به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 13
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array

    چطور پرخاشگری رو کنترل کنم

    سلام از همه ی دوستان همدردی ممنونم بابت راهنمایی ها و دلگرمی هایی که بهم دادن.
    بعد از دعواهامون و تقریبا قطعی شدن شدن جداییمون ،پدر و مادر همسرم بدون اطلاع قبلی اومدن خونمون که پدرمو راضی کنن برگرده که فقط من و مادرم خونه بودیم و با پدرم که تماس گرفتیم نیومدن خونه و گفتن که اجازه ندیم بیان تو.
    بعد از اون همسرم چند نفرو واسطه کردن که آشتی کنیم.
    اون زمان شرایطم روحیم بسیار بد بود و میترسیدم بچم که دنیا اومد پدرم همون موقع به خونواده شوهرم تحویلش بده و از طرفی شکمم بالا اومده بود و خونه ی پدرم مهمون زیاد میومد ومن خجالت میکشیدم با اون وضعیت جلوی خونوادم و فامیل ها.
    به همین دلیل با اینکه تقریبا از شوهرم متنفر بودم برگشتم.با خودم گفتم نهایتا این چند ماه آخر رو میرم اونجا لااقل تنهام و کسی منو نمیبینه و از طرفیم بچه که بدنیا اومد برمیگردم.
    یکمی هم با پدرم سر نگه داشتن بچه بحث و دعوا داشتیم که میخواستم با برگشتنم کاری کنم که راضی بشن بچه رو نگه دارم.
    فکر میکردم شوهرم هم از من بدش میاد و فقط بخاطر بچه داره پیشقدم میشه واسه آشتی.
    اوایل برای هردومون سخت بود که بهم اعتماد کنیم. اصلا راجع به مشکلات پیش اومده و چند ماهی که گذشته بود حرف نمیزدیم،انگار هردو دوست داشتیم فکر کنیم اون روزا وجود نداشتن.
    باهم تفریبا سرسنگین بودیم.اما بعد دو سه روز رابطمون بهتر شد.
    بعد از دو هفته همسرم پیشنهاد داد باهم بریم مسافرت،فکر نمیکردم جدی بگه.چون خونوادش قبلا نمیذاشتن تنهایی خارج از شهر بره و خودشون اسمش رو میذاشتن نگرانی.
    با خودم گفتم حتما میخواد با خونوادش بره (البته با خونواده ها ارتباطی نداشتیم)،بدون اینکه ازش سوالی بپرسم گفتم من نمیام خودت برو.
    ولی روز بعد صبح زود منو بیدار کرد که و وسایلو آماده کردیم و بدون اینکه به خونوادش اطلاع بده باهم یه مسافرت چند روزه رفتیم.
    توی سفرم هربار که باهاش تماس میگرفتن بهانه میاورد.چون میدونست اگر بهشون بگه انقدر زنگ میزنن که همه چی خراب میشه.
    کم کم رابطمون خیلی بهتر شد.
    وقتی دیدم شوهرم برخلاف چیزی که فکر میکردم رفتارش باهام خوبه منم کم کم سعی کردم تغییر کنم.سعی میکرد جلوی من چیزی از خونوادش نگه.
    البته چند بارهم دعوامون شد.
    متاسفانه خواهرش هنوز با تماس هاش دخالت میکرد و نمیخواد متوجه بشه که برادرش دیگه یه پسر بچه نیست.
    الان خداروشکر شرایط خوبه و زندگیمون خیلی بهتر شده.شوهرم همیشه جلوی بقیه بهم احترام میزاره و غلاقمون بهم برگشته و هردو سعی در بهبود شرایط داریم.

    فقط مشکلی که هست اینه که من بخاطر مشکلات سال قبل خیلی پرخاشگر شدم،اصلا کنترلی روی رفتارم ندارم.
    خییییلی سریع از کوچیکترین چیز عصبانی میشم و داد میزنم.خودم اصلا و ابدا دوست ندارم اینطوری باشم.
    شوهرم معمولا سعی میکنه آرومم کنه و برام آب میاره یا بغلم میکنه.
    ولی من فقط با عصبانیت حرف میزنم.حرفایی هم میزنم که خودم بعدا پشیمون میشم.شوهرمم در جواب حرفام سکوت میکنه ولی همین سکوتش بیشتر آزارم میده و عصبانی تر میشم.
    ولی خب گاهی اوقات انقدر من کش میدم قضیه رو که اونم عصبانی میشه.
    خیلی زود هم عصبانیتم فروکش میکنه و خودم میرم کنارش و باهاش حرف میزنم.
    اصلا دلم نمیخواد اینجوری باشم،دلم برای هردومون میسوزه که انقد اذیت شدیم.که دلمون میخواد زندگیمون خوب باشه اما کدورت های گذشته وسط شادی هامون خودشو نشون میده.
    انگار تهه دل هردومون یه غصه ای هست.

    یه مشکل دیگه هم که دارم این هست که شوهرم توی خرجی دادن به من یه کمی احساس میکنم خسیس هست.
    من هیچوقت توی دوران عقد از همسرم پول نخواستم.خودش هیچوقت پولی به حسابم نمیریخت.
    الان هم انگار همیشه من باید بهش بگم که پول لازم دارم تا برام بریزه.
    هیچوقت نشده وقتی جایی میرم بپرسه پول لازم دارم یا نه.حتی با اینکه میدونسته ندارم چیزی هم نمیگه.
    که دیگه من خودم خجالت رو کنار گذاشتم و بهش گفتم ماهیانه مقداری به حسابم بریزه.ولی بازم انگار نه انگار.
    فقط یکی دوبار 200،300 تومن برام واریز کرده بود.

