به انجمن خوش آمدید

دسترسی سریع به مطالب و مشاوران همـدردی در کانال ایتا

 

کانال مشاوره همدردی در ایتا

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17
  1. #1
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array

    عدم درک همسرم با توجه به شرایطم

    سلام
    من قبلا هم عضو این سایت بودم و خیلی استفاده کرده بودم ولی حالا دوباره به مشکل برخوردم و ازتون می خوام کمکم کنید
    نه ساله ازدواج کردم و حاصل ازدواجم دو تا پسر یه ساله و سه سالست
    قبلا خیلی با هم همسرم مشکل داشتیم که این سه سال یکم بهتر شده بودیم ولی الان یه شش ماهیه که به شدت با هم مشکل داریم و اما مشکل ما
    من از صبح تا شب ساعت نه با بجه ها مشغول هستم دست تنها و بدون کمکی، حتی یه ساعتم زمان برای خودم ندارم و یه تنه مسئولیت بچه ها رو دوش منه شاید یه هفته تمام تو خونه باشم و رنگ بیرونو نبینم و همسرم جمعه ها خونست و با اینکه اوضاع منو می دونه جمعه ها هم که تعطیله به کارهای پدر و مادرش می رسه و برنامه اش رو با اونا هماهنگ می کنه پدر و مادرش کاملا سالم هستند و فوق العاده پر توقع هستند تا جاییکه کخ پیچ خونشون شل میشه باید همسرم بره انجام بده، بهش اعتراض می کنم کارمون به دعوا کشیده می شه و به من میگه خوب تو هم با من بیا، من نمی تونم به خاطر تو هیچ کاری نکنم.
    خلاصه همش تو خونه با این دوتا بجه دعوا داریم اعصاب بچه ها بهم ریخته
    دلم براشون می سوزه
    از طرفی این تو خونه موندن و دست تنهایی من به شدت منو عصبی کرده
    طوری که زود از کوره در می رم و داد و بیداد می کنم همینم شده نقطه ضعف من که همسرم بکوبه تو سرم
    هر چی باهاش صحبت می کنم می گه این شرایط زندگی منه نمی تونی تحمل کنی برو از طرفی پدر شوهرم خونه ای در دهشون که نزدیکه تهرانه ساخته و هر جمعه مارو تحت فشار می ذاره که باید بیاین پیش ما و من اینجا رو برای بچه هام ساختمو و...
    واکه یه هفته بنا به شرایطی نریم پیششون منجر مبشه به دعوا و دلخوری هم من با شوهرم و هم اونا با من
    خواهش می کنم به من بگید چطور این مشکلو حل کنم
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  2. #2
    عضو پیشرو

    آخرین بازدید
    چهارشنبه 07 خرداد 99 [ 14:53]
    تاریخ عضویت
    1391-12-22
    نوشته ها
    4,428
    امتیاز
    70,050
    سطح
    100
    Points: 70,050, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    OverdriveSocialTagger First ClassVeteran50000 Experience Points
    تشکرها
    14,753

    تشکرشده 14,732 در 3,979 پست

    حالت من
    Khonsard
    Rep Power
    790
    Array
    سلام

    1- چرا هفته به هفته از خونه بیرون نمی ری؟ بچه هات را ببر پارک، با هم برید سوپر مارکت خرید.
    می تونید با مادرهای دیگه قرارهای مادرانه بذارید.
    خیلی کارها می تونی بکنی.

    2- پسر بزرگت را می تونی روزی چند ساعت مهد کودک بذاری. هم اون می تونه با بچه های دیگه تعامل داشته باشه و رشد اجتماعی بهتری داشته باشه
    هم شما کارت سبک تر می شه.

    3- دو یا سه روز در هفته یه کلاس ( ترجیحا ورزشی) ثبت نام کن. همسرت که از سرکار برمی گرده بچه ها را بسپار بهش و دو سه ساعت برو کلاس و برگرد.

