به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 41 تا 50 , از مجموع 64
  1. #41
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 17:59]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,160
    امتیاز
    89,804
    سطح
    100
    Points: 89,804, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,766

    تشکرشده 6,799 در 2,397 پست

    Rep Power
    0
    Array


    با سلام

    ممنون از لطف شما

    من نمی تونم به شما نمره بدم چون : خود انسانها هستند که می توننند به خودشان نمره بدند

    چون هر انسانی یه وجدانی داره و در تنهایی خودش می تونه حقیقت را گوش کنه

    شما زندگی تون را دوست دارید و دارید تلاش می کنید خودتون را نسبت به قبل بهینه کنید ،،، و این خیلی خوبه

    گذشته مهم نیست ،،و فقط در این حد مهمه که ازش یاد بگیریم و مانند دوران قبل اشتباه نکنیم - و یا کم تر اشتباه کنیم



    نسل قبل از ما خب ،،،یه ویژگیهایی داشتند در دوران خودشون و نسل جدید هم همین طور!

    نمی تونیم بگیم این نسل از نسل های قبل روشنفکرترنند و یا اونها از ما بهتر بودند !

    اون موقع مشکلات خودشون را داشتند و الان همه مشکلات خودمان را داریم

    شاید اون موقع خانم ها آزادی کم تری در انتخاب داشتند و این جالب نبود !

    و الان شاید خانم ها در جامعه فعال ترنند و ..!


    اون موقع اطلا عات کم بود – مثل الان اینترنت و دانشگاه نبود و یا به فراوانی الان نبود – در نتیجه نظام خاصی در خانواده های قدیم بود – ولی نمی دونم چرا صمیت خوبی بود اون موقع ها ( نه که الان نباشه !)

    شاید هم به قول شما بعضی از خانواده ها ی قدیم سوختند و ساختند

    ولی قبول ندارم همه خانواده های قدیم این گونه بودند !


    الان با این همه تکنولوژی و .... چرا آمارهای طلاق اینقدر بالاست ،،، مگه ما روشن فکر نیستیم .
    به نظرم مستقل تریم !



    چیزی که به نظرم در دو نسل وجود داره اینکه مهارت های ارتباطی را یاد نگرفتیم

    این نسل به ظاهر روشنفکر ،،، و نسل های قدیمی تر هم،،، این مشکل را داشتند و دارنند متاسفانه .



    خیلی ها هستند در دنیای مقایسه ها هستند و یا با کوچک ترین مشکلی در زندگی شون میگنند :
    من میرم ،،، من میرم خونه ی مامانم اینا

    یا مرد خونه بر میگرده به زنش میگه : پاشو بیا ببرمت خونه بابات



    به قول یه بنده خدایی : بگذریم .


    .........................................


    اول باید اشتباهایی خودمون را شناسایی کنیم - سپس با کمک مشاورها و مطالعه و تحقیق + صبر این مسائل را حل کنیم .

    الحمد الله قرصی نیست که بخوریم و یه شبه تغییرات لازم را پیدا کنیم بلکه باید تلاش کنیم و خومان را توسعه بدیم

    وقتی خودمان خوب شدیم ،،این خوب بودن هم به محیط اطرافمون تاثیر میذاره و آنها به خودشون می یان .


    اگر قرار باشه همانند اطرافیانمان تهاجمی باشیم – محصول این خروجی چیزی جز بحث و درگیری نیست .



    ...............................



    ما چهار نوع سبک گفتگو داریم :


    گفتگوي منفعلانه :

    فرد نمی تونه افکار و احساس و درخواست خودش را به معشوقش بیان کنه و تو دل خودش نگه میداره


    گفتگوي تهاجمي :

    طرف مقابل را سرزنش می کنیم و بهش میگیم تقصیر تو بود


    گفتگوي منفعل مهاجم :

    به صورت غيرمستقيم خشم خود را نسبت به ديگري بيان مي کنیم

    مثلا شوهر بدبخت خسته می یاد خونه ،،زن داستان ما از یه چیزی ناراحته ،،،،میره تو آشپزخوته هزار تا کار عجیب و غریب می کنه مثلا ظرف ها را از قصد می کوبه و .....( خدا ازش بگذره )




    گفتگوي صريح :

    شخص بدون احساس ترس يا رفتار پرخاشگرانه، احساسات، خواسته ها و افكار خود را بيان مي كند

    یعنی از حق خودمان دفاع می کنیم + احترام طرف مقابل هم نگه می داریم


    اگر یاد بگیریم گفتگوی صریح داشته باشیم ،،، قدم خوبی در مهارت های ارتباطی برداشته ایم .



    ...........................


    این خود ما آدما هستیم که می تونیم یا تغییر روش و رفتار و نگرشمون ! ، از بن بست های زندگیمون رها پیدا کنیم .

    اگر قرار باشه که ما همان چیزی که قبلا می اندیشیدیم , و اون کاری که الگو داشتیم و قبلا انجام میدادیم الان باز انجام بدیم ،

    قطعا همان راهی می رویم که قبلا رفتیم ، در نتیجه به همان چیزی می رسیم که قبلا رسیده ایم.





    گفتگوی عاطفی + گفتگوی صریح را تمرین کنید یه مدت ( من هم مانند شما این کار را می کنم - چون باید همه تمرین کنیم و هر روز بیشتر یاد بگیریم )

    حتما از مشاوران این حوزه مشورت بگیرید - توکلتون به خدا باشه و ناامید نشید و تکلیف ر از سر خودتون بردارید !!





