به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 76
  1. #11
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 فروردین 97 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    4,283
    سطح
    41
    Points: 4,283, Level: 41
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    3

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره زیبا نمایش پست ها
    عزیزم من قبلا گفتم دو راه داری یا بمونی یا بری دختر خوب کاملا درکت میکنم خیلی زندگی باهاش سخته اما اگه میخای بمونی باید باهاشش راه بیای من اصلا نمیگم همسرت حق داره و .... اما چه کنیم تو این شرایط !!!!!!!!
    دختر خوب از لحن پستهات متوجه شدم دختر منطقی و مستقلی هستی که اینطوری کمی با شوهرت به مشکل میخوری معمولا در برابر مردا باید لطیفتر و احساسی تر عمل کرد نه منطقی اونا خودشون خدای منطق میدونن بعد شما میای از منطق حرف میزنی البته بگم اکثر مردا همینطور ند که بعضی پررنگ بعضی کمرنگ
    من جای شما بودم میفهمیدم ایشون اینطور قراری با داییم گذاشته میگفتم ووووواااااااییییییییی عززززیزم چقدر خوبی چقدر بفکرمی که میخای من ببری مسافرت من بهت افتخار میکنم بعد اینکه اومد خونه و مستقیم دوباره بهم میگفت دوبار کلی از خودم ذوووق بروز میدادم میگفتم حتما میخاستی من سورپرایز کنی که بهم قبلش نگفتی مگهنه!!!!!!!!
    حالا خدا کنه سرکارم بهم مرخصی بده «البته اگه خانهدار نیستی»
    مرسی که قبل عید بهم گفتی تا برنامه ام تنظیم کنم و.....
    با این کلمات مرد احساس ارور میکند که همسرراتوانسته خوشحال کند
    دوم چه زن قدرشناسی دارد
    سوم حالا ازین به بعد کارهایی میکنم که بیشتر همسرم را خوشحال کنم
    چهارم اصلا حالا که خانوم پایه هست اصلا ازین به بعد باهاش مشورت میکنم که کجاها بریم
    و مهمتر اینکه من ادم با ارزشی هستم که همسرم سورپرایزم میکنه نه اینکه لیاقت مشورت کردن ندارم!!!!!با حرفهات خودت تعیین میکنی همسرت چطور باهات حرف بزنه
    شما دقیقا داری برعکس عمل میکنی مثل یه مادر میمونی که دایم تربیت به بچه اش میده و غرغر میکنه
    اگر بچه اشتباه کرد میگه مگه نگفتم چندبار بگم منم هستم از من بپرس
    اصلا لازم نکرده من ببری سفر مگه خودم مردم یا محتاج گردش توام اینها واقعا مخرب رابطه وباعث پرخاشگری مرد هستن
    یه مدت شما بیشتر احساسی عمل کن تا اعتمادش رو جلب کنی که قبولش داری وهمونجور باش که میخاد البته درستش هم همینه بعدا کم کم ایشونم مثل دوراننامزدی علاقش برمیگرده و همون میشه که شما میخای
    اگرم فحشی بهت داد سرسنگین بشو خودش میاد از دلت درمیاره
    وقت خوشی احساسی بگو عشقم وقتی تو فحش میدی من که باحرف چیزیم نمیشه فقط اون حسی که از تو، تو ذهنم یه مرد با شخصیت ساختم که اصلا این حرفها در شانش نیست خراب میشه!!!!!!سعی کن با احساس بگی حتی نوازشش کنی
    البته توقع نکن از فردا همون بشه که میخا به مرور مثلا دو سه ماه دست کم نیاز هست
    باید صبور باشی
    دختر خوب چرا فکر میکنی اگه حرف گوش کن باشی میشی یه زن امل و قدیمی و زن امروزی نخاهی بود ؟؟؟؟؟؟ من قبلاگفتم کلمه چشم معجزه میکنه امتحانش که ضرر نداره مردا از امر وزی و سنتی همگی عاشق زنای مطیع هستن
    البته زن مطیع منظور زن تو سری خور نیست منظور اینه که کجا چشم بگه و کجا سکوت کجا مخالفت و با چه لحنی!!!!!!
    من خودم شخصا بسیار از کلمه چشم بهره بردم و دقیقا اگه مخالف بودم اما گفتم باشه چنددقیقه بعد همسرم نظر من رو اجرا کرده البته بیشتر اوقات نه همیشه
    یکم باسیاست با ش مقاله هنر زن بودن در سایت رو بخون
    سلام عزیزم مرسی که همیشه به من کمک کردی و تنهام نذاشتین.ببخشید درگیر خونه تکونی و...بودم.
    شما درست میگی.شاید لازم نبود که در قضیه مسافرت عکس العمل خاصی نشون بدم و نهایتا باید خوشحال میشدم.من انتظار دارم اونم مثل من فکر کنه و حس کنه.اما خب تقریبا همبشه برعکسه.بعضی کارها و رفتاراش واسم غیرقابل قبوله واسه همین خیلی ناراحت و گاها عصبی میشم.متاسفانه منم تند برخورد میکنم و نتیجش این مبشه که اونم کم نمیاره و حسابی سنگ تموم میذاره.....
    اما خیلی دارم روی خودم کار میکنم.همسرم هم داره یه سعیایی میکنه.
    اما شوخیاش که گاها با من و نسبت به فامیل و خانوادم میکنه هنوز اذیتم میکنه.وقتی هم بهش میگم من احساس میکنم داری مسخره میکنی و بعضی سوخیات حالت توهین داره میگه من واسه چی باید تو رو تحقیر کنم. اینارو میگم که بخندیم.در صورتی که واسه خودش خنده داره نه من.مثلا یه ترانه رو شروع میکنه به خوندن مثلا میگه ویرون بشه عمت پریشون بشه ... یا مثلا راجع به مامانم شوخی میکنه و...
    یا راجع به افراد دیگه و همینطور خودم.خیلی ناراحت میشم ولی کاری نمیتونم بکنم.از درون حرص میخورم.

    موضوع خیلی مهمتر اینکه من با گذشته و حرفهایی که تا به حال بهم زده خیلی درگیرم.خیلی زیاد.
    من و همسرم همدیگرو خیلی دوست داریم.اما واقعا نمیتونم درک کنم خب اگه کسبو دوست داریم باید اگه اشتباهم کرد تحقیرش نکنیم.اما همسرم با خیلی از بحثا تا آخر خط میرفت.مدام حرفاش میاد توذهنم.امروز توی خونه تکونی یه نامه از نامه های بیجواب خودم که واسش نوشته بودمو پیدا کردم توی وسایلش.مال چند سال پیش بود.خیلی حالمو بد کرد.با خودم گفتم از اون موقع ها داشتم زجر میکشیدم و این بحثا بوده.خیلی حالم بد شد.
    یاد این احساس ناامنی میفتم که همیشه تو وجودمه وقتی بارها حرف جدایی زده.انگار لب پرتگاهم.
    یکباره همه امیدهام نابود میشه و خالی میشم.حتی وقتی رابطمون بهتر میشه حرفای گذشته که تقریبا تا الانم ادامه دارن ازارم میده.میدونم غصه گذشته رو خوردن کاری از پیش نمیبره اما راه حلی هم واسش ندارم.
    اینم بگم که من زن سرکش و حرف گوش نکنی نیستم.به قول شما چشم هم میگم.اما این خشونت و انفجار آتشفشانش عذابم میده.همش توی جاهای مختلف توی اینترنت و تی وی میبینم که میگن چه چیزایی مطهر خشونت خانگیه.خیلی حالم بد میشه که منم مورد خشونت خانگی هستم به نوعی و نمیتونم احساس ارامش و خوشبختی بکنم.
    امیدوارم یه راهی بهم نشون بدین که بتونم با این احساسات و افکار عذاب آور کنار بیام.حتی وقتی خودمو سرگرم میکنم بازم تو فکرم غمگینم.
    خیلی دارم سعی میکنم صبور باشم و از جنبه زنانه وجودم بیشتر استفاده کنم.فکر کنم یه مقداری به عنوان زن خشنم.
    ممنون میشم بازم از راهنماییتون بهره مند بشم.سپاس فراوان

  2. #12
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    دوست عزیز من اگر جای شما بودم سعی می کردم این موارد رو با پیام یا تلفنی پیگیری نکنم و اگر هم پیش میومد و چاره ای نبود کمی لحن ملایم تر استفاده میکردم

    مسلما شما اگر توی کویر لوت هم بری مسافرت اگر رابطه ات با همسرت خوب باشه حتی اگه همراهانتون هم مطلوب نباشن بازم بهت خوش میگذره فقط و فقط به خاطر رابطه مناسبت با همسرت

    و بر عکس اگر بری به زیباترین منطقه دنیا با همسفرانی بسیار دوست داشتنی ولی رابطت با همسرت شکرآب باشه احتمالا بهت خوش نمیگذره و ترجیح می دادی نمی رفتی

    پس بذار اونم از همین زاویه موضوع رو بتونه ببینه

    بهش بگو توی کویر هم برم اگر محبت و صمیمیتم با تو پابرجا باشه برام مثل بهشت می مونه و به شدت بهم خوش میگذره ولی یه چیزیم بگم خیلی دوست دارم با من هم مشورت بشه قبل فکر به مقصد و زمان سفر

