به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 11
  1. #1
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array

    عوارض اختلاف طبقاتی بعد از چند سال

    سلام
    نزدیک سه ساله که با همسرم ازدواج کردم.تا به حال صرفا از مشکلات زیر و درشتی که اکثر زن و شوهر ها در گیرش هستن داشتیم.
    تا اینکه حدود 10 روز پیش بحثی بین ما پیش اومد که کاملا کاملا بی ارتباط به خانواده م بود.بهم گفت اگه خانواده ت برات ارزشی قائل بودن اختیار چیزایی که به نامت هست رو میدادن دستت.گفت هیچ کس تره هم برات خرد نمیکنه.گفت معلوم نیست خانواده ت چطور ثروتمند شدن.
    من از یه خانواده ی مرفه هستم و با اختلاف طبقاتی با همسرم ازدواج کردم.خانواده م بر حسب عرف جهزیه ی خیلی خوبی بهم دادن
    تموم این حرف ها توی فقط و فقط یه ربع عصبانیت همسرم زده شد.بعدش هزار بار از واژه واژه ش اظهار پشیمونی کرد و منم گفتم ادامه نده.تموم شد
    اما واقعا حرفاش برام تموم نشد.حس خیلی بدی دارم.من تا به حالا حتی یک کلمه هم در مورد خانواده ی همسرم صحبتی نکردم اما شوهرم توی عصبانیت تموم ناراحتیش از من رو با طعنه و کنایه و پشت سر خانواده م صحبت کردن ابراز میکنه
    بی انصافیه اگه تموم مهربونی و خوبی هاشو ندیده بگیرم و فقط به واژه هاش فکر کنم.اما دست خودم نیست
    تصاویری از زندگیم جلوی چشمم میاد.تصویر بی کار شدن شوهرم بلافاصله بعد از عروسی.تصویر من که کار کار میکردم که خرج زندگیمون، اجاره خونه و ... مشکلی نداشته باشه.اما به احدالناسی نگفتم .حتی مادرم
    احساس میکنم من در صورت ثروت پدرم براش عزیزم و این عذابم میده
    چکار کنم از سر این افکار راحت بشم چون واقعا زندگیم و همسرم رو دوست دارم

  2. #2
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 15 اردیبهشت 98 [ 18:50]
    تاریخ عضویت
    1394-2-31
    نوشته ها
    777
    امتیاز
    14,904
    سطح
    79
    Points: 14,904, Level: 79
    Level completed: 11%, Points required for next Level: 446
    Overall activity: 15.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassOverdrive10000 Experience PointsVeteran
    تشکرها
    700

    تشکرشده 1,168 در 528 پست

    Rep Power
    144
    Array
    سلام

    اگه برای بار دوم این حرفارو یه روزی براتون تکرار کرد درباره اش فک کنید الان به اظهار ندامت و عذرخواهی همسرتون بسنده کنید.. و به این فکر تو ذهنتون پر و بال ندید تا یادتون بره ..چن روز دگ براتون عادی میشه ..

    ولی اگه بزرگش کنید و شما هم در ازای این حرف چیز دیگه ای از نقاط منفی همسرتون بیان کنید ارامش زندگیتون بهم میخوره..

  3. 3 کاربر از پست مفید جوادیان تشکرکرده اند .

    hanie_66 (شنبه 11 دی 95), میشل (یکشنبه 05 دی 95), بارن (یکشنبه 28 آذر 95)

  4. #3
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 14 دی 96 [ 00:34]
    تاریخ عضویت
    1394-12-24
    نوشته ها
    138
    امتیاز
    2,794
    سطح
    32
    Points: 2,794, Level: 32
    Level completed: 30%, Points required for next Level: 106
    Overall activity: 20.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    20

    تشکرشده 180 در 88 پست

    Rep Power
    31
    Array
    بزارید اگر دوباره این بحث را پیش کشید رک و راست بهش بگید درست نیست به خانواده ها توی بحث ها توهین بشه یا اصلا به هر دلیلی پای خانواده ها وسط بیاد،خانواده شما هر کاری میکنند یا نمیکنند بین شما و اونهاست و همونطوری که شما به روابط ایشون با خانواده اش کاری ندارید نوع رابطه شما و خانواده اتون هم به ایشون مربوط نیست و تا زمانی که نتونه خودش را کنترل کنه شما دیگه باهاش حرفی ندارید.بعد که جو آروم شد هم بشونیدش و بهش بگید این حرف ها باعث میشه من فلان و فلان حس بهم دست بده.اگر از روی قصد نمیخوای همچین حس هایی ایجاد کنی دیگه از این حرف ها نزن ولی اگر از قصد میگی بهتر بدونی حتی اگر ببخشم دلخوری برام میمونه و رابطه و زندگی خودمون خراب میشه.اینطوری هم حرفتون را زدید و هم دستتون میاد که از روی عصبانیت فقط حرف زده یا نه.
    ویرایش توسط kaspian : شنبه 04 دی 95 در ساعت 09:13