    ویرایش توسط باغبان : دوشنبه 18 بهمن 95 در ساعت 04:33

  2. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (دوشنبه 18 بهمن 95), نیلوفر:-) (جمعه 29 بهمن 95)

  3. #42
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط margearezooha نمایش پست ها
    چقدر سخته به کار بردن این مهارتهای ارتباطی وآداب گفتگو توزندگی.دیشب برای اولین بار بعد قهر اخیرمون صحبت کردیم.یعنی او خودش بحثو پیش کشید برخلاف دفعات قبلی که من پیشقدم میشدم برای صحبت.اینکه دوساعت مدام حرف زد ومن طبق آداب گفتگو نباید دفاع میکردم،نباید توجیه میکردم سرزنش وتحقیر که اصلا حرفشو نزنین!باید محکم مینشستم بدون بغض درحالیکه تمام بدنم میلرزید خودمو توی مبل محکم گرفته بودم که متوجه حال بدم نشه.نباید بغض وگریه میکردم.سخت بود ولی نتیجش این بود که دوساعت مدام حرف زد وبین حرفاش هم میگفت نمیدونم اصلا برای چی اینا رومیگم!!چیزی که ناراحتم میکرد او بااینکه مشاوره نرفته واصلا دنبال اون چیزایی که من بودم نیست ولی بلد بود چه جور باید صحبت کنه اینکه بین حرفاش نکات مثبتمو بگه درکنار منفیام.بقول او من در خونه داری،بچه داری،آشپزی،قناعت وحتی شوهرداری از عالی بالاتر فوق عالیم ولی همه اینا فایده نداره چون صداقت نداشتم پشتش نبودم(ازنظر او من اگه واقعا بدونم خونوادم چه حرفایی پشت او زدن ولی بازم بخوام ببینمشون نهایت پستییه)
    همه اینا رو میگم برای کسانی که خدای نکرده به مشکل من دچار بشن اینکه بدونن یه مرد خودش شما رو انتخاب میکنه واگه پس از مدتی رفتارش تغییر کرد دلیلشو تو خودتون پیدا کنین نه اینکه بخواین اونو مدام مقصر بدونین.اینکه همسرمن هم مثل بیشتر آقایون چیزی که براش اهمیت داره صداقت ونیاز به تاییده که متاسفانه من اونا رو برآورده نکردم.دیشب حرفاش بااینکه خیلی تلخ بود برام اینکه گفت زندگیمون همینه به امید بهترشدنش نباش اگه جواب سلام وخداحافظیتو میدم بخاطر پسرمونه اگه ناراحتی جداشو.چیزی جوابشو ندادم ولی میخوام باعملم نشون بدم که میخوام زندگیمو بسازم.حدااقل جبران کنم سهم خودم دراین مشکلات رو.نمیخوام جا بزنم.نمیدونم این صبرم از این به بعد یه صبرسازنده است یانه؟
    دراین بین اگه راهنمایی داشته باشین ممنون میشم بشنوم.در کنارش اگه تجربه ای به دست آوردم مینویسم تا اونایی که میخوان زندگیشون بازسازی کنن از این تاپیک استفاده کنن.امیدوارم زندگی من هم مثل چکامه وسوده82 پایان خوبی داشته باشه.امیدوارم پایان همه این اختلافات بخشش باشه اینقدر هممون زنده باشیم که بتونیم ببخشیم وبخشیده شویم ودیگه حساب وکتابمون به اون دنیا کشیده نشه.از همتون التماس دعا دارم
    سلام

    این که شوهرت اومده نشسته دو ساعت از حرفهای توی دلش به شما گفته و گفته و گفته ... نکته ی مثبته
    تو موفق شدی
    یه قدم به جلو برداشتی برای درست کردن زندگیت

    اینقدر که حس کرده می تونه حرفهاش را بگه

    اینو مثبت ببین. خیلی مثبت.
    الان خیلی چیزها دستت اومده. از چی ناراحته. کجا اشتباه کردی. چی دلش می خواد.

    پستهای بچه ها در جواب این پستت خیلی خوبه. امیدوار باش و ادامه بده.
    زندگیت را بساز. درست شدنیه. صد مرتبه از طلاق و جدایی برای بچه هات بهتره ! و حتی برای خودت.
    شوهرت فقط توجه تو را می خواد. خیلی نیاز داره که باور کنه از ته دل باهاشی و کنارشی.

    خودت به نکته ی خوبی اشاره کردی
    پنهان کاری این جور آدمها را داغون می کنه.

    اسمت را عوض کن. مرگ آرزوها؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  4. 2 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (جمعه 29 بهمن 95), باغبان (دوشنبه 18 بهمن 95)

  5. #43
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 17:59]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,160
    امتیاز
    89,804
    سطح
    100
    Points: 89,804, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,766

    تشکرشده 6,799 در 2,397 پست

    Rep Power
    0
    Array


    سلام مجدد


    امکان داره در یک گفتگو خط مسیر زیر را داشته باشیم :


    گفتگوی عاطفی && گفتگوی صریح > بحث عاطفی > دعوای عاطفی !



    باید این خط مسیر این طوری تغییر کنه :


    گفتگوی عاطفی&& گفتگوی صریح
    < بحث عاطفی < دعوای عاطفی !



    حالا چطوری این کار را کنیم ؟

    نظر شما ؟


    .........................


    اگر خودمان را به مهارت های ارتباطی مسلح کنیم ،،،، زندگی زیباتر میشود


    اگر خواستید پیش روانشناس یا مشاوران این حوزه برید ،،،این سئوال را بپرسید و نحوه ی مدیریت و رهبری در این شرایط را جویا بشید .


