به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1396-2-05
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    63
    سطح
    1
    Points: 63, Level: 1
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 38.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array

    آیا راهی هست تا شوهرم از طلاق منصرف شود؟

    با سلام، با خواندن تاپیک سوده 88 ترغیب شدم تا از شما عزیزان کمک بخواهم.
    بنده دانشجوی دکتری و صاحب یک فرزند پسر هفت ساله از شوهرم حامد هستم. ازدواج دانشجویی داشتم. با وجود مخالفت خانواده ام و تا جایی که میدانم مادرشوهرم. خانواده ام میگفتند ما آنها را نمیشناسم و مادرش میگفت ما اختلاف فرهنگ داریم. من یک دختر شهرستانی از یک روستا میباشم اما او متولد و ساکن تهران. پس از دو سال نامزدی و پانزده سال ازدواج مشترک که اکنون به اصرار همسرم مدت شش سال در شهرستانم بسر میبرم جهت گرفتن دکتری. در این مدت همسرم هر آخر هفته میآمد پیش ما و بقیه مدت در محل کارش بود. یک دفعه در بیست و پنج شهریور 95 خانه را ترک کرد و سپس اس ام اس داد که من وکیل گرفتم و تقاضای طلاق دادم . مدتها من و خانواده ام شوکه بودیم. او مردی آرام و صبور و واقعا زحمتکش بود. در این مدت چند تا از دوستاش رو واسطه کردم و ضمنا با پدرش هم حرف زدم و تمام این کارها او را خشمگین تر کرد. حتی با پسرم به محل کارش رفت. و شب را آنجا خوابیدم اما صبح اس داد که اگر نری به 110 زنگ میزنم. باور نمی کردم که این شوهرم باشد که من و پسرم را تهدید می کند. ..
    پس از چهار ماه از شدت خشم و تحت ترغیب مشاوران از خدا بی خبر، پسرم را بهش دادم تا ببره. و او خشمگین تر شد و مجبور شد در تهران خانه اجاره کند. چند بار تماس گرفت توجه نکردم با برادرم حرف زد و نهایتا تهدید کرد که بچه را به پانسیون خارجی میدهد و ظاهرا الان این کار رو کرد و مدتی هست که پسرم پیشش نیست. چون اس دادم که بیارش. حتی تلگرامش رو باز نکرد. به بچه ی بیچارم آسیب زدم. و همچنین شوهرم... نامه داد که پسرم ایران نیست و حتی بهانه من و او را هم نمی گیرد...

    در تمام مدت تردید در طلاق رو در همسرم میدیدم. حتی یکبار گفت حالا شما دوتا مقاله بده تا از ایران بریم. شاخ در آوردم. البته خشمگین تر شدم. چون فکر کردم تحت تاثیر مادرش داره منو شکنجه میده. به همه میگفت زنم زن انسان خوبی هست فقط من با اخلاقش جور در نمی یام. به بعضیها هم گفت اختلاف فرهنگ داریم... اما به خودم گفت اخلاق و اینکه من هیچ حسی نسبت به تو اون بچه ندارم...
    حداقل 5 ساعت بین شهر من و تهران فاصله است. بهش دسترسی ندارم. ضمنا من پدر مادرم سالهاست فوت کردند و اکنون خیلی تنها و بی کس شدم...

    البته اون بدهی زیادی داشت و حتی شبها در محل کار می خوابد. اما بعد از تقاضای طلاق بهم گفت که قرارداد خوبی بسته و بدهیهاش داده شده... و دوستانشم گفتند مدت زیادی هست که دیگه محل کارش نمی خوابه اما من خبر نداشتم.

    شوهرم مرد آرام صبور و زحمتکشی هست. من هم آدم آروم هست. اما حکم طلاق دادگاه صادر شده...
    میگه من هیچ احساسی نسبت به تو و بچه ندارم. البته یکبار قبلا هم در دوران حاملگی بدون اینکه من بفهمم رفت به برادرهام گفت باید بچه رو سقط کنه. اما با نصیحت و التماس برگشت و شوهر بهتری شد. بعد فهمیدم کار پدرشوهرم بود که به اون فشار آوردہ(پدر شوهرم مرا دوست داشت اما پس از مدتی تحت تاثیر حرفهای مادر شوهرم نسبت به من بدبین شد و حتی میگه بچه هم بی تربیت شده و....).

