سلام به دوستان عزیزم .
من چند وقتی بود نبودم و همیشه مشکلم دخالت خانواده همسرم بود و هست ...
ایندفعه بعد سه سال دیگه تحمل کردن خیلی سخت شده ...
الان چهار ماهی میشه که اومدیم خونه خودمون فکر کردم خونه خودمون بیایم کلا راحت میشیم ولی هنوزم دخالت ها هست و دیگه واقعا کلافه شدم با شوهرم سرد شدم از خانواده اش همش گله شکایت میکنم آخه من این دخالت ها رو از چشم شوهرم میبینم از بی عرضگی اونه .همش برا من تدافعی رفتار میکنه انگار اونها مقصر نیستن و فقط من مقصرم.
خواهرشوهرم همش میاد تو زندگی ما نظر میده الانم به شوهرم پیشنهاد یه کاری داده که ازین به بعد شریک میشن و از اونجایی که خواهرش خیلی فضوله دیگه باب دخالت رو به بهونه شراکت تو زندگی ما بیشتر باز میکنه .هر چی با شوهرم صحبت کردم قبول نکرد خیلی آدم تحت تاثیر و دهن بینیه. با اینکه پدرش و برادرش بهش گفتن شراکت نکن خوب نیست گوش نکرد و از امروز وارد شراکت شدن و بدبختی من و تماس مکرر شروع شد .من نمیفهمم چرا اینهمه دخالت میکنن منکه به زندگی هیچکس کار ندارم اصلا از هیچی اونها خبر ندارم ولی اونها به همه چی زندگی ما کار دارن .من نمیدونم چجوری رفتار کنم تا شوهرم بیاد طرف من و اینقدر از اونها تاثیر نگیره.
خواهرشوهر من تو زندگی همه سرک می کشه ولی بقیه زرنگ هستم و اجازه نمیدن زندگی شونو خراب کنه درحالی که شوهر من متوجه نیست .یه بار بخاطر دخالت های خواهرش تا آستانه طلاق هم پیش رفتیم و با پادرمیونی برادرشوهرم آشتی کردیم. من دلم با خانواده اش صاف نمیشه و تموم قلبم شده نفرت متاسفانه تو رفتارم مشخصه که ازشون بدم میاد کم کم دارم از شوهرمم متنفر میشم چون اینم اخلاق های اونها رو داره جدیدا سر شراکت خیلی دعوامون میشه و حس میکنم همه چیو داره قربانی شراکتش میکنه حتی زندگی مونو. دیگه خسته شدم دلم میخواد طلاق بگیرم تا راحت بشم .نمیدونم چکار کنم چجوری رفتار کنم دارم افسردگی میگیرم همش گریه میکنم دیگه خنده به لب هام نمیاد ....
علاقه مندی ها (Bookmarks)