    زندگی خوب و آرامی را برای شما و خانواده محترم آرزومندم .



    در پناه حضرت دوست .


    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 19 بهمن 95 در ساعت 02:34

  6. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (سه شنبه 19 بهمن 95), نیلوفر:-) (جمعه 29 بهمن 95)

  7. #44
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    شیداجان وجناب باغبان عزیز وهمه دوستان دلسوز همدردی یه دنیاممنونم از پیگیری وراهنماییهای ارزندتون.
    میدونم راه سختی درپیش دارم چون رابطه ای که هفت ساله تخریب شده وبی اعتمادی که تو این مدت بوجود اومده به یک روز از بین نمیره.واین اعتماد به دست نمیاد مگر اینکه بارها در موقع بحران بتونم درست عمل کنم.قدم اولش هم قید پدرومادرم را زدن به مدت طولانیه تااون احساس کنه که الویت اول وآخر زندگی منه ومن از این بابت اصلا غصه نمیخورم.خداییش این موضوع اینقدر که برای خونوادم وحشتناکه برای من نیس البته شاید گاهی اوقات دلم بگیره.
    قبلا هم گفتم پسرم تواین مدت خیلی گوشه گیر شده بود فقط برای غذاونماز ازاتاقش بیرون میومد.خیلی نگرانش بودم ازش خواستم ناراحتیهاشو توی یه نامه برام بنویسه البته اولش زیر بار نمیرفت ولی بعد بجای اینکه این نامه رو برای من بنویسه برای باباش نوشت.همسرم اولش خیلی ناراحت بود که ببین کار به کجا رسیده که این بچه هم منو مقصر میدونه.منم بخاطر این بچه درظاهر باهات خوب میشم.ودوباره شروع کرد ازنقاط منفی من گفتن واگه تو کارخوبی هم کردی درجواب خوبیهای من بوده ووظیفت بوده.اینجا رو نمیدونم کار درستی کردم یانه یکی از کارهایی که قبلا براش بزرگ بود وبراش گفتم تا به یاد بیاره من همون آدمم دیگه نتونست حرفی بزنه بعدهم دستشو گرفتم وگفتم من این زندگی رو میسازم خوشحال میشم کمکم کنی وگرنه تنهایی میسازمش.اونقدر برای این جمله خندید که اشک از چشماش اومد.بنظرش خیلی مسخره میومد ولی بطور عجیبی نرم شد.
    الان که حالم خوبه تصمیم گرفتم خصوصیات خوبشو بنویسم یعنی کارهایی که فقط برای من کرده.چون چندروز پیش هرچقدر بخودم فشار میاوردم چیزی نمیتونستم بنویسم تمام ذهنمو افکار منفی گرفته بود.این کار برای اینه که هرموقع حالم بد بود یادم نره که خوبیهایی هم درحقم کرده.
    جناب باغبان متوجه منظورتون نشدم منظورتون اینه که دعوای عاطفی اهمیت بیشتری نسبت به بقیه داره؟؟!!!!
    راستی شیداجون درخواست تغییر نام کاربریمو پریروز دادم هنوز اجرایی نشده

  8. 3 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (جمعه 29 بهمن 95), باغبان (سه شنبه 19 بهمن 95), شیدا. (سه شنبه 19 بهمن 95)

  9. #45
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 17:59]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,160
    امتیاز
    89,804
    سطح
    100
    Points: 89,804, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,766

    تشکرشده 6,799 در 2,397 پست

    Rep Power
    0
    Array


    با سلام


    در پست قبلیم ،،، این خط مسیر را برای شما گذاشتم :


    گفتگوی عاطفی && گفتگوی صریح > بحث عاطفی >
    دعوای عاطفی !



    می خواستم به محترم شما بگم که امکان داره ما در موقع گفتگو عاطفی و گفتگو صریح ،،،

    یه اشتباهی انجام بدیم و یا یه تکنیکی را خوب انجام ندیم ،،،، که گفتگوی عاطفی تبدیل بشه به بحث عاطفی و در بحث عاطفی باز یه اشتباهی کنیم و بحث عاطفی تبدیل بشه به دعوای عاطفی !




    در خط مسیر دوم می خواستم بگم اگر خدایی نکرده رسیدیم به دعوای عاطفی باید یاد بگیریم چطوری خط مسیر را عوص کنیم یعنی :

    گفتگوی عاطفی&& گفتگوی صریح < بحث عاطفی < دعوای عاطفی !

    یعنی باید به صورت استراتژیک اوضاع را جوری رهبری کنیم ،،، خط مسیر برعکس بشه - منظورم بود اینو از مشاور بپرسید




    یعنی چطوری یاد بگیریم گفتگوی عاطفی و صریح را درست اعمال کنیم و خدایی نکرده تبدیل به دعوای عاطفی نشه ! و از طرفی :

    اگر رسیدیم به دعوای عاطفی! ،،،، چطوری اوضاع را مدیریت کنیم و دوباره گفتگوی عاشقانه داشته باشیم .



    بالاخره این آقای شوهر یا خانم ِ بانو را ما خودمون به عنوان همسر انتخاب کردیم !!

    حتما دلیلی داشته ! – پس چرا در روند زندگی به مشکل بر می خوریم ؟

    شاید مهارت های ارتباطی را یاد نگرفتیم

    شاید هوش هیجانی خودمون را توسعه ندادیم و نمی خوایم بهتر کنیم .



    در اینجا باید یه ایست به خودمان بدهیم و به صورت بالیینی ،،،، روند مسیر زندگی خودمان و گفتگوهایمان را بررسی کنیم .




    ...........................................




