به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 38
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 24 شهریور 97 [ 23:17]
    تاریخ عضویت
    1393-8-28
    نوشته ها
    47
    امتیاز
    3,574
    سطح
    37
    Points: 3,574, Level: 37
    Level completed: 50%, Points required for next Level: 76
    Overall activity: 14.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    0

    تشکرشده 19 در 14 پست

    Rep Power
    0
    Array

    Tavajoh یکماهه که با شوهرم فقط چند کلمه حرف زدم کمکم کنید

    سلا م دوستان عزیز من و شوهرم 7 سال پیش ازدواج کردیم یه دختر 4 ساله دارم خیلییییی عدم تفاهم داشتیم ولی با گذر زمان سعی کردیم خودمون رو وفق بدیم و دست از دعواهای زیاد برداریم یعنی من کوتاه اومدم به خاطر زندگیم و دخترم وگرنه خونمون میدون جنگ بود . شوهرم به شدت به خونواده وابسته است همه تصمیمها مشورتها و دردلهاش اونجاست اونا هم تا میتونن حمایت عاطفی و مالی میکنن اهل سفر و گردش نیست اهل کادو و هدیه خریدن نیست به جز دوسال اول زندگی . هنوز یه تولد نتونستم برا دخترم بگیرم شغلش آزاده اما درآمدش متوسطه میتونیم خیلی از کارها رو در حد وسع انجام بدیم اما همش میگه نمیشه و نداریم . چندماهه بخاطر اینکه شاید بتونم یه سری از خواسته هامو خودم تامین کنم و هرروز دعوا نباشه اومدم سرکار اما حقوقم کمه در حد رفت و آمد و شهریه مهد دخترمه یکماه پیش عقد خواهرم بود شوهرم شب مثل یک مهمون اومد با اینکه قبلش بهش گفته بودم جلوی اونا خوب برخورد کنه اما نشست و حتی یک تبریک هم نگفت بهشون با اینکه خونواده من اینقدر بهش توجه میکنن. شب اومدیم خونه چیزی نگفتم اما فرداش بهش گفتم کارش خیلی بد بوده و من کم آوردم که مثل غریبه ها رفتار کزده بهش گفتم هرکاری بکنی داماد جدید هم یاد میگیره که نسبت به خونواده زنش غریبه باشه بهش گفتم خیلی بیشتر ازت توقع داشتم و چندروزی باهاش قهر کردم اما از اونجا که من با گذر زمان همه چی یادم میره و دوباره آشتی میکنم به حالت عادی برگشتم اما ایندفعه شوهرم خیلی بیمحلی میکنه باهاش حزف میزنم یا چیزی میخوام در حد دو سه کلمه جواب میده چندروزی گغتم بزار من خوب باشم اونم یادش میره اما نشد خیلی سرد و بی تفاوت شده اعصابم ریخته به هم همش گریه میکنم واقعا حق من در مقابل اینهمه گذشتی که کردم همینه یه شوهر بی محبت و با اخلاقی عجیب
    اصلا درکش نمیکنم اصلا ب فکر خوشحالی من ودخترم نیست حتی وقتایی که قهر نیستسم روال زندگیمون خیلی تکراری و بی انگیزه است
    لطفا راهنمایی کنید ممنون

  2. کاربر روبرو از پست مفید abani تشکرکرده است .

    MR6060 (دوشنبه 02 اسفند 95)

