به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 45
  1. #31
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آرام 10 نمایش پست ها
    سلام به همدردیهای عزیز
    هیچکی هیچ نظری راجع به اعتیاد نداره ؟ فرشته مهربان خوبم و دوستای مهربون خیلی به کمکتون احتیاج دارم خواهش میکنم اگه کسی راهنمایی به ذهنش میرسه بهم کمک کنه
    سلام دوست من روز بخیر
    راستش من فکر میکنم شما تصمیم خودتون رو از قبل گرفتین و نهایتا هم طلاق میگیرن.
    چون اول مشکلتون اختلاف بین همسر و فرزندتون بود بعد عنوان کردین صندلی پرت کردن و دست بزن حالا که اونها هم حل شدن میگین اعتیاد.
    یعنی تا الان مسئله به این مهمی رو عنوان نکرده بودین؟
    چرا واقعا؟و حالا سر باز کرده.
    پیشنهاد من اینه.اگر واقعا قلبا تصمیم به جدایی دارین که هیچ کاری که بنظرتون درسته انجام بدین
    ولی اگر میخواین مشکلاتتون حل شه لطفا یکبار همشونو عنوان کنین تا دوستان راهنماییتون کنن.
    ممنون

  2. کاربر روبرو از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده است .

    آرام 10 (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96)

  3. #32
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    26
    Array
    زندگی بهتر عزیز ممنون از نظرتون من هنوز تصمیم قطعی نگرفتم اگه تصمیم گرفته بودم که دیگه اصلا تاپیک نمیزدم و کاری رو که فکر میکردم درسته انجام میدادم مشکل اختلاف همسرم و پسرم و دست بزن همسرم هنوز سرجاشه اما وقتی نظر غبار غم عزیز رو خوندم گفتم شاید همه این مشکلات به خاطر اعتیاد باشه چون قبلا هم چند نفر راجع به این موضوع غیر مستقیم به من گفته بودند اما من گفتم به حدی از این موضوع ترس دارم که حتی در ذهن خودم سعی میکنم ازش فرار کنم اما با خوندن نظر غبار غم گفتم اگه قراره برگردم و با یه تصمیم جدی همه چی درست بشه و من تغییرات کلی داشته باشم باید این ترس کنار بزارم و یک بارم که شده برای همیشه از این موضوع مطمعن بشم که اگه خواستم برگردم این ترس همیشگی و مخفی انرژی من رو برای بازسازی زندگی تحلیل نبره بازم از شما عزیزانی که وقتتون رو میگذارید و زحمت تایپ تحمل میکنید و راهنمایی میکنید سپاسگزارم و منتظر راهنماییاتون هستم

  4. کاربر روبرو از پست مفید آرام 10 تشکرکرده است .

    ZENDEGIBEHTAR (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96)

  5. #33
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    تنها راه فهمیدن این مسئله آزمایش اعتیاد است و نه حرف ایشون یا دیگران یا حدس و گمان.

    ار اینجا راهنمائی بگیرید:

    مرکز ملی مشاوره اعتیاد
    09628

  6. کاربر روبرو از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده است .

    آرام 10 (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96)

  7. #34
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,998 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آرام 10 نمایش پست ها
    همسرم بارها گفته اگه یه کم به من توجه میکردی و با محبت تر بودی گوشام تا سقف میرفت (


    سلام

    دقیقاً عمده ترین کار شما در رابطه با همسرتان در گام اول همین است .... توجه و محبت ........
    دست از ترسهای بیجا در رابطه با پسرتان بردارید .... شما با توجهات نابجا و حتی افراطی به پسرتان او را درمانده و بی مسئولیت بار می آورید و این شمایید که دارید ضربه اساسی را به او می زنید نه همسرتان ... از بابت خودتون نگران پسرتان باشید طبیعی تر هست .... او را از تعامل ولو در شرایط نامناسب باز می دارید .... حتی از اینکه یاد بگیرد با کسی که باب میلش نیست چگونه تعامل سازگارانه داشته باشد باز می دارید و به او یاد می دهید باید همه چیز بر وفق مرادش باشد و نباید تحمل و مدارا ولو در برابر یک فرد بد اخلاق داشته باشد .... بجای صبور بودن عملاً بی صبری و حساس بودن و متوقع بودن را دارید به او یاد می دهید و .... اینها همه آسیب هاییست که شما به او می زنید ....او به اقتدار یک مرد به عنوان پدر نیاز دارد و شما به جای اینکه طوری رفتار کنید که از سوی همسرتان چنین نقشی برای او ایفاً شود ، دقیقاً مانع این نقش شده اید ....