  5. 2 کاربر از پست مفید kaspian تشکرکرده اند .

    hanie_66 (شنبه 11 دی 95), خانم مهندس (یکشنبه 05 دی 95)

  6. #4
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط hanie_66 نمایش پست ها
    احساس میکنم من در صورت ثروت پدرم براش عزیزم و این عذابم میده
    سلام

    این نتیجه گیری از نظر من درست نیست.

    نتیجه ای که می شه از این اتفاق گرفت اینه که: همسرت در مورد مسائل مالی احساس ضعف می کنه. شرایط خودش رو با شرایط خونواده شما مقایسه می کنه، و پیش خودش کم میاره.

    یه وقتایی به خودش گفته: من نمی تونم اون کارهایی که خونواده هانیه براش انجام می دن رو براش انجام بدم. یا من باید می تونستم فلان کار رو براش انجام بدم و نتونستم.

    بعد اینجوری خودش رو قانع کرده که: نه... من بیشتر دوستش دارم. من هرچه در توانم بود رو براش انجام دادم. اونها هم که عملا اختیار چیزی رو بهش ندادن. پس من کمتر از اونها نیستم. (دقیقا نمی دونم چطور سعی کرده به خودش قوت قلب بده، ولی یه چنین مقایسه هایی کرده)

    و در حین عصبانیت، شما رو متحد با منتقد درونی خودش دیده، و همون دفاعیه رو جلوی شما هم اجرا کرده.


    از نظر من اتفاق نگران کننده ای نیفتاده. امیدوارم بتونه مسائلش رو با خودش حل کنه.

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...


    ویرایش توسط میشل : یکشنبه 05 دی 95 در ساعت 15:07

  7. 4 کاربر از پست مفید میشل تشکرکرده اند .

    hanie_66 (شنبه 11 دی 95), جوادیان (یکشنبه 05 دی 95), ستاره زیبا (یکشنبه 12 دی 95), شیدا. (شنبه 11 دی 95)

  8. #5
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array
    دوستان خوبم سلام
    ممنون از پاسخ های بجایی که بهم دادین.
    اوضاع من این چند روز اصلا خوب نبود.سه روز پیش با شوهرم تو تاکسی بودم و داشتم موضوعی در مورد یکی از فامیل هامون براش تعریف میکردم که یهو بهم گفت آروم حرف بزن.منم از لحنش ناراحت شدم و تا وقتی به خونه رسیدیم صحبتی نکردم باهاش.تو خونه سر موضوعی به این سادگی دعوامون شد.که البته از نظر من مهم نبود اما آخر سر شوهرم گفت من دوست ندارم حتی یک کلمه در مورد خانواده ت بشنوم.شروع کرد به بحث های قدیمی رو پیش کشیدن.
    حدود دو سال پیش خواهر و شوهر خواهر من یه کار اقتصادی رو شروع کردن.اوایل کارشون خواهرم بهم گفت ما میخوایم این کارو بکنیم اما به کسی نگو.چند ماهه بعدش شوهر خواهرم به شوهرم گفت.از اون وقت به بعد هر بحثی میشه شوهرم میگه تو همه چی رو از من قایم میکنی.هزار بار بهش گفتم حریم خصوصی خواهرم بوده و گفته نگو اما بازم شوهرم میگه تو رو راست نیستی.تو گند های خانواده تو ماستمالی میکنی.آخه خانواده من چه گندی زده که من بخوام درست کنم پیش تو.
    یه موضوع دیگه اینکه سال گذشته با شوهرم و خانواده ی بابام رفتیم ویلای پدرم.اونجا یکی از عزیزان من که یه پسر ۲۴ ساله س به شوهرم گفت اون میله رو نگیر لوله ی آب میشکنه. این حرفش شده عذاب و مصیبت برای من.از اون روز هر روز و هر روز بهم میگه چقدر فلانی بی فرهنگ و بی شعوره.نمیفهمه چه میگه.شنیدن این حرفهای شوهرم برای فقط همون یک کلمه عذاب همیشگیه که تموم هم نمیشه
    باز هم توی دعوای اخیرمون شوهرم این حرف ها رو زد.
    خانواده ی من با توجه به عرفشون مهمونی زیاد دارن و از اونجایی که من فقط یه خواهر دارم گاهی شوهرم توی پذیرایی ها کمک میکنه.اون روز میگفت من اگه بمیرم هم دیگه تو خونه بابات دست به کاری نمیزنم.میشم عین شوهر خواهر بی فرهنگ که هیچ کاری نمیکنه
    دیروز از بس گریه کردم نفسم در نمیومد. واقعا قدرت واکنش درست ندارم.قرار بود دیروز برم خونه ی بابام اینقدر حالم بد بود و چهره داغون بود به مادرم گفتم مریضم نمیتونم بیام
    اینا یه روی سکه س. روی دیگه ی سکه شوهریه که بی نهایت دوستم داره و من دوستش دارم. شوهری که هیچی تو خوبی کم نداره.اما عصبانی که میشه انگار یه شخصیت دیگه میشه
    من یواش یواش دارم از همه چی محروم میشم.حداقل تفریحات رو به خاطر شرایط مالی خودمون نداریم.تفریحات جانبی هم که کنار خونه بابام یواش یواش کنسل میشه.مثلا شوهرم به خاطر جریانی که گفتم دیگه حاضر نیست ویلای بابام بیاد.
    واقعا خسته شدم.حتی تو اوج مهربونی های شوهرم یاد حرفاش میفتم جگرم آتیش میگیره.
    من چکار کنم؟؟

