به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 31
  1. #21
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    پنجشنبه 16 دی 95 [ 12:25]
    تاریخ عضویت
    1395-6-13
    نوشته ها
    24
    امتیاز
    537
    سطح
    10
    Points: 537, Level: 10
    Level completed: 74%, Points required for next Level: 13
    Overall activity: 37.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class3 months registered500 Experience Points
    تشکرها
    0

    تشکرشده 16 در 11 پست

    Rep Power
    0
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط خانم مهندس نمایش پست ها
    اگر واسه داداشم هر کدوم از این قضایا پیش میومد، من چون به عنوان یه آدم بالغ و مستقل قبولش دارم و میدونم تو هر شرایطی میتونه احساساتش رو مدیریت کنه و با توجه به خواسته هاش بهترین تصمیم رو بگیره اصلا به خودم حق دخالت تو زندگیشو نمیدادم! شاید زود به زود از احوالش خبر میگرفتم اما هرگز تو کاراش مداخله نمیکردم.
    اما اگر میدونستم داداشم یه آدم نابالغ و وابسته و بچه ننه هست که بدون کمک ما حتی کفشاشم تا به تا میپوشه ممکن بود مثل یه بچه 4 ساله مراقبش بودم و در برابر بزرگسال ها ازش محافظت میکردم! که در این صورت اصلا براش زن نمیگرفتیم و با زندگی دختر مردم بازی نمیکردیم.
    مادرم هم مثل من فکر میکنه. در حقیقت مادرم این طرز تفکر رو به ما یاد داده و همه مون رو مستقل و با اراده تربیت کرده.
    ببخشید اما من مادر ها و خواهر هایی با طرز تفکر شما و مادر نامزدم رو آدمایی غیر منطقی و پر از کمبود شخصیتی میدونم، لزومی نداره ما به خودمون اجازه مداخله تو زندگی خصوصی پسر یا برادرمون بدیم صرفا به خاطر اینکه خواهر و یا مادرشون هستیم. من از روزی میترسم شما مادرشوهر بشی و با این طرز فکر زندگی دو نفر آدم رو به جهنم بدل کنی، زندگی ای که میتونست بهشت باشه براشون!
    اصلا این که میگن بهشت زیر پای مادران است یعنی چی؟ فکر کردید هر کس یه شکم بچه بزاد صاف میره بهشت؟!
    نه اینطور نیست. منطور اینه که نقش مادر تو زندگی بچه‌هاش به حدی پررنگه که میتونه بچه ش رو بفرسته بهشت یا نه، دنیا و آخرت رو براش جهنم کنه.

    عزیزم شمام بهتره طرز فکرتون رو عوض کنید. یعنی چی که اگر من جای مادرش بودم شدیدتر رفتار میکردم؟؟؟ به پسر و برادرتون کمی اجازه نفس کشیدن و زندگی کردن بدید و با کاسه داغ تر از آش شدن زندگیشونو از هم نپاشید! هر چیزی حدی داره...
    هر چند من همچنان عقیده دارم اگر مرد یا زنی شخصیت بالغ و سالمی داشته باشه خودش به کسی اجازه مداخله تو زندگی شخصیش رو نمیده، حتی اگر همه دنیا بخوان تو کارش دخالت کنن.
    واقعا ادبياتى كه تو نوشته تون دارين نشانه بارز بالغ بودن شماست. اگر كمى دقت كرده باشى من بنا به تجربه اى كه از زندگيم داشتم خواستم آگاهت كنم كه فرصت دوباره دادن ضررى برات نداشته و شايد راه چاره اى پيش روت بذاره كه متاسف شدم واسه شما و حيفم اومد به زمانى كه واسه شما صرف كردم.
    اينجا نه توهينى به شما شده نه كسى باهات دعوا داره ولى انقدر بدبين و منفى هستى كه توهمات ذهنيت باعث ميشه با همه سر جنگ داشته باشى. به منى كه تو دنياى مجازى هستم و نميشناسى و هدفم كمك بوده چنين جواب سرشار از كلمات مهاجمانه دادى!!!! خدا ميدونه با اونا چطورى رفتار كردى و چه ادبياتى به كار بردى!
    اينو بهت بگم كه الان عهد سنگى نيست كه من يا شما تو زندگى برادرمون دخالتى داشته باشيم، انقدر كه عجله دارى واسه جنگ و دعوا نوشته هاى منو كامل نخوندى، گفتم اگه همچين اتفاقى واسه داداشت ميفتاد عكس العمل مامانت چى ميشد؟! من با عكس العمل شما كارى ندارم. به گفته شما مامان نامزدت حق نداره دخالت كنه ولى مامان شما حق دخالت داره!!!! چطور امتحان شما به مامانتون مربوط ميشه، گرفته شدن وقت شما به مامانتون مربوط ميشه، عوض كردن سيمكارت شما به مامانتون مربوط ميشه ولى مامان مردم حق نداره نگران پسرش باشه و غصه ناراحتى پسرش رو بخوره؟! به نظرم عكس العمل هر دو تا مامان ها درسته، هم مامان شما هم مامان نامزدتون، تنها چيزى كه آنرمال و غيرعاديه اعتماد به نفس كاذب شماست، خودخواهى و روحيه تهاجمى شماست.
    شما با اين اخلاقت هيچوقت با هيشكى نميتونى زندگى كنى.
    قبلا هم تو تاپيك يكى از كاربرا يادمه كه با خانومى بحث و دعوا كرده بودى. اينقدر خودت رو خوب و بقيه رو بد نشون نده و حتما منتظر اين نباش كه همه ى عالم تأييدت كنن، چون اين دنيا پر از آدمهاى متفاوت با روحيه هاى مختلف هستن. متاسفانه طورى هستى كه اگه كسى شما رو تأييد نكنه و خلاف نظرت حرف بزنه زود جوش ميارى و شروع به توهين ميكنى، خيلى بچه اى بايد خيلى طول بكشه تا بزرگ بشى به نظرم ٢٢ خيلى زوده، خانومايى مثل شما بايد تو ٤٢ سالگى كه بالغ و عاقل ميشن ازدواج كنن، شما هنوز ياد نگرفتى با كسى كه واسه شما وقت گذاشته و بهت اهميت داده مؤدب برخورد كنى و مثل يه دختر هشت ساله شروع به داد و هوار ميكنى.
    تا تغيير نكنى كسى نميتونه خوشبختت كنه.

