به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 35
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 99 [ 21:09]
    تاریخ عضویت
    1396-1-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    4,347
    سطح
    41
    Points: 4,347, Level: 41
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array

    6 بی اعتمادی به دختر

    با سلام و احترام.

    در همین ابتدا بگم که حال فوق العاده بد روحی و جسمی دارم و بدترین ضربه زندگیمو اخیرا خوردم. و مشکلی که دارم میگم عجیب و غریب هم هست و نیاز به دقیق خواندن مطالب زیر هست. ممنون میشم راهنماییم کنین.

    26 سالمه..فوق لیسانس...

    سریع میرم سر اصل مطلب.

    من 6 سال با دختری بودم که اخیرا متوجه شدم بهم دروغ میگه و پنهان کاری میکنه. و با پسر دیگری در ارتباط بوده.(نوع ارتباط فعلا فقط میدونم چت تلگرام(مطمئنم) و تماس تلفنی(احتمال خیلی قوی)).

    من به طور اتفاقی این موضوع رو فهیمدم و این دختر خانم همیشه به دنبال کوچکتر کردن کار خود و این که یه خواستگار بوده و میخواستم ان رو متقاعد کنم که فضای مجازی دروغه و ان پسر رو میخواستم به زندگی عادیش برگردونم(دختر خانم گفتن که 3 روز با هم برای موضوع خواستگاری چت میکردند!!). همچنین آن پسر به دختر خانم گفتن که کسی در زندگ تو هست؟ ایشان جواب دادند نه! در حالی که اگر این رو از همان اول راست به پسر میگفتند قضیه خیلی سریعتر و راحتتر حل میشد. این پسر شماره هم به دختر خانم دادند.این رو همون اول دختر خانم بهم نگفتند حتی قسم هم خوردند که نگرفتند. و بعد ها من متوجه شدم که شماره هم دارند. همچنین همون اوایل دختر خانم بهم گفتن که من پسره رو بلاکش کرده بودم(از تلگرام) که باز هم اینو بعد مدتی متوجه شدم دروغ می گوید و حتی چت هم با ایشان داشتند. ویژگی بارز این دختر خانم این هست که با گریه و بازی با احساسات بنده و قسم خوردن میخواهند کار خودشان رو پیش ببرند در حالی که من روی برخی از مسایل و دروغ های ایشان مطمئن شدم و ایشان صد در صد پنهان کاری داشتند. من همیشه به این دختر خانم میگفتم که نباید هیچ پنهانی با هم داشته باشیم ولی ایشان برخلاف ان انجام دادند...ایشان فقط میخواهند کار خودشان را به طریقی توجیح کنند و به دل من مونده که یک بار حقیقت رو از زبان خودش بشنوم...چون به خاطر رابطه چندین و چند سالمون حاظر بودم گذشت کنم و بهش فرصت بدم. ولی درد من ازینه که ایشان همش دارن انکار میکنن و میگن که دروغ نمیگویند.

    در کل اعتماد من به ایشان فوق العاده کم شده هست، و از طرفی هم ته دلم دوستش دارم و واقعا برام جدایی سخته. همیشه پیش خودم میگفتم چرا این همه انکار؟ مگه من چکارت کردم؟ مگه من اینقدر پسر بی منطقی بودم؟

    یه چیزی دیگه...

    فرض کنین یه ادمی یه دختری رو دوست داره و باهم هستن. حالا آن دختر داخل گروهی عضو میشه و یه پسری میگه دلم گرفته! بعد ان دختر به این پسر میگه خدا نکنه! چرا؟

    یا اینکه به پسری بگه چیزی شده، مثل قبل نیستی و تغییر کردی و ناراحتی.

    اینا درست نیست.

    من مطمئنم خیلی چیزا رو نمیدونم که چه پیامایی بهم رد و بدل کردند و از اینکه نمیدونم دیوونه دارم میشم. من باید بدونم تا تصمیم دوباره بگیرم..به خدا اگه همه حقیقت رو ازون اول گفته بود من میبخشیدمش.

    شما اینا رو بهم جواب بدین...میخوام بدونم من مشکل دارم یا آن؟

    بهم میگه من بیکار بودم و حوصلم سر رفته بود و وارد یه گروه مختلط شدم که با این پسر آشنا شدم جالب بود که داخل گروه به پسره میگفتن: (چی شده، چرا مثل قبل نیستی و ناراحتی؟!) یعنی ناراحتی دل این پسر برای این دختر خانم مهم بوده؟؟ پس تعهد کجا رفته؟ من برگ چغندر بودم؟؟ من کجای دلت بودم؟؟ البته من همش بهش گفته بودم که وارد هر گروه مختلطی نشو...و اگر هم بهم میگفتن که میخوام وارد گروهی بشم، من هم با ایشون وارد گروه میشدم و یه فضای امنی درست میشد. ولی این کار رو نکردن و میگفتن من میترسیدم ازت و بعدا خودم میخواستم از گروه خارج شم!!. ولی اتفاقات بد اتفاق افتاد....

