موضوع: شوهرم خسیسه

سلام عزیزم، لطفا به سؤالهای من جواب بده تا بهتر کمکت کنم.
۱. ایشون قبل از زندگی مشترکم اینطور بودن یا در مدت زندگیتون با هم اینطور شدن؟
۲. میگین دار و ندارتون در اختیار ایشونه خب قاعدش این هست که عروس خانم جهزیه میارن و این سوای هدایای مختلف و پا تختی هست که شامل وجه نقد، سکه و طلاست، پس اینها چی؟
۳. قبل از ازدواج درباره کار کردنتون صحبت نکرده بودین؟
۴. ایشون خونوادشونم این مشکل رو دارن یا فقط همسرتون اینطوره؟
۵. در منزل چقدر حق اظهار نظر و انتخاب دارین؟
۶. شما شخصاً اگر پول در اختیارتون باشه ماهی چقدر برای منزل و چقدر برای استفاده شخصی و مهمانی خرج میکنین؟
(ممکن هست دیرتر پاسختونو بدم)

سلام
ممنونم ازت یار مهربان که برای تایپیکم وقت میذاری
همسرم خسیس هست ولی منزوی نیست.اهل مسافرت و گردش دسته جمعیه ولی کم تر میریم میگه پول ندارم با اینکه داره.خیلی به پس انداز فک می کنه.در حدی که به همین دلیل بعد از 4 سال که از تاریخ عروسیمون می گذره هنوزم بچه دار شدن رو به عقب می ندازه.

چند وقت پیش خودش همش می گفت فلانی بچه دومش هم داره دنیا میاد.و غیر مستقیم همش به من می فهموند که وقت بچه دار شدنمونه. و یه بار هم من گفتم هنوز زوده گفت نه دیگه وقتشه فاصله سنیمون با بچمون زیاد نشه.راستش من یکی از دلایلی که موافق نبودم ترس از زایمان طبیعی هست که بعد با خودم فک کردم گفتم نمیشه که تا اخر بچه دار نشیم و فوقش سزارین می کنم ولی سزارین هم عوارض داره و میشه زایمان طبیعی بدون درد رو انتخاب کنم.

بعد چند شب منم موافقتمو اعلام کردم و به همسرم گفتم که موافقم تا دید من موافقم مخالفت کرد و گفت نه هنوز زوده و چند ساله دیگه.بعدش گفت من دوس دارم بچه دار شیم ولی از تو می ترسم گفتم چرا گفت می ترسم دوران بارداریت همش بری دکتر متخصص ویزیت شی و بهداشت نری.می ترسم بچه تا یه سرماخوردگی ساده گرفت ببریش دکتر و بهداشت نبریش.گفت چند روز پیش خونه مامانم بود می گفتش مریم(دختر خواهرش)بچش مریض شده برده بهداشت و با سه چهار هزار تومن بچشون خوب شده.منظورم همینه تا بچه مریض شد همش دکتر نبریش.منم گفتم من اصلا به مریم کار ندارم که بچه به اون کوچیکی رو می بره بهداشت.سلامتی بچه لباس نیست که بگی یکم ارزونتر می خرم سلامتیش مهمه و ممکنه به خاطر یک تب براش مشکلات جبران ناپذیری پیش بیاد من اگه شده از خودم می زنم ولی از سلامتیه بچه نه.گفت دیدی منم همینو می گم دیگه تو همینجوری هستی.

بعدش من گفتم یکی از دلایلی که من از بچه دار شدن می ترسیدم زایمان بود که گفتم یا میشه سزارین کرد یا با توجه به عوارض سزارین میشه زایمان طبیعیه بدون درد رو انتخاب کرد.

گفت لازم نکرده من پول اضافی ندارم که برا ترس تو خرج کنم اگه خواستیم بچه دار شیم می ری بیمارستان دولتی وزایمان طبیعی معمولی می کنی نه بدون درد.این همه زن دارن طبیعی زایمان می کنن نمردن که.

منم گفتم من نه میگم خونه بخریم بعد بچه دار شیم و نه انتظارات دیگه فقط می خوام خیالم بابت سلامت خودم و بچه راحت باشه و بعد بچه دار شیم. الانم که تو داری ی گی پول نداری منم به زور مسئولیت نمیذارم رو دوشت (با اینکه چهار ساله خونه خودمونیم و دوسال و نیم هم عقد بودیم) هر وقت تونستی مسئولیت و هزینه بچه رو قبول کنی بچه دار شیم .گفت اصلا بچه چیه نمی خوام بچه.و منم دیگه حرفشو نزدم. با اینکه خیلی نگرانم و قبلا به خاطر مشکلات جنسی که داشتیم (در تایپیک های قبلم توضیح دادم)دکتر رفتیم دکتر گفت باید هر شش ماه بیاد و آزمایش بده چون ممکنه اسپرم هاش به مرور زمان کم شه و بچه دار شدنمون به مشکل بخوره ولی الا سه ساله از اون روز می گذره و نرفته دیگه.فقط به خاطر هزینه آزمایش.داره همه چیز رو فدای پول جمع کردن می کنه.