  9. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    دوشنبه 03 مرداد 01 [ 15:36]
    تاریخ عضویت
    1394-9-14
    نوشته ها
    62
    امتیاز
    6,098
    سطح
    50
    Points: 6,098, Level: 50
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 52
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    136

    تشکرشده 87 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام

    این حرفها وبحث ها رو اکثر آدم ها دارند مهم برخورد شماست که بتونی چه طور کنترل کنی


    اگر واقعا احساسات منفی روی ذهن شوهرت رژه میره سعی کن


    میهمانی رفتن ها را کمتر کنی واز وابستگی نسبت به خانواده ات در بیایی



    مثلا روز هایی که خانواده شما میهمانی دارند میهمانی ودعوت را بگو واگر نخواست بیاید با احترام رفتار کن .

    سعی کن رفتارت توام با صمیمیت و غمگینی باشد و وبگو هر چه تو بگویی

    از خوانواده ات خواهش کن که گاهی وقتها به همسرت زنگ بزنند انشالله نگرانیها و دل مشغولی ها یش تمام می شود

    شکوه مرد یادت نره عزت وشکوه شما در گرو آرامش ذهنی همسرتون هست

  10. 2 کاربر از پست مفید دیده تشکرکرده اند .

    hanie_66 (شنبه 11 دی 95), ستاره زیبا (یکشنبه 12 دی 95)

  11. #7
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array
    سلام
    ممنونم از پاسختون.من برای جلوگیری از این بحث ها تقریبا همه چیز رو کم کردم.تفریحات تابستونیمو با خونواده م حذف کردم.مهمونی ها رو حداقل کردم. جالبش اینه که برای هر مهمونی اگه ما برنامه مون جور باشه و قرار به رفتن باشه به مادرم اطلاع میدم و مادرم ب پدرم میگه که تماس بگیره و همسرم رو رسما دعوت کنه.شوهرم اصولا در اون مواقع مخالفتی نمیکنه اصلا.بعدش دعوا باشه بهم غر میزنه
    شکوه من همسرمه.با تموم وجودم دوستش دارم.اما تنهایی هام و فاصله مون با حرفاش زیاد میشه

  12. #8
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    یکشنبه 12 شهریور 96 [ 00:37]
    تاریخ عضویت
    1394-4-23
    نوشته ها
    641
    امتیاز
    12,858
    سطح
    74
    Points: 12,858, Level: 74
    Level completed: 2%, Points required for next Level: 392
    Overall activity: 26.0%
    دستاوردها:
    1 year registered10000 Experience Points
    تشکرها
    2,477

