به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 31
  1. #21
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    خب اینطور که نمیشه بمونه. از خانواده باید کمک بگیرید. دوران نامزدی هم برای همین شناخت ها است. در هیچ حالتی حتی اگر ایشون هزارجور ضمانت هم بده ازدواج تون مصلحت نیست. مگر اینکه مشاور خانواده و روان شناس هر دو تایید کنند و خانواده تون هم با شناختی که دارند اجازه بدند (هر 3 با هم)
    چه کمکی بگیرم..
    پسره به مادرو پدرم قول داده همجوره مراقبم باشه
    اخرین باری که دعوا کردیم سر شیطنتاش بود که من رفتم و گفتم
    می خوام جدا بشم گفتم نمیتونم تحمل کنم چون وفاداری برام خیلی مهمه
    سه ماه تمام خودشو مادرش اسرارو خواهش کردن برگرد چقدر گریه کرد چقدر غرورشو شکوند
    چقدر گفت دوست دارم گفت غلط کردم ..
    گفت خیلی ادم بدی ام میدونم
    بعد اینهمه اسرارش برگشتم بهش گفتم توروخدا اگه نمیتونی خوشبختم کنی اگه نمیتونی خوب باشیی
    بیا توافقی جدا بشیم توروخدا با من بازی نکن
    گفتم سر اون شیظنتت خیلی عذاب کشیدم اگر مطمئنی میتونی تغییر کنی برمیگردم
    گفت اره...
    حالا سر هیچ و پوچ قایم شده و تلفنی به من میگه تموم کنیم...
    مادرم به پدرم گفت و پدرم عصبانی شد
    گفت کاری نکنید تا اخر فروردین بهش مهلت میدیم اگر نیومد عذرخواهی و از کارش پشیمون نشد
    مهرتو میزاری اجرا گفت بهترین وکیلو برات میگیرم
    اگر اینوارم پیداش شد حسابشو میرسم و تمام داراییشو پای مهریت میگیرم ازش..
    گفت میرسونمش به صفر تا بدونه نباید با دختر من بازی کنه..

    چه روانشناسی اخه برم در خونش بگم توروخدا بیام بریم با من زندگی کن ؟
    من زندگی به التماس نمیخام
    من کار بدی نکردم که!!
    اون حتی حاضر نیست حرفاشو به من حضوری بگه !!
    همون روزم قطع کرد من انقدر دلم پر بود پیام میدادم اخه چطوری میتونی انقدر سنگ بشی یهو ؟
    فقط میگفت بس کن بابا...

    نمیفهمم واقعا..

    بهش گفتم باشه بس میکنم یروز میاد که تو گریه میکنی و من با ریشخند بت میگم بس کن..

    خدا نگذره ازش اینطوری منو خار کرد جلو خانوادم..

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط Ramin231 نمایش پست ها
    سلام...
    خوبه که با خانوادتون صحبت کردین.
    این بقول شما 0 یا 100 بودن مربوط به سن پایینه و اخلاقیه که گاها دیدم بعضی داشتن.

    خودتون سبک سنگین کنید که شرایط خانواده، رابطتتون، این آقا و از همه مهمتر، حال روحی خودتون چطوره.. بعد ببینید بهتره بازم مشاوره برید یا قضیه رو جدی تر بین خانواده ها مطرح کنید.

    درک میکنم که بهشون علاقه دارین ولی تا الان کاملا عاقلانه جلو رفتین...
    اخه سنشم همچین کم نیست..
    راهی برای من نگذاشته..
    من نمیخام التماس کنم بگم بیا مشاوره..
    هرچقدرم علاقه داشته باشم غرورم دارم!

  2. کاربر روبرو از پست مفید پاپیون تشکرکرده است .

    Ramin231 (چهارشنبه 25 اسفند 95)

  3. #22
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیز متاسف شدم به خاطر شرایطی که داری ولی یه جا خوندم از طلاق به خاطر ترس از تنهایی می ترسی. الان تنها نیستی یعنی ؟
    از حرف مردم می ترسی ؟ کدومشون الان میاد حالتو خوب کنه که اگه جدا شی از حرفشون بترسی ؟
    من خودم از تو بدتر بودما هزار جور حرف شنیدم اما پا فشاری کردم ولی من شوهرم دوستم داشت و مشکلم با خونوادش بود همسر شما که بگیر نگیر داره. بر اساس تجربه می گم بری تو زندگی مشکلات خیلی سخت تر می شه بعد بی اعتناییش برات ضربدر 100 می شه محبتش به چشمتم نمیاد الان پیش خونوادتی یه درصدی از عشق رو از اونا می گیری اما بعد بری خونه خودت با این ویژگی های شوهرت احساس تنهاییت 100 برابر می شه دیگه از خونوادت جدا می شی و بالطبع طلاق تو اون مرحله سخت تره.