    بسیار ضروریست که نزد یک مشاور که تخصص روانشناسی بالینی داشته باشد به خود بپردازید و روی خود و شخصیت و نقطه ضعفهایی که بسیار مهم و آسیب زننده به زندگی و خود و فرزند و همسرتان هست متمرکز شده و کار کنید که خود به خود تعامل درست با فرزندتان و همسرتان را به شما نشان خواهد داد ..... همچنین در این زمینه ها مطالعه داشته باشید .

    دو کتاب را اخیراً دستم گرفته ام و به مرور در مطالعه آنها هستم که توصیه می کنم شما هم تهیه کنید و مطالعه بفرمایید :

    1 -
    قله ها و دره ها از اسپنسر جانسون

    2 -
    نجات فرزند از تفکر منفی از تامار چنسکی ترجمه فرناز فرود

    همچنین در زمینه هوش هیجانی هم مطالعه و تمرین برای تقویت این هوش داشته باشید که هم در تالار تاپیک در این زمینه داریم حتی تست هوش هیجانی را داریم .... هم می توانید
    کتاب هوش هیجانی از دانیل گلمن را بخوانید

    موفق باشید





  8. 6 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    Mr DaNi (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), Ye_Doost (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), ZENDEGIBEHTAR (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), آرام 10 (پنجشنبه 14 اردیبهشت 96), دیده (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96), ستاره زیبا (چهارشنبه 13 اردیبهشت 96)

  9. #35
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    26
    Array
    فرشته مهربان عزیز ممنون که بازم راهنمایی کردید در مورد تک تک کلماتی که نوشتید فکر میکنم و کتابهارو حتما میخونم

  10. #36
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    26
    Array
    سلام به دوستان خوب همدردی و فرشته مهربان عزیز
    راستش تو این مدت با همسرم بحث های زیادی داشتیم خیلی باهم صحبت کردیم و قرار شده یه فرصت دیگه به زندگیمون بدیم اما چیزی که باعث میشه من نسبت به همسرم دلسرد بشم و از اینده این زندگی بترسم رفتارای عجیب و بچگانه همسرم هست مثلا یک موردش این بود که یه مشاور خوب پیدا کردم که تا چند وقت دیگه اصلا وقت نداشت و با واسطه کردن چند نفر آشنا و چند روز تماس تلفنی با مرکز مشاوره و خانم منشی بالاخره موفق شدم یه وقت بگیرم به همسرم خبر دادم و گفتم اگه خواستی بیای خبر بده اونم اومد البته بعد از من رسید خانم منشی چون چند بار تلفنی صحبت کرده بودیم و چند نفر اشنا معرف ما شده بودن من میشناخت و وقتی که نوبت ما بود رو به من گفت بفرمایید منم چون قبلا تجربه اش رو داشتم و میدونستم اگه با هم بریم هیچ کدوم نمیتونیم حرفامون رو بگیم و کار به بحث و دعوا میکشه به همسرم گفتم بهتره هر کدوم جدا بریم اونم چیزی نگفت و من رفتم داخل اتاق یه مختصر که از زندگیمون گفتم به اقای مشاور گفتم همسرم هم اومدن و داخل سالن نشستن ایشون گفتن باشه بعد در خدمتشون هستیم و صحبت ما ادامه پیدا کرد من اینقدر حرف برای گفتن داشتم و اینقدر این مدت تحت فشارای مختلف بودم که اصلا متوجه گذشت زمان نشدم مشاور گفتن که شما خودت چه جدا بشی و چه به زندگی مشترک ادامه بدی باید بعدا حتما مشاورت رو ادامه بدی که البته خودم قصد این کار رو داشتم چون مشکلات پی در پی این زندگی واقعا از روح و روان من یه مخروبه ساخته خلاصه در اخر اقای مشاور گفتن وقت یک ساعته شما تموم شده من اصلا باورم نمیشد چون قبلا که مشاوره میرفتیم خود مشاور وقت رو تنظیم میکرد و هر دوی ما صحبت میکردیم بهشون گفتم اگه ممکنه حتی ده دقیقه هم که شده با همسرم صحبت کنید ایشون گفتن من میخواستم باهاشون صحبت کنم اما الان وقت گذشته و مراجع بعدی معطل میشن انشاالله جلسه بعدی در خدمت ایشون هستم منم خداحافظی کردم و اومدم بیرون به همسرم گفتم وقت تموم شده و جلسه بعدیم تو صحبت کن برای جلسه بعد از خانم منشی وقت گرفتم و اومدیم بیرون اما چشمتون روز بد نبینه همسرم شروع کرد به دعوا که اصلا چرا گفتی من بیام گفتم به خدا من فکر میکردم تو هم صحبت میکنی و اصلا نفهمیدم زمان چطور گذشت و حالا ما ممکنه حتی بیست یا سی جلسه بیایم و ممکنه یکبارم من نتونم اصلا صحبت کنم یا به تشخیص مشاور با هم بریم صحبت کنیم اما همسرم اصلا دست بردار نبود میگفت من وقت گذاشتم و تا اونجا اومدم حداقل اقای مشاور به خودش زحمت میداد بیاد یه سلام واحوالپرسی با من داشته باشه !!!!!
    اصلا کسی که انقدر استعداد نداشته رشته ریاضی بیاره و رفته روانشناسی خونده تو انتظار داری این ادم بیاد به من و تو که تخصص فلان رشته رو داریم درس زندگی بده ؟ گفتم بابا این بنده خدا که بدهکار ما نیست زندگی ما مشکل داره و ما هر تخصصی که داریم مشکل زندگیمون نتونستیم حل کنیم و اون علم و تخصصش رو داره و ما از اون کمک خواستیم و من چند نفر رو واسطه کردم تا تونستم وقت بگیرم میگفت الان میرم مرکز مشاورشون رو سرشون ویران میکنم باید جواب پس بدن و...