    البته این خساست محدود به خرید لباس و پول توجیبی هست.
    برای خوراکی و مواد غذایی هرآنچه که بخوام میخره و اصلا براش مهم نیست چقدر میشه و همیشه بهترین چیزهارو بدون توجه به قیمت میخره.حتی گاهی انقدر میخره که میمونه و خراب میشه.

    توی لباس خریدن برای خودش هم خسیس هست و کلا توی خونوادشون خیلی دیر به دیر لباس میخرن
    خواهرش با اینکه شاغل هست ولی هنوز هم داره مانتویی رو میپوشه که روز نامزدی ما 4 سال پیش پوشیده بود..

    همسرم یک دست لباس رو انقدر میپوشه که خیلی سریع کهنه میشه. طوریکه من به زور بردمش بازار و مجبورش کردم چند دست لباس برای خودش بخره.که اونجام همش میگفت لازم نیست و کی من رو نگاه میکنه!
    این روهم بگم که شوهرم اصلا از نظر مالی مشکلی نداره.
    البته چند بار ی که من بیرون رفتم کارت خودش رو میداد که خرید کنم و من برای اینکه فکر نکنه سوستفاده میکنم چیززیادی نمیخریدم،تا اعتمادش بهم از بین نره.
    فقط یکبار باهاش لباس هایی که لازم داشتم خریدم که چیزهای نسبتا گرونی هم خریدم ولی خب بعدش چیزی نگفت و ناراحت نشد.
    گاهی اوقات هم که بیرون میریم چیزی میخره برام خودش هم انگار بعدش خوشحال تر میشه.

    ولی توی پول دادن بهم متاسفانه خسیس هست و حتی گاهی اوقات میگه پول میخوای چیکار؟!
    یکبارهم گفت مگه من کارخونه پول دارم که خیلی ناراحت شدم و دیگه نمیتونم ازش پول بخوام با اینکه گاهی اوقات واقعا لازم دارم.
    این در حالیه که توی این 9 ماهی که من برگشتم فقط دو بار که یکبار 200 و یکبار 300 به حسابم ریخته که میدونه باهاش وسیله خونه خریدم و تموم شده. ببخشید اگر خیلی پراکنده نوشتم.
    ویرایش توسط آرامش خیال : چهارشنبه 27 بهمن 95 در ساعت 14:45

  2. 4 کاربر از پست مفید آرامش خیال تشکرکرده اند .

    Ramin231 (پنجشنبه 05 اسفند 95), tavalode arezoo (جمعه 29 بهمن 95), باغبان (پنجشنبه 28 بهمن 95), شیدا. (چهارشنبه 27 بهمن 95)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اسفند 95 [ 15:32]
    تاریخ عضویت
    1395-10-22
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    330
    سطح
    6
    Points: 330, Level: 6
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 83.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 26 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    وای چقدر شبیه من
    عزیزم خیلی خیلی خوبه که رابطه ات با همسرت خوب شده به خدا همین که منم از خانواده شوهرم دوری کردم زندگیم از این رو به اون رو شد .
    درباره زود عصبانی شدن منم درست مثل تو هستم انشالله دوستان راهنمایی میکنن منم استفاده کنم
    درباره خسیسی هم تقریبا شوهر منم مثل مال شماست پول داره و وضع مالیش خیلی خوبه ولی هیچ وقت یادش نمی یاد به خودم پول بده واسه خود خودم البته هر وقت بگم میده ولی دیگه باید خودم بگم خودش متوجه نمیشه اولا من خیلی ناراحت میشدم ولی الان عادت کردم میدونم هر وقت هرچی بخوام میخره دیگه حساسیت نشون نمیدم

  4. 3 کاربر از پست مفید دختر قصه ها تشکرکرده اند .

    آرامش خیال (چهارشنبه 27 بهمن 95), باغبان (پنجشنبه 28 بهمن 95), شیدا. (چهارشنبه 27 بهمن 95)

  5. #3
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    چقدر خوشحال شدم که نوشتی با همسرت برگشتین به زندگی مشترکت و راضی و خوشحالی

    در مورد قسمت خساست همسرت، همونطور که خودت هم اشاره کردی، اخلاق خانوادگیشونه.
    اینطوری تربیت یا بزرگ شدن که زیاد برای لباس خرج نمی کنن.
    اما وقتی هم شما خرج کردی، چیزی نگفته. نه ناراحت شده و نه تذکری داده یا عکس العمل بدی نشون داده.

    اما شما توی خانواده تون عادت دیگه ای داشتید و طور دیگه ای رفتار می کردید.
    برای همین یه کم براتون سخته که مستقیم درخواست پول یا لباس کنید.

    با توجه به این که همسرت در این مورد برخورد نامناسبی نداشته، شما سعی کن درخواستت را مطرح کنی و لباسی که لازم داری بخری.
    سعی کن خودت را تطبیق بدی و زیاد بهش فکر نکنی که روی رفتارت تاثیر بذاره. آرامش خودت از همه چی مهم تره.
    منفی بهش نگاه نکن. یه عادته چهل ساله است ... همین.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  6. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (جمعه 29 بهمن 95), آرامش خیال (پنجشنبه 28 بهمن 95), باغبان (پنجشنبه 28 بهمن 95), حیاط خلوت (شنبه 30 بهمن 95)

  7. #4
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 18:10]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,158
    امتیاز
    89,755
    سطح
    100
    Points: 89,755, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,759

    تشکرشده 6,793 در 2,394 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با سلام


    خانم آرامش خیال ،،، به نظرم عصبانیت باید ریشه یابی بشه !


    خودتون را دوست دارید؟

    شما از گذشته خودتون چقدر ناراحتید ؟ آیا گذشته را بخشیدید ؟کودکی خودتون را دوست داشتید؟!

