به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 30
  1. #21
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    شما هنوز اشتباهاتت رو قبول نداری
    یعنی چی قول دادن کمک کنن ، شما بزرگ نشدی و هنوز گیر مسائل ابتدایی هستی
    حالا حالاها وقت ازدواجت نیست
    دختر هم شما رو خیلی دوست داشته ولی شما رفتارتون کاملا بچه گانه بوده
    با مرد که ازدواج نکردی ، خانم ها اکثرا اهل ناز و ... هستند ، اون بیچاره هم سلاح آخرش حرف طلاق بوده والی هیچ کس از طلاق خوشش نمی یاد به خصوص خانم ها .

    حتما برو مشاوره حضوری و رفتار و دیدگاهت رو اصلاح کن
    ویرایش توسط داود.ت : سه شنبه 28 دی 95 در ساعت 13:34

  2. #22
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 12 دی 97 [ 18:42]
    تاریخ عضویت
    1395-10-20
    نوشته ها
    51
    امتیاز
    2,250
    سطح
    28
    Points: 2,250, Level: 28
    Level completed: 67%, Points required for next Level: 50
    Overall activity: 11.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    35

    تشکرشده 87 در 38 پست

    Rep Power
    0
    Array
    مرتب میگید عزت نفس پایین داشت! شاید بشه جور دیگه هم به این موضوع نگاه کرد، اینکه شما به عنوان همسر نتونستید احساس امنیت رو در وجود خانمتون ایجاد کنید. من به عنوان یک زن میدونم اگر زنی عزت نفس پایین داشته باشه خودش پیشنهاد دهنده و شروع کننده رابطه نمیشه و ایشون حتما اعتماد بنفس بالایی داشتن که اینکار رو کردن. ایشون شما رو دوست داشتند و تلاششون رو کردن ولی از نوشته هاتون اینطور برداشت میشه که رفتارهای شما باعث شد احساس عدم امنیت در رابطه داشته باشن و به مرور به این نتیجه برسن که اشتباه کردن برای پیشقدم شدن و باید این فضا رو ایجاد کنن که شما برای داشتنشون و حتی نگه داشتنشون تلاش کنید پو یشقدم بشید .

  3. #23
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 فروردین 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1395-10-23
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    133
    سطح
    2
    Points: 133, Level: 2
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 90.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط داود.ت نمایش پست ها
    شما هنوز اشتباهاتت رو قبول نداری
    یعنی چی قول دادن کمک کنن ، شما بزرگ نشدی و هنوز گیر مسائل ابتدایی هستی
    حالا حالاها وقت ازدواجت نیست
    دختر هم شما رو خیلی دوست داشته ولی شما رفتارتون کاملا بچه گانه بوده
    با مرد که ازدواج نکردی ، خانم ها اکثرا اهل ناز و ... هستند ، اون بیچاره هم سلاح آخرش حرف طلاق بوده والی هیچ کس از طلاق خوشش نمی یاد به خصوص خانم ها .

    حتما برو مشاوره حضوری و رفتار و دیدگاهت رو اصلاح کن
    سلام به داوود عزیز
    من احساس میکنم که شما یه جایی به زمانی در حق خانومی خیلی بد کردی که اینطور یک طرفه به قاضی میری. باید خدمتتون عرض کنم من هر صبح قبل رفتن به سرکار خانومم رو می بوسیدم و از سر کار برگشتنی حتما بغلش میکردم وار اینکه تنها مونده ازش عذرخواهی میکروم. یا نصف شب چیزی میخواست امکان نداشت نرم به نحوی براش تهیه نکنم همین تابستون 10 روز بردمش سفر اصفهان و شیراز و چرا راه دور ب یم یک هفته قبل از اینکه ترکم کنه یه برنامه مسافرت داشتیم که متاسفانه دست من شکست ولی چون قول داده بودم و ایشون خیلی دوست داشت که این سفر رو بریم ،نمیدونین با چه دردی من این سفر رو رفتم و اومدم و خیلی چیزای دیگه.
    در مورد مسایل مالی هم خدمتتون عرض کنم که یا شما خیلی وضعت خوبه یا تو این دنیا زندگی نمی کنی . بله کیه که از پول بدس بیاد و تو این اوضاع بد اقتصادی مملکت به کمک مالی نیاز نداشته باشه. با این حال باز هم مشکل این نبود. مشکل از اونجایی شروع شد که پدرزن سابق من یه ملکی فروخت و سه طبقه ساختمون در مجموع به ارزش یک و نیم میلیارد یکی واسه خودش و دوتا برای دو پسرش ولی دخترش چی وعده و وعید الکی... که اینجا بود که دیگه دخترشون از این تبعیض شکسته شد و هشت ماه باهاشون قطع رابطه کردو بقیه ماجرا که قبلا توضیح دادم . حالا اگه شما می فرمایید که چرا من از همسرم برای گرفتن حقش حمایت کردم پس حق باشماست. من استباه کردم.

