به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 12
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 بهمن 95 [ 19:39]
    تاریخ عضویت
    1395-11-13
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    122
    سطح
    2
    Points: 122, Level: 2
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array

    بی خیالی و بی احساسی زیاد

    لام من از وقتی یادم میاد تو دنیای خیالای خودم بودم و این موضوع هر چی بزرگ تر شدم بیش تر شد...تا جایی که الان یه مدتیه می خوام با دنیای واقعی تماس پیدا کنم برام مشکله...از بچگی علایق خیلی کمی داشتم الان تقریبا همونا رم از دستت و دادم بزرگ ترین آرزوی من داشتن شوق زندگی و احساس هست و خروج از حالت رکود اما نمی دونم چرا مث بقیه علاقمند نیستم...همشم مال تنبلی نیس خیلی تنبلای دور و برم هستن که شادن و از زندگی لذت می برن اما من نه وقتی بچه بودم خیلی شاد و شیطون بودم اما هر چی بزرگ تر شدم ساکت تر و خجالتی تر شدم چی کار کنم؟حتی شوق کارای عادی زندگیم ندارم خیلی بی تفاوتم

  2. کاربر روبرو از پست مفید بی ستاره تشکرکرده است .

    باغبان (جمعه 15 بهمن 95)

  3. #2
    Banned
    آخرین بازدید
    دوشنبه 04 دی 02 [ 13:45]
    تاریخ عضویت
    1394-2-15
    نوشته ها
    1,099
    امتیاز
    18,366
    سطح
    86
    Points: 18,366, Level: 86
    Level completed: 4%, Points required for next Level: 484
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    271

    تشکرشده 1,106 در 598 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    شما بهتره هدفی در زندگیتون انتخاب کنید . اصلا هدفتون چیه که دوست دارید بروید در دنیای خیالات؟
    وقتی هدفی مشخص کردید میتوانید با استفاده از آرزو ها شوق انجام ان هدف را بدست اورید
    به نظرم شوق زندگی و احساس هدف نمیتونه باشه یعنی هدفی هست که خودش وابسته به یک هدف بزرگتر
    به نظرتون شما در چه مرتبه ای قرار بگیرید شوق زندگی و احساس را لمس خواهید کرد؟
    یکی وقتی پزشک میشه. یکی وقتی همه چیز تقریبا خوب باشه.
    برای نظرتون برنامه بچینید. سعی کنید. واین راه خیلی زیباست
    چون مثل رفتن شما به شمال میماند هدف شمال رفتن ولی چقدر از جاده ها و رانندگی لذت میبرید

    موفق باشید

  4. 2 کاربر از پست مفید خادم رضا تشکرکرده اند .

    بی ستاره (شنبه 16 بهمن 95), باغبان (جمعه 15 بهمن 95)

  5. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 08 خرداد 97 [ 04:49]
    تاریخ عضویت
    1395-3-05
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,771
    سطح
    32
    Points: 2,771, Level: 32
    Level completed: 14%, Points required for next Level: 129
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    79

    تشکرشده 133 در 75 پست

    Rep Power
    27
    Array
    بچه چندم هستید؟تربیتتون چطور بوده؟
    سنتون؟تحصیلات؟
    چقدر میل تنهایی دارید؟تو فکر و خیالاتتون چقدر با خودتون حرف میزنید و تو ذهنتون کارهای مختلف رو که دوست دارید انجام میدید؟یا گاهی کارهای عجیب و وحشتناگ؟
    حس نمیکنید طیف های حسیتون کمه و همه احساساستون سخت تحریک میشن؟
    و یا به محرک های حسی و بیرونی و حرف دیگران کاملا بی اهمیت هستید؟
    به چارچوب های خانواده و جامعه و یا فرهنگی حستون چیه؟
    چقدر به روابط دوستی و اعضای خانواده و فامیل احساس تعلق میکنید؟یا نه اصلا احساس تعلق ندارید و روابط رو وابستگی اضافه و دردسر بیخود میبینید؟
    به پاداش و تنبیه کلامی اعضا خانواده اهمیت میدید یا نه؟در کل بقیه شما رو چی میبینن؟نصیحت پذیر یا نه؟

    - - - Updated - - -

    یه چیز دیگه که یادم رفت بپرسم
    راجب علاقت و تفریحاتتون بگید
    آیا از تفریح و کار گروهی بیشتر لذت میبرید یا تکی و خصوصی و تنهایی؟
    کمی راجب سوالات بالا توضیح هم بدید

  6. 2 کاربر از پست مفید mehdi.ma.mm تشکرکرده اند .