  2. #22
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    Eram عزیز شما درست میگید، از بیرون که به قضیه نگاه کنی بهترین و عاقلانه ترین رفتار همین بود که شما پیشنهاد دادی، اما در مورد ما شرایط فرق میکرد چون:
    1- ما دو ماهه که با هم قطع رابطه کامل هستیم و تا همون شب قبل از اومدنش حتی تلفنی هم صحبت نکردیم. پس یهویی نیست.
    2- اونها خونواده خشن و مستبدی هستن و خواسته هاشون رو معمولا از طریق پرخاش پیش میبرن. من اما دختر آرومی هستم و معمولا خواسته هامو با لحن آروم و از طریق صحبت منطقی مطرح میکنم. واسه همین اونا معمولا خواسته های منو جدی نمیگیرن چون به این مدل درخواست کردن عادت ندارن(چیزی که خودشونم بارها بهش اعتراف کردن). من شب قبلش چندین بار تاکید کردم که نیاد، اما اون باز هم منو نادیده گرفت و اومد. منم لازم دیدم بهش نشون بدم اونطور که فکر میکنن سست نیستم و سر حرفام هستم.
    3- مادرش زن حیله گریه و از اونجایی که من قصدم جداییه احتمال قوی میدادم از این ملاقات به ضرر من استفاده کنه یا داستان و تهمتی برام سرهم کنه. مثل همون مثالی که زدم.
    4- اگر بعد این دو ماه قطع رابطه برخلاف صحبت ها و خواسته های خودم و طبق خواسته اون میرفتم میدیدمش ممکن بود به ادامه رابطه امید واهی پیدا کنه و بیخودی امیدوار بشه.
    5- بهش اعتماد ندارم. طبق تجربه کامل اعتمادم رو به خودش و حرفاش از دست دادم و هیچ چیزش رو نمیتونم باور کنم.
    خیلی ممنون از راهکارتون ولی این در مورد کسی جواب میده که خودش هم علاقه داشته باشه کارها منطقی پیش برن اما من تو مدتی که با ایشون بودم همه چیز دیدم غیر از منطق. بیشتر سعی داره کارهاش رو از طریق احساس،زورگویی، دروغ و فریب پیش ببره.
    راستش پیش مشاور هم رفتم. پیشنهادش این بود تا میتونم از ایشون و خونوادش دوری کنم و حتی الامکان کارهای جدایی رو هم به پدرم بسپرم. اگر هم لازم بود صحبت کنیم حتما در حضور واسطه ها باشه. از نظر مشاور همون تلفنی هم که باهاش صحبت کردم اشتباه بوده چون ما قبلا تموم حرفامون رو زدیم و اون الان قصدش فقط منصرف کردن منه از طریق احساسات و وعده های دروغ، نه تغییر، نه توافق، نه صحبت منطقی.

    ساناز نویدی شما تو همه پست هاتون به من توهین کردید و من گذاشتم به حساب برخورد اجتماعی سطح پایینتون و با فرض اینکه نیتتون خیر بوده سعی کردم محترمانه براتون توضیح بدم.
    اما شما همچنان به توهین ادامه دادید و من شک کردم که شما قصد دعوا دارید بیشتر تا راهنمایی! واسه همین با لحنی که خودتون استفاده کردید و البته منطقی تر از طرز فکرتون انتقاد کردم که ببینم خودتون چه واکنشی نشون میدید که با عکس العمل شما مطمئن شدم قصدتون دعواست.
    مثلا اینجاها:
    با نازك نارنجى بودن و خاله زنك بازى و حسادت جارى و حرف درآوردن، نه تنها با اين شخص، بلكه با شاهزاده انگليس هم نميتونى زندگى كنى.
    انقدر بدبين و منفى و خاله زنك هستى كه صدتا داستان درآوردى از قضيه، دنبال داستان نباش
    و من هر بار با ملایمت و احترام توضیح دادم که اینطور نیست، اما شما فقط منتطر همون یه جمله انتقادی من تو پست آخرم بودی که به خودت اجازه خالی کردن تمام عقده های ذهنیت رو بدی....چطور شما به خودت اجازه میدی هر جور با بقیه حرف بزنی اما تحمل همون طرز حرف زدن با خودت رو نداری و آتیش میگیری! بدبین شما هستی نه من.
    متاسفم اما به هر هدفی اومدی اینجا تیرت به سنگ خورد. :)
    لطفا دیگه تو تاپیک من نظر نده و راهنمایی های ارزندت رو هم برای خودت نگه دار.