    در پست های قبل تا حدودی با شما صحبت کردم در این مورد :



    تکنیک بازی پینگ بونگ در گفتگو

    دوری از بازی بوکس در گفتگو

    گفتگوی عاطفی

    شخصیت شناسی همسر : شناسایی نقاط ضعف و قوت همسر

    سیستم سوم شخص در گفتگو

    شفافیت زوجین نسبت به هم

    عدم پنهان کاری


    ارزشمند دونستن مرد خانه – به قول " خانم ستاره زیبا " باید شوهرتون را پادشاه کنید و شما بشید ملکه
    متاسفانه بعضی از خانم ها : هم می خوان پادشاه باشند و هم ملکه - هیچ مردی زیر بار این حرف نمیره
    از طرفی یه مرد سلطه گر هم به جایی نمیر سه - بلکه هر کی باید جایگاه خودش را بدونه



    احترام به خط قرمزها

    دوری از نبش قبر گذشته و زدن تو سرهم

    رهبر و استراتژیک بودن : نیاز مند تجربه و مطالعه بیشتری هست ( به نظرم خانم ها می تونند مدیران خوبی باشند )

    تکنیک گفتگوی صریح !!



    همین ها را انجام بدید ،،، تغییرات را حس خواهید کرد !




    .............................




    از یه بنده خدایی یاد گرفتم که می گفت :

    دعوای عاطفی با دعوا فرق میکنه



    بیشتر خانواده ها که با هم مشکل دارنند خط مسیر شون اینه :

    گفتگو > بحث >
    دعوا و درگیری




    حالا خط مسیر زیر را نگاه کنید :

    گفتگوی عاطفی && گفتگوی صریح > بحث عاطفی > دعوای عاطفی ! >
    دعوا و درگیری

    یعنی سعی کنید بیشتر دو رو ور ِ عاطفه و .... بگردید .

    اگه محمد 93 تو سایت بود الان منو با این پست بیچاره می کرد – ( نمی دونم چرا یادش افتادم )



    نباید بذارید دعوای عاطفی بشه دعوا و درگیری !!

    که نیازمند تمرین و مطالعه هست .

    می تونید در این مورد تفکر کنید ! ( من بیشتر دوست دارم خودتون تفکر کنید )





    یه تقلب برسونم :

    در دعوای عاطفی عقب نشینی می کنیم و امتیاز می گیریم - نه اینکه حمله کنیم و امتیاز بگیریم
    بعضی ها فکر می کنند : باید حمله کنیم تا برنده بشیم !
    ولی امکان داره شخصی که حمله می کنه ،،، از دفاع غافل بشه و گل بیشتری بخوره !!!!


    اگر همسرتون داره تهاجمی حمله می کنه ،،،،داره اشتباه میکنه ! ،،،ما نباید کار اشتباه را با اشتبا ه جواب بدیم
    بلکه باید با دفاع ،،،بهش حمله کنیم
    پس باهوش تر باشیم ( هوش هیجانی !! )



    شما خوب کار کردید :


    نقل قول نوشته اصلی توسط margearezooha نمایش پست ها

    خیلی نگرانش بودم ازش خواستم ناراحتیهاشو توی یه نامه برام بنویسه البته اولش زیر بار نمیرفت ولی بعد بجای اینکه این نامه رو برای من بنویسه برای باباش نوشت.همسرم اولش خیلی ناراحت بود که ببین کار به کجا رسیده که این بچه هم منو مقصر میدونه.منم بخاطر این بچه درظاهر باهات خوب میشم.ودوباره شروع کرد ازنقاط منفی من گفتن واگه تو کارخوبی هم کردی درجواب خوبیهای من بوده ووظیفت بوده.اینجا رو نمیدونم کار درستی کردم یانه یکی از کارهایی که قبلا براش بزرگ بود وبراش گفتم تا به یاد بیاره من همون آدمم دیگه نتونست حرفی بزنه بعدهم دستشو گرفتم وگفتم من این زندگی رو میسازم خوشحال میشم کمکم کنی وگرنه تنهایی میسازمش.اونقدر برای این جمله خندید که اشک از چشماش اومد.بنظرش خیلی مسخره میومد ولی بطور عجیبی نرم شد.
    الان که حالم خوبه تصمیم گرفتم خصوصیات خوبشو بنویسم یعنی کارهایی که فقط برای من کرده.


    نشان دادید می تونید هوش هیجانی خوبی داشته باشید . شما می تونستید بهش حمله کنید - و از نقاط منفیش بگید - سرش داد بزنید و ....

    ولی اوضاع را مدیریت کردید .

    هوش علمی درسته مهم - ولی 90 درصد موفقیت ها هوش هیجانی ماهاست در روابط ها و یا حتی کار و ....)




    وقتی به بزرگترهای قدیمی تر نگاه می کنم می بینم درسته شاید مدرک آکادمیک ندارنند و یا کالج نرفتند ،،،، ولی بعضی هاشون واقعا در مدیریت زندگی نابغه اند .





    ...............................................




    می تونید در این مورد ( مهارت ارتباطی یا روش گفتگوی سازنده با همسر ) تاپیک بزنید و توش مقاله بنویسید !!

    وقتی مقاله می نویسید مجبور میشید تحقیق کنید + نظرات دیگران را می گیری !

    و این باعث میشه مهارت های ارتباطی در ذهنتان تداعی بشه ،،چون هر روز در حال مطالعه و تحقیق هستید !