  3. #2
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    سلام
    1. زیادی کوتاه اومدن و گذشت کردن و بی زبون بودن خوب نیست دوست عزیز. این اسمش صبر نیست، اسمش تو سری خور بودن و منفعل بودن و ضعیف بودنه. از قدیم گفتن اندازه نگه دار که اندازه نکوست، هر چیزی حتی مراعات شوهر رو کردن، به خاطر زندگی صبر و تحمل و بردباری کردن، بخشیدن شوهر برای ادامه ی زندگی و ... هم حدی داره. وقتی از حد خودش بیشتر بشه اثر معکوس و سوء میده. شما اشتباه کردین که بیش از اندازه خواستین سازش کنین.
    2. وابستگی شوهر شما به خانواده ی والدینش تا این اندازه که اون ها رو به شما و دخترتون ترجیح بده اصلا طبیعی نیست. شما قبل از ازدواج اگر متوجه این موضوع شده بودین و با دانستن این موضوع باز هم همسر این مرد شدین دیگه خود کرده را تدبیر نیست ولی اگر بعدا متوجه این وابستگی افراطی به خانواده ی والدینش شدین چه کارهایی کردین که این وابستگی رو کم کنین و همسرتون رو به خودتون و زندگی مشترکتون دلبسته و وابسته کنین؟ با شوهرتون بگو بخند داشتین؟ باهاش هیجان داشتین؟ براش خوب لباس میپشیدین؟ براش ارایش میکردین؟ طنازی و لوندی براش میکردین؟ غذاهای خوشمزه براش درست میکردین؟ به نیازهای جنسیش توجه میکردین؟ شما جوونید و خیلی کارها میتونید برای شوهرتون به عنوان خانمش انجام بدین که والدین و دوستان و ... نمیتونن این کارها رو براش انجام بدن.
    3. وقتی در 2 سال اول زندگی سفر و تفریح و هدیه از طرف ایشون فراهم بوده چی شد که بعد از 2 سال یک دفعه قطع شد؟ شما موقع خرید و گرفتن هدیه از همسرتون واکنشتون چی بود؟ بیشتر ذوق میکردین و تشکر میکردین و ایشونو ترغیب به اینکار میکردین یا نه میگفتین مثلا چرا اینو خریدی یا کاش پولش رو بهم میدادی یا لازم نبود و ... ؟ واکنشتون چی بود؟ مردها اگر ببینین با خریدهاشون زنشون خوشحال میشه دفعات بعد خریدهای بهتری انجام میدن تا خوشحالترش کنن. اون هدیهه ا رو استفاده میکردین جلوی چشم شوهرتون؟ میگفتین چقدر لازمش داشتین؟
    4. بعضی از اقایون کلا تیپ شخصیتیشون اینه که تو خونه به زن و بچه شون بگن ندارم!!! اصلا احساس پیروزی و غرور میکنن که تو خونه به اعضای خانواده شون بفهمونن که پول ندارن بعد بیرون با دوستاشون خرج کنن برای خودشون یا بقیه، این رو یک سیاست بزرگ میدونن که تو خونه هیچ خرجی نداشته باشن و همیشه از هزار تومن و دو هزار تومن دم بزنن اما برای فامیلها و خودشون و دوستانشون خرج کنن. اما شما نباید بی پولیش رو باور بکنین. همیشه خواسته هاتونو از شوهرتون مطالبه کنین. همیشه بخواین ازش. اینجور مردها هر چقدر کمتر تو خونه خرج کنن بیرون 100 بار بیشتر و بیشتر خرج میکنن. همیشه به خرید وادارش کنین.
    5. چرا خانواده ی شما زیادی به دامادی توجه میکنن که بهشون در حد متوسط هم توجه نداره؟ من معتقدم با هر کسی باید مثل خودش رفتار کرد. با هر کسی! اگر شوهر شما به خانواده تون اهمیت نمیده در مقابل خانواده تون هم این داماد رو تحویل نگیرن، انگار اصلا نیست و خودتون هم در مراسمات فامیلهای شوهرتون دقیقا مثل خودش سرد و بی تفاوت رفتار کنین. کاملا متوجهش کنین که هر طوری کنش داشته باشه همونطوری واکنش میبینه. کلا در برابر رفتارها و گفتارهای ناپسندش سکوت نکینن و اعتراضتون رو منطقی و به جا بروز بدین. این یعنی دموکراسی. سکوت در برابر ادم های زیاده خواه اونها رو پرتوقع تر و هارتر میکنه و میگن ببین! خره نمیفهمه من سوارش شدم (دور از جوون) یا پیش خودش میگه حرفم و حرکتم حق بود که سکوت کرد چون حرف حق جواب نداره که.
    6. چرا دخترتون رو از جشن تولد و عکس های اتلیه ای و فیلم تولد و ... محروم میکنین؟ اون فردا بزرگ میشه و انتظار خواهد داشت که براش عزیزی میکردین. برای بچه تون از هیچ چیزی نگذرین. بهترین لباس، بهترین مراسم، بهترین شهربازی ها و... حق بچه تونه و شوهرتونو ملزم به انجامش کنین و برای بچه تون کم نزارین. قناعت برای بچه نکنین. طوری برخورد کنین که دخترتون کاملا متوجه بشه که مادرش براش هر کاری میکرد و میکنه اما پدرش نمیذاره و دلش نمیاد برای بچه ش خرج کنه، خودتونو سپر بی مهری و خسیسی و سیاست های اشتباه شوهرتون نکنین. خانم باشید بزارید خودش بد جلوه کنه پیش همه.
    7. برای خودتون و دخترتون ایجاد انگیزه کنین، با هم اشپزی کنین، مهمونی برین، پیاده روی برین، فیلم ببینین، خوراکی های مورد علاقه تونو بخرین و بخورین، عکس بندازین با هم ، اهنگ گوش نین، کتاب بخونین، بازی کنین، برقصین با هم و ... بزارید تصویری که از مادرش توی ذهن دخترتون هک میشه همیشه خوب و شاد باشه و در برابر شوهرتونم سرسنگین و بی محل باشین. متوجهش کنین که بدون اون هم مادر و دختر خوشحالین و میتونین زندگی کینن و به خودتون برسین. به شوهرتونم یاداوری کنین که این دختر الان 4 سالشه فردا میشه 24 ساله و متوجه تمام بی مهری ها و کمبودهایی که تو که پدرشی براش گذاشتی میشه و ثمره ی سالها زندگیت ازت متنفر میشه و اگر نمیخوای ثمره ی زندگیت ازت بدش بیاد بهش محبت کن و براش تو پدری چیزی کم نزار.

  4. کاربر روبرو از پست مفید nardil تشکرکرده است .

    MR6060 (دوشنبه 02 اسفند 95)

  5. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 17 شهریور 00 [ 16:19]
    تاریخ عضویت
    1394-6-10
    نوشته ها
    262
    امتیاز
    9,650
    سطح
    65
    Points: 9,650, Level: 65
    Level completed: 43%, Points required for next Level: 400
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    431