  3. 5 کاربر از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده اند .

    Eram (یکشنبه 23 آبان 95), میس بیوتی (جمعه 03 دی 95), ZENDEGIBEHTAR (دوشنبه 22 آذر 95), احساسی (شنبه 20 آذر 95), زن ایرانی (یکشنبه 23 آبان 95)

  4. #23
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    سه شنبه 26 بهمن 95 [ 15:34]
    تاریخ عضویت
    1395-9-22
    نوشته ها
    1
    امتیاز
    148
    سطح
    2
    Points: 148, Level: 2
    Level completed: 96%, Points required for next Level: 2
    Overall activity: 7.0%
    دستاوردها:
    31 days registered100 Experience Points
    تشکرها
    0
    تشکرشده 1 در 1 پست
    Rep Power
    0
    Array
    سلام ،بدون هیچ مقدمه ای میگم،که بهترین تصمیم رو گرفتین حتی یه لحظه هم به تصمیمتون شک نکنید.شما خدای ناکرده اگر تا اخر عمرتوو هم مجرد بمونید بهتر از این هست که یک عمر با فلاکت زندگی کنید.موفق باشید

  5. کاربر روبرو از پست مفید ali.m.r تشکرکرده است .

    خانم مهندس (چهارشنبه 24 آذر 95)

  6. #24
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    با سلام

    در اینکه همسر شما ضعف هایی دارد هیچ شکی در آن نیست.

    کاملا هم روشنه که شما هم با مهارت پایین وارد زندگی مشترک شدید.

    شما با هر فردی وارد زندگی شوید مطمین باشید طرف مقابلتون یک نقطه ضعف هایی خواهد داشت.

    زندگی کلا همینه. شیرینی زندگی به ناهموار بودنه اونه و گرنه جاده مستقیم بدون پستی بلندی آدم را به خواب می برد وناگاه زمانی چشم باز می کنیم که وارد پرتگاه شده ایم.

    به نظر خودتون تصمیم به جدایی منطقی ترین راه حله . اما به نظر بنده این منطقی ترین راه نیست.

    توی زندگی مشکلات باعث رشد و کمال انسان می شوند.

    نکته بعدی حرفی که مشاور اول به شما گفته بود بسیار ناپخته بوده " به او محبت کن ، جذبش کن ، خواسته هایت را بگو تا تغییر کند"

    خانم عزیز آخه مگر انسان ها فرقی ندارد همسر آدم باشد یا کس دیگه حیوان دست آموز ما هستند که بخواهیم آنها را طبق میل خودمان تغییر دهیم؟!!!!!

    خیلی عذر می خوام که این اصطلاح را به کار بردم. اما هر انسانی خصوصیات ویژه ومنحصر به فرد خودش را دارد حالا خوب یا بد .

    انسان موجودی است اجتماعی که نیاز به همزیستی با اطرافیانش دارد حالا این افراد را مادر ، پدر ، دوست ، آشنا ، همکار ،...و همسر تشکیل می دهد.

    همسر هم مستثنی نیست از بقیه . با همه باید طبق جایگاه شون با استفاده از مهارت های مورد نیاز رفتار کرد.

    موقع ازدواج باید سعی کرد نزدیک ترین فرد که به قولی هم کفو گفته می شود را انتخاب کرد . خیلی آیتم ها را می شود قبل ازدواج بررسی کرد و متوجه شد اما خیلی موارد هست که بعد از اینکه زیر یک سقف رفتیم مشخص می شود.

    حتی برخی مساله ها فی مابین همسران بعد از سالیان زیاد زندگی مشترک به وجود می آید. در چنین شرایطی طلاق پاک کردن صورت مساله می باشد و مردود شدن خود ما در امتحان رشد و کمال زندگی است.

    یک نوع درجا زدن است.

    با حرف یک مشاور به او با توقعی غلط بیش از اندازه محبت کردید و کودک درون او رابیش از اندازه نوازش دادید ولوس کردید.

    تمام عکس العمل های احساسی ایشون از دروغ گرفته تا تهدید و... ناشی از فعال شدن بیش از اندازه کودک درون ایشان است.

    یک مادر را تصور کنید که کودکش را بیش از اندازه لوس کند و به خود وابسته کند حالا این مادر به یک دفعه کودک را از خود براند جه انتظاری جز این رفتارهای همسر شما می توان از ان کودک داشت؟!!!!

    دور از واقعیت نیست در زندگی با رفتار بالغانه خود و نوازش های به موقع کودک درون همسران آنچنان اثری بر آنها گذاشت که موجب تغییر شگفت انگیز همسران کودک صفت شد. اما این طرز فکر اشتباه هست که چنین کنیم که طرفمان راتغییر دهیم می گویم تغییر با عملکرد درست ایجاد خواهد شد.

    چقدر در این زمینه شما درست عمل کردید؟!!!

    اکنون با توصیه یک مشاور دیگر تصمیم به جدایی گرفته اید و آن را منطقی ترین راه می دانید.

    باز هم در این شکی نیست که با جدا شدن از این آقا از یک مرد کودک صفت رها می شوید اما چه تضمینی هست در زندگی بعدیتان درگیر یک مرد والد صفت نشوید؟

    مردی که دایم شما را امر و نهی کند ، توبیخ می کند ، انتظار داشته باشد ، فوق العاده مستقل باشد ، حرف حرف خودش باشد ، خود رای باشد ، شما را قبول نداشته باشد و.....

