قبل از طلاقتون اومدین اینجا اونهمه دوستان راهنماییتون کردنو دلسوزانه بهتون گفتن راهیکه میروی به ترکستان است مثل بچه ها پاتو کوبیدی زمین و اصرار کردی روی مواضعت
بهت گفتن دخالتهای مادرتو کم کن گفتی دلسوزیه
گفتن توقعاتتو بیار پایین و دستتو بذار تو دست همسرت هی گفتی دلم میخواد پیشرفت کنم بیاد شریک بشه بیاد ال کنه بیاد بل کنه
شما یه دختر لوس و پر توقعی هستی که با خودخواهی و لجبازی هم زندگی خودتو خراب کردی هم رابطه های فامیلی و از همه مهمتر زندگیه پسر بیچارتو
سلطه جویی و تحت فشار گذاشتن دیگران بخاطر اهداف خودتون شده رسم زندگیتون و الانم دست بردار نیستی اصلا به شما دیگه ارتباطی نداره همسرت کجامیره و کجا نمیره و کی روش نفوذ داره کی نداره شما اگه زندگیتو میخواستی و ارامش پسرت برات مهم بود اونوقت که همه ی دوستان اومدنو بهت هشدار دادن جدی میگرفتی و نمیذاشتی این وضع برای پسر مظلومت پیش بیاد
من سه ساله دلم میخواد بچه دار بشم اما مدام میگم از لحاظ شخصیتی و توانایی به اون درجه نرسیدم که مادر بشم و به خودم این اجازه رو نمیدم تا زمانی که ضعف های بزرگ دارم و برطرفشون نکردم مادر بشم اونوقت شما چقدر راحت الویت همه چیز خودتون هستین
احساس میکنم شما هرگزمعنی عشق واقعی رو حس نکردین اونقدر خودخواهید که نمیذاره خیلی چیزهارو ببینید
شما دنبال یه برده بودی که هرچی گفتی نه نشنوی
غافل ازینکه با یه انسان خودساخته که قدر خودشو میدونه طرف بودی نه یه ادم بی دست و پا که تو و خونوادت اسیرش کنید و بهش زور بگید
تا کی میخوای مثل بچه ها رفتار کنی و نوک دماغ خودتو فقط ببینی
میدونم حرفام بی اندازه تلخه و ازین بابت متاسفم
اما فقط یه دلیل برا این حرفام دارم و اونم اینه که متوجهت کنم و بیدارت کنم از خواب خرگوشی و بفهمی راهی که در پیش گرفتی اشتباهه همسرت از دست زورگویی و سلطه جویی های تو فرار کرد حتی اگه یه درصد ته دلت میخوای دوباره زندگیت درست بشه یا اینکه در اینده با کس دیگری زندگیه موفقی داشته باشی باید خودتو عوض کنی
باید بدونی تو زندگی همه چیز پولو ماشین و سفرهای انچنانی و ویترین نقره و.... نیست باید بفهمی یه مادر اگه یه بچه سالم از نظر روحی و جسمی تحویل جامعه بده و یه خونواده گرم وصمیمی رو سرپا نگه داره موفق ترین زن دنیاست یه زن زمانی خوشبخته که همسرش در کنارش احساس خوشبختی و ارامش داشته باشه و خودشم همین حس رو در کنار همسرش داشته باشه
اگر معنی واقعیه خوشبختی رو فهمیدی اونوقت راه رسیدن بهش رو هم میفهمی
شما الانم داری ارامش پسرتو فدای خواسته های خودت میکنی
فقط به این فکر کن پسرت چطوری ارامش بیشتری داره نه اینکه چطور راهی پیدا کنی بیشتر همسرتو تحت نظر داشته باشی و کنترلش کنی با خودت روراست باش
شما حتی بخاطر نیازهای همسرت ازش باج گیری میکردی و میخواستی تحت نفوذت باشه شما به طورکل از پایبست تفکراتت اشتباهه و متاسفانه دلسوز واقعی هم نداری که راه درستو بهت نشون بده هروقت تونستی حس مالکیت و سلطه جویی روی ادمای اطرافتو با عشق وفداکاری و محبت بی دریغ جایگزین کنی اونوقت همه چیز حل میشه
فکر نکن اگر من دارم این حرفارو بهت میزنم یه زن بی سوادم که گوشه ی خونه نشستم و دارم دم از فداکاری وگذشت میزنم و هیچی از چیزهایی که تو میخواستی رو نداشتم
من خدارو شکر بی نهایت زندگیه ارومی دارم و تو زندگیم هم خدارو شکر با همراهی شوهرم همه چیز هم به دست اوردیم بخاطر همین دقیقا میدونم چه چیزهایی تورو از خوشبختی دور کرد
و اگه اینقدر تند باهات حرف زدم بخاطره اینه میدونم که چقدر عاشق همسرت بودی و با ندونم کاری چه جوری زندگیتو از هم پاشوندی
امیدوارم حرفام برات تلنگر باشه نمیخوام محکومت کنم فقط میخوام تا اخرین فرصتها هم از دستت نرفته بجنبی و زندگیتو درست کنی حداقل کاری که میتونی انجام بدی اینه که مادر خوبی برای پسرت باشی تغییر کن هرچه زودتر
تعییر کردن شما محیط اطراف و ادمای اطرافتونو هم تغییر میده اینو مطمین باشید!!
فقط و فقط به ارامش پسرت فکر کن و کاری به پدرش نداشته باش حتی اگر مجبور باشی مدتها بچتو نبینی اینکارو بکن اما ثبات و ارامش رو بیشتر ازین از پسرت نگیر
صادقانه با همسر سابقت حرف بزن و دنبال یه راه حل منطقی باشید و تنها زمانی میتونید از همسرتون توقع رفتار منطقی و تصمیم گیریه منطقی رو داشته باشید که ایشون مطمین باشن که شما به هدف نزدیک شدن به ایشون بچتونو بهانه نمیکنید
یادتون باشه ادمها لزومی نداره تفکراتشونو به زبون بیارن دیگران متوجه همه چیز خواهند شد پس با خودتونو و همسر سابقتون روراست باشید و الویت فقط و فقط پسرتون باشه
اونوقت خیلی چیزها حل میشه
اونی که باهات تند حرف میزنه دشمنت نیست و اونیم که مدام بهت حق میده و نازتو میکشه هم لزوما دلسوزت نیست
بیدار شووووووووووووو
شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن
زندگی شگفت انگیز است اگر بدانید که چطور زندگی کنید
ویرایش توسط sahar67 : چهارشنبه 05 آبان 95 در ساعت 11:01
علاقه مندی ها (Bookmarks)