با سلام
می خواستم مشکل قدیمی و کوچیک من و همسرم رو باهاتون درمیون بزارم . امیدوارم که بتونید کمکم کنید تا مشکلمون برطرف بشه
ما هفت ساله که ازدواج کردیم و به تازگی صاحب یک دختر شیرین شدیم. هر دو هم تحصیلکرده و از خانواده های هم سطح هستیم که خوشبختانه هر دو خانواده کاملا باهامون هماهنگ هستن و مشکلی از این بابت نداریم
من و همسرم هردو همشهری هستیم و الان به تبع شغلم ساکن تهران هستیم و معمولا دو هفته درمیون آخر هفته ها به شهر زادگاهمون میریم. و این موضوع قبل از ازدواج هم جزء برنامه من بود.
منتها من پدرم رو بیست سالی میشه از دست دادم و مادرم با توجه به پیر بودن اکثرا خونه برادرم در شهرستان هست. و خونه پدری میشه گفت ندارم در حال حاضر و همیشه این رو به خانومم گفتم که با وجودی که الان کاملا مستقلم ولی برادرم من رو بزرگ کرده و حق پدری به گردنم داره.
بعد از ازدواج هم با توجه به اینکه خانمم گفت معذب هست که خونه برادرم باشه، وقتی میریم شهرستان محل اسکانمون خونه پدر خانمم هست. البته من بصورت متعادل خونه هر دو هستم
و مشکل اصلی این هست که هر وقت که به خانمم میگم که بریم خونه برادرم سر بزنیم به بهونه های مختلف منو میپیچونه و مثلا میگه دوهفته پیش که خونشون بودیم یا سردی هوا رو بهونه میکنه و میگه خودت تنها برو. ولی من دوست دارم که با خانومم برم مخصوصا الان که دخترم به دنیا اومده. و وقتی هم مثال میزنم که اگر برعکس بود و من حاضر نبودم بیام خونه بابات میگه که پدر منو با برادرت مقایسه نکن و این سرآغاز دعوامون میشه. و این موضوع رو جهت کمک بارها به خانوادش گفتم که همیشه حق رو به من دادن ولی خانم میگه چون میخوان دعوا تموم بشه طرف تورو میگیرن. البته اینو هم بگم که وقتی خانمم میاد خونه برادرم از من بیشتر باهاشون گرم میگیره و برخوردشون کاملا با احترام وصمیمیت متقابل هست. و این وسط فقط سه ساله که رو اعصاب منه و همیشه آخر هفته هامون همراه با دعواست.
میخواستم ببینم اینکه ازش بخوام هر دو هفته یه بار که دوروز خونه باباش هستیم دو ساعت هم خونه برادرم با من بیاد، آیا چیز زیاد و غیر معقولیه؟
ببخشید که طولانی شد.
علاقه مندی ها (Bookmarks)