    دریافت شماره پسر و ندادنش به من باعث شد که من خودم ازطریق پی وی پسره باهاش چت کنم(بعد اینکه فهمیدم یه پسر با ایشان چت میکنه بهش گفتم چند تا از پیامای پی وی و گروه رو برام فوروارد کن و دختر خانم گفتن که پیامای ایشان رو از پی وی حذف کردم و گروه هم که معمولا حذف میکنه و چند تا پیام از گروه رو فرستاد و من پی وی پسره رو گرفتم) و همین باعث شد به طرز نامناسبی من با پسره برخورد داشته باشم. چون پسر فهمید که دختر خانم بهم شماشو نداده و متوجه شد که من و دختر خانم ناهماهنگ هستیم و دختر خانم داره از من چیزایی رو پنهان میکنه. و این به معنای خورد شدن من و غرورم بود. چون با این چت، این پسر پر رو تر شد و همچنین مثل دختر خانم دروغ و انکارهای زیادی میکرده..نمونش این بود که بعد ها میگفت من شمارمو به دختر خانم ندادم حتما از بقیه اعضای گروه گرفتن. در حالی که دختر خانم گفتن که شماره رو از پسر گرفتن....الان که دارم اینا رو مینویسم دوست دارم زار زار گریه کنم. اگر دختر خانم شماره پسر رو بهم میدادن، میدوسنتم که با این پسر چکار کنم و حساب کار دستشان بیاید و بفهمد که این دختر کس و کار دارد.

    من از روی عصبانیت به دختر خانم یه بار چند تا فحش دادم و همون زمانی که با پسر چت میکردم، پسره بهم گفت که دختر خانم چند از فحشهای شما رو برای من فوروارد کردن و بهم گفتن شخص عصبی هستی و پسره به دختر خانم گفتن که من حق دارم!! پیش خودم میگفتم دختر منو با کی هم صحبت کردی..خوردم کردی...چرا اینطور مسایل رو بهش گفتی؟ این ادم مگه کیه؟ دلیل این کار رو که از دختر خانم جویا شدم ایشان بهم گفتند که من عصبی بودم و خواستم به پسر بگم که کار خودم چطوری باعث عصبانیت من شده هست!!!

    چرا به این پسر اینو باید بگی؟ غرور و اعتماد یه پسر کشکه؟؟ گاهی فک میکنم بی عقلی میکنه!!!

    در کل من هم دیدم وضعیت خیلی نابسامان هست از این پسر خواستم تمام حقیقت رو بهم بگه، ولی ایشان هم انکار میکردند و به احتمال زیاد با هم هماهنگ بودند. چون برخی صحبتاشون مثل هم بوده. و در برخی از موارد میدیدم که پسره داره به دختر خانم خط میده.

    یه روزی که با هم بیرون بودیم من گوشیشو جلوی خودش چک کردم و بهش ثابت کردم که ان پسر رو بلاک نکرده بودی و بعد بهش گفتم الان میخوام با گوشی خودت بهش پیام بدم که از کی تا حالا باهم چت میکردیم؟ (مثلا من خود دختر خانم هستم)...بعد دختر خانم در اینجا به من یه رکب زدند از من و جایی که نشسته بودم خیلی فاصله گرفتند( به این بهانه که حالش بد بوده هست) و اخر سر فهمیدم که با ایشان تماسی داشتند(البته گوشیشو ندیدم و نزاشت گوشی دومش رو چک کنم و گریه میکرد که نمیدم و همین باعث شد که مطمئن شم تماسی داشته).....تو این لحظات من تپش قلب شدیدی داشتم چون عزیزترین کسم بود و اصلا انتظار چنین کارهایی رو از ایشان نداشتم. خلاصه در همون روز فهمیدم شمارشو سیو داشته و بلاک نکرده بود و همچنین چت هم با پسر داشته هست(پیام های پی وی پسره حذف شده بد). دختر خانم باز خیلی انکار میکردند و میگفتن من با شمارش کاری نداشتم و چت نمیکردم و حتی بلاکش کرده بودم!! در حالی که من مطمئن شدم که همش دروغه و فقط میخواد با مقلطه کردن و گریه کردن من را به شک بندازن. مورد دیگه این که ان روز حدود ساعت 9 شب با شماره مادرش وارد تلگرام شد و تلگرام های خودشان را استفاده نمیکردن تا من نفهمم آنلاین هستن(لست رسنتلی نبود)...یعنی خودشان گفته بودن که این شماره خاموشه و استفاده ای نمیشه. اینم بگم که دختر خانم همین شماره مادرش رو به پسره داد که اکثرا خاموش بود. ولی دیدم ان روز این شماره رو برای تلگرام استفاده میکرد و جالب این بود که همن موقع که به خط مادرش از تلگرام پیام دادم و سریع خارج شد و ترسید..مطمئن بودم خودشه.و یه پنهان کاری دیگه داره اتفاق میفته... بهش هر وقت که میگفتم چرا استفاده کردی بهم میگفتن من یک گوشی دارم و مگر می شود در یک گوشی دو تا تلگرام داشت!!!( پیش خودم گفتم بله)....دروغ هایش همش بیشتر و بیشتر می شد....خسته شده بودم.