  4. #24
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    3,161
    سطح
    34
    Points: 3,161, Level: 34
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    140

    تشکرشده 180 در 79 پست

    Rep Power
    30
    Array
    سلام دوست عزیز
    خداااااا قوت
    آقای محترم ،من خودم بعد از یکسال مشکلات پی در پی همسرم...اصلا ته دلم راضی به طلاق نبودم و فکر طلاق هم واسم عذاب بود چه برسه به عملی کردنش...ولی به جایی رسیدم که مجبور شدم پیشنهاد طلاق بدم:فقط فقط بخاطر اینکه همسرم بفهمه که اگه اخلاقش رو درست نکنه و سر کار نره و بهم محبت نکنه ،منو از دست میده.....فکر میکردم با این پیشنهاد:همسرم شاید یه تکونی به خودش بده...................ولی میدونی اون چکار کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    راحت اومد حق طلاق رو داد و رفت.............این کارش منو از درون خرد کرد!!!!!!!!دنیا رو سرم خراب شد..........و بهم گفت برو زودتر طلاقت رو بگیر تا راحت شم!!!!!!!!!!! و خیلی جالبه که گفت:تو که بری من تازه زندگیمو میسازم و از نو شروع میکنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ این جای سوال بود واسه من :که چرا زندگیش رو با من نساخت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اصلا توقع نداشتم شوهرم اینقد راحت تن به طلاق بده؟؟حداقل فکر میکردم برای نگه داشتن من دست به هر کاری بزنه، رفیق بازیش رو بزاره کنار و بره سر کار(خودم براش کار پیدا کردم ولی نرفت) و محبت کنه بهم.............ولی خیلی راحت گفت دیگه دوستت ندارم..........ببین آقای محترم بدترین چیز اینه که شوهر آدم طوری رفتار کنه ،،که زن حس کنه شوهرش دوستش نداره....و یا اینکه زن حس کنه اولویت شوهرش نیست......این موضوع کل اعتماد به نفس یک زن رو میگیره...و یه زن جایی که بفهمه قابل قبول نیست و دوست داشتنی نیست دیگه هر چقدر هم که براش سخت باشه ولی میره از اونجا...شاید شما طوری رفتار کردی که زنت همچین حسی بهش دست داده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟کاش قبل از طلاق خیلی دوستانه دعوتش کرده بودی یه کافی شاپ و خیلی دوستانه باهاش حرف زده بودی، و میگفتی که خیلی دوسش داری و از زندگی باهاش خیلی راضی هستی، و دوست نداری که جدا شین و قدر زندگی با اونو میدونین...کاش یه جورایی بهش ثابت کرده بودین که نظر شما اصلا به جدایی نیست و ازش تو عالم دوستانه میپرسدی که دقیقا از کجای زندگی با من راضی نیستی و بیا دو تایی با همکاری با هم درستش کنیم و.........خانم تون گفته جدا شین و شما هم سریع جدا شدین(بنظرت کار عاقلانه ای بوده؟)چرا دنبال حل مسئله نرفتی ،چرا با خانمت درد و دل نکردی که بفهمی ته دل اون خانم چیه؟؟؟ماشالله شما چند سال یزرگتر از خانم هستین و عاقل تر ....از کارهای همسرتون مشخصه که دنبال یه زندگی با آرامش با شما بوده وگرنه شما که اموال یا ثروتی نداشتی که بخواد خودشو بچسبونه به شما؟؟؟؟؟خیلی کمتر زنی پیدا میشه که بخاطر آرامش شوهرش و بخاطر پول با خانواده اش درگیر بشه ....و خانم شما به حساب خودش میخواسته که از خانواده اش پول بگیره و زندگی دو نفره تون رو درست کنه....حالا یه جاهایی میتونسته بگیره و یه جاهایی هم نمیتونسته کمک مالی بگیره از خانواده اش!!!!!!!!!بنظرم شما به عنوان یه مرد باید بهش اطمینان میدای که عزیز دلم تو حتی اگه از خانواده ات پول هم نگیری برای من عزیز و دوست داشتنی هستی ....خانمت کم اورده بوده دیگه که گفته طلاق...
    باید بهش میگفتی حتی اگه از خانواده پول هم میگیری ،به عنوان قرض بگیر تا وقتی که سر کار رفتم بهشون پس بدم::::تا اینجا خانمت حس کنه تو هم دلت برای این زندگی میسوزه و دنبال ساختنش هستی....برادر عزیز خانم ها باید باهاشون حرف بزنی و گوش هاشون نیاز به شنیدن دارن....یه خانم با چند تا کلمه حرف محبت آمیز و با آرامش تبدیل میشه به یه دختر بچه حرف گوش کن و مهربون 4 ساله....متاسفانه نمیدونم سطح گفتار و اخلاق شما در چه حدی بوده؟؟؟
    بنظرم هنوز جا دارین :همین که شما و اون تردید برای برگشت دارین یعنی ته دلتون یه دوست داشتنی هست و مهر و محبت بین زن و شوهر رو خدا میتونه برگردونه و مثل روز اول بشه...شاید خانم تون هم یه ضعف هایی داشته، کاش قبل از طلاق چندین جلسه مشاوره رفته بودین....الانم بنظرم اگه تمایل دارین زیر نظر مشاوره رابطه تون رو شروع کنید........طلاق برای خانم شما یه شکست خیلی بزرگی بوده...کاملا میتونم درکش کنم
    ویرایش توسط haniye68 : چهارشنبه 29 دی 95 در ساعت 16:58

