور میگفتم که راهنماییم کنه میگفت خودت مشکل داری مگه میشه کسی انقدر اذیت شه و بازم بمونه<br>حتی رابطه جنسی هم که داشتیم حس تجاوز بهم دست میداد .شوهر سابقم یک آدم غود لجباز خودخواه احمق هست...<br>توی 8 سال زندگی همه مخارجمونو پدرم تامین می کرد حتی پدرمم مجبور میکرد چون نمی تونه کار کنه و باید درس بخونه پدرم قسط هایی که توی دوران مجردیش گرفته رو بده و خانوادمم همه این کارو رو می کردن تا من طلاق نگیرم...چون طلاق زشتهt;
    مثلا یکی از اذیتهاش این بود که میرفت با دوستاش مواد میکشید و منم همش پاس میداد خونه بابام که راحت باشه و بعد شب واسه شام مییومد خونه پدرم و چت میکرد به حرف زدن نزدیک 3 ساعت یک پشت با مامانم حرف میزد اگه مامانم وسط حرفاش حتی ازش سوال هم میکرد بدون خواحافطی که چرا حرف منو قطع کرده بلند میشد و میرفت خونه.<img t;بعد منم میرفتم همراهش دیگه بعد توی راه زنگ میزد به دوستای ارازلش ادرس خونه مادرمو با مشخصات مادرمو میداد و به دوستش میگفت فقط بزنید به پاش در حد شکستن همین...
    <img srو  حتی کی بار خواهر طفلک خودشو هم با موتور زد چون میخواست اذیت خانواده خودش کنه...<br>و خیلی خیلی رفیق باز بود خیلی در حدی که خونمونو به رفیقاش میداد که با دوست دختراشون باشن<br>یا اینکه واسه همه دوستاش چک میزاشت ...
    <br>و اینکه دیگه روزهای آخر خیلی حالش بد شده بود در حدی که وقتی من تو اتاق بودم میرفت روی یخچال منم فکر میکردم رفته بعد نیم ساعت میپرید پایین که یک بار متاسفانه خیلی حالم بد شد و تشنج کردم...<br>خلاصه در حدی خودم داشتم بیمارستان روانی بستری مشدم تحمل کردم...<br>و دیگه با تمام مخالفت های خانوادم بلاخره طلاق گرفتم...
    ;خیلی تنها بودم که بعد طلاقم با اقای مجردی ازدواج کردم وقتی توی فاز مثبت بود خودش میگفت من خیلی اذیتت کردم و بدبختت کردم امیدوارم باکسی ازدواج کنی و خوشبخت شی...
    ;حضانت بچه ها با من بود که بعد یکسال ازم گرفت که یا روی صورت خواهرت اسید میریزم یا باید بچه ها رو بدی به من...به قول خودش به هرچی که میخواست با کلاش بازی تونسته بود بدست بیاره و منو هم میتونه دوباره بدست بیاره...<br>خلاصه منم حضانتو دادم و خانواده خودمم مثل موش ازش میترسن...<br>و تمام تلاششونو کردن برگردم ولی برنگشتم چون میدونستم انقدر روانی هست که منو بکشه ...<br>خلاصه خانوادمم میخواستن ازش مرد زندگی بسازن حالا بعد 8  سال خیلی اصرار کردن که شوهر سابقم بچه ها رو ببره و به منم نشون نده تا من از شوهر دومم طلاق بگیرم و برگردم به شوهر اولم...
    ;البته بگم یک بار یک ماه بعد طلاقم میخواستم برگردم دیدم هنوز روانی هست و بدتر هم شده دووباره سه ماه یعذ طلاق دوباره همین طور و دوباره یک سال بعد طلاق هم خیلی سعی کردم برگردم بازم دیدم خیلی روانی هست اگه برگردم خودم بیشتر آسیب میبینم ...و شوهر سابقمم با پررویی تمام میگفت داره بهم خوش میگذره نمیخوامت و وقتی دوست دخترهاش تنهاش میذاشتن زنگ میزد و گریه میکرد که غلط کردم...
    ;خلاصه منم کلا تسلیم شدم و بچه هامو دادم به شوهر سابقم شوهر سابقمم از ازدواجم خبر نداشت و یکسال کلا بچه هامو ندیدم و حتی یکبار هم رول بازیکرد که از کشور خارج شده که بعدا به وسیله ای فهمیدم دورغ گفته خلاصه خیلی بچه هامو اذیت کرده و توی این یک سالی که حضانت بچه ها رو داره سه بار ازدواج کرده و هی طلاق گرفته و حتی آخرین همسرش بچه هامو میزده که در دی ماه به خانوادم گفتم بهش بگید میرم شکایتش میکنم اخه حتی نمیزاره صدای بچه ها رو گوش بدم و به بچه هام گفته مادرتون مرده و کلا توی این 1 سال بچه های بیچاره فکر میکردن من مردم ...
    &l;و منم واقعا چون اون بچه ها رو صلاح برای اذیت کردن من نذاره من کلا از بچه ها فاصله گرفتم و اصلا ناپدید شدم و کلا حتی به خانوادمم سر نمیزنم و حالا دو ماهی هست که بچه ها رو داده به خانوادم چون از زن سومشم طلاق گرفته و بچه ها رو چون خیلی کتک زده بوده بچه هام دچار افسردگی شدن&a
    حالا من باید چکار کنم ؟<br>چه راهی برای من هست که این شوهر سابق روانیم به بچه ها آسیب بیشتری وارد نکنه؟<br>و البته من اصلا توی محل زندگی بچه هام نیستم و شهر دیگه ای زندگی میکنم که شوهر سابقم حساس نشه و بچه ها یا خانوادمو اذیت کنه;و اصلا چه قانونی برای من وجود دارده متاسفانه قانون ایران که کلا تمام حق به پدر میده