    این دعوا دو روز ادامه داشت و هر چی توضیح میدادم بیفایده بود تا کم کم آروم شد بعد یک هفته هیچ خبری ازش نبود البته از چند روز قبل از مشاور خودش میگفت این زندگی راهی نداره و بهتره جدا بشیم بعد از یک هفته قبل از ماه رمضان من بهش زنگ زدم که دعوا داشت از من خبری نگرفتی و کجایی و ... گفتم خوب تو زنگ میزدی
    مورد دیگه ای که خیلی من اذیت میکنه و نمیدونم چطور باهاش کنار بیام یا بتونم این رفتارش رو تغییر بدم حرفای بی پایه و اساسی که میزنه مثلا میگه پنج سال پیش یادته پدرت گفت مرد اگه شلوارش دو تا بشه میره زن دوم میگیره منظورش با من بوده و شما با نقشه هایی که کشیدید نزاشتید من صاحب مال و اموال بشم در صورتیکه من اصلا یادم نیست پدرم همچین حرفی زده باشن یا اگرم گفتم کاملا مطمعنم که در مورد همسرم نبوده و شاید پدرم داستانی چیزی از کسی تعریف کردن و بعلاوه پدرم هیچگونه دخالتی در امور مالی و کاری همسرم ندارن و وضعیتش مربوط به شرایط بیکاری خودش میشه من تقریبا سه سال پیش به همسرم پیشنهاد دادم که رده کاری شرکتش رو عوض کنه با توجه به بدهی بالایی که داشت رده شغلی پر درامدتر و البته با مسوولیت بیشتری بود که خودمم از همون جا موفق شدم صاحب خونه و ماشین بشم و یکی از دوستان دانشگاهیم برای شراکت بهش معرفی کردم چون باید دونفر با این مدرک کار رو شروع میکردن اما هر چه از اول گفتم اون خانم شریک در جریان کارا نمیگزاشت بهانشم این بود که اون خانم متاهل و بچه داره هر چه میگفتم این کار مسوولیتش سنگینه و هر کدام از شرکا باید به نسبت سهمشون مسوولیتش رو قبول کنن زیر بار نمیرفت من میدونم همسرم میخواست کارها کلا دست خودش باشه و حرفاش بهانه بود اما چکها رو به موقع وصول نمیکرد و هر چه میگفتم چکها رو ببر بانک میگفت مسوولیت این کار زیاده و من اگه چکهارو ببرم بانک باید با کارفرما درگیری حقوقی پیدا کنم خلاصه خانم شریکم که اوایل از بیمسولیتی و پولی که میگرفت زیاد بدش نیامده بود بعدا وقتی که چکها نقد نشد و خبری از پول نبود سر ناسازگاری گذاشت و حتی کار به شکایت و شورای حل اختلاف کشیده شد که البته اون کارا تموم شد وش راکتشون هم الحمدالله به اخر رسید و قراردادها خاتمه پیدا کرد