    دیگران را بخشیدید؟

    چقدر به انتقاد حرف دیگران حساسید ؟

    خودتون را از دیگران بالاتر می دونید؟

    از چیزی می ترسید؟

    شما به نظرتون ارزشمندید برای خودتون و دیگران؟

    احساس شکست می کنید؟

    احساس گناه دارید؟

    رژیم غذایی تون خوبه ؟

    ورزش در برنامه دارید؟


    ...........................................

    ما باید مسئولیت کنترل عصبانیت خودمون را به عهده بگیریم - یعنی یه تعهد !

    تاحالا تعهد داشتید؟

    چه تلاشی برای این تعهد کردید؟

    می تونید آرامش و آرام بودن را معنی کنید ؟

    آیا هدفی بوده که بهش نرسیدید!!؟؟

    کم خونی دارید؟

    چه فیلم و سریال هایی را می بینید ؟

    معنوی هستید ؟




    میشه این سئوال را هم پاسخ بدید ؟


    هنگامی که یک خانم راهنمای سمت چپ خودرواش را می زند ، این به چه معناست ؟

    الف ) یعنی می خواهد به سمت راست برود
    قاف ) یعنی می خواهد شیشه سمت چپ خودرواش را پایین بیاورد
    دال ) یعنی می خواهد پشت فرمان موبایلش را درآورد و با همسرش تماس بگیرد
    نون ) یعنی می خواسته بنده خدا سمت چپ یپیچه




    چقدر سئوال شد


    ویرایش توسط باغبان : پنجشنبه 28 بهمن 95 در ساعت 22:45

  8. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    zzzz (پنجشنبه 28 بهمن 95), آرامش خیال (شنبه 30 بهمن 95)

  9. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام دختر قصه های عزیز
    بله واقعا دور بودن خیلی بهتر هست. ولی متاسفانه چند وقت بعد از تولد بچمون من رفتم خونه مادرشوهرم،چون فکر میکردم تا ابد نمیشه قطع ارتباط کرد و از طرفی هم دلم نمیخواست این کینه و کدورت به بچم منتقل باشه و دوس داشتم خونواده پدریش رو هم در کنار خودش داشته باشه.ولی اشتباه کردم چون کم کم دخالت هاشون داره از سر گرفته میشه و انگا نه انگار اون همه من رو اذیت کردن.
    انشالله مشکلات شما هم حل بشه و در کنار همسر و فرزندانتون خوشبخت باشید.

    شیدای عزیز ازت ممنونم
    بله من هم با این تصور که این ها جز عادتشون هست تا الان کنار اومدم.به امید بهبود و تغییر همسرم.
    اما انگار هرچی من تقاضای پول و خرید نکنم همسرم راضی تر هست.این خساست همیشه توی رفتارش بوده و متاسفانه اشتباه از من بود که از اول بخاطر عرورم ازش پول نخواستم و الان هم کارم سخت شده.

  10. کاربر روبرو از پست مفید آرامش خیال تشکرکرده است .

    دختر قصه ها (شنبه 30 بهمن 95)

  11. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 10 اسفند 95 [ 15:32]
    تاریخ عضویت
    1395-10-22
    نوشته ها
    17
    امتیاز
    330
    سطح
    6
    Points: 330, Level: 6
    Level completed: 60%, Points required for next Level: 20
    Overall activity: 83.0%
    دستاوردها:
    31 days registeredTagger Second Class250 Experience Points
    تشکرها
    15

    تشکرشده 26 در 12 پست

    Rep Power
    0
    Array
    آرامش خیال عزیز مرسی عزیزم
    منظور من قطع رابطه نبود منظورم خیلی کم کردنش بود مثلا من هفته ای 5 روزشو اونجا بودم و تو آشپزخونه با جاریم همه کار کمکش میکردم انقدر خودمو خودمونی کردم که مثل خونواده خودم باهاشون رفتار میکردم حالا جدا از هدیه ها و کمکهای مالی که از حقوق خودم بهشون کردم ولی متاسفانه بجز بدی هیچی ندیدم الان رفت و آمدم فقط تو مناسبتهاست مثلا مادرشوهرم از حج برگشت نیم ساعتی رفتم اونجا پسر خاله شوهرم فوت کردن رفتم عذاداریشون یه نیم ساعت یعنی همین طوری فقط واسه عیادت یا مناسبت واجب میرم درست مثل خودشون فقط همین مادر شوهرم و برادرشوهرم هم ۲ بار اومدن خونمون باهاشون عادی بودم نه زیاد بگو بخند نه اخمو مثل یه مهمون عادی
    در مورد پول و خساست هم به نظر منم هرچی میخوای بهش بگو منتظر نمون تا خودش پول بده منم هرچی منتظر می موندم نمی داد دیگه خودم بهش میگم و اخلاقش دستم اومده که تا یه سال دیگه هم حرص بخورم فایده ای نداره شما هم اصلا خودتو ناراحت نکن و هرچی خواستی بخری قشنگ به خودش بگو انشالله همه مشکلاتت حل بشه

  12. کاربر روبرو از پست مفید دختر قصه ها تشکرکرده است .

    آرامش خیال (شنبه 30 بهمن 95)

  13. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array
    با سلام

    سلام آقای باغبان ممنونم که برای پست من وقت گداشتید.


    خانم آرامش خیال ،،، به نظرم عصبانیت باید ریشه یابی بشه !

    خودتون را دوست دارید؟

    بله ،اما همیشه یک نارضایتی از خودم و رفتارم دارم.همیشه هرطور که رفتار میکنم بعدش رفتارمو تجزیه تحلیل ومیگم کاش اینطور رفتار کرده بودم یا اینو گفته بودم این حرف رو نگفته بودم....