    هر کدام می تواند برای یک زن رنج آور و دردناک باشد . اما سوالی از شما دارم چقدر با مفهوم رنج آشنایی دارید؟

    و آخرین سوال البته به خودتون جواب بدهید : خود شما چقدر درست رفتار کرده اید؟ چقدر تلاش اصولی برای این زندگی داشته اید؟

    ببینید گاهی در یک باتلاق گیر می کنیم و شروع می کنیم به دست و پا زدن به خیال خودمان داریم تلاش می کنیم اما کاملا معلومه این تلاش ما نه تنها فایده ای نداره بلکه سرعت غرق شدن ما را فقط بیشتر می کنه.


    زندگی شما یک امتیاز بسیار بالایی داره و اون اینه که همسرتون شما رو دوست داره ، و احساسات زنده ایی داره ، اگر هم می خواد وارد فاز احساسات بکنه شما را این اتفاقا بد نیست ،
    اینجور به قضیه نگاه کنید که اگر این احساسات در مسیر درستش هدایت بشود در ادامه زندگی بر خلاف اکثر خانم هایی که از عدم حمایت عاطفی همسرانشان رنج می برند چند قدم شما جلوتر خواهید بود.

    ونکته دیگه گفتن اینکه من گفته ام که نیاید ، و باید بفهمد که من وقتی می گویم نه ، روی حرفم هستم ...... از یک بینش اشتباه ناشی می شود. نه الان نه بعد از زندگی مشترک ، نمی توان بر اساس چنین امر و نهی هایی و قانون هایی زندگی را در مسیر درست هدایت کرده وبا چنین بینشی از قاطعیت اون هم از جانب یک زن که مظهر لطافت و انعطافه هر لحظه زندگی در حال جنگ و کشمکش خواهد بود.

    یک سری اصول و خط قرمز هایی هست که بله نمی شود نسبت به آنها منعطف بود که البته باز هم هستند انسان ها توانمندی که با کمترین نقطه اشتراک زندگیشان را مدیریت می کنند و با این حال راضی هستند چون معنای زندگی برای آنها آنقدر متعالی و بزرگ است که خود را محدود به این دایره کوچک نکرده اند.

    اما چه اشکال دارد نسبت به بقیه مسایل منعطف باشیم.

    مثال می زنم فصل شمال رفتن است تمام برنامه ریزی ها هم برای شمال رفتن انجام شده سوار ماشین می شویم ، رادیو اعلام می کند جاده شمال پر ترافیک است ، اگر همسرمان پیشنهاد دهد به جای هدر دادن زمان در ترافیک به یزد برویم چه اشکالی دارد از این تجربه ناب و جدید بهره ببریم؟!!!!!شمال و دریا و سر سبزی به جاده کویری و بی آب و علف
    ویرایش توسط بی نهایت : دوشنبه 22 آذر 95 در ساعت 14:52

  7. کاربر روبرو از پست مفید بی نهایت تشکرکرده است .

    Quality (شنبه 04 دی 95)

  8. #25
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    نقل قول نوشته اصلی توسط بی نهایت نمایش پست ها
    با سلام

    در اینکه همسر شما ضعف هایی دارد هیچ شکی در آن نیست.

    کاملا هم روشنه که شما هم با مهارت پایین وارد زندگی مشترک شدید.

    شما با هر فردی وارد زندگی شوید مطمین باشید طرف مقابلتون یک نقطه ضعف هایی خواهد داشت.

    زندگی کلا همینه. شیرینی زندگی به ناهموار بودنه اونه و گرنه جاده مستقیم بدون پستی بلندی آدم را به خواب می برد وناگاه زمانی چشم باز می کنیم که وارد پرتگاه شده ایم.

    به نظر خودتون تصمیم به جدایی منطقی ترین راه حله . اما به نظر بنده این منطقی ترین راه نیست.

    توی زندگی مشکلات باعث رشد و کمال انسان می شوند.

    نکته بعدی حرفی که مشاور اول به شما گفته بود بسیار ناپخته بوده " به او محبت کن ، جذبش کن ، خواسته هایت را بگو تا تغییر کند"

    خانم عزیز آخه مگر انسان ها فرقی ندارد همسر آدم باشد یا کس دیگه حیوان دست آموز ما هستند که بخواهیم آنها را طبق میل خودمان تغییر دهیم؟!!!!!

    خیلی عذر می خوام که این اصطلاح را به کار بردم. اما هر انسانی خصوصیات ویژه ومنحصر به فرد خودش را دارد حالا خوب یا بد .

    انسان موجودی است اجتماعی که نیاز به همزیستی با اطرافیانش دارد حالا این افراد را مادر ، پدر ، دوست ، آشنا ، همکار ،...و همسر تشکیل می دهد.

    همسر هم مستثنی نیست از بقیه . با همه باید طبق جایگاه شون با استفاده از مهارت های مورد نیاز رفتار کرد.

    موقع ازدواج باید سعی کرد نزدیک ترین فرد که به قولی هم کفو گفته می شود را انتخاب کرد . خیلی آیتم ها را می شود قبل ازدواج بررسی کرد و متوجه شد اما خیلی موارد هست که بعد از اینکه زیر یک سقف رفتیم مشخص می شود.

    حتی برخی مساله ها فی مابین همسران بعد از سالیان زیاد زندگی مشترک به وجود می آید. در چنین شرایطی طلاق پاک کردن صورت مساله می باشد و مردود شدن خود ما در امتحان رشد و کمال زندگی است.

    یک نوع درجا زدن است.

