به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 47 از 57 نخستنخست ... 717273738394041424344454647484950515253545556 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 461 تا 470 , از مجموع 561
  1. #461
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 20 مهر 95 [ 00:24]
    تاریخ عضویت
    1395-6-27
    نوشته ها
    41
    امتیاز
    924
    سطح
    16
    Points: 924, Level: 16
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 86.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class7 days registered500 Experience Points
    تشکرها
    81

    تشکرشده 56 در 29 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط deljoo_deltang نمایش پست ها
    من هم یک خاطره از یکی از اشناهامون می گم (البته فکر نکنید خاطره های خوب خودم ته کشیده ها)

    یک روز وقتی خیلی کوچیک بودم رفتیم خونه اون اشنامون . شب که شد همسر اشنامون رفت تو اتاق خودش خوابید و به خانمش یواشکی (اشنای ما) گفت تا هر وقت خواستی با خانوادت بیدار باشین و صحبت کنید. من میرم می خوابم. خیلی رعایت خانمش رو میکرد که با خانوادش خوش باشه.

    و بعد هم اون اقا همیشه نه تنها لباسهای خودش بلکه تمام لباسهای خانمش و کودکشون رو از اول ازدواجشون تا وقتی شهید شد خودش می شست و با دقت اتو می کشید. یادش به خیر و رو حش شاد.



    مادر من هم تعریف میکنه برادرم تا قبل از اینکه شهید شد همیشه کارهای خانه و بیرون از خانه رو برای مادر و پدرم انجام میداد.
    روحشون شاد

  2. 6 کاربر از پست مفید shahrouz تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (جمعه 16 مهر 95), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), نازنین2010 (چهارشنبه 16 فروردین 96), میشل (یکشنبه 11 مهر 95), شیدا. (جمعه 09 مهر 95), شمیم الزهرا (یکشنبه 18 مهر 95)

  3. #462
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 19 مهر 02 [ 20:03]
    تاریخ عضویت
    1391-3-10
    نوشته ها
    1,568
    امتیاز
    39,190
    سطح
    100
    Points: 39,190, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassSocialOverdriveVeteran25000 Experience Points
    تشکرها
    6,236

    تشکرشده 6,880 در 1,486 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    322
    Array
    خوشمزه ترین پفکی که خوردم

    رابطه ام با پفک جان یجوریه که هرازگاهی به طور وحشتناک عاشقانه هوسش میکنم

    یکی از روزها همسرم بعد ظهر بیرون رفت و حدود ساعت پنج برگشت دیگه کلا خونه بودیم تا اینکه اخر شب باز هوای پفک کردم طوری که طاقت یه لحظه دوریشو نداشتم رفتم به شوشو جون بگم که بره برام بخره و شوخی هم نداشتم

    وقتایی که این چیزا رو میخام با صدای بچه گونه و نهایت لوس شدن خواسته ام رو میگم
    گفتم بابا جونی من پفک میخوام حالا چیکال کنم ؟ بعدم با یه حالت خاصی ایستادم و نگاهش کردم گفت باشه عزیزم برو پشت تی وی رو ببین تا برم برات بخرم
    نمیدونین پشت تی وی چه خبر بود ؟ یه پفک خوشگل ازین طلایی ها وااااااااای خدای من اونجا برق می زد

    ظهر برام خریده بوده و گذاشته پشت میز تی وی تا سورپریزم کنه (از قضا هم من اون شب هوس کردم بله ما اینجوریم دلمون به دل هم راه داره )

    نمیدونم دقیقا دو متر یا سه متر پریدم رو هوا و باز هم نمیدونم این ذوق بخاطر پفک عزیزم بود یا بخاطر توجه همسر عزیزم ؟
    خلاصه این پفک یه سکانس کاملا عاشقانه بین ما بوجود اورد ویه بوسه محکم و گنده نثارش کردم و شبمون پر از قربون صدقه و بغل وعشق و مهربانی شد ...............




    تا اینکه سه روز پیش همسرم رفت یه شهر دیگه که خیلی دوره امروز داشتم خونه تکونی میکردم پشت تی وی دیدم باز ازون پفک طلایی ها هست خیلی دل تنگ شدم این بار دیگه پریدنی در کار نبود تو سکوتم نشستم و دو سه تا دونه فقط خوردم اخه بغضم نمی ذاشت قورتش بدم .
    ویرایش توسط فرشته اردیبهشت : جمعه 16 مهر 95 در ساعت 21:00

  4. 11 کاربر از پست مفید فرشته اردیبهشت تشکرکرده اند .

