به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 16
  1. #1
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 02:35]
    تاریخ عضویت
    1395-8-09
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    2,393
    سطح
    29
    Points: 2,393, Level: 29
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    23

    تشکرشده 38 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array

    New 1 دلشوره و دلهره دارم جز نابودی راهی نیس

    سلام عزیزان و همراهان
    دوباره خودمو معرفی میکنم :من بیست ساله هستم و نامزدم بیست و نه ساله هست حدود شش ماهه عقد کردیم



    دوستان عزیز من دیگه خسته شدم اما نمیدونم از چی
    همش دلم گریه میخواد یه گریه درست حسابی نه گریه یواشکی تو حموم یا تخت خوابم
    یه گریه درست حسابی دلم میخواد

    نمیدونم چم شده چون مادرم نقش بزرگی در ازدواج زودهنگامم داشت ازش متنفر شدم اصلا یک کلمه باهاش حرف نمیزنم ه هم بزنم اخرش دعوا و قهر پیش میاد
    البته منو مامانم اختلاف زیاد داشتیم اما الان وحشتناکه

    طبق گفته مادرم من در دوران عقد مادرم بوجود اومدم و باعث شدم تا مادرم دوران عقد خوبی نداشته باشی و باعث ابروریزی شدم و البته باعث شدم مادرم جونی نکنه و از تازه عروس بودنش چیزی نفهمه
    البته باید بگم مادرم در بیست و چهار سالگی عقد کرده
    حس میکنم مادر به دلیل انتقام اینکارو کرده
    مادرم خودش عمدا خواست تا زود ازدواج کنم منکه هنوز خودمو نشناخته بودم

    نامزدم اخلاقای شبیه مادرم داره مثل مادرم یه دنده و پررو و بی احساس که از هیچ چیز و هیچ کاری خجالت نمیکشه

    من از سرنوشتم متعجبم
    مگه میشه دو نفر شبیه هم؟؟
    مگه میشه خدا بخواد زندگی من اینجوری باشه؟؟
    اما انگار خدا خواسته
    چون رفتار های مادرم شبیه نامزدمه این نگرانی و دلهره منو تا مرز نابودی و مرگ کشونده که نکنه مجبور باشم با کسی مثل مادرم زندگی کنم
    هرروز دعوا و قهر
    نکنه تو زندگیم فقط حرص بکشم
    نکنه بازم با گریه بخوابم؟؟؟
    من میترسم
    نمیدونم شاید این ترس الکیه اما با اختلاف های بزرگی روبرو شدم درسته ما تو این شش ماه دعوایی نداشتیم چووون من به شدت درونگرام و ناراحتیم رو بیان نمیکنم و یا اگه ناراحتیم رو بیان کنم مقصر میشم

    حس میکنم اصلا حق ناراحت شدن هم ندارم

    تنها راه خلاصی رو تو خودکشی میبینم البته میخوام قبلش با مادربزرگم که شخصیتی شبیه من داره حرف بزنم و حرفامو بشنوه
    البته من موقع بیان مشکلم گریم میگیره اینم یکی از مشکلات منه
    هر موقع خواستم دفاع کنم گریم گرفته
    هرموقع خواستم بگم ناراحتم گریم گرفته
    من دیگه دارم دیونه میشم
    می میرمو خلاااااااص

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    سه شنبه 30 شهریور 00 [ 12:26]
    تاریخ عضویت
    1390-1-14
    نوشته ها
    345
    امتیاز
    12,728
    سطح
    73
    Points: 12,728, Level: 73
    Level completed: 70%, Points required for next Level: 122
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    VeteranTagger Second Class10000 Experience Points
    تشکرها
    640

    تشکرشده 935 در 291 پست

    حالت من
    Shad
    Rep Power
    70
    Array
    سلام
    یکی از ویژگی های مثبتش ما اینه که خوب احساسات درونی خودتون رو درک میکنین، این از بیان احساساتتون معلومه ..
    تو روانشناسی من جایی خونده بودم که آدم ها معمولا جذب افرادی میشن که شبیه پدر یا مادرشون باشه (البته ناخودآگاه) و این مسئله ریشه روانی داره ...
    .
    به نظرم شما حتما برو پیش یک روانپزشک متخصص و مشکلت رو با یک متخصص مطرح کن. اینجا با نصیحت های دوستانه فک نمیکنم به نتیجه درستی برسی ...
    یا اگه دوست داری خودت رو از بابت روانی خوب بشناسی به نظرم برنامه های حال خوب دکتر بابایی زاد رو که رو اینترنت هم هست وقت بزرا ببین...
    .
    لینک برنامه ها

  3. کاربر روبرو از پست مفید saeeded تشکرکرده است .