    ببخشید چون مطالب درست رد نشد و زیاد بودن مجبور شدم کپی کنم ...
    ویرایش توسط heliyaa : دوشنبه 25 اردیبهشت 96 در ساعت 19:08

  2. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 31 فروردین 98 [ 00:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-11
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    3,075
    سطح
    34
    Points: 3,075, Level: 34
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 125
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    244

    تشکرشده 133 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. من سری به تاپیک قبلی شما زدم و دیشب میخواستم جواب بدم که محدودیت پست ها اجازه نداد‌. حالا یه تاپیک جدید زدید که یه کم با قبلی در تعارضه!
    بالاخره 28 سالتونه و 18 سالگی ازدواج کردید یا 29 سالتونه و 19 سالگی؟
    8 سال با ایشون زندگی کردید و سه ساله جدا شدید پس قاعدتا یازده سال گذشته نه ده سال!
    تو تاپیک قبلی گفتید به خاطر ارتباطات قبلی شوهرتون بهش خیانت می کنید در حالی که بنده خدا بعد ازدواج به گفته خودتون دست از پا خطا نکرده!
    حالا میگید دو تا بچه دارید! و مشکلات خیلی حادتری عنوان می کنید که ضرورت داشت این تاپیک زودتر زده بشه تا قبلی
    به هرحال فرض بر اینه که تمام حرفای شما صحیحه. خانوم محترم؛ با این شرایط حاد؛ خواهش میکنم به یه روان شناس بالینی / مشاور خانواده / وکیل یا‌... مراجعه کنید چون اگه حرفاتون در مورد شوهر سابقتون درست باشه بچه هاتون شدیداااا در خطرن. باید به هر وسیله ای چنگ بزنید تا نجات پیدا کنن. البته اگه براتون مهمه و روابط قبلی شوهرتون و ارتباط های خودتون با دیگران برای خیانت مهم تر نیست!!!!!!!!!

  3. کاربر روبرو از پست مفید Hildaa تشکرکرده است .

