بزارید با هم صادق باشیم .اگهرهمیشه اشک تو چشمامه اگه هیچکیو ندارم اگه هیچ جیزی ندارم اکه همه رو از دست دادم اگه اول و اخر کارم غصه است اگه به خیی چیزای خاص و جالب نرسیدم .همه از خوب بودنم بوده همه از فرصت طلب نبودنم بوده . اما اینها خوبی نیست.اینا همون حماقته ..اینا استفاده نکردن از شرایطه اینا احمق بودنه. به کجا رسدم با این همه بسته بودنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کیو دارم ؟چی دارم؟ من روابط متعدد نداشتم من خودمو نکه داشتم من گریه کردم اما خودمو دست هرچیزی ندادم اما به کجا رسیدم؟
این چند روز ننوشتم چون حالم دست خودم نبود.امروز بالاخره رفتم سرکار و البته زودتر هم برگشتم. با هم بودن. ادمی که سه ماه دنبالم بود اونم جاییکه بی نهایت منو میخواست پسش زدم جلوی همین همکار تازه وارد فرصت طلب همون فرصت طلبی که یکی میگفت خوبه
عذرخواهی هم کردم ولی قبول نکرد.
به خدا اینا همش حماقته خوبی نیست.همه زن های خوب رو مرداشون بهشون خیانت میکنن خیال میکنن که زندگیشون خوبه.زندگی خوبه و باسعادتو اینا هیج جایی نیست اینا داستان شاه پریان و اسب سفیدو از اینهاست
میدونید چرا میگم خوبی فایده نداره ؟ اخه همکارها با من بدن و فکرمیکردن واقعا روابطی با همه رئیسم دارم و با اون خوب. حالام که مشخص شده هنوز باهاش خوبن من نمیفهمم پس چرا با من بودن.میدونم چرا البته.
باز میدونید چرا خوبی فایده نداره؟ طرف برای رسیدن به موقعیتش همه کاری میکنه اما خیلیا نمیببینن اون پشتو.همه اون نتیجه اخرو میبینن. و اون خوبه .نیاید بگید که خیر نمیبینند که خوب میبینند . ابته هردو طرف همو واسه سو استفاده میخوان خودشونم میدونن .حالا اخرش چی میشه ما نمیدونیم منظور شرایط خانوادکیشونه.وگرنه طرف سرکار نمیاد. هرکار میخوادمیکنه اخرش م ترفیع میگیره پشت سرهم. فکر نکیند اداره ما از این شرکت خصوصی هاست ها نه.
اتفاقا اونهایی که میرن دنبال روابط ازاد و راحت با همه و من نمیدونم چکار میکنن که رئیسه جلوی ده تا کارمند میاد از خانم غیر مستقیم واسه رفتارش مغذرت میخواد جلوی منی که ازش معذرت خواستم.میدونید چرا؟ چون تا رئیس اومد با من حرف بزنه خانم گذاشت به حالت قهر رفت. اینا عزن نفس دارن کلی هم خوش و سرخوشن نمیتونم از فعالیت های غیرکاریش که داره برای پیشرفت زندگیش میکنه اینجا بگم. اینا حاشون خوبه.
من عزت نفس ندارم که خودمو محدود این تفکرات بسته کردم و کارم فقط غم و غصه است و همه رو یکی یکی خیلی زود داز دست میدم
میدونید از کجا دلم میسوزه یکی از مدیرای خانم شرکت یکبار منو دید که کمتر از پنج دقیقه رفتم اطاقش از اون زمان رفتارش با من خیلی بده. اما با این ام فرصت طلب قایم کار چقدر با اجترام و ....
اینا همش حرفه من بدبختم که بلد نیستم از اب ماهی بگیرم. چون فکر میکنم دارم از خدا میترسم وقتی هم به خدا نیلز دارم هزار تا دلیل هست که خدا محل بهم نزاره.من الان دارم گریه میکنم وانا جاشون خوبه.البته تمام این حرفا رو صبح نوشتم فکر نکیند دارم فقط از روی ناراحتی حرف میزنم
علاقه مندی ها (Bookmarks)