    خانم مهندس (جمعه 01 بهمن 95)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    با ابتدای حرفاتون مخالفم و دلیل بدنیا اومدن شما تقصیر شما نبوده پس از این جهت خودتونو ازار ندین و از اینکه میگین مادرتون خواستن انتقام بگیرن هیچ توجیحه منطقی نداره و برعکس مادرتون خواستن تو ذهن خودشون که شما رو

    با یه داماد پولدار عروس کنن تا کم و کسری تو زندگیتون نداشته باشید و این اوج محبت ایشون به شماس ولی نمیدونن که برا شما چیزهای دیگری مهم تره تا پول..

    نمیدونم با نامزدتون در این مورد حرف زدین یا نه, ولی قبلا هم براتون نوشتم که به نامزدتون بگین که معیارهای ما با هم نمیخونه , من نتونستم تا الان بعد این مدت به شما علاقمند بشم , شما تو یه دنیای دیگه ای هستین من تو یه دنیای دیگه
    و امثال این حرفا

    از مادربزرگتون هم کمک بگیرید .. و یه سوال

    شما قبل از نامزدی هم موقع مطرح کردن مشکلتون گریه میکردین یا بعد نامزدی اینجوری شده؟

  5. کاربر روبرو از پست مفید جوادیان تشکرکرده است .

    میس بیوتی (چهارشنبه 22 دی 95)

  6. #4
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    1- من معمولا هر کی می پرسه "درسم یا زندگیم" بهش می گم زندگیت.
    الان اگه اینقد به شما می گم برو بچسب به امتحانهات، منظورم این نیست که زندگی مشترکت مهم نیست.
    ولی الان تو واقعا باید یه وقفه و استراحت به خودت بدی.
    هیچ وقفه ای هم بهتر از درس و امتحاناتت نیست.
    مخصوصا که موفقیت در امتحانات باعث می شه حس خوبی به خودت و زندگیت پیدا کنی.
    پس برو بشین درست را بخون !!!!!!!!!!!

    2- این حرفت که مادرم برای انتقام این کار را کرده اصلا قابل قبول نیست
    این فکر را از ذهنت بیرون کن.

    3- توی یه پستی گفته بودی قبلا دوست پسر داشتی و به هم علاقمند بودید و نشد که با هم ازدواج کنید.
    ممکنه علت این که نتونستی با همسرت کنار بیایی، اون رابطه باشه؟
    می شه بگی الان چیزی از اون موضوع برات آزار دهنده هست یا نه؟
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  7. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    خانم مهندس (جمعه 01 بهمن 95)

  8. #5
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 02:35]
    تاریخ عضویت
    1395-8-09
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    2,393
    سطح
    29
    Points: 2,393, Level: 29
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    23

    تشکرشده 38 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممکنه گذشته ام باعث این حس الانم بشه اما وقتی میشینم منطقی فکر میکنم میبینم اگه همسرم شبیه من بود هیچوقت به یاد گذشتم نمیافتادم و یا این رفتارای نامزدم نبود شاید با پسری مقایسش نمیکردم انا وقتی همسرم اخلاقاش از من دوره و سازگار با من نیس ناخوداگاه به گذشته فکر میکنم و حس میکنم منو دوس پسرم بیشتر سازگارتر بودیم و یا حداقل هیچ چیزش برام ازار دهنده نبود به جز مشکل مادی
    البته اون هم تحصیلات نداشت اما اطلاعاتش از من بیشتر بود درسته اونم دیپلم بود اما ما میتونستیم بحث علمی بکنیم و اطلاعات عمومی بالایی داشت

    خاطره های تون دوران زیاد اذیتم نمیکنه اما اگه یه روز از نامزدم خیلی زیاد ناراحت بشم اون خاطرات اذیتم میکنه

    - - - Updated - - -

    اقای جوادیان من اگه این حرفو بهش بگم ممکنه باعث بروز مشکلات زیادی بشه و ممکنه این حرف به صورت بزرگتر به خانواده منتقل بشه و من محکوم باشم

    البته به مقدار جزیی اینکه زیاد عاشقش نیستم رو به صورت غیر مستقیم بهش گفتم

    من قبل نامزدی هم این مشکلو داشتم که هنگام بیان مشکلم و یا درد دل گریه میکردم اما این مشکلم بعد نامزدی شدت یافته