    تشکرشده 767 در 424 پست

    Rep Power
    111
    Array
    سلام عزیزم متاسفم اما دقیقا درکت میکنم اکثر مردا بخصوص اگر مقابل همسرشون یا خانوادش ضعف داشته باشن بصورت دلخوری و پرخاش نشونش میدن
    اما راه حل؟؟؟
    شما باید طوری رفتار کنیکه همسرت احساس کمبود نکنه هرچیزی که برات میخره یا کاری که میکنه خیلی خوشحالیت رو نشون بده سعی کن هیچچچچچ وقت بروش نیار از لحاظ مالی خیلی تو مضیقه هستیم حتی اگر خودش گله کرد از اوضاع خراب مالی بهش دلداری بده بگو نه اوضاع خوبه تو داری تلاشت رومیکنی برامن اگر یه کاخ باشه ولی مهربونیات نباشه هیچ نمی ارزه و ......
    کلا احساس کنه قبولش داری و کمبودها باعث نشده تو پایین بدونیش
    از خانوادت کمترجلوش حرف بزن بخصوص از خرج کردنا و مسافرت وتفریحرفتناشون
    در ضمن دختر خوب احساس میکنم همسرت رو متوجه این کردی که من خیلی ازتفریحاتم موندم بخاطر اوضاع مالیمون و همین عصبیش میکنهحتی اگه مستقیم نگفتی اما با رفتارت نشون دادی
    در مورد حرف لوله اب هم هروقت تکرار کرداصلاااا از یه گوش بگیراز یه گوش دروازه
    وقتی اعتراض میکنه بهترین راه حل همدلی هست یعنیخودت روبذاری جاش همین اون لحظهفقط سکوت کن و فقط گوش کن حتی اگر حق با شما هم باشه توجیهش نکن چون دقیقا قاطی میکنه و گاهی هم به نشونه همدلی بگو حقبا تو هست بههمین راحتی عصبیتش کاهش پیدا میکنه
    اگرخاستی بعضی ارسالیهایمن رو بخون چون بیشتر دستگیرت میشه چیکار کنی

  13. کاربر روبرو از پست مفید ستاره زیبا تشکرکرده است .

    hanie_66 (دوشنبه 13 دی 95)

  14. #9
    عضو کوشا آغازکننده

    آخرین بازدید
    دوشنبه 28 تیر 00 [ 10:36]
    تاریخ عضویت
    1392-1-18
    نوشته ها
    217
    امتیاز
    10,303
    سطح
    67
    Points: 10,303, Level: 67
    Level completed: 64%, Points required for next Level: 147
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran10000 Experience Points
    تشکرها
    388

    تشکرشده 576 در 165 پست

    Rep Power
    44
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط ستاره زیبا نمایش پست ها
    سلام عزیزم متاسفم اما دقیقا درکت میکنم اکثر مردا بخصوص اگر مقابل همسرشون یا خانوادش ضعف داشته باشن بصورت دلخوری و پرخاش نشونش میدن
    اما راه حل؟؟؟
    شما باید طوری رفتار کنیکه همسرت احساس کمبود نکنه هرچیزی که برات میخره یا کاری که میکنه خیلی خوشحالیت رو نشون بده سعی کن هیچچچچچ وقت بروش نیار از لحاظ مالی خیلی تو مضیقه هستیم حتی اگر خودش گله کرد از اوضاع خراب مالی بهش دلداری بده بگو نه اوضاع خوبه تو داری تلاشت رومیکنی برامن اگر یه کاخ باشه ولی مهربونیات نباشه هیچ نمی ارزه و ......
    کلا احساس کنه قبولش داری و کمبودها باعث نشده تو پایین بدونیش
    از خانوادت کمترجلوش حرف بزن بخصوص از خرج کردنا و مسافرت وتفریحرفتناشون
    در ضمن دختر خوب احساس میکنم همسرت رو متوجه این کردی که من خیلی ازتفریحاتم موندم بخاطر اوضاع مالیمون و همین عصبیش میکنهحتی اگه مستقیم نگفتی اما با رفتارت نشون دادی
    در مورد حرف لوله اب هم هروقت تکرار کرداصلاااا از یه گوش بگیراز یه گوش دروازه
    وقتی اعتراض میکنه بهترین راه حل همدلی هست یعنیخودت روبذاری جاش همین اون لحظهفقط سکوت کن و فقط گوش کن حتی اگر حق با شما هم باشه توجیهش نکن چون دقیقا قاطی میکنه و گاهی هم به نشونه همدلی بگو حقبا تو هست بههمین راحتی عصبیتش کاهش پیدا میکنه
    اگرخاستی بعضی ارسالیهایمن رو بخون چون بیشتر دستگیرت میشه چیکار کنی
    دوست خوبم ممنون از زمانی که گذاشتین و پاسخ خوبی که دارین
    من اصولا خیلی وقت ها قدرت پاسخ درست دادن ندارم و فقط سکوت میکنم.سکوتی که میتونه مرسی رز انفعال من توی رابطه با همسرم باشه.در واقع واکنشی ندارم اما از درون بابت تک تک کلماتش عذاب میکشم. شوهرم خواسته یا ناخواسته داره با رفتارش حصاری بین خودمون میکشه و سکوت منو مداوم میکنه.نشاط رو از رابطه مون میگیره و من تحت هیچ شرایطی اینو نمی خوام
    از امروز تا هفته ی آینده من ماموریت کاری دارم و پیش همسرم نیستم.شاید کمی احساس کنه که رفتارش ناراحتم میکنه