    بی ستاره (شنبه 16 بهمن 95), باغبان (جمعه 15 بهمن 95)

  7. #4
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 بهمن 95 [ 19:39]
    تاریخ عضویت
    1395-11-13
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    122
    سطح
    2
    Points: 122, Level: 2
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mehdi.ma.mm نمایش پست ها
    بچه چندم هستید؟اول .تربیتتون چطور بوده؟یادمه همش تحقیر می شدم به خاطر حواس پرتی و کم رویی و کارای عجیب وقتی بچه بودم خیلی حرف می زدم و تند تند هر چی گذشت بیش تر تو خودم رفتم و فکر کردم مثبقیه نیستم.
    سنتون؟بیستدو سه تقریباتحصیلات؟ارشد
    چقدر میل تنهایی دارید؟آره بیش تر وقتا تو فکر و خیالاتتون چقدر با خودتون حرف میزنید و تو ذهنتون کارهای مختلف رو که دوست دارید انجام میدید؟کارای کمی دوس داشتم که الان به اونام علاقه دارم بچه که بودم حدود هشت سال به پایین با دنیای اطراف بیش تر ارتباط داشتمیا گاهی کارهای عجیب و وحشتناگ؟
    حس نمیکنید طیف های حسیتون کمه و همه احساساستون سخت تحریک میشن؟چرا این طوریه
    و یا به محرک های حسی و بیرونی و حرف دیگران کاملا بی اهمیت هستید؟کاملا نه نسبت به دیگران خیلی ککم تر
    به چارچوب های خانواده و جامعه و یا فرهنگی حستون چیه؟
    چقدر به روابط دوستی و اعضای خانواده و فامیل احساس تعلق میکنید؟کم یا نه اصلا احساس تعلق ندارید و روابط رو وابستگی اضافه و دردسر بیخود میبینید؟
    به پاداش و تنبیه کلامی اعضا خانواده اهمیت میدید یا نه تا یه چیزی می گن اشکم در میاد از تنبیه می ترسم نسبت به تشویقم زیاد ذوق ندارم؟در کل بقیه شما رو چی میبینن؟نصیحت پذیر یا نه؟

    - - - Updated - - -

    یه چیز دیگه که یادم رفت بپرسم
    راجب علاقت و تفریحاتتون بگیدشعر می گم و اتفاقا تو شعر خیلی احساسی جلوه می کنم پیاده روی کوه نوردی کارای پرهیجان
    آیا از تفریح و کار گروهی بیشتر لذت میبرید یا تکی و خصوصی و تنهایی وقتی حوصلش رو دارم گروهی مخصوصا با دوستا ولی دقت کردم تو تنهایی بعضی وقتا شادترم؟
    کمی راجب سوالات بالا توضیح هم بدید
    الان خیلی حسرت می خورم چرا مث بقیه نیسم دوس دارم بااحساس باشم و مهربون نه که حس کنم دارم ادا درمیارم

    - - - Updated - - -

    بچه اول تا قبل شش سالگی همش شیطنت و بیش تر تو فضای آزاد بیرون از خونه ارتباطاتم خوب بود شیرین زبون و باهوش

    - - - Updated - - -

    فعالیتای کمی دوس داشتم که الان به اونام بی علاقم حوصله و تمرکزم پایین اومده

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 بهمن 95 [ 19:39]
    تاریخ عضویت
    1395-11-13
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    122
    سطح
    2
    Points: 122, Level: 2
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بی ستاره نمایش پست ها
    الان خیلی حسرت می خورم چرا مث بقیه نیسم دوس دارم بااحساس باشم و مهربون نه که حس کنم دارم ادا درمیارم