  9. #6
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    فقط خواستم بهت بگم داری دستی دستی زندگیتو به باد میدی
    برا چیزی که قابل حل هست نشستی مرثیه میگی
    مگر همه زندگیها گل و بلبل هست
    فکر می کنی اون پسره خوشبختت میکرد؟
    شما به جای حل مسائل دنبال پاک کردن صورت مساله هستی
    همون مادربزرگت که میگی شبیه خودت هم هست بهت حق نمیده
    چون شما نمیدونی چقدر مشکل توی زندگی همه وجود داره فقط مشکلات خودتو می بینی
    فقط نیمه خالی رو می بینی

    اگر هدفت درست کردن زندگیت هست بیا دونه دونه مشکلاتت رو با همسرت بنویس
    و برای دونه دونه اش راهنمایی بگیر

    یا اینکه فکر کن هر زندگی به جز این زندگی ایده آل هست و به خودکشی و طلاق فکر کن

    ذهن راحت طلبی داری
    نه میخواد مبارزه کنه با مشکلات نه دنبال راه حله نه میتونه به طور مقطعی بی خیال مشکلات بشه و روال درس خوندن سابق رو داشته باشه

    ذهنت رو به فعالیت و مبارزه وادار کن
    به هیچ عنوان این موارد رو با نامزدت در میون نذار
    این دفعه اون سرد میشه و شما باید بیفتی دنبالش
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
    ویرایش توسط فکور : پنجشنبه 23 دی 95 در ساعت 01:36

  10. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (پنجشنبه 23 دی 95), ستاره زیبا (یکشنبه 20 فروردین 96)

  11. #7
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 15 مهر 99 [ 05:19]
    تاریخ عضویت
    1395-9-08
    نوشته ها
    34
    امتیاز
    4,717
    سطح
    43
    Points: 4,717, Level: 43
    Level completed: 84%, Points required for next Level: 33
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    19

    تشکرشده 25 در 13 پست

    Rep Power
    0
    Array
    در هر اتفاقی حکمتی نهفته است و هر سختی به ما درس جدیدی برای قوی تر شدن میدهد ، دوستم نا امید نباش ، همین که اینجایی یعنی خدا راهی پیش پایت گذاشته
    برای مردن و غصه خوردن همیشه فرصت هست ولی برای زندگی فرصت خیلی کوتاه است
    بجای غصه و خودخوری به رفتارهای نامزدت دقت کن و لیستی از خوبی و بدی هایش تهیه کن و بدقت روی هر کدام فکر کن و در نهایت ببین کدام کفه سنگین تر است و آیا تحمل بدی هایش به خوبی ها می ارزد یا نه
    شما در دوران عقد هستی و هنوز نه فرزندی امده نه ازدواج کرده اید و اگر احیانا با ایشان متناسب نبودید فرصت جبران وجود دارد
    بااااااید انقدر در این مرحله شناخت دقت کنی تا در آینده حسرت یک انتخاب درست را نخوری و شرمنده فرزندانت نشوی
    و چون ایشان انتخاب مادرت است ممکن است کمی حساس و بدبین شده باشی
    سعی کن مدتی با آرامش رفتار کنی تا شخصبت ایشان را بدرستی تحلیل کنی
    عکس العمل هایشان در هنگام دلخوری و ابراز آن از جانب شما چگونه است ؟
    سعی میکنند خوشحالت کنند و چقدر بشما اهمیت میدهند؟
    در مشکلات پیش آمده چگونه سعی در حل اختلاف میکنند
    ایا تامین مخارج شما را به عهده میگیرند ؟
    برخوردشان با خانواده شما چگونه است ؟
    ظرفیت محبت و توجه و احترام دارند؟
    درسته عقد کردید ولی تا قبل از شروع زندگی مشترک بیشتر مرحله شناخت است تا سازگاری ، چون ممکن است دراین دوران بطور موقت با خیلی اختلافات کنار امد و سکوت کرد
    ولی در دراز مدت کوچکترین تفاوت ها به بزرگترین مشکلات و چالش ها تبدیل میشود
    اشتراکات دو نفر واقعا مهم است این را حتما جدی بگیر و حرف دلت را هم بشنو ، پا روی دلت نگذار و به اجبار زندگی را شروع نکن
    جدایی آخرین چاره است ولی وقتی همه راه ها را رفتی و همه جوانب را سنجیدی و طرفت را خوب شناختی
    از تصمیم درست نترس قوی باش ، کوتاهی در این دوران عمری پشیمانی و عذاب بدنبال دارد
    ویرایش توسط nel : پنجشنبه 23 دی 95 در ساعت 13:21

  12. 5 کاربر از پست مفید nel تشکرکرده اند .