    امیدوارم آرامش به زندگیت برگرده اما به نظر من این نشونه ها رو که دیدی جدی بگیر . اتفاقا خوبه که مادرت عصبانی می شه بعضی وقتها آدم تو عصبانیت می تونه حرف دلش رو بزنه بذار از حقت دفاع کنه تو که خیلی دختر قانع و مهربونی هستی که هر چی هم می گن یا انجام می دن حرفی نمی زنی بذار مامان و بابات حلش کنن حالا با عصبانیت یا منطقی ایشون باید حساب کار دستش بیاد . دوست دختر یا دوست پسر نیستین که هر وقت دلش بخواد بیاد ناز بکشه هر وقت هم دوست نداشت بره با یکی دیگه !

    متوجه می شم دوستش داری آدما وقتی یکی رو دوست دارن ازش طرفداری می کنن یا می گن نه اینجور نیست مطمئن باش اگه پسری با دختر خالت این کار رو می گرد همون چت ساده هم برات رنگ خیانت می گرفت . به نظر من البته نظر شخصی من چت با یه غریبه به معنیه عدم تعهده و نداشتن تعهد یعنی خیانت حتما که نباید رابطه جدی داشته باشه. ایشون پایبند نیست و بعد از ازدواج هم درست نمی شه تازه انگشت اتهام به سمت تو میاد که تو به من نمی رسی منم می رم سراغ یکی دیگه.

    این صفر و صد بودن مشکل ایجاد می کنه و باید درمان شه پیش مشاور برو حتم دارم به روانشناس معرفیش کنن . به نظرم همین امشب به پدرت بگو با پدرش صحبت کنه بگه ما با این وضعیت به شما دختر نمی دیم. برای منم قابل هضم نیست جراحی کردی نیاد دیدنت خودش مشکل داره خونوادشم نیان ؟ به نظرم زیادی داری کوتاه میای و سازش می کنی . آخه مادر و پدرت نگفتن چرا شوهرت نیومده ؟ مگه دوست پسرته که نیاد کسی هم هیچی نگه ؟ والا ما نامزد بودیم هر هفته مادر بزرگم می پرسید شوهرت جمعه ناهار اومد خونتون . سر زد ... و از این حرفها دیگه عیادت و سر زدن معمولی که هیچی.

    حرف از جدایی راحته اما خودت کلاهت رو قاضی کن ما تو شرایط تو نیستیم اما اگه من جای تو بودم و شوهرم اینی بود که تو تعریف می کردی بی درنگ جدا می شدم یعنی خودم به شخصه کسی که بی محلی کنه بهم هر چقدرم عاشقش باشم ازش متنفر می شدم تو خیلی خوب و مهربونی که هنوزم دوستش داری و ازش دفاع می کنی.
    ببین خوبیهاش رو تو می دونی و ما نمی دونیم اما ببین می ارزه . من به عنوان یه زنی که یه قدم جلوتر رفته دارم می بینم . بعد از ازدواج هر چقدرم شوهرت رو دوست داشته باشی اساسا تنهاییت 100 برابر می شه هرچقدر دوران نامزدی و عقد با هم هستین بعد از ازدواج 1/4 می شه. هر چقدر با احترام و محبت باهات رفتار کنه بعد از ازدواج نصف می شه. پس حواست باشه همه اینایی که می بینی رو دو برابر بدتر کن . حال خودت هم هست الان ناراحت و عصبی هستی فردا افسرده می شی خدایی نکرده و از ترس طلاق نگرفتن خودت و جوونیت رو و بچه هات رو فدا می کنی. بذار پدرت با پدرش صحبت کنه خودت رو برای آزادی و راحتی آماده کن دختر خوب و نجیبی مثل تو تنها نمی مونه. تو لایق بهترینایی که قدرت رو بدونن نه اینکه عذابت بدن.

    اگرم زیر سرش بلند شده باشه چوبش رو می خوره مطمئن باش بالاخره با تو مقایسه می کنه اگه نفر جدید بهتر بود براش خوب بهتر بذار بره خوش باشه قسمت تو نبود اگه بدتر هم بود که تا آخر عمرش حسرت به دل بمونه.

    حرف از حدایی آسونه می فهمم اما فکرش رو بکن به چه قیمتی ؟ و اینکه بعد از ازدواج بدتر میشه شک نکن.

