به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

نمایش نتایج: از شماره 1 تا 6 , از مجموع 6
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 96 [ 00:07]
    تاریخ عضویت
    1395-11-03
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    136
    سطح
    2
    Points: 136, Level: 2
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array

    ادامه راه بهبود ..

    سلام .. صبحتون بخیر .. امید وارم روز زیبایی داشته باشید ..
    دوستان عزیز من مدتی قبل موضوعی به انجمن دادم به اسم گذشته ای تلخ با خاطرات شیرین .. از بزرگ
    از رابطه خودم به مدت سال ها گفتم با فردی که عاشقش بودم ولی متاسفانه علارقم تلاش های هر دومون خانواده ها راضی به ازدواج نشدن تا این که بعد مدت ها بلاخره با زور ازدواج کرد .. و من بخاطر این مکه میدیدم اگه من نباشم زندگی بهتری داره از زندگیش رفتم ..
    ..
    ..
    ..
    ..
    تو این چند وقت که از هم جدا بودیم و من دیگه به این اطمینان رسیده بودم من همه چی تمومه شده بودم مثل به مورده ی متحرک که‌ فقط راه میرفت و هیچ اثری از زندگی نداشت ..
    روز به روز حالم بدتر میشدم من داغون تر میشدم .. سیع کردم که از این سایت کمک بگیرم و کمک همه گرفتم ولی بهبود چشم گیری نداشتم ..
    تا این هفته پیش به طور اتفاقی عکس عشقمو دیدم .. دستش حلقه نامزدی بود و ی لبخند به لب داشت ..
    اون روز بعد مدت ها خیلی خوشحال شدم .. واقعا انگار ی انرژی دیگه ای تو من دمیده بودند ..
    اصلا ناراحت نشدم بلکه وقتی دیدم که‌ چقدر خوشحاله .. چقدر تپل شده و معلومه زندگی خوبی رو داره از خوشحالی نزدیک بود گریم بگیره الان من حتی بش فکر میکنم خوشحالم من اون شاده ..
    بخدا تنها خواسته من همیشه همین بوده حتی اگه من کنارش نباشم ولی اون خوشحال باشه من راضی هستم ..
    از اون روز خیلی تونستم پیشرفت کنم و ب زندگی عادی برگردم .. خودمو با کار کردن مشغول نگهر داشتم اما ی مشکلی از وقتی ک از هم جدا شدیم تو من دیده میشه و داره هر روز پرنگ تر میشه ..
    من دیگه هیچ احساسی ندارم نسبت به هیچ چیز ..
    به ادم بی روح ..
    وقتی تو جمع دوستام هستم اونا ی جک میگن و همه میخندن من هیچ حسی ندارم .. فقط چون طبیعی جلوه کنه میخندم
    وقتی ی حادثه وحشتناک پیش میاد من عین خیالمم نیست فقط برای این من طبیعی جلوه کنم چهره غم ناک میگیرم
    برای مثال عموی من سرطان گرفت اما با این ک حتی از پدر ب من نزدیک تره من کوچک درین حسی نذاشتم تنها حسی از وقتی که از هم جدا شدیم تو من دیده شده همون روزیه که‌ عکسشو دیدم و خوشحال شدم از ته قلبم که‌ اون خوبه حتی بدون من ..
    انگار ی رباط هستم من برنامه ریزی شده که‌ بخنده با گریه کنه در شرایط خاص ولی هیچ حسی نداره و همش مصنوعی هست ..
    بازم ببخشید که‌ می‌نویسم و سرتونو درد میارم
    نوشتن ارومم میکنه .ممنون از همه

  2. 2 کاربر از پست مفید San.sor تشکرکرده اند .

    Ramin231 (یکشنبه 01 اسفند 95), ستاره زیبا (سه شنبه 26 بهمن 95)

  3. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    دوست عزیز ذهنه شما داره روال طبیعیشو طی میکنه و اگه شمام طبیعی عمل کنید بعد مدتی دوباره مثله دوستاتون انرژی رفته تون برخواهد گشت و زندگی دوباره ای رو شروع خواهید کرد و نگران اینکه از هیچی لذت نمیبرم یا مثله ربات شدم و این چیزها نباشید

    همه بعد از یه همچین تجربه هائی به این مدل رفتارها دچار میشن و احساس پوچ بودن و خلا میکنن

    فقط چن تا کار و باید انجام بدید تا بهبودیتون حاصل بشه

    دگ سراغه عکس و خاطره و هر چی از ایشون دارین نباید برید و باید جلوی خودتونو بگیرید

    شماره تلفنشو حذف کنید و اگه تو شبکه های مجازی دنبالش میکنید کنسلش کنید و کلیه خطوط منتهی به ایشونو مسدود کنید مثلا شاید از طریق یه دوست یا فالور مشترک چشمتون به اسمش بیفته و ...

