به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 23 , از مجموع 23
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 09 آبان 99 [ 11:16]
    تاریخ عضویت
    1392-10-21
    نوشته ها
    406
    امتیاز
    13,219
    سطح
    74
    Points: 13,219, Level: 74
    Level completed: 93%, Points required for next Level: 31
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 547 در 219 پست

    Rep Power
    74
    Array
    سلام خانوم شادي نميدونم منو ميشناسي يا نه تاپيكامو بخوني متوجه زندگيم ميشي تا حدودي
    شرايط شما تقريباً شبيه چند سال پيش منه

    ببين فقط كاري نكت پشيمون شي بعداً ، اگه واقعاً اون ادم لياقت زندگي كردن نداره و اينهمه اذيت كرده تو هم با مهريه گرفتن اذيتش كن
    ترخدا از حقت نگذر پشيمون ميشي
    فك نكن بعد جدايي خبريه ك بخاي بگي مهرم حلال جونم ازاد شده برات قسط بندي كنن بگن ماهي ي ربع سكه بازم قبول كن

    نذار قصر در ره نذار بهت بخنده پس فردا اومدو زدو در رفت و هيچي اب از اب تكون نخورد
    كاري ك شوهر نامرد من باهام كرد ماهي ٢٥٠ هزار تومن تا ٦٠ ميليون

    با اينهمه دارايي پدرش ك فقط ماشينش ٢٠٠ ميليونه

    اونرمان با خودم ميگفتم من حق زندگي دارم من بايد زودتر از اين مخمصه رها شم فكرم ازاد شه

    اينم از زندگي الانم كه دوباره گول خوردمو ....

    تا ميتوني اذيتش كن شايد خودتم تو اين پروسه اذيت شي ولي ولش نكن

    من نميدونم شما دقيقاً مشكل شوهرت چيه ؟؟؟ داره خيانت ميكنه ؟؟؟ فك ميكنه از تو بهترو ميتونسته گير بياره ؟؟؟

    منم ي زخم خورده ام كه جوونيمو دادم چهار سال از بهترين سالاي عمرم از دست رفتن تمام موقعيت هام و از بين رفتن اعتماد ب نفس و عزت نفسم

    و همون هم باعث شد وارد اون رابطه اشتباه دوباره شم و باز مشكلاتو ناراحتيايي ك الان دارم

    اميدوارم بتوني درست تصميم بگيري

    موفق باشي

  2. کاربر روبرو از پست مفید Sahar51 تشکرکرده است .

    شادی ظهوریان (سه شنبه 26 اردیبهشت 96)

  3. #22
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 دی 00 [ 13:07]
    تاریخ عضویت
    1390-10-20
    نوشته ها
    1,523
    امتیاز
    24,667
    سطح
    95
    Points: 24,667, Level: 95
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 683
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdriveVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,759

    تشکرشده 3,304 در 1,073 پست

    Rep Power
    218
    Array
    سلام شادی خانم
    من یخشی از تاپیک هاتون رو خوندم
    تو اولین پست همین تاپیک جایی گفتین من به همسرم میگم چون نمی خوای مهریه بدی این کارو می کنی


    بهش گفتم تو داری عامدانه منو اذیت میکنی تا مهریه ندی. میگه تو خودت خواستی..............
    عزیزم خیلی زود حرف مهریه رو زدی خیلی خیلی زود

    بعد از ناراحتی من به نفع خودش استفاده میکنه. دایم برای ادامه زندگی شرط میذاشت و دنبال امتیاز بود. مثلا جشن عروسی نمیگیریم و
    شما اول باید مهارت کلامی حودت رو بالا ببری اگه همسرت می گه جشن نگیریم همینو نکنی پیراهن عثمان
    اولا که خیلی ها بدون جشن و دادار ودودور رفتن سر زندگیشون خیلی هم خوشبختن
    دوما اگه واقع جشن عروسی رو دوست داری و نمی خوای ازش بگذری راه داره
    با دعوا که درست نیست
    ( که البته بهتر بود تو جلسات خواستگاری راجع به جشن صبحت و تصمیم گیری می شد)
    شما بهش بگو باشه عزیزم اگه نمی خوای جشن نمی گیریم اما چند جای زندگی نا محسوس کاملا غیر مستقیم بگو وای یه ماششین عروس دیدم انقد قشنگ تزئین شده بود خیلی رویایی بود (مثلا بگو واااای چقد قشنگ در عین این که ساده بود خیلی شیک و رویایی بود)
    دختر خوب همیشه هم نیاز نیست هزینه زیاد کرد میشه با هزینه کمتری هم جشن گرفت