    الان همسرم میگه تو عمدا به من پیشنهاد این کار رو دادی و نقشه کشیده بودی که زمین خوردن من ببینی هرچه میگم اخه تو اون اصولی که باید درکار رعایت میکردی رو رعایت نکردی و راه رو اشتباه رفتی قبول نمیکنه و هر اختلافی که داریم این موضوع رو وسط میشکشه
    من برای شروع کار ش خیلی دوندگی داشتم و پیگیر کاراش بودم اما بعد از تهمتاش تصمیم گرفتم که دیگه تو هیچ کارش دخالت نکنم و حتی اگه در مورد مساله ای نظر بخواد دیگه میترسم حتی پیشنهاد بدم برای خاتمه کارهاش چند بار گفتم اگه میخوای پیگیر بشم که گفت نه تو دخالت نکن اگه لازم باشه خودم بهت میگم الان میگه تو عمدا خودت اخر کار رو پیگیری نکردی و هر چه میگم به خواست خودت بوده انگار کلا فراموشی گرفته

    میدونید این رفتارا و تهمتایی که به من و خانوادم میزنه خیلی من ازش دور میکنه من نمیدونم توهم داره یا سو ظن اما وقتی اروم هستیم بهش میگم چرا اون حرفا رو زدی میگه اون تو دعوا بود ولش کن اما باز تو بحث بعدی که پیش بیاد این تهمتا و بیشتر از اون تکرار میشه و این باعث میشه بهش اصلا اعتماد نداشته باشم حتی وقتی اوضاع خوبه میدونم موقته و ذهنش پر از افکار منفی نسبت به اطرافیانش هست شاید به قول شیدای عزیز این رفتارا ریشه در کودکی و خانوادش داشته باشه اما بدبینی که نسبت به همه داره و به خانواده من و خود من ختم نمیشه و حتی یه کار اداری که انجام میده با همه درگیره و میگه عمدا میخواستن اذیتم کنن و کارم انجام ندن این رفتاراش واقعا برای من عذاب اور شده و باعث میشه نتونم بهش از نظر احساسی نزدیک بشم رفتارای بچگانه و افکار منفی مانع محبت کردن من میشه از دوستان خوب همدردی و فرشته مهربان خوبم خواهش میکنم بهم بگن چطور به خودم کمک کنم که بتونم با این شرایط به همسرم نزدیک بشم و بهش محبت کنم ؟ ببخشید که خیلی طولانی شد از وقتی که برای مشکلات من میگذارید صمیمانه سپاسگذارم

  11. #37
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    شما فعلا فقط اوضاع رو آروم کنییییید
    به این صورت که هنگام اشفتگی و عصبانیتشون فقط و فقط سکوت کنید!!!!
    اصلااا اون لحظه توضیح ندید چرا و به چه دلیل این حرفها مال وقتی هست که ارومین
    ازت میخام اینبار بیای اینجابگی وقتی تو عصبانیتساکت بودی چه اتفاقیافتاد !!!!!!!!
    من میدونم چی میشه ولی میخام بیای بگی
    بعدا که مدیریت بحران رو یاد گرفتی همسرت خودش بهت نزدیک میشه و مشاوره رفتن رو با زبون نرم از سر بگیر

  12. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    آرام 10 (سه شنبه 09 خرداد 96)

  13. #38
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 31 فروردین 98 [ 00:26]
    تاریخ عضویت
    1396-2-11
    نوشته ها
    65
    امتیاز
    3,075
    سطح
    34
    Points: 3,075, Level: 34
    Level completed: 17%, Points required for next Level: 125
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    244