    Ashab (پنجشنبه 29 مهر 95), azade1992 (شنبه 04 شهریور 96), Eram (دوشنبه 26 مهر 95), paiize (یکشنبه 18 مهر 95), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), نازنین2010 (چهارشنبه 16 فروردین 96), میشل (شنبه 17 مهر 95), بارن (یکشنبه 18 مهر 95), ستیلا (شنبه 17 مهر 95), شمیم الزهرا (یکشنبه 18 مهر 95), صبا_2009 (شنبه 17 مهر 95)

  5. #463
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    جمعه 23 خرداد 99 [ 20:21]
    تاریخ عضویت
    1392-7-21
    نوشته ها
    374
    امتیاز
    9,911
    سطح
    66
    Points: 9,911, Level: 66
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 139
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveTagger First ClassSocialVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    1,128

    تشکرشده 851 در 242 پست

    Rep Power
    50
    Array
    سلام به همه دوستان عزیز.
    ببخشید که اینجا پست میزارم.من ستیلام شاید بعضی از دوستان منو یادشون بیاد.دلم برای تک تکتون تنگ شده.

    من چون نمیدونستم چطوری میتونم تغییر اسم بدم مجبور شدم با یه نام جدید مجددا ثبت نام کنم و در حال حاضر توی سایت اسم جدید برای خودم گذاشتم.

    دوستتون دارم دوستان مجازی.
    فرو افتادن در مقابلِ خدا ؛ تنها راه برخاستن است …

  6. کاربر روبرو از پست مفید ستیلا تشکرکرده است .

    کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96)

  7. #464
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 29 مهر 95 [ 09:52]
    تاریخ عضویت
    1395-7-28
    نوشته ها
    2
    امتیاز
    23
    سطح
    1
    Points: 23, Level: 1
    Level completed: 45%, Points required for next Level: 27
    Overall activity: 9.0%
    تشکرها
    0

    تشکرشده 11 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شبتون بخیر
    میخوام خاطره بگم از نظر خودم که عاشقانه ست.
    مشغول رسیدن به کارهام تو آشپزخونه بودم که همسرم اومد خونه و پشت دستش یه چیزی قایم کرده بود به من هم گفته بود دستاتو بیار جلو من ترسیده بودم گفتم شاید بخواد منو بترسونه می گفت نترس چیز ترسناکی نیست من هم دستامو آوردم جلو چند تا شاخه گل رز قرمز بود (از تو باغچه حیاطمون کنده بود) که خودش دورشو با علفای باغچه پیچید تا دسته ی مرتبی از گل درست بشه بنده خدا توی دستش هم خار رفته بود وقتی هم که گلو بهم داد هم از زیبایی گل و هم حرکت همسرم خیلی خوشحال شدم و وااای بلند گفتمو تشکر کردم خیلی هم با احتیاط بهم داده بود تا خارهاش نره تو دستام.

  8. 7 کاربر از پست مفید یاحلیم تشکرکرده اند .

    Ashab (پنجشنبه 29 مهر 95), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 29 مهر 95), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), نازنین2010 (چهارشنبه 16 فروردین 96), میشل (پنجشنبه 29 مهر 95), بارن (جمعه 30 مهر 95), ستاره زیبا (پنجشنبه 29 مهر 95)

  9. #465
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 اردیبهشت 98 [ 17:06]
    تاریخ عضویت
    1395-4-04
    نوشته ها
    92
    امتیاز
    3,969
    سطح
    40
    Points: 3,969, Level: 40
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 181
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    165

    تشکرشده 137 در 63 پست

    Rep Power
    0
    Array
    واااااای اینجا چه خوبه واقعا این تاپیک لازم بود اخه من با اینکه عاشق همدردیم ولی از خوندن تاپیکا معمولا خیلی ناراحت میشدم این تاپیک در عوض خیلی شاده و نازه

    من میخوام خاطره ی ماه دوم ازدواجمو بگم :

    یه شب من خیلی ناراحت و دلنگران بودم سر یه موضوعی همش میرفتم پیش شوهرم میگفتم من نگرانم دلم شور میزنه و اینا ولی اون همش سرسری دلداریم میداد چون داشت فوتبال نگاه میکرد حوصلمو نداشت . منم خیلی ناامید و دلخور شدم ازش که فوتبال واسش مهم تر از منه ، رفتم تو اتاق با دوستم حرف بزنم نزدیک پنج دقیقه بعدش که داشتم با اس ام اس با دوستم حرف میزدم اومد تو اتاق گوشیمو گرفت ازم بهم نمیداد اولش من داشتم عصبی میشدم چون اون موقع شوهرم شکاک بود فک میکردم میخواد گوشیمو چک کنه تا اومدم باهاش دعوا کنم بهم گفت لباس بپوش ببرمت بیرون حال و هوات عوض شه گفتم مگه نمیخوای بازیو ببینی ؟ گفت بازی چیه دل خانومم اروم نیس ( این اصطلاح خودمه وقتی دلشوره دارم )