  5. 4 کاربر از پست مفید haniye68 تشکرکرده اند .

    mehdi_q (پنجشنبه 30 دی 95), تازه نفس گرفته (پنجشنبه 30 دی 95), داود.ت (یکشنبه 03 بهمن 95), شیدا. (چهارشنبه 29 دی 95)

  6. #25
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 20 آذر 96 [ 09:06]
    تاریخ عضویت
    1395-1-15
    نوشته ها
    136
    امتیاز
    3,315
    سطح
    35
    Points: 3,315, Level: 35
    Level completed: 77%, Points required for next Level: 35
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 225 در 72 پست

    Rep Power
    32
    Array
    به نظرم الان زوده که تصمیم بگیری و بخوای بهش نزدیک بشی بذار یکم زمان بگذره
    از اون طرف خانوم سابقت هم فکرهاشو بکنه بتونه تصمیم قاطع بگیره

    ادم وقتی که یکی رو از دست میده تازه به تقلا و دست وپازدن میفته میفهمه
    دونه دونه خوبهای طرف یادش میاد

    دونه دونه اشتباهات خودش یادش میاد
    کجا چکار کرد کجا چه کاری نباید میکرد

    اینها همش فرصت میخواد بهم دیگه فرصت فکر کردن بدید

    اگه قراره برگردید بهم دوباره واقعا برای ارامش خودتون هم شده گذشته رو باید فراموش کنید و فقط از ش درس عبرت بگیرید

  7. 3 کاربر از پست مفید عروس خوشبخت تشکرکرده اند .

    mehdi_q (پنجشنبه 30 دی 95), ستاره زیبا (پنجشنبه 30 دی 95), شیدا. (چهارشنبه 29 دی 95)