  4. 3 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    Ramin231 (چهارشنبه 25 اسفند 95), پاپیون (شنبه 05 فروردین 96), خانم مهندس (یکشنبه 06 فروردین 96)

  5. #23
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    با سلام

    نگفتیم بهش التماس کنید. باید براشون شرط بگذارید که رفتارشون رو عوض کنند. و اگر لازم باشه به روان شناس و روان پزیک هم مراجعه کنند. شما هی شل و با لتماس برخورد می کنید ایشون هم یا داره سوء استفاده یا واقعا نمی فهمه و جاهله و یا مشکل روحی داره هر روز بدتر می کنه. آدم باید هم تواضع داشته باشه و هم غرور.

    تواضع گر چه محبوبست و فضل بیکران دارد نباید کرد بیش از حد، که هیبت را زیان دارد




    درمورد طلاق خیلی بیجا می کنند که میگند "تموم کنیم". خیلی ناراحتند همه حقوق قانونی و شرعی تان را بدهند و بروند. نه اینکه شما درخواست طلاق کنید و مهریه و ... تان رو ببخشید.
    در مورد گرفتن مهریه که پدرتان گفته اند اگر عقد نکرده باشید فقط می تونید نصف آن را درخواست کنید. در هر حالت، چه نصف و چه همه مهریه رو طلب کنید، خودبخود ایشون هم می تونه ادعای همسری و داشتن اختیارات آن را نماید. با توجه به وضعیت روابط و غیر نرمال بودن رفتارهای ایشان، شروع زندگی شما با این آقا به نظرم مصلحت نباشه. شما خودتون همراه خانواده تان اول به روان شناس مراجعه کنید و رفتارهای این آقا رو توضیح بدید (خودش که نمیاد) ببینید اصلا این آدم سالم هست یا خیر؟ بعدش هم نتیجه رو با مشاور خانواده درمیان بگذارید ببینید ازدواج با این آدم و فردا بچه دار شدن چه وضعیت و عواقب احتمالی خواهد داشت.

    موفق باشید
    ویرایش توسط Ye_Doost : جمعه 27 اسفند 95 در ساعت 13:10

  6. 2 کاربر از پست مفید Ye_Doost تشکرکرده اند .

    Ramin231 (جمعه 27 اسفند 95), پاپیون (شنبه 05 فروردین 96)

  7. #24
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam.mim نمایش پست ها
    سلام دوست عزیز متاسف شدم به خاطر شرایطی که داری ولی یه جا خوندم از طلاق به خاطر ترس از تنهایی می ترسی. الان تنها نیستی یعنی ؟
    از حرف مردم می ترسی ؟ کدومشون الان میاد حالتو خوب کنه که اگه جدا شی از حرفشون بترسی ؟
    من خودم از تو بدتر بودما هزار جور حرف شنیدم اما پا فشاری کردم ولی من شوهرم دوستم داشت و مشکلم با خونوادش بود همسر شما که بگیر نگیر داره. بر اساس تجربه می گم بری تو زندگی مشکلات خیلی سخت تر می شه بعد بی اعتناییش برات ضربدر 100 می شه محبتش به چشمتم نمیاد الان پیش خونوادتی یه درصدی از عشق رو از اونا می گیری اما بعد بری خونه خودت با این ویژگی های شوهرت احساس تنهاییت 100 برابر می شه دیگه از خونوادت جدا می شی و بالطبع طلاق تو اون مرحله سخت تره.

    امیدوارم آرامش به زندگیت برگرده اما به نظر من این نشونه ها رو که دیدی جدی بگیر . اتفاقا خوبه که مادرت عصبانی می شه بعضی وقتها آدم تو عصبانیت می تونه حرف دلش رو بزنه بذار از حقت دفاع کنه تو که خیلی دختر قانع و مهربونی هستی که هر چی هم می گن یا انجام می دن حرفی نمی زنی بذار مامان و بابات حلش کنن حالا با عصبانیت یا منطقی ایشون باید حساب کار دستش بیاد . دوست دختر یا دوست پسر نیستین که هر وقت دلش بخواد بیاد ناز بکشه هر وقت هم دوست نداشت بره با یکی دیگه !

    متوجه می شم دوستش داری آدما وقتی یکی رو دوست دارن ازش طرفداری می کنن یا می گن نه اینجور نیست مطمئن باش اگه پسری با دختر خالت این کار رو می گرد همون چت ساده هم برات رنگ خیانت می گرفت . به نظر من البته نظر شخصی من چت با یه غریبه به معنیه عدم تعهده و نداشتن تعهد یعنی خیانت حتما که نباید رابطه جدی داشته باشه. ایشون پایبند نیست و بعد از ازدواج هم درست نمی شه تازه انگشت اتهام به سمت تو میاد که تو به من نمی رسی منم می رم سراغ یکی دیگه.