    - - - Updated - - -

    بچه اول تا قبل شش سالگی همش شیطنت و بیش تر تو فضای آزاد بیرون از خونه ارتباطاتم خوب بود شیرین زبون و باهوش

    - - - Updated - - -

    فعالیتای کمی دوس داشتم که الان به اونام بی علاقم حوصله و تمرکزم پایین اومده





    خیلی کم چیزی من رو برانگیخته می کنه حدود هفت هشت سال بیش از حد تو خودم بودم الان خیلی بهتر شدم

  9. #6
    مدیران انجمن

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 فروردین 03 [ 23:50]
    تاریخ عضویت
    1393-12-20
    نوشته ها
    3,163
    امتیاز
    89,976
    سطح
    100
    Points: 89,976, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.4%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    7,784

    تشکرشده 6,819 در 2,405 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بی ستاره نمایش پست ها
    لام من از وقتی یادم میاد تو دنیای خیالای خودم بودم و این موضوع هر چی بزرگ تر شدم بیش تر شد...تا جایی که الان یه مدتیه می خوام با دنیای واقعی تماس پیدا کنم برام مشکله...از بچگی علایق خیلی کمی داشتم الان تقریبا همونا رم از دستت و دادم بزرگ ترین آرزوی من داشتن شوق زندگی و احساس هست و خروج از حالت رکود اما نمی دونم چرا مث بقیه علاقمند نیستم...همشم مال تنبلی نیس خیلی تنبلای دور و برم هستن که شادن و از زندگی لذت می برن اما من نه وقتی بچه بودم خیلی شاد و شیطون بودم اما هر چی بزرگ تر شدم ساکت تر و خجالتی تر شدم چی کار کنم؟حتی شوق کارای عادی زندگیم ندارم خیلی بی تفاوتم

    با سلام

    شاید کمال گرا باشی !!! ( نوع منفی )

    شاید برای خودت هدفی انتخاب نکردی و یا اگر هم انتخاب کردی هدفی بزرگی بوده !

    شاید شادی و نشاط را لازمه چیز خاصی می دونی !

    و یا شاید هم در گذشته و آینده زندگی می کنی! و دنبال علت و معلول می گردی !

    زندگی در زمان حال را دریاب چون امروز ما فقط برای امروز ماست!

    ..................

    با یه روانشناس بالینی مشورت کنید

    موفق باشید.


    ویرایش توسط باغبان : جمعه 15 بهمن 95 در ساعت 01:11

  10. 2 کاربر از پست مفید باغبان تشکرکرده اند .

    بی ستاره (شنبه 16 بهمن 95), جوادیان (جمعه 15 بهمن 95)

  11. #7
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 بهمن 95 [ 19:39]
    تاریخ عضویت
    1395-11-13
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    122
    سطح
    2
    Points: 122, Level: 2
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    [روز ماست!

    ..................

    با یه روانشناس بالینی مشورت کنید

    موفق باشید.[/color][/quote]

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    خیلیا یه وفتهائی دوس دارن همینجوری خنثی باشن ..نه کسی باهاشون کاری داشته باشه و نه خودشون کاری به کار کسی

    نه دوس دارن به کسی محبت کنند و نه دوس دارن بهشون محبت بشه.. خنثای خنثی.. فقط بخوابن با خودشون حرف بزنن به نقطه ای مدتها خیره شن

    این حس ها کم و بیش برا هر کسی بوجود میاد .. ولی چون تو زندگی علایقی داریم و هدفهائی , نمیتونیم همینجوری زندگی کنیم و زود میریم سراغه کارهامویی که باید انجام بدیم

    شمام نمیدونم چن سالتونه ولی احتمالا چون هدفی یا علایقی ندارید که بخواید بهش برسید انقد بی خیال دنیا شدید..