    4- وقتی می رین ویلای پدرشوهرت، خوش بگذرون. نه این که فکر کن به اسیری رفتی.
    مگه چه اشکالی داره برید ویلا و با خانواده همسرت و بچه هات خوش باشی ؟
    بچه ها را دو ساعت بسپار به مادرشوهرت برو با همسرت اون اطراف دور بزن.
    بگو بیا بریم برای مامان اینا نون تازه بخریم یا .... به یه بهانه ای با همسرت برو بگرد.

    انتظار نداشته باش با غر زدن و دستور دادن همسرت خواسته هات را اجرا کنه.
    بدتر لج هم می کنه و از غرغرهات هم بدش می آد.
    اگر می خواهید برای صلح جهانی کاری انجام دهید به خانه خود بروید و به خانواده تان عشق بورزید .
    مادر ترزا

  3. کاربر روبرو از پست مفید شیدا. تشکرکرده است .

    mehdi.ma.mm (یکشنبه 02 آبان 95)

  4. #3
    عضو کوشا

    آخرین بازدید
    شنبه 11 دی 95 [ 09:45]
    تاریخ عضویت
    1391-12-20
    نوشته ها
    343
    امتیاز
    5,466
    سطح
    47
    Points: 5,466, Level: 47
    Level completed: 58%, Points required for next Level: 84
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassVeteran5000 Experience Points
    تشکرها
    59

    تشکرشده 378 در 207 پست

    Rep Power
    53
    Array
    منم حرفهاي شيدا خانوم رو قبول دارم
    با بچه هات برو بيرون. برو پارك نزديك خونه يه كالسكه بگير يكيشون رو بزار توش اون يكي هم دستشو بگير
    حداقلش اينه هوايي به كله ت ميخوره. با همسايه ت دوست شو. ازش براي نگهداري حداقل يكي از بچه هات كه گاهي بري بيرون كمك بگير باهاش وقت بگذرون.
    آخر هفته ها هم مثل زنهاي بيخيال برو خونه مادر شوهرت . خودتو بزن به گيجي بچه هاتو بزار اونجا و برا خودت تو حيات بگرد بخواب . با شوهرت غروبش برين اطراف روستا.خيلي خوبه كه آخر هفته بيرون شهر جايي دارين برين. به پدرشوهر مادر شوهرت به چشم پدرو مادر خودت نگاه كن.
    اگر مشكلي دارن بزار حل كنه. چه اشكال داره؟
    بزار بچه هات با مادر بزرگشون انس بگيرن همش به خودت نچسبونشون.
    اعصاب خودتو خورد نكن .
    به اين فكر كن كه خيلي ها يكيش خود من انتظار بچه دار شدن رو مي كشم. حتي اگه اذيتم كنه
    اين روزها هم ميگذره سال ديگه راحتتري
    سخت نگير با شوهرت مهربون باش دعوا نكن

  5. کاربر روبرو از پست مفید paria_22 تشکرکرده است .

    شیدا. (یکشنبه 02 آبان 95)

