به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 31 تا 40 , از مجموع 55
  1. #31
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اردیبهشت 96 [ 21:21]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    2,949
    سطح
    33
    Points: 2,949, Level: 33
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    62

    تشکرشده 84 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array
    متاسفم بابت روزهای بدی که پشت سر گذاشتی . حالا دیگه کار از کار گذشته ولی اگه من جای تو بودم هیچ وقت نه به قران دست می زدم نه به دوستام زنگ میزدم . من خودم سر مهریه با همسرم اختلاف داشتیم که ایشون می گفتن عندالاستطاعه و من می گفت عندالمطالبه بعد از صحبتهای بسیار من گفتم نه تموم کنیم در حالی که همه باخبر بودن و پیگیر عقد. خلاصه خانواده همسرم اومدن که تکلیف روشن شه و پدرشون گفتن که چون پسر من صادق هستش این حرفو میگه منم در کمال احترام بهشون گفتم که این قضیه در نظر من دو مختلف هستش یا پسر شما به من اعتماد نداره و میگه که مهریه عندالاستطاعه پس ازدواج بر پایه بی اعتمادی هست و قضیه منتفیه و یا بر پایه اعتماد هست پس این قضیه ها چیه . دیگه اونا قانع شدن و تمام. عزیزم حرف من اینه که مرگ یه بار شیون یه بار با قسم و آیه نرو جلو حرف منطقی بزن که بتونی ضربه فنیش کنی .
    و نکته دیگه این که با این توصیفاتی که از همسرت کردی ایا میتونه پدر خوبی برا فرزندات باشه؟ آیا میتونه تکیه گاه تو باشه؟
    احساسات رو بزار کنار و با عقل و منطق پیش برو و اینکه لطفا دلسوزی بی جا نکنین اگه واقعا شما رو بخواد یه ثانیه مونده به طلاق کنسلش می کنه . به فکر خودت باش و سعی کن زندگیتو بسازی با همسرت یا بدون همسرت انتخاب با توست
    در ضمن در توضیح اخلاق همسرت نوشتی صداقت داره ولی به نظر من نداره ( چون مطالب گذشته رو پیش می کشه و چیزایی که تاریخ انقضاش گذشته تکرار می کنه) یه بار صفحه رو میبندن والسلام هر روز هر روز حوصله می خواد بخدا

  2. کاربر روبرو از پست مفید تازه نفس گرفته تشکرکرده است .

    ss1367 (چهارشنبه 22 دی 95)

  3. #32
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 شهریور 96 [ 22:45]
    تاریخ عضویت
    1395-10-03
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    462
    سطح
    9
    Points: 462, Level: 9
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون شیدا جان از پاسخت، اتفاقا در مورد گذشته ی آدم برخلاف تصور خیلی روشنفکرانه عمل میکنه، یعنی همیشه بهم میگفت چون وقتی من وتو با هم بودیم این اتفاقات افتاده کوتاه نمیام یا برام حل نمیشه با داد و فریاد البته، داستانی که از خودش تعریف کرده بود میگفت چون در گذشته بوده بهم حق ناراحت شدن نمیداد... اما موقع خواستگاری اونقدر روی پاک بودن تاکید داشت و مدام بهم میگفت من قَدرتو میدونم و میگفت خوب منی.....................
    درسته منم اشتباه داشتم، ولی واقعا زندگیمو دوست داشتم، خدا میدونه که چقدر نگران زندگیم بودم ولی خب شاید یه جاهایی اشتباه کردم اما اینکه منو باور نداره و تلاش هامو ندید و نمیبینه دلم میسوزه واقعا میسوزه...
    تازه نفس گرفته عزیز ممنون از پاسخت، از لحاظ عقلی تقریبا پذیرفتم اما متاسفانه هنوز مصمم نشدم...ولی واقعا راست میگی اگر یکی زندگیسو خواسته باشه آخرین ثانیه طلاقو کنسل میکنه اما .... نمیدونم ... امروز زنگ زدم به یک مشاور گفت اگر اختلال وسواس داشته باشه ادامه این زندگی غلطه چون همه چی بدتر میشه... ولی گفت بهش زنگ بزنم و حرفامو بهش بزنم نهایتش اینه که راجع بهم فک میکنه من هنوز دوست دارم زندگیمو حفظ کنم که اگرم اینطوری فکر کنه اشکالی نداره... گفت باید دید مایله به ادامه یا نه که اگر بود باید یک روانپزشک ارزیابی ش کنه که وسواس نداشته باشه... تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم چون باید از خودش بشنوم که دیگه منو نمیخواد و اعتماد بهم نداره تا بتونم دل بکَنم... به نظرتون چه حرفایی بزنم گه هدفدار و بی حاشیه باشه؟؟