    دیدتونو نسبت به ایشون عوض کنید و در چشم یه غریبه تجسمش کنید

    کم کم برا زندگی جدید خودتون برنامه ریزی کنید و نمیخواد خیلی ارزوهای زیادی بنویسید در حد اینکه میخوام بعد از این چه کارهای مثبتی انجام بدم

    حدود 7-8 ماه صبر داشته باشید تا همه چی بیاد سر جاش

  4. کاربر روبرو از پست مفید جوادیان تشکرکرده است .

    Ramin231 (یکشنبه 01 اسفند 95)

  5. #3
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 96 [ 00:07]
    تاریخ عضویت
    1395-11-03
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    136
    سطح
    2
    Points: 136, Level: 2
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سپاس دوست عزیز ..
    ..
    ببخشید بازهم می‌نویسم اما حس میکنم به کمک نیاز دارم ..
    هر انسانی شخصیت و مشکل خودشو بهتر از همه میدونه و من هم مشکلمو میدونم ..
    ساده بگم دوست ندارم فراموشش کنم ..با این کم باعث تغییر. منفی تو زندگیم شده حتی دوست ندارم فراموشش کنم .. چه برسه به این که بتونم یا نه ..
    هنوز تو ذهنم باهاش حرف می‌زنم .. هنوز تو ذهنم مثل قبلنا اذیتش میکنم ((شوخی های خاص خودمون)) و هنوز تو ذهنم از طرف اون به خودم جواب میدم ..
    ای کاش اون دختر بدی بود که‌ می‌تونستم فراموشش کنم اما هرچی فکر میکنم به طور عجیبی بی نقص بود .
    ساده بخوام بگم ...... من تونستم اون یه نفر از بین یه ملیونو پیدا کنم اما از دستش دادم
    با این کن هر دومون سالها تلاش کردیم به همراه برسیم اما نشد ..
    من حتی دوست ندارم فراموشش کنم دوست دارم با خاطراتش زندگی کنم ..
    خدارو شکر مشکل مالی ندارم اما به خاطر این کن فراموشش کنم از ساعت شیش صبح تا هشت شب میرم سر کار تا ذهنم مشغول باشه ..
    وقتی همین جمعه اومد و کار تعطیل بود با این که از شدت خستگی نمیتونستم رو پاهام بند بشم و فقط بدنم استراحت میخواست نتونستم تو خونه وایسم و بغض شدیدی داشتم به دوستم زنگ زدم و ازش خواهش کردم برم کمکش کار کنم .
    تا فقط ذهنم مشغول باشه ..
    ..
    قبل از اشنایی با اون خانوم من ادم خوبی نبودم اما اون اونقدر بی نقص بود ک من روز ب روز بهتر شدم خیلی کمکم کرد منو از نو ساخت .. باعث شد بفهمم مهربونی ..عشق ورزیدن ..خوب بودن و .... هزار چیز دیگه یعنی چی ..
    عاشقانه همو دوست داشتیم باعث رشد ذهنی و فکری من شد .. یه جورایی اون باعث بلوغ ذهنی من شد با رفتار بی نقصش ..
    الان می‌فهمم اون موقع من ی پسر بچه بودم اما اون دختر با رفتاراش منو مرد کرد به من همه چی داد هرچیزی که‌ به مرد تو زندگیش نیاز داره بهم داد ..
    واقعا وصف کردن اون دختر غیر ممکنه ..
    یادش بخیر یکی از تفریحاتمون این بود که‌ بریمو جمعه ها کوه رو تمیز کنیم با ی گروه حامی محیط زیست .
    من روز ب روز داشتم بهترم بهترم میشدم اگه کار اشتباهی میکردم اونقدر با مهر و محبتش جواب کار بد منو میداد ک من خودم بعدش خجالت می‌کشیدم هنوز نمیتونم حضم کنم ی چنین فرشته ای وجود داشته ..
    این ک میگن پشت هر مرد موفق ی بانو وجود داره رو من خودم شخصا تجربه کردم
    روزی که‌ رفتم خودش میدونست .. از نگاهش خوندم که‌ فهمید برای اسایش خودش رفتم چون کنار من داشت نابود میشد و خانواده مذهبیش روز ب روز بیشتر اذیتش میکردن ..
    من رفتم چون دوست داشتم اون از این عذاب در بیاد
    ولی قلبم هیچ وقت نرفت
    کم کم داره میشه یک سال که گذشته اما من هنوز که‌ هنوز دارم بیشتر عاشقق میشم
    حتی دوست ندارم ک فراموشش کنم با این ک عذابم میده اما برام لذت بخشه فکر کردن به اون دختر ..
    به جورایی با درد های خودم حال میکنم
    ..
    ..