    شما از گذشته خودتون چقدر ناراحتید ؟ آیا گذشته را بخشیدید ؟کودکی خودتون را دوست داشتید؟!

    از گذشته خیلی ناراحتم.فکر میکنم توی ازدواج اشتباه کردم و به چیزی که حقم بوده نرسیدم.
    نبخشیدم فقط سعی کردم چیزایی که اذیتم میکنن رو نادیده بگیرم.اما خیلی اوقات دوباره برام تکرار میشن و بدون اینکه شوهرم کاری کرده باشه اون روز یا حرفی زده باشه باهاش بداخلاقی میکنم.یا میشنم گریه میکنم و توی ذهنم از خدا میخوام که ارشون تقاص بگیره.
    یک روز کاملا خوشحالم و راضی و حس میکنم شوهرم رو دوست دارم،زندگیم رو دوست دارم،ولی ممکنه یک ساعت بعد خاطره ای برام یادآوری بشه و کاملا تغییر میکنم و احساس انزجار دارم.
    حتی گاهی با خودم بگم چرا برگشتم و باهاش زندگی میکنم؟!

    بله کودکیم رو دوست داشتم.


    دیگران را بخشیدید؟

    فکر نمیکنم بخشیده باشم.همونطور که گفتم فقط سعی کردم نادیده بگیرم.و همیشه هم از خدا خواستم بهشون بفهمونه که چقدر اذیتم کردن.

    چقدر به انتقاد حرف دیگران حساسید ؟

    خب برام مهم هست که دیگران چه فکری در موردم میکنن.
    الان میشه گفت با هر انتقادی به هم میریزم .از اینکه کسی از کارم ایراد بگیره عصبی میشم.
    ولی دیگه اصلا برام نظر خونواده شوهرم مهم نیست.چون میدونم هرطور که باشم و هر کاری که کنم اونها خودشون رو کاملا محق میدونن.

    ولی بازم اگر حرفی بزنن خودخوری میکنم.

    خودتون را از دیگران بالاتر می دونید؟
    نه.فکر نمیکنم اینطور باشم.هیچوقت خودم رو بالاتر از کسی ندیدم.فکر میکنم هر انسانی برای خودش ارزش داره و همه مخلوق خدا هستن.
    حتی یکی از عادات خونواده شوهرم این هست که ارزش هر کسی رو به محل زندگیش و میزان ثروتش میدونن.که من اصلا با این نوع تفکر موافق نیستم.


    از چیزی می ترسید؟

    بله از اینکه ده سال دیگه از زندگیم راضی نباشم و حسرت همین روزها رو بخورم که تصمیم اشتباه گرفتم.
    از این هم خیلی میترسم که یه روزی مجبور بشم جدا از بچم زندگی کنم.
    چون زندگی من همیشه طوری بوده که در اوج خوشحالی و خوشبختی یهو همه چیز با دخالت بقیه بهم میریزه و کاری از دست من برنیومده.


    شما به نظرتون ارزشمندید برای خودتون و دیگران؟

    قبل از ازدواجم خیلی خودم رو دوست داشتم،طوری که همیشه دوست هام بهم میگفتن.
    اما بعد از اردواج احساس میکنم خیلی خودمو نادیده گرفتم و ارزش خودمو با گذشت زیادی که کردم پایین آوردم.
    اطرافیان و فامیل خودم همیشه دوستم داشتن و بهم ارزش میدادن.حتی سال گذشته که مشکل داشتیم مادر همسرم با چند نفر از فامیل ما تماس گرفته بودن که مثلا واسطه برگشتنم بشن ،ولی در عین حال کلی از من بد گفته بود(که البته هیچکدوم در جریان مشکل اصلیمون نبودن و نیستن)،ولی همشون از من دفاع کرده بودن و تعریف کرده بودن و بهش اجازه نداده بودن به حرفاش ادامه بده.
    حتی همسایه سابق مارو دیده بود جایی و شروع کرده بود بدگویی از من و خونوادم که اذیتشون کردیم! و اون خانم و آقا بازهم باهاش بد برخورد کرده بودن.و گفته بودن حق این دخترو این خونواده این نبوده وما طی چند سالی که همسایه بودیم جز خوبی ندیدیم.


    احساس شکست می کنید؟

    بله خیلی زیاد


    احساس گناه دارید؟

    بله،احساس میکنم به خودم به بچم به خونوادم ظلم کردم.

    رژیم غذایی تون خوبه ؟

    بله،البته بخاطر دلدرد فرزندم مدتی هست لبنیات و حبوبات خیلی کم میخورم

    ورزش در برنامه دارید؟

    خیر،به فکرش بودم و شوهرم هم ازم خواست که بخاطر تغییر روحیم باشگاه برم.
    ...........................................

    ما باید مسئولیت کنترل عصبانیت خودمون را به عهده بگیریم - یعنی یه تعهد !

    تاحالا تعهد داشتید؟
    بله


    چه تلاشی برای این تعهد کردید؟
    تا جایی که بتونم سعی میکنم به تعهدم عمل کنم.
    اما گاهی نتیجه عکس از رفتارم میگیرم.یعنی میخوام که تلاش کنم اما رفتارم نتیجه معکوس میده.


    می تونید آرامش و آرام بودن را معنی کنید ؟

    آرامش از امنیت میاد،وقتی کسی از زندگیش از شریکش مطمئنه و میتونه به آینده زندگیش امیدوار باشه آرامش داره.

    آرام بودن یعنی بتونم در برابر بقیه صبور باشم و اهمیت ندم.

    آیا هدفی بوده که بهش نرسیدید!!؟؟

    بله.
    یک زندگی مستقل سه نفره که فقط مال من و بچم و شوهرم باشه و خودمون تصمیم گیرنده زندگیمون باشیم.
    یک خونواده مستقل.