    اکنون آرام و پشیمون شدم... بهم بگید آیا واقعا راهی هست؟
    من این اواخر خیلی درگیر دانشگاه بودم بهش توجه نکردم. هم به خانواده اش کمتر زنگ زدم و کمتر سر زدم. البته وقتی به پدرشوهرم اطلاع دادم بدتر گفت تو نتیجه اعمالت رو گرفتی و خوشحال شد و در نهایت گفت ما بی طرفیم اما جلوی برادرهام گفت که مخالف طلاق هست.

    لطفا کمکم کنید....
    ویرایش توسط مریم58 : سه شنبه 05 اردیبهشت 96 در ساعت 08:00

  2. #2
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1396-2-05
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    63
    سطح
    1
    Points: 63, Level: 1
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 38.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    اضافه کنم که اون تو جمع خانوادگی گفت که من از زمانی که تقاضای طلاق دادم هر روز مطمین تر شدم که باید طلاقش بدم(واقعا مسخره است تیوری خلق کرده!!!: اول تقاضای طلاق بده تا بعد مطمین بشی!!!!)

    البته پدرش هم با مادرش کاری مشابه به این را انجام داد. مادرش همیشه با نفرت از پدرش حرف میزنه.... همیشه درد دل و زخم زبان میزد که من انتخاب اشتباه کردم و بچه هایم هم مثل من انتخابهای اشتباه کردند. و ... اما من واقعا هیچ وقت جواب توهینهایش را نمی دادم. فقط سعی می کردم کمتر باهاش تماس داشته باشم تا کمتر اذیت بشم. البته مادرشوهرم هم حسن هایی دارد که من به خوبی میدانم اما حسادت و زخم زبانهایش... همیشه قلبم را ریش میکرد اما به شوهرم انتقال نمیدادم. فکر میکردم که نمی تونه مادرش رو عوض کنمه. اما در عجبم که این همه صبر من چرا نتیجه عکس داشت!!!!1
    لطفا کمکم کنید...


    اما گمانم اکنون هر دو پس از نه ماه دچار طلاق عاطفی شدیم. اما من هنوز باور نمی کنم.!!1

    خواهش میکنم از متخصصین امر که به من و کودکم کمک کنید. من، همسرم و پسرم را عاشقانه دوست دارم. تصور اینکه پسرم بچه ی طلاق بشه قلبم را به درد می یاره. اونم بابت هیچی!!1 من حتی کوچکترین اختلاف و جرو بحثی با شوهرم نکردم که خانه را ترک کرد و تقاضای طلاق داد. این منصفانه نیست. بهش گفتم ما دوتا آدم تحصیل کرده هستیم باید بتونیم با حرف زدن مشکلاتمون رو حل کنیم اما صدای منو نمی شنوه!!!

    خدای بزرگ کمکم کن.
    ویرایش توسط مریم58 : سه شنبه 05 اردیبهشت 96 در ساعت 08:33

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    اختلاف فرهنگی- دور بودنتون از هم اونم به مدت شش سال -

    روانشناسها میگن حتی اگه از هم قهر هم باشین نباید جدا از هم بخوابید چه برسه به این که فقط اخر هفته ها همدیگرو ببینی..


    شما خیلی ساده شوهرتونو سپردید به امونه خدا و به راحتی از دستش دادید.. و خشمی که الان در وجودشون هستش بابت دست و پاگیر شدن شما و بچه تون هست تا زودتر به هدفی که تو ذهنش داره برسه

    یا ازدواج دوباره اس.. یا مهاجرته ..برای ما پوشیده هستش
    ویرایش توسط مدیرهمدردی : سه شنبه 05 اردیبهشت 96 در ساعت 21:07 دلیل: حدس ها و گمانه های آسیب رسان حذف شدند.

  4. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    چرا اینقد دیر به فکر افتادین؟

    شما نه تنها شوهرتون را ول کردید به امان خدا، حتی خبر ندارید بچه تون کجاست!
    درگیر دانشگاه بودم ؟؟؟!!!


    الان حکم طلاق داره؟ از نظر قانونی هیچ راهی برای زمان گرفتن نیست؟

    به نظر من دو سه هفته به همسرتون زمان بدین. هیچ تماسی باهاش نگیرید تا یه کم ذهنش از مزاحمت شما ( ببخشید، منظورم از نظر ایشون هست) راحت بشه و آرامش داشته باشه.
    بعد از اون با یک ایمیل یا پیام ازش درخواست ملاقات برای قول و قرارهای طلاق کنید.
    به هر حال یه حرفهایی باید زده بشه، حتی اگه قراره طلاق بگیرید. حداقلش اینه که تکلیف ملاقات شما با بچه تون یا غیره باید مشخص بشه.