سلام عزیزم، خواهش میکنم
تابحال پیش اومده مثلا بخاطر این صفت از ایشون ناراحت بشی و بی اعتنایی کنی یا کار به خشونت کشیده بشه؟
خانواده شما تابحال به این جریان ورود پیدا کردن و عکس العمل همسرتون در قبال این دو مورد که پرسیدم چی بوده؟
بنظر میرسه برای اینکه ایشون از این حالت که گرفتارش شدن نجات پیدا کنن باید اقدامات مؤثر و قاطعانه تری انجام بدین. گاهی اوقات با بخشش زیاد و نادیده گرفتن، فرصت جبران اشتباه و تفکر رو از افراد میگیریم و اونها ادامه میدن، ایشون باید براش محرز بشه که شما ازدواج کردین که در درجه اول خوشبخت باشین و سلامت روانتون هر روز افزون بشه و در درجه دوم ایشون نان آورن و در جایگاه شوهر باید مخارج شما رو بپذیرن. باید بین خرج کردن پول و نگه داشتن شما به توافق برسن وگرنه شما وضعتون از این که هست وخیم تر خواهد شد. شاید خدایی ناکرده مشکلی برای شما پیش بیاد و نیاز به صرف هزینه ای زیاد باشه... آیا ایشون باید چنین رفتار کنن؟ من در همین امسال دیدم و خوندم خانمی که خودش پزشک بود بدلیل عفونت حاصل از زایمان متأسفانه فوت شد ، بله شما درست میگین بارداری علاوه بر هزینه پزشکی نیازمند هزینه های دیگری چون خرید اقلام مورد نیاز نوزاد و خوراکی های مختلف برای تقویت شما هست . برای بیمارستان و زایمان هم باید زیر نظر کادر مجرب پزشکی باشین اگر همسر شما بخوان به این خساست بیمارگونه دامن بزنن جان شما و نوزادتون به خطر خواهد افتاد. توصیه میکنم در حال حاضر علی رغم میل قلبی خودتون از بارداری چشم پوشی کنین و تا مشخص نشدن تکلیفتون مسئولیت های بیشتری رو به گردن نگیرید. مشخص شدن تکلیف شما تنها با پا در میانی والدینتون امکان پذیر هست و با شروطی و دادن تعهد در محضر بزرگان حاضر به پذیرش ادامه مسیر باشین . زندگی در چنین وضعیتی چشم بستن به روی رؤیاها و خواسته های شما هست و در پایان زندگیتون پس انداز تمام سالهای عمرتون به حساب اقوام همسرتون واریز خواهد شد نه شما و نه فرزندی که بخواد وجود داشته باشه. من دیدم که مردی نه اندازه همسر شما بلکه با حال روز بهتری .. وقتی همسرش فوت کرد حتی از دادن پول برای کفن و دفن طفره رفت و فرزندان اون خانم مادرشونو دفن کردن و مراسم گرفتن. لطفاً بدونین عشق و عاطفه نیازمند اسباب هست، یعنی اگر عشقی بین دو نفر وجود داره از خودگذشتگی، تلاش و رفع نیازهای دو طرف این عشق رو پایدار میکنه وگرنه عشق بدون اینها و بدون مسئولیت پذیری تنها رفع نیازهای جنسی و ترس از تنهایی هست که اونو پرندگان و گیاهان و جانواران و ... هم دارن و انجام میدن و البته در مستندهای مختلف تلاش این مخلوقات و حس مسئولیت پذیریشون ستودنی هست! ممکنه دیر پاسختونو بدم بدلیل محدودیت ارسال

با تشکر فراوان از همراهیه شما دوست عزیز

خانواده من اصلا توی مسائلمون دخالت نمی کنن پدرم که فوت شدن مامانم هم دخالتی نمی کنن.

در این رابطه خودم خیلی پیش اومده که ناراحت شدم و بحثمون شده گاهی از موضعش عقب کشیده البته با اکراه و گاهی هم نه و سر حرفش مونده.

ایشون تمام مایحتاج زندگیمون رو فراهم می کنن.اما وقتی با هم بریم خرید خونه همون اول به من می گه فقط چیزای ضروری و منم ناراحت میشم می گم مگه من چه چیز غیر ضروری ای می خرم که اینو می گی.مثلا می گه فقط در حد صد تومن بیشتر نشه.
اوایل خیلی بدتر بود و من در خونواده ای بزرگ شدم که همه چیز برام فراهم بوده و حتی ساندویج دوران دبیرستانمو مامانم درست می کرده.

بعد چند وقتی که با خونواده من بیشتر بیرون اومد یکم بهتر شده ولی هنوزم مشکلات داریم.

من فعلا دغدغم موضوع بچه دار شدنمون است کلا داره با من لج بازی می کنه وقتی من میگم بچه دار شدن زوده می گه نه وقتشه وقتی می گم وقتشه می گه نه هنوز زوده.

من چند روز پیش بهش گفتم حالا که هنوز می گی زوده بچه دار شیم حرفی ندارم ولی با مشکلاتی که در این دوروزمونه وجود داره برای نازایی بیا هر چند سالی که می خوایم پیشگیری کنیم زیر نظردکتر باشه و به دستور دکتر آزمایشات لازم رو هر چند وقت که لازمه تکرار کنیم تا یهو به خودمون نیایم ببینیم کار از کار گذشته.گفتم چون می گی هر برنامه مالی داری به من از قبل بگو تا برنامه بریزم الان بهت گفتم که خودتو آماده کنی تا بعد عید بریم دکتر برا آزمایشات.گفت باشه ولی میدونم اون موقع هم میگه ضروری نیست و نمیاد آزمایش.

آخه یکی از برادر شوهرام الان 9 ساله عروسی کردن و بچه دار نشدن تازه میگن که خانمش تا چند ماه پیش بعد این همه سال باکره بوده(یعنی در چند سال نزدیکی نداشتن)اما الان خداروشکر این مشکلشون حل شده ولی برای بچه دار شدن به مشکل خوردن.کلا خونوادش نسبت به زندگی پسراشون بی خیالن ولی دختراشون تا عروسی می کنن سریع بچه میارن من نمی خوام مشکل برادر شوهرم برا ما هم پیش بیاد.