  8. #26
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mehdi_q نمایش پست ها
    سلام به فانوس راه و ممنون از راهنماییتون.داستان زندگی من اونقدر زیاد و مفصله که من یه قسمت مهمش رو جا انداختم و جواب سوالتون در بطن این قسمت از زندگیم جواب داده میشه.
    دقیقا یکبار دیگه براساس همین مشکل خانوم سابقم قهر کرده بود و رفته بود خونه باباش و پاشو کرده بود تو یک کفش که میخوام جدا بشم. با کلی التماس و خواهش و وساطت اطرافیان سعی کردم برش گردونم . خیلی اذیت شدم از رفتنش حدود 10 کیلو وزن کم کرده بودم. اصلا تو محیط بسته قرار میگرفتم احساس خفگی بهم دست میداد .حدود چهار ماه طول کشید تو اون چهار ماه یکی دو بار خودش پشیمون میشد و می گفت میخوام برگردم ولی باز پشیمون میشد تا اینکه بعد 4 ماه برای آخرین بار رفتم که باهاش اتمام حجت کنم و اگه بشه برش گردونم حتی خانوادش سعی کردم برش گردونن و همینطور هم شد به زور وسایلش رو جمع کردن و سوار ماشین شدیم که برگردیم همون اول راه پدرش با اون آشنای من که برای برگردوندنش با من اومده بودن تماس گرفت که برش گردونیم چرا که تو ماشین اس داده بود که پام برسه خونه شوهرم خودم میکشم و از این حرفا. این حرفا رو که آروم آشنامون بهم گفت . سریع زدم کنار گفتم بر میگردیم من حوصله دردسر ندارم و فردا صبح تمومش میکنم . این جدیت من باعث شد که یک ان دوباره نظرش عوض شه و اجازه بدیم که برگرده فردا راه بیافتیم تا بتونه همه وسایلش رو بتونه جمع کنه بیاره. وو همینطور هم شد.
    بهد اینکه برگشتیم خونه کم کم یخش وا شد اعتراف کرد که میترسیده برگرده من بلایی سرش بیارم و از کارم پشیمون بودم و اینکه من حق داشتن چرا که وقتی رفته اونجا خونه باباش فهمیده که باباش چه خوش خدمتی به عروساش کردهو من حق داشتم میگفتم حقت بگیر نزار عروسا بخورن و به ریشت بخندند. منم گفتم چه هیولایی از من ساختی تو ذهنت من که تا حالا بهت از گل نازکتر نگفتم . و این نکته که از اینکه من اینقدر از نبودش عذاب کشیدم و لاغر شده بودم چقدر عذاب وجدان داره

    1 - همسرت بعد چهار ماه جدایی و بلاتکلیفی اینقدر از زندگی مشترکش خسته است که می گه پام برسه اونجا خودم را می کشم ... ببین چقدر خسته شده و اذیت شده که بعد این مدت جدایی اصلا دلش برای خونه و زندگی و همسرش تنگ نشده.

    2- نباید به همسرت می گفتی برو حقت را بگیر.
    این که خانواده ها معمولا به پسرهاشون کمک مالی بیشتری می کنن و تسهیلات بیشتری بهشون می دن زیاد دیده می شه.
    تو بعضی فرهنگها ترجیح فرزند پسر خیلی ریشه دار هست و هنوز تعیین کننده بعضی چیزاست.

    طبیعیه که دخترها از این موضوع خوشحال نیستن. اما اگه همسرشون هم غر بزنه و متوقع باشه و اذیتشون کنه این فشار دو طرفه می شه.
    هم از خانواده ناراحتن و هم از فشارها و توقعات همسر
    شما به جای این که کنار همسرت باشی و بهش آرامش بدی، بهش می گفتی پاشو برو حقت را بگیر!!!