    فرشته مهربان (پنجشنبه 23 دی 95), بارن (پنجشنبه 23 دی 95), خانم مهندس (جمعه 01 بهمن 95), ستاره زیبا (یکشنبه 20 فروردین 96), شیدا. (پنجشنبه 23 دی 95)

  13. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام
    فرزانه خانم نمیدونم دلیل جدائی شما از دوس پسر قبلیتون چی بوده ولی هر چی هست تبعات اون جدائی هست که الان به شکل دلشوره و اضطراب توام با گریه سراغتون میاد .. احتمالا کش و قوس های فراوانی تو رابطه با فرد قبلی داشتین
    مثله همه رابطه های این مدلی که توش اضطرابه و چک کردن هی هی گوشی و دعوا و قهر های مکرر و سپس دلتنگی و اخر سر هم جدائی قطع رابطه که باعث میشه دو طرف تا مدت ها نتونن خودشونو پیدا کنن و بعدش هم که میرن سراغه
    یه گزینه دگ این انبوه مشکلات روانی رو با خودشون میبرن تو رابطه جدید و با کوچکترین نقص و مشکل طرف دوباره اضطراب میاد سراغشون و احساس شکست میکنن و هر چه زودتر میخوان این رابطه رو هم تموم کنن ولی چون عقد بسته شده
    و از عواقب طلاق میترسن و شرم از خونواده ها دارن استرس و اضطراب دو برابر میشه و دگ قوه منطق تعطیل میشه و حتی بزرگترین نقاط مثبت طرف هم به چشم نمیاد و اونیکه به چشم میاد نقاطه منفی طرف هستش..

    فرزانه خانم شما فعلا استرس و اضطراب و متوقف کن چون هنوز زیر سقف نرفتین و تا اون موقع فقط سبک و سنگین کن از همه لحاظ.. نه تنها نامزدتو بلکه خودتم سبک و سنگین کن .. در مقابل حرفهای نامربوط و سطح پائین نامزدت

    زود سراغه گریه و پشیمونی نرو.. بلکه اگه سطح اطلاعاتتون بالاس اینو به نامزدتون هم منتقل کنید .. تا زمانیکه نامزدتو با پسر قبلی مقایسه میکنی هیچ وقت محبتش به دلتون نخواهد افتاد .. چون الان محبتتونو خرج استرس و فشار
    روانی میکنید ..

  14. #9
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 01 تیر 97 [ 02:35]
    تاریخ عضویت
    1395-8-09
    نوشته ها
    93
    امتیاز
    2,393
    سطح
    29
    Points: 2,393, Level: 29
    Level completed: 62%, Points required for next Level: 57
    Overall activity: 6.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsTagger First Class1 year registered
    تشکرها
    23

    تشکرشده 38 در 27 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام ای دوستان

    یک کلام کلی و یک سوال :
    دوستان من الان چکار کنم؟چه راه حلی دارید؟

    به طووور کلی اگه جای من بودید چه اقداماتی انجام میدادید؟؟

    - - - Updated - - -

    میخوام به نامزدم علاقه مند شم
    راه حل پله پله میخوام
    در کل میخوام عشق بین ما زیاد شه
    عاشق بشیم

  15. کاربر روبرو از پست مفید مه و خورشيد 75 تشکرکرده است .

    فکور (پنجشنبه 30 دی 95)

  16. #10
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام
    خیلی خوبه که میخوای تلاشت رو بکنی
    اول سعی کن توی ذهنت خصوصیات مثبت همسرت رو بارها تکرار کنی و شخصیتش رو در ذهنت بالا ببری
    ولی با شخصیتی که همسرت داره زیاد نمیشه بهش گفت

    در همه جمع ها سعی کن بهش احترام بذاری و حمایتش کنی حتی اگه با حرفش یا حرکتش مخالف هستی
    جلوی دیگران نشون نده که روی حرفهاش حساب نمی کنی و ...

    اگر انتقادی داری یه موقعی که خودتون دو تا بودید خیلی ملایم و با لحن مناسب بهش بگو (البته حتما قبلش بهش بگو چقدر فان کارت یا فلان برخوردت رو دوست داشتم ولی ... اینجا انتقادت رو بگو) و نذار دلخوریهات و انتقاداتت توی ذهنت تلنبار بشه انقدری که بهت حس تنفر بده

    شما از ظاهر همسرت راضی هستی حتی از روابط خصوصیتون هم راضی هستی که اینها جاذبه ها کمی نیستن