    که البته رویا شده برام

    کم خونی دارید؟
    خیر

    چه فیلم و سریال هایی را می بینید ؟

    اهل تلویزیون دیدن نیستم.
    خیلی کم سریال میبینم
    سال گذشته با شوهرم شهرزاد میدیدیم.
    جدیدا هم سریال پرستاران رو میبینم.

    معنوی هستید ؟

    بله.معمولی
    .خدارو خیلی دوست دارمو همیشه سعی میکنم توی کارهام رضایت خدارو در نظر بگیرم. نماز میخونم .قرآن خوندن آرومم میکنه.



    میشه این سئوال را هم پاسخ بدید ؟


    هنگامی که یک خانم راهنمای سمت چپ خودرواش را می زند ، این به چه معناست ؟

    الف ) یعنی می خواهد به سمت راست برود
    قاف ) یعنی می خواهد شیشه سمت چپ خودرواش را پایین بیاورد
    دال ) یعنی می خواهد پشت فرمان موبایلش را درآورد و با همسرش تماس بگیرد
    نون ) یعنی می خواسته بنده خدا سمت چپ یپیچه

    گزینه آخر


    چقدر سئوال شد

    ویرایش توسط آرامش خیال : شنبه 30 بهمن 95 در ساعت 18:35

  14. کاربر روبرو از پست مفید آرامش خیال تشکرکرده است .

    باغبان (شنبه 30 بهمن 95)

  15. #8
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 18:10]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,158
    امتیاز
    89,755
    سطح
    100
    Points: 89,755, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,759

    تشکرشده 6,793 در 2,394 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با سلام و احترام


    ممنون از پاسختون - خیلی کامل پاسخ دادید - متشکرم .



    این خیلی خوبه که شما خودتون را دوست دارید ،،

    ولی با توجه چیزی که فرمودید ،،این دوست داشتن خودتون متغییره و لازمه شرایطی هست !

    مثلا اگر یه کاری را میل بابتون انجام ندید ،،خودتون را سرزنش می کنید


    به نظرم خیلی خوبه که ما انسانها رفتارمون را تجزیه و تحلیل کنیم و تلاش کنیم خودمون را بهینه کنیم

    از طرفی به نظرم این تجزیه و تحلیل نباید به گونه ای باشه که ما خودمون را متهم فرض کنیم .

    باو به اینکه خودمون و آدم های پیرامون ما ،،، همه در مفهوم ،،،انسان هستیم و انسان امکان داره اشتباه کنه



    بهتره یه برگه برداریم و استاندارد رفتارهای که باید در قبال خودمون و دیگران و .... انجام بدیم را یادداشت کنیم

    سپس در پایان روز – پایان هفته – پایان ماه و .....این رفتار را آنالیز کنیم و ایرادهای خودمون را بر داریم و سعی کنیم به جای ناراحت کردن خودمون ،،

    این مسائل را حل کنیم و حتی به دیگران هم کمک کنیم

    به نظرم این باور به ما آرامش میده .



    پس در تنهایی خودمون خودخوری نکنیم و تلاش کنیم خودمون در اون رفتار یا ....بهتر کنیم .


    ..............................................




    خانم آرامش خیال ،،، گذشته که گذشت و آینده که نمی دانم کجاست ،کجاست

    زمان حال را دریابیم – چون زمان حال زمان بین دو نیستی ست

    فگر به گذشته و ترس از آینده دور و اتفاقاتش ،،،ما را از آرامش دور میکنه - عصبانی میکنه و ....



    واقعیتش گذشته و اتفاقات گذشته برای خیلی ها همیشه مساله بوده ،،،

    و این اهمیت دادن به گذشته و زندگی در اون دوران و سئوال ها و" چراهای ؟ " بی پاسخی که در ذهنمون مطرح می کنیم،،، آرامش زمان حال را ما را می گیره



    من با سختی ها و نگرانی هایی که در دوران زندگیتان ( قبل ازدواج – بعد ازدواج ) داشتید همدردی و همدلی می کنم

    نمی خوام بهتون بگم گذشته و افراد گذشته را ببخشید و یا نبخشید ،،،، برای اینکه شاید نتونم شما را درک کنم

    ولی چیزی که در متن شما فهمیدم اینکه شما موقعی که خودخوری نکنید - و به گذشته فکر نکنید ،،،زندگی براتون شادتره - همسرتون را بیشتر دوست دارید




    پس وقتی افکار منفی و یا خاطره ای به ذهنتون می یاد سریع ردش کنید

    شما باید افکارتان را بشناسید !

    وقتی در هجوم این افکار هستید - یه نفس عمیق بکشید – سپس به آرامی ذهنتون را به زمان حال برگردونید – و به خودتون بگید این فکرها چه سودی برایم دارد؟

    جز اینکه عصبانی میشم – جز اینکه زودتر پیر میشم – جز اینکه آرامش را برای خودم و دیگران از بین می برم ....

    یه برنامه ریزی کنید برای روزه گرفتن ! ( روزه فکری )

    .
    به نظرم این کار هم به آرامش ما کمک می کنه و زندگی را شادتر ! ( زندگی در زمان حال )



    زمان ها ی خالی خودتون را مدیریت کنید ! – یه مهارت تازه یاد بگیرید – یه زبان جدیدی را شروع کنید - نقاشی تمرین کنید - با شوهرتون هر دو ورزش برید !

    دنبال راهی برای شادی بیشتر خانوادتون باشید و....

    .اینها باعث میشه دیگه وقت نکنی به گذشته برگردید ،،،چون در زمان حال کار زیاد دارید!


