به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 57
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array

    رفت و آمد کنم یا نه

    سلامم دوستان سال نو مبارک

    امیدوارم سال خوبی در پیش رو داشته باشین.

    هیچ وقت دوست نداشتم با خونواده همسرم مشکل داشته باشم و همیشه دوست داشتم باهاشون خوب باشم و در این مورد تلاش زیادی هم کردم ولی نشد

    دوتا برادر شوهر دارم که هر دوشون ازدواج کردن و سه تا خواهر شوهر از ابتدای ورودم به این خانواده همسرم در مورد جاریام به من بد می گفت و سعی داشت بهم بفهمونه که بهشون اعتماد نکنم.و یکی از خواهرشوهرام هم که یه بچه داشت و همسرش فوت شده بود اصلا راضی به ازدواج همسر من نبوده نه تنها با من بلکه با هیچ کسی.و این طور فکر می کرده که اگه تو ازدواج کنی دیگه به من نمی رسی و این چیزا.
    من وقتی این موضوع رو فهمیدم با توجه به اینکه پدر خودم هم فوت شدن خیلی خواهر شوهرم رو درک کردم ولی با خودم می گفتم که خیلی خودخواهه که برا تفریح خودش و پیش قضاوتیش به برادرش می گفته ازدواجج نکن.

    ولی با اون همه سعی کردم درکش کنم و برای هر خریدی بهش می گفتم همراهمون بیاد.کم کم متوجه شدم که همسرم داره به این موضوع عادت می کنه و چند باری هم اینو بهم فهموند که خواهرش خیلی خریدش خوبه و یه جورایی سلیقش خوبه و دلش می خواد باهامون برای هر چیزی بیاد.منم خوشم نیومد.و کم کم سعی کردم اینو به همسرم بفهمونم که ما خودمون هم می تونیم برا خریدامون تنها بریم و اگه ایشون رو می بریم گاهی فقط جهت احترامه نه اینکه ما یاد نداریم.

    از شانس من یکی از خواهرشوهرام هم طلاق گرفت دوران عقدمون.
    تا قبل طلاقش ما خوب بودیم تا طلاق گرفت کلا دوتاییشون پیش پدرشوهرم اینا بودن دیگه و خیلی بهم حسادت می کردن و عذابم دادن مثلا همسرم می گفت که رفتمم بهش گفتم می خوام برا خانمم گل بخرم چه نوع گلی ببرم براش خواهرش گفته پاشوپاشو جلو من از این حرفا نزن بدم میاد.

    باور کنید که من در خلوت خیلی به همسرم می گفتم جلو خواهرات باهام شوخی نکن چون زندگیاشون بهم خورده دلشون نشکنه و ایشون هم خیلی رعایت می کرد.
    اما خواهرشوهر کوچیکم همون که طلاق گرفته بودمیومد و خیلی خودشو می چسبوند به همسرم و اداهایی در میارود که اصلا درست نبود.من خیلی ناراحت میشدم..

    هروقت با همسرم بیرون می رفتیم پدرش زنگ میزد که چرا تنها رفتین چرا خواهرات رو نبردین توقع داشت همیشه اونارو با خودمون ببریم.مادرشوهر پدرشوهرم خیلی تحت تاثیرشون قرار می گرفتن و جای نصیحت کردن بهشون بیشتر میدون میدادن.

    علاوه بر اینا شهر ما رسم داریم عروس و دوماد رو دوران عقد فامیلا پاگشا می کنن.ولی فقط مادرشوهرم و یکی از خواهرشوهرام این کارو کردن و برادرشوهرام پاگشام نکردن.
    دختر خواهرشوهرم هم با من عقد بود هیچ وقت یادم نمیره که برادشوهرم جلو من به اون عیدی داد ولی به من نه.
    سعی کردم به خودم بقبولونم که اینا همین طورن و ازشون توقع نداشته باشم و در مقابل هم من فقط بهشون احترام بذارم و کادو ندم بهشون چون عزتی ندیدم که بخوام جبران کنم.به همسرم هم گفتم ایشون هم قبول کرد.
    خواهرشوهرام که همسرش فوت شده بود و اون یکی که طلاق گرفته بود دوباره ازدواج کردن.

    الان چهارساله خونه خودمونیم و الان گاهی با خونوادش خوبیم و گاهیم بد.
    الان تا مناسبتی پیش میاد مثلا یکیشون خونه می خره یا چیزای دیگه توقع کادو دارن و همش مادرشوهرم می شینه به همسرم می گه که گذشته ها گذشته و شما کادو ببرین.من این موضوع رو با همسرم تموم کردم ولی اونا همش دارن تازش می کنن.