    وااااای باورتون نمیشه الانم که بهش فک کردم هیجانزده شدم خیلی اون کارش به چشمم اومد واقعا واسم مهم بود ایشالا زندگیای همه پررررررررر از این لحظات شیرین و خاص

  10. 8 کاربر از پست مفید آوای بهشت تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 17 فروردین 96), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), نازنین2010 (چهارشنبه 16 فروردین 96), مسافر زمان (شنبه 19 فروردین 96), zolal (چهارشنبه 16 فروردین 96), بارن (چهارشنبه 16 فروردین 96), زن ایرانی (جمعه 04 فروردین 96), شیدا. (یکشنبه 06 فروردین 96)

  11. #466
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 01 مهر 96 [ 00:41]
    تاریخ عضویت
    1396-1-02
    نوشته ها
    35
    امتیاز
    878
    سطح
    15
    Points: 878, Level: 15
    Level completed: 78%, Points required for next Level: 22
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class500 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    69

    تشکرشده 42 در 22 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من مجرد هستم

    ولی وقتی نوشته های شمارو میخونم

    اعتماد به نفسم بیشتر میشه و به خودم میگم ببین توی یه زندگی متعادل یه مرد باید اینقدر همسرش براش مهم باشه

    و برای ارامش همسرش تلاش کنه

    پس تو هم خودتو درگیر ادم های پوچ نکن . صبر کن تا کسی بیاد که واقعا دلیل ارامشت باشه

    دعا کنید من هم مثل شما این طعم ارامش حس کنم

  12. 9 کاربر از پست مفید narges_khanom تشکرکرده اند .

    ava.91 (چهارشنبه 30 فروردین 96), paiize (پنجشنبه 17 فروردین 96), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 17 فروردین 96), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), مسافر زمان (شنبه 19 فروردین 96), zolal (چهارشنبه 16 فروردین 96), آوای بهشت (پنجشنبه 17 فروردین 96), بارن (چهارشنبه 16 فروردین 96), شیدا. (یکشنبه 06 فروردین 96)

  13. #467
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    زمانی که از همسرم خیلی ناراحت می شم و حق هم با من هست بعد از اینکه حرفم رو می زنم می رم تو فاز سکوت و مشغول کردن خودم به امورات منزل و بچه ها و محبت کردن به اونها اما همسرم را وارد تحریم محبت می کنم و فقط سعی می کنم وظایفم را در قبالش انجام بدم . همسرم هم این حالت من براش خیلی سنگینه نقطه ضعف من رو هم می دونه.

    می روند خوراکی های مورد علاقه من رو می خرند و ردیف می کنند روی اپن ، من هم نمی تونم مقابله کنم می رم صفا می کنم با خوراکی ها لبخند همسرم و کم طاقتی من و خندیدن من می شه پایان دلخوری.

    نمی دونم اون لحظه رو می شه گفت عاشقانه یا نه.
    ================================================== ==============

    شب ها تا صبح با دخترمون در حال دست وپنجه نرم کردنم بعضی وقتها دیگه وسطاش کم می یارم چه اون موقع هایی که همسرم را از خواب صدا می کنم چه زمان هایی که خودش داوطلبانه بلند می شه و با عشق زیاد دخترمون را در اغوش می گیره و سعی می کنه آرومش کنه و من برای ساعتی می خوابم . عشق همسرم به بچه ها را من به خودم می گیرم این بهترین تقلبی هست که می شه تو زندگی گرفت.

  14. 11 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (پنجشنبه 17 فروردین 96), paiize (پنجشنبه 17 فروردین 96), فرشته اردیبهشت (پنجشنبه 17 فروردین 96), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), مه و خورشيد 75 (پنجشنبه 17 فروردین 96), مسافر زمان (شنبه 19 فروردین 96), zolal (چهارشنبه 16 فروردین 96), بارن (چهارشنبه 16 فروردین 96), زانکو (پنجشنبه 17 فروردین 96), شیدا. (سه شنبه 05 اردیبهشت 96), صبا_2009 (چهارشنبه 16 فروردین 96)

  15. #468
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 07 آذر 96 [ 11:21]
    تاریخ عضویت
    1395-10-04
    نوشته ها
    9
    امتیاز
    499
    سطح
    9
    Points: 499, Level: 9
    Level completed: 98%, Points required for next Level: 1
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered250 Experience Points
    تشکرها
    16

    تشکرشده 5 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    از صاحب این تاپیک چه خبراز اقای استارتر ازش خبری دارین
    این همه سال این تاپیک پابرجاست
    من با کاربریه قبلیم خیلی تو این تاپیک پست گذاشتم با کاربریه جدید هم انشالله میفرستم

  16. 2 کاربر از پست مفید گیس طلایی تشکرکرده اند .

    کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), شیدا. (سه شنبه 05 اردیبهشت 96)

  17. #469
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 06 مهر 00 [ 20:39]
    تاریخ عضویت
    1394-4-16
    نوشته ها
    60
    امتیاز
    6,681
    سطح
    53
    Points: 6,681, Level: 53
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    11

    تشکرشده 156 در 42 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خدا خیلی مهربونه من هر چی که ازش خواستمو بهم داده ازش ممنونمممممم از وقتی که پسر کوچولومون بدنیا اومده کلا حال و هوای زندگیمون عوض شده (باورتون نمیشه عین یه معجزه شده شوشو که اینقدر به برادراش وابسته بود و بیش از حددددد همچیمون برای اونا بود حتی برای داداش کوچولوش وقتی میرفتیم شهرشون یه کارتون بزرگ اسباب بازی میخرید الان حتی ماهی یکبار هم اگه اونا زنگ نزنن زنگ نمیزنه و باهاشون حرف نمیزنه برای اون یکی فرت و فرت پول میریخت الان بهش گفته بهمون پول قرض بده خونه بخریم که اون حساب کار دستش بیاد و ازمون پول نخواد )کلا همچی قشنگ شده شوشو خیلی بهمون توجه میکنه عاشقانه بچمونو بغل میکنه ساعتها نگاهش میکنه و لبخند میزنه خونمونو میخواد عوض کنه بزرگتر بخره توی جای خوب شهر کلا همچی عالی و قشنگ شده . خیلی به من و وضعیت روحی و جسمیم توجه میکنه و مواظبمونه خیلی به حرفم گوش میکنه همه امورات زندگی و برنامه کارهامونو داده دست من. و اینها همه منو اروم میکنه و شادم . و خدارو شکر میکنم که زندگیم خیلی عالی شده

  18. 2 کاربر از پست مفید nilo95 تشکرکرده اند .

    بارن (سه شنبه 05 اردیبهشت 96), شیدا. (سه شنبه 05 اردیبهشت 96)

  19. #470
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    چند روز پیش با همسرم سر موضوعی سر سنگین بودم توی اتاق نمازم رو خوندم و سر جانماز نشسته بودم بچه ها هم توی اتاق بودند همسر یک خط کش برداشته بود و در نقش یک معلم بد اخلاق باهاشون شوخی می کرد به من رو کرد گفت دستت رو بیار جلو ببینم ،( من از اینکه همسرم جلوی بچه ها کاری کنه که احترامم شکسته بشه خیلی ناراحت می شم هر دو مون روی این مساله حساسیم اما خوب صد در صد که رعایت نمی شه گاهی از دستمون در می ره .)

    توی اون لحظه فکر کردم چی کار کنم اگر دستمو بدم می خواد مثل معلم ها تنبیه کنه حتی از شوخیش هم ناراحت می شدم اگر هم ندهم اون حس اقتدارش جلوی بچه ها خدشه دار می شه خودمو ناراحت نشون دادم ودستم را به نشانه تنبیه دادم و خودمو برای تنبیه آماده کرده بودم .

    همان طور که بچه ها نظاره گر بودند همسرم با حالت قلدری گفت خوب بگو ببینم از صبح تا حالا چی کارها کردی ، من هم مظلومانه شروع کردم یکی یکی کارهایی که کرده بودم را گفتم

    1- بچه را بردم واکسن زدم : یک بوسه بر دستم زد.

    2- سریع رفتم داروخانه براش قطره استامینوفن خریدم : یک بوسه دیگر

    3- اومدم خانه غذا درست کرد م: یک بوسه

    4- کمد بچه ها را مرتب کردم : بوسه

    5- برای همسرم چایی آوردم : بوسه

    6- نمازمو خوندم :بوسه

    .
    .
    .
    چی فکر می کردم چی شد

    اینم بگم همسرم استاد سورپرایز کردنه منه.

  20. 11 کاربر از پست مفید بی نهایت تشکرکرده اند .

    mohamad.reza164 (سه شنبه 05 اردیبهشت 96), paiize (سه شنبه 05 اردیبهشت 96), tavalode arezoo (سه شنبه 05 اردیبهشت 96), فرشته مهربان (سه شنبه 05 اردیبهشت 96), کلانتر جو (پنجشنبه 26 بهمن 96), مدیرهمدردی (سه شنبه 05 اردیبهشت 96), بارن (سه شنبه 05 اردیبهشت 96), زن ایرانی (چهارشنبه 06 اردیبهشت 96), ستاره زیبا (سه شنبه 05 اردیبهشت 96), شیدا. (سه شنبه 05 اردیبهشت 96), صبا_2009 (سه شنبه 05 اردیبهشت 96)


 
صفحه 47 از 57 نخستنخست ... 717273738394041424344454647484950515253545556 ... آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:39 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.