    این اشتباهها شاید به نظر شما کوچیک باشه
    اما تاثیرش روی رابطه زیاده
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  9. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    mehdi_q (پنجشنبه 30 دی 95), نیلوفر:-) (پنجشنبه 30 دی 95), داود.ت (سه شنبه 05 بهمن 95)

  10. #27
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اردیبهشت 96 [ 21:21]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    2,949
    سطح
    33
    Points: 2,949, Level: 33
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    62

    تشکرشده 84 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط mehdi_q نمایش پست ها
    تازه نفس گرفته عزيز دروغي براي گفتن ندارم. شايد چون شهر كوچيكه اونجا ،خانواده خانوم سابقم آشنايي چيزي پيدا كردن كه سريعتر كارشون رو انجام بده . اينم خودش مزيد بر علت شد كه هيچكدوم نتونيم فكر يا تصميم درست بگيريم بس كه خانوادش عجولانه با قضيه برخورد كردن.
    سوتفاهم نشه من قصدم این نبود که بگم شما دروغ میگی . هر کی که اینجاست تو زندگیش مشکلاتی داره که واسه رفع اونا میاد و از این سایت و کمک دوستان استفاده می کنه . والا کسی اینجا بیکار نیست و این سایت هم سایت سرگرمی نیست.
    ولی خب ناراحت میشم وقتی میبینم که آدما راحت از هم دل می کنن و بعد میمونن با کلی مشکلای بزرگتر و غروری که جریحه دار شده ( کلی عرض می کنم)
    متاسفم واسه مشکل شما و درکتون می کنم واسه اینکه می خوای دوباره با هم باشین و خانمت غرورش نشکنه. من بودم زمان رو از دست نمی دادم و میرفتم راست حسینی نظرمو بهش می گفتم و بهم قول می دادیم که واسه زندگیمون تلاش کنیم

  11. #28
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 19 فروردین 96 [ 12:40]
    تاریخ عضویت
    1395-10-23
    نوشته ها
    13
    امتیاز
    133
    سطح
    2
    Points: 133, Level: 2
    Level completed: 66%, Points required for next Level: 17
    Overall activity: 90.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class100 Experience Points7 days registered
    تشکرها
    8

    تشکرشده 2 در 2 پست

    Rep Power
    0
    Array
    خانم هانیه سلام . ممنون از اینکه وقت گذاشتین و پست ها رو کامل خوندین . ولی واقعیت اینه که من طلاق رو راحت قبول نکردم و چند بار خواهش کردم برگرده و اجازه بده درباره مشکلات صحبت کنیم ولی میدونین بهد چند روز چی جواب داد. "بهتره تا کار به محل کارت کشیده نشده بیای و کارو تموم کنی" این گفت چون میدونست که من رو کار و محل کارم حساسم چون همکارای من همه از اساتید برجسته دانشگاههای تهرانم و من رو خیلی قبول دارن و بهم احترام میزارن. وقتی کسی برای رسیدن به خواستش دست رو نقطه حساس طرفش میزاره یعنی خیلی تو تثمیمش جدیه.
    یه چیزی بگم. دو هفته قبل از اینکه من رو ترک کنه من به یه سفر کاری دو روزه رفته بودم که همون روز اول زنگ زد گفت بیا دلم برات تنگ شده !!!!!! من هنوز گیجم که تو این دو هفته چه اتفاقی افتاد که ایشون از این رو به اون رو شدنولی جز تحریکات خانوادش چیزی به ذهنم نرسید.
    یکی از مشکلات خانوم من تو دار بودن و یکی دیگه دهن بین بودنش بود(البته نسبت به خانوادش).اگه مشکلی یا نسئله ای براش پیش میومد تو خودش می ریخت و طوری وانمود میکرد که من اصلا متوجه مسئله نمی شوم تا بخوام در موردش حرف بزنیم و هر دو سری مشکلات ریز و درشت چند سال قبل رو وقتی به بهانه قهر میرفت خونه پدریش اونجا ابراز میکرد . بدون اینکه بزاره من از خودم دفاع کنم یا اصلا هذرخواهی کنم. جالب این که سری اول که رفته بود قهر تو تنها فرصتی که تونستم باهاش صحبت کنم فورا متقاعدش کردم.
    مطمین باشید بیان خوبی دارم که راحت طرفم رو می تونم بدون دروغ یا سفسطه متقاعد کنم در مورد اخلاقم هم فقط می تونم بگم که تو اوج قهر و قهرکشی و طلاق هم به خودم اجازه ندادم بهس یه"تو"بگم.
    درسته پول و ثروتی ندارم ولی تو این دور و زمونه یه کار عالی با درآمد معقول ،ظاهر خوب و تحصیلات عالیه(دانشجوی دکترا)دارم که هر کدوم به تنهایی برای داشتن هر دختری تو زندگیم کافیه . مشکل چیز دیگه اس بنظرم زود رنج و حساس شده بود اونم بخاطر دوری 8 ماهه از خانوادش ولی متاسفانه خانوادش درست هدایتش نکردن