    دوست عزیز توی زندگی اون شرایط برخورد جدی و قاطع که توی جامعه آدم انجام میده قابل انجام نیستش
    کمی محبت صمیمیت و عطوفت رو چاشنی کارت بکن و حرف منطقی خودتو رک و مستقیم بیان نکن

    اون تفکر سنتی مردسالارانه متاسفانه توی جامعه ما اپیدمی هست و باید راه زندگی در کنار این تفکر و در عین حال بیان احساس خودت رو کم کم یاد بگیری
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  3. #13
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 فروردین 97 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    4,283
    سطح
    41
    Points: 4,283, Level: 41
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    3

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط فکور نمایش پست ها
    سلام
    دوست عزیز من اگر جای شما بودم سعی می کردم این موارد رو با پیام یا تلفنی پیگیری نکنم و اگر هم پیش میومد و چاره ای نبود کمی لحن ملایم تر استفاده میکردم

    مسلما شما اگر توی کویر لوت هم بری مسافرت اگر رابطه ات با همسرت خوب باشه حتی اگه همراهانتون هم مطلوب نباشن بازم بهت خوش میگذره فقط و فقط به خاطر رابطه مناسبت با همسرت

    و بر عکس اگر بری به زیباترین منطقه دنیا با همسفرانی بسیار دوست داشتنی ولی رابطت با همسرت شکرآب باشه احتمالا بهت خوش نمیگذره و ترجیح می دادی نمی رفتی

    پس بذار اونم از همین زاویه موضوع رو بتونه ببینه

    بهش بگو توی کویر هم برم اگر محبت و صمیمیتم با تو پابرجا باشه برام مثل بهشت می مونه و به شدت بهم خوش میگذره ولی یه چیزیم بگم خیلی دوست دارم با من هم مشورت بشه قبل فکر به مقصد و زمان سفر

    دوست عزیز توی زندگی اون شرایط برخورد جدی و قاطع که توی جامعه آدم انجام میده قابل انجام نیستش
    کمی محبت صمیمیت و عطوفت رو چاشنی کارت بکن و حرف منطقی خودتو رک و مستقیم بیان نکن

    اون تفکر سنتی مردسالارانه متاسفانه توی جامعه ما اپیدمی هست و باید راه زندگی در کنار این تفکر و در عین حال بیان احساس خودت رو کم کم یاد بگیری
    سلام فکور عزیز.ممنون که وقت گذاشتین.
    متاسفانه به خاطر شرایط کاری همسرم مجبورم خیلی از مسایلو با تلفن یا پیام مطرح کنم.و مسلما لحن خیلی توی پیام مشخص نیست.
    مشکل من همینجاست که ایشون در سفرها بسیار بدقلق و انعطاف ناپذیر هستند.سر هر چیزی ممکنه عصبی بشه.مثلا سر صبحانه یا غذا اگه چیزی جلو دستش به موقع نباشه یا مثلا نیمرو سفت باشه.در ماشین بخوره به لباسش و خاکی بشه.یا هر چیز کوچیک باعث بهانه گیری و غر زدنش میشه.توی تاپیک قبلیم خیلی این مثالا رو اورده بودم.در واقع مشکل من با خودسه حتی اگه بهترین همسفرا هم باشن باز بهانه و دعوا راه میندازه.میگه بریم سفر اما انعطاف و سهل گیری و عدم بروز مشکلات جلو دیگرانو دعوا کردن با من جوری که بقیه میفهمن و....که لازمه خوش گذشتن تو سفره نداره.و همه ی سفرهایی که رفتیم واسم زهر شده.
    مشکل من بدقلقی و تندخویی و بد دهانی و عدم کنترل ایشونه.هر چیز ساده رو ختم به دعوا و توهین میکنه.
    ممنون از راهنماییتون دوست عزیز.
    ویرایش توسط مایکا : دوشنبه 23 اسفند 95 در ساعت 13:46

  4. #14
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیزم

    خیلی ناراحت شدم از اینکه از نازاحتیهات گفتی می خوام به سهم خودم بهت کمک کنم.

    در رابطه با موضوع گذشته منم تجربه اش رو داشتم و دارم ولی دارم موفق جلو می رم کاری هم که کردم این بود . اولا هر فکر ناراحت کننده ای که از گذشته به ذهنت میاد رو یا بنویس یا بگو فعلا صبر کن مثلا فلان سریال رو ببینم بعد بهت فکر می کنم شاید خنده دار باشه اما واسه من جواب داده یا مثلا بگو باشه بذار وقتش شد بهش فکر می کنم یا مثلا بگو باشه 5 مین خاطرات گذشته رو مرور می کنم اما فقط 5 دقیقه بعد می رم سالاد درست می کنم. منظورم اینه که تو برای افکارت برنامه بریز و کنترلش کن نذار افکارت به خصوص گذشته ها کنترلت کنه. این نشونه افسردگی هستش که آدم تو گذشته سیر می کنه. مثلا نامه رو پیدا کردی نخونش بذار سر جاش به جاش بگو یه نامه دیگه می نویسم براش.

    یه مورد دیگه اینکه در مورد گذشته زندگی ات رو با کسی مقایسه نکن با گذشته خودت هم مقایسه نکن نگو خونه بابام اینجوری بود الان این وضعمه. نگو قبلا عذاب می کشیدم هنوزم می کشم بگو تجربه پیدا کردم بگو بزرگ شدم بگو از گذشته یاد گرفتم که برای خوشحال کردن بقیه زندگی نکنم از گذشته یاد گرفتم تا با شوهرم چطور برخورد کنم . می دونی این سختیها آدما رو با درک و شعور می کنه. می تونی خیلی ها رو درک کنی و تورو آدم ارزشمند تری می کنه. می تونی بچه هات رو خیلی خوب تر از مادرای دیگه حتی راهنمایی کنی. عذابهای گذشته همیشه هم بد نیست . خود من یاد گرفتم برای خودم زندگی کنم چون من همش رضایت شوهر مادر شوهر پدر شوهر برام مهم بود دیدم با وجود این کسی که متوجه نشه دستتم ات آرنج عسل کنی بذاری دهنشون بازم گاز می گیرن پس چرا از الان لذت نبرم. پس از گذشتت درس بگیر.

    یه موضوع دیگه من و همسرم مشکلات این چنینی داشتیم در واقع مشکل تو زندگی همه هست شاید برای بعضی پررنگ برای بعضی کمرنگ من معمولا سعی می کنم تو تاپیک های مشابه زندگی خودم نظر بدم یا کمک می کنه یا حداقلش دلگرمی می ده. ما به مشاور مراجعه کردیم چون شوهرم حرف مشاور رو قبول داره نه حرف من رو قبول داره نه هیچ کس دیگه ای رو قبلش من مقاومت می کردم و ناراحت بودم که چرا باید حرفامو به وسیله شخص سوم بهش بزنم و این من رو عذاب می داد اما بعد به جنبه مثبتش نگاه کردم اینکه باز خوبه حداقل حرف یکی رو می پذیره و هر بار پیش مشاور می رفتیم من محکوم بودم و همسرم قربانی اینبار تصمیم گرفتم به جای شکایت و گریه و پیش کشیدن گذشته رفتار جراتمندانه داشته باشم و از خواسته ها و حق و حقوقم به عنوان یه زن بگم و تونستم مشاور رو قانع کنم که به همسرم بگه من به چی نیاز دارم و توجهی که ازم سلب شده بود رو بهم برگردونه.

    مواردی رو که پیش میاد با همسرم و من رو ناراحت می کنه هر روز خلاصه وار یادداشت می کنم که به مشاور بگم و این باعث می شه وقتی می نویسم از دیدگاه مشاور بهش نگاه کنم بگم شاید این حرف رو زده منظوری نداشته شاید اگه بهش بگی از این حرف به این دلیل ناراحت شدم دیگه نزنه و همین کار رو می کنم بهش می گم برداشتم از حرف تو این بود و به نظرم این زیاد جالب نیست که تو اینطوری در مورد من یا خانوادم بگی بعد همسرم عذرخواهی می کنه می گه نه همچین منظوری نداشتم و اینجوری نه من توخودم حرص می خورم و اخلاقم بد می شه نه همسرم رو ول کردم به امان خدا که صحبت درست رو یاد نگیره.

    در باره اینکه مسقلی و اینکه رو پای خودت هستی دوستمون خیلی خوب توضیح دادن منم مثل شما هستم و مشاور هم بهم همین رو گفت ما متاسفانه خودکفا هستیم و لوندی بلد نیستیم . مردا زن لوند دوست دارند حالا خوبه شوهرتون خودش با صراحت و صداقت اینو بهت گفته . بگی چشم ولی کار خودت رو بکنی . من تو خونه پدرم همیشه با برادرم دعوام می شد گاهی بی دلیل الان که به خاطر همسرم شروع به شناختن مردها کردم متوجه شدم برادرم بهم می گفت برام آب بیار ناراحت می شدم می گفتم به من چه خودت پاشو برو بخور و این می شد دلخوری اما برای شوهرم می گم چشم شما جوون بخواه. اما اینا به معنی تو سری خور بودن نیستا نمی گم هرچی گفت هیچی نگو به موقع باید ناراحتیت رو نشون بدی سرسنگین شی یا ناراحتیت رو بتونی بیان کنی نه با پرخاش نه با گریه خیلی خوب و ملایم و بدوووووون مقصر جلوه دادن شوهرت .