    خسته شدم و کمک میخوام راه گذشتن رو بلد نیستم ..
    وحتی قلبم دوست ندارم من بگذرم

    - - - Updated - - -

    سپاس دوست عزیز ..
    ..
    ببخشید بازهم می‌نویسم اما حس میکنم به کمک نیاز دارم ..
    هر انسانی شخصیت و مشکل خودشو بهتر از همه میدونه و من هم مشکلمو میدونم ..
    ساده بگم دوست ندارم فراموشش کنم ..با این کم باعث تغییر. منفی تو زندگیم شده حتی دوست ندارم فراموشش کنم .. چه برسه به این که بتونم یا نه ..
    هنوز تو ذهنم باهاش حرف می‌زنم .. هنوز تو ذهنم مثل قبلنا اذیتش میکنم ((شوخی های خاص خودمون)) و هنوز تو ذهنم از طرف اون به خودم جواب میدم ..
    ای کاش اون دختر بدی بود که‌ می‌تونستم فراموشش کنم اما هرچی فکر میکنم به طور عجیبی بی نقص بود .
    ساده بخوام بگم ...... من تونستم اون یه نفر از بین یه ملیونو پیدا کنم اما از دستش دادم
    با این کن هر دومون سالها تلاش کردیم به همراه برسیم اما نشد ..
    من حتی دوست ندارم فراموشش کنم دوست دارم با خاطراتش زندگی کنم ..
    خدارو شکر مشکل مالی ندارم اما به خاطر این کن فراموشش کنم از ساعت شیش صبح تا هشت شب میرم سر کار تا ذهنم مشغول باشه ..
    وقتی همین جمعه اومد و کار تعطیل بود با این که از شدت خستگی نمیتونستم رو پاهام بند بشم و فقط بدنم استراحت میخواست نتونستم تو خونه وایسم و بغض شدیدی داشتم به دوستم زنگ زدم و ازش خواهش کردم برم کمکش کار کنم .
    تا فقط ذهنم مشغول باشه ..
    ..
    قبل از اشنایی با اون خانوم من ادم خوبی نبودم اما اون اونقدر بی نقص بود ک من روز ب روز بهتر شدم خیلی کمکم کرد منو از نو ساخت .. باعث شد بفهمم مهربونی ..عشق ورزیدن ..خوب بودن و .... هزار چیز دیگه یعنی چی ..
    عاشقانه همو دوست داشتیم باعث رشد ذهنی و فکری من شد .. یه جورایی اون باعث بلوغ ذهنی من شد با رفتار بی نقصش ..
    الان می‌فهمم اون موقع من ی پسر بچه بودم اما اون دختر با رفتاراش منو مرد کرد به من همه چی داد هرچیزی که‌ به مرد تو زندگیش نیاز داره بهم داد ..
    واقعا وصف کردن اون دختر غیر ممکنه ..
    یادش بخیر یکی از تفریحاتمون این بود که‌ بریمو جمعه ها کوه رو تمیز کنیم با ی گروه حامی محیط زیست .
    من روز ب روز داشتم بهترم بهترم میشدم اگه کار اشتباهی میکردم اونقدر با مهر و محبتش جواب کار بد منو میداد ک من خودم بعدش خجالت می‌کشیدم هنوز نمیتونم حضم کنم ی چنین فرشته ای وجود داشته ..
    این ک میگن پشت هر مرد موفق ی بانو وجود داره رو من خودم شخصا تجربه کردم
    روزی که‌ رفتم خودش میدونست .. از نگاهش خوندم که‌ فهمید برای اسایش خودش رفتم چون کنار من داشت نابود میشد و خانواده مذهبیش روز ب روز بیشتر اذیتش میکردن ..
    من رفتم چون دوست داشتم اون از این عذاب در بیاد
    ولی قلبم هیچ وقت نرفت
    کم کم داره میشه یک سال که گذشته اما من هنوز که‌ هنوز دارم بیشتر عاشقق میشم
    حتی دوست ندارم ک فراموشش کنم با این ک عذابم میده اما برام لذت بخشه فکر کردن به اون دختر ..
    به جورایی با درد های خودم حال میکنم
    ..
    ..