    نازنین2010 (سه شنبه 26 اردیبهشت 96)

  4. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 خرداد 96 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1396-2-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    205
    سطح
    4
    Points: 205, Level: 4
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ممنون از پاسختون

    سلام
    ممنون از پاسختون
    ولی خوب من خیلی مشاور رفتم و فقط به حرفام گوش میدن و درآخر میگن خوب شما باید خوذتون کمک کنید تا مشکلتون حل شه
    خوب دقیقا چه کمکی ؟
    و بعدم یه مشت قرص میدن که حالا شما بیا این قرصا رو بخور تا ضربه هایی که از زندگی قبلیت خورده حل شه ...که حالم بدتر میشه که بهتر نمیشه...
    وکیل هم که فقط میگه گرفتن دوباره حضانت یک پروسه سه ساله هست و تا اون موقع هم بچه ها از سن حضانت گذشتن...
    در حالی که من حتی صدا ضبط شده شوهر سابقمم دارم که یا دوباره برمیگردی به من یا من با بچه های بیت رهبری دوستم و میکننت تو گونی و میارنت اینجا و منم توی یه اطاق زندانیت میکنم ...
    چکار کنم ؟
    .......

  5. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    خانم مگه مملکت شهر هرته
    مگه کارمندای بیت رهبری کارشون توگونی کردن مردمه؟ این چه حرفیه
    شما چرا باور می کنید
    با همین صدای ضبط شده می تونبد ازش شکایت کنید که تهدیدتون می کنه
    بچه هاتون الان که افسردگی گرفتن به شما نیاز دارن برین خونه مادرتون پیش بچه هاتون بهشون محبت کنید
    امکانش نیست خانوادتون محل زندگیشون رو عوض کنن؟
    همسر فعلیتون با نگه داشتن بچه ها پیش خودتون چه نظری داره؟
    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟

  6. کاربر روبرو از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده است .

    Hildaa (سه شنبه 26 اردیبهشت 96)

  7. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 28 فروردین 03 [ 14:02]
    تاریخ عضویت
    1394-4-10
    نوشته ها
    498
    امتیاز
    11,783
    سطح
    71
    Points: 11,783, Level: 71
    Level completed: 34%, Points required for next Level: 267
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    121

    تشکرشده 542 در 278 پست

    Rep Power
    85
    Array
    خدا کودکان را حفظ کند
    یه شکایت تمیز و مستند ارائه بده و اون مظلوم ها رو از این جهنم بیار بیرون لطفاااااااااا
    چه جوری حاضر شدین فرزندانتون با یه به قول خودتو روانی تنها باشن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    ویرایش توسط حیاط خلوت : سه شنبه 26 اردیبهشت 96 در ساعت 12:47

  8. #6
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شما میتونید از ایشون شکایت کنید که مشکل روانی دارن و حضانت بچه ها باشما بشود
    البته ایشون هم میتونند شکایت کنند که شما مشکل روحی دارید و قاضی به نظرم بچه ها رو میفرسته بهزیستی که پدر و مادرتون یا پدر ومادر ایشون بعد از اینکه صلاحیتشون ثابت بشه میتونن حضانت به عهده بگیرن
    البته همسر دومتون هم میتونن در خواست حضانت بدهند

    دیدیدخواهر محترم با یک انتخاب اشتباه با یک سادگی بچه گانه هم خودتون بیمار کردید هم بچه های طفل معصومتون دچار بحران کردید شایدم اونا هم بیمار شدن

    شما باید بیشتر از همه قدر زندگی الانتون بدانید که شوهر خوبی نصبتون شده هر چند کم و کاستی دارد هیچ کس کامل نیست همه دچار نقصند
    ولی چیزی که مشخص زندگی فعلیتون که نباید این موقعیت از دست بدید
    شخصی که بیشتر از همه میتونه شما رو از این بحران های روحی نجات بدهد و در کنارش به یک ارامش نسبی برسید همسر فعلی شماست
    با همسرتون صحبت کنید نظر ایشون چیه
    اگر شخص درستی هستند حتی در مورد پیامک هاتون هم با ایشون صحبت کنید کمک بخواهید از ایشون
    زن و شوهر باید از لغزش هم جلو گیری کنند باید اگر مساله اونارو در گیر کرده به هم بگویند خیلی شفاف و روشن
    پس چه جوری ارامش هم میشن
    انقدر که به هم نزدیک میشن با نوازش که نوازش واحدی از شناخت یعنی همین صحبت کردن انقدر که همدیگه رو میشناسن
    این موقعیت از دست ندهید