  6. #4
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    هیچ وقت خام رفتار نکن! یعنی چی؟ یعنی اینکه بخوای با داد و بیداد و دعوا حرفای منطقی و صحیح رو به یه عده بی منطق بزنی، اونا با سیاست و بی سر و صدا اهدافشون رو عملی کنن و تو بخوای اعتراض کنی تا اونا بدتر و بدتر بشن، حرصتو در بیارن و در آخر نانجیب شناخته بشی.
    در عوض سعی کن پخته رفتار کنی! یعنی بدون سر و صدا کارایی که مطلوب و حق توئه انجام بدی، هیچ زمانی از حق خودت نگذر، خواب و خوراک و پوشاک و تفریح و خلاصه رسیدن به خودت رو فدای هیچ کس و هیچ چیزی نکن حتی فرزندت! به اندازه ی سهم خودت بار زندگی رو به دوش بکش، همسرت هم در قبال فرزندانتون مسئوله پس گاهی مسئولیت نگهداریشونو به خودش واگذار کن، تو با اولویت قرار دادن خودت و زندگیت و بچه هات در عمل باید شوهرت رو در گیر کنی وگرنه همه ی مسئولیت بچه ها رو به عهده بگیر و کلا خودتم نادیده بگیر و فقط اعتراض کن هیچ نتیجه ی مثبتی به دست نمیاری و فقط خودتو حقیر و نانجیب جلوه میدی، خونه تون تعمیرات نمیخواد؟ خرید نمیخواد؟ تمییزی نمیخواد؟ بچه هات زمانی که شما تو حمومی یا ارایشگاهی یا باشگاهی یا مهمونی نگهداری نمیخوان؟ دکتر لازم ندارین؟ و... کارهای مورد نیاز خونه و خانواده رو با اولویت هر هفته رو کاغذ بنویس و بزن به یخچال و به همسرتم بگو تا بدونه خونه ی خودش یه عالمه کار داره وگرنه شما هیچی نگی و فقط انتظار داشته باشی نره خونه ی والدینش چیزی عوض نمیشه! خونه ی مادر شوهر و پدر شوهرتم رفتی برو حسابی بگرد بزار مسئولیت بچه ها بیافته گردن خودشون، از دید من شما خودت مشکل داری. اگر این مدلی رفتار کردی و بقیه اعتراضی کردن تو میتونی از خودت و حقوقت دفاع کنی و بگی به عنوان یک انسان حق این کارا رو داری و حتی میتونی بقیه رو به فضولی و حسودی متهم کنی. این خودتی که مشخص میکنی بقیه چطوری باهات رفتار کنن. ما معمولا از حقوق خودمون به راحتی و بدون چونه میگذریم و در مقابل میخوایم بقیه به حقوقمون احترام بزارن که ناممکنه!
    ویرایش توسط nardil : یکشنبه 02 آبان 95 در ساعت 11:59

  7. #5
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array
    ممنون که جواب دادید، همین کارو می کردم ولی وقتی دیدم براشون تبدیل به عادت و توقع شد واقعا ازشون زده شدم
    منم بلاخره فامیل دارم و خرید دارم،دوست دارم برم جاهای دیگه،
    یکی از چیزایی که خیلی آزارم می ده، برنامه ریزی همسرم با اونا قبل از جمعه است و اینکه اصلا انگار من آدم نیستم، شبهای جمعه و صبح جمعه که میشه دچار اضطراب شدید می شم که الان باز لباس می پوشه و می ره انگار که اصلا من آدم نبودم تو خونه
    بیرون می رم گاهی با این دوتا بچه ولی خیلی سخته

    جدیدا هم به شدت دچار اضطراب می شم و ذهنم به شدت منفی بافی می کته، که مثلا الان دوباره همسرم رفته فلان جا و فلان کارو کرده و من بی اطلاع هستم چون معمولا هیچ کاریشو به من نمی گه
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  8. #6
    عضو عادی

    آخرین بازدید
    یکشنبه 01 مرداد 96 [ 15:07]
    تاریخ عضویت
    1394-12-02
    نوشته ها
    198
    امتیاز
    4,191
    سطح
    41
    Points: 4,191, Level: 41
    Level completed: 21%, Points required for next Level: 159
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second Class1000 Experience Points1 year registered
    تشکرها
    414

    تشکرشده 240 در 117 پست

    Rep Power
    40
    Array
    اصلا به این فکر نکن که همسرت چیزی رو به تو میگه یا نه چون تو بالاخره متوجه میشی حالا یکم دیرتر! اما بچه هاتو زیاد به خودت نچسبون و به عهده ی پدرشون بزار مسئولیتشون رو! حتی شبا اگر گریه کرد بچه همیشه تو بیدار نشو و اجازه بده همسرت گاهی بیدار شه و خودت خوب بخواب تا بفهمه طول روز خیلی خسته شدی و بچه ها فقط برای تو نیستن.