    باور کنید خواهرشوهرم شامی که سه سال پیش بهمون داده رو سرمون منت میذاره.
    برا همینم من کمتر میرم میام.ولی همسرم رو از رفت و آمد منع نمی کنم.

  2. #2
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    حدود 5 ماهه پیش سر موضوعی با همسرم بحثم شد قهر کردیم و من رفتم خونه مامانم. حدود 25 روز قهر بودیم و هیچکدوم از اعضای خونوادش بهم زنگ نزدن.و در آخر هم خودش اومد و منم گفتم باید با پدرومادرش بیاد تا برگردم و رفت آوردشون.وقتی اومدن دنبالم انگار اونا طلبکار بودن ولی مامانم چیزی نگفت و با خوشرویی ازشون پذیرایی کرد و در آخر که می خواستن برن به من نگفتن پاشو بریم و به پسرشون فقط گفتن و همسرم هم به من گفت برو وسایلت رو بردار تا بریم و رفتیم.

    بعد چند روز که برگشتم متوجه شدم پولی رو که برای خرید خونه کنار گذاشته بودیم رو همسرم برداشته و رفته با پدرش و برداراش کار زده در صورتی که اونا یک قرون نذاشته بودن.
    قبل قهرم هم میدیم که پدرشوهرم همش توی گوش همسرم می خوند که پولتو بیار بزنیم به کار و بعد خونه بخر و گاهی همسرم که به من می گفت من مخالفت می کردم و می گفتم تو مشکل کار نداری و چرا با ید با پول خونمون کار برا دیگران بزنیم؟آخه همسرم پسر کوچیک خونوادس و برادر شوهرام هم شاغلن و خونه دارن.وضعشون از ما بهتره.

    وقتی دیدم از نبود من سو استفاده کردن و پول خونمون رو کار زدن خیلی ناراحت شدم و دوباره خواستم برگردم خونه مامانم که همسرم نذاشت .من همونجا زنگ زدم به پدرشوهرم و گله کردم(پدرشوهرم وضعش خوبه و نیازی به این کار نداشت اما ما مستاجیم)و بهش گفتم که من راضی نیستم که با پول خونمون اینکارو کردین.ایشون هم در جواب من گفتن تو مگه چکاره ای که می گی راضی نیستم؟؟؟؟؟؟؟؟
    منم گفتم خدا میدونه من چکارم واگذارت کردم به خدا و خداحافظی کردم و گوشی رو قطع کردم.

    بعدش هم نمی تونستم جلو گریه هامو بگیرم و به همسرم می گفتم کاری کردی که من توی زندگی خودم شده هیچ کاره و خونوادت توی زندگیم شده همه کاره.

    دیگه باهاشون رفت و آمد نکردم تا عید که روز اول عید رفتم خونشون برا سال نو.ولی می خوام از این به بعد در ماه یک الی دوباره برا سر زدن برم و شام نمونم.ولی همسرم رو منع نکنم نظرتون چیه دوستان؟؟؟
    ویرایش توسط *مونا* : دوشنبه 07 فروردین 96 در ساعت 11:48

  3. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 21 اسفند 00 [ 13:12]
    تاریخ عضویت
    1393-5-18
    نوشته ها
    670
    امتیاز
    19,001
    سطح
    87
    Points: 19,001, Level: 87
    Level completed: 31%, Points required for next Level: 349
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    1,250

    تشکرشده 1,509 در 535 پست

    Rep Power
    142
    Array
    سلام دوست عزیز

    در حال حاضر پول خونه شما سرمایه گذاری شده؟امکان برگشتش هست؟

    به نظر من که از بیرون با توجه به نوشته های شما دارم زندگیتون رو میبینم در مورد بعضی مسائل شما زیادی حساس شده بودید ولی مخصوصا در این مورد اخیر که

    دخالت مستقیم در مسائل مالی شما بوده و برخورد خیلی بد بعدشون کاملا حق با شماست.

    نظر همسرتون در مورد کم کردن رابطه با اونا چیه؟فکر میکنین این کار روی رابطه شما دو نفر تاثیر داره یا نه؟

    نمیدونم نظر درستی باشه یا نه ولی اگر من جاتون بودم و همسرم هم راضی بود رابطه رو کم می کردم تا خودم کمتر اذیت بشم.

  4. کاربر روبرو از پست مفید آنیتا123 تشکرکرده است .

    *مونا* (پنجشنبه 18 خرداد 96)

  5. #4
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام آنیتا جون ممنون از راهنماییت

    بله متاسفانه پول خونمون سرمایه گذاری شده.همسرم از اینکه کم تر بریم خونشون راضی نیست ولی چون میدونه حق با منه اعتراض نمی کنه.