    در مورد عصبانیت شوهرت تنها کاری که می تونی بکنی پیدا کردن مشاور هستش و اینکه همسرت رو راضی کنی بره با مشاور حرف بزنه کنترل خشم چیزی نیست که تو بتونی در موردش کاری کنی عصبی بودن همسرت در موارد حاد با قرص برطرف می شه تو فقط می تونی کنارش باشی و بهش دلگرمی بدی که کنارش و پا به پاش هستی . من خودم نه به شدت همسر شما اما به خاطر عذاب های گذشتم و خانواده شوهرم به شدت عصبی بودم مثلا همکارم با تلفن حرف می زد من تمرکزم رو از دست می دادم و عصبی می شدم با مشاوره حل شد و اینکه شوهرم زیاد بهم امر و نهی می کرد الان می گم باشه یا می گم به این دلیل این کاری که می خوای رو انجام نمی دم . یا بعضی وقتها به شوخی می گم عالی جناب دستور دادنتون تمام شد بیاید کمکم .

    خودت می تونی زندگی خودت رو شیرین کنی تا وقتی اون بیرون دنبال علت برای مشکلاتت بگردی اونا حل نمی شن . اول گذشته رو بذار کنار با ورزش و رقص و یادداشت فکرت رو منحرف کن . دوم یه مشاور برای کنترل خشم شوهرت پیدا کن اگه نمیاد کتاب زیاد چاپ شده بخر بخون یا بده شوهرت بخونه و کمکش کن. سوم لوند باش و لوندی رو یاد بگیر خداروشکر اینترنت و کتاب هست می تونی دنبال مطالب بگردی و تمرین کنی به خودت 3 ماه زمان بده که یاد بگیری. چهارم مشکلات روزمره ای که ناراحتت می کنه بنویس و بهش فکر کن خیلی وقتها خیلی از ناراحتی ها به خاطر کم شدن اعتماد به نفس خودمونه که مشکلات باعثش می شن. پنجم کارهایی که دوست داری رو انجام بده کارهایی که شادت میکنه هر چی که هست. ششم کتاب هایی مثل آنچه زنان در مورد مردان باید بدانند و برعکس رو بخر و با شوهرت بخون البته اگه اهل مطالعه هست اگر نیست خودت بخون و با ادبیات مناسب و لحن دوست داشتنی به شوهرت بگو. مثلا بگو تو این کتابه گفته ... وااااای واقعا همینجوریه منم .... .

    بازم اگه چیزی به ذهنم رسید می نویسم یه مورد دیگه اینکه رفتار جراتمندانه رو از همین جا پیدا کن بخون خیلی خیلی کمک می کنه به اینکه خودت از زندگیت راضی باشی و مطمئن باش رضایت تو رضایت شوهرت و اخلاق خوبش رو به دنبال داره

    ببخشید طولانی شد

  5. 2 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    آنیتا123 (سه شنبه 24 اسفند 95), ستاره زیبا (پنجشنبه 03 فروردین 96)

  6. #15
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 فروردین 97 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    4,283
    سطح
    41
    Points: 4,283, Level: 41
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    3

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط maryam.mim نمایش پست ها
    سلام دوست عزیزم

    خیلی ناراحت شدم از اینکه از نازاحتیهات گفتی می خوام به سهم خودم بهت کمک کنم.

    در رابطه با موضوع گذشته منم تجربه اش رو داشتم و دارم ولی دارم موفق جلو می رم کاری هم که کردم این بود . اولا هر فکر ناراحت کننده ای که از گذشته به ذهنت میاد رو یا بنویس یا بگو فعلا صبر کن مثلا فلان سریال رو ببینم بعد بهت فکر می کنم شاید خنده دار باشه اما واسه من جواب داده یا مثلا بگو باشه بذار وقتش شد بهش فکر می کنم یا مثلا بگو باشه 5 مین خاطرات گذشته رو مرور می کنم اما فقط 5 دقیقه بعد می رم سالاد درست می کنم. منظورم اینه که تو برای افکارت برنامه بریز و کنترلش کن نذار افکارت به خصوص گذشته ها کنترلت کنه. این نشونه افسردگی هستش که آدم تو گذشته سیر می کنه. مثلا نامه رو پیدا کردی نخونش بذار سر جاش به جاش بگو یه نامه دیگه می نویسم براش.

    یه مورد دیگه اینکه در مورد گذشته زندگی ات رو با کسی مقایسه نکن با گذشته خودت هم مقایسه نکن نگو خونه بابام اینجوری بود الان این وضعمه. نگو قبلا عذاب می کشیدم هنوزم می کشم بگو تجربه پیدا کردم بگو بزرگ شدم بگو از گذشته یاد گرفتم که برای خوشحال کردن بقیه زندگی نکنم از گذشته یاد گرفتم تا با شوهرم چطور برخورد کنم . می دونی این سختیها آدما رو با درک و شعور می کنه. می تونی خیلی ها رو درک کنی و تورو آدم ارزشمند تری می کنه. می تونی بچه هات رو خیلی خوب تر از مادرای دیگه حتی راهنمایی کنی. عذابهای گذشته همیشه هم بد نیست . خود من یاد گرفتم برای خودم زندگی کنم چون من همش رضایت شوهر مادر شوهر پدر شوهر برام مهم بود دیدم با وجود این کسی که متوجه نشه دستتم ات آرنج عسل کنی بذاری دهنشون بازم گاز می گیرن پس چرا از الان لذت نبرم. پس از گذشتت درس بگیر.

    یه موضوع دیگه من و همسرم مشکلات این چنینی داشتیم در واقع مشکل تو زندگی همه هست شاید برای بعضی پررنگ برای بعضی کمرنگ من معمولا سعی می کنم تو تاپیک های مشابه زندگی خودم نظر بدم یا کمک می کنه یا حداقلش دلگرمی می ده. ما به مشاور مراجعه کردیم چون شوهرم حرف مشاور رو قبول داره نه حرف من رو قبول داره نه هیچ کس دیگه ای رو قبلش من مقاومت می کردم و ناراحت بودم که چرا باید حرفامو به وسیله شخص سوم بهش بزنم و این من رو عذاب می داد اما بعد به جنبه مثبتش نگاه کردم اینکه باز خوبه حداقل حرف یکی رو می پذیره و هر بار پیش مشاور می رفتیم من محکوم بودم و همسرم قربانی اینبار تصمیم گرفتم به جای شکایت و گریه و پیش کشیدن گذشته رفتار جراتمندانه داشته باشم و از خواسته ها و حق و حقوقم به عنوان یه زن بگم و تونستم مشاور رو قانع کنم که به همسرم بگه من به چی نیاز دارم و توجهی که ازم سلب شده بود رو بهم برگردونه.

    مواردی رو که پیش میاد با همسرم و من رو ناراحت می کنه هر روز خلاصه وار یادداشت می کنم که به مشاور بگم و این باعث می شه وقتی می نویسم از دیدگاه مشاور بهش نگاه کنم بگم شاید این حرف رو زده منظوری نداشته شاید اگه بهش بگی از این حرف به این دلیل ناراحت شدم دیگه نزنه و همین کار رو می کنم بهش می گم برداشتم از حرف تو این بود و به نظرم این زیاد جالب نیست که تو اینطوری در مورد من یا خانوادم بگی بعد همسرم عذرخواهی می کنه می گه نه همچین منظوری نداشتم و اینجوری نه من توخودم حرص می خورم و اخلاقم بد می شه نه همسرم رو ول کردم به امان خدا که صحبت درست رو یاد نگیره.

    در باره اینکه مسقلی و اینکه رو پای خودت هستی دوستمون خیلی خوب توضیح دادن منم مثل شما هستم و مشاور هم بهم همین رو گفت ما متاسفانه خودکفا هستیم و لوندی بلد نیستیم . مردا زن لوند دوست دارند حالا خوبه شوهرتون خودش با صراحت و صداقت اینو بهت گفته . بگی چشم ولی کار خودت رو بکنی . من تو خونه پدرم همیشه با برادرم دعوام می شد گاهی بی دلیل الان که به خاطر همسرم شروع به شناختن مردها کردم متوجه شدم برادرم بهم می گفت برام آب بیار ناراحت می شدم می گفتم به من چه خودت پاشو برو بخور و این می شد دلخوری اما برای شوهرم می گم چشم شما جوون بخواه. اما اینا به معنی تو سری خور بودن نیستا نمی گم هرچی گفت هیچی نگو به موقع باید ناراحتیت رو نشون بدی سرسنگین شی یا ناراحتیت رو بتونی بیان کنی نه با پرخاش نه با گریه خیلی خوب و ملایم و بدوووووون مقصر جلوه دادن شوهرت .