    اگه تا اینجا برسید، شاید بشه توی این ملاقاتها کاری کرد.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  5. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    جوادیان (سه شنبه 05 اردیبهشت 96)

  6. #5
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    فقط میتونم باشما همدردی کنم کاش دلمون برای حال همدیگه بسوزه
    بروید مطب روانپزشکان و بیمارستان های اعصاب روان اونجا پر از دور از جانتون اینجور داستان ها و ادماست
    کاش نمیرفتید شهرستان.
    ولی الان وقت غصه خوردن نیست یکبار برای همیشه با ایشون قرار بزارید وصحبت کنید هر چی در دلتان هست بگید
    بگید منم قبول دارم که تو رو شش سال تنها گذاشتم طوری که بزرگ شدن پسرتو ندیدی ولی میخوام اگر تو به من اجازه بدی جبران کنم
    یا قبول میکنند یا خیر
    اگر قبول نکردند خواهش میکنم ازتون بهش فکر نکنید
    به این فکر کنید که الان باید برید دادگاه شکایت کنید که پسرتون هفته ای یکبار که حق قانونی شماست ببینید
    مهریه تون اجرت المثل نفقه رو تا اخرش بگیرید
    خدا رو شکر الان دکتری دارید و باید برید سر کار مناسب
    شما مادر پسری هستید که پدرش میخواست سقطش کنه یعنی دلبستگی زیادی به اون نداره
    شما باید تکیه گاه محکمی برای اون باشید نترسید فرزند شما 7 سال دیگه برمی گرده پیشتون
    برای اون روز اماده باشید


    موفق باشید

  7. #6
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    به اصرار همسرم مدت شش سال در شهرستانم بسر میبرم جهت گرفتن دکتری

    برای درس خواندن به شما اصرار داشتند یا از سر بازتون کردند؟ در هرحال اینطوری که شما میگید ایشون تصمیم شون رو گرفته و خانواده شون هم مشوق شون هستند. نگفته اید چرا نظر ایشون و پدرشون نسبت به شما عوض شد؟ البته با این شدت و نوع برخوردها شاید دیگه اهمیت هم نداشته باشه. برای اظمینان بیشتر از مشاور خانواده کمک بگیرید. 5 ساعت راه کسی رو نمی کشه. یه مدت تحصیل و کار رو کنار بگذارید دنبال زندگی تون باشید.

    اگر هیچ راهی جز طلاق نباشه

    بدون تهدید و اطلاع قبلی عمل نمائید نمائید. مثل خودشون

    از ایشون شکایت و اگر می تونید ممنوع الخروج شون کنید.

    با وکیل مشورت کنید. به چه حقی فرزند شما رو از شما گرفته و به جای سرپرستی ایشون رو به پانسیون داده اند؟ شکایت کنید و خواستار تعیین وضعیت فعلی پسرتون بشید. کجاست؟ چه کسی ازش مراقبت می کنه؟ مسایل مذهبی رو هم می تونید مطرح کنید. اینکه بچه شما رو که مسلمان و شیعه هستند (با فرض بودن) تحت سرپرستی چه کسانی در پانسیون خارجی قرار داده اند؟حتی ازشون شکایت کنید که بچه تان در معرض خطر انحراف و تغییر دین قرار داده اند. تقاضای سرپرستی کودک تان رو بکنید. همینطور کلیه هزینه های زندگی ایشون رو همسر سابق تان باید پرداخت کنند. همه حقوق قانونی تان رو سعی کنید بگیرید. مهریه، نفقه و هر چیز دیگر.

    همه این ها پیشنهاد هستند. وکیل قوی بگیرید و به خاطر خود و فرزندتون محکم برخورد کنید.

    موفق باشید

  8. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1396-2-05
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    63
    سطح
    1
    Points: 63, Level: 1
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 38.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام به همه دوستان که برای مشکلم وقت گذاشتند.