    عجیب و قریب بودن داستان ازینجا شروع می شود که این دختر خانم بهم میگوید من تو رو دوست دارم و تو باورم نداری!!

    من بهش میگفتم اخه مگه برای من اعتمادی گذاشتی؟

    و این که همون روز که باهم بیرون بودیم ایشان شدیدا اصرار داشتن بریم کفش فروشی، کفش بخریم برای روز تولدم. من نمیخواستم برم ولی ایشان خیلی اصرار کردن و رفتیم و کفش خریدیم..حتی گاهی کمک مالی هم بهم میکرد...میخوام اینو بگم آیا شما تناقض در این رفتارها نمیبینید؟ ایا در کره زمین چنین موجوداتی دیدین؟!

    در کل هنوز که با من هست ولی شدیدا رابطمون خراب شده...مثلا یه بار اخیرا که دیدم آنلاینه(الان دیگه همش لست رسنتلی کرده برخلاف قبلا و میگه خانوادم گیر میدن)، سریع میرم توی پی ویش میگم با کی میچتی و انم برام مطالب رو فوروارد میکرد تا مثلا خیالم راحت شه..(شاید بلد بود کی و چه موقع حرفامو گوش کنه تا به نفع خودش باشه) ..و همین هم باعث شده فکر کنم------->( یا این ور یا ان ور)..اگه با یکی هست چرا هنوز با من هستی؟؟!!

    همون اوایل که رابطه با پسر رو فهمیدم بهم گفت که پشیمونم و میدونم کارم اشتباه بوده ولی من همون موقع هم برام کمی هضمش سخت بود ولی چون حرفاش مشکوک بود من هنوز در ذهنم این بود که باهاش بیشتر صحبت کنم تا مشکلات رو کامل حل کنیم و حقیقت رو بگه بهم...ولی این کار رو نکرد و شماره پسر رو نداد و این باعث شد من به طرز نامناسبی با این پسر رو در رو شم و خورد شم. اگر همون اول بهم تمام حقیقت رو میگفت من گذشت میکردم ولی اینکه من یواش یواش دروغ های زنجیره ای دختر خانم رو میفهمیم درست نبود و اعتماد من رو ذره به ذره کم میکرد. و این یک اتفاف وحشتناکه.....

    من همیشه به خودم میگفتم کاشکی شهامت اینو داشتی بهم حقیقت رو بگی..چرا نگفتی..یعنی من اینقدر بی منطق بودم که رابطه چندین و چند سالمو خراب کنم؟؟ من خیلی سعی کردم بهش فرصت بدم و به خودش هم میگفم ولی فقط انکار میکرد در حالی من مطمئن بودم از برخی مسایل...

    به قول یکی از دوستان اعتماد مثل سقف یه خونه میمونه اگه ریزش کنه کشته میشی یا ناقص!! بهش گفتم اعتمادم دیگه رفته و تو اگه منو میخوای باید جبران کنی..باید ببینم که واقعا پشیمونی مثل توبه واقعی..ان موقع من میتونم گذشت کنم به خاطر این که یه موقعی پیش هم عزیز بودیم و خدا هم فرصت میده به بنده، دوباره باهم عهد میبندیم....ولی ان فقط انکار میکرد و میگفت نه من دروغ دیگه نگفتم بهت و دروغم همون بود که شمارشو بهت ندادم و فلان..من بهش گفتم باشه تو که ترسی نداری از خودت پس بیا بریم پرینت مکالمات هر دو گوشیتو بگیریم و ان گفت نه اصلا و اگه اینکار رو کنی دیگه اسممو نبر. من بهش گفتم با این همه اتفاقات بد، تو اگه غرور و اعتماد من برات مهمه میامدی و اینکار رو میکردی و وقتی که نمیای پس مطمئنا مشکلی وجود داره و تو حریم ها رو شکستی. اگه من باز هم ببینم تماست فقط همون روز بود گذشت میکنم....آخه لامصب یکمی درکم کن..من پسرم باید قانع شم.