    در مورد عصبانیت شوهرت تنها کاری که می تونی بکنی پیدا کردن مشاور هستش و اینکه همسرت رو راضی کنی بره با مشاور حرف بزنه کنترل خشم چیزی نیست که تو بتونی در موردش کاری کنی عصبی بودن همسرت در موارد حاد با قرص برطرف می شه تو فقط می تونی کنارش باشی و بهش دلگرمی بدی که کنارش و پا به پاش هستی . من خودم نه به شدت همسر شما اما به خاطر عذاب های گذشتم و خانواده شوهرم به شدت عصبی بودم مثلا همکارم با تلفن حرف می زد من تمرکزم رو از دست می دادم و عصبی می شدم با مشاوره حل شد و اینکه شوهرم زیاد بهم امر و نهی می کرد الان می گم باشه یا می گم به این دلیل این کاری که می خوای رو انجام نمی دم . یا بعضی وقتها به شوخی می گم عالی جناب دستور دادنتون تمام شد بیاید کمکم .

    خودت می تونی زندگی خودت رو شیرین کنی تا وقتی اون بیرون دنبال علت برای مشکلاتت بگردی اونا حل نمی شن . اول گذشته رو بذار کنار با ورزش و رقص و یادداشت فکرت رو منحرف کن . دوم یه مشاور برای کنترل خشم شوهرت پیدا کن اگه نمیاد کتاب زیاد چاپ شده بخر بخون یا بده شوهرت بخونه و کمکش کن. سوم لوند باش و لوندی رو یاد بگیر خداروشکر اینترنت و کتاب هست می تونی دنبال مطالب بگردی و تمرین کنی به خودت 3 ماه زمان بده که یاد بگیری. چهارم مشکلات روزمره ای که ناراحتت می کنه بنویس و بهش فکر کن خیلی وقتها خیلی از ناراحتی ها به خاطر کم شدن اعتماد به نفس خودمونه که مشکلات باعثش می شن. پنجم کارهایی که دوست داری رو انجام بده کارهایی که شادت میکنه هر چی که هست. ششم کتاب هایی مثل آنچه زنان در مورد مردان باید بدانند و برعکس رو بخر و با شوهرت بخون البته اگه اهل مطالعه هست اگر نیست خودت بخون و با ادبیات مناسب و لحن دوست داشتنی به شوهرت بگو. مثلا بگو تو این کتابه گفته ... وااااای واقعا همینجوریه منم .... .

    بازم اگه چیزی به ذهنم رسید می نویسم یه مورد دیگه اینکه رفتار جراتمندانه رو از همین جا پیدا کن بخون خیلی خیلی کمک می کنه به اینکه خودت از زندگیت راضی باشی و مطمئن باش رضایت تو رضایت شوهرت و اخلاق خوبش رو به دنبال داره

    ببخشید طولانی شد
    سلام مریم جانم.امیدوارم حالت خوب باشه و همینطور بیشتر تو زندگیت موفق بشی.خیلی خیلی لطف کردی.حرفهات بسیار آرومم کرد.همسرم متاسفانه مشاوره نمیاد.علی رغم اطلاع و قبول داستن مشکلات شخصی خودش.در مورد افکار گذشته خیلی سعی میکنم اما زیاد موفق نیستم.مثلا همین الان که دترم مینویسم اشکام سرازیرن.مشکلات من و همسرم اکثر وقتا از چیزای کوچیک پیش میاد.ایشون خیلی حساسه و متاسفانه منم همینطور.ابشون خیلی رو خانواده من زوم میکنه.گاها با کنایه راجع به خانواده من صحبت میکنه که اذیت میشم.اما در عوض اصلا اجازه صحبت نمیده به من که بخام حرفی از خانوادش بزنم.میخام یه مثال بزنم شما به من بگید در مسائلی که از چیزهای کوچیک شروع مبشه چطور میتونم پیشگیری کنم که کار بالا نگیره.همسرم خیلی راجع به رفتار خانوادم با من حساسه و منو دایم با خواهرم مقایسه میکنه.اینکه مثلا توی مجردی من فلان وسیله رو نداشتم اما خواهرم داشته.اینارو چندین و چند بار مطرح کرده یا مثلا خانوادت مخصوصا مادرت به خواهرت بیشتر از تو بها میدن اصلا انگار تو رو دوست نداره.همه اختیار زندگیشون با اونه حتی اینکه چرا واسه خواهرت بینیشو عمل کردن و تو رو نه چرا اون رانندگی کرده با ماشین بابات دستش پر شده تو هم برو با ماشین بابات تمرین کن.خیر سرمون خودمو ماشین داریم اخه خجالت اور نیست این حرفا.در صورتیکه منم 13 سال پیش با 500 تومن عمل لیزیک کردم یا خواهرت که تازه کوچیکتره حق تو رو خورده.اولا اینطور نیست.تو خونه ما همه چیز عادلانه بوده حالا هر کس برحسب نیازش.بعدشم دلم میخاد بهش بگم به تو چه به تو ربطی نداره.پدرش از راهنمایی هیچ پولی بهش نداده.کلا خیلی خسیسه تا الان کوچکترین هدیه یا کاری واسه ما نکرده.و حتی واسه عروسی ما هم شاید 400تومن خرج کرد اونم هدیه عروسی.برادرش رفته خارج واسه ادامه تحصیل البته با کمک مادرش.اونیکی خرج دانشگاهشو مادرش داده.بعد تو زندگی ما دخالت میکنه با اینهمه تبعیض تو خانواده خودش.این جور حرفاش و یا کنایه هاش اذیتم میکنه.امروز بعد از یک هفته برگشته خونه از نیامده شروع کرد غر زدن به جای وسایلو. چرا ار کشو بازه چکار داستی تو کشو و..خیلی اروم بهش گفتم لطفا از راه نرسیده شروع نکن به غر و گیر دادن. عصر بعد من یه سری وسیله از دوران دانشجویی خواهرم که معماری خونده پیدا کردم تو خونه مادرم گفتم شاید به درد همسرم بخوره.یهو گفت دانشجوییشم پرخرج تر از تو بوده.تو دلم گفتم اخه اون دانشگاه سراسری بود و من ازاد.اصلا به تو چه.مگه تو خرج کردی.بهش گفتم چرا این حرفارو میزنی بعد با لحن تند به من گفت گفتم که گفتم به تو چه دلم مبخاد هر چی میاد تو ذهنم بگم ازین برخوردش ناراحت شدم و اروم گفتم ادبیات حرف زردنت ناراحت کننده است اگه دلیلی داری منطقی بیار.که گفت باشه درست میگی.بعد گفت تو چرا اینقدر حساسی رو این مسایل.من گفتم خب من اینکه همسرم فکرشو درگیر این مسایل بی اهمیت بکنه ناراحت میشم اخه اینا مال مجردی و گذشته منه چه تاثیری در زندگی امروز ما داره.گفت خیلیم ربط داره و تاثیر داره.بعد دوباره با لحن بد و اشاره دست به شکل دک کردن گفت برو برو برو رد کارت.خیلی بهم برخورد.حرکاتش واقعا زشته.خب من باید چکار کنم بخام اهمیت ندم که نمیشه چون تا حالا 100 بار گفته و خودم حرص میخورم از درون و احساسم و رفتارم عوض میشه.مطرح هم که بکنم اینجوری تندی میکنه.دوستان میگن باید لطافت بیشتری به خرج بدی اخه مثلا در این مورد من چه لطافتی و محبتی به خرج بدم.واقعا کفرمو در میاره.اخه به اونچه که هی چند وقت یبار تیکه میاد.مگه من به خانوادش کار دارم.اخه یه چیزو یه بار مطرح میکنن نه 100 بار.بعدشم قهر کرد.
    میخام بدونم چطور در اینجور مسایل رفتار کنم که اصلا قضیه پیش نره.آیا من زیادی حساسم؟
    آیا زیادی زودرنجم؟
    آیا نباید هیچ دفاعی بکنم از خودم یا خانوادم مبادا دعوا بشه؟
    سیاست رفتار با این مردی که منتظره تلنگره چیه واقعا.
    چکار کنم که در هر بحثی مخصوصا وقتی حق با منه به دعوا و توهین نکشه.چطور مطرح کنم.چون واقعا شده خیلی با ملایمت و اروم خواستمو و یا ناراحتمیو مطرح کردم اما واکنش خوبی ندیدم.اینجا به بنبست میرسم.احساس میکنم غرورم و شخصیتم له شده .تحقیر شدم و تازه باید با این حس تحقیر بسازم و بسوزم.خودم چجوری کمک کنم به خودم.ایا نباید انتظار داشته باشم که اونون عامل بیرونی یعنی همسرم مشکلو حل کنه؟
    و سوال دیگه اینکه وقتی از مساله ای ناراحت میشم و باهاش مطرح میکنم اما اون هیچ عذرخواهی نمیکنه و حتی نشون نمیده متاسفه.من چکار کنم .اون مشکل تو ذهن من حل نشده وحالمو بد کرده و مسلما نمیتونم باهاش عادی برخورد کنم انگار اتفاقی نیفتاده.سرسنگین شدن هم هیچ تاثیری نداره چون اون دست پیشو گرفته قبل از من.
    ممنون میشم این دو موردم راهنماییم کنید.میدونم که نوشتن و تایپ کردن خیلی سخته و واقعا لطف مبکنید.
    پیشگیری از جار و جنجال
    رفع و حل مشکلی که همسرم باعث شده اما خودش اقدامی نمیکنه
    ویرایش توسط مایکا : دوشنبه 23 اسفند 95 در ساعت 22:48