    تشکرشده 133 در 54 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نظر من تو اون موقعیت که از دفتر مشاوره بیرون می رفتید؛ شما باید خودتون رو توی جبهه ی همسرتون پیشش نشون می دادید. ایشون شاکی بودن که چرا تا اونجا اومدن ؛یکی دو ساعت یا بیشتر معطل شدن؛ آخر سرم اومدین بهش گفتید وقت تموم شد بریم!!!
    منم بودم بهم بر می خورد. شما به جای اینکه در مقام دفاع و توجیه بربیاید؛ باید شکایت و عصبانیت ایشونو تائید می کردید و بهش حق می دادید. حتی خودتون غر می زدید که از عدم مدیریت زمان مشاور شاکی هستید و از اینکه نشد همسرتون حرف بزنه و به نوعی بهشون بی احترامی هم شد.. یک ساعت پشت در بسته معطل شدن ... شما ازشون هم معذرتخواهی هم تشکر می کردید.
    یه بار قرار بود من و پدرم جایی بریم؛ کسی منتظرمون بود. کاری پیش اومد و پدرم زنگ زدن عذر خواهی کردن که این شرایط پیش اومده و ما کمی دیر تر می ریم. اون شخص منتظر ما ، پشت تلفن به پدرم گفته بود اینطوری که شب میشه و طعنه زده بود... خلاصه پدرم با لحن خوش و مودبانه عذرخواهی کردن و تماسو قطع کردن‌. من گفتم عجب آدمیه ها... پدرم اول متوجه حرفم نشد چون ذهنش درگیر بود. پیش خودش فکر کرد من می خوام بگم تقصیر پدرمه! اومد با صدای بلند بهم تشر بزنه و عصبانیتش از برخورد اون آقا رو سر من خالی کنه که تازه فهمید من در مقام دفاع از پدرم براومدم! به آنی نشده عصبانیتش فروکش کرد. زود ازم معذرتخواهی کرد و بعد هم خندیدیم‌. غرغرایی که مطمئنم در راه بود که چه قدر این آقا بی نزاکته و درک نداره هم خوابید چون پدرم می دونست من طرفدارشم و دیگه غر زدن معنی ای نداشت
    هرچند تا حدودی اون فرد حق داشتن ولی من پیش پدرم از کس دیگه ای دفاع نکردم .
    اصولا آقایون وقتی تو موقعیتی در تعارض با فرد دیگه خصوصا اگه فرد مقابل یه مرد باشه قرار می گیرن؛ دوست ندارن همسرشون، دخترشون یا... از فرد مقابل دفاع کنن یا بهش حق بدن چون به غرور مردونه شون بر می خوره و حس پیروزی و اقتدارشون زیر سوال میره. شما هم می تونستید با مدیریتِ اون موقعیت پیش اومده؛ حقی که "واقعا با همسرتون بود "رو به ایشون بدید و از این وضعیت اجتناب کنید. ایشون این بحث ُ چند روز کش دادن چون تو ذهنشون به دنبال حق دادن از جانب شما بودن و هربار امتناع کردین و توجیه و توضیح و دلیل آوردین. یه "حق با شماست... ایشون کار اشتباهی کردن، من معذرت میخوام که وقتت گرفته شد، ممنونم که به خاطر من اومدی" مثل آب بود روی آتیش!

  14. 5 کاربر از پست مفید Hildaa تشکرکرده اند .

    maryam.mim (چهارشنبه 10 خرداد 96), میس بیوتی (شنبه 13 خرداد 96), آرام 10 (چهارشنبه 10 خرداد 96), ستاره زیبا (چهارشنبه 10 خرداد 96), شیدا. (سه شنبه 09 خرداد 96)

  15. #39
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام آرام ...

    با هیلدا موافقم.
    فکر می کنم شما بیشتر شبیه مادر با همسرتون برخورد می کنید تا همسر ( از پشتیبانی مالی و شغلی و ... تا سعی در توجیه موضوع مشاور).

    پسرم آروم باش. پیش می آد. مشاور قصدی نداشته. دفعه بعد می آرمت اصلا تو بیشتر حرف بزن، من حرف نمی زنم ...

    برای کار و شراکت هم که دیگه خودت بهتر می دونی چه اشتباهی کردی (بازم حمایت)


    در مورد حرفهایی که گفتی (تهمت به خانواده ات و ...) به سختی می تونی فکر همسرت را عوض کنی. شاید اصلا نشه.
    خودش هم می دونه اشتباه می کنه، اما می گه ...
    یا باید بره روانشناس خوب روش کار کنن و ذهنش را اصلاح کنه که اینقدر شکستها و مشکلاتش را به زمین و زمان نسبت نده

    یا شما تمرین کن بهت برنخوره و جدی نگیریش تا روی رابطه تون اثر کمتری بذاره و ازش دور نشی.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : سه شنبه 09 خرداد 96 در ساعت 23:30