    ولی باید اینو در نظر بگیرید که فرصت ها و جوانی همیشه منتظر نمیمونند و باید به خودمون تکونی بدیم و الا زود دیر میشه

  13. #9
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 21 شهریور 97 [ 13:15]
    تاریخ عضویت
    1395-11-12
    نوشته ها
    12
    امتیاز
    1,286
    سطح
    19
    Points: 1,286, Level: 19
    Level completed: 86%, Points required for next Level: 14
    Overall activity: 31.0%
    دستاوردها:
    1 year registeredTagger Second Class1000 Experience Points
    تشکرها
    1

    تشکرشده 4 در 4 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بی ستاره نمایش پست ها
    لام من از وقتی یادم میاد تو دنیای خیالای خودم بودم و این موضوع هر چی بزرگ تر شدم بیش تر شد...تا جایی که الان یه مدتیه می خوام با دنیای واقعی تماس پیدا کنم برام مشکله...از بچگی علایق خیلی کمی داشتم الان تقریبا همونا رم از دستت و دادم بزرگ ترین آرزوی من داشتن شوق زندگی و احساس هست و خروج از حالت رکود اما نمی دونم چرا مث بقیه علاقمند نیستم...همشم مال تنبلی نیس خیلی تنبلای دور و برم هستن که شادن و از زندگی لذت می برن اما من نه وقتی بچه بودم خیلی شاد و شیطون بودم اما هر چی بزرگ تر شدم ساکت تر و خجالتی تر شدم چی کار کنم؟حتی شوق کارای عادی زندگیم ندارم خیلی بی تفاوتم

    سلام به هر حال روش زندگی هر کس متفاوته من هم یک روانشناس نیستم که بهتون بگم چیکار کنید یا نکنید
    اما منم از اجتماع دوری میکنم و تقریبا نسبت به هیچ چیزی تمایل خاضی ندارم
    ذوق نمیکنم
    خیلی زیاد خوشحال نمیم و شاید خیلی اخلاقای دیگه
    من میدونم فقط هر کس میتونه به خودش خیلی خوب کمک کنه به شرطی راه درست رو پیدا کنه فقط راهی که پیدا میکنید سعی کنید همیشه در کنارتون و دسترس باشه

  14. #10
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    سه شنبه 19 بهمن 95 [ 19:39]
    تاریخ عضویت
    1395-11-13
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    122
    سطح
    2
    Points: 122, Level: 2
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 28
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points
    تشکرها
    3

    تشکرشده 7 در 5 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mehdi.ma.mm نمایش پست ها
    بچه چندم هستید؟تربیتتون چطور بوده؟
    سنتون؟تحصیلات؟
    چقدر میل تنهایی دارید؟تو فکر و خیالاتتون چقدر با خودتون حرف میزنید و تو ذهنتون کارهای مختلف رو که دوست دارید انجام میدید؟یا گاهی کارهای عجیب و وحشتناگ؟
    حس نمیکنید طیف های حسیتون کمه و همه احساساستون سخت تحریک میشن؟
    و یا به محرک های حسی و بیرونی و حرف دیگران کاملا بی اهمیت هستید؟
    به چارچوب های خانواده و جامعه و یا فرهنگی حستون چیه؟
    چقدر به روابط دوستی و اعضای خانواده و فامیل احساس تعلق میکنید؟یا نه اصلا احساس تعلق ندارید و روابط رو وابستگی اضافه و دردسر بیخود میبینید؟
    به پاداش و تنبیه کلامی اعضا خانواده اهمیت میدید یا نه؟در کل بقیه شما رو چی میبینن؟نصیحت پذیر یا نه؟

    - - - Updated - - -

    یه چیز دیگه که یادم رفت بپرسم



    راجب علاقت و تفریحاتتون بگید
    آیا از تفریح و کار گروهی بیشتر لذت میبرید یا تکی و خصوصی و تنهایی؟
    کمی راجب سوالات بالا توضیح هم بدید