    این ذربین بمب یاب گذشته را رها کنیم - این زباله های ذهنی خودمون ( افکار منفی ) را بندازیم تو سطل آشغال !

    نباید خاطره های دلخراش گذشته را در ذهمون پررنگ کنیم - چون هر چی پر رنگ کنیم ،،،این نورورن ها و شبکه های عصبی ذهنمون فعال تر میشه و اون رشته و اون خاطره را زنده تر میکنه،،،و زندگی در زمان حال را سخت تر!!


    .................................................. .....



    در مورد انتقاد :


    انتقاد مسئله ای هست که گریبان همه ماهاست - و باید تمرین کنیم تا در این مقوله قوی باشیم .

    چیزی که می تونم بهتون بگم اینکه خودتون را کسی ندونید !

    وقتی ما خودمون را در مقابل پرورگار کسی ندونیم – و این منم منم ها را کم کنیم ،،،انتقاد شیرین میشه ! ( کلی می گم - باید همه تمرین کنیم )



    انسانها آزادند که در برابر هم اندیشه کنند

    اگر این اندیشه و قضاوت درست بود باید بپذیریم و سعی کنیم ایرادها را برطرف کنیم

    ولی اگر نادرست بود - لازم نیست چیزی را حتما حتما ثابت کنیم – می تونیم مودبانه و بدونه عصبانیت با دیگران گفتگو کنیم بدون تعصب و پی گیری زیاد !


    گذر زمان همه چیز را درست می کنه .


    تمرکزتون را بذارید روی بنیان عاطفی زندگی خودتون

    به نظرم این کار هم،،،، به آرامش کمک می کنه و زندگی را شادتر !


    .............................



    اون سئوالی که براتون مطرح کردم ( رانندگی ) یه چیزی را می خواستم بهتون بگم :

    چند وقت پیش دیدم یه خانمه چراغ راهنمای ماشینش را زده – که می خواست بپیچده سمت چپ

    ما هم که فکر می کردیم این خانمه الکی راهنما نمیزنه ، مثل یه بچه خوب داشتیم از کنار رد میشدیم ( پیاده )

    در مسیر قدم زدن و عالم خودی،،،، یه دفعه این خانمه ا سانتی ما میزنه تو ترمز

    هی ما به خودمان می گفتیم این که می خواست بره اون طرف ،،،چرا این طوری کرد



    واقعیتش وفتی دیدمش بهش گفتم ایشالله دفعه بعد دیگه میزنی - ناراحت نباش .
    بنده خدا هرهر داشت می خندید ،،،، تعجب کرده بود


    یه فردی سال ها پیش بهم گفته بود ،،وقتی از چیزی داری عصبانی میشی چیزی نگو – برو خونه براش یه داستان طنز درست کن !






    خاموش باش!

    ماشین ات که جوش می آورد حرکت نمی کنی، کنار زده و می ایستی وگرنه ماشین ممکن است آتش بگیرد

    خودمان هم همینطوری ، وقتی جوش می آوریم، عصبی و عصبانی می شویم تخته گاز نرویم! بزنیم کنار! ساکت باشیم! و هیچی نگیم ! وگرنه آسیب می بینیم.



    این نسخه شفا بخش پیامبر بزرگوار (ص) است که فرمود:

    «اذا غَضبت فَاسکُت» هرگاه عصبانی شدی سکوت کن.




    ................................



    تمام موارد بالا به شما کمک می کنه که مدیریت بیشتری تو خشم و عصبانیتون داشته باشید .

    اعتقاد دارم عصبانیت بیشتر یه چیر درونیه تا بیرونی !!!

    باید خودمان را ببخشیم و سعی کنیم ادامه مسیر را زیبا حرکت کنیم و به ادامه آن امیدوار باشیم

    شما خانم قوی و با اراده ای هستید .


    موفق باشید.





    ویرایش توسط باغبان : شنبه 30 بهمن 95 در ساعت 23:10

  16. کاربر روبرو از پست مفید باغبان تشکرکرده است .

    آرامش خیال (شنبه 30 بهمن 95)

  17. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 02 بهمن 99 [ 08:27]
    تاریخ عضویت
    1394-10-28
    نوشته ها
    145
    امتیاز
    8,981
    سطح
    63
    Points: 8,981, Level: 63
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 69
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    474

    تشکرشده 304 در 105 پست

    Rep Power
    38
    Array
    سلام
    آقای باغبان خیلی ازتون ممنونم که برای حل مشکلم وقت میذارید.
    بارها موقع عصبانیت به خودم میگم ساکت باش و حرف نزن ولی بازم خیلی سخته و معمولا نمیتونم خودمو کنترل کنم.
    خودم احساس میکنم ریشه عصبانیتم در این که احساس میکنم هرکسی چیزی میگه یا حرفی میزنه قصدش دخالت هست.
    متاسفانه شوهرم تو این مدت سه بار پیش اومده که موقع دعوا و دلخوری دوباره به مادرش زنگ زده!!!
    جالبه که من ازش میخوام هر مشکلی که داریم بشینیم باهم حرف بزنیم.اما اون فقط سکوت میکنه و انگار نه انگار.مشکلمون هم حل نشده میمونه و باعث عصبی شدن من میشه.
    بعد بجای اینکه بیاد باهم حرف بزنیم و حلش کنیم،زنگ میزنه به پدر و مادرا و اونا که میان شروع میکنه به گلایه کردن و ایراد گرفتن.
    بعد از اینکه بقیه هم رفتن میاد یا بغلم میکنه!یا کاری میکنه که از دلم در بیاره.
    دیگه واقعا از این اخلاقش خسته شدم.
    تمام مشکلات سال قبل بخاطر دخالت مادرش بود.ولی بعد از یسر گرفتن ارتباطمون دوباره شروع شده.
    بارها التماسش کردم که اگر مشکلی هست به خودم بگو ،بیا در موردش حرف بزنیم.اما در جوابم میگه من بزرگتر دارم!!!بهش میگم بابا چهل سالته آخه چه بزرگتری؟
    دوباری که اومدن من فقط سکوت کردم و رفتم توی اتاق تا متوجه بشه من دیگه اجازه نمیدم بازخواستم کنن.
    اما دوباره کارشو تکرار کرد.و مادرش اومد.
    حتی به مادرش گفتم ازتون خواهش میکنم وقتی بهتون زنگ میزنه بهش بگید خودت مشکت حل کن یا ازش بخواین بره پیش مشاور.
    اما مادرش گفت پسرمه حق دارم دخالت کنم.(البته این قضیه مال چند روز پیش و بعد از ایجاد تاپیک هست).
    حتی گفت من میخوام اینجا بمونم،منم دیگه سکوت نکردم و هرچی گفت جوابشو دادم.گفتم اگه میخوای بمون ولی من میرم و نمیمونم.
    وقتی یکی برای خودش احترام قایل باشه بهش بی احترامی نمیشه.
    خواهرشم که شهر دیگس ده دقیقه یکبار زنگ میزد.
    تورو خدا آقایون بیان بگن چطوری باید در مقابل این اخلاقش رفتار کنم؟