  16. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 10 خرداد 96), آرام 10 (چهارشنبه 10 خرداد 96), ستاره زیبا (چهارشنبه 10 خرداد 96)

  17. #40
    سرپرست سایت

    آخرین بازدید
    [ ]
    تاریخ عضویت
    1388-1-03
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    8,056
    امتیاز
    146,983
    سطح
    100
    Points: 146,983, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialRecommendation Second ClassCreated Blog entryVeteranOverdrive
    نوشته های وبلاگ
    4
    تشکرها
    27,661

    تشکرشده 35,998 در 7,404 پست

    Rep Power
    1092
    Array
    سلام

    کلاً شما یه پا معلم هستی برای همسرت و همین حالت برای همسرت که غرور مردانه اش خیلی مهمه براش اینگونه جلوه میکنه که شما همیشه در صدد این هستی که او را تحقیر کنی .... رفتار شما ناخواسته برای همسرت تحقیر آمیز هست

    شما اگر همسرت و حساسیت هایش را خوب درک کرده بودی .... وقت مشاوره هیچگاه اول نمیرفتی داخل و ضمن سلام و احوالپرسی با مشاور می گفتی من مایلم اول همسرم صحبت کنند و مسائلشون را بیان کنند .... حتی خودت هم حضور می داشتی با این مراقبت که در مقابل حرفهای همسرت دنبال واکنش دفاعی نباشی و حرفش را قطع نکنی و ساکت باشی تا حرفهایش را بزند و فقط جاهایی که مشاور از شماسئوالی میکرد پاسخ می دادی ..... این بهترین شکل ددر حالت عادی هم هست چه رسد به وضعیت شما .... لطفاً خودت را جای همسرت بگذار ..... همه برنامه ریزی و اقدام با مشاوره را شما انجام دادی و برای همسرت هم تعیین تکلیف کردی که بیاد و بعد تعیین کرددی که جدا جدا نزد مشاور بروید و اول هم شما بروی و اونجا هم دقت به وقت نداشتی و هرچه دل تنگت خواسته گفتی و حداقل وسطش نخواستی که بهتره از این به بعد وقت مال همسرم باشد بعد انتظار داشتی همسرت چه احساسی داشته باشد ؟ خود شما جای ایشان بودی با این روندی که من برشمردم چه حسی داشتید ....؟؟؟

    یک صفتی را من در همسرتان متوجه شده ام که اگر شما هنرمند باشی خیلی مفید هست و اونم اینکه خیلی مهمه براش جایگاه مردانه اش حفظ بشه .... کافیه شما زن باشی به تمام معنا و این جایگاه را حفظ کنی و حتی اقتدار بدهی به همسرت .... مطمئن باش مثل پروانه دور شمع وجودت میچرخه .... اما متاسفانه شما در برابر همسرت یک پا مرد عاقل و معلم دانا و مادر دلسوزی و این او را عصبی می کند....
    دیگه به همسرت کار نداشته باش و خودت تنها مشاوره برو و روی ضعفهای خودت تمرکز کن و زنانگی را در خودت تقویت کن تا از این فرصتی که دادید به هم شما سهم خود را به خوبی ایفا کنی





  18. 7 کاربر از پست مفید فرشته مهربان تشکرکرده اند .

    Hildaa (پنجشنبه 11 خرداد 96), فرشته اردیبهشت (چهارشنبه 10 خرداد 96), میس بیوتی (شنبه 13 خرداد 96), آرام 10 (چهارشنبه 10 خرداد 96), دیده (چهارشنبه 10 خرداد 96), ستاره زیبا (چهارشنبه 10 خرداد 96), شیدا. (شنبه 13 خرداد 96)


 
صفحه 4 از 5 نخستنخست 12345 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: دوشنبه 04 اردیبهشت 96, 00:33
  2. درخواست راهنمایی در خصوصی شدت بالای حساسیت بین فردیی (راه حل پرسشنامه کمالگرایی هیل)
    توسط آقای ام در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 13 خرداد 95, 19:05
  3. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39
  4. تنهایی - 24 سالمه، نمی خواهم با کسی دوست بشم، تنهایی اذیتم می کنه
    توسط sara19 در انجمن سئوالات ارتباط دختر و پسر
    پاسخ ها: 30
    آخرين نوشته: پنجشنبه 23 آذر 91, 01:10

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 15:50 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.