  9. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    مطالبتون بینهایت گنگه و به قول دوستمون در تضاد با تاپیک قبلیه گاها. خانم محترم شما اول لازمه خونسردی و ارامش خودتونو حفط کنید. من در تعجبم با این وضعیتی که شما تعریف کردین خانواده تون چطور مایل هستن مجددا به همسر سابقتون رجوع کنید؟ شما تحصیلاتتون چقدره؟ از خانواده ی همسر سابقتون میشه مقداری توضیح بدین؟ از خانواده ی خودتون هم ممکنه توضیحاتی بدین؟ شما به تنهایی با این فرد روانی رو به رو نیستین که. علاوه بر شما 2 تا خانواده ی دیگه هم با این فرد رو به رو هستن. این فرد با خانواده ی پدریش چطوری سر میکنه؟ نظر اونها چیه؟ اصلا چطوری با یه همچین ادم الدنگی خانمهای دیگه ازدواج میکنن که خودتون گفتین بعد شما 3 بار ازدواج کرده! خرج شما رو پدرتون میدادن قبول خرج این خانمها و این اقا رو کی میداده؟ خب پدرای همه ی خانمهاش که نمیان مخارج ایشونو بدن. اصلا خرج بچه ها رو تو این مدت چطوری میداده؟ اگر بچه ها قبلا افسردگی یا بیماری روحی دیگه ای نداشتن میتونید الان ببرینشون روانشناس و روانپزشک یا پزشکی قانونی و اینا و راجب اسیب دیدن روح و روانشون بررسی بشن اونجا و تاییده ای چیزی بدن تا برای پس گرفتن حضانت به دردتون بخوره. همسر کنونی شما واکنششون چیه به این امور؟ اصلا در جریان موضوع هستن؟ چرا خانواده تون بچه ها رو قبول کردن وقتی شوهرتون اوردنشون؟ ممکنه حتی همسر سابقتون الان شکایت کنه و بگه بچه ها رو دزدین. همسایه ها از اون همه درگیری و سر و صدا هیچی نشنیدن که بتونن شاهد شما باشن برای در عذاب بودن بچه تو اون خونه و با اون اقا؟ وکیلهای رایگان زیادی تو همون دادگستری و دادسرا هستن که میتونستین باهاشون صحبت کنین راجب تسریع تو عملیات بازپس گیری حضانت فرزندانتون. این قدر کسی بیمار باشه توسط روانشناسها و روانپزشکای دادگاه مشخص میشه و سلب صلاحیت میشه برای حضانت بچه ها. گفته هاتون ببخشید شبیه خیال پردازیه بیشتر!!!! اول به همه ی این سوالات جواب بدین تا بشه دید بازتری داشت. در ضمن همسر سابقتون چطور پاک هستن که هم مواد مصرف میکنن، هم دوست دختر دارن!!!!! پاکی از دید شما معنیش چیه؟
    ویرایش توسط nardil : سه شنبه 26 اردیبهشت 96 در ساعت 13:30

  10. کاربر روبرو از پست مفید nardil تشکرکرده است .

    Hildaa (سه شنبه 26 اردیبهشت 96)

  11. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 24 آذر 00 [ 21:47]
    تاریخ عضویت
    1391-2-29
    نوشته ها
    421
    امتیاز
    12,188
    سطح
    72
    Points: 12,188, Level: 72
    Level completed: 35%, Points required for next Level: 262
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    662

    تشکرشده 635 در 275 پست

    Rep Power
    67
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط heliyaa نمایش پست ها
    سلام

    وکیل هم که فقط میگه گرفتن دوباره حضانت یک پروسه سه ساله هست و تا اون موقع هم بچه ها از سن حضانت گذشتن...

    .......
    مطمئن هستید با وکیل حرف زدید؟ ظاهرابا بقال سر کوچه در مورد حضانت بچه ها حرف زدید
    پروسه 3 ساله!!!!!