    خسته شدم و کمک میخوام راه گذشتن رو بلد نیستم ..
    وحتی قلبم دوست ندارم من بگذرم

  6. کاربر روبرو از پست مفید San.sor تشکرکرده است .

    Ramin231 (یکشنبه 01 اسفند 95)

  7. #4
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    منم در دوران نوجوانی عاشق کسی شدم اما عشق پاک اینقدر عاشقش بودم که مثل شما بعد از جدایی حتی دلم نمیخاست فراموشش کنم و از یاداوری گذشتها لذت میبردم باورتون نمیشه تا 7_8سال. همیشه به خودم میگفتم بعدها هرگز ازین عاشقی پشیمون نخاهم شد و هیچوقت اگه به گذشته برگردم بخودم نمیخندم و.......
    اما الان متوجه شدم هیچ کس لایق عشق به تمامی معنا نیست حتی دیگه الان به گذشته فکرم نمیکنم یعنی برام دیگه اصلا اهمیتی نداره من ازون عشق تو همون زمان کم کم بهخدا اینقدر نزدیک شدم که بیخیال گذشته شدم فهمیدم واقعا هیچکس تو دنیا لیاقت عشق نداره
    من فقط میدونم شما باید خودت بخای فراموشش کنی اگه نخای مثل من 7_8 سالیا بیشتر به این حرفم خاهی رسید
    اگر ایشون ازدواج نکرده دوباره برو اما اگر ازدواج کرده دیگه فقط داری وقت خودت تلف میکنی
    من یه چیز بهت بگم راستش اکثر خانومهای واقعا مذهبی منظورم خانومهایی که با عقل و منطق مذهبی شدن نه با فشار خونوادشون اکثرا همین خصوصیات خانوم شما رو دارن چون دین واقعی همون خصوصیاتی که گفتی و عین مهربونی وگرمی پس فکر نکن همین یکی بوده و تموم شد و........
    ویرایش توسط ستاره زیبا : یکشنبه 01 اسفند 95 در ساعت 19:49

  8. 2 کاربر از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده اند .