    روزی 20 دقیقه مطالعه آزاد داشته باشید در این مورد

    اگه بتونید با شوهرتان این مطالعه را داشته باشید خیلی بهتره - می تونید سمینارهای مختلف شرکت کنید و یا بخرید و در خانه با شوهرتون تماشا کنید

    این جوری هر دو پیشرفت می کنید – و فرزندان شما هم الگوبرداری خوبی می کنند

    بذارید فرزندانتان از این سن یاد بگیرند

    کار ی که شما به فرزندتان گفتید که براتون نامه بنویسه کار جالبی بود

    جدا از زن و شوهری بودن ،،،، جدا از مادر و فرزندی بودن و ..... ،،،،، با هم دوست باشید .



    درسته بهترین دوست واقعی خداست !



    ولی در کنار این باید یاد بگیریم در بنیان خانواده همه با هم مهربون و دوست باشیم ،،، یه دوست وفادار و مهربون ! ،،،،، و این شدنی هست .






    ......................................





    حتما هم از آقای مدیر و خانم فرشته مهربان و دیگر کارشناسان عزیز مشورت بگیرید .

    از نظرات دوستان عزیز استفاده کنید - استفاده از تجربیات و آموخته های دیگران لذت بخشه

    خودتون را تا دندان مسلح کنید ( مهارت های ارتباطی )





    آهنگ زندگیتان همیشه زیبا ،،،،


    یا حق .






    ویرایش توسط باغبان : سه شنبه 19 بهمن 95 در ساعت 22:06

  10. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (چهارشنبه 20 بهمن 95), نیلوفر:-) (جمعه 29 بهمن 95)

  11. #46
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    جناب باغبان ممنونم از پستهای خیلی مفیدتون.راستش درمورد چیزایی گفتین که اصلاتابه حال به گوشم نخورده بود.متاسفانه تواینترنتم فقط صحبتهای دکتر شیری درباره بحث عاطفی ودعوای عاطفی بود وهیچ مطلب دیگه ای تو اینمورد پیدا نکردم برای همین از دیروز تموم سعیمو میکنم ازروی همینها تمرین کنم.مشکل من اینه که بایک مقاله چیزی تو سرم فرو نمیره باید انواع ومثالهای متفاوتی بخونم تاخوب یاد بگیرم.فعلا مجبورم به همین مقالات اینترنتی بسنده کنم چون شرایط مشاوره رفتن وحتی مشاوره گرفتن اینترنتی رو ندارم.
    فکرمیکنم مقاله نوشتن برام خیلی زود باشه چون هنوز به اون درک وتجربه نرسیدم.توی زندگیم هم دارم سعی میکنم راههایی که تابحال نرفتم رو برم وفعلا روی همین راه مانور بدم.مثلا همیشه تواین چندسال وقتی آشتی میکردیم از فرداش دوباره توی خودش میرفت وانگار پشیمون میشد که چرا بخشیده ویاموضوع رو تموم کرده ویه مدت میبایست بگذره تا کم کم همه چی روال عادیشو بگیره واون خوب بشه.بازم نمیدونم این کارم درست بود یانه؟!دیشب ازش تشکر کردم که از حقش به خاطر پسرمون گذشت(چون اون روز گفت بخاطر این بچه حق اونجور که دوست دارم زندگی کنم رو ندارم)این کارم به این دلیل بود که اون الان ناراحته وفکرمیکنه که من فراموش کردم ناراحتیهای اونو ومیخواد همش یه جور بهم بفهمونه که تو مهم نیستی وبخاطر بچه ها کوتاه اومدم.اینجور حداقل میفهمه من دلیل رفتار الانشو میدونم ونیازی نیس هرجور شده به من اینو ثابت کنه.
    درروابطم باهاش بنا به راهنمایی خانم مهندس عزیز سعی میکنم خوش برخورد باشم ولی بهش نچسبم.بابچه هام بیشتر بازی میکنم مخصوصا پسرم که تغییر روحیش مشهوده والان شاده.بازم اگه جایی اشتباه میکنم ممنون میشم تذکر بدین

  12. 2 کاربر از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده اند .

    باغبان (پنجشنبه 21 بهمن 95), خانم مهندس (پنجشنبه 21 بهمن 95)

  13. #47
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    تشکر زبانی اونقدر که شما فکر می کنید برای مردها موثر نیست. نه که اصلا، ولی به هر حال تاثیر کلام براشون به اندازه خانمها نیست.
    لازم نیست زیاد زبانی تلاش کنی. عملی بهتر جواب می ده.

    شاید فکر کنی همسرت متوجه تغییر رفتار شما نیست یا خیلی براش مهم نیست.
    اما هست.
    مشکل اینه که سخت می تونه اعتماد کنه. الان خیلی خوشحاله از شرایط اما خیلی هم می ترسه.
    خیلی هم به این شرایط محتاجه.
    کوچکترین رو گردوندن شما ازش، این که حس کنه توجهت به چیز دیگه ای هست ( خانواده ی خودت، خانواده ی خودش ... ) حالش را باز بد می کنه.

    به خودت فشار نیار برای خوشحالی ایشون. چون از پا می افتی. فرسوده می شی ... سعی کن درک کنی و با رضایت و آرامش این مسیر را بری.
    قلبا همسرت را بذار در اولویت توجهت. قلبا بهش احساس نزدیکی کن. متوجه می شه.
    اما اگه از روی ترس و نگرانی و ... باشه در بلندمدت باز خراب می شه.
    اگه از ته دل باشه بهش آرامش می ده و به خودت هم.