    درسته که اختلاف فرهنگ بود. اما من مطابق میل و سلیقه ی اون زندگی میکردم. حتی لباسم رو خودش انتخاب میکرد. رنگ پرده مبل ... همه رو ازش می پرسیدم و مطابق میلش بود. همچنین وجه اشتراکهای زیادی داشتیم. اینکه هم رشته بودیم و هر دو آدم انشالله مومن و مذهبی در دانشگاه بودیم. در فعالیتهای مذهبی دانشگاه با هم آشنا شدیم. اهل نماز اول وقت و دایم الوضوع بود. خیلی به حلال و حرام اهمیت میداد. هر چند متفاوت از خانواده اش بود. البته آدم غیرتی نسبت به من هرگز نبود. این اواخر اعتقاداتش کمرنگ شد... حتی نعوذبالله به قران و پیغمبر بد می گفت. من هم جوابش رو ندادم فقط در دلم استغفار کردم. تو دلم به خدا گفتم ازش بگذر. اون تو فشار بدهی مالی هست... کلا به هم ریخته بود...


    در تمام این پانزده سال نشد که هر دو در یک خانه باشیم اما قهر باشیم یا جدا بخوابیم. من طاقت قهر با هیچکدام از اعضای خانواده را ندارم. چه برسه به عشقم. اما درس خواندنم و آمدن به شهرستان به اصرار خودش بود. حتی خانواده اش جهازم رو آوردند و برایم چیدند. با اجازه ی پدرش بود. من دوست نداشتم حتی یک شب ازش جدا بشم.


    هیچکس از این حقیقت خبر نداره که با کسی رابطه داشته یانه جز خداوند. با شناختی که ازش دارم اهل این کارها نبوده. نه سیگار نه مشروب نه حتی رفیق بازی. هر دوی ما آدمهای سالمی بودیم و انشالله هستیم. اما میدونم حتی دوازده شب که بهش زنگ میزدم صدای دستگاه می اومد.


    بله ساده بودم و شاید خیلی خوش قلب. خیلی بهش ایمان داشتم حتی بیشتر از چشمام. چطور من و پسر بی گناهم دست و پاگیر بودیم در حالیکه فقط دو روز می دیدمش؟!!

    البته در مورد مهاجرت یک بار گفت میخوام از ایران برم. من هم آنی گفتم با هم میریم. اما خیلی جدی نبود.

    اما در مورد هفت سال پیش. که اقدام برای سقط بچه کرد. من پدرش رو در جریان اصرارش برای ترک تهران کردم و گفتم که پسرت میگه اگر برای تحصیل نری من طلاقت میدم. پدرش اومد به خونمون تا با هاش حرف بزنه که این حرفها یعنی چه. در یک لحظه از کوره در رفت و به پدرش گفت مگه خودت صد دفعه نگفتی طلاقش بدم. پدرش از جاش بلند شد گفت: بله . اگر پای بچه در میان نبود. مادرش به پدرش چشمک زد و هر دو خونه ی ما رو ترک کردند. بعدش خودش و خانواده اش تا چند سال با من خیلی بهتر شدند. واقعا این دو روز که می اومد یش من و بچه اش خیلی به ما محبت می کرد. من فهمیدم که قضیه از پدر مادرش آب خورده. بنابراین هرگز در موردش حرف نزدم و بخشیدمش.

    بله دوست خوبم. خیلی دیر به فکر افتادم. بهبرادرم گفت اگر مریم بچه رو بهم نمی داد شاید من از طلاق بر میگشتم.
    ضمنا من خیلی مدت باهاش تماس نداشتم. شاید یک دفعه به مدت دو ماه. یک دفعه هم یک ماه. کلا به بسیاری از حرفهاش که ناراحت کننده است جواب نمی دادم.
    حکم طلاق قطعی شده. اما اول باید حق و حقوق را به من انتقال بدهد تا بتونیم بریم محضر برای امضای طلاق. حداکثر این حکم تا سه ماه اعتبار دارد. فردا صبح جلسه ی شکایت من بابت ملاقات بچه در دادگاه هست. اونم تشریف می یاره. نمی دانم باید چیکار کنم؟ اگه بچه ایران نباشه هیچ ملاقتی در کار نیست و دعوا بالا میگیره. اتفاقی که هرگز دوست ندارم.... چگونه ممکنه از پسر گلم دل کنده باشه و در پانسیون خارجی گذاشته باشه!!!!


    دوستان خوبم لطفا کمکم کنید... شاید به کمک و یاری شما فرجی بشه.

    همسر من با همه ی خصوصیات خوبش دروغگوی ماهری هست. اما نه دروغ های مضر. کلا پیچیده بودن رو همیشه دوست داشت. اما خیلی مودب بود همیشه. رعایت حال همه رو میکرد. من اونو همونجور که بود پذیرفتم و دوستش داشتم.