    خونم به جوش امده عزیزان...خسته شدم....شبا دیگه نمیتونم بخوابم یا خیلی کم میخوابم و همش ذهنم مشغوله. کلی کار دارم و از زندگیم افتادم و موتور زندگیم خاموش شده.

    من وقتی ان اوایل که فهمیدم، و اظهار پشیمونی کرد خیلی حالم بهتر شد..ولی این وسطا یواش یواش چیزایی رو میفهمیدم که نمیتونستم پیگیری نکنم چون غیرت داشتم روش.. یعنی در واقع خیلی باهام پنهان کاری میکرد....اینکه قسم میخورد شمارشو ندارم ولی داشت دیوونم کرد....اخه چرا؟ من مگه بهت بدی کردم؟

    اینم بگم تا قبل این اتفاق بسیار دختر خوبی بود ولی اصلا نمیدونم چطوری اینطوری شد؟ اصلا باورم نمیشه...شکه شدم...قلبم به درد میاد...اینو خیلی خوب حس میکنم.

    خیال میکنم اینا یه خیاله...هنوز باورم نشده که این دختر، این کار رو کرده..چون اصلا ازش انتظار نداشتم.

    بازم میگم اگه همون اوایل، تمام حقیقت رو بهم میگفت باور کنید چون خیلی دوستش داشتم گذشت میکردم ولی دیدم یواش یواش داره دروغ های جدیدش نمایان میشه و حتی همون موفع هم بارها بهش گفتم حقیقت رو بگو ولی بازم انکار میکرد..نمیدونم شاید لجباز بود...اما دیگه خیلی دیر شده..چون خورد شدم و غرورم شکست و اعتمادم خیلی کاهش پیدا کرده...نظر خودم اینه که اگه این دختر منو میخواد باید الان دیگه به فکر به یه جبران اساسی مثل همون پرینت مکالمات و اثبات خودش و پشیمونی واقعی باشه تا اعتمادم برگرده تا بفهمم که من براش مهمم که اینکارا رو برای جبران داره میکنه....شاید باید یه مدت اصلا ولش کنم تاببینم خودش چکار میکنه.

    ان اوایل به این فکر میکردم که هدایتش کنم، راهنماییش کنم و بفهمه که چکار کرده و بفهمه که پنهان کاری درست نیست و وقتی کسی رو داری اینکارا غلطه و باید یه اصول رفتاری مناسب با پسرای غریبه در زندگیت باشه. و من همه اینکارا رو کردم...... ولی خب میگم ان حقیقت رو پنهان میکرد و بهم دروغ میگفت ...نمیدونم شاید دوست نداشت غرور خودش شکسته بشه و حقیقت برملا بشه و خواس فقط اظهار پشیمونی کنه...شاید بلد نبود با پسره درست حرف بزنه و نمیدونست چه نوع رفتاری رو بکار ببره( این توجیح شاید یه جور گول زدن خودمه چون تمام شواهد نشون میده که در حقم نامردی کرده)...البته اینم بگم دختر خانم قبلا همون اوایل هم بهم گفتن که من با پسری جز تو نبودم و فقط دوستام دختر بودن و بلد نبودم با ان پسر حرف بزنم!!! نمیدونم باید باور کنم یا نه!؟ نمیدونم این پنهان کاری و دروغ ها رو یه خیانت بدونم یا ترس از من؟؟!! در حالی که خودش میدونه من ادم زورگو نیسم...این توجیح ناعادلانه هست از طرف ان...به کلمه خیانت حس بدی دارم..دوست ندارم اگه حقیقت هم داشته باشه به ان نسبت بدم.

    هنوزم دوستش دارم ولی اگه بخواد اینطوری پیش بره فک میکنم جدایی بهتره....جدایی خیلی سخته برام چون کلی خاطره دارم...ولی به قول یکی، داروی تلخ دردناک و زجر اوری هست اما بعد ماه ها یا سالها خوب میکنه!...واقعا سردر گمم.

    این بود داستان من. حالا نظرتون چیه؟ آیا باز بیشتر تلاش کنم و بهش فرصت بدم و باهاش حرف بزنم؟ یا این که یه مدت ولش کنم و بهش پیام ندم و بهش توجه نداشته باشم تا ببینم چی میشه و زمان حقیقت همه چیز رو نمایان کنه...

    ممنون از توجهتون.