    تشکرشده 376 در 164 پست

    Rep Power
    53
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط nardil نمایش پست ها
    سلام
    1. زیادی کوتاه اومدن و گذشت کردن و بی زبون بودن خوب نیست دوست عزیز. این اسمش صبر نیست، اسمش تو سری خور بودن و منفعل بودن و ضعیف بودنه. از قدیم گفتن اندازه نگه دار که اندازه نکوست، هر چیزی حتی مراعات شوهر رو کردن، به خاطر زندگی صبر و تحمل و بردباری کردن، بخشیدن شوهر برای ادامه ی زندگی و ... هم حدی داره. وقتی از حد خودش بیشتر بشه اثر معکوس و سوء میده. شما اشتباه کردین که بیش از اندازه خواستین سازش کنین.
    2. وابستگی شوهر شما به خانواده ی والدینش تا این اندازه که اون ها رو به شما و دخترتون ترجیح بده اصلا طبیعی نیست. شما قبل از ازدواج اگر متوجه این موضوع شده بودین و با دانستن این موضوع باز هم همسر این مرد شدین دیگه خود کرده را تدبیر نیست ولی اگر بعدا متوجه این وابستگی افراطی به خانواده ی والدینش شدین چه کارهایی کردین که این وابستگی رو کم کنین و همسرتون رو به خودتون و زندگی مشترکتون دلبسته و وابسته کنین؟ با شوهرتون بگو بخند داشتین؟ باهاش هیجان داشتین؟ براش خوب لباس میپشیدین؟ براش ارایش میکردین؟ طنازی و لوندی براش میکردین؟ غذاهای خوشمزه براش درست میکردین؟ به نیازهای جنسیش توجه میکردین؟ شما جوونید و خیلی کارها میتونید برای شوهرتون به عنوان خانمش انجام بدین که والدین و دوستان و ... نمیتونن این کارها رو براش انجام بدن.
    3. وقتی در 2 سال اول زندگی سفر و تفریح و هدیه از طرف ایشون فراهم بوده چی شد که بعد از 2 سال یک دفعه قطع شد؟ شما موقع خرید و گرفتن هدیه از همسرتون واکنشتون چی بود؟ بیشتر ذوق میکردین و تشکر میکردین و ایشونو ترغیب به اینکار میکردین یا نه میگفتین مثلا چرا اینو خریدی یا کاش پولش رو بهم میدادی یا لازم نبود و ... ؟ واکنشتون چی بود؟ مردها اگر ببینین با خریدهاشون زنشون خوشحال میشه دفعات بعد خریدهای بهتری انجام میدن تا خوشحالترش کنن. اون هدیهه ا رو استفاده میکردین جلوی چشم شوهرتون؟ میگفتین چقدر لازمش داشتین؟
    4. بعضی از اقایون کلا تیپ شخصیتیشون اینه که تو خونه به زن و بچه شون بگن ندارم!!! اصلا احساس پیروزی و غرور میکنن که تو خونه به اعضای خانواده شون بفهمونن که پول ندارن بعد بیرون با دوستاشون خرج کنن برای خودشون یا بقیه، این رو یک سیاست بزرگ میدونن که تو خونه هیچ خرجی نداشته باشن و همیشه از هزار تومن و دو هزار تومن دم بزنن اما برای فامیلها و خودشون و دوستانشون خرج کنن. اما شما نباید بی پولیش رو باور بکنین. همیشه خواسته هاتونو از شوهرتون مطالبه کنین. همیشه بخواین ازش. اینجور مردها هر چقدر کمتر تو خونه خرج کنن بیرون 100 بار بیشتر و بیشتر خرج میکنن. همیشه به خرید وادارش کنین.
    5. چرا خانواده ی شما زیادی به دامادی توجه میکنن که بهشون در حد متوسط هم توجه نداره؟ من معتقدم با هر کسی باید مثل خودش رفتار کرد. با هر کسی! اگر شوهر شما به خانواده تون اهمیت نمیده در مقابل خانواده تون هم این داماد رو تحویل نگیرن، انگار اصلا نیست و خودتون هم در مراسمات فامیلهای شوهرتون دقیقا مثل خودش سرد و بی تفاوت رفتار کنین. کاملا متوجهش کنین که هر طوری کنش داشته باشه همونطوری واکنش میبینه. کلا در برابر رفتارها و گفتارهای ناپسندش سکوت نکینن و اعتراضتون رو منطقی و به جا بروز بدین. این یعنی دموکراسی. سکوت در برابر ادم های زیاده خواه اونها رو پرتوقع تر و هارتر میکنه و میگن ببین! خره نمیفهمه من سوارش شدم (دور از جوون) یا پیش خودش میگه حرفم و حرکتم حق بود که سکوت کرد چون حرف حق جواب نداره که.
    6. چرا دخترتون رو از جشن تولد و عکس های اتلیه ای و فیلم تولد و ... محروم میکنین؟ اون فردا بزرگ میشه و انتظار خواهد داشت که براش عزیزی میکردین. برای بچه تون از هیچ چیزی نگذرین. بهترین لباس، بهترین مراسم، بهترین شهربازی ها و... حق بچه تونه و شوهرتونو ملزم به انجامش کنین و برای بچه تون کم نزارین. قناعت برای بچه نکنین. طوری برخورد کنین که دخترتون کاملا متوجه بشه که مادرش براش هر کاری میکرد و میکنه اما پدرش نمیذاره و دلش نمیاد برای بچه ش خرج کنه، خودتونو سپر بی مهری و خسیسی و سیاست های اشتباه شوهرتون نکنین. خانم باشید بزارید خودش بد جلوه کنه پیش همه.
    7. برای خودتون و دخترتون ایجاد انگیزه کنین، با هم اشپزی کنین، مهمونی برین، پیاده روی برین، فیلم ببینین، خوراکی های مورد علاقه تونو بخرین و بخورین، عکس بندازین با هم ، اهنگ گوش نین، کتاب بخونین، بازی کنین، برقصین با هم و ... بزارید تصویری که از مادرش توی ذهن دخترتون هک میشه همیشه خوب و شاد باشه و در برابر شوهرتونم سرسنگین و بی محل باشین. متوجهش کنین که بدون اون هم مادر و دختر خوشحالین و میتونین زندگی کینن و به خودتون برسین. به شوهرتونم یاداوری کنین که این دختر الان 4 سالشه فردا میشه 24 ساله و متوجه تمام بی مهری ها و کمبودهایی که تو که پدرشی براش گذاشتی میشه و ثمره ی سالها زندگیت ازت متنفر میشه و اگر نمیخوای ثمره ی زندگیت ازت بدش بیاد بهش محبت کن و براش تو پدری چیزی کم نزار.
    اصلا دوست ندارم نسبت به نظرات کاربران محترم اظهار نظر کنم
    اما حس میکنم شما مجرد هستین و خیلی فانتزیا از زندگی مشترک در ذهنتون دارین و یه مقدار بلند پرواز هستین.
    دوست عزیز توی زندگی باید گذشت داشت و درک کرد.
    باید متوجه بود که هرکسی بدیها و خوبی هایی داره و باید مشکلات رو حل کرد.
    با قهر کردن و بی محلی و لج بازی که چیزی درست نمیشه
    چیزهایی که شما معمولا توقع دارین با واقعیت خیلی فاصله داره.
    روش هاتون یه مقدار تند و خشکه ولی زندگی یه معادله ریاضی و بده بستون نیست,داد و ستد نیست.
    زندگی این نیست که بگی حالا که تو با خانواده م بدی میگم اونام اصلا حسابت نکنن.
    یکاری میکنم من در ذهن دخترمون فرشته باشم و تو یه پدر پلید.
    بهت محل نمیذارم که حالت جا بیاد.
    خب اخرش چی؟این زن و شوهر یاد میگیرن که بدون هم زندگی کنن.تو برو سی خودت منم سی خودم اصلا به هم چه نیازی داریم؟ببین من بدون تو هم میتونم خوش باشم و زندگی کنم پوستتم میکنم...
    گذشته ها گذشته
    همسر ایشون قبلا اشتباه کردن و حالا متوجه شدن و دارن جبران میکنن.
    من اگر جای همسر این خانم بودم وقتی ایشون وسیله میکوبید این ور و اون ور خیلی معذرت میخوام ولی از ایشون کلا سرد میشدم و کم کم فکر میکردم ایشون کنترل ندارن روی خودش و ظرافت و جذابیت زنانه ندارن.
    مثل مردا وسیله پرت میکنه و کم مونده منو هم بزنه.
    اما همسرشون صبوری میکنن.
    مشکل شما با این روش ها حل نمیشه.
    شما یه مادر و همسر نمونه و با محبت باشین و به خونه و زندگیتون برسین و شاد و پر انرژی باشین.
    و حتما حتما روی خودتون کار کنید کلی روش هست برای کنترل خشم رسیدن به ارامش.
    هر شب دمنوش گل گاو زبان میل کنین.کتاب هایی که روحیتون رو خوب میکنه بخونید.
    درمورد مسائل مالی با هسرتون صحب کنین و نوع درخواست صحیح رو یاد بگیرین.
    میدونم خیلی کلیشه ای شده و لی کلید مرد دکتر حبشی رو گوش بدین و با دادن شکوه به مردتون و یاد گرفتن درخواست صحیح نیازتون رو بیان کنین.
    همسرتون به خانواده وابسته ان و خب دیگه نمیتونن خمیره خودشونو بعد از این همه سال تغییر بدن.
    همونطور که دوستمون nardli گفتن با خیلی کارها میتونید همسرتون رو سمت خودتون جذب کنید.
    روی کنترل خشمتون کار کنید شما الگوی دخترتون هستین.
    خونه باید محل ارامش مرد باشه و مرد به خانه پناه ببره.
    موفق باشین
    ویرایش توسط ZENDEGIBEHTAR : دوشنبه 25 بهمن 95 در ساعت 15:22