  9. #7
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    یکشنبه 10 دی 02 [ 10:23]
    تاریخ عضویت
    1391-5-02
    نوشته ها
    1,285
    امتیاز
    24,091
    سطح
    94
    Points: 24,091, Level: 94
    Level completed: 75%, Points required for next Level: 259
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    Tagger Second ClassSocialVeteranOverdrive10000 Experience Points
    تشکرها
    3,682

    تشکرشده 4,954 در 1,249 پست

    Rep Power
    223
    Array
    سلام اقلیما جان
    یادم میاد شما رو
    بچه اولت تقریبا همسن بچه دوم من هست یادمه اون موقع ها میومدی تالار و یادمه همیشه با این خونه خارج از شهر مادر شوهرت اینا مشکل داشتی

    خوب با تجربه ای که از حرفهات دارم همسر شما به هیچ وجه از رفتن به منزل پدری و انجام امورات اونجا نمیگذره
    یادم هست که از نظر مالی خانواده همسرت زیاد کمکتون کرده بودن حتی توی خرید خونه و ...
    پیش خودت یه حساب کتاب کن تا شرایط رو بهتر بتونی تحمل کنی نمیگم شرایطت ایده آل هست ولی میخوام بتونی توی این شرایط نه چندان ایده آل احساس خوبی داشته باشی
    پیش خودت حساب کتاب کن که همسرت در واقع به جای اون پولی که مادر پدرش اینا دادن برای خونتون مثلا گاهی تعمیرات خونه اونا رو انجام میده یعنی یه جورایی تصور کن این رفتن به اونجا به نوعی کسب درآمد برای زندگی خودتونه و به نوعی کار کردن برای شماست
    درسته که ایشون برای اون موضوع شاید نمیره که البته مطمئن باش وقتی یه نفر برای آدم زیاد مایه میگذاره شما هم مجبوری براش مایه بگذاری، ولی با این تصور شما رفتن همسرت به اونجا رو هم توجه به خودت و بچه هات می بینی و احساس بدی پیدا نمیکنی

    اگر میتونی یه پرستار بچه استخدام کن که حداقل دو سه روز در هفته بیاد کمک شما من شرایط شما رو درک می کنم داشتن بچه کوچک و نگهداریش انرژی آدم رو کلا میگیره و عدم درک همسر هم که دیگه دامن میزنه به مشکل

    اگر میتونی چند روز در هفته برو خونه پدر مادرت یا اصلا جمعه ها رو که شوهرت میره اونجا

    یه جورایی مجبوری دست برداری از گیر دادن به شوهرت در رابطه با رفتن به خانه پدری چون سالهاست این کارو کردی و نتیجه نگرفتی. میدونم هر چیزی در حد تعادل باید باشه و همسر شما در این باره افراط می کنه و درک می کنم شما چه حس بدی داری. ولی مقابله مستقیم با این موضوع کار رو توی شرایط شما خرابتر می کنه

    یک سوال هم ازت دارم همسر شما در چه صورت احساس بهتری نسبت به شما داره به عبارتی رگ خواب همسرت چی هست بالاخره ایشون کوه یخ که نیست حتما یه احساساتی و یه قلقی داره

    و یک سوال دیگه اینکه آیا هیچ وقت سعی کردی مادر شوهر یا پدر شوهرت رو وارد جبهه خودت کنی سعی کردی باهاشون رابطه دوستانه داشته باشی و حسن نیت خودتو بهشون اثبات کنی

    من هم البته مثل بقیه افراد معتقدم رفتن شما جمعه ها خیلی بهتر از نرفتن هست اونجا هم میتونی یک سری مسئولیتها رو به شوهرت بسپاری یعنی در عین حال که اونجا هستید از حضور و کمک همسرت در رابطه با بچه ها استفاده کنی مردها شاید نسبت به همسرشون گاهی کم لطفی کنن ولی معمولا احساس مسئولیت زیادی نسبت به بچه شون خصوصا توی جمع دارن
    پرواز کن آنگونه که می خواهی
    وگرنه پروازت می دهند آنگونه که می خواهند

  10. 2 کاربر از پست مفید فکور تشکرکرده اند .