  7. #16
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    شنبه 06 شهریور 00 [ 17:16]
    تاریخ عضویت
    1393-3-20
    نوشته ها
    188
    امتیاز
    9,113
    سطح
    64
    Points: 9,113, Level: 64
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 237
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger First Class5000 Experience Points
    تشکرها
    172

    تشکرشده 281 در 129 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    به نظرم شما یک خانم فوق العاده خوب و منطقی هستید و افرین به تلاش و کوشش شما برای حل مشکلات
    من متخصص یا مشاور نیستم ولی مشکلات شبیه شما رو داشتم باید بگم خوشحالم که همسرتون با این اوضاع عدم کنترل عصبانیت حداقل دست بزن ندارند و شما از این بابت در امنیت هستید. کارهای همسرتون بیشتر از عدم کنترل خشم تحقیر و توهین هست به نظر میرسه وارد جنگ روانی با شما شدند حالا علتش چی هست معلوم نیست . تا زمانی که علت اصلی این ناراحتی رو پیدا نکنید و همسرتون رو متوجه علت اصلی رفتارش نکنید اوضاع به همین صورت خواهد بود. و راهکارهای کنترل خشم ازجمله سکوت و ترک محل که خیلی در لحظات عصبانیت کاربردی هستند تاثیرش موقت خواهد بود. خودتون هم این موضوع رو تجربه کردید .من هم شش ماه اول زندگیم مثل شما بودم و از رفتارهای شوهرم گیج شده بودم و مدام بدنبال پیدا کردن علت و تقصیر در خودم بودم.
    بعد تصمیم گرفتم راهکارهایی رو که نتیجه ندادند رو کنار بزارم و راههای جدیدی رو امتحان کنم
    در نهایت هم با کمک مشاور و بیشتر هم با کمک ارامش و اعتماد به نفس و تلاش خودم متوجه شدم علت رفتارهاش ذهنیت منفی هست که خانواده اش در مورد من و خانواده ام از همون اول در همسرم بوجود اوردن البته با طرز فکری که خانواده ایشون دارند با هرکسی ازدواج میکردند همین مسایل و ذهنیت رو بوجود می اوردند. من همسرم رو متوجه این موضوع کردم البته با کمک مشاور و خیلی اوضاع بهتر شده هرچند که همسرم بعد از 5 سال هنوز هم قبول نداره که علت بیشتر رفتارهاش ذهنیت منفی و دشمن گرایی خودش و خانواده اش با من بوده ولی میدونم که ته دلش قبول داره.
    اینکه شوهرتون تا از در تو اومده دنبال بهانه هست نشون میده که پیش ذهنیت منفی داره. و تو ذهنش مدام داره با دشمنش که شما و خانواده تون هستید دعوا میکنه و این خیلی خسته اش میکنه
    من پیشنهاداتی میدم که عملی کنید ولی خودتون باید راه مناسب رو از بینشون پیدا کنید یعنی با توجه به شرایطی که پیش میاد.
    واضح تر بگم کاری که باید بکنید راه ازمون و خطاست
    خودتون هم باید ابتکار و خلایت داشته باشید
    تا دلیل رفتارها ی همسرتون و راه حلش رو پیدا کنید
    1 حرفهایی که تو دلتون میزنید رو رو کنید چرا مستقیم نمیگید؟ نیازی به بازی من خیلی صبورم نیست. شوهرتون بخاطر صبر از شما تشکر نمیکنه چون فکر میکنه شما ازش میترسید و نمیتونید از حق تون دفاع کنید این ضعف شماست . ناراحتی و خواسته هاتون رو جراتمندانه بگید و از شروع دعوا نترسید چون در هر صورت شوهرتون دعوا راه میندازه. ان قدر باید محکم باشید و نترسید تا بالاخره شوهرتون به حرفت هاتون گوش بده راههای مختلفی برای حرف زدن پیدا کنید و از دعوا نترسید و تا زمانی که تصمیم نگرفته به حرفهاتون گوش بده کوتاه نیایید چون این اولین و مهمترین قدم هست . شوهرتون باید به شما گوش بده . چاره دیگری نیست . باز هم میگم تازمانی که جراتمندانه و محکم و بدون ترس از هیچ چیزی نتونید رفتار کنید شوهرتون به شما گوش نخواهد داد.
    2 خودتون تنهایی مشاوره برید من 8 ماه هفته ای یک جلسه خودم تنهایی رفتم . باید اعتماد به نفس خودتون رو بیشتر کنید توهین ها و تحقیرهای شوهرتون به شما اسیب زده باید ترمیمش کنید چون تازمانی که ضعیف باشید نمیتونید از پس شوهرتون بربیایید وقتی خودتون قوی شدید میتونید راهکار مناسب رو هم پیداکنید
    3 به شوهرتون به چشم یک بیمار که نیاز به درمان داره یا یک بچه که نیاز به تربیت داره نگاه کنیدو خودتون رو بزرگسالی بدونید که میخواهید بهش کمک کنید
    این کار شاید بتونه موقتا حالتون رو بهتر کنه. انشا اله بعد از حل مشکلات کم کم شوهرتون رو به عنوان حامی و عشق زندگیتون داشته باشید
    من تو این راه موفق شدم چرا شما نباشید
    به امید خبرهای خوش
    البته بگم این راه طولانی هست
    خسته نشی یه موقع

  8. #17
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام مایکای عزیز خوشحال می شم بتونم قسمتی از تحربیاتم رو بهت بگم که شاید بتونه آرومت کنه و اگه مناسب بود کمکت کنه. می دونی آدما با هم فرق می کنم همون روانشناس هم باید چندین جلسه با بیمارش حرف بزنه که بتونه راهنماییش کنه نمی شه واسه همه یه نسخه پیچید
    من با دوست عزیزمون maadar موافقم . همسر من هم به دلیل ذهنیت منفی که خونوادش براش از من و خونوادم ساخته بودم تو دوره نامزدیمون دنبال جنگ روانی بود من مادرم رو خیلی دوست دارم و همه توی فامیل هم می دونستند و تو دوران نامزدی همسرم به من می گفت من وابسته هستم و نمی تونم به حرف مادرم نه بگم در صورتی که برعکس این قضیه صادق بود و من بارها خودم دیدم که از مادرش می ترسید (چون بر خلاف میلش مادرش رو تائید می کرد) و نمی تونست نه بگه. اما بعد از ازدواج واقعا هفته ای یه بار بیشتر نمی رم بهش سر بزنم (یعنی وابسته نیستم و نبودم ) حتی سه ماه اول ازدواجم مادرم رفته بودن سفر روزهایی که اکثرا دیدم دخترهای دیگه مدام دلتنگ می شن و به دیدن خونوادشون می رم من با یه تلفن به مادرم رد کردم اون دوران رو . همسرم خودش فهمید این قضیه و این تصویر ذهنی برطرف شد که بعدها فهمیدم ایجادش از طرف مادرشون بوده. الان شده مثال توی زندگیمون هرچند شوهر من زیاد عصبانی نمی شه اما هر بار مقایسه می کنه یا یه صفتی رو بهم نسبت می ده که درست نیست ازش می پرسم من وابسته بودم مطمئنا می گه نه بعد بهش می گم پس زود قضاوت نکن و این حرفی هم که می زنی در مورد من صادق نیست باید حرفای منم بشنوی بعد بهم خصوصیتی رو نسبت بدی.

    الان نمی خوایم تورو به خونواده شوهرت بدبین کنیم اصلا . فقط می خوایم کمکت کنیم با کمترین عذاب زندگی کنی و خوشبختی رو حس کنی. مطمئنا روزهای خوشی هم دارید که شوهرت حالش خوبه یا پرانرژی هستش یکی از این روزارو انتخاب کن و خیلی منطقی با شوهرت صحبت کن (باز هم رفتار جراتمندانه رو که تو همین تالار هست بهت پیشنهاد می کنم بخونی) . بار اول و دوم کسی درست نمی شه باید زمان بذاری. اصلا با هم قرار بذارید 15 هر ماه مثلا یه جلسه داشته بشید بدون دعوا و پرخاش مشکلاتی رو که دارید بنویسید و با هم دنبال راه حل بگردید

    حتما لازم نیست پیش مشاور برید که از مشکلات همسرت با خبر شی اگر همسرت جلسه دو نفریتون رو قبول کرد می تونی بشینی می دونم خیلی سخته ولی هر چیزی که از خونوادت گفت رو بشنوی حتی نوت برداری بازم می گم کنترل ناراحتی و عصبانیت خیلی سخته اینا رو منی می گم که تجربه کردم با همه ناراحتی هایی که از همسرم و خونوادش داشتم نشستم دیدم با کمال پررویی چه توقع هایی هم داره یکی دو جلسه اول به جر و بحث و دعوا کشید (اینا رو می گم که مایوس نشی) اما بعد صحبت کردیم دیدم مشکلات ما خیلی کوچیک هست و هر کدوم برای خودش بزرگش کرده.