  6. 5 کاربر از پست مفید ZENDEGIBEHTAR تشکرکرده اند .

    andrya (چهارشنبه 27 بهمن 95), پاپیون (شنبه 30 بهمن 95), دختر قصه ها (دوشنبه 25 بهمن 95), ستاره زیبا (سه شنبه 26 بهمن 95), شیدا. (دوشنبه 25 بهمن 95)

  7. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    همسر شما به خانواده تون حساسه. این از تمام تاپیکهای شما مشخصه
    ولی خودتون نمی خواهید این را قبول کنید.

    نقطه ی آغاز مشکلات شما، خانواده تون بودن و هنوز هم هر بار یه جوری این توجه بیش از حد شما به خانواده تون و در اولویت قرار دادنشون باعث می شه همسرتون عکس العمل نشون بده.

    معمولا آقایون به باجناق حساسن. به داماد جدید حساسن.
    اومدن یه داماد جدید تو خانواده، روی رابط دختر و داماد قبلی کمی اثر می ذاره.
    شما به جای بها دادن به همسرتون و نشون دادن این که اصلا این آقای داماد به شما ربطی نداره ( شوهر خواهر شما مهم تره یا همسرت و پدر بچه ات؟)
    برعکس همسرت را بهش حساس کردی.

    چرا دیر اومدی؟ چرا سلام نکردی؟ چرا بلند حرف نزدی؟
    معلم و مربی ش که نیستید.
    وقتی می اومد، هر ساعتی، می رفتی دستش را می گرفتی، تشکر می کردی که اومده،
    می گفتی می دونی که خسته است و خیلی خوشحالی که توی جمع کنارته و باعث افتخارته و ...
    بعد هم باهاش می رفتی پیش خواهر و شوهر خواهرت و با چند تا سلام و تعارف و غیره ... موضوع را تمام می کردی.

    چرا نرفتی تبریک بگی یعنی چی؟

    حالا داماد جدید از تو یاد می گیره به خانواده ام اهمیت نده !!!!!! ببین چند تا عبارت فاجعه و تحقیر و توهین تو این جمله هست !!
    1- داماد جدید خیلی برای من مهمه، بهش فکر می کنم و برام مهمه چی می شه و چیکار می کنه
    2- تو به خانواده ی من اهمیت نمی دی و بی شعور و بی تربیت و بیخودی ... ولی خب من دارم تحملت می کنم.
    3- هر کار زشتی هم داماد جدید بکنه، علت و باعث و بانیش تو هستی. تو ریشه همه مشکلات دنیایی

    دوست عزیز،
    شوهر شما بارها گفته من از شما می خوام که اولویت زندگیت باشم
    اینقدر خانواده ات را توی سر من نزن.
    همین.

    این داماد جدید نشه مشکل جدید زندگی شما ..... صلوات !
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  8. 8 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    andrya (چهارشنبه 27 بهمن 95), mordad (چهارشنبه 04 اسفند 95), Shayeste (چهارشنبه 27 بهمن 95), tavalode arezoo (دوشنبه 25 بهمن 95), نازنین2010 (چهارشنبه 27 بهمن 95), بهاره جون (سه شنبه 26 بهمن 95), تازه نفس گرفته (پنجشنبه 28 بهمن 95), ستاره زیبا (سه شنبه 26 بهمن 95)

  9. #5
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    دوشنبه 21 آبان 97 [ 18:56]
    تاریخ عضویت
    1395-7-29
    نوشته ها
    595
    امتیاز
    9,965
    سطح
    66
    Points: 9,965, Level: 66
    Level completed: 79%, Points required for next Level: 85
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1 year registered5000 Experience Points
    تشکرها
    646

    تشکرشده 951 در 409 پست

    Rep Power
    114
    Array
    [quote=شیدا.;425814]سلام

    همسر شما به خانواده تون حساسه. این از تمام تاپیکهای شما مشخصه


    با سلام
    من متوجه نشدم منظور شما از تمام تاپیک ها چیه. ایشون که تنها همین یک عنوان مطلب رو دارند و متنی هم درباره گفته های همسرشون درباره خانواده خانم در آن نیست.