  9. #8
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    اگه قصدت اینه که تا جایی که ممکنه طلاق صورت نگیره و می خوای زندگیت را حفظ کنی، سعی کن از تنش و دعوا دوری کنی.
    اگه فردا مشخص نشد بچه کجاست یا گفت که خارج از ایرانه، بهتره خودت را کنترل کنی و صبر کنی وقتی آروم شدی باهاش حرف بزنی.

    چرا سعی نکردی موضوع بچه را با کمک یه بزرگتر حل کنید. هیچ راهی نداری که بفهمی بچه ات کجاست؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  10. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    zendegiye movafagh (چهارشنبه 06 اردیبهشت 96)

  11. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 20 دی 99 [ 11:00]
    تاریخ عضویت
    1395-2-08
    نوشته ها
    102
    امتیاز
    6,732
    سطح
    53
    Points: 6,732, Level: 53
    Level completed: 91%, Points required for next Level: 18
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    119

    تشکرشده 162 در 68 پست

    Rep Power
    26
    Array
    به هیچ عنوان از پسرت نگذر اما من فکر میکنم هنوز امیدی برای برگشت باشه ولی راه سختس هست پس باقیمانده حرمتهارو از بین نبر از حقت نسبت به پسرت نگذر اما بدون دعوا و سر و صدا
    دوری طولانی مدت صمیمیت بین شما و همسرت رو از بین برده شاید اگه یه مدت صبوری کنی و راه درست بری خدا کمکت کنه و بتونی همسر و پسرت رو برگردونی به همسرت و پدرشون صحبت کن و بگو هر چند که اون پانسیون از نظر امکانات رفاهی و اموزشی بهترین جای دنیا باشه اما اون هنوز برای دوری از پدر و مادر و کانون خانواده و مستقل زندگی کردن خیلی کوچیکه و به محبت و اغوش شما احتیاج داره اعتراف کن که اشتباه کردی پسرت رو به همسرت دادی تو اون شرایطی که توانایی مراقبت از بچه رو نداشته اما قصدت حفظ زندگیت بوده و تاوان اشتباه بزرگترها رو نباید اون بچه بده اون ممکنه از این جدایی و دوری ضربه بزگی بخوره و حتی شاید مشکلات روحی در بزرگسالی پیدا کنه و هیچ وقت پدر و مادرش رو نبخشه سعی کن احساسات خاموش شده همسرت و پدرش رو نسبت به بچه بیدار کنی که البته باید هم احساس وظیفه در برابرش داشته باشن قسمت عمده زندگی بچه ها احساس امنیت در کنار کسانی هست که اونها رو دوست داره و مسایل عاطفی بعد میشه امکانات رفاهی ومادی
    مطمعن باش پسرت فراموشت نکرده و دلتنگت هست
    فکر کن در اختلافات گذشته همسرت چه خواسته ای از شما داشته و به زبان میاورده سهم خودت از اشتباهات رو بپذیر انشاالله خداکمک کنه و زندگیت درست بشه

  12. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 08 اردیبهشت 96 [ 18:47]
    تاریخ عضویت
    1396-2-05
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    63
    سطح
    1
    Points: 63, Level: 1
    Level completed: 26%, Points required for next Level: 37
    Overall activity: 38.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class
    تشکرها
    0

    تشکرشده 0 در 0 پست

    Rep Power
    0
    Array
    به نام خدای بخشنده ی مهربان
    از همه ی دوستان خوبم متشکرم.
    شیدای خوبم در این پنج ماه فقط در همان ماه اول به مدت سه ساعت گذاشت تا پسرم را ببینم. برای تولدش که در بهمن ماه بود باهاش قرار گذاشتم در تهران که پسرم را ببینم و کادوی تولدش را بدهم اما سر قرار پسرم رو نیاورد. و بعد یکی از کارگرهاش اس داد که سیم کارتش سوخته و گفته دیگه باهاش برای دیدن محمد هماهنگ نکن. برای دیدن محمد میتونی آخر هفته ها بری خونه ی پدر و مادرش. اما من نرفتم. چون خیلی خشمگین بودم. میدونستم اگر برم اونجا ممکنه از شدت خشم بی احترامی به پدر مادرش بکنم که خیلی اوضاع رو بدتر میکنه. بنابراین برگشتم شهرستان. به مدت سه ماه سیم کارتش فعال نبود و هیچ تماسی نداشتیم. در این مدت مجوز ممنوع الخروج پسرم رو گرفتم. اما دیر اقدام کردم. تا اینکه عید صدای پسرم رو با تلگرام برام فرستاد و گفت اون خارج از کشور هست و من دارم بدون اون برمیگردم. چون تو بچه رو ممنوع الخروج کردی پس من حتی تعطیلات هم نمی تونم اونو بیارم ایران. باید تا 18 سالگی اونجا باشه.