    یک مشکل اساسی با همسرت داری اونم اینکه با صدا غذا میخوره
    یه جوری یه راهی پیدا کن این مورد رو بهش تذکر بده
    این خصوصیت با یک هفته تمرین برطرف میشه مشکل اساسی نیست که
    فقط خودت باید زمان مناسب برای این انتقاد رو پیدا کنی و در قالب جملاتی بگی که بهش برنخوره قبلش یه تعریف تمجیدی ازش داشته باش
    مراقب باش جوری نگی که تحقیر بشه (مثلا بگو یه مورد خیلی کوچک هست که خیلی دلم میخواد تو رعایت کنی) خیلی قضیه رو بغرنج و بزرگ نشون نده
    کسی این رو بهش یاد نداده و اون زیاد در این زمینه مقصر نیست

    راستشو بخوای من خودم یه پسرخاله دارم که استاد دانشگاه دولتی معتبر توی تهران هست و به شدت آدم علمی و موفقی هست ولی اونم این ایراد رو داره که نزاکت غذا خوردن رو به درستی رعایت نمی کنه یعنی یه موقع دیدی بعضی چیزها رو به جای قاشق چنگال با دست برمیداره و خیلی تند و با دهن باز غذا میخوره
    انقدر توی ذهنت فکر نکن شوهرت چون دیپلمه هست این خصوصیت رو داره
    این در واقع به آداب خانوادشون برمیگرده

    سعی کن ابراز محبت زیاد به همسرت داشته باشی حتی اگر از ته قلبت هم نیست یواش یواش احساست رو بیشتر می کنه این ابراز محبت ها

    و در تمام لحظات سعی کن همه چیز رو با اعتماد به نفس پیش ببری
    اصلا ازش نخواه که راجع به ظاهرت یا هر چیز دیگه ای نظر بده و اگر نظر منفی داد بگو شوخی می کنی تا الان کسی چنین نظری نداشته
    همه چیز رو با خنده و با اعتماد به نفس پیش ببر

    برای افزایش اطلاعاتش هم مطالب جالب جمع آوری کن و براش بگو مثلا راجع به فلان چیز اینو خوندم به نظرم جالب بود تا آروم آروم اون اطلاعات رو توی ذهن اون هم بیاری

    فکر می کنی بقیه آدما چقدر اطلاعات دارن یا مطالعه می کنن که شوهر شما بخواد از اونا عقب باشه آمار مطالعه توی کشور ما بسیار پایین و اسفناک هست

    و یه خط بطلان روی فکر کردن به تمام پسرهایی که قبل ازدواجت دیده بودی بکش
    بعضیاشون اصلا قصد ازدواج نداشتن و بعضیاشونم عرضه اراده زندگی رو نداشتن
    کلا بیشتر این پسرها سر کار میذارن دخترهای جوان رو

    در ضمن پیش خودت نگو که شما انتخاب مادرش بودی و خودش نمیخواسته
    مطمئن باش خیلی موارد هم بوده که مادرش بهش پیشنهاد داه و اون قبول نکرده
    مردها معمولا خودشون تصمیم نهایی رو میگیرن و تا کسی ایده آل نباشه باهاش ازدواج نمی کنن
    یه چند مورد که توی سایت هستن و می بینی از ظاهر خانمشون ناراضی هستن به این علت هست که خانمشون مثلا با کفش پاشنه بلند دیدن توی خواستگاری و متوجه نشدن یا مثلا چادر سرش بوده اندامشو ندیدن

    پس با اعتماد به نفس باش و نذار کسی اعتماد به نفست رو بگیره
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند
    ویرایش توسط فکور : پنجشنبه 30 دی 95 در ساعت 16:49

  17. 3 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    نیلوفر:-) (پنجشنبه 30 دی 95), آنیتا123 (پنجشنبه 30 دی 95), ستاره زیبا (یکشنبه 20 فروردین 96)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. مادرشوهرم هیچوقت ازم راضی نیس!!!!
    توسط mahbube در انجمن اختلاف و دعوا با خانواده همسر
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: شنبه 08 خرداد 95, 12:04
  2. چرا من کیس مناسب ازدواج ندارم؟
    توسط sara9595 در انجمن خواستگاری
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: یکشنبه 05 مهر 94, 15:49
  3. ماندن در میان دو رابطه با دوکیس و انتخاب یکی از آنان
    توسط نیروان در انجمن طـــــــــــرح مشکلات ازدواج: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 94, 07:50
  4. !!!!!مشورت در مورد عضو شدن در فیس بوک!!!!!!
    توسط دانوب در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: پنجشنبه 15 دی 90, 09:21
  5. فیس بوک شوهرم
    توسط نیلا در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 20
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 اردیبهشت 90, 11:34

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 13:11 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.