    همه چیزی که گفته شده دعوا و دلخوری بوده و کمترین اشاره ای به چگونگی شروع و دلایل اون نشده. به هرحال اون علایق 2 سال اول، کادو خریدن و ابراز محبت ها همینطوری یکهو و بی دلیل (موجه یا ناموجه) تبدیل به سردی و بی محبتی نشده.
    خوب بود این خانم صحبت های متقابل آقا رو هم عنوان می کرد بلکه بشه کمی قضیه رو روشن کرد.

  10. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 اردیبهشت 96 [ 10:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-11
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    2,041
    سطح
    27
    Points: 2,041, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 37 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    سلام

    همسر شما به خانواده تون حساسه. این از تمام تاپیکهای شما مشخصه
    ولی خودتون نمی خواهید این را قبول کنید.

    نقطه ی آغاز مشکلات شما، خانواده تون بودن و هنوز هم هر بار یه جوری این توجه بیش از حد شما به خانواده تون و در اولویت قرار دادنشون باعث می شه همسرتون عکس العمل نشون بده.

    معمولا آقایون به باجناق حساسن. به داماد جدید حساسن.
    اومدن یه داماد جدید تو خانواده، روی رابط دختر و داماد قبلی کمی اثر می ذاره.
    شما به جای بها دادن به همسرتون و نشون دادن این که اصلا این آقای داماد به شما ربطی نداره ( شوهر خواهر شما مهم تره یا همسرت و پدر بچه ات؟)
    برعکس همسرت را بهش حساس کردی.

    چرا دیر اومدی؟ چرا سلام نکردی؟ چرا بلند حرف نزدی؟
    معلم و مربی ش که نیستید.
    وقتی می اومد، هر ساعتی، می رفتی دستش را می گرفتی، تشکر می کردی که اومده،
    می گفتی می دونی که خسته است و خیلی خوشحالی که توی جمع کنارته و باعث افتخارته و ...
    بعد هم باهاش می رفتی پیش خواهر و شوهر خواهرت و با چند تا سلام و تعارف و غیره ... موضوع را تمام می کردی.

    چرا نرفتی تبریک بگی یعنی چی؟

    حالا داماد جدید از تو یاد می گیره به خانواده ام اهمیت نده !!!!!! ببین چند تا عبارت فاجعه و تحقیر و توهین تو این جمله هست !!
    1- داماد جدید خیلی برای من مهمه، بهش فکر می کنم و برام مهمه چی می شه و چیکار می کنه
    2- تو به خانواده ی من اهمیت نمی دی و بی شعور و بی تربیت و بیخودی ... ولی خب من دارم تحملت می کنم.
    3- هر کار زشتی هم داماد جدید بکنه، علت و باعث و بانیش تو هستی. تو ریشه همه مشکلات دنیایی

    دوست عزیز،
    شوهر شما بارها گفته من از شما می خوام که اولویت زندگیت باشم
    اینقدر خانواده ات را توی سر من نزن.
    همین.

    این داماد جدید نشه مشکل جدید زندگی شما ..... صلوات !
    یعنی یک تبریک خشک و خالی گفتن انقدر تقاضای غیره منطقی ای هستش به نظره شما ؟ چرا نرفتی تبریک بگی یعنی چی؟ یعنی گلایه کردن از به جا نیاوردن حد اقل شرط ادب !!! البته که نظر هر کسی محترمه ولی من هر بار که نظرات شما رو خوندم همیشه در جهت این بوده که به یه خانوم بگی شما اشتباه میکنی ! شما باید کلید اقتدار مرد رو بخونی. شما باید به مرد اقتدار بدی و ...

  11. کاربر روبرو از پست مفید Ellie2014 تشکرکرده است .

    nardil (سه شنبه 26 بهمن 95)

  12. #7
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ellie2014 نمایش پست ها
    یعنی یک تبریک خشک و خالی گفتن انقدر تقاضای غیره منطقی ای هستش به نظره شما ؟ چرا نرفتی تبریک بگی یعنی چی؟ یعنی گلایه کردن از به جا نیاوردن حد اقل شرط ادب !!! البته که نظر هر کسی محترمه ولی من هر بار که نظرات شما رو خوندم همیشه در جهت این بوده که به یه خانوم بگی شما اشتباه میکنی ! شما باید کلید اقتدار مرد رو بخونی. شما باید به مرد اقتدار بدی و ...
    عزیزم این واقعیت جامعه مردسالار ماست واگه مردی زودرنج باشه باکوچکترین کاری اقتدارش زیرسوال میره.
    شیدا همیشه بهترین ومنطقی ترین نظراتو داشته.نظرش اینه که توی یک دعوا هردوطرف مقصرن.وقتی پستی میذاره هدفش به آرامش رسیدن صاحب تاپیکه.وگرنه این حرفو که توهم برو باهاش دعواکن این چه زندگیه که هرکسی میتونه بزنه ونیازی به تاپیک زدن ومشاوره نداره!
    خواسته صاحب تاپیک غیرمنطقی نیس که دوست داره شوهرش خوشرو باشه وتبریک بگه ولی بامردای این مدلی باید خیلی مراعات توصحبت کردن داشت بازبون خوش چیزی رو ازشون خواست نه تهدید ودعوا.بدونید این ازکوره دررفتنهای ما دودش تو چشم اولین کسی که میره خودمونه .الان هرکسی سرخونه زندگی خودشه وشاید اصلا یادش نباشه شوهر این خانم چه برخوردی داشته ولی این زندگی کسالت بار وباقهر رو فعلا این خانم داره

  13. 2 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    ستاره زیبا (سه شنبه 26 بهمن 95), شیدا. (سه شنبه 26 بهمن 95)

  14. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام عزیزم

    من به عنوان تجربه خودم این جواب رو می نویسم اگه کمک کنه خیلی خوشحال می شم. من وهمسرم تجربه ای مشابه شما و همسرت داشتیم ولی با این تفاوت که من جای همسر شما بودم و مدام همسرم می گفت در برابر مادرم اینجوری باش اونجوری کن واسه فلان موضوع زنگ بزن زشته ال وبل... حالا از اولی که با من اشنا شده بود من دختر کم حرفی بودم تلفن نمی زنم حتی به مادرم کار واجب باشه مسیج می دم و همه ی نزدیکانم این رو می دونن و دلخور هم نمی شن اما مادر ایشون توقع داشتن سر هر موضوعی بهشون زنگ بزنم یا خودشون زنگ می زدن سرکارم بودم باید باهاشون حرف می زدم و این خیلی من رو اذیت می کرد همسرم هم اخلاقش مثل منه ولی در مورد خونوادش اصرار داشت که جواب بدم یا هرچیزی . به نظر اون تماس تلفنی ادب بود اما به نظر من بی ادبی نمی شد حالا اگه در جواب مادرشون مسیج بدم ،می فهمی منظورم رو.