    این صفر و صد بودن مشکل ایجاد می کنه و باید درمان شه پیش مشاور برو حتم دارم به روانشناس معرفیش کنن . به نظرم همین امشب به پدرت بگو با پدرش صحبت کنه بگه ما با این وضعیت به شما دختر نمی دیم. برای منم قابل هضم نیست جراحی کردی نیاد دیدنت خودش مشکل داره خونوادشم نیان ؟ به نظرم زیادی داری کوتاه میای و سازش می کنی . آخه مادر و پدرت نگفتن چرا شوهرت نیومده ؟ مگه دوست پسرته که نیاد کسی هم هیچی نگه ؟ والا ما نامزد بودیم هر هفته مادر بزرگم می پرسید شوهرت جمعه ناهار اومد خونتون . سر زد ... و از این حرفها دیگه عیادت و سر زدن معمولی که هیچی.

    حرف از جدایی راحته اما خودت کلاهت رو قاضی کن ما تو شرایط تو نیستیم اما اگه من جای تو بودم و شوهرم اینی بود که تو تعریف می کردی بی درنگ جدا می شدم یعنی خودم به شخصه کسی که بی محلی کنه بهم هر چقدرم عاشقش باشم ازش متنفر می شدم تو خیلی خوب و مهربونی که هنوزم دوستش داری و ازش دفاع می کنی.
    ببین خوبیهاش رو تو می دونی و ما نمی دونیم اما ببین می ارزه . من به عنوان یه زنی که یه قدم جلوتر رفته دارم می بینم . بعد از ازدواج هر چقدرم شوهرت رو دوست داشته باشی اساسا تنهاییت 100 برابر می شه هرچقدر دوران نامزدی و عقد با هم هستین بعد از ازدواج 1/4 می شه. هر چقدر با احترام و محبت باهات رفتار کنه بعد از ازدواج نصف می شه. پس حواست باشه همه اینایی که می بینی رو دو برابر بدتر کن . حال خودت هم هست الان ناراحت و عصبی هستی فردا افسرده می شی خدایی نکرده و از ترس طلاق نگرفتن خودت و جوونیت رو و بچه هات رو فدا می کنی. بذار پدرت با پدرش صحبت کنه خودت رو برای آزادی و راحتی آماده کن دختر خوب و نجیبی مثل تو تنها نمی مونه. تو لایق بهترینایی که قدرت رو بدونن نه اینکه عذابت بدن.

    اگرم زیر سرش بلند شده باشه چوبش رو می خوره مطمئن باش بالاخره با تو مقایسه می کنه اگه نفر جدید بهتر بود براش خوب بهتر بذار بره خوش باشه قسمت تو نبود اگه بدتر هم بود که تا آخر عمرش حسرت به دل بمونه.

    حرف از حدایی آسونه می فهمم اما فکرش رو بکن به چه قیمتی ؟ و اینکه بعد از ازدواج بدتر میشه شک نکن.
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ye_Doost نمایش پست ها
    با سلام

    نگفتیم بهش التماس کنید. باید براشون شرط بگذارید که رفتارشون رو عوض کنند. و اگر لازم باشه به روان شناس و روان پزیک هم مراجعه کنند. شما هی شل و با لتماس برخورد می کنید ایشون هم یا داره سوء استفاده یا واقعا نمی فهمه و جاهله و یا مشکل روحی داره هر روز بدتر می کنه. آدم باید هم تواضع داشته باشه و هم غرور.

    تواضع گر چه محبوبست و فضل بیکران دارد نباید کرد بیش از حد، که هیبت را زیان دارد




    درمورد طلاق خیلی بیجا می کنند که میگند "تموم کنیم". خیلی ناراحتند همه حقوق قانونی و شرعی تان را بدهند و بروند. نه اینکه شما درخواست طلاق کنید و مهریه و ... تان رو ببخشید.
    در مورد گرفتن مهریه که پدرتان گفته اند اگر عقد نکرده باشید فقط می تونید نصف آن را درخواست کنید. در هر حالت، چه نصف و چه همه مهریه رو طلب کنید، خودبخود ایشون هم می تونه ادعای همسری و داشتن اختیارات آن را نماید. با توجه به وضعیت روابط و غیر نرمال بودن رفتارهای ایشان، شروع زندگی شما با این آقا به نظرم مصلحت نباشه. شما خودتون همراه خانواده تان اول به روان شناس مراجعه کنید و رفتارهای این آقا رو توضیح بدید (خودش که نمیاد) ببینید اصلا این آدم سالم هست یا خیر؟ بعدش هم نتیجه رو با مشاور خانواده درمیان بگذارید ببینید ازدواج با این آدم و فردا بچه دار شدن چه وضعیت و عواقب احتمالی خواهد داشت.