    با حرف یک مشاور به او با توقعی غلط بیش از اندازه محبت کردید و کودک درون او رابیش از اندازه نوازش دادید ولوس کردید.

    تمام عکس العمل های احساسی ایشون از دروغ گرفته تا تهدید و... ناشی از فعال شدن بیش از اندازه کودک درون ایشان است.

    یک مادر را تصور کنید که کودکش را بیش از اندازه لوس کند و به خود وابسته کند حالا این مادر به یک دفعه کودک را از خود براند جه انتظاری جز این رفتارهای همسر شما می توان از ان کودک داشت؟!!!!

    دور از واقعیت نیست در زندگی با رفتار بالغانه خود و نوازش های به موقع کودک درون همسران آنچنان اثری بر آنها گذاشت که موجب تغییر شگفت انگیز همسران کودک صفت شد. اما این طرز فکر اشتباه هست که چنین کنیم که طرفمان راتغییر دهیم می گویم تغییر با عملکرد درست ایجاد خواهد شد.

    چقدر در این زمینه شما درست عمل کردید؟!!!

    اکنون با توصیه یک مشاور دیگر تصمیم به جدایی گرفته اید و آن را منطقی ترین راه می دانید.

    باز هم در این شکی نیست که با جدا شدن از این آقا از یک مرد کودک صفت رها می شوید اما چه تضمینی هست در زندگی بعدیتان درگیر یک مرد والد صفت نشوید؟

    مردی که دایم شما را امر و نهی کند ، توبیخ می کند ، انتظار داشته باشد ، فوق العاده مستقل باشد ، حرف حرف خودش باشد ، خود رای باشد ، شما را قبول نداشته باشد و.....

    هر کدام می تواند برای یک زن رنج آور و دردناک باشد . اما سوالی از شما دارم چقدر با مفهوم رنج آشنایی دارید؟

    و آخرین سوال البته به خودتون جواب بدهید : خود شما چقدر درست رفتار کرده اید؟ چقدر تلاش اصولی برای این زندگی داشته اید؟

    ببینید گاهی در یک باتلاق گیر می کنیم و شروع می کنیم به دست و پا زدن به خیال خودمان داریم تلاش می کنیم اما کاملا معلومه این تلاش ما نه تنها فایده ای نداره بلکه سرعت غرق شدن ما را فقط بیشتر می کنه.


    زندگی شما یک امتیاز بسیار بالایی داره و اون اینه که همسرتون شما رو دوست داره ، و احساسات زنده ایی داره ، اگر هم می خواد وارد فاز احساسات بکنه شما را این اتفاقا بد نیست ،
    اینجور به قضیه نگاه کنید که اگر این احساسات در مسیر درستش هدایت بشود در ادامه زندگی بر خلاف اکثر خانم هایی که از عدم حمایت عاطفی همسرانشان رنج می برند چند قدم شما جلوتر خواهید بود.

    ونکته دیگه گفتن اینکه من گفته ام که نیاید ، و باید بفهمد که من وقتی می گویم نه ، روی حرفم هستم ...... از یک بینش اشتباه ناشی می شود. نه الان نه بعد از زندگی مشترک ، نمی توان بر اساس چنین امر و نهی هایی و قانون هایی زندگی را در مسیر درست هدایت کرده وبا چنین بینشی از قاطعیت اون هم از جانب یک زن که مظهر لطافت و انعطافه هر لحظه زندگی در حال جنگ و کشمکش خواهد بود.

    یک سری اصول و خط قرمز هایی هست که بله نمی شود نسبت به آنها منعطف بود که البته باز هم هستند انسان ها توانمندی که با کمترین نقطه اشتراک زندگیشان را مدیریت می کنند و با این حال راضی هستند چون معنای زندگی برای آنها آنقدر متعالی و بزرگ است که خود را محدود به این دایره کوچک نکرده اند.

    اما چه اشکال دارد نسبت به بقیه مسایل منعطف باشیم.

