سلام سال نوی دوستان مبارک باشه
به خاطر عمومی بودن فضای اینجا خیلی نمیشه با جزییات صحبت کنم پس ازم نخواهید
من کلا از اعتماد وعزت نفس فقط اسمشو شنیدم وگرنه درعمل هیچی ندارم ولی خب سعی میکردم خودمو تقویت کنم و خیلی کم موفق شده بودم اما اتفاقاتی که در چندماه گذشته برام افتاد دیگه چیزی برام نگذاشته تنها چیزی که دارم بغضه تنها چیزی که میخوام گریه ست.
توی محیط مشفله های روزانم چند اتفاق افتاد که اعتماد به نفس وغرورمو اذیت کرد اما باز باهاش کنار اومدم اما مشکل جایی بدتر شد که جریانات اتفاق افتاده که همه هم شخصی بودن وبه کسی ربطی نداشتن پخش شد و و هرکسی هرجوری خواست بامن برخورد میکرد. موضوعی که اتفاق افتاده بود ارتباطی به توانایی من نداشت ولی به خاطر نحوه و افراد پخش کننده خبر یکی از برداشت های همه این بود و هست که من به اصطلاح خنگ و بی استعدادم و این توی رفتارهاشون بامن اثرداشت و داره و جالب اینه که فکرمیکننن من نمیفهمم که چه رفتار و فکری برام دارن.اینکه خودم هم درگذشته در شکل گیری این تصور نقش داشتم اضافه میشه به ناراحتیم و مثل یک ادم افسرده توی خونه میشینم و هرموقع یادم میاد گریه میکنم اینقدر که تمام لباس هام خیس میشن. از اون محیط نمیتونم جدابشم.رفتارهای بقیه هم دست من نیست
والان طوری شده که کلا هیچکاری نمیکنم و داره کاملا ثابت میشه که من خنگ و ناتوان هستم. نمیدونم چرا به جای تلف کردن اوقاتم نمیام و عکسش رو بهشون ثابت کنم.
شاید به خاطر فرار کردن از غم و گریه کاملا فکرمو گذاشتم روی موضوعات جانبی مدام میرم خرید .تا ظهر میخوابم بعدش هم فقط ضبط رو با بلندترین صدا گوش میدم یا میرم پیش مامان و بابا و برادرهام و همش هم ناارومم . مجبور شدم برم روانپزشک اما اونم فعلا تاثیری نداره و سرگردونم.اونجا دوستی هم به اون صورت صمیمی ندارم و شدیدا چه از لحاظ جنس خودی و چه جنس مقابل احساس تنهایی میکنم.حالم خیلی ناجوره لطفا کمکم کنید.
تقریبا بیست وهفت سالمه و مجردم
علاقه مندی ها (Bookmarks)