    موفق باشید
    سلام مریم جان سه بار نوشته هات رو خوندم چقدر خوب و دلنشین نوشتی
    اره هم از طلاق میترسم هم از حرف مردم ولی خب از خوده شوهرم بیشتر میترسم و فکر میکنم بودنش با این وضعیت دردناکتره..
    شوهرم در مواقعی که مشکلی نداریم شاخ قول رو برام میشکوند اینطوری نبود که دوستم نداشته باشه
    مشکل اینجاست که خانوادگی 0 یا 100 هستن یا عاشقه عاشقه یا فارق مادرش همیشه میگفت هیچوقت ندیدم تا این حد پسرم پایبند کسی باشه ( در واقع خودش هم اغراق میکنه که من استثنا بودم براش)
    بله میدونم من اگر به پسری به چشم بد نگاه میکردم (چه برسه به چت) سه طلاقم میکردو میگفت خیانت کردی چون اینکارا برای جفتمون خط قرمز محسوب میشد...

    تو چقدر قوی هستی ! میدونی از خودم بدم میاد همیشه تو دعاهام میگم خدایا مهرشو از دلم بردار چرا اینهمه خون به دلم کرده بازم راضی نیستم خار به پاش بره ؟ چرا ازش بدم نمیاد!؟

    ممنونم یه دوسته عزیزم من حرفهام رنگ التماس نداشت ولی خب رنگ دعوا هم نداشت...
    رنگ پرخاش هم نداشت خونسرد بود..
    وقتی میگه هرکاری دوست داری بکن برام مهم نیست و برای من همچی تموم شدست،براش شرط بزارم که باید رفتارهاشو درست کنه یا مشاوره بره ؟
    شرطو وقتی میتونم بزارم که به نیت حل مشکل بیاد..
    اون اصلا جواب من رو نداد


    من اصلا نمیدونم چش شده اصلا مسئله ما مسئله حادی نبود ...
    یه بحث خیلی ساده بود که قرار با من داشت بریم بیرون ولی یکدفعه برای مادرش کار پیش امد
    منم اسرار داشتم که به کار مادرش برسه و اون ناراحت شد که چرا اینطوری میکنی من می خوام با جفتتون باشم همین...
    و بعدش بعد یک هفته که پیام داد !!!که البته من 5 روز قبلش جراحی داشتم )پیامش رو جواب ندادم و همین رو کرد پیراهن عثمان که وقتی جواب من رو ندادی و معلوم نیست کجایی پس یعنی همچی تموم شده!
    انگار نه انگار که یک هفته ازش خبری نشد انگار نه انگار که عیادتم نیومد (البته من دروغ گفتم به خانوادم که ماموریته...و مادرشم مریضه..مادرم ناراحت شد و قصد داشت وقتی شوهرم از ماموریت برگشت بهش اعتراض کنه که خودت نیامدی مادرت هم سر به عروسش نزد)

    در حال حاضر جواب تلفن نمیده..
    مادرم خونشون تماس گرفت و جواب ندادن من با همراه مادرش تماس گرفتمو خودمو خالی کردم البته میون حرفهام گریم گرفت که بابت این کلی از خودم ناراحتم..
    به مادرش داستان رو گفتمو گفتم که اگر پسرت سرش جای دیگه گرم بود همونموقع وقتی چت میکرد با دختر دیگه ای من می خواستم توافقی جدابشیم چرا جلوم رو گرفتیدو با گریه و خواهش گفتید نه ؟
    گفت سرش جای دیگه گرم نیست فقط ازت عصبانیه (اون با مادرش اصلا راجب این قضایا صحبت نکرده در واقع مادرش بی خبر بودو جوری حرف میزد که نمی خواست بگه بی خبره )
    گفتم کل زندگی من رو بهم ریخته و من حاضر نیستم اینجوری ادامه بدم مگر اینکه بریم پیش مشاور مادرش گفت فکر خوبیه مشاوره رفتن باهاش صحبت میکنم و بهت اطلاع میدم
    مادرش گیج شده بودو معلوم بود شرمندست..
    هیچی دیگه نه خبری شد نه چیزی
    عید رو به کام ما تلخ کردن
    انقدر مرد نیست که بیاد حرفش رو بزنه فقط قایم شده و میگه طلاق اقدامی هم نکرده...
    واقعا نمیدونم
    یعنی انقدر خطا کردم...
    هزاربار حاضر شدم برم خونشون و هرچی تو دلمرو بگم و بهش بگم نامردترینه...
    ولی نرفتم..
    هیچ خبری ازشون نیست و ملوم نیست قضیه چیه

