با سلام و احترام خدمت همه بزرگواران
من خیلی پیشتر بنا به مشکلاتی که در زندگی داشتم از راهنمایی دوستان در این سایت و همچنین مشاوره های فرشته مهربان عزیز و مدیر محترم همدردی بهره بردم و تونستم تصمیم صحیحی بگیرم قاعدتا برای راهنمایی گرفتن برای مشکل کنونیم لازم هست که یه شرح حال مختصر بگم.
حدود یک سال و نیم پیش بعد از مدت ها مشاوره و صحبت با روانشناس و همچنین مدیر محترم همدردی به خاطر شرایط بغرنج زندگیم با داشتن یک فرزند از همسرم جدا شدم و الان از صحت تصمیمی که برای زندگی خودم و فرزندم با تحمل رنج بسیار گرفتم اطمینان دارم و آرامش به زندگی دو نفره ما به حمدلله بازگشته.
در مورد شرایط شخصیم... 30 سال سن دارم و استاد دانشگاهم و در عین حال در مقطع دکترا مشغول به تحصیلم.
و اما موضوع سوال من...
یکی از اساتید من هستن که پیش از جدایی و خیلی قبل تر از این جریانات همیشه و همیشه ارتباط نزدیک و دوستانه و در عین حال همراه با چارچوب داشتیم.استاد بسیار خوبی هستن و متقابلا ایشون هم از من به عنوان دانشجوی خوب و نمونه در جاهای مختلف یاد می کنن و به اصطلاح با هم مچ هستیم در کار و پژوهش به همین سبب ارتباط کاری ما نسبتا بیشتر از سایر اساتیده.
موضوعاتی وجود داره که من رو نگران میکنه
1- ایشون بطور کلی با دانشجویانشون مثل دوست رفتار میکنن و رفتار صمیمانه دارن ( به خصوص دانشجویان دکتری)
2- رفتار حمایتگرانه نسبت به دانشجویان و بالطبع نسبت به من
3- توجه نسبتا خاص و ویژه به من( اختصاص دادن وقت زیاد، در دسترس بودن همیشگی، امتیاز قائل شدن و ...)
4- روحیات بسیار نزدیک
4- وجود خلا عاطفی در من و همینطور در ایشون ( اشاره به داشتن مشکلات بسیار حاد با همسرشون کردن)
با توجه به موضوعاتی که نام بردم نگرانم مرز باریک میان رابطه صمیمانه استاد و شاگردی تبدیل به مهر و وابستگی عاطفی بشه... روابط رو سعی کردم تا حد ضرورت( درسی) نگه دارم اما باز هم نگرانم و فکر میکنم نگرانیم منطقی باشه
لطفا راهنمایی لفرمایید حداقل توی این مقطع که بخاطر اتمام پروژه ارتباطم با ایشون بیشتره چه کنم
سپاس
علاقه مندی ها (Bookmarks)