    خودت را فراموش نکن.
    شما باید از یه جایی شارژ بشی که بتونی این همه انرژی بذاری.
    به خودت برس. روحی و جسمی
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  14. 4 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    Eram (پنجشنبه 21 بهمن 95), tavalode arezoo (پنجشنبه 21 بهمن 95), نیلوفر:-) (جمعه 29 بهمن 95), خانم مهندس (پنجشنبه 21 بهمن 95)

  15. #48
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    امروز [ 17:59]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,160
    امتیاز
    89,804
    سطح
    100
    Points: 89,804, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.2%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,766

    تشکرشده 6,799 در 2,397 پست

    Rep Power
    0
    Array

    با سلام



    ممنون از لطف شما


    گفتگو و نحوه ی درست اعمال تکنیک های مربوطه ،،،یکی از اصلی ترین رموز موفقیت در مهارت های ارتباطی ست .

    اگه ما در این مهم خودمون تجهیز نکنیم ،،،، در روند کار به مشکل بر می خوریم .

    ابراز تشکر ( زبانی و ...) به معشوقمان هم خودش جز تکنیک های مهم در مهارت های گفتگو ( صریح - عاطفی ) هست که به نظرم کار درستی کردید .



    برای این به شما گفتم کار درستی انجام دادید چون :


    شوهرتون به شما گفت : "" بخاطر این بچه حق اونجور که دوست دارم زندگی کنم رو ندارم ""

    این حرف برای شما سخته ،، می دونم ،،،، ولی شما خودتون را کنترل کردید و ازش تشکر کردید برای اینکه : از حق خودش گذشته !


    باید یه جوری این سیکل احساس طرف مقابل را بهم بریزیم - مثلا اگر یه شخص داره توهین می کنه ازش تشکر کنی : با این کار معادلات ذهنی اونو بهم می ریزیم

    کار آسونی نیست می دونم !!!! ولی کار سختی هم نیست !


    درباره ی رهبر و استراتژیک بودن در زندگی زناشویی در پست های قبل تا حدودی با شما صحبت کردم ،،، ما با کنترل احساس ، تکنیک گوش گردن ( شنونده ) ، دوری از پیامی سمی به طرف مقابل و ... می تونیم

    به این مهم نزدیک تر بشیم .


    شما جزء او ن دسته از خانم هایی هستید که می تونید رهبر خوبی در زندگیتون باشید - باید تمرین کنیم - همه .


    ........................................



    باید در مسیر ی حرکت کنید که شوهرتون فکر کنه واقعا برا شما ارزشمنده و شما هم برای اون ارزشمندید ! ( من به شوهر شما دسترسی ندارم پس فقط می تونم اینو به شما بگم !! - تکلیف را بردارید از خودتون !!)

    برای یه مردخیلی مهمه که برا زنش ،، ارزشمند و مورد احترام و مورد مشورت ! باشه .


    همین که تو کارهایتان از ایشون مشورت بگیرید ،،،خودش هم یه تشکر هست

    همین که به نظرات هم احترام بذارید خودش یک تشکر هست


    ...............................


    تیری که به زندگی ما آدم ها می خوره یه روز خوب نمیشه !

    اول جراحی میشه – بعد تیر بیرون کشیده میشه - زخم بخیه می خوره - پانسمان میشه + صبر برای دوره درمان

    برنامه ریزی کنید ماهی 2 درصد بهتر بشید ( هر دو ) – در سال 24 درصد رشد می کنید – سال بعدی 50 درصد بیشتر رشد می کنید !

    حتی ا درصد هم در زندگی معجزه میکنه چه برسه به 50 یا .... درصد !


    ..................



    این کتاب را مطالعه فرمایید :

    مهارت های ارتباطی همسران | خرید کتاب مهارت های ارتباطی همسران | فروشگاه کتاب کتابخون




    امیدوارم تونسته باشم به شما کمکی کرده باشم و برای شما مفید باشم


    گفتگوی عاطفی و گفتگوی صریح را خوب کار کنید و اگر لازم شد عضو انجمن آزاد بشید و از کارشناسان بپرسید ( چون خیلی مهمه ! )


    یه نشانی به همراه داشته باشید که یادتون بندازه قرار چه جور زندگی ای داشته باشید !

    اون نشان میتونه حلقه ازدواجتون یا انگشتر معنوی یا ...... باشه ،،،،، این قدرت شما را بیشتر میکنه و اگر شوهرتون هم بدونه بر روی آن هم تاثیر می ذاره

    موفق باشید.


    ویرایش توسط باغبان : پنجشنبه 21 بهمن 95 در ساعت 17:19

  16. 3 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (پنجشنبه 21 بهمن 95), نیلوفر:-) (جمعه 29 بهمن 95), شیدا. (پنجشنبه 21 بهمن 95)

  17. #49
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 20 دی 02 [ 06:41]
    تاریخ عضویت
    1394-10-27
    نوشته ها
    433
    امتیاز
    16,845
    سطح
    82
    Points: 16,845, Level: 82
    Level completed: 99%, Points required for next Level: 5
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    10000 Experience PointsTagger First ClassVeteran
    تشکرها
    1,911