    بعد از سال تحویل بعد از شش هفت ماه رفتم خونه پدرشوهرم برا تبریک سال نو.رفتارشون باهام خوب بود ولی همسرم تا قبل اینکه بریم خونه پدرش خوب بود همین که رفتیم اونجا جلو اونا باهام حرف نمیزد کلا با خواهرش و مامان و خونواده خودش حرف میزد و من احساس می کردم اونجا تنهام.انگار می ترسه جلو اونا باهام خوب باشه.

    بعد از اینکه برگشتیم به همسرم گفتم اگه وقتی جایی میریم خصوصا پیش خونوادت کنار من بشینی من احساس ارامش می کنم کاش پیشم نشسته بودی و کمی باهام حرف میزدی تا من احساس تنهایی نمی کردم. گفت نه من همچین کاری نکردم و اگه شده حواسم نبوده.بعد از پند روز دوبارهه برا شام دعوتمون کردن و همه خواهربرادراش هم بودن من قبل اینکه بریم بهش گفتم لططفا امشب حواست با شه و منو تنها نذاری گفت باشه.رفتیم و اونجا کنارم نشست ولی یک کلمه باهام حرف نمیزد و اخم می کرد بهم حرف میزد.خیلی ناراحت شدم و فهمیدم که من هرچی میگم فایده نداره و براش مهم نیست و از من فقط نقطه ضعف جمع می کنه تا بیشتر ناراحتم کنه.

    دیشب خونه مامانم بودیم یکی از دایی هام اومدن اونجا و زنداییم از یکی از خاله هام ناراحت بود و داشت به من گله می کرد ازش که فلانی گفته خواهرشوهرت پشت سرت اینو گفته اونو گفته.(یعنی یکی به زن داییم گفته بود که خالم پشت زن داییم چیزی گفته)منم به خاطر اینکه از هم ناراحت نباشن و کدورتشون از بین بره گفت زندایی اعتماد نکن به حرف سخن چینا شاید دروغ گفتن به دل نگیر اتفاقا خاله خیلیم دوستت داره و همیشه اینو به من میگه و خواستم دلش صاف شه.بعد که داییمشون رفتن سر سفره بودیم خواهرم میگه تو داشتی با زندایی حرف میزدی شوهرت اینور به من میگفته باز ببینش داره دوبه هم زنی می کنه (یعنی من) و ادای بزرگتر در میاره سر سفیدی می کنه.

    خیلی ناراحت شدم و به شوخی به همسرم گفتم دستت درد نکنه. و اونم همش می گفت که من با هاش شوخی کردم .منم کشش ندادم و به شوخی تموم شد.
    میدونم خواهرم اشتباه کرد که به من منتقل ککرد حرف همسرمو ولی دفعه اولش نیست همسرم از این رفتارا می کنه.تا حدی که من تا ازش تعریف می کنم خوبش کنم بقیه بهم می خندن که ون تورو خراب می کنه تو اینجوری هستی.

    خیلی ناراحتم میشم از این رفتارش همیشه منو جلو جمع خراب می کنه.توی جمع همه از شوهراشون تعریف می کنن خوششون میاد تا من شروع می کنم به تعریف ازش میگه ای بابا باز شروع کرد جلو همه میگه منو ضایع می کنه نمیدونم چیکار کنم
    ویرایش توسط *مونا* : چهارشنبه 09 فروردین 96 در ساعت 09:21

  6. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    لطفا نظر بذارین دوستان

  7. #6
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    چرا کسی بهم سر نمیزنه نظر بده

  8. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 22 آبان 98 [ 08:57]
    تاریخ عضویت
    1392-11-03
    نوشته ها
    432
    امتیاز
    10,650
    سطح
    68
    Points: 10,650, Level: 68
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 200
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveTagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    2,639

    تشکرشده 1,769 در 422 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    72
    Array
    سلام دوست عزیز
    قطعا شما نمیتونید پدر مادر همسرتون رو از زندگی حذف کنید ، پس بهتره به فکر بهبود روابط باشید و سعی کنید که کاملا منطقی و به دور از حاشیه بحران های بوجود آمده رو مدیریت کنید ...
    در مورد کادو دادن و کادو گرفتن میتونم بگم چیزی که عوض داره گله نداره .... شما هم مثل خودشون در این زمینه رفتار کن

    اما در مورد رفتار همسرت در جمع خانوادگی خودشون ، مردها اوایل ازدواج دوست دارن وقتی به خونه پدری میرن مثل دوران مجردی شون آزاد و رها باشن و هیچ دغدغه فکری از جانب شما (که بهتون توجه کنن یا کنارتون بنشینند )نداشته باشن ... اما به مرور به متاهل بودن عادت میکنن و این به معنای عدم علاقه و توجه همسرت به شما نیست . بهتره حساسیتت رو کم کنی
    آدمک آخر دنیاست بخند
    آدمک مرگ همین جاست بخند
    دست خطی که تورا عاشق کرد، شوخی کاغذی ماست بخند
    آن خدایی که بزرگش خواندی، به خدا مثل تو تنهاست بخند ...

