شما چی کار کردی که شوهرت گفت باید مثل مادرم باشی و بله و چشم بگی؟؟؟؟؟؟ باهاش مخالفت کرده بودی ؟ تو روش وایساده بودی؟ چی شد که این حرف را زد ؟؟؟؟؟
همش تاپیک میزنی . میگی شوهرم وخانوادش ال وبل ....
چرا تمرکز را از شوهرت بر نمیداری و در عوض رو خودت و کارات تمرکر کن ببین در این زندگی و اتفاقات پیش آمده چقدر مقصری ؟ ببین در دعواهای پیش آمده چی کار میکردی کار به اینجا نمیرسید باید تجربه بگیری و خطاهای رفتاری ات را کم کنی تا از این اعصاب خوردی هاپیش نیاد
طلاق بگیری چی میشه؟ مهریه ات را هم بگیری یه بچه داری که مرتب بین پدر و مادرش شوت میشه و در نهایت باباش سریع ازدواج میکنه و شما باید بچه ات را تنهایی بزرگ کنی و در ضمن موقعیت ازدواج های بعدی به خوبی ازدواج اول نیست فکر میکنی در ازدواج دوم شوهر بهتری نصیبت میشه؟!!
پس بیا و این زندگی را بساز رو کارای خودت و رفتارت تمرکز کن اینقدر خودت را پاک و معصوم نگیر فکر نکن بدون اشتباهی
خیلی زشته که تو ماشین شروع به خود زنی میکنی یعنی چی ترسیدی !! واقعا از یه خانم تحصیل کرده و محترم بعیده این رفتار تو را از چشم شوهرت میندازه
ترسیده بودی آروم گریه میکردی بهش میگفتی الان حالم خوب نیست عصبی ام بزار تنها باشم
ترسیده بودی ؟ از چی ؟؟؟؟ از دادگاه !! قبل دادگاه میگفتی مرک یکبار و شیون یکبار چی شد که ترسیدی ؟؟؟؟؟؟!!!
شما باید خیلی رو رفتارات دقت کنی یه زن نباید صداش زیاد بالا بره نباید کاری کنه که سر و صدا و جنجال به پا شه نباید شارلاتان بازی در بیاره
تو خودت با رفتارات و کارات حرمت ها را از بین بردی رفتارهای خانمانه نداری دنبال پولی یارانه را از شوهرت میگیری !!! سر خرید خیلی بحث میگیری و نمیتونی خیلی چیزها را کنترل کنی
من احساس میکنم خشنی خشکی مثل یه مرد حالات زنانه نداری نرم و ناز برخورد نمی کنی عشوه نداری
احتمالا از حرف هام ناراحت میشی اما من هدفم ناراحتی شما نیست هدفم اصلاح هست تا خانواده 3 نفره شما از هم نپاشه و دختر کوچولوت در آرامش بزرگ شود
وقتی حالت بهتر شد رو حرفام فکر کن
خدایا کمکم کن تا ایمان، نام و نان برایم نیاورد
ویرایش توسط نازنین2010 : پنجشنبه 10 فروردین 96 در ساعت 17:36
علاقه مندی ها (Bookmarks)