  4. #33
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    بعید می دونم در مورد گذشته هم راحت کنار بیاد. ماجرای همکلاسی شما ( اگر هم ارتباطی بود) مربوط به قبل محرمیت بوده
    بعد از اون که گفتی دو ترم اصلا دانشگاه نمی اومد ...
    به نظر من تو حرف اینطور می گه و اونم به خاطر موضوعی که از گذشته خودش به شما گفته، در عمل ایشون همینیه که می بینی
    یه بهانه ای پیدا کنه و هم خودش و هم دیگران را عذاب بده.

    شما اگه می خوای برگردی به زندگیت باید تا یه حدودی مشکلات شخصیتی ایشون را بپذیری و باهاش راه بیایی
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  5. #34
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 شهریور 96 [ 22:45]
    تاریخ عضویت
    1395-10-03
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    462
    سطح
    9
    Points: 462, Level: 9
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام
    امروز بهش زنگ زدم و همه حرفامو بهش زدم، چند بار ازم خواست که پنج شنبه با هم صحبت کنیم گفت الان کار داره اما من میخواستم بداهه جواب بده..گفتم میخوام بدونم خودش طلاق توافقی رو میخواسته یا خانواده ش وادارش کردن که گفت خودم خواستم ولی هر جوابی میداد یکم مکث میکرد میگفت اون موقع که من مدام به تو و پدرت زنگ میزدم چرا جوابمو نمیدادید که من گفتم چون تو حالت تهاجمی داشتی از پیامک هایی که میدادی معلوم بود دنبال دعوا بودی مثل همیشه.همش میخواست بگه اگر خط و نشون های مادرت راجع به مهریه عملی بشه آبروتو دانشگاها میبرم دیگه نه میتونی درس بدی نه درس بخونی و .. منم گفتم اصلا راجع به این قضیه زنگ نزدم و نمیخوام راجع بهش صحبت کنم ..گفتم که اگه واقعا به خاطر این مساله های اخیر راضی به جدایی شده باشی داری خودتو فریب میدی چون هرچی فکر میکنی ساخته ذهنی خودته.. گفتم چطور اینقدر راحت داری با جدایی برخورد میکنی،، پس من چرا اینطوری ام ...گفتم من تلاش خودمو کردم برای حفظ این زندگی شاید روش حل مساله م درست نبوده باشه اما من تلاشمو کردم و همیشه دلم باهات بوده..دوباره گفت الان نمیتونم صحبت کنم مدیرم فلان و اینا... گفتم من فقط یه جواب ازت میخوام که همونطوری که تو تکلیفت با خودت روشن شده منم تکلیفم با خودم روشن بشه..گفت باشه پنج شنبه ... و قطع شد. دوباره بهش زنگ زدم گفتم چرا قطع میکنی گفت خودش قطع شده... منم دوباره حرفامو تکرار کردم گفتم واقعا منو نمیخوای؟ گفت نه گفتم اعتماد هم بهم نداری؟ گفت نه.. منم گفتم: باشه، رنگ نزده بودم مجابت کنم فقط میخواستم از زبون خودت بشنوم ولی بدون که هم دلم باهات بود هم دوستت داشتم هم تمام تلاشمو کردم هرچند شاید بعضی جاها روشم درست نبود و خداحافظی کردیم، به نظرتون حرف دیگه ای باید بهش میزدم؟؟
    الانم از خدا میخوام دوباره حرف های امروزش یادم نره، و دوباره خُل نشم...
    ویرایش توسط ss1367 : یکشنبه 19 دی 95 در ساعت 16:42

  6. #35
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 03 اردیبهشت 96 [ 21:21]
    تاریخ عضویت
    1392-9-04
    نوشته ها
    49
    امتیاز
    2,949
    سطح
    33
    Points: 2,949, Level: 33
    Level completed: 33%, Points required for next Level: 101
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Veteran1000 Experience Points
    تشکرها
    62