  18. کاربر روبرو از پست مفید آرامش خیال تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 04 اسفند 95)

  19. #10
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 18:10]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,158
    امتیاز
    89,755
    سطح
    100
    Points: 89,755, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,759

    تشکرشده 6,793 در 2,394 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط آرامش خیال نمایش پست ها

    سلام

    سلام خانم آرامش خیال



    ...............



    آقای باغبان خیلی ازتون ممنونم که برای حل مشکلم وقت میذارید.

    خواهش میکنم - شما لطف دارید
    امیدوارم در حد خودم تونسته باشم برای شما مفید باشم


    ...........................


    بارها موقع عصبانیت به خودم میگم ساکت باش و حرف نزن ولی بازم خیلی سخته و معمولا نمیتونم خودمو کنترل کنم.



    به نظرم نباید اصلا بذاریم شرایط روحی ما به عصبانیت برسه که بخوایم کنترل کنیم !

    ما نباید بذاریم ماشین آتیش بگیره تا بریم خاموشش کنیم !

    بهتره مراقب باشیم ماشین آتیش نگیره

    باید روغن ماشین - آب ماشین - موتور ماشین و ....همیشه چک کنیم !!


    شما باید تعهد داشته باشید ،،، تعهد در صورتی می یاد که ،،گذشته را با خودمون مرور نکنیم ( در پست قبل با شما صحبت داشتم در این مورد )



    ببنید خانم آرامش خیال ،،آدم باید سبک باشه - اگه شخصی سبک نباشه ( کدورت ها ) به نظرم زیاد در کنترل عصبانیت موفق نمیشه و راه حل آنچانی نداره !!

    می تونید یه نشانی با خودت داشته باشید که یادتان باشه چه تعهدی دارید ( مثل من که تو دستم دو تا انگشتر دارم ،،برای اینکه یادم باشه در شرایط سخت چی کار کنم !)

    نمی دونم با این حرف من چقدر آشنایید ،،

    ولی باید برای خودتون یه هدف بذارید ،،،هدفی که بگه هبچ چیزی نباید آرامش من را از بین ببره !!


    ...................................




    خودم احساس میکنم ریشه عصبانیتم در این که احساس میکنم هرکسی چیزی میگه یا حرفی میزنه قصدش دخالت هست.



    به نظرم این اندیشه درست نسیت !

    بالاخره آدم ها آزادند در برابر ما اندیشه کنند و نظر بدند

    ما نباید ذره بین بدبینی و دخالت به دیگران بزنیم

    طرف فقط نظرش را میگه ،،،، مثل الان من که برای شما دارم می نویسم !



    همان طور که در پست قبل خدمتتون گفتم ،،عصبانیت بیشتر یه چیز درونی تا بیرونی !


    خیلی آدم ها فکر می کنند : تقصیر فلانی هست که من عصبانی میشم ،،،،ولی اگر باهاش صحبت کنید متوجه میشید هنور نتونسته خودشو سبک کنه !

    و خوشبختی و آرامش را به غیر از خودش میدونه و وابسته به اون .

    باید تمرین کنیم .



    وقتی دارید ناراحت میشید ،،،،سکوت کنید ،،،،سپس برید ناراحتی خودتون را تو کاغذ بنویسید ( برای خودتون )

    نوشتن به آدم آرامش میده !



    .......................................



    متاسفانه شوهرم تو این مدت سه بار پیش اومده که موقع دعوا و دلخوری دوباره به مادرش زنگ زده!!!
    جالبه که من ازش میخوام هر مشکلی که داریم بشینیم باهم حرف بزنیم.اما اون فقط سکوت میکنه و انگار نه انگار.مشکلمون هم حل نشده میمونه و باعث عصبی شدن من میشه.
    بعد بجای اینکه بیاد باهم حرف بزنیم و حلش کنیم،زنگ میزنه به پدر و مادرا و اونا که میان شروع میکنه به گلایه کردن و ایراد گرفتن.
    بعد از اینکه بقیه هم رفتن میاد یا بغلم میکنه!یا کاری میکنه که از دلم در بیاره.
    دیگه واقعا از این اخلاقش خسته شدم.