  9. 2 کاربر از پست مفید terme00 تشکرکرده اند .

    *مونا* (پنجشنبه 18 خرداد 96), khaleghezey (سه شنبه 16 خرداد 96)

  10. #8
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    سلام دوست عزیز ممنون از راهنماییتون
    قطعا شما نمیتونید پدر مادر همسرتون رو از زندگی حذف کنید ، پس بهتره به فکر بهبود روابط باشید و سعی کنید که کاملا منطقی و به دور از حاشیه بحران های بوجود آمده رو مدیریت کنید ...
    در این مورد قصد دارم هر ماه یک الی دوبار خونشون برای سرزدن برم نه ناهار نه شام چون وقتی اونجام هردوطرف احساس خوبی نداریم.

    اما در مورد رفتار همسرت در جمع خانوادگی خودشون ، مردها اوایل ازدواج دوست دارن وقتی به خونه پدری میرن مثل دوران مجردی شون آزاد و رها باشن و هیچ دغدغه فکری از جانب شما (که بهتون توجه کنن یا کنارتون بنشینند )نداشته باشن ... اما به مرور به متاهل بودن عادت میکنن و این به معنای عدم علاقه و توجه همسرت به شما نیست . بهتره حساسیتت رو کم کنی[.
    در این مورد بهتره بگم که ما الان چهارسال و نیمه خونه خودمونیم و دوسالو نیم هم عقد بودیم یعنی در مجموع هفت ساله با همیم.و من الان که با خونوادش مشکل دارم اینو می خوام ازش چون اونجا حس غربت می کنم.

  11. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 09 آبان 01 [ 22:46]
    تاریخ عضویت
    1394-3-19
    نوشته ها
    336
    امتیاز
    10,609
    سطح
    68
    Points: 10,609, Level: 68
    Level completed: 40%, Points required for next Level: 241
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    241

    تشکرشده 267 در 138 پست

    Rep Power
    55
    Array
    چرا کسی چیزی نمی گه من نیاز به کمک دارم لطفااااا

  12. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    میدونین مشکل اصلی شما چیه؟ اینه که بیش از اندازه مراعات خواهر شوهراتون و کردین و به عبارتی سوارتون شدن، الانم دیگه پایین برو نیستن. مثلا اینکه برا خرید ایشونم می بردین. شما آدمایی رو درک کردین که آماده باش بودن تا کله پاتون کنن. برا چی در خلوت به همسرتون می گفتین با شما صمیمی نشه؟! چرا ایشون رو از احساسات طبیعیش منع کردین؟! حالا فردا پس فردا محبتش کم بشه دیگه نگین چرا عوض شدی. به خاطر این و اون داری بهش سیگنال میدی که نزدیک من نشو!!!

    1. هیمشه حد خودتو بدون. یه خط قرمز داشته باش، نذار کسی خارج از خانواده پا رو بذاره.........حریم یه چار دیواری درداره که فقط از سمت تو باز میشه. تا تو از اینور بازش نکنی کسی نمیتونه به زور واردش بشه. تو مسئول خرید خواهر شوهرات نیستی. اگه اونا خواستن خرید کنن و ازت درخواست کردن میتونی بهشون ملحق بشی ولی از من به تو نصیحت کسی رو شریک کارات نکن.

    2. راجع به آزرده شدنت توسط همسرت تو مهمونیا باهاش حرف بزن بگو که ممکنه تو شوخی کنی ولی من به دل می گیرم.

    3. میتونی سیاست به خرج بدی (البته اگه سیاست داری که من بعید می دونم)، خب مگه شوهرت نمی گه باز این شروع کرد؟ چرا شروع می کنی؟! قرار نیست چون همه از شوهراشون تعریف می کنن تو هم تعریف کنی. این زبونم لال کتک زدن و اینا نیس که، این روحیه همسرته. کنترلش کن.

    4. می تونی میونه بقیه رو با هم خوب کنی (زندایی رو با مثلا فلانی) اما مثلا من به شخصه ترجیح میدم مهمونی رفتم ساکت باشم، تو مهمونی هایی که با همسرتی تیز و بز باش اما کم حرف.

  13. 3 کاربر از پست مفید غبار غم تشکرکرده اند .

    *مونا* (پنجشنبه 18 خرداد 96), نیلوفر:-) (سه شنبه 16 خرداد 96), خانم مهندس (سه شنبه 16 خرداد 96)


 
صفحه 1 از 6 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.