باسلام خئمت دوستان عزیز
حدود سه سال پیش به دختری علاقه داشتم. شمارشو گیرآوردم و بهش ابراز علاقه کردم.ولی با مخافتش مواجه شدم چون آشنا بود.ولی چون واقعا دوستش داشتم کوناه نیومدم و ادامه دادم. کم کم و اهسته اهسته خودمو بهش نزدیک کردم حدود سه سال گذشت. همیشه با روشهای مختلف سعی میکرد منو از خودش سرد کنه ولی من پشتکار داشتم و کم نمیاوردم. این دختر خانوم کلا با قضیه شوهر و جنس مرد مشکل داره. چند بارم ترکم کرد ولی بعد از مدتی خودش پیام میفرستاد ولی هیچوخت مستقیم برنگشت همیشه یا یه سوال میپرسید یا به نحوی غیر مستقیم برمیگشت.
نوروز پارسال دیگه مستقیم ابراز کرد که بهم علاقه داره و میخاد باهم زندگی کنه. از نظر اون عشث من براش ثابت شده بود. خب سه سال من زحمت کشیدم.خون دل خوردم بارها غرورمو براش شکستم. حتی وقتهایی که دعوا میکردیم و اون مقصر بود من چشم پوشی میکردم چون عشق از غرورم برام مهمتر بود.
موفقیت خوبی کسب کرده بودم چون اون ایشون از جنس مرد و شوهر متنفر بود. هیچکس رو قبول نمیکرد. حالا من تونسته بودم وارد زندگیش بشم. من تنها کسی بودم که این تنفر و ترس رو ازش دور کرده بودم.
همه چیز خوب بود تا اوایل پاییز که یهو باهام سرد شد. دوباره شد مثل روز اول که گفت نمیتونه شوهر کنه.( اون بین چیزی شده که یهو برگشته به همون حالت اولش ولی بهم نگفت چرا اینطور شده)
این بار حتی برای اینکه منو از خودش دور کنه کلی بهم توهین کرد و تموم نکات ضعفم رو به روم آورد.
یه جورایی غرورم رو له کرد.
ازش خبر نداشتم تا اواخر زمستان که دوباره بهش پیام دادم. انتظار داشتم باهام گرم بشه و استقبال کنه ولی برعکس طردم کرد. اواسط اشنایی یه بار دیگه همچین اتفاقی افتاد ولی نه به بزرگی این دعفه اون زمان بعد از چند ماه رفتم سراغش ازم استقبال کرد.
حالا من موندم راهی که اومدم درست بوده و ادامه بدم یا این عشق برای من عشق حقیقی نیست و فراموشش کنم.؟
نوع شخصیت ایشون چجوریه؟ برای زندگی قابل اعتماد هست یانه؟
من 25 سالمه و ایشون 20 سالش
علاقه مندی ها (Bookmarks)