    فردی که مشکلات روانی داره اصلا دادگاه حضانت بچه ها را بهش نمیده

    مشاوره های همدردی به درد شما نمی خوره
    شما باید در مورد مشکلتون با یه وکیل صحبت کنید
    خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد

  12. 3 کاربر از پست مفید نازنین2010 تشکرکرده اند .

    Hildaa (سه شنبه 26 اردیبهشت 96), nardil (سه شنبه 26 اردیبهشت 96), ستاره زیبا (چهارشنبه 27 اردیبهشت 96)

  13. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 29 خرداد 96 [ 20:53]
    تاریخ عضویت
    1396-2-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    205
    سطح
    4
    Points: 205, Level: 4
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 61.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ممنون از پاسخ تمامی کاربران و فکر کنم تمامی سوال هاتونو پاسخ داد ...ممنون میشم منو از این جهنم راحت کنید...

    سلام و ممنون از پاسختون
    آشنایی من و همسر سابقم اینجوری بود که من برای کارآموزی به اداره ای رفتم و اونجا با همسرم آشنا شدم و مدتی بعد ازدواج خوب فکر من این بود پسری که داره کار اداری میکنه و ببخشید شلوار پارچه ای میپوشه پس سالمه و البته خودشم فکر میکنه از اصحاب امام حسینه
    خانوادم اولش مخالف بودن ولی من چون از این اقا خیلی احساس شدید دیده بودم و اولین مرد زندگیم بود بهش علاقه پیدا کردم. ولی بعد فهمیدم کلا همه اش نقشه بوده چون پدر مادرم ادم سرشناسی هست و وضع مالیشون خوبه ...
    این اقا هم فقط میخواسته به وسیله ما پیشرفت کنه همین...
    خانواده خودم اولش مخالف بودن و خانواده همسر سابقمم مخالف (خانواده خودم بخاطر اینکه این اقا هیچ وجه اشتراکی با ما ندارن مخالف بودن و خانواده همسرم چون میگفتن ما پسر خودمونو میشناسیم اون بدردت نمیخوره مخالف و متاسفانه نه اعتیادشو به ما گفتن نه مشکل روحیشو فقط پدرشون نیم ساعت قبل از اینکه کارت عروسی و بدیم از عذاب وجدان زیاد با حال بد اومدن در خونه ما و گفتن باید چیزی بهتون بگم که پدرم قبل از اینکه اوشون حرفی بزنن گفتن چی شده ما دیگه کارت پخش کردیم که دیگه اوشون هم چیزی نگفتن)
    خانوادمم که بیشتر اصرار دارن من برگردم بخاطر اینکه من اولین مطلقه خانواده هستم و بخاطر اینکه این ازدواج با اصرار خودم بود من هیچی از اذیت شدن هامو به خانوادم نمیگفتم و نمیذاشتم چیزی بفهمن...
    و همسر سابقم رابطش با خانواده خودش فوق العاده خشن هست میگم در حدی که یک بار با پدر و مادر دعواش شد و زنگ زد به دوستش که با موتور بزنن توی پای خواهرش خواهرش دبستانی بود....
    و اینکه اون موقع پدرم خرج منو میداد گفتم چون خلبانی یک پروسه خیلی طولانی هست و چون تحریم سوخت هواپیما شدیم خیلی خلبان بیکار داشتیم تا حتی یک سال پیش...
    و توی تمام این چند سال زندگی کلا داشت درس میخوند و تازه یک سال قبل طلاقم استخدام شد اونم نه توی لاین... واسه استاد خلبانی و آموزش ...که حقوقش در حد ماهی یک میلیون بود...
    و چجوری سه بار ازدواج کرده و خرج این سه خانوم کی داده؟
    خوب گفتم استخدام شده و الان تقریبا وضع مالیش بد نیست...
    و اون خانوم ها هم خانوم هایی که خانوده ای داشته باشن نبودن مثلا اولین همسرش نمیدونم کارشون چی بوده که یک هفته هند یک هفته شیراز یک هفته تهران و کرمان بودن...
    ولی میدونم خانوم موجهی نبودن چون اصلا خانوده ای نداشتن تا بتوونه بره خواستگاری ...
    و شوهر سابقم خیلی عشق خارج بودو و هست تمام تلاششو کرد که بچه هامو از کشور خارج کنه که چون استخدام ماهان هست نتونست ...وبا این خانوم ها ازدواج میکرده که بچه ها بده هشون تا بره سرکارش که اونا هم میفهمدن اون فقط یک مستخدم خونه میخواد میذاشتن میرفتن...
    و گفتم که خودش بچه ها رو آورده پیش خانوادم و همسر سابقم کرمان زندگی میکنه بخاطر کارش و خانوادم شیرازن ... من حتی نمیدونم خونش توی کرمان کجا هست ... مهد بچه هام کجا بوده و هر وقتم بهش زنگ زدم فقط فوش های خیییییلی زشت شنیدم و بیشتر منو بهم ریخت و قطع کردم ...