    مثال می زنم فصل شمال رفتن است تمام برنامه ریزی ها هم برای شمال رفتن انجام شده سوار ماشین می شویم ، رادیو اعلام می کند جاده شمال پر ترافیک است ، اگر همسرمان پیشنهاد دهد به جای هدر دادن زمان در ترافیک به یزد برویم چه اشکالی دارد از این تجربه ناب و جدید بهره ببریم؟!!!!!شمال و دریا و سر سبزی به جاده کویری و بی آب و علف
    سلام. متشکرم دوست عزیز
    به نکات خوبی اشاره کردید و نگاه کردن به تجربه م از منظر شما برام خیلی جالب و آموزنده بود.
    قبول دارم عملکردم اصلا درست نبوده و اشتباهات زیادی داشتم، خطاهای رفتاری ای رو هم که شما لطف کردید بهشون اشاره کردید کاملا قبول دارم و می پذیرم. اما ماجرای من ماجرای همون ضرب المثله که میگه خشت اول چون نهد معمار کج، تا ثریا می رود دیوار کج...
    ما پی این رابطه رو اشتباه ریختیم و هر چی بیشتر ادامه میدادیم کجی و ناهنجاریش بیشتر نمایان می شد. نمیخوام بگم مشکل نباید وجود داشته باشه و همه چیز باید ایده آل باشه، اما وقتی مشکلات از حد نرمال بیشتر شدن و کنترل امور از دست آدم خارج میشه، کاری از دستت بر نمیاد جز خراب کردن همه اون چیزایی که تا حالا ساختی و قید همه چی رو زدن...
    درست میگید شما، هر انسانی یه ضعف هایی داره. با هر مرد دیگه ای هم آشنا میشدم مطمئنا ضعف هایی داشت. اصلا من خودم هم پر از ایرادم . من انتظار نداشتم باب میل من باشه... پذیرفته بودمش، همون جوری که بود و تلاش میکردم زندگیمون رو به یه ثباتی برسونم و مسیر رابطه مون رو به پیشرفت باشه. اما مشکل اینجا بود که این فقط من و نامزدم نبودیم که برای زندگی مشترکمون برنامه ریزی میکردیم، پدر و مادرش، برادر و زن داداشش و برادر زادش هم نقش کلیدی داشتن! مثلا اینکه بخوایم با هم تا کافه ای بریم و برگردیم باید از فیلتر همه این اشخاص اول عبور میکرد بعد اجازه صادر میشد. من با یه نفر که نامزدم باشه طرف نبودم، با یه هفت هشت نفر آدم طرف بودم که هر کدوم به فکر منفعت خودشون بودن نه زندگی مشترک من، حالا تصور کنید وقتی میخواستم در مورد برنامه های مهم آیندمون باهاش به یه توافقی برسم چه بلبشویی میشد! خب به نظرتون دیگه نایی برای تلاش اصولی میمونه؟؟؟ وقتی خواسته تک تک اون افراد براش اولویت داشت به خواسته من(کاری ندارم به رابطه اونا با هم، منظورم مسائل مربوط به حریم شخصی خودمون هست) به نظرتون چه کاری میتونستم برای این رابطه بکنم؟
    البته من در این زمینه هم خیلی تلاش کردما! تلاش کردم بهش بفهمونم حریم خصوصی یعنی چی، بهش بفهمونم یه جاهایی فقط باید من باشم و تو و یه چیزایی واقعا به مثلا زن داداشت ربطی نداره که بخواد نظر بده و تو هم اجرا کنی! اما اون انگار اصلا متوجه نبود..... واقعا برام عجیبه که مساله ای با این وضوح رو متوجه نمیشد!
    سر آخر برای اینکه منو از جدایی منصرف کنه برگشت گفت اصلا همون جوری که میخوای با خانوادم قطع رابطه میکنم!!!!! گفتم پناه برخدا! من کی گفتم قطع رابطه کن؟ اون همه خودمو کشتم بهت بفهمونم و برات توضیح بدم که جایگاه هر کسی رو بشناس و حریم رابطه مون رو حفظ کن، تو تمام مدت از همه اون حرفا اینو برداشت کردی؟ اصلا عادلانه نبود! اصلا...
    جالب اینجاست همون خونوادش که به خاطرشون زندگی خودشو تباه کرد حالا که داریم جدا میشیم پشتشو خالی کردن و میگن دختر به این خوبی و مهربونی رو چیکارش کردی اینجوری ازت فراریه؟ عرضه نداشتی حفظش کنی؟ چیکار کردی که داره جدا میشه؟ البته نمیگم که دلم خنک شده! اتفاقا ناراحتم که پشتشو خالی کردن. مطمئنم همون قدر که برای من سخت بوده برای اونم هست و واقعا تو این شرایط آدم درک خونوادش رو نیاز داره. شاید یه دلیل اینکه نمیخواد بپذیره سرزنش های خونوادشه.
    در مورد اون امتیازی که میگید، این که دوستم داره، تا قبل اینکه من به قول خودتون بشم مادر کودک درونش خبری از این دوست داشتن نبود. پس تضمینی هم نیست در آینده همین طور دوستم داشته باشه.
    در مورد قاطعیت اون روزم هم، شما درست میگید...کاملا قبول دارم تک تک جملاتی که تایپ کردید رو اما اون اتفاق زمانی نیفتاد که ما با هم در رابطه باشیم، زمانی افتاد که قطع رابطه کامل بودیم و من تصمیم 100 درصد داشتم برای جدا شدن، پس مصالحه و انعطاف و لطافت اونجا عملا معنایی نداشت. و لازم بود قاطعیتم رو نشون بدم، اونا به حدی منو دست کم گرفته بودند که تا قبل اینکه شکایت کنم متوجه نبودن تصمیمم قطعیه.
    نمیخوام بگم جدایی خیلی خوب و شیرینه! نه، خیلیم سخته... آدم مثل شمع آب میشه... اما بازی من بازی دو سر باخت بود. من جدایی رو انتخاب کردم چون اینجوری فقط خودمم که باید با خودم کنار بیام و تغییر بدم خودمو. فقط خودم میمونم که با خودم به صلح برسم. به هیچ چیز دیگه ای هم فکر نمیکنم غیر از اینکه خودم رو بشناسم، ضعف هامو بشناسم و برطرفشون کنم. برام مهم نیست دوباره ازدواج کنم یا همیشه مجرد بمونم. اصلا به ازدواج دیگه اهمیتی نمیدم، مگر زمانی که از این پیله ای که توش هستم در بیام و یه تغییر اساسی کنم... اگر اون روز بیاد!
    ویرایش توسط خانم مهندس : چهارشنبه 24 آذر 95 در ساعت 16:00

  9. 5 کاربر از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده اند .