    مراجع:
    بخشید من تازه کارم نتونستم درست جواب بدم با گوشی می نویسم سختمه بچه اولم بچگی منظور زیر هفت سال هر چی می خواسم فراهم بوده برام..تا یه کم احساس ناخوشی داشتم می بردنم دکتر تو این دوران هیچ خاطره ی محبت آمیزی از مادر یادم نمیاد جز یه بار که بعد یه قضیه بغلم کرد ولی بعدش سریع دعوام کرد.خاطره ی محبت آمیز یعنی مثلا بغل کردن ناز کردن بوسیدن تعریف که می کنن می گن بعضی وقتا جایی زندانیم می کردن از فرط شیطنت. تا یه لحظه ازم غافل می شدن یه شیطنت می کردم بیش تر از طرف پدر مورد محبت بودم خیلی آزاد بودم وقتی ناراحت می شدم می رفتم گوشه ای کز می کردم تا بابام یا دیگران بیاد نازم رو بکشه ...ابتدایی خیلی کارای خطرناک می کردم از درودیواربالا می رفتم بازم بیرون از خونه بازی می کردم از هیجان خوشم میومدوقتی مجلس ختمی بود شاید واسه اولین بار فهمیدم مث بقیه گریم نمیگیره و فک می کردم چه طوری اونا گریشون میگیره فک می کردم محبت و دلسوزی مال فیلماس یا اگه می دیدم کم باور می کردم.
    گاهی ادای مریض شدن رو درمیوردم تا دوستم بهم توجه کنه دروغ می گفتم دزدیای کوچیک که حتی خودمم نمی دونم دلیلش چی بود زودرنج بودم و پر توقع خیلی وقتا پدرطرف من رو می گرفت و دیگران رو مسخره می کرد دوس داشت از همه بهتر باشم واسه همین خیلی حسود بودم خیلیم بدجنس شده بودم مادر جلوی من از فامیل وهمسایه بد می گفت و من فک می کردم اونا بدن گاهی تلافیش رو روی بچه هاشون درمیوردم .اون جلوی من فامیلا و دیگران رو تحقیر می کرد.اگه رازی رو بهش می گفتم سریع به بابام می گفت.کم کم که دیدم من از همه بهتر نیستم افسرده شدم این قد زودرنج بودم وقتی کسی چیزی بهم می گف این قد تو خودم می ریختم یهو بغضم می ترکید و بلند بلند گریه میکردم یا روی کاغذ مینوشتم که همیشه اطرافیان می خواسن فضولی کنن و بخونن.نمی دونم چرا حدود ده یازده سالگی این قد عصبی شده بودم وقت خواب لگد می زدم و خیلی جابه جا می شدم.حرفا و منظورای دیگران رو بد برداشت می کردم اول راهنماییم خیلی فعال و درس خون بودم وقتی رفتم دوم افت کردم و ساکت تر شدم یادمه ناخنام رو میکشیدم به شیشه عادت داشتم یا تو فکری عمیق می شدم البته قبلا هم تو کودکی تو تخیل عمیق می رفتم ی این نابهنجاریا شاید از وقتی شروع شد که محیط زندگیمون عوض شد.یعنی شیش هفت سالگیم.شایدم بعدتولد فرزند دوم داداشم و کم شدن توجه به من. توبچگی خیلی حرف می زدم وبا دنیای اطرافمم ارتباط داشتم ولی نوجوانی خیلی تو خودم رفتم وسواس وافسردگی زودرنجی تنهایی حسودی تا خیلی سالازندگیم این طوری هدر رفت ارتباطم با دنیا خیلی کم شده بود و بی تفاوت بودم البته قبلشم بیخیال بودم ولی نه تا این حد...
    بیشتر با جمعهای دوسه نفره شادم و تنهاییم چند سالیه دیگه زیاد دوسش ندارم.ذهنم خیلی فعاله خیلی حرف می زنه الان به کارای عجیب علاقه ندارم بچگی خیلی خیال پردازی و قهرمان بازی درمیوردم.
    احساس دلسوزی و محبتم نسبت به دیگران خیلی کمه چن سالیه سعی می کنم خوب باشم اما درونم بی تفاوتیم هس.وقتی بچه ای می بینم ذوق زده نمی شم بارون که میاد ذوق نمی کنم...کنجکاوی زندگیم رو حس می کنم از دست دادم یا خیلی کم شده
    به محرک های حسی و بیرونی و حرف دیگران کاملا بی اهمیت نیستم ولی نسبت به دیگران توجهم کم تره الان خیلی برام حرف دیگران مهم شده ولی چن سال پیش تقریبا اهمیت نمی دادم .الان روابط اجتماعیم خیلی بهتر شده قبلا حتی تو حرف زدن و درخواست کردن مشکل داشتم
    به چارچوب های خانواده و جامعه و یا فرهنگی حسم خیلی کم بود الان دارم کم کم ازتباطم رو بیش تر می کنم...
    چقدر به روابط دوستی و اعضای خانواده و فامیل احساس تعلق میکنید؟کم .راستی من بچگی خیلی گریم رو نگه می داستم و یهو می ترکید و سریع می رفتم کز می کردم دردودل نم ی کردمی خ
    به پاداش و تنبیه کلامی اعضا خانواده اهمیت میدید یا نه؟از تنبیه خیلی می ترسم پاداشم زیاد ذوقی برام نداره.تا چن سال پیش بقیه من رولجباز بدجنس ساکت گوشه گیر خشک می دیدن الان باتلاشام بقیه می گن مهربونی و خیلی بهترشدی من رو آروم مذهبی عاقل می دونن ولی نمی دونن چقد حسرت دارم واسه تجربه ی عشق مهربونی احساسات پاک...شما می گین می شه من از ته دل دلسوز ومهربون بشم؟این قد افسرده و بی حوصله و حواس پرتم شدم...چون قبلا خیلی تو خودم بودم الان خیلی چیزای ساده رم نمی دونم یا استرس می گیرم نکنه خرابکاری
    کنم.هل می شم جلوبقیه.تابلوهای نقاشیم پر ازاحساسن و توش استعداد خدادادی دارم...دوس دارم ازدواج کنم ولی می ترسم عاشق همسر وبچم نشم علاقمندیام کتاب و فیلم وشعر موسیقی گردش پیاده روی کوه نوردی.دوس دارم همیشه با یه نفرهمراه باشم دیگه از تنهایی خوشم نمیاد