    تشکرشده 947 در 322 پست

    Rep Power
    99
    Array
    الان من نمیدونم درمرحله اولم یعنی جراحی یاآخر یعنی صبر برای درمان؟
    چقدر دیرمیگذره این روزها!کاش اونقدر قوی میشدم که هیچ چیز نمیتونست حالمو بدکنه مثل عکس العمل شوهرم درقبال مرگ دو کودک که میگفت:خوب شد راحت شدن از درد دنیا.بهش گفتم شاید آدم بزرگا راحت شن ولی اینا فقط یه بچه ان.نمیدونم چرا اینقدر دلش میخواد تریپ بدبختی برداره؟!آخه جلب توجه به چه قیمت؟!!
    از اونطرف بیتابیهای مامانم!هرچند در اراده من تو این راه خللی وارد نمیکنه وقتی پذیرفتم این زندگی رو باید مصائبشم قبول کنم.ولی ازنظر روحی بهم میریزم.بهش گفتم فعلا دیدار مامنتفیه ولی او داره برای دخترم بافتنی میبافه میدونم باهر دونه ای که میبافه چقدر اشک میریزه یابرای پسرم لباس خریده.ودرآخر میگه حداقل عکس خودتو وبچه ها رو برام بفرست که من حتی از این کارهم وحشت دارم که نکنه دوباره داستان درست شه.نمیدونم اونا خیلی امیدوارن یامن خیلی ناامید؟؟
    شاید به این خاطر هست که اونا از واقعیت زندگی من چیزی نمیدونن.نمیدونن که تواین سه ماه فقط یکشب شوهرم باهام خوب بود وبقیش این منم که باهاش خوش برخوردم سعی میکنم روال عادی زندگیمو بگیرم.ولی او زحمت خداحافظی کردنو هم به خودش نمیده.اصلا نمیتونم بفهمم واقعا میخواد همینجور ادامه بده یعنی پای حرفش وایساده همینیه که هست یافقط داره برای تنبیه منه واینکه محکم کاری بشه که دیگه همچین اشتباهاتی تکرار نشه؟
    کاش ماهم به روزای خوب گذشتمون برگردیم روزایی که توش پر از عشق بود واینقدر کینه وجود نداشت
    ویرایش توسط tavalode arezoo : یکشنبه 24 بهمن 95 در ساعت 18:32

  18. کاربر روبرو از پست مفید tavalode arezoo تشکرکرده است .

    باغبان (چهارشنبه 27 بهمن 95)

  19. #50
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 20 بهمن 98 [ 15:04]
    تاریخ عضویت
    1393-11-15
    نوشته ها
    273
    امتیاز
    7,978
    سطح
    60
    Points: 7,978, Level: 60
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 172
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First Class5000 Experience PointsOverdriveVeteran
    تشکرها
    318

    تشکرشده 381 در 176 پست

    Rep Power
    56
    Array
    سلام دوست عزیز

    من کاملا با دوستانی که توصیه می کنن چه طور روابطت رو بهتر کنی موافقم و خیلی راههای خوب و البته سختی رو پیشنهاد می کنن. نمی خوام دلسرد بشی و یا نا امید ولی نمی دونم چرا نا خودآگاه زندگی یکی از نزدیکانم با خوندن تاپیک شما از جلوی چشمم رد شد. من واقعا مخالف فروپاشی زندگی هستم و همیشه دلم می خواد توصیه هایی کنم که اول اول خود شخص شاد باشه بعدش همسرش احساس رضایت کنه چون وقتی خودت شاد و از خودت راضی و خشنود نباشی نمی تونی کسی رو شاد کنی.

    اول سوالم اینه که فرزند عزیزت چند سالشه می شه باهاش حرف زد. شاید از نظر دوستان با تجربه و وانشناسان این اشتباه محض باشه اما بچه های این دوره و زمونه خیلی خیلی باهوشن و بدون اینکه خودت بفهمی اون قهر و آشتی شما رو می فهمه همونطور که من بچه بودم قهر و آشتی بابا و مامانم رو متوجه می شدم و اگه بابام برای مامانم گل می خرید به شدت خوشحال می شدم یا برعکس بحث می کردن حتی اگه تو اتاق بودم یا اصلا نبودم و خونه می اومدم می فهمیدم قهرن به شدت دلم می گرفت . این رو گفتم که فکر نکنی بچت مصون از این استرس هاست و بدون اینکه خودتون بخواید داره صدمه روحی می بینه.

    نمی خوام بگم جدا شو اما خودت رو برای جدایی هم آماده کن می دونم شخصیت آرومی داری ولی سعی کن زرنگ باشی پس انداز کن اگه تحصیل کرده ای کار پیدا کن یه جوری که وابستگی مالی به همسرت نداشته باشی که بخوای تحمل کنی حالا چرا اینو می گم.

    من یه آشنای نزدیک داشتم که لحظه به لحظه بد بختیاش رو می دیدم و اون هم مثل شما می اومد برای ما درد و دل می کرد و از شوهرش می گفت . راستش وسطای تاپیک گفتم احتمالا مثل اون آقا علت این سردیها وجود یه شخص سوم تو رابطست که بعدش دیدم شما نوشتی پیام عاشقانه می فرسته. اون آقا هم همین بود تو پارک با یه خانوم آشنا شده بود و به هم اس ام اس و ایمیل می زدن و با کمال وقاحت اومد پیش زن و بچش نشست و گفت آره یکی دیگه هست چون من این زندگی رو نمی خوام.

    یه مورد دیگه همسر شما گفته تا مادرش زنده است تحمل کن بعد طلاق اون آقا گفته بود 4 سال صبر کن پسرت بره دانشگاه بعد طلاق

    در مورد خانواده همسرت هم عینا مشابه همین فامیل ما بود خانوادش خانم رو به شدت دوست داشتند و دلشون می سوخت چون از مشکل روانی پسرشون مطلع بودند.