  12. کاربر روبرو از پست مفید mehdi_q تشکرکرده است .

    haniye68 (سه شنبه 05 بهمن 95)

  13. #29
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 02 آبان 96 [ 14:59]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    137
    امتیاز
    3,161
    سطح
    34
    Points: 3,161, Level: 34
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 39
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    140

    تشکرشده 180 در 79 پست

    Rep Power
    30
    Array
    نمیدونم واقعا چرا...؟چرا زوج های ما وقتی دعوا و بحثی بین شون پیش میاد، دو طرف تبدیل میشن به یه دختر بچه لجوج 4 ساله و یه پسر بچه لجوج و یک دنده و بد عنق 4 ساله........خیلی کم پیش میاد منطقی عمل کنن و نزارن تنش زیاد بشه...کاش خانم تون بخاطر این مسائل زندگی رو بهم نزده بود...البته بشین دلیل اصلی طلاق رو ازش بپرس...اگه کمبود محبتت بوده اگه پول بوده اگه ....../هر چیز دیگه ای بود............من خودم شوهرم بخاطر بیکاری و بی پولی اخلاقش 180 درجه تغییر کرد و ما طلاق گرفتیم چون شوهرم گفت من نمیتونم خوشبختت کنم و خودت برو دنبال آینده ات ...............کاش قبل از طلاق مشکل رو پرسیده بودی و سعی میکردی حلش کنی؟؟؟خانمت که قهر کرد نباید دورا دور با تلفن سعی به برگشتت میکردی....باید حضوری میرفتی خونه مادرش و تو یه اتاق یا یه فضای آروم دیگه(بیرون از اون خونه)گوشش رو با حرفهای قشنگ نوازش میکردی تا بتونی نظر اون رو جلب کنی....مطمئنا اونا تو رو از خونشون بیرون نمینداختن!!!!!!!!!!!!!!!حالا اگه حتی مینداختن.....بخاطر زنت بوده و زندگیت بوده ....بخاطر ارزشی که داشته واست ....حداقل بخاطر اینکه به زنت ثابت بشه که دل و قلب شوهرم هم واسم میتپه....بخدا که برمیگشت...

    نمیدونم خانم تون از کدوم جنس زن هاس....اگه میدونی که طلاق براش سنگین بوده و یه جور نابود کننده بوده واسش....همون طور که واسه اول ازدواج اون پا پیش گذاشت.....
    این بار تو پا پیش بزار تا دوست داشتنت رو حس کنه...و ازش بخواه که زیر نظر مشاوره رابطه جدید رو شروع کنین....
    ویرایش توسط haniye68 : سه شنبه 05 بهمن 95 در ساعت 13:49

  14. 2 کاربر از پست مفید haniye68 تشکرکرده اند .

    mehdi_q (دوشنبه 11 بهمن 95), بارن (سه شنبه 05 بهمن 95)

  15. #30
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 30 شهریور 98 [ 12:22]
    تاریخ عضویت
    1390-10-26
    نوشته ها
    711
    امتیاز
    11,022
    سطح
    69
    Points: 11,022, Level: 69
    Level completed: 44%, Points required for next Level: 228
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,196