    نتیجه ای که داشت ناراحتی و عذاب برای من بود برام سخت بود که واسه خانوادش انقدر بکن نکن می کرد بهم . باهاش صحبت کردم و گفتم من آدم بالغی هستم و خوب و بد رو می دونم اگه اصرار کنی که اینجوری باش اینو بگو اونو نگو من بیشتر لج می کنم و بدم می آد از اینکه بیام خونه مادرت و ایشون هم خوشبختانه پذیرفت.
    مثلا تو یه جمعی من با دختر خالم نشستم صحبت می کردم که همسن من هستش و مادر ایشون تو اون جمع حضور داشت و ناراحت شده بود و همسرم به من انتقال داد که چرا تو یه اتاق دیگه با دختر داییت حرف می زدی و متوجه شدم این بکن نکن ها بازتاب حرف های خونوادشه چون خود همسرم مشغول بازی بود و متوجه عدم حضور منم نشد و تا چند روز خبری از این موضوع نبود . فکر می کنم در مورد همسر شما هم همین باشه. این ناراحتی ها و مسائل این چنینی معمولا بین خانواده هاست و اگه به نظرت فکر می کنی اگه مثلا تو و شوهرت برید یه شهر دیگه زندگی کنید خیلی از مشکلاتتون حل می شه یعنی نظر من درسته و عمده این مسائل به دلیل حرفهای غیر عمد یا عمدی خانواده هاست. بیبین بعضی وقت ها زن و شوهر خودشون با هم خوبن و مثل دوران دوستی لحظه های شیرین دارن اما نا خودآگاه با وسط اومدن پای خونواده ها نارضایتی ها هم خواه نا خواه به وجود میاد. مثلا من حرف مادرم رو گوش می کنم و یکی دو بار همسرم مادرم رو که دید از من گله کرد که مثلا غذای خراب شده رو دور نریخته بودم. من و مادرم ناراحت شدیم و گفتیم داره بهانه تراشی می کنه و مادرم ناراحتیش رو به من منتقل کرد و من با همسرم صحبت کردم دیدم ایشون چون می دونه من حرف مادرم رو گوش می دم خواسته از طریق مادرم و جوری که ناراحت نشم به اصطلاح حرفش رو به کرسی بنشونه که منم گفتم دیگه این کار رو نکنه چون مادرم رو ناراحت می کنه و اوضاع به خوبی تموم شد . یعنی می خوام بگم باید مدیریت کنی عزیزم . مثلا مادرت ممکنه بگه این چه رفتاریه شوهرت داره می دونم ناراحت می شی اما به مادرت باید بگی مرد هستن دیگه اخلاقشون اینجوری می شه وقتی خسته می شن و بحث رو عوض کنی. خیلی سخته من درکت می کنم دوست داری با شوهرت پیش تازه عروستون باشی و خوش بگذره اما یه تفاوت هایی رو باید قبول کنی اینکه همسرت مث خودت از مهمونی خوشش نمی آد . می تونی ازش بپرسی که مثلا خودت از صبح تنها بری اونجا و ایشون شب بیاد دنبالت از اونور هم به خونوادت بگی شوهرم از شلوغی خوشش نمی آد اینجوری اونا به اخلاقش عادت می کنن و به تو چیزی نمی گن که ناراحت شی خودتم حرص نمی خوری شوهرت هم دیرتر می آد و استراحت کرده و پر انرژی تر و سر حال تر ممکنه باشه.

    یه نصیحت خواهرانه بهت می کنم چون یه مقدار اخلاق و حساسیت های مادرم رو داری به نظرم زیاد رو روابط همسرت حساس نباش درسته رسم ادب اینه که گرم بگیره و تبریک بگه و لبخند بزنه اما هر آدمی یه جوریه همونطور که یه خواهر و برادر مثل هم برخورد نمی کنن تو اجتماع. تو روی این کار کن که از رفتار شوهرت شرمنده نشی و روی رفتارت اثر منفی نذاره به خودت بگو اخلاقش همینه دیکه چیکارش کنم خودت خوب باش و خوشرو باش و با همه خوب رفتار کن می دونم سخته ، کلا بی خیال شدن سخته اما سعی نکن کاری کنی همه شوهرت رو دوست داشته باشن و ازش تعریف کنن . اولش سخته ولی به خودت خوش می گذره و غصه نمی خوری. والد شوهرت هم نمی شی که بکن نکن کنی و ایشون به سمت شما جذب میشه. سعی کن همسر باشی نه مادر چون ایشون ادب و تربیتش بر عهده مادرش بوده که دیگه دوره ادب کردنش تموم شده و با گفتن شما فقط ایشون نسبت به شما سرد می شه و نه تنها یاد نمی گیره بلکه لجبازی هم ممکنه بکنه چون وقتی شما والد دورنتون قوی باشه و بر رفتارتون علبه کنه کودک درون شوهرتون رو فعال می کنید که ایشون ممکنه لجبازی کودکانه داشته باشه. به نظرم بهترین راه بی خیالیه و اینکه مهمونی می ری پیش مامانت اینا سعی کنی به خودت خوش بگذره و البته فرزند عزیزت. کمی هم ناز و عشوه زنانه رو به کار بگیر بهش بگو برام گل می خری ؟ یا بگو حس می کنم خوشبخت ترین زن دنیام وقتی با گل سوپرایزم می کنی. یه راهی بذار که بدونه چه طور خوشحالت کنه و بهش بگو اینجوری خیلی خوشحال می شم هر چند خود من اینا رو می دونم زیاد توی هدیه گرفتن از همسرم موفق نبودم اونم به خاطر تاثیر خونوادشه اما یه شاخه گل رو دیگه می خره.