    خه شوهرم ظاهر معصوم و گول زننده ای داره. قبل من حتی از فامیلاشون خواستگارش هم بودن. یک بار گفت کاش به جای تو با دختر خاله م ازدواج کرده بودم. آخه به نام هم بودن این دوتا. حتیزمانی که من هستم هم این دخترخاله ش بهش عاشقانه نگاه میکرد
    اگه همسرت واقعا اونو می خواست با همون ازدواج می کرد فکرت رو درگیر نکن

    مثلا همین شب عید مبعث به من گفته بود میام دنبالت بیای خونمون. عصر حاضر شدم و گفتم کی میای دنبالم؟ گفت من نمیتونم بیام دنبالت خسته ام دیر رسیدم خونه. اگر بیام آخر شب میشه. اگر میخوای خودت بیا و خودت هم به خانواده خبر بده. من گفتم باشه خودم میام ولی شما که خونتون هستی خب خودت به خانواده ات بگو. گفت نه مامانم توی حیاطه.
    در مورد شب عید مبعث کاش اصلا شما زنگنمی زدی من آماده ام کی میای دنبالم شما خاتنمی باید ناز بیشتری داشته باشی
    ایشون باید زنگ می زد اگر هم زنگنمی زد شما کارهای خودت رو انجام بده و مشغول باش به خودت خوش بگذرون مخصوصا تو دوران عقد آقا باید بیشتر دنبال خانم باشه
    اما ما با زنگ زدنهای مداوم و پی گیریهای زیاد حتی فرصت دلتنگی رو از همسرمون می گیریم بیا یه کاری کن دلش برات تنگ شه
    کمتر زنگ بزن بزار بگه دوست دارم ببینمت انقدر در دسترس نباش مدام زنگ نزن
    نمی گم خودت رو بگیر اما بزار تماسها از طرف اون باشه

    . فرداش به پدرش گفته بود شادی اصلا قرار نبوده بیاد خونه ما. قرار بوده من فردا صبح برم دنبالش برای همین من خواب بودم و نخواستم بهش بی محلی کنم ...
    این یک مورد از دغل بازیاشه. یک مورد خیلی خیلی کوچیک. اون برنامه ریزی میکنه که چطور منو
    مقصر کنه و خودش هم دعوا راه بندازه. آخه چرا اینطوری میکنه؟ اون از سر برنامه ریزی به من گفت خودم به خانواده ش خبر بدم. چون فردا پدرش گفت چرا شما وقتی فرداش قرار بوده پسرم بیاد دنبال تون همون شب اومدین و خودتون به من زنگ زدین؟
    حالا بر فرض هم که خودم میخواستم برم چه اشکالی داشت؟ اون باید اونطور با من رفتار میکرد؟ اصلا پدرش چرا همچین چیزی رو به عنوان اشکال مطرح کنه؟
    متاسفانه خانواده شون هم از خودش فهمیده تر نیستن. اونا هم به بعضی مسایل بیخود دامن میزنن و اونا رو توی چشم پسرشون بزرگ میکنن. مثلا باباش میگه چون داداشای شما به شوهرتون کم محلی میکنن اون عقده هاشو سر شما خالی میکنه.

    اصلا اجازه نده دیگران متوجه شن شما با هم قهرین یا دعوا دارین نیازی نیست با پدر همسرت درد دل کنی و مشکلاتتون رو بگی خب طبیعتا پسرشون رو بیشتر حمایت می کنن . شما نباید وقتی قهر یا دعوا دارید اصرار داشته باشید با هم جمع شین
    از طرفی

    شوهرم فقط با مامانش مشورت میکنه و گاهی با پدرش و داماد بزرگشون. اصلا مشاوره نمیاد. و هیچ گاه نمیاد با من حرف بزنه. خیلی از حرفاشو به اونا میگه و به من نمیگه. تفکراتش رو از من مخفی میکنه. و فقط با من یا داد و بیداد داره یا سکوت و من نتونستم درست بشناسمش. خیلی هم درونگراست و بی نهایت لجباز. حتی وقتی آشتی بودیم به محض اینکه وارد فاز رفع اختلاف میشدیم فوری جبهه میگرفت اخماش میرفت توی هم. منم به هیچ عنوان جرات نداشتم که بخوام با اون پرخاش کنم. بلکه با لحن معمولی حرف میزدم. این اواخر که دیگه قشنگ از لحن حرف زدنم ترس میبارید.
    یه آقا بیست سال سی سال با خانوادش زندگی کرده یا به تنهایی یا با کمک اونها مالی رو جمع کرده نمیتونه بعد از عقد یه شبه بگه عزیزم شما بیا نظر بده این چطوری باشه زمان می خواد
    باید ببینه شما از نظر اقتصادی و ... قابل مشورت هستید باور کنید بعضی از خانمها به شدت مردشون رو سمت ورشکستگی می برن و بر عکس بعضی ها شم اقتصادی عالی دارن که اینها رو گذر زمان مشخص می کنه شما نباید انتظار داشته باشی تو عقد همه چی رو با شما مشورت کنه