    تشکرشده 84 در 36 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نمیگم واسه زندگیت تلاش نکن. تلاش کن بجنگ و با چنگ و دندون زندگیتو حفظ کن ولی نذار شخصیتت خرد شه مثله یه آدم وابسته رفتار نکن محکم باش . اینکه مشاور اون حرفارو بهت زد و زنگ زدی نمیدونم کار خوبی کردی یا نه ولی ایشون که مخالف روانشناس و روانپزشک هست بعید میدونم با تو بیاد چون تو خودش وسواسی نمی بینه و میگه مشکل از خود شماست. یه حرف زدن معمولی باهات نمی کنه چه برسه به اینکه صحبت رو ببری جاهای دلخواهت.
    اینقدر خودتو عذاب نده...
    موفق باشی

  7. #36
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 مرداد 01 [ 15:36]
    تاریخ عضویت
    1394-9-14
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    6,098
    سطح
    50
    Points: 6,098, Level: 50
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 87 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    تصمیم گرفتم بهش زنگ بزنم چون باید از خودش بشنوم که دیگه منو نمیخواد و اعتماد بهم نداره تا بتونم دل بکَنم... به نظرتون چه حرفایی بزنم گه هدفدار و بی حاشیه باشه؟؟

    سلام

    به نظرم از موضع ضعف وارد شدین ایکاش این طوری بهش میگفتین

    کهخودش پیش خودش ووجدانش مطمئن هست که شما اهل خیانت نبوده ونیستید
    ومتقاعدتان کند که واقعا شما را چه طور آدمی دیده؟

    آنوقت شاید بتوانید کمی از طرز فکرش نسبت به خودتان آگاه تر شوید ..ورک وپوست کنده علت جدایی را از او بخواهید

    به نظرم حتما قرار روز پنجشنبه را بروید و تا می توانید در آرامش حرفهایتان را بزنید وخوب هم حرف هایش را گوش دهید
    نیازی نیست که گریه یا التماس کنید که او متقاعد شود که شما اهل خیانت نبوده اید ...

    ممکنه که ابتدا از موضع پرخاش وارد بشه ولی مدیریت کن وبگو که اصلا دنبال بحث کردن نیستی

    فقط می خواهی بهتر فکر کنی و راحتتر جدا شوی ؟ (خودتان را با خواسته اش موافق نشان دهید)
    امیدوارم نتیجه خوبی بگیرید
    ویرایش توسط دیده : دوشنبه 20 دی 95 در ساعت 15:08

  8. کاربر روبرو از پست مفید دیده تشکرکرده است .

    شیدا. (سه شنبه 21 دی 95)

  9. #37
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    این تلفنی که زدی تلاشی برای بهبودی رابطه و برگشتن به زندگی مشترکتون محسوب نمی شه
    فقط تلاش برای آروم کردن خودت یا پذیرفتن مساله است.

    حرفهای شما هیچ سنخیتی با شخصیت همسرتون برای جذب یا به فکر واداشتن ایشون نداشته
    حتی وقتی گفته در فرصت بهتری صحبت کنیم یا همکارام اطرافم هستند نمی خوام متوجه بشم،
    شما تحت فشارش گذاشتی که دوستم داری یا نه ...

    اگه مشکل پذیرفتن طلاق از طرف خودت هست، یه کم که زمان بگذره می پذیری.
    اما اگه مشکل تلاش برای احیا زندگیتونه، اشتباه کردی زنگ زدی و اینطور مواخذه اش کردی.

    شما اگه می خوای برگردی با این آقا زندگی کنی باید زبونش را یاد بگیری.
    باید نحوه تعامل باهاش را یاد بگیری.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  10. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    تازه نفس گرفته (دوشنبه 20 دی 95), دیده (دوشنبه 20 دی 95), ستاره زیبا (جمعه 24 دی 95)

  11. #38
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    جمعه 03 شهریور 96 [ 22:45]
    تاریخ عضویت
    1395-10-03
    نوشته ها
    25
    امتیاز
    462
    سطح
    9
    Points: 462, Level: 9
    Level completed: 24%, Points required for next Level: 38
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassOverdrive250 Experience Points3 months registered
    تشکرها
    7