    اتفاقا در تمام این مدت از هر درگیری جلوگیری کردم. تنها چیزی که باعث خشمش شد دادن پسرم به اون بود. که البته در این مدت خودش حرفهای خیلی بدی با اس و زنگ به من میزد از بابت بچه. که من پاسخش را نمی دادم تا دعوا بالا نگیرد. چون هدفم فقط برگشتش بود.

    امروز دادگاه تشکیل نشد. چون ظاهرا ابلاغیه به دستش نرسد. جلسه بعد شد بیست و چهارم همین ماه.
    تنها راه بر آگاهی از وجود بچه رفتن به تهران و تعقیب کردن اون بود. که این کار رو غیر اخلاقی میدونستم. یا به آدرسی که به دادگاه داد و یا محل کار. که میدونم موجب خشم بیشترش می شد. از اونجا که او قبلا برادرم رو تهدید کرد که من دارم بچه رو از کشور خارج میکنم و برادرم به من یادآوری کرد و البته مثل من باور نکرد. الان واقعا نمیدونم با صحبت کردن برادرم با پدرش چیزی حل میشه یا نه!! پدری که میگه من بی طرفم!!!!
    آرام مهربان از این همه توجهت به شرایط روحی پسرم متشکرم. با همه ی حرفات موافقم.

    اینکه همسرم چه خواسته ای از من دارد، اون هرگز حرف نمی زنه در مورد اعتراضهاش با من. فقط میگه اخلاق. ازش توضیح می خوای مثالهای بی ربط میزنه. مثلا چرا اسم پسرمون رو محمد گذاشتی من از اسم عربی بدم می یاد. در حلیکه همون موقع هیچی نگفت و شناسنامه پسرم را خودش گرفت. مثلا اینکه چرا تو برخی حرفها رو مخفی نمی کنی. میگ مثلا چی؟ در جواب میگه مثلا تشنج پسرمون. چرا خاله اش فهمید که اون تشنج کرد؟... بیشتر بهانه جویی هست تا واقعا مشکل و معضل. دو دفعه در جوابم گفت چون دلم میخواد طلاقت بدم دارم طلاقت میدم. من هیچ دلیلی ندارم... خلاصه حقیقت رو پنهان میکنه. اون خیلی آدم تو داری هست. اما من میدونم این دفعه هم احتمالا پدر مادرش تحت فشار قرار دادندش. البته منم بی تقصیر نبودم. کم توجهی به اون و شاید خانواده اش به دلیل سختی درسهام.

    نامه ای براش نوشتم و در اون اظهار پشیمانی کردم که بچه رو بهش دادم گفتم فقط هدفم این بود که محمد پدرش رو از دست نده. اگر من گناهکارم چرا باید تاوانش رو محمد بده. اما حتی تلگرامش رو باز نکرد.

    به نظر شما حالا که من میدونم درصد زیادش کار پدر مادرش هست آیا کار درستی هست که با پدرش حرف بزنم؟ که قبلا گفته من بی طرفم. و حتی اظهار خوشحالی از اتفاق افتاده کرد. پسر من به مدت یک ماه مدرسه نمی رفت در حالیکه در خانه پدربزرگش بسر میبرد اما پدر مادرش اهمیت ندادند که بچه کلاس اولی مدرسه نمیره. در حالیکه پدرش سرهنگ بازنشسته است و تحصیل کرده.

    دلم برای هر دویشان خیلی تنگ شده. نمیدونم دیگه باید چیکار کنم؟


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: چهارشنبه 14 تیر 96, 19:57
  2. استفاده از سایت همسریابی برای آشنایی و ازدواج درست هست
    توسط شمیم بهار در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: پنجشنبه 14 فروردین 93, 17:30
  3. پاسخ ها: 37
    آخرين نوشته: چهارشنبه 13 فروردین 93, 16:14
  4. پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: سه شنبه 28 شهریور 91, 23:34
  5. پسری که دنبال تصاویر جنسی تو نت هست ممکنه مشکل درست کنه برای اطرافیانش؟
    توسط بهار.زندگی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: جمعه 12 اسفند 90, 15:20

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 00:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.