    مثلا همسرت می گه خواهرات اینجوری خونوادت اونجوری شما فقط گوش بده حرفش رو هم قطع نکن بذار بگه تا خسته شه بعد بگو راه حلت برای این مشکل چیه ؟ بگو مثلا خونوادم برام ماشین نخریدن الان راه حلت چیه ؟ (راستش من فکر می کنم شوهر شما فکر می کنه که شما خونوادتون رو بیشتر از اون دوست داری چون هر بار صحبت می کنه دفاع می کنی البته حق با توئه و غیر از این باشه باید شک کرد اما شوهرت مشکل درک کردن داره شاید رابطه خودش با خونوادش انقدر صمیمی نیست که شما با خونوادتون هستین و از روی حسادت حرفهایی می زنه که در جهت تخریب و تحقیر شما و خونوادتونه البته این حدس منه بر اساس برداشت از حرفات)

    بهش بگو الان شرایط اینه واسه حلش چیکار کنیم . بگو اصلا به فرض تو درست می گی خونوادم برای من کم گذاشتن و به خواهرم رسیدن الان ما باید چیکار کنیم ؟ خودت راه حل بده چون من الان یه زندگی شاد می خوام.
    بگو تو من رو به خاطر شخصیت خودم انتخاب کردی یا خونوادم ؟ اگه گفت خود شما بگو پس لطفا دست از مقایسه بردار بیا خودمون دو تا زندگی کنیم . می دونم سخته آدم باید غرورش رو جلوی یه سری افراد له کنه که قبل از ازدواج به قول معروف تره هم براشون خورد نمی کردی اما الان شوهرته و باید خودتون دوتا همدیگرو یکی بدونید. نباید به خاطر خونواده ها لحظات خوش خودتون رو خراب کنید (نمی گم خانواده مهم نیست اما حساست نشوون دادن فقط نقطه ضعف درست می کنه)
    انگار همسرت با شما تو جنگ قدرته و برای تخریبت نقطه ضعف دستش دادی. این دفعه از خونوادت گفت با اینکه می دونم خیلی سخته اما بگو راه حلت چیه چون واقعا خسته شدم از اینکه مقایسه شم.

    همیشه هم صبر و مدارا جواب نمی ده بهت گفتم واسه همه افراد نمی شه نسخه یکسان پیچید تا الان صبر کردی جواب نگرفتی . نمی گم دعوا کن اتفاقا پرخاش هم نباید داشته باشی فقط با جرات و با اعتماد به نفس حرف بزن . شده کتاب بخون که اعتماد به نفس و سخنوریت رو تقویت کنی.

    من به خاطر رفتارهای خونواده همسرم با من (بی دلیل نبود) مثل همسر شما شده بودم سر هر چیز کوچک به همسرم گیر می دادم و پای خونوادش رو وسط می کشیدم و البته تبعیض بین دو برادر رو یاد آور می شدم . مشاور به من گفت به خاطر آدمهایی که تو زندگیت قد بند انگشت نقش دارن زندگی شوهرت که نیمی از وجودت نقش داره واست رو خراب نکن. یکی باید این حرف رو به شوهرتون بزنه باید به خودش بیاد متاسفانه خودت نمی تونی بگی چون حرف تورو قبول نمی کنه. شوهرت وارد خونواده گرم شما شده و مقایسه می کنه با خونواده خودش یه حسادت خفته تو وجودش بیدار شده و بدون اینکه کسی بهش بدی کرده باشه با خونواده شما دشمن شده. اتفاقا خوب می دونه و می فهمه که خونوادت چقدر به شما رسیدن .

    عزیزم تو زیادی حساس نیستی اتفاقا خیلی هم نرمالی هر کس همسرش از خونوادش انتقاد کنه یا نظر منفی بده ناراحت می شه و شوهرت خیلی کار اشتباهی می کنه اما تو زنی و مدیر خونه ای باید مدیریت کنی و بازم توصیه می کنم کتاب بخون که چه جوری این حسادت یا خشم خفته رو خاموش کنی. محبت یه راه حله. من خودم برام سخته شوهرم بهم بگه مادرت اینجوری و لی برم نوازشش کنم اصلا نمی شه و اگه این کار رو کنی به نظرم شاید از چشم شوهرت بیفتی حتی . هر چیزی جایی داره. بازم می گم نه دعوا نه قربون صدقه . جراتمندانه و محکم و منطقی

    شاید زود رنج باشی اینم به خاطر توجه خونواده مهربونته معمولا ماها بهمون از گل نازکتر گفته نشده میریم می افتیم دست کسی که مدام انتقاد می کنه ما قبل از ازدواج پیش مشاور رفته بودیم و تیپ شخصیتیمون رو گفت اگه می دونی شوهرت نمی آد برو تیپ های شخصیتی رو پیدا کن تو همین تالار هست تطبیق بده ببین شوهرت شبیه کدومه و رفتار درست باهاش کدومه مثلا من از قضاوت و انتقاد با لحن بد عصبانی می شدم . وقتی از همسرم ناراحت می شم می گم این به نظرم انتقاده با لحن بده و بر اساس تیپ شخصیتیم منو ناراحت می کنه اونم قبلا عذر خواهی نمی کرد اما الان چرا . و لحنش رو عوض می کنه. فکر می کنم شما هم مثل من به انتقاد حساسی و خوب طبیعیه با اون لحن بهت بر بخوره . اگه می تونی ترقیبش کن برای رفتن به مشاوره بگو بریم تیپای شخصیتیمونو بشناسیم و خیلی هیجان انگیزه دقیقا می گه ما چی دوست داریم از چی بدمون میاد می تونیم بیشتر خوش بگذرونیم. با گفتن جنبه های منفی مشاوره ترغیبش کن . نگو تو مشکل داری بیا بریم درمانت کنیم بگو بیا بریم یاد بگیریم زندگی کنیم. تو مدرسه که این چیزا رو یاد نمی دن متاسفانه. بیا بریم من مفهمم چه جوری تورو خوشحال و آروم و خوشبخت کنم. خلاصه لازم نیست قربون صدقه اش بری فقط بگو بهش چقدر اون برات مهمه و نظراتش چقدر روت تاثیر می ذاره. و اینکه چقدر دوست داری ازت تعریف کنه چون خودش و نظرش برات مهمه . می دونم سخته ولی منم با همه سختیها این کارارو انجام دادم. هرچند شاید من خودم با این میزان حساسیتم یک بار رفتار شوهرت باهام می شد می ذاشتم می رفتم . تو خیلی محترم و صبوری واقعا آفرین. اما لازم نیست چیزی رو تحمل کنی و لحظه های خوب زندگیت رو بشینی حرص بخوری.

    حالت تدافعی در برابر خونوادت کاملا نرماله ولی در برابر شوهرت اگه بهت گفت برو خونه بابات رانندگی یاد بگیر بازم می دونم خیلی سخته بگو بابام بهم ماشین نداد اصلا بهم اعتماد نداشت تو درست می گی ولی الان تو که شوهرمی تو تکیه گاهمی بیا یادم بده. بذار همه حسرت زندگیم رو بخورن . بیا بریم جمعه ها دوساعت رانندگی کنیم. برید یه جای خلوت چای یا نسکافه و شیرینی ببر بعد از رانندگی بشینید یه جای خوش آب و هوا بخورید و 4 تا عکس بگیرید برگردید. می گه خواهرت رشتش گرون بود بگو هر کسی یه علائقی داره اون دوست داشت معماری بخونه من این درس شایدم تو راست می گی پول براش مهم بود اما برای من پول مهم نیست من دوست دارم شوهرم من رو واسه خودم و شخصیتم بخواد (با اینکه می دونم با این ناراحتیهایی که درست کرده سخته ) ولی بگو که خوشبختانه من مرد رویاهامو پیدا کردم .

    این منتظر تلنگر بودن ریشه داره و باید علتش رو پیدا کنی آدما بعضی وقتها پر می شن و به جایی می رسن که منتظر تلنگرن . حالا این پر شدن رو باید ببینی از کجا بوده. به خاطر مشکلات گذشته یا خونوادش یا حسادت یا هر چیز دیگه ... وقتی ریشه یابی کردی باید مرهم بذاری رو اون زخم البته عزیزم خودتم کم عذاب نکشیدی . خودتم دوست داشته باش برقص شوهرت میاد خونه سریع یع آهنگ شاد بذار تا شروع کرد به گیر دادن بگو اینا رو ولش کن بیا با من برقص دلم تنگ شده بود واست. یا تا اومد بگه خونوادت اینجوری بگو اینا رو ولش کن بریم بیرون سیب زمینی بخوریم ؟ یا میای بازی کنیم ؟ 4 تا بازی فکری بخر بذار ذهنش مشغول بردن از تو تو بازی بشه نه تو زندگی شده عمدا بهش بباز . اگه دیدی پررو بازی در میاره ببرش .