    خدا بهم صبر بده

    بچه ها برام دعا کنید
    پدرم گفت اخر فروردین مهرم و میزاره اجرا

  8. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 30 مهر 96 [ 08:00]
    تاریخ عضویت
    1395-12-27
    نوشته ها
    163
    امتیاز
    3,263
    سطح
    35
    Points: 3,263, Level: 35
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 87
    Overall activity: 29.0%
    دستاوردها:
    Overdrive1000 Experience PointsTagger First Class3 months registered
    تشکرها
    365

    تشکرشده 236 در 117 پست

    Rep Power
    35
    Array
    این شیطنت رو که میگین من به شخصه متوجه نمیشم. خیانت خیانته دیگه، یا ارتباط اینترنتی باشه یا ارتباط فیزیکی. من نمی گم رابطه ت رو با نامزدت به هم به ریز اما اشتباهاتشو با یه سری کلمات مثل شیطنت توجیه نکن. شما خودت با یه فردی اینترنتی رابطه داشتی همسرت اسمشو شیطنت میذاشت واقعا؟!

  9. کاربر روبرو از پست مفید غبار غم تشکرکرده است .

    خانم مهندس (یکشنبه 06 فروردین 96)

  10. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    دوست عزیز

    آخرین مطلب رو که خوندم خیلی ناراحت شدم فقط اومدم برای دلداریت بنویسم که اصلا غصه نخور . کار خوبی کردی به مادرش گفتی و همه چیز رو بسپار به پدرت و اینکه پدرت می خواد مهرتو بذاره اجرا اصلا غصه نخور بذار بفهمن هر اشتباهی تاوانی داره اگه تو انتخاب تو اشتباه کرده یا داره زندگیت رو تباه می کنه باید تاوان بده. به نظر من درست و غلطش رو نمی دونم احساسی و منطقیش رو هم نمی دونم ولی من اگه جای شما بودم و همچین رفتاری باهام می شد خیلی بیشتر در مورد ادامه ندادن فکر می کردم. و شاید تا الان از نامزدم هم متنفر شده بودم. نمی خوام فکر کنی شاید نفسم از جای گرم بلند می شه اینارو می گم منم دوران نامزدیم بی احترامی زیاد شده بهم . که اگه برگردم عقب شاید اصلا ادامه نمی دادم و اما رفتار بد خونوادش رو ندید گرفتم و ادامه دادم. برای تو شرایط بدتر هم هست بی احترامی و بی توجهی از جانب همسرته بعلاوه خونوادش (به نظر من مادرش اصلا کار درستی نکرده که نیومده عیادتت من اگه بودم شاید سر همین مساله به تنهایی به فکر فرو می رفتم) .

    یه مدت بی خیال این کشمکش ها شو و اگه می تونی برو سفر . با دوستی آشنایی . هفته اول عیدت که خراب شد اما خودت رو ملزم کن هفته دوم خوش بگذرونی حداقل. کاری رو که خیلی دوست داری بکن برو جاهای دیدنی شهر رو ببین خرید کن اگه دوست خوب و صمیمی داری برو باهاش بگرد. بذار اگر در طور 16 ساعتی که بیداری 16 ساعت بهش فکر می کنی بشه 8 ساعت. خودت رو سرگرم کن فیلمهای عاشقانه و رمانتیک نبین یه مدت . جواب نامزدتون رو هم بدون اطلاع خانواده ندین اصلا. ایشون هیچی رو جدی نگرفته فکر کرده دوستی دختر و پسر هستش که هروقت بخواد بیاد نوازش کنه هر وقت دلشو زد بره .

    می دونم سخته اما به خودت برس لباس با رنگ شاد بخر بپوش می دونم دل و دماغ نداری اما این کار رو بکن . سفر حالتون خوب می کنه . فکر کن هنوز مجردی و هیچ کس نمی تونه جلوی خوشحالی و خوش گذرونیت رو بگیره

    امیدوارم تو سال جدید بهترینها برات اتفاق بیفته. اگرم از این آقا جدا شدی سال دیگه همین موقع یه فرد خیلی خوب و با شخصیت تو زندگیت اومده باشه که قدرتو بدونه.