    مگه قراره با هر اختلافی پرخاش کنی که می گی من جرات نداشتم پرخاش کنم اثری که مهربونی داره هرگز پرخاش و جنجال نداره

    در مورد گرفتم مهریه باید بگم امیدی ندارم چون اون بیکاره تقریبا. ماشینشم به نام کسی کرده و خونه شم همینطور. از شماره حساباشم که از اول جلوی من رو نمیکرد که بخوام خبر داشته باشم. اون خیلی زرنگ بود و من ساده. برای همین چطور میشه امیدی به گرفتن مهریه یا پول داشت؟
    شما وقتی تو عقد این همه صحبت از مهریه می کنی منم جای ایشون بودم شماره حسابی رو رو نمی کردم

    اما معمولا وقتی اختلاف پیش میآمد قهر میکرد. من یا من و با خانواده ام میرفتم خونشون توی خونه نمیومد و فرار میکرد. یا منو از اتاقش مینداخت بیرون . اصلا حاضر به حرف زدن نمیشد. و فقط در شرایطی که من میگفتم عذرمیخوام تازه با کلی تحقیر و توهین لفظی به من حاضر میشد ادامه بدیم

    خیلی جاها باید اجازه بدی همسرت دلتنگ شه و بخواد بیاد آشتی هی خودت رو تو دست و پا نندازی وقتی قهری چرا با خانوادت بلند میشی میری اونجا جایی برای ناز کشیدن گزاشتی؟

    حرف حق رو قبول نداشت. مثلا اصلا اعتقادی نداشت که من حقی به نام نفقه دارم. دوست داشت من ازش هیچی نخوام. کلا باید حرف حرف اون میبود وگرنه دعوا. این چیزی که من فهمیدم از اون. من باید کلا قید خودم و خواسته هامو میزدم که من هم تحمل نداشتم.
    یه دختر خانم خوب و عاق هیچ وقت نمیاد یهو بگه آقای شوهر نفقه یمن رو بده ...
    بلکه با هم که بیرون می رین اگه چیزی رو پسندیدی با ذوق بگو واااای این چقد قشتگه ... اگه پول داشت شرایطش رو داشت می گه بیا بریم ببینیم برات بخرم اگه نگفت شما ادامه نده تموم
    .تو دوره عقد نیازی هم نیست با توجه به اوضاع اقتصادی الان جوونا انتظار پرداخت همه هزینه ها رو از طرفایشون داشته باشی شما هنوز خونه پدرت هستی

    حتی توقع احترام هم نمیتونستم ازین آقا داشته باشم. حتی آرامش. من واقعا ازون میترسم. از بس یکدفه یا قهر طولانی کرده یا گوشی خاموش کرده یا داد زده سرم و فحش داده یا خودشو زده یا به من حمله کرده. اونم سر مسایلی که خیلی خیل کوچیکه و ممکنه بین هر زن و شوهری پیش بیاد. هر وقت دلش بخواد منو ول میکنه میره. و دوستش بهش گفته بود اینکه زنتو ول میکنی میتونه بره درخواست تعیین تکلیف کنه؟ گفته بود میبرش توی خونه مشترک و اونجا اونقدر اذیتش میکنم تا بره..... اینو به خودمم گفته بود چند بار.... دیگه با این آدم بی رحم تا کجا بخوام ادامه بدم و صبر کنم؟

    بله همه زن و شوهرا قهر و دعوا دارن اما همه زود نمی رن کوتاه بیان آشتی کنن زمان می خواد ناز کردن می خواد
    ریش سفیدی و وساطت خانواده ها هم بوده. ولی وقتی فقط من باید کوتاه بیام و عذر خواهی کنم و قبول کنم مقصر باشم و جرات زدن حرف حق نداریم که آقا بیشتر قهر میکنه... هیچ فایده ای نداشت. اون اخلاقش در خلوت خودمون هم خیلی بد شده. و میگه اخلاقم همینه و بدتر هم خواهد شد کجاشو دیدی...