    باتشکر

    - - - Updated - - -

    من نمیخوام به همین راحتی برم کنار....اینکه آخه چرا باهام لجبازی میکنه..وقتی من حقیقت رو میدونم باز انکار میکنه و بعد امشب بهم پیام میده (میشه فراموش کنی بشیم مثل قبل..یه شکلک ناراحتی هم میزاره). کلا کاراش عجیبه... من دوست داشتم ان تمام حقیقتو خودش بگه ولی بخش بیشترشو خودم فهمیدم. ان باید شماره پسره رو بهم همون اول میداد(خودش میگه من نمیخواستم درگیر شی باهاش و میترسیدم هزار جور فکر و خیال در موردم کنی)....بعضی حرفاشو نمیفهمم...مگه میخواستم پسره رو چکارش کنم....اینکه چه دلیلی داشت بهش تو گروه بگه چی شده و مثل قبل نیستی و فلان...حالم بد میشه اینا رو به کسی غیر من بگه

    - - - Updated - - -

    من به پسره آخرین بار که چت میکردم باهاش گفتم همه حقیقت رو با مدرک و اسکرین شات بهم بگو تا من هم برم به ان دختر بدم و خلاصم کن. چون پسره همش میگفت من باهاش کاری ندارم و ان افتاده دنبالم و میگفت دلم برات میسوزه.

    ان پسر بهم گفت من پی ویشو پاک کردم(میدونم دروغه) و چیزی ندارم اسکرین بگیرم. بهم گفت اگه با مدرک میخوای صحبت کنم بهتره بری پیشش و به من بزنگی و بزاری روی بلندگو، من حرفامو بزنم و اگه دختر خانم گفتن دروغه تو هر کاری دوست داری با من بکن.

    میبین چه فاجعه ای اتفاق اتفاده...فقط خودتون رو جای من بزارین...اگه واقعا از همون اول شماره پسره رو بهم میداد این اتفاق نمیفتاد.....
    ویرایش توسط ART78354353 : چهارشنبه 23 فروردین 96 در ساعت 17:18

  2. کاربر روبرو از پست مفید ART78354353 تشکرکرده است .

    Ramin231 (چهارشنبه 23 فروردین 96)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 اردیبهشت 99 [ 17:23]
    تاریخ عضویت
    1395-11-13
    نوشته ها
    125
    امتیاز
    4,990
    سطح
    45
    Points: 4,990, Level: 45
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    532

    تشکرشده 229 در 100 پست

    Rep Power
    31
    Array
    سلام عزیز...
    کامل خوندم و به هرحال از وضعیت پیش اومده متاسفم... شاید کمی رک صحبت کنم. امیدوارم به دل نگیرید

    دوست من، شما گفتی تو گروه ها با هم وارد میشدین که امن بشه، یا چکشون میکردی،
    کلا این رفتارا از پایه و اساس نادرسته، اعتماد وقتی با بازجویی باشه دیگه اعتماد نیست. یه پرنده رو اگه سفت بگیری میمیره، شلم بگیری و بی محلی کنی، پر میزنه میره... باید بهش محبت کنی و اجازه بدی خودش انتخاب کنه بمونه یا بره. درمورد ایشون هم صدق میکنه، رفتار شما بیشتر نادرست بوده تا ایشون.
    از یک طرف، این خانم هم نشون دادن کلا ظرفیت دروغ گفتن دارن! و اعتماد با توجه به اینکه خیلی زود صحبت هاشونو تکذیب میکنن، نادرسته.
    ==============================================
    شما فکر میکنی اگه از تلفنشون پرینت بگیری و یا ایشون بهتون قول بده که تمام این مسائلو یکجا تموم کنه، یعنی به ایشون فرصت دادی؟ نه شما به خودت فرصت دادی. بهش علاقه داری و با تمام وجود نمیخوای قبول کنی احساسات تغییر میکنن. دوست خوبم، من از اخلاق ایشون خبر ندارم، صحبتای ایشون هم جداگانه نشنیدم که قضاوت کنم. اما ایشون چه خوب چه بد، شما چه خوب چه بد، این رابطه نتیجه ای نداره...

    درسته که خود خانم ممکنه به خیلی دلایل به سمت اون پسر گرایش پیدا کنن، ولی ببینید شما هم اشتباهاتتون کم نبوده.. نمیشه گفت چون ایشون با پسری بدون اطلاع شما صحبت میکرده، پس مقصره. بعضی دخترا هستن خب کلا این کارارو انجام میدن و دروغ میگن اما اگه این دختر ذاتش خوب بوده باشه، باید به این فکر کنیم که اصلا چرا رفت؟ چرا حس آرامشی که باید از سمت شما دریافت کنه، نکرده؟
    ==============================================
    بعد این موارد، مهم ترین مشکل، طولانی شدن رابطه بود... وقتی 6 سال بگذره، دیگه احساسی باقی میمونه که از هم دریافت نکرده باشین؟ طولانی شدن رابطه واقعا آسیب میزنه. وقتی تعهد فقط بخاطر یک رابطه باشه، هرلحظه میشه کنارش گذاشت و کسی هم نمیتونه بگه اشتباه بوده چون هنوز رسمی نشده ولی وقتی زودتر زندگی شروع بشه،تعهدات درست سر جای خودشون هستن، هیجانات و شادی خاص خودش رو هم داره که اون موقع باید شکرگزار خدا باشید. وگرنه فعلا کار هردو نادرست بوده و نمیتونید از طرف مقابل انتظار توبه داشته باشید!