    فرشته اردیبهشت (یکشنبه 02 آبان 95), شیدا. (یکشنبه 02 آبان 95)

  11. #8
    عضو همراه

    آخرین بازدید
    شنبه 29 بهمن 01 [ 12:00]
    تاریخ عضویت
    1391-12-24
    نوشته ها
    1,690
    امتیاز
    42,348
    سطح
    100
    Points: 42,348, Level: 100
    Level completed: 0%, Points required for next Level: 0
    Overall activity: 99.0%
    دستاوردها:
    SocialTagger First ClassVeteranOverdrive25000 Experience Points
    تشکرها
    6,932

    تشکرشده 6,903 در 1,648 پست

    Rep Power
    348
    Array
    اقلیما جان شما از سمت خودت صحبت کن. نگو نریم خونه پدرت، بگو خیلی دلم میخواد برم فلان جا، یا فلان نیاز رو دارم، یا دلم برای فلانی تنگ شده، یا هوس اون روزایی رو کردم که باهم فلان کارو کردیم یا فلان جا رفتیم.

    فقط از سمت خودت صحبت کن و بهش هم نگو که چه زمانی یا به چه صورتی کاری رو برات انجام بده. بهش فرصت بده. و قدردان هر کاری باش که انجام داد، قدردان واقعی.

    بدون هر یک ساعتی که با همسرت و بچه هات هستی ارزشمنده

    هر اتفاق بدی، یه اتفاق خوبه...



  12. کاربر روبرو از پست مفید میشل تشکرکرده است .

    فرشته اردیبهشت (یکشنبه 02 آبان 95)

  13. #9
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array
    نارگیل عزیر
    سلام ممنون از جوابتون
    حق با شماست وقتی من برای خودم ارزش و وقت نمی ذارم از دیگران چه توقعی هست
    خیلی خسته ام اینقدر از نظر روحی تحلیل رفتم که دیگه نمی تونم هیچ کاریو شروع کنم،اصلا انگار اعتماد بع نفس هیچ کاریو ندارم
    وقتی اصلا خونه نیست چطور بهش مسیولیت بدم، جمعه ها هم که همش در اختیار خانواده اش هست، اگرم یه جمعه نره و بمونه خونه اینقدر اخم می کنه و کم محلی و کاری می کنه که به هیچ کدوم خوش نگذره بعدم هفته بعد که دوباره می خواد بره پیش پدر و مادرش بهش می گم پس من چی خسته شدم از خونه موندن منم نیاز به تفریح دارم در جوابم میگم دیدم هفته پیش چقدر بهمون خوش گذشت
    به خدا اصلا خونه نیست که من بخوام بچه ها رو بذارم برم تا جایی حتی آرایشگاه
    خونه مامانمم که میگه برو اصلا چند وقت باش انگار که می خواد مارو از سر خودش باز کنه و این منو خیلی ناراحتم می کنه
    سلام فکور عزیر، خوبید، چه خوب که منو یادتونه، من هنوز با این مشکلات دست و پنجه نرم می کنم و حتی شدتش بیشتر هم شده و حالا این دوتا بجه هم اسیر دعوا و مرفه ما شدند
    همسر من رگ خوابش فقط و فقط پدر و مادرش هستند و بس و اینکه ما بریم دهشون خوشحاله اصلا اینطور بگم که رابطش با من خوب و یا بد به رابطه من با خانواده اش می چرخه، و همین منو آذیت می کنه و می گم چرا نباید به خاطر خودم با من خوب باشه، پدر و مادر اون برای اون عزیر هستن نه برای من
    خیلی وقتا با پدر و مادرش خوب بودم و حتی وارد جبهه اونا بودم ولی وقتی باهاشون خوب هستم انگار که سطح توقعشان بالاتر می ره و بیشتر اذیت می شم و پر توقع تر می شن
    مثلا دو سه هفته است که با پدر و مادرش به طور کامل قطع رابطه کردم دلیلشم برمی گرده به سه هفته پیش که ما جمعه بعد از اینکه سه تا جمعه رفته بودیم دهشون نرفتیم دهشون، اون جمعه هی پدر شوهر از صبح زنگ می زد که چرا نیومدید ده و خونه چی کار دارید فکر کنید از صبح هفت دفعه زنگ زد و هم من و هم شوهرم بهش می گفتیم که کار داشتیم و بچه مریض بود که نیومدیم ده بلاخره عصر دوباره زنگ زد و گوشیو به همسرم گفت که بده اقلیما خلاصه من گوشی رو برداشتم باز دوباره پرسید چرا ده نیومدید و من اینجا از صبح نشستم منتظر شما و اونجا چی کار دارید و تو پسر منو از من گرفتی و من سکته کردمو و نمی تونی تحمل کنی جدا بشو و داد و بیداد و برداشت بعدم تلفنو قطع کرد منم به بابام زنگ زدم و بابام به پدرشوهر زنگ زد و زیر همه حرفایی زد که به من گفته بود و بعدم گفت من عروسمو دوست دارمو و.....
    الانم سه هفته است که باهاشون قطع رابطه کردم، ولی همسرم باهاشون در تماسه و این سه جمعه ای که نرفت ده و خونه بودیم و همسرم اخم و تخم و گریه منو و دعوا و مرافه
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]