    چون اصلا صبر نداری و خیلی زود اقدام می کنی نیازی نداره تا دعوا میشه ریش سفیدا بیان وساطت کنن

    دیگه من چه امیدی داشته باشم جز خدا
    اول خدا بعد هم صد در صد باید مهارت های زندگی داری کلامی عشوه ناز و غمزه و ... رو تو خودت تقویت کنی
    خیلی خیلی خیلی کار داری حالا حالاها
    با هر کس دیگه ای هم که ازدواج کنی داستان همینه تا خودت کامل اصلاح شی

    1- قدرت تحملت رو ببر بالا تا حرف می زنن جواب نده
    2- انقد زنگ نزن و پی گیر نباش تا خودش بیاد سمتت
    3- اجازه دلتگی بهش بده
    4- درخواست هات رو کالا منطقی نگو با ناز و عشوه اول قربون صدقه برو بعد چیزی که دوست داری رو بگو یهو نگو نفقم رو می خوام اگه از چیزی خوشت اومد بخری ذوق کن با ذوق و شوقبهش بگو واااای چه روسری خوشگلیه چه طرح ناااازی داره ... همین اگه چیزی نگفت تموم کن
    5- نشین مثل خاله زنکا با مامان باباش و ریش سفیدای فامیل مشکلاتت رو نگو خودت با سیاست اداره کن
    6- از حرفای پدر یا مادر همسرت دلگیر نشو به هر حال پدر مارش که نمی تونن طرفداری نکنن
    7- وقتی قهرید با خانوادت نرین دسته جمعی خونشون که خانوادتون سنگ رو یخ نشن و احترامشون شکسته نشه
    8- وقتی سر یه موضوعی دلخوری بد و بیرا نگو
    9 - وقتی دلخوری پیش نیاد تلفن بارونش نکن حتی یه زنگ هم نزن بذار اون بیاد سمتت
    10- وقت خودت رو پر کن الان تو دوره عقد هستی برو کلاس زیان برو باشگاه به اندامت برس برای خودت ارزش قائل شو نیازی نیست هزینه هاشو از همسرت بگیری که خودت بده
    11- تا دعوایی پیش میاد انتهایی ترین خونه یعنی طلاق و مهریه رو نبین اول سعی کن مشکل حل شه حتی به زبون نیار تات شیرینه روزای عقد رو از بین نبری

    پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا, و در آن باغ کسی می خواند, که خدا هست، دگر غصه چرا ؟
    ویرایش توسط zendegiye movafagh : دوشنبه 25 اردیبهشت 96 در ساعت 11:20

  4. 3 کاربر از پست مفید zendegiye movafagh تشکرکرده اند .

    maryam.mim (دوشنبه 25 اردیبهشت 96), ستاره زیبا (دوشنبه 25 اردیبهشت 96), شادی ظهوریان (سه شنبه 26 اردیبهشت 96)

  5. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 18 فروردین 98 [ 13:44]
    تاریخ عضویت
    1394-11-29
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    3,392
    سطح
    36
    Points: 3,392, Level: 36
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 108
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    142