  4. کاربر روبرو از پست مفید Ramin231 تشکرکرده است .

    نجمه چ (چهارشنبه 23 فروردین 96)

  5. #3
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    برای دختران و زنان سرزمینم دلم می سوزد که چه آقایانی قرار است حامیشان وهمسرشان بشود
    فردی که از یک طرف میگوید که (با این پسر چکار کنم و حساب کار دستشان بیاید و بفهمد که این دختر کس و کار دارد.)
    ولی از طرف دیگر 6 سال این دختر گذاشته توی امپاس
    از اون مردی که با ایشون چت کرده که حالا من بیام توی زندگیت و تورو سر کار بزارم
    ببخشید لحنم اینجوریه ولی خیلی برام عجیب بود

    خدایا کاش دلمون برای حال هم برای ابروی هم بسوزه

  6. 2 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    Ramin231 (چهارشنبه 23 فروردین 96), نادیا-7777 (شنبه 26 فروردین 96)

  7. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 19 تیر 96 [ 08:10]
    تاریخ عضویت
    1393-6-06
    نوشته ها
    199
    امتیاز
    5,221
    سطح
    46
    Points: 5,221, Level: 46
    Level completed: 36%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    149

    تشکرشده 449 در 170 پست

    Rep Power
    49
    Array
    جفت شما پسرای گل تو آب نمک هستید عزیزم.
    چرا اینقد طول کشیده این رابطتون.
    به نظرم شما دارید خودتون رو توجیه می کنید.
    بیخیال این خانم بشید و عطاشو به لقاش ببخشید.هر چه سریعتر هم اینکارو بکنید چون یه روز بلند میشید و دیگه میبینید خبری ازش نیست.
    و اونموقع کلن نابود میشید.
    این خانم به درد شما نمیخوره.

  8. کاربر روبرو از پست مفید Mr DaNi تشکرکرده است .

    نازنین2010 (پنجشنبه 24 فروردین 96)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 18 مرداد 99 [ 22:16]
    تاریخ عضویت
    1393-7-18
    نوشته ها
    223
    امتیاز
    9,079
    سطح
    64
    Points: 9,079, Level: 64
    Level completed: 10%, Points required for next Level: 271
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    130

    تشکرشده 285 در 148 پست

    Rep Power
    45
    Array
    سلام
    یه سوال دارم این خانوم چندسالشون هست ؟ هدف شما ازین ارتباط چیه ؟ ؟
    رابطه 6 ساله خیلییییی طولانیه و مطمئنا این رابطه برای دختر آسیب زا هست !! مشخصا بعد از اینهمه سال و نداشتن تصمیم جدی از سمت شما ، این رابطه مستهلک میشه و طرف خسته میشه و وقتی نمیتونه حرفشو رک و راست به شما بگه رابطه وارد چنین جریاناتی بشه ! انتظار نداشته باشید توی رابطه 6 ساله بدون تعهد ، اون خانوم همه چیز زندگیش و برای شما بازگو کنه ، این کارآگاه بازیا و درخواست شما برای پرینت تلفن ایشون اصلا منطقی نیست و درخواست نابجایی هست ! اگر الان ازین رابطه بخواهید بیرون بیاید کسی که بیشترین آسیب رو میبینه اون خانوم هست ! هرچند دختری که 6 سال توی یه رابطه میمونه و تکلیف رابطه رو مشخص نمیکنه ، باید شاهد چنین آسیباتی هم باشه ، و بجای وارد شدن به روابط دیگه این رابطه رو تمام کنه .
    حرف ما الان با شما هست :
    اشتباهات خودتون رو بپذرید و بجای اینهمه خودخوری ، یا تصمیم جدی برای رابطه بگیرید ، و یا ازین رابطه خارج بشید تا آسیب بیشتری رو هر دو طرف شاهد نباشید . هرچند درمورد ادامه چنین رابطه ای به این شکل هیچ تاکیدی نمیکنم ، چون عاقبت خوشی برای هیچکدام از شما نخواهد داشت .
    موفق باشید

  10. کاربر روبرو از پست مفید نجمه چ تشکرکرده است .

