باسلام
من نمیدونم چرا اینجوری شدم خیلی شکننده شدم و با کوچکترین چیزی دلم میشکنه و زود اعصابم بهم میریزه
شب و روزم تعادل نداره
یه روز عاشق نامزدم و یه روز احساس دوری خیلی شدید
نمیدونم این حالت زیر یه سقف چجوری میشه بدتر یا بهتر…
انگار دارم به زور نامزدمو خوب جلوه میدم در ذهن خودم اما تا یه اختلاف و یا فرهنگ متفاوت میبینم به جدایی فکر میکنم.
نامزدم یکم دو رویه حرفش و عملش و انچه تو سرش داره باهم فرق داره
گاهی میگه از فلانی خوشم نمیاد اما بعدا میگه فلانی خیلی ادم خوبیه
و یا از یه رنگ خوشش نمیاد اما اونو میپوشه
شاید من حساس شدم
خیلی نامزدم بی دقته
اونروز تو عید دیدنی کفشش رو اشتباهی پوشیده بود و من کلی خجالت کشیدم و بعدش,بهونه اش اینه چون کفشا تازه بود نشناخته اخه چجوری من قبول کنم
دیپلمشو به زور و پارتی بازی گرفته
من دارم گریه میکنم
میترسم اینده سیاهی داشته باشم با این اقا
من نا امید شدم
نمیخوام حرف طلاق رو بیارم اما خیلی بهش فکر میکنم
اگه حرف طلاقو بگم باید با کل فامیل بجنگم خودشم تنهایی حتی بابام هم حمایتم نمیکنه
من تنهام
کاش بمیرم
دوستان برام دعا کنید دلم گرفته
علاقه مندی ها (Bookmarks)