    Ramin231 (یکشنبه 01 اسفند 95), جوادیان (دوشنبه 02 اسفند 95)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط San.sor نمایش پست ها
    سپاس دوست عزیز ..
    ..
    ببخشید بازهم می‌نویسم اما حس میکنم به کمک نیاز دارم ..
    هر انسانی شخصیت و مشکل خودشو بهتر از همه میدونه و من هم مشکلمو میدونم ..
    ساده بگم دوست ندارم فراموشش کنم ..با این کم باعث تغییر. منفی تو زندگیم شده حتی دوست ندارم فراموشش کنم .. چه برسه به این که بتونم یا نه ..
    هنوز تو ذهنم باهاش حرف می‌زنم .. هنوز تو ذهنم مثل قبلنا اذیتش میکنم ((شوخی های خاص خودمون)) و هنوز تو ذهنم از طرف اون به خودم جواب میدم ..
    ای کاش اون دختر بدی بود که‌ می‌تونستم فراموشش کنم اما هرچی فکر میکنم به طور عجیبی بی نقص بود .
    ساده بخوام بگم ...... من تونستم اون یه نفر از بین یه ملیونو پیدا کنم اما از دستش دادم
    با این کن هر دومون سالها تلاش کردیم به همراه برسیم اما نشد ..
    من حتی دوست ندارم فراموشش کنم دوست دارم با خاطراتش زندگی کنم ..
    خدارو شکر مشکل مالی ندارم اما به خاطر این کن فراموشش کنم از ساعت شیش صبح تا هشت شب میرم سر کار تا ذهنم مشغول باشه ..
    وقتی همین جمعه اومد و کار تعطیل بود با این که از شدت خستگی نمیتونستم رو پاهام بند بشم و فقط بدنم استراحت میخواست نتونستم تو خونه وایسم و بغض شدیدی داشتم به دوستم زنگ زدم و ازش خواهش کردم برم کمکش کار کنم .
    تا فقط ذهنم مشغول باشه ..
    ..
    قبل از اشنایی با اون خانوم من ادم خوبی نبودم اما اون اونقدر بی نقص بود ک من روز ب روز بهتر شدم خیلی کمکم کرد منو از نو ساخت .. باعث شد بفهمم مهربونی ..عشق ورزیدن ..خوب بودن و .... هزار چیز دیگه یعنی چی ..
    عاشقانه همو دوست داشتیم باعث رشد ذهنی و فکری من شد .. یه جورایی اون باعث بلوغ ذهنی من شد با رفتار بی نقصش ..
    الان می‌فهمم اون موقع من ی پسر بچه بودم اما اون دختر با رفتاراش منو مرد کرد به من همه چی داد هرچیزی که‌ به مرد تو زندگیش نیاز داره بهم داد ..
    واقعا وصف کردن اون دختر غیر ممکنه ..
    یادش بخیر یکی از تفریحاتمون این بود که‌ بریمو جمعه ها کوه رو تمیز کنیم با ی گروه حامی محیط زیست .
    من روز ب روز داشتم بهترم بهترم میشدم اگه کار اشتباهی میکردم اونقدر با مهر و محبتش جواب کار بد منو میداد ک من خودم بعدش خجالت می‌کشیدم هنوز نمیتونم حضم کنم ی چنین فرشته ای وجود داشته ..
    این ک میگن پشت هر مرد موفق ی بانو وجود داره رو من خودم شخصا تجربه کردم
    روزی که‌ رفتم خودش میدونست .. از نگاهش خوندم که‌ فهمید برای اسایش خودش رفتم چون کنار من داشت نابود میشد و خانواده مذهبیش روز ب روز بیشتر اذیتش میکردن ..
    من رفتم چون دوست داشتم اون از این عذاب در بیاد
    ولی قلبم هیچ وقت نرفت
    کم کم داره میشه یک سال که گذشته اما من هنوز که‌ هنوز دارم بیشتر عاشقق میشم
    حتی دوست ندارم ک فراموشش کنم با این ک عذابم میده اما برام لذت بخشه فکر کردن به اون دختر ..
    به جورایی با درد های خودم حال میکنم
    ..
    ..

    خسته شدم و کمک میخوام راه گذشتن رو بلد نیستم ..
    وحتی قلبم دوست ندارم من بگذرم
    سلام

    دوست عزیز کلا خاصیت عشق همینه و این موارد و بازتاب ها در مورد همه صدق میکنه بعد از جدائی

    هنگام بودن چشممون به منفی هاس و بعد جدائی همون منفی ها مثبت میشه و طرف میشه برامون یه فرشته و بعد این ذهنیت که ایشون فقط فقط بخاطر من به دنیا اومده و من فقط فقط با ایشون میتونستم خوشبخت بشم و لا غیر و این خطای ذهنیه

    چون همین جور ادمها بعد ازدواج و بعد چن سال میبینن خوشبختی به انسان وابسته نیست و با کسای دیگه ای هم میتونن ازدواج کنند و دوسشون داشته باشن

    شما هم فعلا در همین راستا دارین حرکت میکنید و ممکنه تا سالها ایشونو فراموش نکنید حتی بعد ازدواج , ولی چیزی که عوض میشه کم رنگ شدن ایشون تو ذهنتون نسبت به الانه

    سخته این کار ولی اگه بخواین همینجوری تو ذهنتون ایشونو زنده نگه دارید دگه اینجا تاپیک زدنتون بیهوده اس .. یا برید سمتشو هر جور هست راضیش کنید و یا همین مدل سوگواری عشقی کنید

  10. کاربر روبرو از پست مفید جوادیان تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (دوشنبه 02 اسفند 95)

  11. #6
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 14 فروردین 96 [ 00:07]
    تاریخ عضویت
    1395-11-03
    نوشته ها
    5
    امتیاز
    136
    سطح
    2
    Points: 136, Level: 2
    Level completed: 72%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 12.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points31 days registered
    تشکرها
    1

    تشکرشده 3 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    چون زمستان پنجمی بگذشت ..
    ششمی خوش بهار می‌بینم ..
    ..
    ..
    اما فعلا در روز اول زمستان اولم


 

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:21 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.