    ببخشید طولانی شد ولی اینم بگم این رفتارت روی فرزندت تاثیر منفی می ذاره و وقتی همسرت ازدواج کنه تو نا خودآگاهش فکر می کنه همسرش از رفت و آمد با خانوادش بدش می آد چون تو الان این رو بولد می کنی تو خونه. می تونی بذاری پای اخلاقش بگی شوهر من کم حرف و درونگراست و اوقاتت رو سر سلام نکرد زنگ نزد اینو نگفت اونو نبر نکنی. خدارو شکر بهانه برای توجیه هم زیاده دوبار بهانه بیاری برای بار سوم کسی از شوهرت انتظار نداره و تورو به خاطر خودت دوست دارن نه شوهر خوش مشربت.

  15. 2 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    ZENDEGIBEHTAR (سه شنبه 26 بهمن 95), شیدا. (سه شنبه 26 بهمن 95)

  16. #9
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط Ellie2014 نمایش پست ها
    یعنی یک تبریک خشک و خالی گفتن انقدر تقاضای غیره منطقی ای هستش به نظره شما ؟ چرا نرفتی تبریک بگی یعنی چی؟ یعنی گلایه کردن از به جا نیاوردن حد اقل شرط ادب !!! البته که نظر هر کسی محترمه ولی من هر بار که نظرات شما رو خوندم همیشه در جهت این بوده که به یه خانوم بگی شما اشتباه میکنی ! شما باید کلید اقتدار مرد رو بخونی. شما باید به مرد اقتدار بدی و ...
    تبریک خشک و خالی و ادب را به جا آوردن در یک رابطه سالم و اختیاری معنی داره.
    این آقا به نظر خودش لطف کرده که تا خونه ی پدر خانمش رفته و تا همین جاش را هم برای شرط ادب و از روی اجبار انجام داده.
    ایشون با خانواده ی همسرش مشکل داره. درست و غلط بودن رفتارش هم از یک مسیر هفت ساله گذشته، نه یک تاپیک.
    به گفته ی خود این خانم، همسرشون دو سال اول کادو می خرید، خوب بود و ... چی شد که به تدریج این رابطه بد و بدتر شد.

    نمی گم همه اش آبانی مقصره. ولی می گم این یه رابطه ی مشکل داره. همین که پاشده رفته عروسی به نظر خودش زیادی قدم جلو گذاشته.

    آبانی نمی گه بعد عقد یا بعد نامزدی یا بعد عروسی بد شد .... می گه بعد از دو سال ...

    " چرا نرفتی تبریک بگی یعنی چی؟" ... منظورم این نیست که این سوال از اصل غلطه. منظورم اینه که مطرح کردنش به اون شکل غلطه.
    همسر شما بچه ی سه ساله نیست که بهش بگی مامان جون چرا سلام نکردی !!

    من می گم اگر هم می بینه همسرش دلخوره و ناراحته و با همه ی ناراحتیهاش اومده تو مراسم، ایشون نره در گوشش بگه وای چرا نرفتی تبریک بگی.
    باید با رفتار خوب و درست ... خودش می بردش پیش عروس و داماد و تبریک می گفتن.
    اگه با خوشرویی از اومدن شوهرش استقبال می کرد، اگه بهش دو تا جمله ی خوب می گفت و بهش اعتبار می داد، خیلی راحت می تونست همون موقع دست در دست هم برن سمت عروس و داماد و تبریکشون را بگن.
    بدون این که آقا اصلا متوجه بشه داره چی می شه.


    وقتی خانمی اینجا تاپیک می زنه با شوهرم مشکل دارم، من به شوهرش چی بگم که اینجا نیست و روحش هم از تاپیک خبر نداره.
    اگر همسر ایشون اینجا بود اول باید ازش می خواستیم ایشون هم کل ماجرای زندگیشون و دلخوریهاشون را تعریف کنه تا بعد بهش بگیم آقا شما هم اینجا و اونجا و اونجا مقصر بودی.

    الان که نیست من بگم آبانی برو امشب مفصل با شوهرت دعوا کن
    تو مراسم هم باید همون جا جلوی جمع باهاش دعوا می کردی تا ادب بشه و از این به بعد بلند سلام کنه ....

    آبانی با همسرش بجنگه به چه نتیحه ای می رسه؟ با یک بچه که احتمالا این وسط اول وسط این جنگ و دعواها روانی و عصبی و داغون می شه ... و بعد هم مثلا بشه فرزند طلاق.
    آبانی که الان درآمدش هزینه رفت و آمد و مهد بچه اش می شه، طلاق بگیره چیکار کنه؟ (هر چند به نظر من زن نباید به خاطر وابستگی اقتصادی توی رابطه بمونه و اصلا دلیل خوبی نیست)
    حتی اگه همه ی اینها هم مثلا درست باشه و خوب پیش بره، آبانی طلاق بگیره چه تضمینی هست که همسر بعدیش مشکلات دیگه ای نداشته باشه؟
    شما آدم بی مشکل دیدین؟ آدم صددرصد سالم دیدین؟
    هر کس یه مشکلاتی داره. مهم اینه که ببینیم این مشکلات چقدر قابل تحملن. چقدر قابل اصلاحن. چقدر ما توش سهم داریم یا تحریکش می کنیم. چقدر غیرقابل تحمل و تغییره و باید واقعا رابطه را ترک کرد.