    Eram (شنبه 27 آذر 95), نیلوفر:-) (پنجشنبه 25 آذر 95), میس بیوتی (جمعه 03 دی 95), ZENDEGIBEHTAR (چهارشنبه 24 آذر 95), بارن (چهارشنبه 24 آذر 95)

  10. #26
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    عزیزم شما تصمیم درستی گرفتین .درباره پیامهایی که میده هم باید بگم اصلا دلیل نمیشه که رفتارشو بذاره کنار و بهتر شه! ایشون وابسته شده و دلیلشم محبتای شما بوده الانم شما رو میخواد واسه خاطر خودش! اصلا این رفتارای هیجانی کنترل نشده از یه مرد سی ساله بالغ یه خورده عجیبه! با اینکه شما نمیخواستین ببینینش پاشده اومده دم خوابگاه و ازونجا هم امار شما رو به مادرش میداده؟؟!.زنگ میزنه گریه زاری میکنه ! تهدید میکنه! همچین ادمی برا ادامه زندگی مناسب نیست! فقط مواظب خودتون باشین و کارها رو تا جایی که میشه از طریق پدرتون پیش ببرین و سعی کنین ارامش خودتونو حفظ کنین تا خدای نکرده چیزی نگین تا تحریک بشه و کار احمقانه ای بکنه!

  11. کاربر روبرو از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده است .

    خانم مهندس (جمعه 03 دی 95)

  12. #27
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 29 مهر 02 [ 20:25]
    تاریخ عضویت
    1395-9-07
    نوشته ها
    211
    امتیاز
    10,405
    سطح
    67
    Points: 10,405, Level: 67
    Level completed: 89%, Points required for next Level: 45
    Overall activity: 50.0%
    دستاوردها:
    Veteran10000 Experience Points
    تشکرها
    1,535

    تشکرشده 308 در 154 پست

    Rep Power
    44
    Array
    رفتارایی که تو این دو ماه جدایی از ایشون سر زده هم، تصمیم شما رو تایید میکنه ! در ضمن ابراز محبتی که الان دارن از روی وابستگی و خودخواهیشونه و نشونه عوض شدنشون نیست! ! اینا محبت و عشق نیست ، یه مشت رفتار هیجانی ناپایدار و بی ثباته ! به هر حال این ووره نامزدی واسه شناخت پیدا کردنه و شما با شناختی که از ایشون بدست اوردین به این نتیجه رسیدین که مناسب زندگیتون نیست! سعی کنین تا حد ممکن مراحل رو از طریق پدرتون پیش ببرین و مساله بدون تشنج و جنجال تموم شه تا خدای نکرده بعدا واستون مشکل ایجاد نکنه (چون این رفتارا از ادمای نابالغ برمیاد) ���
    ویرایش توسط میس بیوتی : جمعه 03 دی 95 در ساعت 16:53

  13. کاربر روبرو از پست مفید میس بیوتی تشکرکرده است .

    خانم مهندس (جمعه 03 دی 95)

  14. #28
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 22 مرداد 96 [ 18:44]
    تاریخ عضویت
    1393-11-22
    نوشته ها
    59
    امتیاز
    2,806
    سطح
    32
    Points: 2,806, Level: 32
    Level completed: 38%, Points required for next Level: 94
    Overall activity: 40.0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    0

    تشکرشده 86 در 45 پست

    Rep Power
    0
    Array
    سلام. من تاپیکات رو کامل نخوندم.........اما

    شما باید تلاش کنی................

    مگه شوهر لباسه که اینطور عضش کنی؟


    دختر خوب داغون میشی اگرررررررررر بدون تلاش زیاد جدا بشی...............تلاش خیلی زیااااااااااااااااادددددد دددددددد......................زور بزن..........بعد جدا شی ایرادی نداره.................فکر زود جدا شدن نباش........چ زود چ دیر مهم نیست...........اب از سر گذشت چ یک وجب چ صد وجب........این رو کسی بهتون میگه که خودش نگران بود سنش زیاد شه و دیر طلاق بگیره................

    بعد از جدایی شما انتخاب های خیلی محدودی دارید.............محدودتر از همسر فعلی..............چون همسرتون شما رو در حالی عقد کرد که میدونست خواستار داشتید..........بعد از طلاق شرایط متفاوتی دارید که کاملا به حالت روحیتون وابسته هست...............حالتی که برامده از ارامش و رضایت شماست که اون هم میزانش کاملا وابسته به تلاشتونه.....................

    فرصت رو از دست ندید..............اگه لازمه تاپیک های من رو بخونید...............

  15. 3 کاربر از پست مفید anargol تشکرکرده اند .

    Quality (شنبه 04 دی 95), ZENDEGIBEHTAR (شنبه 04 دی 95), خانم مهندس (شنبه 04 دی 95)

  16. #29
    عضو عادی آغازکننده

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 13 آذر 98 [ 10:00]
    تاریخ عضویت
    1395-7-04
    نوشته ها
    150
    امتیاز
    5,613
    سطح
    48
    Points: 5,613, Level: 48
    Level completed: 32%, Points required for next Level: 137
    Overall activity: 70.0%
    دستاوردها:
    Tagger First ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    426