  14. #10
    عضو همراه آغازکننده

    آخرین بازدید
    شنبه 21 تیر 99 [ 21:50]
    تاریخ عضویت
    1390-2-14
    نوشته ها
    1,339
    امتیاز
    22,823
    سطح
    93
    Points: 22,823, Level: 93
    Level completed: 48%, Points required for next Level: 527
    Overall activity: 0%
    دستاوردها:
    1000 Experience PointsVeteran10000 Experience PointsTagger First ClassOverdrive
    تشکرها
    3,264

    تشکرشده 3,442 در 1,036 پست

    Rep Power
    148
    Array
    چرا دیگه کسی برام چیزی ننوشت
    [align=center]خوشبخت کسی نیست که مشکلی ندارد
    بلکه کسی است که با مشکلاتش مشکلی ندارد .[/align]


 
صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

اطلاعات موضوع

کاربرانی که در حال مشاهده این موضوع هستند

در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)

موضوعات مشابه

  1. پاسخ ها: 18
    آخرين نوشته: یکشنبه 07 خرداد 91, 22:27
  2. توجه توجه، سریعا صندوق پیامهای خصوصی خود را تخلیه فرمایید
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 10
    آخرين نوشته: چهارشنبه 29 تیر 90, 16:22
  3. توجه توجه :نكات بسیار مهم در رویكرد جدید تالار همدردی
    توسط مدیرهمدردی در انجمن آموزش استفاه از تالار گفتگوی همدردی
    پاسخ ها: 1
    آخرين نوشته: شنبه 16 خرداد 88, 22:57
  4. تجربه نيست ولي نظريه است ( توجه ، توجه ، توجه )
    توسط honarmand در انجمن تجربه های فردی
    پاسخ ها: 6
    آخرين نوشته: شنبه 25 اسفند 86, 18:39

کلمات کلیدی این موضوع

علاقه مندی ها (Bookmarks)

علاقه مندی ها (Bookmarks)
Powered by vBulletin® Version 4.2.5
Copyright © 1403 vBulletin Solutions, Inc. All rights reserved.
طراحی ، تبدبل ، پشتیبانی شده توسط انجمنهای تخصصی و آموزشی ویبولتین فارسی
تاریخ این انجمن توسط مصطفی نکویی شمسی شده است.
Forum Modifications By Marco Mamdouh
اکنون ساعت 19:38 برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +4 می باشد.