    - - - Updated - - -

    نقل قول نوشته اصلی توسط nima1404 نمایش پست ها
    سلام به هر حال روش زندگی هر کس متفاوته من هم یک روانشناس نیستم که بهتون بگم چیکار کنید یا نکنید
    اما منم از اجتماع دوری میکنم و تقریبا نسبت به هیچ چیزی تمایل خاضی ندارم
    ذوق نمیکنم
    خیلی زیاد خوشحال نمیم و شاید خیلی اخلاقای دیگه
    من میدونم فقط هر کس میتونه به خودش خیلی خوب کمک کنه به شرطی راه درست رو پیدا کنه فقط راهی که پیدا میکنید سعی کنید همیشه در کنارتون و دسترس باشه
    شما راست می گین ولی من الان به خاطر آدما و اتفاقای خوبی که خدا برام پیش اورد خیلی از طرحواره های ذهنی اشتباهی که داشتم و مثل دیواری مانع ارتباطم می شد شکستن...مثلمثلا فک می کردم دوستم ندارن ...شما هم کم کم برین تو جمعا اول چیزی نگین بعد کم کم یختون وا می شه ممکنه به اندازه ی دیگران ذوق نکنیم ولی همینشم غنیمته دارم تمرین می کنم خودم رو رها کنم در زمان حال و این قد خودم رو دعوا نکنم به خاطر احساسم چون دست خودم نیس و ممنونم از همدلیتون وقتی می بینم مث منم هسن امیدوارتر می شم


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 15 بهمن 96, 16:38
  2. آثار زیانبار ش ه و ت (جنسی-شکم و.......
    توسط setareh در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: شنبه 11 شهریور 91, 02:49
  3. سوتفاهم در زیبا شناسی
    توسط ani در انجمن علمی و آموزشی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: دوشنبه 10 فروردین 88, 08:25
  4. با کسی که زیاد "پز" میدهد چه میکنید؟
    توسط آرزو در انجمن مهارتهای ارتباطی
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: یکشنبه 12 اسفند 86, 14:21
  5. زیبا شناسی زن
    توسط سمیه در انجمن ادبیات و عرفان
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: یکشنبه 14 بهمن 86, 19:02

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 16:23 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.