    تشکرشده 43 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    باسلام خدمت همه عزیزان
    آقای یه دوست از شما ممنونم که وقت میگذارید و منو راهنمایی میکنید. ما هنوز توی دوران عقد هستیم شنیدم که در این دوران نمیتونه درخواست عدم تمکین بزنه.
    سلام سحرخانوم
    عزیزم از شما هم ممنونم که به پست من اومدید و نظر گذاشتید.عزیزم ما سعی خودمون رو میکنیم برای گرفتن مهریه . شوهر من نمیدونم چرا و از کی به این نتیجه رسید که منو نمیخواد چون از خیلی وقته منو آدم حساب نمیکنه و راجع به زندگی مون با من حرف نمیزنه. میشینه با خانواده خودش معلوم نیست چطور منو تحلیل کردن و به این نتیجه رسیدن. ولی دلایلی که من حدس میزنم یکی اینه که هم توی دوران عقد درحالی که خودش برای مثلا یک سشوار اونقدر منو اذیت کرده انتظار داشته من بهش پول بدم. اونم مبالغ زیاد. خب منم هر روز اعتمادم از اون سلب میشد. یکی هم موضوعات مذهبی. با این که از اول بهش گفته بودم آدمی نیستم که توی مجالس مختلط بخوام با تو برقصم و ... . یا اینکه بی حجاب باشم. ولی اون مثلا از چادری بودن مادر من خجالت میکشه. اینم از مادر و پدرش شنیدم. وگرنه خودش چیزی نمیگه. خب از اول منو دید. خانواده مم دید. ولی فکر میکنم اون موقع غرق در احساس بوده. در مورد پول هم وقتی خودشون به من که زنشم میگه توی عقد نفقه ای تعلق نمیگیره بعد چطور از من انتظار داره؟
    البته یک بار این موضوع مباحث مالی رو مطرح کرد. اونم اینطور.
    به من گفت من به چی تو دلم خوش باشه؟ (اب من اشتباه کرده. و خیلی راحت هم با نامردی داره منو میذاره کنار. اون دلیل منطقی نداره برا کنار گذاشتن من. وگرنه اینقدر به دروغ و بهانه گیری متوسل نمیشد.
    زندگی موفق جان به شما هم سلام عرض میکنم و تک تک اشتباهاتم رو قبول دارم و متاسفم. واقعا ممنونم ازت.
    خدا خواست و خیلی اتفاق ما بایک روانکاو دلسوز آشنا شدیم. چون شوهرم مشاوره نمیاد اومد خونمونeاب من اشتباه کرده. و خیلی راحت هم با نامردی داره منو میذاره کنار. اون دلیل منطقی نداره برا کنار گذاشتن من. وگرنه اینقدر به دروغ و بهانه گیری متوسل نمیشد.
    زندگی موفق جان به شما هم سلام عرض میکنم و تک تک اشتباهاتم رو قبول دارم و متاسفم. واقعا ممنونم ازت. عزیزم ما اول ازدواج کاغذ نوشتیم که جشن عروسی به صورت مشترک. الان اون داره میزنه زیر حرفش.
    خدا خواست و خیلی اتفاق ما بایک روانکاو دلسوز آشنا شدیم. چون شوهرم مشاوره نمیاد اومد خونمون و یک جلسه خانواده شوهرم هم اومدن.کاملا مشخص بود که اونا فقط اومده بودن که بگن کی طلاق بگیریم.
    برداشت روانکاو هم این بود که این آقا صد در صد تحت نفوذ مادرشه. خونوادشون مادرسالاره و مادرش حتی حرف زدن دامادشون و پدرشوهرم و بقیه رو کنترل میکرد. گفت شوهرت دیگه تو رو واقعا نمیخواد و در مورد تو دروغای خیلی بزرگی میگفت. گفت اینا دلیل طلاق نیست ولی اون و خانواده ش هم برای تو قابلیت ادامه دادن نداره. گفت بری توی جمع اونا میشی عین کوزت. گفت متاسفانه پدرشوهرت هم اصلا درک و فهم نداره. و کلی حرف دیگه. البته اینم بگم که روانکاو از شوهرم خواست که یک دوره دو ماهه برای ما دوتا بذاره ولی شوهرم قبول نکرد و گفت به نظر من فایده نداره.
    فعلا که باید ببینم طلاق چطور انجام میشه.
    خودم خسته ام از بلا تکلیفی. از طرفی باورم نمیشه که شوهرم اینقدر بیرحم شده.
    دکتر بهم گفت تو شدیدااحساساتی هستی. الانم اگر اون ذره ای روی خوش نشون بده برمیگردی. راست میگه. ولی تا جای ممکن صبر کردم. الان یک سال و نیمه همین بساطه. دیگه واقعا اعصابم خسته شده. به خاطر احساساتی بودنم بیشترین ضربه رو من میخورم از هر لحاظ...
    دکتر در همسرم اختلالات زیادی دیده که ناامید کننده بود.
    قطعا برای زندگی آینده ام باید برم و اختلالاتی که در خود من هم هست رفع کنم. ولی آینده یه دختر مثل من که اینطور بیوه میشه خدا میدونه. برام دعا کنین.
    فردای روز جلسه دکتر به پدرشوهرم تماس گرفته بود که پسر شما نمیخواد. تکلیف این خانومو روشن کنید. اونم کلی التماس که نذارین اینا طلاق بگیرن. آخه ظاهرا پدرشوهرم منو دوست داره هنوز. دکتر هم گفت پس پسرتون رو راضی کنید یک جلسه با من داشته باشه. الان منتظر این خبرم که چی بشه.
    ویرایش توسط شادی ظهوریان : سه شنبه 26 اردیبهشت 96 در ساعت 12:02

  6. کاربر روبرو از پست مفید شادی ظهوریان تشکرکرده است .

    Ye_Doost (سه شنبه 26 اردیبهشت 96)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 05:34 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.