  11. #27
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam.mim نمایش پست ها
    دوست عزیز

    آخرین مطلب رو که خوندم خیلی ناراحت شدم فقط اومدم برای دلداریت بنویسم که اصلا غصه نخور . کار خوبی کردی به مادرش گفتی و همه چیز رو بسپار به پدرت و اینکه پدرت می خواد مهرتو بذاره اجرا اصلا غصه نخور بذار بفهمن هر اشتباهی تاوانی داره اگه تو انتخاب تو اشتباه کرده یا داره زندگیت رو تباه می کنه باید تاوان بده. به نظر من درست و غلطش رو نمی دونم احساسی و منطقیش رو هم نمی دونم ولی من اگه جای شما بودم و همچین رفتاری باهام می شد خیلی بیشتر در مورد ادامه ندادن فکر می کردم. و شاید تا الان از نامزدم هم متنفر شده بودم. نمی خوام فکر کنی شاید نفسم از جای گرم بلند می شه اینارو می گم منم دوران نامزدیم بی احترامی زیاد شده بهم . که اگه برگردم عقب شاید اصلا ادامه نمی دادم و اما رفتار بد خونوادش رو ندید گرفتم و ادامه دادم. برای تو شرایط بدتر هم هست بی احترامی و بی توجهی از جانب همسرته بعلاوه خونوادش (به نظر من مادرش اصلا کار درستی نکرده که نیومده عیادتت من اگه بودم شاید سر همین مساله به تنهایی به فکر فرو می رفتم) .

    یه مدت بی خیال این کشمکش ها شو و اگه می تونی برو سفر . با دوستی آشنایی . هفته اول عیدت که خراب شد اما خودت رو ملزم کن هفته دوم خوش بگذرونی حداقل. کاری رو که خیلی دوست داری بکن برو جاهای دیدنی شهر رو ببین خرید کن اگه دوست خوب و صمیمی داری برو باهاش بگرد. بذار اگر در طور 16 ساعتی که بیداری 16 ساعت بهش فکر می کنی بشه 8 ساعت. خودت رو سرگرم کن فیلمهای عاشقانه و رمانتیک نبین یه مدت . جواب نامزدتون رو هم بدون اطلاع خانواده ندین اصلا. ایشون هیچی رو جدی نگرفته فکر کرده دوستی دختر و پسر هستش که هروقت بخواد بیاد نوازش کنه هر وقت دلشو زد بره .

    می دونم سخته اما به خودت برس لباس با رنگ شاد بخر بپوش می دونم دل و دماغ نداری اما این کار رو بکن . سفر حالتون خوب می کنه . فکر کن هنوز مجردی و هیچ کس نمی تونه جلوی خوشحالی و خوش گذرونیت رو بگیره

    امیدوارم تو سال جدید بهترینها برات اتفاق بیفته. اگرم از این آقا جدا شدی سال دیگه همین موقع یه فرد خیلی خوب و با شخصیت تو زندگیت اومده باشه که قدرتو بدونه.
    سلام مریم عزیزم ممنونم از دلداریت
    در واقع مادرش ادم خوبیه و من رو دوست داره ، اون میدونست که جراحی دارم ولی تاریخش رو نمیدونست مشکل شوهر من بود که بهش نگفت و اون بی خبر بود..
    شوهر من ازون دسته ادمهایی درون گرایی بود که فقط همه چیزش رو به من میگفت میدونم هیچ چیزی رو به مادرش بروز نمیده مخصوصا اینکه اوضاعمون قاراش میش بود که دیگه مطمئن هستم که تاریخ جراحیو به مادرش نگفت..

    مادرش متاسفانه کنترلی روش نداره،کلا وقتی عصبانیه خودشم کنترلی روی خودش نداره ، جالبه اخه من گناهی هم نکردم..

    مرسی عزیزم اتفاقا پدرم اسرار داره چندروزی بریم سفرو من اعتنا نکردم چون از نگاهای ترحم امیزشون خوشم نمیاد هرچند از روی محبته ولی شوهرم منو خورد کرده و تو حتما درک میکنی ادم این مواقع دوست داره تنها باشه سعی خودم رو میکنم که تو غصه نمیرم و کارهایی که گفتی رو انجام بدم

    مرسی عزیزم از حرفهات نمیدونم تو الان زندگیت درست شده یا نه ولی امیدوارم توام به ارامش برسی

  12. کاربر روبرو از پست مفید پاپیون تشکرکرده است .

    maryam.mim (سه شنبه 08 فروردین 96)

  13. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آبان 98 [ 11:49]
    تاریخ عضویت
    1394-11-10
    نوشته ها
    91
    امتیاز
    4,395
    سطح
    42
    Points: 4,395, Level: 42
    Level completed: 23%, Points required for next Level: 155
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    100