    نمی شه که تا تقی به توقی خورد خونه را بکنی میدون جنگ !
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا
    ویرایش توسط شیدا. : سه شنبه 26 بهمن 95 در ساعت 21:42

  17. 7 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    andrya (چهارشنبه 27 بهمن 95), mordad (چهارشنبه 04 اسفند 95), Shayeste (چهارشنبه 27 بهمن 95), فکور (چهارشنبه 27 بهمن 95), نازنین2010 (چهارشنبه 27 بهمن 95), بابک 1369 (چهارشنبه 27 بهمن 95), ستاره زیبا (دوشنبه 09 اسفند 95)

  18. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 12 اردیبهشت 96 [ 10:50]
    تاریخ عضویت
    1393-6-11
    نوشته ها
    20
    امتیاز
    2,041
    سطح
    27
    Points: 2,041, Level: 27
    Level completed: 28%, Points required for next Level: 109
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1 year registered1000 Experience Points
    تشکرها
    6

    تشکرشده 37 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط شیدا. نمایش پست ها
    تبریک خشک و خالی و ادب را به جا آوردن در یک رابطه سالم و اختیاری معنی داره.
    این آقا به نظر خودش لطف کرده که تا خونه ی پدر خانمش رفته و تا همین جاش را هم برای شرط ادب و از روی اجبار انجام داده.
    ایشون با خانواده ی همسرش مشکل داره. درست و غلط بودن رفتارش هم از یک مسیر هفت ساله گذشته، نه یک تاپیک.
    به گفته ی خود این خانم، همسرشون دو سال اول کادو می خرید، خوب بود و ... چی شد که به تدریج این رابطه بد و بدتر شد.

    نمی گم همه اش آبانی مقصره. ولی می گم این یه رابطه ی مشکل داره. همین که پاشده رفته عروسی به نظر خودش زیادی قدم جلو گذاشته.

    آبانی نمی گه بعد عقد یا بعد نامزدی یا بعد عروسی بد شد .... می گه بعد از دو سال ...

    " چرا نرفتی تبریک بگی یعنی چی؟" ... منظورم این نیست که این سوال از اصل غلطه. منظورم اینه که مطرح کردنش به اون شکل غلطه.
    همسر شما بچه ی سه ساله نیست که بهش بگی مامان جون چرا سلام نکردی !!

    من می گم اگر هم می بینه همسرش دلخوره و ناراحته و با همه ی ناراحتیهاش اومده تو مراسم، ایشون نره در گوشش بگه وای چرا نرفتی تبریک بگی.
    باید با رفتار خوب و درست ... خودش می بردش پیش عروس و داماد و تبریک می گفتن.
    اگه با خوشرویی از اومدن شوهرش استقبال می کرد، اگه بهش دو تا جمله ی خوب می گفت و بهش اعتبار می داد، خیلی راحت می تونست همون موقع دست در دست هم برن سمت عروس و داماد و تبریکشون را بگن.
    بدون این که آقا اصلا متوجه بشه داره چی می شه.


    وقتی خانمی اینجا تاپیک می زنه با شوهرم مشکل دارم، من به شوهرش چی بگم که اینجا نیست و روحش هم از تاپیک خبر نداره.
    اگر همسر ایشون اینجا بود اول باید ازش می خواستیم ایشون هم کل ماجرای زندگیشون و دلخوریهاشون را تعریف کنه تا بعد بهش بگیم آقا شما هم اینجا و اونجا و اونجا مقصر بودی.

    الان که نیست من بگم آبانی برو امشب مفصل با شوهرت دعوا کن
    تو مراسم هم باید همون جا جلوی جمع باهاش دعوا می کردی تا ادب بشه و از این به بعد بلند سلام کنه ....

    آبانی با همسرش بجنگه به چه نتیحه ای می رسه؟ با یک بچه که احتمالا این وسط اول وسط این جنگ و دعواها روانی و عصبی و داغون می شه ... و بعد هم مثلا بشه فرزند طلاق.
    آبانی که الان درآمدش هزینه رفت و آمد و مهد بچه اش می شه، طلاق بگیره چیکار کنه؟ (هر چند به نظر من زن نباید به خاطر وابستگی اقتصادی توی رابطه بمونه و اصلا دلیل خوبی نیست)
    حتی اگه همه ی اینها هم مثلا درست باشه و خوب پیش بره، آبانی طلاق بگیره چه تضمینی هست که همسر بعدیش مشکلات دیگه ای نداشته باشه؟
    شما آدم بی مشکل دیدین؟ آدم صددرصد سالم دیدین؟
    هر کس یه مشکلاتی داره. مهم اینه که ببینیم این مشکلات چقدر قابل تحملن. چقدر قابل اصلاحن. چقدر ما توش سهم داریم یا تحریکش می کنیم. چقدر غیرقابل تحمل و تغییره و باید واقعا رابطه را ترک کرد.

    نمی شه که تا تقی به توقی خورد خونه را بکنی میدون جنگ !
    دوست گرامی بنده هیچ جایی ننوشتم ایشون بره طلاق بگیره !!!! من نمیدونم چطور شما اینطور برداشت کردین.!! مسلما هر زندگی ای مشکلاتی داره ولی راه حل همه مشکلات کوتان اومدن و منفعل بودن و لالا به لی لی مرد خونه گذاشتن نیست.زن و شوهر باید دو سر کلاف زندگی رو نگه دارند. نه اینکه یه نقر همش سر رشته دستش باشه و بکشه و اونور رشته ول باشه.
    نمیشه از روی گفته های یک نفر در مپرد یه زندگی قضاوت کرد. اصولا يك قاضي هم براي حكم صادر كردن بايد به حرف دو طرف دعوا گوش كنه و بعد حكم بده. ما هيچ كدوممون پاي صحبت هاي شوهر ایشون ننشستيم و ایشون رو نمیشناسیم.ولی هی داریم تجویز میکنیم تو بگو چشم ... بهش اقتدار بده....ببین دکتر حبشی چی میگه.... صدات در نیاد ...وای طلاقت میده.... !!!!دوست گرامی دوای چرک و عفونت آنتی بیوتیکه ! نه قرص مسکن .

  19. 2 کاربر از پست مفید Ellie2014 تشکرکرده اند .

    kataioon (جمعه 13 اسفند 95), nardil (پنجشنبه 28 بهمن 95)


 
صفحه 1 از 4 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 22:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.