    انتظار حل مشکل از طرف شوهرت کاملا درست و منطقیه اصلا اساسا حل مشکلات بر عهده مرد خونوادست و این رو بهش بگو . بگو تو مشکلات رو حل کن من تابع هستم. اگه فکر می کنی با سفر حالت خوب می شه بریم سفر هر جا توبخوای اگه فکر می کنی من مشکل دارم بهم بگو چیه تا جایی که بتونم (رو تا جایی که بتونم تاکید کن) مشکلاتم رو کم می کنم. اما خودت با توجه به خصوصیت شوهرت باید موقع عصبانیت از معرکه فرار کنی منظورم اینه که یا بحث رو عوض کنی یا بری بیرون یه چیزی بخری بهش جواب نده . 1 ساعت بعد بگو می تونم باهات حرف بزنم و ناراحتی های خودت رو بگو . مثلا بگو وقتی فلان حرف رو می زنی من این حس بهم دست می ده شوخی یا جدی من ناراحت می شم حتی تدارک برنامه هایی برات دیدم که باعث می شی تو ذوقم بخوره.

    تو دختر عاقل و قدرتمندو فهمیده ای هستی مطمئنم موفق می شی. ببخشید طولانی می نویسم . با جزئیات می گم و مثال می زنم که دقیقا بدونی باید چیکار کنی حداقل یکی دوبار امتحان کن شاید خودت حالت بهتر شد.

  9. کاربر روبرو از پست مفید maryam.mim تشکرکرده است .

    maadar (پنجشنبه 26 اسفند 95)

  10. #18
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط مایکا نمایش پست ها
    سلام فکور عزیز.ممنون که وقت گذاشتین.
    متاسفانه به خاطر شرایط کاری همسرم مجبورم خیلی از مسایلو با تلفن یا پیام مطرح کنم.و مسلما لحن خیلی توی پیام مشخص نیست.
    مشکل من همینجاست که ایشون در سفرها بسیار بدقلق و انعطاف ناپذیر هستند.سر هر چیزی ممکنه عصبی بشه.مثلا سر صبحانه یا غذا اگه چیزی جلو دستش به موقع نباشه یا مثلا نیمرو سفت باشه.در ماشین بخوره به لباسش و خاکی بشه.یا هر چیز کوچیک باعث بهانه گیری و غر زدنش میشه.توی تاپیک قبلیم خیلی این مثالا رو اورده بودم.در واقع مشکل من با خودسه حتی اگه بهترین همسفرا هم باشن باز بهانه و دعوا راه میندازه.میگه بریم سفر اما انعطاف و سهل گیری و عدم بروز مشکلات جلو دیگرانو دعوا کردن با من جوری که بقیه میفهمن و....که لازمه خوش گذشتن تو سفره نداره.و همه ی سفرهایی که رفتیم واسم زهر شده.
    مشکل من بدقلقی و تندخویی و بد دهانی و عدم کنترل ایشونه.هر چیز ساده رو ختم به دعوا و توهین میکنه.
    ممنون از راهنماییتون دوست عزیز.
    دوباره سلام
    مایکای عزیز من از نوع صحبت شما اینطور برداشت کردم که شما یا از مقصد مسافرت ناراضی هستی یا از همسفری که همسرت در نظر گرفته

    اگر وقتی با همسرت هم صحبت می کنی این مدلی صحبت کنی اون اصلا نمی فهمه منظور شما دقیقا چی هستش
    مثلا شما از عصبی شدن همسرت توی سفر ناراضی هستی و فکر می کنی با وجود رفتارهای خاص ایشون خوش نخواهد گذشت به نحوی که ناراحت نشه دقیقا همینو بگو بهش
    نه اینکه بگی لطفا از قبل هر برنامه ای با من مشورت کن

    بهش می گفتی که احساس می کنم توی مسافرت بهت فشار عصبی میاد و خیلی اذیت میشی دوست ندارم به شما چنین فشاری وارد بشه و ناراحت میشم از طرفی به دلیل فشارهای عصبی که بهت میاد گاها برخورد هات کمی پرخاشگرانه میشه و اینجوری میشه که دو برابر ناراحت میشم و از سفر پشیمون میشم بنابراین فکر می کنم بهتره مقصدی رو انتخاب کنیم که نزدیک تر باشه و راحت بشه رفت و برگشت که هم به شما فشار عصبی نیاد و هم به هردومون بیشتر خوش بگذره

    در رابطه با قضاوتش در مورد خانوادت هم به نظرم یک بار البته حضوری نه تلفنی باهاش به طور جدی صحبت کن بگو من هیچ طرفداری از خانوادم نمی کنم و البته هیچ چیزی رو هم ازشون توقع ندارم درباره خوب و بد کارهاشونم قضاوت نمی کنم در نظر داشته باش که اون افراد حتی اگر با تبعیض هم رفتار کرده باشن خانوادم هستن و به همین شکل باید بپذیرمشون و از شما هم توقع دارم با همه خصوصیات مثبت و منفی که دارن بپذیریشون و اصلا دلم نمیخواد صحبت درباره عملکرد اونها بحث بین من و شما باشه اونا اگر خوب هستن یا بد به هرحال من مسئول رفتاهاشون نیستم همونطور که تو مسئول رفتارهای خانوادت نیستی و فقط مسئول رفتارهای خودتی . اینجا چند تا مثال از تبعیضهای موجود در خانواده خودش بزن و بگو مثلا من باید شما رو به خاطر تبعیضی که مثلا به نظر من میاد مادرت بین بچه هاش گذاشته بازخواست کنم من حتی قضاوت هم حق ندارم بکنم به هر حال مادر شما اینجوری صلاح دیده و اگر من حتی این کارو درست هم نمیدونم میتونم در مورد بچه هام انجام ندم ولی حق محکوم کردن ایشون رو ندارم چه بسا خودم هم در آینده وقتی در اون جایگاه قرار بگیرم به دلایلی نامعلوم همون کارو انجام بدم

    یادت باشه حتی اگه حق رو کامل به خانوادت میدی حالت تدافعی آشکار نداشته باشی که حساسیت همسرت رو دو چندان میکنه لازم نیست سکوت کنی و توی خودت بریزی ولی اعتراضت رو با یه حالت بی تفاوتی بیان کن نه به حالت تدافعی و پرخاشگرانه

    موفق باشی
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
    ویرایش توسط فکور : چهارشنبه 25 اسفند 95 در ساعت 11:59

  11. #19
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 06 فروردین 97 [ 23:21]
    تاریخ عضویت
    1392-5-26
    نوشته ها
    85
    امتیاز
    4,283
    سطح
    41
    Points: 4,283, Level: 41
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 67
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger Second ClassVeteran
    تشکرها
    3

    تشکرشده 17 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    دارم دیوونه میشم.نمیدونید چه حال بدی دارم.4 روز به عید مونده دوباره حالم بد شده.خیلی داغونم.امروز همسرم معلوم نبود چشه.عصر از خونه مامانم اومد دنبالم که بریم خرید کنم.یه ارایشگاه جلو خونه مامانم هست توی راه بهش گفتم از ارایشگاه پرسیدی که تا وقتی برگردی هستش؟ بعد به زور و با حالتی که انگار خیلی زورش اومده از سوال من گفت اره.در صورتیکه من نگران خودش بودم که به کارش برسه.اخه از ثبح میخاست بره ولی ارایشگاه بسته بود.گفتم حالا که بازه به کارش برسه.از ماشین پیاده شدیم گفت گفته تا 8.5 هستم.گفتم خب پس چرا اینقدر سخت جوابمو دادی.یهو باورتون نمیسه تو خیابون شروع کرد به داد زدن جلو مردم وایه همه چیز باید به تو حساب پس بدم ؟اصلا به تو چه تو چکاره ای .داشتم میمردم جلو مردم.زبونم بند اومده بود.هی گفتم هبچی بیا برگردیم بازم داد زد.گفتم داد نزن اروم صداشو بلندتر کرد که میخام داد بزنم.واااااای باورتون نمیشه همه نگاه میکردن.شانس اوردم شب بود.رفتیم زود خرید کردیم برگشتیم.توی راه گفت تو درک نداری درکت زیر صفره جوابی ندادم.بعد اومدیم خونه شروع کرد شنیدی چی گفتم یا باید بلندتر حالیت کنم.جوتبی ندادم.گفت مثل اینکه ابنقدر سرت داد زدم شنواییتم مشکل پیدا کرده.من هبچکس حساب پس نمیدم.بلند ترم بلدم داد بزنم .اگه نمیفهمی.گفتم مگه من چی گفتم گفتم چرا به زور جوابمو دادی.گفت به تو ربطی نداره چرا اصلا به من نگاه کردی.گفتم همه اینا دلیل نمیشه جلو مردم تو خیابون عربده کشی کنی.گفت وایه ادم نرمال نه واسه تو.خیلی سختته راهتو بکش برو.همونطور که قبلا گفتم.
    الان من با این حال بدم چکار کنم.با ابن دل شکسته و تحقیر شده.
    با ابنکه خودشو محق میدونه و اصلا به نظرش کارش بد و زشت نبوده.الان چند تا ارام بخش خوردم.
    واقعا نمیدونم چرا یهو میزنه به سرش
    هر بار هم که علتشو پرسیدم جوابی نداده.از درون مشکل داره و من نمیتونم کاری بکنم خودشم کاری نمیکنه و مشاوره نمیاد..فقط داد میزنه و بد دهنی و بدخلقی.تیر خلاصشم که امروز بود.بازم با دعوا و حالت بد وارد سال جدید میشیم.با تلخی و اضطراب با تحقیر و دل شکسته.
    حساسیتم نسبت به خانوادم کمتر شده.با خانواده همسرم مشکل خیلی حادی ندارم.شوهرم از خانوادم خوشش میاد اما منو با خواهرم مقایسه میکنه.فکر میکنه اون از هر لحاظ بهتر از منه.
    حق اینجور رفتارای زشتو نداره.حق تحقیر من جلو مردم کوچه خیابون.
    تو رو خدا بگید من چکار کنم.
    انگار یهو دیوانه میشه و واقعا هیچی خالیش نیست.همسرم خیلی وجهش وایش مهمه اما اینجوری زد به سیم اخر.دارم دیوانه میشم ازین حرکت زشتش جلو مردم.چکار کنم
    ایا واقعا نباید جدا بشم؟
    ایا اگه من ناراحت بشم از نحوه رفتار همسرم باید اینجوری کنه.شما که میگی بذار دعوا پیش بیاد.تاوانشو با رفتن ابروی خودم پرداختم.
    سرم داره منفجر میشه.
    میخام بدونم همسر شما هم پرخاشگره ؟
    بددهنی میکنه؟ِازین رفتارای غیر نرمال داشته؟
    چه برخوردی کردید
    .الان من با این ابرو ریزی چکار کنم کسی هست مشکلش مثل من باشه
    به بن بست رسیدم
    دارم متلاشی میشم.به هیچکس هم نمیتونم درد دل کنم.دلم میخاد به خانوادم بگم که چقدر اذیت میشم.میگه میخای بیشتر هوار بکشم که همه مردم جمع بشن؟
    مثلا چند روز خوب و مهربونه بعد اینجوری خلقش عوض میشه.با تهدید به طلاق و تحقیر میخاد کارشو از پیش ببره.
    به خدا دارم میبرم
    هیچ امیدی ندارم
    به کی پناه ببرم.خدا صدامو نمیشنوه.
    لطفا بگید چکار کنم.میدونم که به نظرش مقصر من بودم و حق داشته اون جوری هوار حسین کنه.با تهدید و قلدری حرف بزنه.جالبه که اخرشم گفت حیف از من
    ویرایش توسط مایکا : چهارشنبه 25 اسفند 95 در ساعت 21:55