    و گفتم مادرم با همسر سابقم یک دست شده نمیدونم چرا جالبه اصلا با ازدواج من موافق نبود و هر روز دعوا داشتیم ولی مادرم میگه هیچ زندگی خوب نیست دنیا هم ارزش زندگی کردن نداره باید تا حدی که میتونی توی خونه اون همسر سابقت بمونی بخاطر بچه ها ...ولی من واقعا حالم بد شد تا حدی که قرص مصرف میکردم دیگه بیشتر از این نمی تونم اون حیوون تحمل کنم ولی مادرم میگه میتونی دوست پسر بگیری و با دوست پسرت تمام عشق و حالتو کنی ولی توی خونه اون اقا هم زندگی کنی یعنی طلاق سفید آخه یکی از خاله هام همین جوری هست زندگیشون...
    و راستشو بخواین توی پیام قبلیم گفتم روزهای آخر زندگیم دوست پسر گرفتم و خیانت کردم چون مادرم میگفت حق نداری طلاق بگیری مثل خالت دوست پسر بگیر ولی وقتی دوست شدم و دیدم چقدر مردایی که با زن متاهل دوست میشن کثیفن از خودم و کاری که کردم متنفر میشدم و دیگه مجبور شدم جوری جلو خانوادم جلوه بدم که باشه گفتی دوست پسر بگیر ..گرفتم ولی بهم خورد و بعدی ...بازم بعدی ...بازم بعدی ...توی شش ماه با 6 تا آقا در حد یک هفته ذوست شدم و البته پیش خانوادم وانمود میکردم که رابطه جنسی دارم باهاشون ولی متاسفانه با اولی داشتم ...
    ....
    ....
    بعد جوری پیش خانوادم فیلم بازی کردم که بخاطر اینکه گفتی دوست شو و با شوهرتم زندگی کن من هرزه شدم دیگه راضی به طلاق شدن...
    و اینکه میفرمایید میشه بچه ها رو ببرم پیش دکتر و تاییدیه بگیرم واسه افسردگیشون الان که سه ماهه پیش خانوادم هستن قبوله؟
    و اینکه می فرمایید برم پیش خانوادم ...نمیشه....چون شوهر سابقم به این شرط بچه ها رو به مادرم داده که خانوادم قید منو بزنن که چرا طلاق گرفتم و حتی پارسال دقیقا همین تایم ها گفتم فیلم بازی کرد که با بچه ها از کشور خارج شدن که من یه جورایی استعلام گرفتم و فهمیدم نه و مادر که آدرس خونه کرمان شوهرمو میدونه رفت در خونش و بچه ها رو آورد خونش که شوهر سابقمم قبول کرد بچه ها پیش مادرم باشن ولی منو حتی خونشون راه ندن که من حتی اون زمان از شوهر دومم می خواستم جداشم و برم کلا خونه مادر فقط و فقط بخاطر بچه هام ....
    ولی وقتی رفتم فهمید و اومد بچه ها رو برد و کلی هم خانودم اذیتم کردن که چقدر خود خواهی خوب نیا که بچه ها رو نبره ...
    ولی از شوهر دومم ... درسته خیلی به من دروغ گفته ولی خداروشکر که این دروغ ها رو گفت تا من باهاش زندگی کنم وگرنه هیچ وقت با اون ازدواج نمیکردم ...فقط اونه که میتونه درکم کنه ...همراهمه...پشتیبانمه ....بهم آرامش میده ....و اگه اون نبود من الان کاملا بستری بودم ولی بخاطر اون الان شاید بگم 60در صد خوب شدم
    و وقتی میخواستم حضانت بچه ها رو بدم به همسر سابقم ..همسر دومم نمیذاشت و اون به من اعتماد به نفس داده و منو قوی کرده که از اون حیوون نترسم وگرنه هنوز خانوادم میترسن از همسر سابقم ...
    و همسر دومم خیلی بچه هامو دوست داره و با گرفتن بچه هام الان اصلا مشکلی نداره...
    ولی همسر اولم انقدر روانی هست که اگه بفهمه من ازدواج کردم خیلی احتمال داره که بلایی سر همسرم بیاره چه برسه به اینکه اون درخواست حضانت بدهًٌٍ...
    الان بچه هام پیش خانوادم در امان هستن ولی من یک خواهر مجرد که سه سال از خودم بزرگتره دارم و اونم خیلی عصبی هست و من اصلا نمیخوام بچه هام با پدر و مادرم بزرگ شن ...
    و همسر سابقم شاید هر لحظه بیاد دوباره بچه ها رو ببره مثلا دخترم چون خیلی از طرف پدرش اذیت شده جواب تلفن پدرشو نمیده اونم هی خانوادم و تهدید میکنه یا کلا همش از من تعریف کنید و منو قهرمان توی ذهن بچه ها جلوه بدین یا میام بچه ها رو میبرم.....................
    و من الان فقط میتونم با بچه ها تلفنی حرف بزنم ...
    و خانواده همسر سابقمم 4 تا پسر هستن و یکی دختر ...که همسر سابق من فرزند اوله ...فرزند دومشون هم قبلا اوائل ازدواجمون 23 ساله بود و خیلی مشکل روحی داشتن که بعدا فهمیدم کل بچه هاشون تحت مداوا بودن و فرزند دومشون الان سالمن ولی فرزند سومشون هم هم سن من هستن که اون اقا هم بنده خدا مشکل دارن و فرزند چهارمشون هم 28 ساله هست که اول ازدواجمون یکم حالش بد بوذ ولی الان دیگه متاسفانه بستری هستن پون یک ثانیه تنها باشه با هر وسیله ای خودکشی میکنه...