    تشکرشده 3 در 3 پست

    Rep Power
    0
    Array
    ممنون از پاسخ همگی
    امروز صبح بهم زنگ زد گفت مرخصی گرفته اگر واقعا میخوام بهش ثابت کنم که داره خودش روفریب میده گفت یه جا قرار بذاریم صحبت کنیم که من گفتم باشه یه روز دیگه اما گفت همین امروز و من قبول کردم و رفتم، متاسفانه من وقتی رفتم هنوز نیومده بود و نیم ساعت معطل شدم که عصبانی شدم و بهش زنگ زدم گفتم ممنون از وقت شناس بودنت و او عصبانی شد یه طوری حرف می زد که انگار داره سرم منت میذاره و این قرار رو گذاشته خلاصه جفتمون اوقاتمون تلخ شد..گفت میخوای اصلا نمیام، میخوای یه جور دیگه پیگیری میکنم و میگفت خیلی پررویی.. منم بهش گفتم نیم ساعت معطل کردی منو تو پارک... خب حق بده عصبانی بشم زودتر بیا منتظرتم..
    بعد از اینکه اومد نیومد کنار نیمکت پیشم بشینه رفت روی سکوی کنار نیمکت نشست و بهم گفت خب میشنوم.. کل تماس های تلفنی م رو ریکاوری کرده بود دور شماره های ناشناس خط کشیده بود.. یک شماره رو بهم داد گفت برای اعتماد سازی این شماره رو با خط خودت بگیر منم یکم مکث کردم گفتم اگه دوست و آشنا بود چی؟ گفت بگیر منم گرفتم که اصن شماره ش اشتباه بود..رفت تو لیست تماس( گوشی جدیدم گوشی قبلی م که دست خودش بود...) بعد دید گوشیم دو سیمکارتست گفت از کی سیمکارت دیگه خریدی منم گفتم همون موقع که گوشیم ازم گرفته بودی.. بعد گفت تو شیشه خورده داری بی فایده ست... من متاسفانه متایفانه مشکلم اینه که موقعی که داره منو بازخواست میکنه اونقدر از لحاظ روحی بهم میریزم که از ترس دعوا شدن استرس میگیرم و چون استرس میگیرم فکر میکنه ریگی به کفشم دارم.. خلاصه دوباره موضوعات رو تکرار کردم و آخرش گفت من قانع نشدم، گفتم تو وقتی نمیخوای قانع بشی برا چی دوباره گفتی حضوری صحبت کنیم..دیدم دوباره صداش داره بلند میشه و کار به جاهای باریک میکشه گفتم این گفتگو اصلا سالم نیست و بهتره ادامه ندیم.. چون تو تکلیف منو دیروز روشن کردی گفتی نه اعتماد داری نه میخوای منو ساید اگر آرامشمو حفظ میکردم میتونستم جو مدیریت کنم اما واقعا دیگه اعصاب تکرار و بازجویی ندارم، گعت اگه من نمیخواستمت بعد عقد فلان کارو فلان کارو نمیکردم ولی باز سر موضع خودش بود، بعد شروع کرد به بحٿ مهریه و شکایت و این حرفا، منم گفتم دیه م رو میخوام بگیرم چون داری بهم تهمت میزنی و به خاطر خطای نکرده منو اون هم کتک زدی که گفت وقتی تو رفتی پیش یه نفر نقاط مثبت منفی منو نوشتی منو قضاوت کردی دیگه ارزشی نداری پیشم ..گفت به خاطر کارای خودت اعتمادم رو گرفتی حالا میخوای دشت هم کنی........... منم گفتم راجع به قضیه دیه و مهریه باید فکر کنم چون تو طلاق میخوای... گفت تا پنج شنبه فکراتو بکن پنج شنبه با هم حرف میزنیم منم گعتم دیگه حضوری نمیتونم شاید واسه تو راحت باشه ولی من داغون میشم و اینکه دبگه حرفی نمونده خودت تو دادگاه متوجه میشی و از هم جدا شدیم و هر کدوممون رفتیم طرفی... وسطای بحثمون دوباره سوالای دیروزمو تکرار کردم و همون جواب هارو شنیدم و اضافه کرد که ما به درد هم نمیخوریم... اما من وقتی اومدم خونه دوباره داغون بودم و باز بلاتکلیف شدم ..نمیدونم ولی ای کاش امروز نمیرفتم .. زنگی که دیروز زدم تکلیفمو تقریبا با خودم روشن کرد اما الان دوباره حالم بده... ضمن اینکه گفت اگه بخوای دیه بگیری منم میرم ازت حراست دانشگاه ها شکایت میکنم و ... منم گفتم اتفاقا دوست دارم دادگاهی بشه چون من به خودم شک ندارم و ...ولی این آدمیکه من امروز دیدم آخر نه دیه مو میده نه مهریه مو ...
    شاید رفتن امروزم غلط بود دوباره حالم بد شد...