    تشکرشده 134 در 59 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام بچه ها من امدم راهنماهی های جدید ازتون بگیرم
    به گوش شوهرم رسید که پدرم می خواد مهرم بزاره اجرا اخر فروردین (فکر کنم مادرش بهش گفته)
    پشیمون شده..
    زنگ میزنه و من جوابشو ندادم!!!بنظرم مسخرست که نمیاد خونمون باهام صحبت کنه و اکتفا کرده به زنگ..
    خسته شدم از بی عرضگیش
    همیشه خودش میگه وقتی باهمیم انقدر خوبی خوشی میزنه زیر دلم تا ازم دور میشی قدرتو میدونم!!!
    اخه اینم شد حرف؟
    یه ماه یبار قهر کنه بره که قدرمو بدونه ؟ به چه دردم میخوره ؟
    دیگه حرفاش باور ندارم
    قولاش باور ندارم
    قول میده و حرفای خوب خوب میزنه دوروز دیگه همرو یادش میره منو با خاک یکسان میکنه و دوباره از نو
    منتظر بودم پاشه بیاد براش شرط و شروط بزارم
    بابام منتظر بود بیاد براش شرط و شروط بزاره ولی نمیاد که نمیاد از بابام میترسه خیلی غده
    فقط یه پیام داد که بزار باهات حرف بزنم و بعدش فقط زنگ ولی من جواب ندادم
    اخه پدرم به مادرش گفته بودم که پسرت هرچی تاحالا دخترم ازار داده بسته ازین به بعد با من طرفه و اگه صحبتی داره باید بیاد پیش من و الا
    اخر فروردین مهرش اجرا میزارم
    اما انقدر غدو بی عرضست اینکارو نکرده و میخاد من راضیش کنم

    بچه ها بنظرتون همینطوری ادامه بدم یا دارم کار اشتباهی میکنم که شوهرمو با بابام طرف کردم ؟

  14. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    جمعه 15 شهریور 98 [ 16:46]
    تاریخ عضویت
    1395-9-10
    نوشته ها
    185
    امتیاز
    5,275
    سطح
    46
    Points: 5,275, Level: 46
    Level completed: 63%, Points required for next Level: 75
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    361

    تشکرشده 311 در 123 پست

    Rep Power
    41
    Array
    سلام ببخشيد آدم رك گويي هستم
    احساس ميكنم شما ي سري از مسايل رو مطرح نكرديد و نميشه زود قضاوت كرد...
    فكر ميكنم شما مقصر هستيد
    بهتره ي فرجه 3 ماهه به هم بديد بعد تصميم بگيريد
    موفق و مويد باشيد

  15. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیزم

    به نظرم ادامه بدید بذارید با بزرگتر ها صحبت کنه. برداشتی که از حرفتون کردم انگار همسرتون یه پسر بچه 7 سالست که پشت مامانش قایم می شه که مرد همسایه دعواش نکنه. چهارتا آدم عاقل و بالغید بیاد بشینه دور هم ببینید مشکل چیه .

    یا اگر می خوای در حد یه مسیج آب پاکی رو بریز رو دستش بگو بیا بشین با خانواده حرف بزنیم ببینیم مشکلت چیه .

    شاید پای یکی دیگه وسطه که یه مدت می ره اونم دلشو می زنه میاد سراغ تو . وگرنه خودمون باشیم اصلا، وقتی با یکی خوب و خوشیم می ذاریم بریم یا قهر می کنیم. نهایتا قهر ما وقتیه که از دست طرف ناراحت شیم یا کاسه ای زیر نیم کاسمون باشه و دنبال بهانه باشیم به محض اینکه بهانه دستمون بیاد میریم. وگرنه شک دارم آدم سالم و مسئولیت پذیر که قراره آدم باهاش ازدواج گنه اینجوری رفتار کنه و هر چیزی می گه واسه خام کردن شماست

    عمرت رو بیشتر از این هدر نده اگه اومد صحبت کرد که هیچی شایدم بازم با صحبت تصمیم بگیری ادامه ندی اگه نیومد بسپار به بابات خودتم سعی کن فراموشش کنی

    امیدوارم بهترین ها برات اتفاق بیفته

  16. کاربر روبرو از پست مفید maryam.mim تشکرکرده است .

    ZENDEGIBEHTAR (شنبه 26 فروردین 96)


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. وقتی ناراحتم به سختی می تونم حرف بزنم(دوستان قدیمی لطفا باهام صحبت کنید)
    توسط ستاره آشنا در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: یکشنبه 01 مهر 97, 23:46
  2. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: دوشنبه 09 بهمن 96, 14:47
  3. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: یکشنبه 19 مهر 94, 23:08
  4. پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 11 آبان 93, 00:32
  5. پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: جمعه 30 فروردین 92, 11:55

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:52 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.