    درمورد خانه داری این آقا هم خوب حرف می زد و به اون خانم گفته بود تو از نظر خونه داری و بچه داری عالی هستی اما من دوستت ندارم

    در مورد سر زدن به خانواده نمی ذاشت خانومش بره مامان و باباش رو ببینه می دونی آخرش چی شد پدر خانوم که به رحمت خدا رفت شب یلدا بود و منتظر دخترش بود من واقعا تمام این ها رو دیدم و شدیدا توصیه می کنم از این حق خودت و پدر ومادرت و فزندت دفاع کنی حتی شده با دعوا چون بعدش بدجوری حسرتش رو می خوری. من این خانم رو دیدم که چه طور سوزناکانه گریه می کرد و مدت ها خودش رو نمی بخشید که چرا نرفته شب یلدا و پدرش رو ببینه چون هر سال من خودم بچه بودم و می دیدم که پدر ایشون که فامیلمون بود کیک و هندونه و انار رو حتما می خرید البته هندونه رو واسه من می خریدن که دوست داشتم ولی کیک رو برای پسر همون خانم چون تولدش بود و انار رو برای دخترش چون دوست داشت و اون شب من اونجا بودم و دیدم چقدر منتظر بود که دخترش زنگ در رو بزنه و نوه هاش بیان اونجا با ما بازی کنن و شلوغ باشه دورشون. حسرت می خوری دوست گلم این حق رو از خودت و اون ها نگیر . واقعا دوستانه و طبق تجربه می گم و کاری به بحث روانشناسیش هم ندارم

    اینا رو نگفتم مایوست کنم اتفاقا دعا می کنم همسرت مثل اون آقا نباشه هر چند با مقایسه ای که کردم با چیزایی که نوشتی خیلی شبیه هم هستند اما باز هم آدما فرق می کنن آستانه تحملشون فرق می کنه مشکلات روانی هم شدت و ضعف داره اما عاقبت این خانم می دونی چی شد؟ وقتی شوهرش گفت 4 سال صبر کن شروع کرد به پس انداز کزدن . برای مردم خیاطی می کرد و پس انداز می کرد شوهرش نمی ذاشت خیاطی کنه برای در و همسایه این کار رو می کرد ولی قبلا اگه برای دوختن یه درز پول نمی گرفت دیگه پول گرفت همسایه ها و آشنا ها که از مشکلش خبر داشتند هم خداییش کمکش می کردند و حتما مزدش رو می دادن. در آخر پسر ایشون رفت دانشگاه و ایشون پولی رو پس انداز کرده بود که بتونه خونه اجاره کنه و البته شوهرش هم بدتر شده بود و بدون اینکه خود خانم درخواست کنه شوهرش گفت طلاقت می دم ولی توافقی خودش هم باید می رفت دنبال دوندگیش و این کار رو کرد و طلاقش رو گرفت و شوهرش در کمال نا باوری دید تموم شد این خانم الان یکی از خوشبخترین زنان توی سن خودشه بچه هاش همه به جای خوبی رسیدن و شوهرش رفته توی یه روستای کوچیک داره زندگی می کنه و روزی 100 بار حسرت می خوره و یاد خاطرات گذشته رو می کنه. اینا رو شنیدم و دیدم چون هر دو فامیل بودند و از احوال هر دو خبر دارم.

    همیشه به من می گفت کاش زودتر جدا می شدم و چقدر بعد از طلاق احساس خوشبختی می کنم من با دخترشون هم صحبت کردم اون هم می گفت اصلا دلم نمی خواد برگردم به کودکیم.

    پس خودت رو نباز آیندت شیرینه . بچه هات رو دریاب که سرمایه زندگیت اونا هستن فقط آماده جدایی باش و فکر کنم با این مشکل روانی و مشاوره نیومدن همسرتون شما بالاخره جدا می شید اما از الان نشین گریه من که وااااای جدا شم چی می شه یه هنری کاری چیزی یاد بگیر کار کن ما خانوما بخوایم خیلی توانایی داریم. نگران زندگی تازه نباش تغییر همیشه اولش سخته اما وقتی اونجوری که می خوای انجامش بدی و به زندگیت عشق بدی همه چی درست میشه. برنامه ریزی و هدف برای زندگی بهتر همیشه جواب می ده. اما ببخشید من انقدر سیاه حرف می زنم فکر نمی کنم شوهرت درست بشه مگر اینکه سرش به سنگ بخوره و فکر کنه شما رو برای همیشه از دست داده . پس انرژیت رو بذار رو یه برنامه ریزی تازه نه برای درست کردن شوهرت بلکه برای زندگی بهتر خودت. وابستگی هات رو کم کن چه مالی چه احساسی بعد کم کم آماده می شی برای جدایی

    و باز هم به شدت توصیه می کنم برو خونوادت رو ببین شده تنهایی با اتوبوس یا مترو یا با هر سختی که هست برو نوه شونم ببر ببیننش. یعنی چی که نمی ذاره توهم نمی ری بعدشم دروغ می گی که می رم. بذار دعوا راه بندازه خداروشکر که شما همش قهرید حداقل کاری رو بکن که خودت دوست داری و دل اونها رو هم شاد کن.

    تو که انقدرآدم معتقدی هستی چرا ؟ یعنی چی آخه این حق رو از یه مادر می گیری که دخترش اونم تنها دخترش و نوه هاش رو نبینه حتی عکسشونو ؟ به چه قیمتی که یه آدم روانی ناراحت نشه؟ واقعا زندگی رو اشتباه گرفتی با جهنم دوست عزیزم
    ویرایش توسط maryam.mim : چهارشنبه 27 بهمن 95 در ساعت 11:10

  20. 3 کاربر از پست مفید maryam.mim تشکرکرده اند .

    tavalode arezoo (چهارشنبه 27 بهمن 95), آنیتا123 (چهارشنبه 27 بهمن 95), خانم مهندس (چهارشنبه 27 بهمن 95)


 
صفحه 5 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:55 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.