  12. #39
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 مرداد 01 [ 15:36]
    تاریخ عضویت
    1394-9-14
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    6,098
    سطح
    50
    Points: 6,098, Level: 50
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 87 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    الان پیگیر این هستی که خودت را بری از تهمت نشان دهی ؟ یا اینکه همسرت رابرگردانی ؟

    به نطرم اشتباه عمل کردی کمی روی خودت کار کن تا موقع برخورد بتونی خوب عمل کنی

    مطمئن باش که در برخورد با همسرتان حتما عصبانیت وپرخاش خواهی دید پس مدیریت کن


    پیگیری زیاد برای حقانیت خودت نداشته باش چون ایشون خودشون رو به خواب زدن ونمی تونی بیدارش کنی

    به نظرم هر فرد سالم ودارای فکری متوجه این هست که همسرش ممکنه در محیط کار یا بیرون تعاملات سالمی را انجام می دهد ؟
    وچرا شما تابه حال حساسیت شدید وپیگیری ایشان را نمی دانستید کمی جای سوال هست ؟

    به واقع ایشون شما را مورد تهمت و افترا قرار داده اند وشما را متهم وگناه کار جلوه داده اند

    التماس نکن /گریه نکن /پر خاش واعتراض نکن /خودت را غمگین نشان نده / حتی از جملات احساسی هم استفاده نکن /خاکستری نه سفید نه سیاه /

    سعی کن آرامشت را حفظ کنی (کم حرف و گوش کننده)


    با تاکید قرار روز پنجشنبه را بروید ولی با خود سازی وصبوری

    موفق باشید

  13. 2 کاربر از پست مفید دیده تشکرکرده اند .

    ستاره زیبا (جمعه 24 دی 95), شیدا. (سه شنبه 21 دی 95)

  14. #40
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    شما اگه می خوای با این آقا زندگی کنی و موضوع تلفن همکلاسیت زمان نامزدی اینقد مشکل ساز شد

    نباید می رفتی تلگرام دنبال مشاوره با دوست و آشنا و گروههای بی منبع و مرجع

    نباید تلفن دو سیم کارته بخری و همسرت هم بی خبر باشه

    کسی که به همسرش شک کرده با این رفتارها بدتر می شه.
    اگه می خوای زندگی کنی باید شفاف باشی، باید بیشتر مراعات کنی، باید کمک کنی اعتمادش برگرده

    دعوا و اختلاف شما سر بی اعتمادی ایشون به شماست
    بعد شما رفتی یه سیم کارت دیگه خریدی و بهش هم نگفتی؟

    به نظرم شما عمق مشکل را توی ذهن همسرت درک نمی کنی.
    مرزها و حریمهای زندگی شما و همسرتون متفاوته.

    تعریف تعهد و زندگی مشترک تو ذهن شما دو تا یکی نیست.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  15. 3 کاربر از پست مفید شیدا. تشکرکرده اند .

    خانم مهندس (چهارشنبه 22 دی 95), دیده (چهارشنبه 22 دی 95), ستاره زیبا (جمعه 24 دی 95)


 
صفحه 4 از 6 نخستنخست 123456 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: یکشنبه 28 اردیبهشت 93, 11:43
  2. اهای جماعت من زود زود میگ میگی وابسته میشم.کمکم کنید
    توسط gheryeh در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 19
    آخرين نوشته: دوشنبه 20 خرداد 92, 15:29
  3. من آدم حساس و زودرنجی شدم چی کار کنم؟
    توسط saharnaz در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: سه شنبه 22 شهریور 90, 17:34
  4. زود رنج کیست و زود رنجی چیست؟
    توسط keyvan در انجمن آگاهی ها، مهارتها و روشها
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: یکشنبه 13 اردیبهشت 88, 15:41

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 03:13 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.