    نادیا-7777 (شنبه 26 فروردین 96)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 99 [ 21:09]
    تاریخ عضویت
    1396-1-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    4,347
    سطح
    41
    Points: 4,347, Level: 41
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چی دارین برای خودتون میگین؟ برای من اینطوری قضاوت نکنین.

    فکر کردین من کی هستم؟ شما فک کردین من یه پسر لاشی هستم؟؟؟ فک کردین میخوام با زندگی یه دختر بازی کنم؟؟؟؟ این عهد و پیمان چیزی بود که من و این دختر دوستانه و عاشقانه با هم بستیم. اگرم میبینین طولانی شده اینم به این خاطره که شرایط جامعه و اقتصادی ایجاب میکنه و من و این دختر توافقی این کار رو کردیم و اینطوری هم نبوده که من با دخترهای دیگه باشم. این هیچ نوع مشکلی وجود نداره..برای من حرف از دین و قران و شرع هم نزنین که اصلا هیچ ربطی نداره و دقیقا تا 3 ماه قبل هیچ نوع مشکلی نداشتیم( البته با این اتفاق معلوم نیست که قبل این سه ماه هم کاری نکرده باشه)

    اگه این وسطا ازم خسته شده بود چرا بهم نگفت؟ من هیچ مشکلی نداشتم به خودشم گفتم و همیشه میگفتم تنهات نمیزارم تا آخرش هستم.

    یعنی اینجا کامل من مقصرم؟؟ آدم وقتی میخواد راهنمایی کنه باید منصفانه حرف بزنه. چیزی که واضح هست این دختر خانم پنهان کاری و دروغ داشته....من الان چند شبه نمیخوابم یا خیلی کم میخوابم...داغون شدم...این خانم که دیگه راحته...فعلا هیچ پیامی و زنگی هم نمیده....ظاهرا ضربه اصلی رو من خوردم. ...برای خودتون قصاص قبل از جنایت نکنین. من از صمیم قلبم دوستش داشتم...براش همه کار میکردم تا انجایی که میتونستم...خودشم میدونه.

    مورد بعدی این که نه اصلا برای چک کردن نبود...من چون میدونم گروه های تلگرام بعضیاشون خوب نیستند دوست داشتم من هم بیینم چه گروهی هست...چه عیبی داره منم نظر بدم؟....من اصلا وقت نمیکنم بیام تلگرام چکش کنم چون بهش اعتماد داشتم...ولی الان وضعیت فرق میکنه....الان باید یه جبران اساسی بکنه و بهم توضیح بده و حقیقت رو بگه که تا چه حد بوده(چطوری بوده-چه مدت بوده) چون اینطوری من واقعا میفهمم که ان پشیمونه...و من ببینم میتونم باهاش ادامه بدم یا نه...من یه پسرم این دختر باید برای کارهاش بهم توضیح بده و انکار نکنه...چون یک اتفاق وحشتناکی افتاده.....نمیشه که همش دروغ بگه..با این کار به نتیجه نمی رسیم که....

    خواهش میکنم متن رو درست بخونین و منصفانه حرف بزنین.

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 تیر 97 [ 22:56]
    تاریخ عضویت
    1392-12-18
    نوشته ها
    524
    امتیاز
    13,135
    سطح
    74
    Points: 13,135, Level: 74
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 115
    Overall activity: 2.0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    2,154

    تشکرشده 1,301 در 451 پست

    Rep Power
    102
    Array
    سلام دوست عزیز... خیلی طولانی نوشتید... حالا من کامل هر چند سریع خوندم ولی بهتر بود خلاصه تر می نوشتید...

    نظر بنده این هستش وابسته شدید به حدی که نمی تونید پا روی دلتون و دل بستگی شش ساله بذارید یعنی توان و قدرت کافی ندارید شاید اگه داشتید الان تاپیکی هم نمی زدید و ایشونو فراموش می کردید...

    البته من کار ندارم چرا شش سال طول کشیده رابطه ... نمی دونم از نگاه اون خانم شما چه کارایی کردید یا نکردید...فقط میدونم اگه با شرایط شما راضی نبودن و طولانی شده یا هر چی انسانیت میگه به شما هشدار می دادند وقت تعیین می کردند یا چیزی مشابه بعدش فوقش کلا تموم می کردند نه این که این طوری باشند و...

    شما می خواید حقیقتو بدونید چرا؟مثلا اون خانم بگن از روی کنجکاوی از روی این که گفتم شاید اونم پسر خوبی باشه !!! اون وقت شما اینا رو فراموش می کنید... گیریم الان به دلیل همون کمبود توانی که گفتم نادیده بگیرید بعد ها ازدواج کنید می دونید چی میشه ؟!