  14. #10
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 آبان 97 [ 09:43]
    تاریخ عضویت
    1393-1-31
    نوشته ها
    537
    امتیاز
    8,891
    سطح
    63
    Points: 8,891, Level: 63
    Level completed: 47%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,224

    تشکرشده 1,090 در 430 پست

    Rep Power
    85
    Array
    فقط میتونم بگم چه خوانواده ی ابله ای دارین که حاضر نشدن شما طلاق بگیرین و تشویق به خیانت کردن ...
    نمیدونم داستان زندگیتون واقعیه یا نه ولی اینهمه آدم نادون یکجا ندیده بودم .
    خدا بهتون صبر و عقل بده
    فک نمیکنم مملکت انقد بی قانون باشه که ادم خطرناکی مثل همسر سابقتونو بابت این خلافاش زندانی نکنه .
    همیشه لبخند بزن......
    برآمدگی گونه هایت توان آن را دارد که امید را باز گرداند....
    گاهی قوسی کوچک میتواند معماری یک سازه را عوض کند..


  15. کاربر روبرو از پست مفید anisa تشکرکرده است .

    حیاط خلوت (چهارشنبه 27 اردیبهشت 96)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 اسفند 92, 10:36
  2. موفقیت از آن كسانی است كه ذهنیت موفق دارند
    توسط ani در انجمن موفقیت و شادی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 24 آبان 88, 18:19

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 06:16 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.