  15. #10
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 14 دی 95 [ 12:53]
    تاریخ عضویت
    1389-12-26
    نوشته ها
    39
    امتیاز
    4,701
    سطح
    43
    Points: 4,701, Level: 43
    Level completed: 76%, Points required for next Level: 49
    Overall activity: 17.0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteranTagger Second Class
    تشکرها
    28

    تشکرشده 35 در 18 پست

    Rep Power
    0
    Array
    منم فکر میکنم شوهر شما خودشو از نظر مالی با خانوادتون مقایسه می کنه و خودشو پایین تر می دونه و همین آزارش میده و بخاطر همین روی خانواده ی شما خیلی حساسه. حالا چرا انقدر حساس شده نمی دونم واقعا
    در مورد قضیه خواهرتون بنظر من بهتر بود که خودتون این قضیه رو به همسرتون بگین و نگذارین از زبون خواهر شوهرتون بشنوه. در واقع با خواهرتون صحبت می کردین و اگه اون اکی میداد و براش مسئله ای نبود به همسرتون می گفتین. همسرتون حس می کنه شما اون رو از خودتون نمی دونین و دارین مسائل رو ازش پنهان می کنین. شاید اطرافیان با ایشون رفتاری می کنن که ایشون حس می کنه اونها اون رو پایین تر از خودشون می دونن.

    معمولا ازدواج با اختلاف طبقاتی می تونه 2 جور ایجاد مشکل کنه یا طرفی که پولدارتره خودشو بالاتر میدونه و حتی ناخودآگاه به اون یکی فخر می فروشه. یا اون طرفی که توی رفاه بزرگ شده نمی تونه سختی نداشتن رفاه رو مثل سابق تحمل کنه و کم میاره. در مورد اول این فخر فروشی گاهی انقدر ناخودآگاه اتفاق می افته که خودتون هم اصلا متوجه نمی شین چون شما عادت دارین به اون حرفها و اون رفتارها و عمری اون مدلی زندگی کردین و اصلا فکرشم نمی کنین که بنظر اون مثلا فخر فروشی بیاد.

  16. کاربر روبرو از پست مفید melisazand تشکرکرده است .

    ستاره زیبا (جمعه 17 دی 95)


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. دعوا با خانمم و آشتی
    توسط meghdad در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 14
    آخرين نوشته: شنبه 01 اسفند 94, 09:18
  2. شوهرم باز باهام دعوای سختی کرد
    توسط نیلوفرغمگین* در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 2
    آخرين نوشته: پنجشنبه 26 شهریور 94, 13:10
  3. وقتی پدر و مادرم دعوا می کنند من چطوری کمک شون کنم
    توسط بانوى مهر در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: جمعه 15 خرداد 94, 18:10
  4. وقتی من و خدا جایمان عوض شد!!!
    توسط bahar.shadi در انجمن اعتقادی،‌اخلاقی
    پاسخ ها: 0
    آخرين نوشته: شنبه 30 دی 91, 11:26
  5. وقتی از دعواشون به حد جنون اذیت میشم.
    توسط دختر مهربون در انجمن روانشناسی عمومی و طرح مشکلات فردی
    پاسخ ها: 57
    آخرين نوشته: چهارشنبه 05 مهر 91, 15:35

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:02 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.