    تشکرشده 1,600 در 571 پست

    Rep Power
    104
    Array
    درسته پول و ثروتی ندارم ولی تو این دور و زمونه یه کار عالی با درآمد معقول ،ظاهر خوب و تحصیلات عالیه(دانشجوی دکترا)دارم که هر کدوم به تنهایی برای داشتن هر دختری تو زندگیم کافیه . مشکل چیز دیگه اس بنظرم زود رنج و حساس شده بود اونم بخاطر دوری 8 ماهه از خانوادش ولی متاسفانه خانوادش درست هدایتش نکردن
    یه مقدار از این قله ایی که برای خودت درست کردی بیایی پایین بد نیست


    نقل قول نوشته اصلی توسط mehdi_q نمایش پست ها
    سلام به داوود عزیز
    من احساس میکنم که شما یه جایی به زمانی در حق خانومی خیلی بد کردی که اینطور یک طرفه به قاضی میری. باید خدمتتون عرض کنم من هر صبح قبل رفتن به سرکار خانومم رو می بوسیدم و از سر کار برگشتنی حتما بغلش میکردم وار اینکه تنها مونده ازش عذرخواهی میکروم. یا نصف شب چیزی میخواست امکان نداشت نرم به نحوی براش تهیه نکنم همین تابستون 10 روز بردمش سفر اصفهان و شیراز و چرا راه دور ب یم یک هفته قبل از اینکه ترکم کنه یه برنامه مسافرت داشتیم که متاسفانه دست من شکست ولی چون قول داده بودم و ایشون خیلی دوست داشت که این سفر رو بریم ،نمیدونین با چه دردی من این سفر رو رفتم و اومدم و خیلی چیزای دیگه.
    در مورد مسایل مالی هم خدمتتون عرض کنم که یا شما خیلی وضعت خوبه یا تو این دنیا زندگی نمی کنی . بله کیه که از پول بدس بیاد و تو این اوضاع بد اقتصادی مملکت به کمک مالی نیاز نداشته باشه. با این حال باز هم مشکل این نبود. مشکل از اونجایی شروع شد که پدرزن سابق من یه ملکی فروخت و سه طبقه ساختمون در مجموع به ارزش یک و نیم میلیارد یکی واسه خودش و دوتا برای دو پسرش ولی دخترش چی وعده و وعید الکی... که اینجا بود که دیگه دخترشون از این تبعیض شکسته شد و هشت ماه باهاشون قطع رابطه کردو بقیه ماجرا که قبلا توضیح دادم . حالا اگه شما می فرمایید که چرا من از همسرم برای گرفتن حقش حمایت کردم پس حق باشماست. من استباه کردم.
    خدا رو شکر من در حق هیچکسی بدی نکردم

    این مواردی هم که گفتی وظیفه یه مرد بوده ، بحث کم گذاشتن تو مسائل دیگه هست

    در مورد مسائل مالی ، فکر کنم وضعیت الان شما چند پله بهتر از وضعیت الان من باشه مطمئنا

    در مورد مال پدر همسر سابقتون ، به شما هیچ ربطی نداره چطور پول هاشون رو خرج می کردن
    شما خودتون رو نباید قاطی این مسائل می کردید
    متاسفانه دیدگاه درست و بالغی راجع به مسائل زندگی ندارید

    باز هم پیشنهاد می کنم حتما ، حتما مشاور حضوری برید

  16. کاربر روبرو از پست مفید داود.ت تشکرکرده است .

    mehdi_q (دوشنبه 11 بهمن 95)


 
صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. بی اعتمادی به شوهر
    توسط sayeh_m در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 11
    آخرين نوشته: سه شنبه 30 آبان 91, 11:47
  2. چه طور دوباره اعتماد کنم؟
    توسط a.a در انجمن تعدد زوجات، چند همسری، صیغه موقت
    پاسخ ها: 9
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 آبان 91, 14:43
  3. چگونه به همسرتان اعتماد کنید
    توسط eghlima در انجمن شوهران و زنان از یکدیگر چه انتظاراتی دارند
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 31 تیر 91, 13:58
  4. بي اعتمادي و بدبيني نسبت به ديگران (شناخت، اعتماد)
    توسط parse در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: پنجشنبه 29 مهر 89, 19:16

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:47 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.