    تمام مشکلات سال قبل بخاطر دخالت مادرش بود.ولی بعد از یسر گرفتن ارتباطمون دوباره شروع شده.
    بارها التماسش کردم که اگر مشکلی هست به خودم بگو ،بیا در موردش حرف بزنیم.اما در جوابم میگه من بزرگتر دارم!!!بهش میگم بابا چهل سالته آخه چه بزرگتری؟
    دوباری که اومدن من فقط سکوت کردم و رفتم توی اتاق تا متوجه بشه من دیگه اجازه نمیدم بازخواستم کنن.
    اما دوباره کارشو تکرار کرد.و مادرش اومد.
    حتی به مادرش گفتم ازتون خواهش میکنم وقتی بهتون زنگ میزنه بهش بگید خودت مشکت حل کن یا ازش بخواین بره پیش مشاور.
    اما مادرش گفت پسرمه حق دارم دخالت کنم.(البته این قضیه مال چند روز پیش و بعد از ایجاد تاپیک هست).
    حتی گفت من میخوام اینجا بمونم،منم دیگه سکوت نکردم و هرچی گفت جوابشو دادم.گفتم اگه میخوای بمون ولی من میرم و نمیمونم.
    وقتی یکی برای خودش احترام قایل باشه بهش بی احترامی نمیشه.
    خواهرشم که شهر دیگس ده دقیقه یکبار زنگ میزد.
    تورو خدا آقایون بیان بگن چطوری باید در مقابل این اخلاقش رفتار کنم؟




    خانم آرامش خیال ،،شما باید ببینید کجای زندگی تون روزنه ای داشته!

    - کجای زندگیتون در روابط زن و شوهری مشکلی وجود داشته ،،،که دیگران می خواهند وارد زندگی خصوصی بشند !

    چرا هریک از زوجین به جای اینکه مشکل خودشون را خودشون حل کنند ،،میرنند سفره دل دیگران میشند ؟



    به نظرم زن و شوهرها اینقدر باید با هم صمیمی باشند ،،،اینقدر به هم اعتماد داشته باشند ،،اینقدر با هم دوست باشند که این مسائل را خودشون حل کنند و هر مسئله ای را با دیگرن مطرح نکنند .

    حالا مثلا شرایطی پیش می یاد طرف میره مشورت میگره ،،،،ایرادی نیست !

    به نظرم ایراد موقعی هست که این قضایا ،،،خوب سازماندهی نشه ،،،،و هروز این نشان بزرگتر شه !!



    بیشتر نفوذ دیگران به این حریم معمولا به خاطر ضعف ارتباط زن و شوهر هست !! - در واقع عدم مهارت های ارتباطی !!




    خانم آرامش خیال بیایم واژه دخالت را حذف کنیم و به جاش بگیم رهنمود ! ( حالا درست و غلط )

    اول باید به نظرم به این نتیجه برسیم که همه در یک جبهه هستیم و برای هم ،،،،،نه علیه هم !

    بلاخره مادر شوهر هم حکم مادر را داره !! ( مادر زن هم همین طور ) می خوام بگم احترامش خیلی واجبه ( حالا با هر اخلاقی )

    شما باید این دل را بدست بیارید ! ( سریال تولد دیگر را یادتونه !! )



    می خوام بگیم هیچ وفت مستقیم ، واژه " دخالت " را استفاده نکنیم ،،،،

    وقتی واژه دخالت را حذف کردیم - پیام را جور دیگر می گیریم - وقتی صحبت ها را گرفتیم ،،،سیاست حکم میکنه آنالیز کنیم ،،،،

    جاهایی که درست هست را استفاده کنیم و جاهایی که نادرست هست ،ابتدا تشکر کنیم و سپس بگیم اگر مثلا این طوری انجام بدیم بهتر نیست ،،نظرتون چیه مادر شوهر عزیزم ؟

    بعضی موقع ها مدیریت حکم میکنه عقب نشینی کنیم !


    وقتی شوهرتون هوش احساسی شما را ببنیه - صمیمت شماها بیشتر میشه !

    وقتی صمیمیت بیشتر شد ،،،نفوذ پذیری دیگران کم تر میشه !!





    یه بحثی هست به نام دعوا و دعوای عاطفی !

    ببینید دعوا با دعوای عاطفی فرق میکنه ! - در دعوا حریم ها نگه داشته نمیشه و طرفین علیه هم حرکت می کنند !

    دردعوای عاطفی ،،،درسته با هم مناظره می کنیم ولی اجازه نمی دیم ،،این حریم ،،به بیرون کشیده بشه !!

    نباید بذارید دعوای عاطفی تبدیل بشه به دعوا و جرو بحث!



    نوع گفتگو شما با شوهرتون خیلی مهمه به نظرم !!

    نباید انتقاد شما جوری باشه که ایشون حس کنه بچه سوسول هست ( به قول خاله قزی )


    نباید گفتگوی تهاجمی داشته باشیم - نباید گفتگوی منفعلانه داشته باشیم ،،،بلکه باید صریح و قاطعنانه صحبت کنیم !


    یعنی نیازهای خودمون را بگیم ،،،در چارچوب احترام

    در مورد مسائل زندگیتون ،،،،خط قرمزهایی که دارید ( البته جوری که خودخواهانه نباشه ! ) ،،،،گفتگوی عاطفی کنید !

    چون شما و شوهرتون - خانواده شما - خانواده همسرتون ،،،همه و همه تون در یک تیم هستید !




    ببخشید از منبر بیام پایین و به قول شاعر ( محمد 93 ) :
    دس دس دس ،،،باغبان مرخص





    در پناه حضرت دوست



    .


    ویرایش توسط باغبان : چهارشنبه 04 اسفند 95 در ساعت 05:42

  20. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    آرامش خیال (چهارشنبه 04 اسفند 95), دختر قصه ها (چهارشنبه 04 اسفند 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 18:10 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.