    تشکرشده 287 در 117 پست

    Rep Power
    37
    Array
    میس بیوتی عزیز
    مرسی که به تاپیکم سر زدی. معلومه دختر باهوشی هستی، چون دقیقا چیزایی رو گفتی که من با تجربه کردن بهشون رسیدم. یه لحظه حس کردم خودمم که اینا رو نوشتم!
    انارگل مهربون
    ممنونم عزیزم که نظرت رو نوشتی و نگرانم شدی، اما خانومی، بهتر نیست یه جور دیگه هم به قضیه نگاه کرد؟ لحظه لحظه عمر و زندگی هر کدوم از ما آدما باارزشه. ما اومدیم که از زندگیمون نهایت استفاده رو ببریم، از لحظه هایی که دیگه هیچ وقت برنمی گردن. اومدیم با آرامش و امنیت زندگی کنیم و روحمون رو رشد بدیم و به کمال برسیم. چرا باید همه توان و انرژیمون رو صرف علف هرزی کنیم که هیچ میوه ای نمیده؟؟؟ بهتر نیست فقط از کنارش بگذریم و رهاش کنیم؟ به خدا ارزش وجودی ما آدما خیلی بیشتر از این حرفاست! ارزش وجودی تو خیلی بیشتر از کیفیت خواستگاراییه که برات میاد! ما ازدواج میکنیم که به آرامش، امنیت و رشد و کمال برسیم. اگر قراره ازدواج کنیم که روح و روان خودمون رو متلاشی کنیم و آخرش هم چند تا بچه با مشکلات شخصیتی وارد جامعه کنیم، بهتر نیست اصلا ازدواج نکنیم؟
    بعدشم، کی گفته ازدواج هدف زندگی ماست؟ ازدواج هدف نیست، یه مسیره، یه ابزاره برای تکامل.
    هر کدوم از ما قطعه ای از وجود خداییم و ارزش ما خیلی بیشتر از این حرفاست که با یه نامزدی به هم خورده از بین بره... مطمئن باش این نقصیه که خودت تو ذهنت برای خودت ساختی و واقعیت نداره. اگر قرار باشه مردی بیاد و خوشبختی هاتون رو با هم سهیم بشید، از جایی که اصلا فکرش رو هم نمیکنی میاد و ربطی نداره تو یه دختر آفتاب مهتاب ندیده باشی، یا یه نامزدی ناموفق هم داشته باشی، یا صد تا دوست پسر رو تجربه کرده باشی و بعد متحول شده باشی، یا مطلقه باشی یا هر چی.... هیچ کدوم از اینا ارزش تو رو معین نمیکنن، ارزش تو رو چیزی معین میکنه که الان تصمیم میگیری باشی و چیزی که الان هستی.
    امیدوارم بتونی خودت رو پیدا کنی و از این هراس ها و اضطراب ها رها بشی. همه ما لایق آرامش و خوشبختی هستیم...

  17. کاربر روبرو از پست مفید خانم مهندس تشکرکرده است .

    میس بیوتی (سه شنبه 07 دی 95)

  18. #30
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 29 بهمن 02 [ 14:38]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,633
    امتیاز
    42,408
    سطح
    100
    Points: 42,408, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    SocialOverdriveVeteranTagger First Class25000 Experience Points
    تشکرها
    5,992

    تشکرشده 8,207 در 1,574 پست

    حالت من
    Mehrabon
    Rep Power
    366
    Array
    با سلام
    به نظر نمی یاد شما نیاز به مشاوره ای داشته باشید همان طور که خودتان در عنوان ذکر کرده اید تصمیم گرفته اید به جدایی .

    خواهشا گزارش دهید که تاپیکتون بسته شود و دوستان برای سایر کاربران که نیاز مبرم به مشاوره دارند وقت بگذارند.

    در ضمن اینکه دلایلی را که برای جدایی عنوان می کنید و اصرار دارید این تصمیم را موجه جلوه دهید از قبیل رشد و کمال ، تشبیه همسرتون به یک علف هرز و اصراف انرژی برای چنین اشخاصی و.... همه دارای آفت مشاوره ای برای سایرین می باشد.

    درسته دارید توی تاپیک خودتون نظرتون را می نویسید اما برای یک زوج بی تجربه ای که پست های شما رو می خونه می تونه اثر منفی بگذاره.

    شما کاملا مختار هستید که برای زندگیتان تصمیم بگیرید اشتباه با درست تبعاتش را در آینده ای نه چندان دور خواهید دید اما دقت داشته باشید که شاید دلایلتان فقط برای خودتان موجه وقابل قبول باشد و با بیان اونها واثر گذاری اش روی فردی حقی به گردن شما بیفته کسی که توانایی ساختن یک زندگی را داشته باشه اما با اثر گیری از حرف های به ظاهر زیبا و موجه شما تصمیم اشتباه بگیرد.


    با تشکر.


 
صفحه 3 از 4 نخستنخست 1234 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. تصمیم به جدایی
    توسط fatemeh banoo در انجمن طــــــــرح مشکلات خانواده: ارتباط مراجعان-مشاوران
    پاسخ ها: 4
    آخرين نوشته: چهارشنبه 19 مهر 96, 08:09
  2. تصمیمم نهایی من ... 6 سال تا تصمیم گرفتن طول کشید
    توسط she در انجمن متارکه و طلاق
    پاسخ ها: 8
    آخرين نوشته: یکشنبه 10 مرداد 95, 18:31
  3. تصمیم به جدایی دارم ، لطفا راهنمایی بفرمایید
    توسط محمد ch در انجمن سایر سئوالات مربوط به ازدواج
    پاسخ ها: 7
    آخرين نوشته: پنجشنبه 06 اسفند 94, 11:29
  4. برای گرفتم تصمیم نهایی برای جدایی دور شدن کوتاه مدت مفید است یا مضر؟
    توسط فرخ رو در انجمن درگیری و اختلاف زن و شوهر
    پاسخ ها: 5
    آخرين نوشته: چهارشنبه 21 خرداد 93, 22:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 08:46 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.