    به نظرتون چرا اون خانم الان این قدر راحت هستند ؟(البته اگه واقعا این طور باشه) چون یا واقعا شما اشتباه می کردید ... یا از قبل به شما اون مهر و محبت سابقو نداشتند ....

    به هر حال به قول یک بنده خدایی آبی که از دهن افتاد دیگه نباید برش داشت....

    اگه جسارتشو دارید تمومش کنید ... بدون هیچ سوال پرسیدنی و...

  13. کاربر روبرو از پست مفید فدایی یار تشکرکرده است .

    Ramin231 (چهارشنبه 23 فروردین 96)

  14. #8
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    یکشنبه 02 شهریور 99 [ 21:09]
    تاریخ عضویت
    1396-1-23
    نوشته ها
    14
    امتیاز
    4,347
    سطح
    41
    Points: 4,347, Level: 41
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 3
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran1000 Experience Points
    تشکرها
    2

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فدایی یار نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز... خیلی طولانی نوشتید... حالا من کامل هر چند سریع خوندم ولی بهتر بود خلاصه تر می نوشتید...

    نظر بنده این هستش وابسته شدید به حدی که نمی تونید پا روی دلتون و دل بستگی شش ساله بذارید یعنی توان و قدرت کافی ندارید شاید اگه داشتید الان تاپیکی هم نمی زدید و ایشونو فراموش می کردید...

    البته من کار ندارم چرا شش سال طول کشیده رابطه ... نمی دونم از نگاه اون خانم شما چه کارایی کردید یا نکردید...فقط میدونم اگه با شرایط شما راضی نبودن و طولانی شده یا هر چی انسانیت میگه به شما هشدار می دادند وقت تعیین می کردند یا چیزی مشابه بعدش فوقش کلا تموم می کردند نه این که این طوری باشند و...

    شما می خواید حقیقتو بدونید چرا؟مثلا اون خانم بگن از روی کنجکاوی از روی این که گفتم شاید اونم پسر خوبی باشه !!! اون وقت شما اینا رو فراموش می کنید... گیریم الان به دلیل همون کمبود توانی که گفتم نادیده بگیرید بعد ها ازدواج کنید می دونید چی میشه ؟!

    به نظرتون چرا اون خانم الان این قدر راحت هستند ؟(البته اگه واقعا این طور باشه) چون یا واقعا شما اشتباه می کردید ... یا از قبل به شما اون مهر و محبت سابقو نداشتند ....

    به هر حال به قول یک بنده خدایی آبی که از دهن افتاد دیگه نباید برش داشت....

    اگه جسارتشو دارید تمومش کنید ... بدون هیچ سوال پرسیدنی و...
    من باید بدونم نوع رابطشون چطوری بوده ..این خیلی مهمه..مهم نیست؟؟؟؟ بعد هر چی حقیقت رو بهم بگه من اعتمادم برمیگرده چون میفهمم پشیمون شده...درست نمیگم؟

    ولی تا الان هیچ کاری نکرده جز انکار....من آدم نامردی نیستم...ان نامردی کرده.

    منظورتون از اشتباه چیه؟

  15. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 03 اردیبهشت 99 [ 17:23]
    تاریخ عضویت
    1395-11-13
    نوشته ها
    125
    امتیاز
    4,990
    سطح
    45
    Points: 4,990, Level: 45
    Level completed: 20%, Points required for next Level: 160
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    532

    تشکرشده 229 در 100 پست

    Rep Power
    31
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ART78354353 نمایش پست ها
    من باید بدونم نوع رابطشون چطوری بوده ..این خیلی مهمه..مهم نیست؟؟؟؟ بعد هر چی حقیقت رو بهم بگه من اعتمادم برمیگرده چون میفهمم پشیمون شده...درست نمیگم؟
    دل کندن سخته ... تلاش برای پایدار نگه داشتن این رابطه ولو با دلیلی که از نظر شما منطقیه، کار درستی نیست...
    دیگه چیو بهتون بگه؟ بنظرم علاقتون نمیذاره تکلیفتونو روشن کنید.

  16. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 02:35]
    تاریخ عضویت
    1395-8-09
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    2,393
    سطح
    29
    Points: 2,393, Level: 29
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    23

    تشکرشده 38 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    من فقط و فقط نظر خودمو ميگم كه اين خانوم مناسب ازدواج نيستند البته من فقط با حرفاي شما به اين نتيجه رسيدم شايد اگه دختر خانوم هم حرفاشو بگه قضيه يه طور ديگه بشه
    به طور كلي مانع دخالت احساسات هيجاني در تصميمتون بشيد و عاقلانه تصميم گيري كنيد.

  17. کاربر روبرو از پست مفید مه و خورشيد 75 تشکرکرده است .

    Ramin231 (پنجشنبه 24 فروردین 96)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 11:20 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.