  12. #20
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    با سلام

    شما جند موضوع رو درنظر بگیرید

    * ادامه این وضعیت شما رو از ناراحتی و بی تفاوتی (به گفته خودتان) به طغیان می رسونه.هر چه زودتر و قاطعانه (قاطعیت غیر از خشونت است، میشه با محبت و درعین حال قاطع هم بود) اقدام به حل مشکلات کنید. اگر خودتون تونستید که بهتر. اگر خودتون نتونستید در وهله اول از خانواده وی و درصورت نیاز از خانواده خودتان هم کمک بگیرید.

    * شوهر شما اخلاق تندی دارند؟ علت چیه؟ تربیت؟ فشار کار و ...؟ ناراحتی روحی؟
    * نوع برخورد ایشان با شما که ظاهرا نگاه از بالا به پایین، آمرانه و حتی ازخود متشکرانه است.
    * در شما نیز نوعی احساس وجود دارد، که حتی در مواقع آرام و خوب نمی تونید گذشته رو فراموش کنید. این احساس شما به نوبه خود در روابط تان تاثیرگذار است؟ طبیعتا باید تاثیر بگذارد، حتا اگر خودتان متوجه نباشید.

    چند سوال:
    شما دو نفر و خانوادهای تان از نظر اعتقادات مذهبی، فرهنگ، تحصیلات، موقعیت شغلی و اجتماعی، وضعیت مالی و اقتصادی و ... چگونه هستید؟
    مهریه شما در ابتدا چقدر بود؟ بعد از تجدیدنظر چه مقدار شد؟
    وضعیت مالی آقا در چه حد است؟ پرداخت مهریه و کلا حقوق قانونی شما برایش آسان است یا مشکل؟
    نوع رابطه آقا با خانواده خودش و شما چگونه است؟
    رابطه شما با خانواده خودتان و آقا چگونه است؟
    از ابتدا روابط تان مشکل دار بود یا بعدا ایگونه شد؟ اگر بعدا، از چه زمانی، به چه دلیل و چگونه؟
    و ...
    کلی اطلاعات جامع و دقیق نیاز است تا بشه کمی به عمق و ریشه مشکلات بین شما پی برد.
    در این شرایط آمدن بچه احتمالا اوضاع رو بدتر و پیچیده تر کنه. احتمالا. مگر اینکه ایشون خیلی بچه رو دوست داشته باشه اینقدر که اخلاقش تعدیل بشه. این رو مشاور و روان پزشک باید تشخیص بده.

    اولا مشکلات شما اینجا و از طریق مشاوره اینترنتی حل نمیشه. مخصوصا که فقط یک طرف قضیه حضور داره. با اینحال نظر شخصی خودم (نه کارشناسی، بنده هم کاربر عادی هستم)

    شما دو راه برای حل مشکلات تان رو همزمان پی گیری کنید.
    اول درمان و مراقبت
    دوم برخورد کردن فعال و مثبت

    * در مورد اخلاق بد همسرتان
    اگر مشکل تربیتی و امثال آن باشد کار خیلی سخت میشه. تربیت برای افراد عادت میشه و ترک عادت بسیار سخت است.
    اگر ناشی از کار و محیط بیرون باشه شاید با آموزش و آگاهی دادن به اینکه چگونه از آوردن مشکلات خارج ار خانه به داخل خانواده جلوگیری کنند مشکل تا حدی برطرف بشه
    اگر ریشه مشکل ناراحتی روحی آقا باشه چاره ای جز مداوا بوسیله روان پزشک نیست. بیماری روحی هم یه بیماری مانند بیماری های جسمی که باید تحت درمان قرار بگیره و دارو نیز مصرف بشه. وگرنه باگذشت زمان بدتر و بدتر میشه.
    *در مورد نوع نگاه ایشان به شما و نظرات شان
    مانند مورد قبل، می تواند دلایل و انگیزه های متفاوتی داشته باشد که هر کدام راه حل جداگانه ای می طلبد. با این تفاوت که اگر مشکل ایشان روحی باشد نیاز به روان شناس دارند.
    * خود شما نیز نیاز به درمان دارید. باید احساسات منفی، احساس مظلومیت و ستم دیده گی و افسرگی تان رو ازبین ببرید. حتما به روان پزشک مراجعه کنید. شما هم بخشی از این مشکل هستید. پس خودتون این قسمت رو که دراختیارتون است ترمیم کنید. کمترین فایده آن آسایش روحی خود شما است. کم چیزیه؟

    *برخورد فعال ولی مثبت
    اگر به هردلیلی همسر شما داوطلبانه حاضر نباشد برای حل مشکل اقدام نماید مثلا به روان شناس و روان پزشک مراجعه نماید. یا زبان و رفتار خود را کنترل کند و یا اصرار به ادامه وضعیت سابق داشته باشد، شما راهی ندارید جز اینکه وی رو مجبور کنید. اینکه چه کاری باید بکنید و چه کاری می توانید بکنید بستگی کامل به جواب همان سوال ها یعنی وضعیت شما دو نفر و خانواده های تان دارد. اصل کلی هزینه دار کردن رفتار فعال شخص (توهین، آزار و ...) یا رفتار غیرفعال (بی توجهی و فرار از درمان، ...) دارد. این کار می تواند شامل تنها گذاشتن وی، به میان آوردن خانواده ها، تحت فشار قرار دادن شخص ازنظر مالی و سایر جوانب (مهریه، قرض و ...) .... تا اقدام به تهدید به طلاق و حتی طلاق باشد.

    بازهم تاکید می کنم مشکل شما اینجا حل نمیشه. فقط می توان اظهار نظر و راهنمایی کرد.

    موفق باشید




 
صفحه 2 از 8 نخستنخست 12345678 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. آيا طلاق بهترين راه حل براي من هست؟
    توسط darya.f در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 79
    آخرين نوشته: یکشنبه 22 مرداد 91, 16:33
  2. چطور دو نام کاربری مشابه ممکن است؟!
    توسط هستی در انجمن پیشنهادات ،انتقادات و مشکلات تالار
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: سه شنبه 13 تیر 91, 16:24
  3. من نذاشتم یا خدا نخواست؟ درد های درونم رو چطور درمان کنم؟
    توسط sarshar در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: شنبه 05 فروردین 91, 00:41
  4. X:X اندازه قلب شما چقدر است؟
    توسط فرشته مهربان در انجمن خودآگاهی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 29 بهمن 90, 17:12
  5. کمک کردن به دیگران وظیفه ی ماست؟!
    توسط چشم بارانی در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 3
    آخرين نوشته: یکشنبه 21 آذر 89, 15:57

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 02:41 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.